🔊 فایل صوتی سخنرانی استاد مصطفی ملکیان؛ نقد و بررسی فیلم سینمایی شیر سنگی| شنبه 4 آذر 1402
@mostafamalekian| @iranianhht
🔈 درسگفتار سادگی و سادهزیستی|جلسه سوم|استاد مصطفی ملکیان| شهریور ۱۳۹۵
@sorooshemewlana|@Mostafamalekian
🔈 درسگفتار سادگی و سادهزیستی|جلسه اول|استاد مصطفی ملکیان| شهریور ۱۳۹۵
@sorooshemewlana|@Mostafamalekian
🎙 فایل صوتی تاک دهم: زیستن در زمانه دشوار| به تاکبانی مصطفی ملکیان | میزبان: پانورما
@panora_ma
@mostafamalekian
🔊 نسخه صوتی معرفی و بررسی کتاب "اخلاق، دین طبیعی" تالیف ایوب افضلی
سخنرانان:
استاد مصطفی ملکیان و ایوب افضلی(مؤلف)
شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۲
خانه آشنا
@khanehashena
@mostafamalekian
🔊سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان طلاق اخلاقی و اخلاق طلاق| آبان 1402
@Mostafamalekian
✅ وظیفه های اخلاقی فلسفه ورز روشن فکر
🔻 بخشی از گفتگوی مکتوب انصاف نیوز و مصطفی ملکیان به مناسبت روز جهانی فلسفه (سال ۱۴۰۰)
میتوان گفت که وظیفهی اخلاقی فلسفهورزِ روشنفکر، در جامعهیِ کنونیِ ما در شش فقره خلاصهشدنی است:
1️⃣ همهی فعالیتها و جدّ و جهدهای فلسفی خود را به مسایلِ نظری و مشکلاتِ عملی جامعه معطوف کند. برای نیل به این هدف باید؛ اولا، با تیزبینی و ژرفنگریِ هرچه بیشتر، مسایلِ نظری و مشکلاتِ عملیِ جامعه را تشخیص دهد تا مبادا بجای مسایل و مشکلاتِ واقعیِ جامعه، به مسالهنماها و مشکلنماها بپردازد و در دامِ آنها گرفتار آید و، ثانیا، هدفِ خود را حلِّ مسایلِ واقعی و رفعِ مشکلاتِ واقعی قرار دهد، نه چاپ کردنِ مقالاتِ هرچه بیشتر در نشریّاتِ علمی-پژوهشی و نشر دادن کتابهای هرچه پرشمارتر. اقتضاءِ شفقت به حالِ خلق و دغدغهیِ کار و بار و حال و روزِ مردم این است که اندیشهیِ نان و نام به کناری نهاده شود و کمک و خدمت به انسانها جانشینِ ثروتطلبی، شهرتجویی و قدرتخواهی شود.
2️⃣ تا آنجا که در توانِ او است به شهروندانِ جامعهاش فلسفهورزی بیاموزد، یعنی عقلانیت، استدلالگرایی، و دلیلجویی. فقط و فقط با فلسفهورزی است که شهروندان از شرورِ فکری و ذهنی رهایی و آزادی مییابند. یعنی از القاءپذیری، تلقینپذیری، تقلید، تعبّد، تبعیت از افکارِ عمومی، همرنگی با جماعت، پیروی از مدهای فکری، شیفتگی نسبت به بهاصطلاح بزرگانِ جامعه، مریدی و مرادی، تعصب، جزم و جمود، پیشداوری، بیمدارایی، آرزواندیشی، خرافهپرستی، و از همه مهمتر خودشیفتگی. فلسفهورزی یعنی همان عقلانیت، استدلالگرایی، و دلیلجویی، همان کیمیای یگانه است که به مسِ وجودِ هر انسانی بخورد او را یکسره متحوّل و متبدّل میکند و همهی این شرورِ فکری و ذهنی را که مادرِ همهی مشکلاتِ اجتماعی اند ریشهکن میسازد. میخواهم بگویم-و بهتر است که تصریح کنم-که تا شرورِ ذهنی و فکری دامنِ ما، آدمیان، را گرفته اند از دستِ مشکلاتِ اجتماعی و عینی رهایی نمیتوانیم داشت؛ یگانه راهِ از میان برداشتنِ این شرور ذهنی و فکری، فلسفهورزی است.
البته این رهاییبخشی و آزادسازی هنرِ فلسفهورزی است نه فلسفهدانی. بیشمار اند فلسفهدانهایی که مکتوبات فلسفی را میخوانند، یاد میگیرند، و یاد میدهند، مقالات، رسالهها، و کتب فلسفی مینویسند و نشر میدهند، آثارِ بزرگِ فلسفیِ دیگران را شرح و تفسیر و تحلیل و حتی نقد میکنند، از طریق فلسفهدانی به نام و نان میرسند و عنوان و لقب کسب میکنند و به ثروت، شهرت، احترام و حتی قدرتِ سیاسی دسترس مییابند، ولی سرِ سوزنی فلسفهورزی نمیدانند و نمیخواهند و نمیکنند و خودشان در چنگِ کمابیش همهی شرورِ ذهنی و فکریای که ذکر کردم گرفتار اند. بنابراین، آنچه درجهیِ اولِ اهمیت را دارد، تعلیم و تربیتِ شهروندان برای فلسفهورزی است. تصور کنید جامعهای را که اکثرِ اعضای آن رفتار عقلانی دارند، جز پشتوانهی استدلال سخن نمیگویند و قلم را بر کاغذ نمیگردانند و از هرکس که از آنان اطاعت خواست دلیل میخواهند و بِجِدّ معتقد اند که هرگز گویندهی یک سخن نمیتواند جای خالی دلیل آن سخن را پر کند. چنین جامعهای به آن شرور و آفاتِ ذهنی و فکری دچار خواهد شد و، در نتیجه، دستخوشِ آن مشکلاتِ عینی و اجتماعی خواهد بود؟
3️⃣ تا آنجا که میتواند تک آواییِ فرهنگی را در جامعه از میان بردارد، یعنی به شهروندان تعلیم دهد و تفهیم کند که، در عالمِ انسانی و در حیاتِ اجتماعی، هیچ موضوعی نیست که جنبهها و وجوهِ عدیدهای نداشته باشد و از منظرهای مختلف و متفاوتی نتوان به آن نظر کرد؛ هیچ مسالهی نظریای نیست که فقط یک راهحل داشته باشد، و هیچ مشکل عملیای نیست که راهِ رفعِ آن منحصر در یک راه باشد. باید جنبهها و وجوهِ عدیدهیِ هر موضوع را ببینیم و برای این دیدن باید از مناظرِ گونهگون به هر یک از آن جنبهها و وجوه چشم بدوزیم. بهترین راهحل هر مساله آن نیست که دست بر قضاء، و به سبب اینکه تختهبندِ این زمان، این مکان، این جامعه، این تاریخ، این سنت، و این فرهنگ ایم، در اختیار داریم؛ بل، بهترین راهحل آن است که در مصافِّ همهی راهحلهایی که بشر تا کنون به آنها دست یافته است پیروز از کار درآید؛ و حتی پیروزی این راهحل نیز همیشگی نیست و فقط تا اطلاعِ ثانوی است، یعنی تا وقتی که راهحلِ جدیدی کشف یا ابداع نشده است. عین این سخن در بابِ راهِ رفع هر مشکل نیز صدق میکند.
از تک آواییِ فرهنگی تا خودکامگی، استبداد، و تمامیتخواهی سیاسی راهی نیست و، بنابراین، آب را از سرِ چشمه باید بست.
بجا است که، در همین جا، یادآور شوم که عقیده به چند آواییِ فرهنگی و تکثرگراییِ معرفتی، هرگز، لزوما شکاکیت، لاادریگری، نسبیانگاری، و هیچانگاری را در پی ندارد.
👇ادامه (بخش اول| بخش دوم)
@mostafamalekian
✔️دیدگاه Objective و Subjective به زندگی انسان
✍️ مصطفی ملکیان
🔹هر انسانی وقتی به خودش رجوع می كند، خودش را مستعد هر نوع تغييری می داند؛ يعنی مثلا پيش خودش می گويد من از سال آينده اين روش تدريس را كنار می گذارم، زيرا روش تدريس خوبی را در طول عمرم برنگزيده ام، يا مثلا می گويد روش درس خواندنم را تغيير خواهم داد، مناسبات خود با همكارانم را تغيير خواهم داد، من توبه می كنم و دگرگون می شوم و اين وضع را تغيير می دهم و ... .
يكی از شاخصه های ديدگاه subjective اين است كه هر انسانی خودش را شبيه مومی می داند كه به راحتی می تواند به هر شكلی درآيد و تصور می شود برای اين تغيير صرفاً بايد تصميم بگيرد.
🔹اگر دقت كرده باشيد ما هر روز، كم يا بيش، چند تصميم می گيريم كه مثلاً از فردا صبح، يا از اول هفته آينده، يا از اول ماه آينده، يا از نوروز سال فلان، فلان كار را انجام دهيم. عزم های خودمان را جزم می كنيم ، زيرا خودمان را خيلی قابل تغيير می دانيم . اما آيا ديدگاه Subjective درست است یا نه؟ در دیدگاه objective گفته می شود اين فرد همين است كه تا حالا شناخته ايم و تا آخر عمرش هم، به همين نحو است. اگر دقت كنيد، می بينيد همه ما نسبت به ديگران اين عقيده را داريم كه فلان فرد، همين است كه هست و با يك نوسان اندكی بقيه عمر را هم سپری خواهد كرد.
🔹 يعنی من فلان فرد جوان را تصور می كنم و با خودم می گويم اين شخص وقتی هم كه محاسن و ريش هايش سفيد شد، با همين حركات و سكنات خواهد بود و البته شايد نوسان كمی هم داشته باشد. يعنی ديدگاه objective گويا براي افراد يك ثباتی را قائل است و می گويد اين فرد ديگر همين است و تغيير نمی كند. يعني هيچ گاه انسان باور نمی كند يك فرد تندخشم تبديل به يك فرد حليم و بردبار شود، يا يك انسان عجول به يك انسان باطمأنينه و باوقار تبديل شود، يا كسی كه درس نمی خوانده و هميشه با تقلب و ... نمره می آورده، به يك انسان ساعی تبديل شود و وجدان كار بالا پيدا كند و در كار خودش جدی شود، يا كسی كه همواره به عيش خو كرده بوده است، به يك انسان اهل رياضت و انضباط تبديل شود و قواعد و principle وضع كرده و اجرا نمايد.
@mostafamalekian
ادامه👇
🔈سخنرانی استاد مصطفی ملکیان؛ نشست علمی رونمایی از مجموعه کتاب های زندگی خوب
@mostafamalekian | @iranianhht
فایل صوتی سخنرانی اصول اندیشههای هنری دیوید ثورو| مصطفی ملکیان| 13 آبان 1402| بوکلند مارکیز تهران
@mostafamalekian
❇️توجه به داشتن زندگی خوب و خوش
✍️ مصطفی ملکیان
🔹نکته ای را که می خواهم تاکید کنم، توجه به داشتن زندگی خوش و خوب است، البته خوشی در چارچوب خوبی باید باشد. منظورم از خوبی، اخلاقی زیستن است. زیست اخلاقی هم می تواند در ارتباط با خودمان باشد هم در ارتباط با دیگران و هم با طبیعت بی جان. می توان به یک باغچه هم از لحاظ اخلاقی بدی کرد به یک سگ هم همین طور. خوشی یعنی تا می توانیم سعی کنیم که بیشترین لذت از زندگی و کمترین درد و رنج، نصیب مان گردد البته مشروط بر اینکه قواعد اخلاقی را زیر پا نگذاریم.
🔹علیرغم همه آنچه به ما یاد داده اند، خوش بودن ارزش است. آدم باید از زندگی بیشترین لذت را ببرد. ما نباید از خوش بودن خجالت بکشیم و خوشی خود را پنهان کنیم. از خوش بودنی باید پشیمان شد که به قیمت لگدمال کردن اخلاق باشد. خوشی شرف و فضیلت ما در زندگی است. آنچه بد است این است که برای خوش بودن اخلاق را زیر پا بگذاریم. این فرهنگ که آدم نباید خوش باشد و اگر خوش باشد باید انکار کند فرهنگ منحط است. در قران آمده "لا تنس نصیبک من الدنیا" بهره خود را از دنیا هرگز فراموش نکن و به کرات در قران "متاع الحیوه الدنیا" ذکر شده است.
🔹پس باید به دو امر خوب بودن در درجه اول و خوش بودن در درجه دوم توجه کرد. می گویم خوبِ خوش نه خوشِ خوب. یعنی اول باید زندگی ما اخلاقی باشد و بعد در چارچوب اخلاقی بودن تا می توان، لذت برد. پس اگر برای خوش بودن رشوه بگیرم، کم کاری، احتکار، تقلب، رباخواری، سخن چینی و ظلم کنیم بد است و بیشترین تقبیح را ایجاد می کند. اگر برای خوش بودن هیچ ظلمی نمی کنید و کار خلاف نمی کنید و در چارچوب ضوابط اخلاقی، خوش می گذرانید این خوشی خجالت ندارد.
🔹ما معمولا عکس این رفتار می کنیم اولا برای خوش بودن ضوابط اخلاقی را زیر پا می گذاریم درحالی که از آن هم لذت نمی بریم و اگر هم لذتی داشته باشد مخفی می کنیم و در زندگی حالت نالان به خود می گیریم. البته شکی نیست که خوب بودن خوشی های ما را محدود می کند.
🔹برای اینکه زندگی خوب و خوش حاصل آید باید سه نوع کار را انجام دهیم. هم خودتان انجام دهید هم به بچه ها در مدرسه یاد دهید. آموزش و پرورش با برخی برنامه ها بچه ها را نابود می کند. مثلا کنکور مساله ای شده است که بچه ها را از مهد کودک به آن مشغول می کند. قبولی در کنکور با برگزاری کلاس های متعدد و پرهزینه همراه گردیده و همه زندگی بچه ها در آن خلاصه شده است. همه خوبی ها و خوشی های زندگی را از بچه های مردم و خودمان می گیریم و از بین ابعاد مختلف زندگی، چیز مزخرفی مانند کنکور را در نظر می گیریم. چیزی که افراد را به سمت ناسالم ترین رقابت سوق می دهد و رقابت جای رفاقت را می گیرد. بچه هایی که برای کنکور تربیت شده اند از ابتدا به همه به چشم رقیب نگاه می کنند.
➖منبع: دیدار و گفت و گوی جمعی از معلمان با مصطفی ملکیان
@mostafamalekian
✅ خودمان باشیم تا مشکلات حل گردد
✍️مصطفی ملکیان
اگر تصمیم بگیریم خودمان باشیم بسیاری از مشکلات حل خواهد شد ممکن است شما بگویید این نوعی افسار گسیختگی به وجود میآورد.
امّا به دو نکته باید توّجه کرد:
🔹یک پیش فرض نادرست در اینجا وجود دارد و آن اینکه بسیاری گمان میکنند اگر انسانها به حال خود رها شوند همدیگر را میدَرند. پس، حال که نمیدرند مانعی وجود دارد. یعنی حالت طبیعی آنها «درندگی» است. من از کسانی که میگویند خداجویی و خداگرایی در ما فطری است و در عین حال معتقدند انسانها باید به نحو شدید، مهار شوند، تعجّب میکنم. اگر اینطور است که مردم را اگر به حال خود وا بگذاریم همدیگر را میدرند پس این حالت فطری آنها است. اینکه تا این حد به بشر بدبین باشیم که اگر رها شوند همدیگر را میدرند، این پیش فرضی است که خیلی باید در آن تأمل کرد؛ مخصوصاً با توجه به اینکه آنها هم که اهداف مادّی خود گروانه هم دارند به دراز مدت توّجه دارند و اگر اهداف دراز مدّت مادّی حساب شود آن حالت اقتضایش نیست.
🔹نکتۀ دوّم این است که وقتی میگوییم هر کس باید خودش باشد این است که چرا شما خود را در درون محدودۀ قانون هم محدودتر کردهاید؟ (زندان در زندان) نمیگوییم قانون نباشد. میگویم لااقل در محدودهایی که قانون اجازه داده جولان دهید.
🔹منظور من از «خود بودن» این نیست که در یک «وضع» قرار بگیریم بعد به مقتضای آن عمل نکنیم و یا از امکانات آن وضع بهره بریم، امّا تن به محدودیتهای آن ندهیم نه، این مراد من نیست. با «خود بودن» به این معنا نیست که من اگر از محدودیتهای «دانشجو بودن» بدم میآید اصلاً دانشجو نشوم. بلکه، آنجا که با خود میگویی: «اگر دانشجو نشوم، احترام اجتماعی ندارم» در این وضعیت، از «خود» بیرون آمدهاید و به خوشایند دیگران پرداختهاید. اگر ما دقیقاً «خود»مان باشیم این نابسامانیها پیش نمیآید. اگر به معنای دقیق کلمه «خود» باشیم به وضعی که دوست نداریم تن نمیدهیم - البتّه طبعاً بر اساس خوشایند دیگران هم رفتار نکردهایم ـ امّا محدودیتهای آن وضع را هم متحمّل نمیشویم. این است که میگوییم قانون شرّی است که از آن گریزی نیست.
🔹قانون حالت طبیعی ما آدمیان نیست، امّا از آن گریز و چارهایی نیست. پس قانون ضرورت است و اگر ضرورت است، «الضرورة تقدر بقدرها». پس، به همان میزان ضرورت، باید اکتفا کنیم نه بیش از آن. ما علاوه بر قانون تابع افکار عمومی، جریانات حاکم بر جامعه، تحسین و تقبیح اطرافیان، محبوبیّت و شهرت و.. هستیم. این است که ما را مستهلک میکند. ما آدمهایی شدهایم که همواره خوشایند دیگران را لحاظ میكنند..
درسگفتار رویکرد وجودی به نهج البلاغه
@Mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:
خودشیفتگی از آفات فکری زندگی بشری است.خودشیفتگی معیوب باعث هفت آفت فکری شده و رنج تولید می کند: تعصب، پیش داوری، انحصارطلبی ،بی مدارایی، آرزو اندیشی و عدم تبعیت از خرد و استدلال که به استبداد طلبی ختم می شود. اگر خودشیفتگی را درمان کنیم ام الفسادی را درمان کرده ایم. دنیای بدون این هفت عادت فاصله کهکشانی با جهان امروزمان دارد.
@mostafamalekian
✔️ مثالی از فهم اشتباه احادیث
✍️ مصطفی ملکیان
🔹یک مثال ساده این است که حضرت عیسی(ع) در سه تا از اناجیل فرمودهاند، که چنان انفاق کنید که اگر دست راستتان انفاق کند، دست چپتان باخبر نشود. ما امروزه این نکته را میفهمیم که باید روح آدمی چنان عظیم باشد که اگر یک قرآن به کسی داد، دائماً تکرار نکند که من یک قرآن به کسی دادم. این قدر باید روح آدمی عظیم باشد، که اگر کل معلوماتش را به کسی انتقال داد، کسی دیگری خبردار نشود. در خانههای امروزی آن قدر فضا کم است، که اگر سوسکی پیدا بشود، همه میفهمند، از بس که خانهها کوچک است.
🔹اما پیشتر، از بس فضای خانهها بزرگ بود، اصلاً کسی خبردار نمیشد که کسی این طرف، در خانه هست. حالا همین جمله که به حضرت عیسی منسوب است، به امام باقر یا امام صادق در متون ما نسبت داده شده است، که ایشان هم همین مطلب را گفتهاند. آن وقت جوامع کتب حدیثی میخواسته این حدیث را جا بدهد و گفته باب الاستجاب الانفاق بالید الیمنی! یعنی بابی که مستحق است آدم با دست راستش انفاق را بدهد. خلاصه این که فهم به تکتک گزارهها مربوط میشود.
❇️ تحلیل فلسفی| صفحات 146
@mostafamalekian
🔈 درسگفتار سادگی و سادهزیستی|جلسه چهارم و پایانی|استاد مصطفی ملکیان| شهریور ۱۳۹۵
@sorooshemewlana|@Mostafamalekian
🔈 درسگفتار سادگی و سادهزیستی|جلسه دوم|استاد مصطفی ملکیان| شهریور ۱۳۹۵
@sorooshemewlana|@Mostafamalekian
🔈 فاصل صوتی درسگفتار سادگی و ساده زیستی استاد مصطفی ملکیان | چهار جلسه |شهریور ۱۳۹۵
@sorooshemewlana|@Mostafamalekian
🔈سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان خدمات ادبیات به فلسفه|۱۲ شهریور ۱۴۰۲|مجموعه فرهنگان فرشته
@Mostafamalekian
❇️ جد و جهد زیاد جهت کسب درآمد باعث کاهش میزان خوشی زندگی است
✍️ مصطفی ملکیان
🔹در دانشگاه هاروارد در آمریکا، تحقیقاتی در سطح جهانی به مدت 25 سال تحت نظارت ریاست دانشگاه هاروارد انجام گرفت. در این تحقیقات نزدیک به 600 روانشناس، جامعه شناس، اقتصاد دان، فیلسوف، عالم اخلاق و الهیدان شرکت داشتند. جامعه ی آماری این تحقیقات، کشور خاص نبود و در واقع ساکنین این کره ی خاکی، جامعه ی آماری این تحقیقات تشکیل می دادند.
🔹نتیجه ی این تحقیقات، به رئیس جمهور آمریکا تحویل شد. چرایی انجام گرفتن این تحقیقات نیز داستان مفصل و جذابیست که مجال خود را می طلبد.
در آغاز این تحقیق، حدس هایی وجود داشت که 200 عامل مطرح شده بود که این 200 عامل، بر خوشی و ناخوشی انسان ها تاثیر گذارند.
🔹بعد از انجام تحقیقات، نشان داده شد که 192 عامل از این 200 عامل، همبستگی معناداری با خوشی زندگی ندارند، اما 8 مورد است که به خوشی انسانها مربوط می شوند. و این خوشی چنین است که برای مثال وقتی صبح چشممان را باز می کنیم، خوشحال باشیم که چشممان به زندگی باز شده است. در اعلام نتایج این تحقیقات، مهمترین عامل سنخ روانی معرفی شد. و سنخ روانی هم عبارت است از اینکه انسان درون گرا با شد یا برون گرا، کنش پذیر باشد یا کنش گر، شهودی باشد یا حسی، احساسی باشد یا متفکر، دریافت کننده باشد یا قضاوت گر و ...
🔹در واقع بسته به اینکه در کدام فایل- از 32 فایلی که هر یک از انسان ها در آن جای می گیرند- قرار گرفته باشیم، مستعد خوشحال بودن هستیم. و این عامل اول، ارادی و اختیاری نیست و ما هیچ گونه اختیاری بر آن نداریم. در واقع انسان، با سنخ روانی خود به دنیا می آید.
🔹دومین عامل درآمد فرد است. نتیجه ی تحقیقات نشان داد که درآمد، نسبت به زندگی، سه حالت دارد:
فرض کنید که ضروریات زندگی انسان، X تومان باشد.
اگر درآمد انسان کمتر از X تومان باشد، احساس خوشی در زندگی شدیدا افت می کند.
اگر درآمد انسان بین X تومان و هشت برابر X تومان(8X) باشد، هر چقدر انسان بیشتر درآمد داشته باشد، احساس خوشی او در زندگی افزایش پیدا می کند.
🔹اگر درآمد انسان، بیش از هشت برابر X تومان(8X) باشد، هر چقدر درآمد انسان بیشتر می شود، احساس خوشی در زندگی به شدت کاهش پیدا می کند. یعنی انسان به لحاظ روانی به چند جهت، تحمل درآمدی بیشتر از این را ندارد.
در ادامه وقتی که درآمد انسان، سی برابر Xتومان(30X) و یا بیشتر از این سی برابر باشد، میزان خوشی او، به اندازه ی کسی است که X تومان در آمد دارد. یعنی احساس خوشی فردی که سی برابر یا بیش از سی برابر ضروریات زندگی خود درآمد دارد، با احساس خوشی فردی به اندازه ی ضروریات زندگی خود درآمد دارد، برابر است.
نتایج بالا، به لحاظ درآمد مطرح شده اند و در احساس خوشی انسان، هفت عامل دیگر نیز موثر اند.
این تحقیقات نشان داد که کسانی که جد و جهدشان برای کسب درآمد بیشتر از هشت برابر ضروریات زندگیشان است، نادانسته در حال کاهش میزان خوشی زندگی شان هستند.
🔹انسان هر چقدر مشغله های کاری خود را کم تر کند و سبک بار تر باشد، فرصت شکوفایی و سربرآوردن به استعدادهای خود داده است و این استعدادهای درونی خود را نشان نمی دهند، مگر اینکه انسان کمی به خود استراحت دهد و دائما در حال جنب و جوش و خروش نباشد.
اگر توجه شود، عارفان بزرگ، شاعران بزرگی نیز بوده اند. این حس شاعرانه، زمانی در انسان بروز می کند که انسان دارای یک سکون و قراری به دور از مناسبات مادی باشد. زندگی انسان ها، هر چقدر ساده تر می شود، فراورده های آن نیز بیشتر می شود. انسان های بزرگ تاریخ در حوزه های مختلف هنر، الهیات، علم، فلسفه وادبیات و ... زندگی های ساده ای داشته اند و این سادگی گاه اجباراً بوده است و گاه خودخواسته.
🔹توماس آکوینی، از بزرگان عالَم مسیحیت است( به عقیده ی بسیاری، بزرگترین فرد است). وی 59 سال عمر کرده است و در این مدت، آثاری از او به جای مانده است که به گمان من اگر کسی با تمام استعدادهای خود به مطالعه ی این آثار بپردازد، 300 سال زمان برای خواندن و فهم آن ها احتیاج دارد! آکویناس، بار و بُنه زندگی خود را کم کرده بود که چنین استعدادهای خود را شکوفا کرده بود.
🔹تا وقتی که آب درون حوض تلاطم دارد و فواره ی آن کار می کند، کف حوض معلوم نیست، اما وقتی این آب به سکون و ارامش می رسد، آن وقت است که کف حوض را می توان دید.
💢سخنرانی ضرورت ساده زیستی
@mostafamalekian
📸 حضور مصطفی ملکیان در مراسم تشییع دکتر محمد علی اسلامی ندوشن در دانشگاه تهران
@Mostafamalekian
👇👇ادامه (بخش دوم)
4️⃣ در هرجا که مصالح مردم با خوشآیندهاشان تعارض دارند، به حکمِ نیکخواهی و شفقتورزی، مصالحشان را بر خوشآیندهاشان ترجیح دهد و دومی را فدای اولی کند. تعارضِ مصالحِ مردم با خوشآیندهایِ آنان، در واقع، تعارضِ نیازهایِ آنان با خواستههاشان است. مقتضای شفقت و عشق به هرکس این است که تا زمانی که مصلحت و نیازِ او با خوشآیند و خواستهاش هماهنگ و همسو است جدّ و جهد کنیم تا او به هر دو دست یابد؛ ولی، زمانی که مصلحت و نیازش در جهتی است و خوشآیند و خواستهاش در جهتی دیگر، جانبِ مصلحت و نیاز اش را بگیریم و خوشآیند و خواستهاش را فرو گذاریم.
ناگفته نگذارم که تشخیصِ مصالح و نیازهای مردم را هرگز نباید از ایدئولوژیها خواست. مرجعیت، در این تشخیص، فقط از آنِ آخرین دستآوردهایِ علمی، فلسفی، و تاریخی است.
نقد فرهنگی مردم اگرچه خوشآیندشان نباشد به مصلحتشان است
مهمترین مصداق این وظیفهیِ اخلاقیِ فلسفهورزانِ روشنفکر، نقدِ فرهنگیِ مردم است؛ و مرادم از «نقدِ فرهنگیِ مردم» فقط اینست که اگر مردم باورها، احساسات و عواطف، و خواستههایی نادرست دارند از نشان دادن این نادرستی غفلت یا تغافل نشود. مردم هم ممکن است، بهجای باورهای صادق، باورهای کاذب داشته باشند، هم ممکن است، بهجای احساسات و عواطفِ بهجا، احساسات و عواطف نابجا داشته باشند، و هم ممکن است بهجای خواستههای معقول، خواستههای نامعقول داشته باشند. وظیفهی اخلاقی، در این موارد، اینست که فقط با استفاده از نیرویِ باوراننده، یعنی نیروی استدلال، و نه با توسل به هیچ چیز دیگری، کذبِ باورهای کاذب، نابجایی احساسات و عواطفِِ نابجا، و نامعقولیِ خواستههای نامعقول نشان داده شود. و این کار، علی رغمِ ضرورتِ انکارناپذیری که دارد، بسا که به مذاقِ مردم خوش نیاید و خوشآیندشان نباشد؛ اما صد البته، به مصلحتشان است.
5️⃣ دعاوی نادرست، ادعاهای بیدلیل، مغلطهافکنیها، و فریبکاریهای رسانههای جمعی را برملا سازد. همهی آدمیان از یک درجه از عمقِ فهم و قدرتِ تفکر برخوردار نیستند و بسا که عمقِ فهم و قدرتِ تفکرِ کسانی برای کشفِ دعاویِ نادرست، ادعاهای بیدلیل، مغلطهافکنیها، و فریبکاریها کفایت نکنند و آن کسان، به مقتضای همین عجز و قصور، ملعبه و آلتِ دستِ سوءاستفادهکنندگان، که در میانِ صاحبانِ قدرتِ سیاسی، قدرتِ اقتصادی و قدرتِ فرهنگی کم نیستند، واقع شوند. وظیفهیِ فلسفهورزِ روشنفکر این است که، با پرتوافکنی بر این غلطاندازیها و گمراهسازیها، جلوی سوءاستفادهها را بگیرد.
6️⃣ برای مثمر ثمر واقع شدن همهی این اداءِ وظیفهها، به زبانی آسانیاب، زودیاب، و روشن بگوید و بنویسد. استفاده از زبانِ فنی و حرفهای فیلسوفان و متفکران و عالمان، زبانوارهها، زبانهای رمزی، تعابیرِ نامفهوم، تعابیرِ مبهم، و تعابیر دارای ایهام و چند پهلویی، در این حوزه، نه فقط هنر نیست، بل، نقضِ غرض است. چون بیشترِ شهروندان جامعه، فیلسوف و آشنا به الفاظ و مصطلحاتِ رایج در میان فلاسفه نیستند، آن چه، در این جا اهمیتِ درجه اول دارد قدرت تفهیمی زبان است. بنابراین باید آنچه باید گفته شود به سادهترین صورت گفته شود. البته این سادهگویی حدّی دارد که اگر از آن حد در گذرد، اصلِ مطلب و اصالت رای از کف میرود. به تعبیرِ منسوب به آینشتاین:«تا میتوانی ساده بگو اما نه سادهتر». جای درد و دریغ است که آراء و نظراتی صادق، عمیق، نغز و پر مغز که میتوانند زندگیهای فردی، جمعی و اجتماعی انسانها را خوبتر، خوشتر، و ارزشمندتر کنند، گاه به صورتی چنان پیچیده و پیچاننده بیان میشوند که به هیچ کاری نمیآیند جز فضلفروشی و معرفتتراشی و جلوهگری و خودفروشیِ شخصِ گوینده یا نویسنده.
➖ بخشی از گفتگوی مکتوب انصاف نیوز و مصطفی ملکیان به مناسبت روز جهانی فلسفه (جهت مشاهده کامل این مصاحبه کلیک کنید)
@mostafamalekian
ادامه👆
🔹حالا اگر فرضاً بخواهيم ببينيم حسن ِ واقعی چه كسی است، اگر از خودش بپرسيم می گويد، من با اينكه مثلاً پنجاه سال از عمرم گذشته، اما تغيير می كنم و باور كنيد تا سال آينده تغيير می كنم و اين گونه نمی مانم؛ مهربان تر، متواضع تر، دانشمندتر ومتخلّق تر از وضع فعلی می شوم. اما از طرف ديگر، كساني كه به حسن نگاه می كنند می گويند: حسنی كه ما شناخته ايم، ديگر همين است؛ گرچه ممكن است اندكی كندتر يا تندتر شود، اما در همين حدود است. ای كاش در اين جهت ديدگاه subjective درست بود، ولی اتفاقا در این جهت، گویی دیدگاه objective درست تر است، و به ندرت ديده می شود انسان ها تغيير كنند. من اعتقادم بر اين است در داستان هايی كه در باب بِشر حافی، فضيل عياض، ابراهيم ادهم و يا خودِ بودا نقل می كنند، و انسان فی بادی النظر به نظرش می رسد كه اين افراد در يك حادثه و در يك لحظه، دفعتاً تغيير كرده اند، در واقع تغيير دفعی نبوده است.
🔹گفته شده فضيل ِ بن عياض به محض اينكه شنيد «الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله» دفعتاً تغییر کرد. یا مثلاً در تاريخ گفته شده ابوذر، در اثر يك ملاقات با رسول الله و درک محضر ايشان، تغيير كرد؛ به طوري كه وقتی محضر ايشان را ترك كرد، انسان ديگری شده بود. در ملاقات بِشر حافي با امام موسی كاظم هم، به همين ترتيب است. در داستان ابراهيم ادهم نيز همين طور است. نقل شده است كسی بر پشت بام خانه اش راه می رفت، وقتي از او پرسيدند آنجا چه می كنی، گفت به دنبال شتر مي گردم. ابراهيم گفت روی پشت بام كه شتر نيست و آن شخص در جواب گفت اگر خدا را در تخت خواب بطلبند، شتر را هم بر پشت بام طلب می كنند. ابراهيم ادهم در اثر اين اتفاق تغيير كرد.
🔹اعتقاد من اين است كه در اين داستان ها؛ تاريخ، نقطه عطفي را كه بسيار شاخص است ترسيم می كند و به اين امر نمی پردازد كه از قبل چه چيزهايی درون شخص بر روی هم تلنبار شده است. دقيقاً مانند بچه ها كه تصور می كنند آب در يك لحظه جوش می آيد؛ يعنی وقتی مادر، كتری را بر روی گاز می گذارد، آب در يك لحظه شروع به غل غل كردن می كند؛ در حالی كه انسان بالغ می فهمد در طول يك ربع ساعت كه آب بر روی آتش بوده است، به تدريج گرم شده است. اما بچه فقط همان نقطه صد درجه را می بيند و فكر می كند جوش آمدن آب فقط در همان نقطه صد حاصل شده، حال آنكه آب متدرجاً به جوش آمده است. ما معمولاً نقطه صد افراد را می بينيم؛ مثلا در مورد فضيل بن عياض كه می گوييم با شنيدن يك آيه قرآن متحول شد، به نظر می رسد تغييرات تدريجی و خيلي كُند در جريان بوده است و به تعبير ماركسيستی، در يك لحظه تحولات كمّی به تحولات كيفی تبديل شده و سبب دگرگونی گرديده است.
❇️روش شناسی مطالعات مقایسه ای عرفان |صفحات 165 تا 168
@mostafamalekian
🎥 فایل تصویری سخنرانی استاد مصطفی ملکیان؛ نشست علمی رونمایی از مجموعه کتاب های زندگی خوب
✖️این ویدیو را در آپارات با کیفیت بالاتر ببینید.
@mostafamalekian | @iranianhht
🔈سخنرانی استاد مصطفی ملکیان؛ نشست علمی رونمایی از مجموعه کتاب های زندگی خوب
@mostafamalekian | @iranianhht
🔈 فایل صوتی سخنرانی اصول اندیشههای هنری دیوید ثورو| مصطفی ملکیان| 13 آبان 1402| بوکلند مارکیز تهران
@mostafamalekian
✅ عوارض قدرت طلبی
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣حق طلبی در برابر قدرت طلبی
🔹یکی از عوارض قدرت طلبی این است که انسان اگر قدرت طلب شد به جای مقوله «حق و باطل» مقوله «ضعیف و قوی» برایش مطرح می شود. انسان که قدرت طلب نیست از حق پشتیبانی میکند و هر که بر باطل است پشت وی را رها می کند. اگر من حق طلب باشم کسانی باید انتظار پشتیبانی مرا داشته باشند که اهل حق بوده اند. اما اگر من قدرت طلب باشم پشتیبانی من متوجه اقویا و عدم پشتیبانی ام متوجه ضعفا می شود. یعنی هر که را که قویتر است حمایت می کنم. این نخستین عارضه قدرت طلبی است.
🔹این خودش پارادوکس است. یعنی شما طرفدار قدرت بودید و تلاش می کردید به آن برسید و این شما را به راهی کشاند که از اقویا طرفداری کنید و این موجب می شود که قوی را بر ضد خود تجهیز کنید. در نتیجه خودتان خود را به موضع ضعف انداخته اید. به تعبیری «بزرگترین قربانیان قدرتمندان آنها هستند که او را به قدرت می رسانند ». این همان پارادوکسی است که در فلسفه سیاست مطرح می شود. آن که قدرت طلب است و به انگیزه قدرت طلبی در هر امری جانب قدرتمند را می گیرد غافل از اینکه با این کار، خود را از قدرت فروانداخته و خلع سلاح کرده است. این امر از نظر اخلاقی هم انسان را بسیار منحط میکند.
2️⃣بی توجهی به قدرت دیگران
🔹یکی دیگر از عوارض قدرت طلبی این است که موجب میشود که چشممان از قدرت دیگران بسته بماند. در نتیجه از همان ناحیه سیلی بخوریم؛ مثل مادری که شتابان به سوی فرزندش که مدتها او را ندیده است میدود. او فقط فرزندش را میبیند دیگر موانع راه را نمی بیند. به همین جهت ممکن است پایش به مانع برخورد کند و زمین بخورد. اما ناظر بیگانه که طالب نیست، این موانع را به خوبی میبیند. قدرت طلب«قدرت» را خوب می بیند اما «قدرتمندان» دیگر را نمی بیند و آنها را ناچیز می انگارد و از همان ناحیه ضربه می خورد. البته قدرت این رقبا ممکن است ناچیز باشد اما وقتی کیفیت اینها افزایش یابد قدرت معتنابهی میشود و هیچ انسانی در مقابل مجموعه قدرتها نمیتواند مقاومت کند. یکی از دلایل سقوط دیکتاتورها هم همین است که از قدرت مردم غافل میمانند و قدرت آنها را ناچیز تصور میکنند. به مقتضای اخلاق این امر سبب میشود که انسان خود را از بهره ای که از انسانهای دیگر میتواند ببرد، محروم کند.
هیچ معلمی نیست که از شاگرد خود درس نگیرد. هیچوقت هیچ انسانی آن قدر بی دانش نیست که شما از او بی نیاز باشید ولو افلاطون و سقراط زمان باشید. باید بدانیم در هر کسی قوتی هست. اگر این قوت را ببینم این قوت به من منتقل میشود و خود من پخته تر میشوم.
3️⃣ فرد قدرت طلب هیچگاه سیراب نمی شود
🔹عارضه سوم قدرت طلبی این است که چون قدرت طلبی حدیقف ندارد شما را در عطشناکی باقی میگذارد. هیچوقت سیراب نخواهی شد. در باب قدرت مهلکه انگیزترین چیز تقابل «حق» و «قدرت» است .سمبل مادیت در «قدرت» و سمبل معنویت در« حق» است. در حق به میزانی که از او حمایت میکنم به همان میزان ارضا میشوم. حق مثل آب شیرین است و قدرت مثل آب شور. هر چه بخورم تشنه تر میشوم. در طرفداری از حق، به هر میزان طرفداری کنیم به همان میزان توجیه و ارضا میشویم.حق ما را سیراب میکند اما قدرت، تشنه لب باقی میگذارد.
🔹خداوند می فرماید: بعضی از شما به دنبال سراب میدوید و سراب به شما سه ظلم میکند:
1. نیروی فراوان از شما می گیرد.
2. در ازای این نیرویی که می گیرد هیچ نمی دهد.
3. به هر آستانه که می رسم آستانه دیگر را می بینم.
🔹سراب اینطور است که به هر آستانه که میرسم آستانه دیگر را میبینم و این مشکل را مضاعف میکند. قدرت هم اینطور است. این جلوه گری های سراب برای آنهاست که «تشنه اند». در مورد قدرت هم آنها که تشنه قدرتند وقتی به یک آستانه میرسند آستانه دیگر جلوه گری میکند. اما حق اینطور نیست و تمام ملال ما به خاطر سرپیچی از حق است.
➖درسگفتار رویکرد وجودی به نهج البلاغه
@Mostafamalekian
✅ سخنرانی استاد مصطفی ملکیان| عنوان: نیکیها و مهارتهای زندگی
زمان: پنج شنبه، ۱۸ آبان، ساعت ۱۷:۱۵
مکان: خانه اندیشمندان علوم انسانی
@mostafamalekian