🔈 سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب پرسشهای ایمان | ۱ خرداد ١۴٠۳|شهرکتاب فرهنگان پاسداران
@mostafamalekian
🎥 درباره تواضع محمدعلی موحد از زبان مصطفی ملکیان، درشب صدسالگی محمدعلی موحد
@mostafamalekian
🔴 سخنرانی مصطفی ملکیان در جلسه رونمایی از کتاب بندباز| تألیف ساسان حبیب وند| یکشنبه 23 اردیبهشت
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹ابن سینا میگوید عارف از هیچ چیزی ملول نمیشود. چون همه چیز دم به دم برایش نو است. ملالت ناشی از این است که ما به چیزی عادت میکنیم و کم کم از داشتن آن چیز سیر و ملول میشویم. عارف جهان را دم به دم درحال نو شدن میبیند. بنابراین هرچیزی را انگار اوّلین بار است که دارد میبیند.
@mostafamalekian
🔈 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست معرفی کتاب «پدیدارشناسی هنر و ادبیات» | بوکلند مارکیز| تهران
@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:
🔹"توهّم"، یعنی بریدن از واقعیت، منشأ همهی گناهانی است که ما، در ارتباط با خدا، همنوعانمان، و عالَم هستی مرتکب میشویم امّا "تخیل"؛ درست برخلافِ توهّم که آدمی را از واقعیتها دور میکند، او را به واقعیتها نزدکی میکند: "ما از تخیل خود، نه برای گریختن از جهان، که برای پیوستن به آن بهره میجوییم." همان طور که توهّم بزرگترین دشمن و مانع اخلاقی زیستن است، تخیّل بزرگترین یار و مُمدِّ حیاتِ اخلاقی است
🔹مرز میان توهّم و تخیّل، در واقع، مرز میان تصدیق و تصوّر است. یک زن اگر تصدیق کند، یعنی بپذیرد، که مرد است دستخوش توهّم است، امّا اگر فقط تصوّر کند، یعنی بینگارد، که مرد است از قدرت تخیّل بهرهمند است و آن را به کار گرفته است.
@mostafamalekian
گفتوگوی جمعی از دوستان با مصطفی ملکیان
۳۱ فروردین ۱۴۰۳، بوکلند ارم شیراز
@mostafamalekian
🎥 مصطفی ملکیان: بیش ترین شرف انسانی برای من وقتی احساس شده است که در محضر استادی معلمی نشسته ام
@mostafamalekian
▪️︎مصطفی ملکیان در این گفتار، این ادعا که تعبّد نیز مانند پزشکی، رجوع به متخصص است، مورد نقد قرار میدهد.
او ویژگیهایی را برای فردِ متخصص بر میشمرد که در پیامبر و یا عالِمِ دینی وجود ندارد.
@mostafamalekian
🔈سخنرانی مصطفی ملکیان در بوکلند شیراز با عنوان «هرکس به تماشایی»| 31 فروردین 1403
@mostafamalekian
🔴 روز سعدی گرامی باد
🗣مصطفی ملکیان:
🔹 اخلاق سعدی یک اخلاق پا در زمین است .
🔹در اخلاق سعدی بیشتر اخلاق مصلحت اندیشانه را می بینم، این اخلاق با فهم عرفی ما سازگار است .
🔹بیشترین تأثر در اخلاق سعدی تأثر از اخلاق رواقی است.
🔹در جامعه ما که فتیله اخلاقیات دارد روز به روز پایین کشیده می شود، به جای اینکه شعارهای بلند پروازانه بدهیم به اخلاق سعدی التزام بورزیم.
🔹ما متأسفانه در مقام عمل از کمترین اخلاقیات برخورداریم اما در مقام ادعا همه گویا می خواهیم به افلاک برسیم، و این یک تضاد خیلی فاحشی است؛ باید برگردیم به یک اخلاق خیلی ساده .
➖سخنرانی اخلاق سعدی،فروردین۹۷
@mostafamalekian
⭕️ پارادوکسهایِ معنویّت
کسانی که اهلِ معنویّتاند چه کسانی که در واقع به صورتِ نظری دربابِ معنویّت کار کردهاند و چه کسانی که اهل کارورزیِ معنوی هستند یا اهلِ نوعی ورزهیِ معنوی هستند، معتقد به یک سلسه اموری هستند که از آن به پارادوکسهایِ (Paradox) معنوی تعبیر میکنم. پارادوکسهایِ معنویّت، متناقضنماهایی هستند که هر انسانِ معنوی دیر یا زود در زندگیاش با این متناقضنماها آشنایی پیدا میکند. این متناقضنماها به حسبِ ظاهر از نظر منی که عاشق نیستم، از نظر منی که معنوی نیستم، واقعاً متناقضاند امّا در باطن متناقض نیستند. از این نظر ازشان به "پارادوکسهایِ معنویّت" تعبیر میکنیم.
1️⃣ پارادوکسِ صلح با شمشیر
پارادوکسهای معنویّت را معنویانِ جهان، عارفان، عالمانِ اخلاق، و کسانی که به روانشناسیِ معنویّت میپردازند، شماره کردهاند. مهمترین این پارادوکسهایِ معنویّت یکی پارادوکسِ معروفی است که از آن به "پارادوکسِ صلح با شمشیر" تعبیر میکنند. انسانِ معنوی در مرحلهای از زندگی احساس میکند که آرامش را با شمشیر - شمشیری که حضرتِ عیسی در دو انجیل از چهار انجیل از ایشان نقل شده است، مراد میکردند - صلحی همراه با شمشیر. صلحی فقط با شمشیر. شکی نیست که صلحِ همراه با شمشیر، پارادوکسیکال (Paradoxical) است.
2️⃣ پارادوکسِ مردن در حال زیستن یا مرگِ پیش از مرگ
پارادوکسِ دوّمی که اهلِ معنا هم فراوان به آن توجّه کردهاند پارادوکسی است که میگوید زندگی را تا از دست ندهی بدست نمیآوری . بنابراین زندگی بدون مردن امکانپذیر نیست. نه مردن بعد از زندگی، مردن پیش از زندگی. زندگی بدونِ مردن امکانپذیر نیست. یعنی زندگی از دلِ مرگ بیرون میآید که این یک پارادوکسِ معنوی است.
3️⃣پارادوکسِ فرزانگیِ ابلهان
پارادوکسِ دیگر که از پارادوکسهایی است که خیلی محّلِ توجّهِ افراد قرار گرفته است. یک پارادوکسِ مشهوری است (که اهلِ معنا فراوان از آن ذکر کردهاند) که ابلهان نوعی فرزانگی دارند. اهلِ معنا بالمآل میرسند به اینکه در ابلهان، در ساده دلان، نوعی فرزانگی وجود داشته که خردمندان، فیلسوفان، حکیمانِ مشهور چه بسا از این فرزانگی سود میجستهاند. "فرزانگی ابلهان" باز نوعی پارادوکسِ معنوی است.
4️⃣پارادوکسِ قوّتِّ ضعفها
پارادوکسِ معنویِ دیگری هم که باز در اینجا میخواهم عرض کنم پارادوکسی است که در اینجا از آن به "پارادوکسِ قوّتِّ ضعفها" تعبیر میکنم. اهلِ معنا گفتهاند بسیاری از این ضعفهایِ آدمی قوّت آدمی هستند. اگر این ضعفها در انسان نمیبودند در واقع قوّتهایی در انسان نمیبودند. ضعفی که قوّت است و ضعفی که نبودش ضعف است.
5️⃣پارادوکسِ خشونتِ عشق
از میان پارادوکسها هم یکی "پارادوکسِ خشونتِ عشق" است. عشق به نظر میآید نباید خشونت داشته باشد ولی وقتی ما میگوییم خشونتِ عشق یعنی عشق نوعی خشونت در آن وجود دارد. این خشونتِ عشق در واقع همین چیزی بود که بیان کردم؛ یعنی اینکه هر انسانی که انسانهایِ دیگر را دوست میدارد و اهلِ احسان به انسانهایِ دیگر است، چارهای جز این ندارد که این خشونت را باید تحمّل کند. فرقِ خشونتِ عشق با خشونتِ نفرت در اینجاست که خشونتِ عشق متوجّهِ خودِ من است و خشونتِ نفرت متوجّهِ دیگران.
انسانی که عاشق است، فقط خشن است، امّا نسبت به خودش خشن است؛ یعنی فقط ناخوشایندهایِ خودش را، فقط ناپسندهایِ خودش را، باید تحمّل بکند. همهیِ انسانهایِ عاشقِ انسانهایِ دیگر، اینجور بودهاند.
➖سخنرانی شهادت اوج خشونت عشق ،سال84
@mostafamalekian
ادامه👆
🔹اين پيشداوری از آنجا صورت میگيرد كه ديگری من يا عضو گروه من نيست و اين يعنی خودشيفتگی. تعصب يعنی انسان به انسان ديگری وفادار میشود، يا به تعبير صوفيه دست بيعت با كسی میدهد و عهد وفاداری میبندد و بعدها كه اين انسان ديگر فرد نادرستی از كار درآمد او همچنان به عهد خود خواهد ماند. ابتدا به نظر ميآيد كه وفاداری خوب و از فضايل است، اما بعد متوجه میشويم كه در واقع او میگويد كه ممكن نيست انتخاب من نادرست باشد. جزم و جمود هرگز به اين معنی نيست كه كسی صاحب عقيدهای نباشد، هركس عقيده خودش را دارد، اما سخن در اينجاست كه گاه انسان الحاقيهای به عقيده خودش میافزايد و آن اين است كه میگويد الف ب است و محال است كه الف ب نباشد. وقتی میپرسيد چرا عقيده تو اين طور است كه محال است خلافش نباشد و درباره عقيده ديگران اين سخن را نمی گویی؟ جواب میدهد چون عقيده من است و به عبارت ديگر ميگويد محال است كه عقيده من درست نباشد.
🔹بيمدارایی يعنی اينكه انسان طرز انديشهها و طرز زيستهای ديگر را در كنار طرز انديشه يا طرز زيست خود تحمل نكند. به عبارت ديگر يعنی انسان قبول نكند كه طرز انديشه و طرز زيست او يكي از طرز انديشهها و طرز زيستهای جهان است و بگويد چون طرز انديشه و طرز زيست ديگری طرز انديشه و طرز زيست من نيست آن را تحمل نميكنم. جالب است كه گاه طرز زيست ديگری هم مثل طرز زيست اوست اما طرز انديشهاش فرق میكند و اين را هم تحمل نمیكند؛ انگيزاسيون تفتيش باور بود نه تفتيش طرز زيست، چيزي كه احتمال تكرارش در همه جای جهان هست.
🔹(سه هزار مسيحي بر سر اين بحث كشته شدند كه آيا بر سر سوراخ يك سوزن يك فرشته جای میگيرد يا چند فرشته و يا هيچ فرشته و حتی پاسكال، آن متفكر و اخلاقی بزرگ، هم در اینباره موضع گرفت. اينجا همه طرز زيست يكسان داشتند و مسيحي بودند، اما اختلاف باور داشتند)
حال ببينيد كه از اين چهار فرزند منحوس خودشيفتگی چه مشكلاتی چه براي خود فرد خودشيفته و چه براي كسانی كه در معرض اين خودشيفتگی بودهاند حاصل شده است. اما اگر انسان به اصل تعميمپذيری توجه كند اين مادر و در نتيجه اين فرزندان از بين خواهند رفت.
🔹فكر نكنم هيچ روانشناسي به اندازه اريش فروم در اين باره كار كرده باشد كه اخلاقی زيستن چقدر در رهايی از خودشيفتگی و در نتيجه در رهايی از پيشداوری و تعصب و جزم و جمود و بیمدارایی و زندگی با آرامش تأثير دارد. اين رهایی از خودشيفتگی نتيجه رعايت قاعده زرين هم هست، چون اين قاعده میگويد كاری را كه نمیپسندی با تو كنند با ديگران نكن، به عبارت ديگر يعنی تو با ديگران فرقی نداری.
❇️ روانشناسی اخلاق | صفحات 136و 137
@mostafamalekian
🔴 یازده رأی درباره کارکرد فلسفه
✍️مصطفی ملکیان
۱) فلسفه به امور نهایی می پردازد اعم از امور نهایی مربوط به کل عالم و امور نهایی مربوط به تقدیر و سلوک انسانها، فلسفه به حل مسائل بنیادین هستی، جهان و زندگی می پردازد.
۲) فلسفه به انحای مختلف طبقه بندی موجودات این جهان با هر جهانی می پردازد. فلسفه بزرگترین و کلی ترین تقسیم بندی ای را که از موجودات می توان کرد بر عهده دارد. تقسیم بندی های کوچکتر و جزئی تر کار علوم تجربی و علوم تاریخی اند.
۳) فلسفه حقایق و بواطن جهان هستی را مکشوف می دارد و حال آنکه علوم تجربی (اعم از طبیعی و انسانی و علوم تاریخی فقط به کشف پدیدارها و ظواهر جهان توفیق می یابند. سروکار این علوم با نمودها است و سروکار فلسفه با بودها است.
۴) کارکرد فلسفه کشف واقعیات و قوانین غیر تجربی و غیر تاریخی است یعنی کشف واقعیات و قوانینی که با روش های تجربی و تاریخی مکشوف شدند ولی قابل نفی و اثبات نیستند و علوم تجربی و تاریخی دربارۀ آنها ساکت و صامت اند فلسفه این واقعیات و قوانین را فقط از طریق تأمل و تفکر و تعقل کشف می کند و نه از طریق حواس معرفتی است پیشینی و عقلی و نه پسینی و حسی.
۵) علوم تجربی و تاریخی به ما معرفت می دهند و حال آن که فلسفه معلوم می کند که به چه اموری و با چه روشهایی می توانیم یا نمیتوانیم کسب معرفت کنیم.
۶) علوم تجربی فقط امور واقع را کشف می توانند کرد و فقط فلسفه است که می تواند ارزش ها و نیز تکالیف را معلوم دارد. کارکرد فلسفه تحلیل مفاهیم گزاره ها نظریات و روشهای علوم تجربی و تاریخی است. فلسفه ناظر بر این علوم است و پیش فرضهای تصوری و تصدیقی آنها را بر می رسد و صحت و سقم شان را می کاود به این لحاظ همۀ علوم دیگر به فلسفه نیازمندند.
۷) کارکرد فلسفه تحلیل مفاهیم، گزاره ها، نظریات و روش های علوم تجربی و تاریخی است. فلسفه ناظر بر این علوم است و پیش فرض های تصوری و تصدیقی آن ها را بر می رسد و صحت و سقمشان را می کاود. به این لحاظ همه علوم دیگر به فلسفه نیازمندند.
۸) علوم تجربی و تاریخی اطلاعات و داده هایی در اختیار ما می گذارند که فلسفه آنها را تبیین می کند و از این راه به تفسیر جهان دست می یازد، تفسیر جهان برعهده فلسفه است.
۹) تغییر جهان (البته جهان انسانی) برعهده فلسفه است. فلسفه باید تعیین کند که عالم انسانی در چه جهاتی دگرگون شود.
۱۰) کارکرد فلسفه درمانگری ذهن و روان آدمی است. فلسفه بیش از آنکه یک علم باشد یک فن است و به کار بهبود بخشی ذهن و روان انسانها می آید. فلسفه طب روحانی است.
۱۱) فلسفه یک شیوه زندگی است درست چنان که سیر و سلوک عرفانی، دین داری اخلاقی زیستن، یا لذت جویی یک شیوه زندگی است. فلسفه از سنخ عمل و مهارت است و نه از سنخ نظر و معرفت.
➖بخشی از مقاله مصطفی ملکیان در فصلنامه مترجم با عنوان «در باب ترجمه فلسفه»
@mostafamalekian
⭕️زندگی عاریتی
✍️مصطفی ملکیان
🔹اگر به طور کلی وضع موجود جامعه جهانی و از جمله جامعه خودمان را در نظر بگیریم می بینیم که اکثریت قریب به اتفاق مردم زندگی اصیل ندارند.فقط معدودی نخبه هستند که اصیل زندگی می کنند و در بین این معدود ممکن است کشاورز ساده هم باشد و ممکن است یک دانشمند هم باشد.اما آیا باید به وضع موجود رضا داد یا سعی شود این وضع را به تدریج هر چه بیشتر عوض کرد؟
🔹به عنوان مثال اگر یک بیماری همه گیر باشد،از بیماری بودنش نمی افتد بلکه می گویند همه گیر است.اگر همه این بیماری را گرفتند باز هم باید سعی کرد میزان واگیری این بیماری را کم کرد.عاریتی زندگی کردن،بیماری واگیر همه انسانهاست این گونه زندگی نه تنها رضایت همه مردم را هیچ وقت تحصیل نمیکند،بلکه از طرف دیگر شکی نیست که این سبک زندگی رضایت فرد را از خودش نیز می گیرد.یعنی فرد از خودش بیزار میشود.چون همه چیز را برای دیگران صورت می گیرد.یک کار برای اینکه زن خانواده خوشش بیاید صورت می گیرد،یک کار برای اینکه بچه ها خوششان بیاید صورت می گیرد و یک کار برای اینکه رییس یا نظام سیاسی حاکم بر جامعه و...بدین ترتیب همه چیز زندگی متعلق به دیگران میشود.به تعبیر یاکوب بومه عارف معروف آلمانی"خدایا مرا از من میربایند".
❇️استاد ملکیان،معنا و انواع دین،فصلنامه مطالعات راهبردی،شماره 15
@mostafamalekian
🔴وقتی چیزی به کف آوردید شاد نشوید و وقتی از کف دادید، ناشاد نشوید
✍️مصطفی ملکیان
🔹علی ابن ابیطالب میگفت: «الزُّهْدُ کلُّهُ بَینَ کلِمَتَینِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ (لِکیلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ) وَ مَنْ لَمْ یأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیهِ» دو کلمه از قرآن «زهد» را تفسیر میکند: «تا بر آنچه از دست دادهاید تأسّف مخورید، و بدانچه دست یافتهاید شادمان نگردید». و آن که بر گذشته تأسّف نخورَد و بر آنچه دستیافته شادمان نگردد زاهد کامل است.»(نهجالبلاغه، حکمت ۴۳۹)
🔹وقتی چیزی به کف آوردید شاد نشوید و وقتی از کف دادید، ناشاد نشوید. چرا؟ چون ثباتی نیست. دو صفحهی آخر از دعای عرفه که آن دو صفحه به اشتباه به امام حسین نسبت داده میشود و در واقع متعلق به «ابوعبدالله نِفَّری» است که از عارفان غرب جهان اسلام و صاحب دو کتاب «المواقف» و «المخاطبات» است که به نظر من شاهکار عرفان جهانی است و این دوصفحه از دعای معروف عرفه، بخشی از کتاب «المواقف» ایشان است. آنجا آمده:«إِلَهِی إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِیرِک وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِیرِک مَنَعَا عِبَادَک الْعَارِفِینَ بِک عَنِ السُّکونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْیأْسِ مِنْک فِی بَلاءٍ.»میگوید خدایا، آمد و شد و جایگزینی مدام طرح و نقشههای تو و دگرگونی پُرشتاب تصمیمهایت(این دو پدیده) مانع میشوند که عارفان به عطای تو آرام گیرند و در بلای تو نومید شوند.
🔹نه در شادی در امانم و نه در اندوه نومید. همهی اینها به زبان فلسفی یعنی جهان، جهان بیثباتی است و تو وقتی محبوبت را از دست میدهی باید بگویی «آهان! عجب، پس اصل بیٍثباتی شامل تو هم شد. انتظارش را داشتم.» اینجوری است که بوداوار عاشق شدهای.اما من و شما با رفتن محبوب، ستون خیمهِ زندگیمان از هم میپاشد، چون گمان کرده بودیم تضمینی وجود دارد. در حالیکه این تضمین در هیچیک از پدیدههای جهان هستی وجود ندارد.اگر نه تنها فهم ذهنی، بلکه «هضم وجودی» نسبت به این اصل پیدا کنیم، زندگی بسیار خوشتر، بسیار خوبتر و بسیار ارزشمندتر خواهیم داشت.
➖سخنرانی ۱۲ آموزه مشترک عارفان
@mostafamalekian
☑️مرگ؛ برابرکننده همه انسان ها #مصطفی_ملکیان
▪️ سازنده ی ویدیو: خانم مولود شاگشتاسبی
@mostafamalekian
🔴 سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست رونمایی از کتاب «بندباز» همراه با پرسش و پاسخ
@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:
🔹بهترین زندگی، آن است كه انسان در آن دستخوش توهم عدم تناهی نباشد. كسانی كه به تناهی زندگی توجه نمیكنند، به یك نوع خیالپردازی و رویابافی دچار میشوند و زندگیشان از واقعیت به دور میافتد. تناهی انواعی دارد كه سه قسم مهمترین آنهاست: اول تناهی عمر، دوم تناهی داناییها ما و سوم، تناهی تواناییها ما. بهترین زندگی را باید در میان تناهیها جستوجو كرد.
(پ.ن: این تصویر توسط هوش مصنوعی و متناسب با این متن ساخته شده است)
@mostafamalekian
❇️خدا را نميشناسند،فهم نميكنند؛ بلكه به كار ميگيرند.
✍️مصطفی ملکیان
🔹دينداری به معنای داشتن يك سلسله معارف و عقائد درباره خدا نيست: ” حاقّ مطلب را ميتوان بدين صورت تقرير كرد: خدا را نميشناسند،فهم نميكنند؛ بلكه به كار ميگيرند - گاهی به عنوان تأمين كننده آب و نان ،گاهی به عنوان پشتوانه اخلاقی ،گاهی به عنوان دوست، و گاهی به عنوان محبوب. اگر مفيد از كار درآيد، آگاهی دينی بيش از اين نميخواهد. آيا خدا واقعاً وجود دارد؟ چگونه وجودی دارد؟ چيست؟ اينها پرسشهايي بسيار، پر شمار ولی بيربط [ به حقيقت دين] اند.
🔹در تحليل نهايی،نه خدا،بلكه زندگي،زندگی بيشتر، زندگی ای عظيمتر، غنيتر،و ارضاء كننده تر غايت دين است. عشق به زندگی، در هر مرتبه ای از شكوفايی سائقه دين است“.
💢تنوع دين در روزگار ما،مقدمه مصطفي ملكيان بر كتاب
@mostafamalekian
⭕️رابطه باور و احساس چگونه است و کدام علت دیگری است؟
✍مصطفی ملکیان
🔹چهار نظر در این مورد داده شده است:
- این دو رابطه علی و معلولی ندارند. دیوید هیوم به این رای قائل بود.
- باور برای احساس علت است ولی نه برعکس یعنی علیت یک طرفه ی باور برای احساس.
- احساس برای باور علت است و آن هم علیت یک طرفه.
این سه تا تقریبا امروز طرفدار ندارند و چهارمین نظر این است که این دو رابطه دیالکتیکی دارند. باور و احساس رابطه علی و معلولی دارند. و هر کدام برای یکدیگر علت می شوند.
🔹 جریان عمده روان شناسی امروز بر نظریه چهارم است، ولی در همین قول یک نزاعی است که هنوز فیصله یافته نیست و آن نزاع این است که بین این دو وزن کدام بیشتر است؟ اینجا سه قول وجود دارد. یعنی همان مقدار که باور علت برای احساس می شود احساس هم همین مقدار علت برای باور است و هم عِدل و هم ترازو هستند. این قول کمتر طرفدار نسبت به دو قول دیگر دارد.
🔹قول دیگر این است که باورها قوی تر از احساسات هستند و باورها بیشتر علت می شوند برای احساسات. این قول در تاریخ باعث ادبار شده است.
قول آخر هم قول ویلیام جیمز است که من هم به این قائلم که احساسات و عواطف از باورها قوت بیشتری دارند و بیشتر علت می شوند برای باورها.
🔹این قوی بودن باور یا احساس از این جهت مهم است که مشخص می کند که جوهره شخصیت و منش هر فرد کجاست. هسته ی مرکزی شخصیت هر فرد کجاست. ویلیام جیمز هسته اصلی را احساس و عاطفه می داند و قول ارسطویی باورها هسته اصلی شخصیت را تشکیل می دهند. عرفا طرفدار ویلیام جیمزند. " هر چیز که در جستن آنی، آنی" یا به گفته علی بن ابیطالب " قمیته کل امریء ما یحسنه" ارزش هر کسی به اندازه آن چیزی است که آن را دوست دارد. چه چیزی را دوست دارید تو ارزش آن را دوست داری. اگر ثروت دوست داری به اندازه ثروت ارزش داری اگر معرفت را دوست داری ارزش آن را داری. وزن تو را احساس و عاطفه ات مشخص می کند ببین احساس و عاطفه ات مجذوب و مقهور چه چیز است.
🔹عرفای ما می گفتند لبَ آدمی، طلب آدمی است. بگو در بازار دنیا طالب چه هستی تا بگویم چقدر قیمت داری. جستجوگری و احساس وعاطفه ی تو مهم است.
کلام ما از صدر ظهور ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، اسلام) اینکه باورها از احساسات مهمترند از ارسطو پذیرفته شد و وارد کلام و الهیات ما شد. اگر از متکلم مسلمان، مسیحی یا یهودی بپرسید که خط فاصل مومنان از کافران کجاست می گویند عقایدشان است. می گویند عقایدشان باید صادق باشد. اگر بگویید کسی هزار نیکی کرده است می پرسند به وجود خدا و زندگی پس از مرگ معتقد است یا نیست. یعنی عقاید برایشان مهم است. مثلا اولین مساله رساله عملیه در هر رساله ای این است که می گوید در اصول دین نمی توانید تقلید کنید در فروع فقط می توانید تقلید کنید. در اصول هر کسی با نیروی استدلال گر خودش عقایدی داشته باشد.
▫️مصاحبه تعلیم و تربیت،۱۳ اسفند ۹۶
@mostafamalekian
🔴غزلی از سعدی | مصطفی ملکیان | باغ ارم | یکم اردیبهشت ۱۴۰۳
@yarekhaksar
@mostafamalekian
🔴 سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در گرامیداشتِ روز سعدی در شیراز
زمان: جمعه ۳۱ فروردین، ساعت ۱۸
مکان: شیراز، خیابان ستارخان، نرسیده به بیمارستان خدادوست، نبش کوچه ۲۲، مجتمع شیرازمال، طبقه دوم
جهت ثبتنام رایگان به دایرکت اینستاگرام بوکلند پیام دهید: اینجا
@mostafamalekian
✔️عدم خود شیفتگی با اخلاقی زیستن
✍️مصطفی ملکیان
🔹اخلاقي زيستن باعث ميشود كه انسان آهستهآهسته به لحاظ روانی از خودشيفتگی رهايی يابد. چون یکی از ویژگیهای قواعد اخلاقی اين است که تعميمپذيرند، يعني براي اشخصاص مشابه در اوضاع و احوال مشابه حكم مشابه هست و اين بدين معناست كه انسان ديگر ميان خود و ديگری فرقی نمیگذارد. چون وقتی انسان برای كسی در اوضاع و احوالی حكمی میدهد، طبق اصل تعميمپذيری برای همه كسان ديگر هم در اوضاع و احوال مشابه همان حكم را میدهد و از جمله اين كسان يكی هم خود اوست؛ بدين صورت كمكم از اينكه خود را تافته جدابافته بداند دور میشود.
🔹 شايد همه ما اين طور باشيم كه بر امتيازهای بزرگی كه ديگران دارند چشم میبنديم و از سوی ديگر میخواهم همه با امتياز كوچكی كه ما داريم چشم باز كنند يا اينكه حكمی كه درباره عملی به ديگران میدهيم درباره همان عمل در خودمان آن را تخفيف میدهيم. مخصوصاً «حجاب معاصرت» اين امر را تشديد ميكند، يعنی درباره شخصيتهای تاريخی بهراحتی انسان اعتراف به بزرگی آنها میكند، اما اگر همان شخصيت در زمان خودش باشد باور كنيد اگر خيلی مجبور شود سخنی بگويد میگويد كه انسان بدی نيست!. به عبارت ديگر با اخلاقی زيستن اين حالت كه انسان خودش را قطب عالم امكان میداند ــ و همه ما به درجاتی خود را قطب عالم امكان می دانيم ــ كمتر و كمتر میشود.
🔹خودشيفتگی در اثر بیتوجهی به اين امر پديد میآيد و خودش فرزندانی دارد كه به نظر بنده، همان طور كه روانشناسانی مثل كلاينبرگ گفتهاند، چهار تای آنها اهميت بيشتری دارند: پيشداوری، تعصب، جزم و جمود و بیمدارایی. اين حالتها در انسان خودشيفته هست، چون در تعريف همه آنها خودشيفتگی نهفته است. پيشداوری با تعصب فرق دارد ، پيشداوری يعنی انسان بيش از اينكه با كسی كه غير او يا عضو گروهی غير گروه اوست مواجه شود و او را در مواجهه بيازمايد دربارهاش حكم ارزشی بدهد، به تعبيری يعنی داوری پيش از مواجهه. اين پيشداوری چه مثبت باشد و چه منفی نادرست است، هرچند عموماً منفی است.
@mostafamalekian
ادامه👇
✔️وسوسه
✍️ مصطفی ملکیان
🔹بهترین نمونه های وسوسه را در آثار داستایوفسکی می توان دید،کسی به اندازه او به رویارویی وسوسه و ضابطه اخلاقی توجه نکرده است.رابینز،الهیدان آمریکایی طرفدار پل تیلیش،جایی درباره داستایوفسکی گفته است که او فلاکت و شکوه همزمان انسان را نشان داده است.یعنی قهرمان داستانهای او گاه در برابر وسوسه چیزهای عظیم مقاومت می کند،اما در برابر چیزی به مراتب کمتر از آن هیچ مقاومتی ندارد.واقعا فهمش دشوار است که چرا انسان اینقدر در برابر وسوسه ناتوان است.من با قاطعیت می گویم اگر دیرزمانی در برابر وسوسه مقاومت کردید اصلا نباید فکر کنید که آینده شما تضمین است،اتفاقا آینده شما از کسانی که در برابر آن مقاومت نکرده اند بیشتر در خطر است،چون عطش شما بیشتر شده است و مثل فنری جمع شده و قدرت بیشتری یافته است.
❇️روانشناسی اخلاق | پاورقی صفحه 103