ادامه👇👇
نکته ی چهارم این است که می توان نظام اندیشگی یک متفکر را نپذیرفت، اما از تکه پاره های اندیشه ی او، کمال استفاده را کرد. امروزه شاید بسیار اندک باشند کسانی که کل نظام اندیشگی مولانا را بپذیرند. اما وقتی یک کل پذیرفته نمی شود، بدین معنا نیست که تمام اجزای آن نیز رد می شوند.
🔹 اگر بتوان اندیشه های یک انسان را به بخش های زیر تقسیم کرد:
*هستی شناسی
*خدا شناسی
*جهان شناسی
*انسان شناسی
*معرفت شناسی
*ارزش شناسی( بالمآل در وظیفه شناسی)
به نظر من، در سه بخش انسان شناسی، معرفت شناسی و اخلاق(وظیفه شناسی) مولانا، سخنان پذیرفتنی بسیاری وجود دارند. مولانا در این سه قسمت، نظراتی دارد که اگر کل نظام اندیشگی او را هم نپذیریم، می توانیم نظرات او را در این سه قسمت، به عنوان یک بدیل قابل دفاع در برابر نظرات سایر متفکرین مطرح کنیم.
نظرات مولانا در معرفت شناسی، قابل طرح در کنار نظریات اپیستمولوژیست های معاصر است که فقط از منظر فلسفی به موضوع نگاه می کنند.
همچنین اخلاق مولانا، در کنار آرای فیلسوفان اخلاق روزگار ما قابل طرح است.
و در آخر سخنان انسان شناسانه ی مولانا در کنار آرای فیلسوفان ذهن و روانشناسان تجربی کنونی قابل طرح و دفاع است.
به نظر من، هر کسی به این سه بخش از نظام اندیشگی مولانا پشت کند، به خود خسارت زیادی را وارد کرده است.
🎈سخنرانی ضرورت رجوع به مولانا در روزگار ما ،سخنرانی در رونمایی از کتاب مثنوی به تصحیح دکتر موحد
@mostafamalekian
⭕️معرفی و بررسی کتاب «چرا خوب بودن دشوار است ؟» نوشته ال جینی نشر آسمان خیال
✔️مصطفی ملکیان
دی ماه 96
@mostafamalekian
🔅معرفی و بررسی کتاب«فلسفه اندیشه دینی»
✔️ با سخنرانی مصطفی ملکیان
چهارشنبه۲۰دی ۹۶
ساعت ۱۷ الی ۱۹
🎈خیابان انقلاب اسلامی،بین فلسطین وبرادران ظفر جنوبی،پلاک۱۰۸۰،طبقه منهای۲،سرای کتاب
@mostafamalekian
⭕️آیا می توان هنر را معیاری از اخلاق دانست؟ و یا برعکس، اخلاق را معیاری از هنر دانست؟
1⃣اولین مسئله این است که آیا اخلاق و هنر، دو مطلوب ذاتی هستند یا یکی از آن ها را می توان در درون دیگری جای داد؟ یا آیا می توان نیکی را زیر مجموعه ی زیبایی دانست؟ یا زیبایی را زیر مجموعه ی نیکی دانست؟
در میان متفکران برجسته ی جهان، نیچه مهمترین کسی است که نیکی را زیر مجموعه ی زیبایی می دانست. نیچه معتقد است که آن کس که اخلاقی زندگی می کند، زیبا زندگی می کند و زندگی اخلاقی، انسان را زیبا می کند. این رای نیچه، بعد از او توسط متفکرینی پی گرفته شد.
اما دیدگاه عکس نیچه نیز وجود دارد. تولستوی از جمله کسانی است که زیبایی را زیر مجموعه ی نیکی می داند. تولستوی معتقد بود که زیبایی، زیر مجموعه ی نیکی است. تا زمانی که انسان احساس نیکیِ اخلاقی نکند، از احساس زیبایی خبری نیست.
فیلسوف انگلیسی قرن بیستمی، هَمپشایر معتقد بود که حق با افلاطون است و نیکی و زیبایی، دو مطلوب ذاتی هستند و هیچ یک در دل دیگری قرار ندارد و این دو در عرض هم هستند.
2⃣دومین مسئله از مسائل مربوط به ارتباط اخلاق و هنر، این است که آیا امری وجود دارد که بتوان هم داوری اخلاقی انجام داد و هم داوری هنری؟ آیا اثر هنری ای وجود دارد که بتوان این اثر هنری را هم از منظر زیبایی شناختی و هم از منظر اخلاقی، داوری کرد؟
مواضعی وجود دارد که از هر دو دیدگاه هنری و اخلاقی می توان به مساله نگاه کرد. یک اثر هنری هرزه نگارانه را در نظر بگیرید که هنری است اما نوعی پورنوگرافی در آن به کار رفته است. پورنوگرافی، اثر هنری را از هنری بودن ساقط نمی کند و چه بسا آن را زیبا تر کند، ولی در این موضع می توان ارزش داوری اخلاقی نیز انجام داد. داوری هنری و اخلاقی در یک موضوع می توانند همسو و یا غیر هم سو باشند.
یا موقعیتی را در نظر بگیرید که هنرمند در یک اثر هنری، خود را ممیِّزی و سانسور کرده است. در چنین حالتی نیز می توان داوری هنری و اخلاقی انجام داد. می توان گفت که هنرمند اصلا نباید خود را سانسور کند و یا اینکه اگر بُدّی از سانسور نبود، آن را بر عهده ی دیگر سانسورگران قرار دهد و خود این کار را نکند.
مورد دیگر، جعل آثار هنری است. آثار هنری ای که از روی یک اثر اصیلی دیگر جعل می شوند. این آثار هنری جعلی را، می توان هم به لحاظ هنری مورد داوری قرار دارد، و هم آن ها را ارزش داوری اخلاقی کرد. آیا به لحاظ اخلاقی درست است که از روی یک اثر هنری، اثری دیگر را جعل کنیم؟
در موردی دیگر، جعل اثر هنری در کار نیست و اخذ و اقتباس مطرح است. ممکن است یک اثر هنری، کپی و نسخه ای دیگر از اثر هنری یک فرد دیگر نباشد، اما اقتباسی از اثر هنری فرد دیگر باشد. در این موقعیت نیز، می توان داوری اخلاقی انجام داد.
موارد این چنینی، به گونه ای هستند که گویی دو نوع ارزش گذاری با یکدیگر تصادم پیدا می کنند و هر کدام مسیر خود را می رود.
در فرآیند هنری، چند چیز را باید از یکدیگر متمایز کرد:
*روحیه ی هنری فرد هنرمند
*فرآیند تولید اثر هنری: مدتی که شخص در حال نقاشی بر روی بوم یا نوشتن رمان است.
*خود اثر هنری(فرآورده ی فعالیت های هنری)
*در معرض مشاهده ی دیگران قرار دادن اثر هنری(عرضه ی اثر هنری)
*نظاره گری هنری
*نقد اثر هنری
3⃣مسئله ی سوم این است که اخلاق در مورد این مراحل مختلف، چه چیزی برای گفتن دارد؟
آیا دایره ی شمول قواعد و احکام اخلاقی، شامل پدیده ی هنر می شود یا خیر؟ در مورد علم، می دانیم که اخلاق راجع به آن می تواند صحبت کند چرا که اخلاق تدریس، اخلاق تدرُّس، اخلاق امتحان گرفتن، اخلاق رفتار با دانشجو و دانش آموز وجود دارند.
4⃣مسئله ی چهارم این است که آیا اثر هنری، خدمتی به آدمیان می کند که از آن رو بگوییم هنر، ارزش اخلاقی دارد؟ از لحاظ اخلاقی، اگر بتوان از درد و رنج دیگران کاست، فعلی که این کارکرد را دارد، فعلی اخلاقی است. آیا آثار هنری، می توانند از درد و رنج انسان ها بکاهند تا بتوان آن ها را به لحاظ اخلاقی قابل دفاع دانست؟
جواب مسئله ی چهارم، مثبت است. هنرمندان در جهت کاستن از درد و رنج انسان ها، کاری انجام می دهند که می توان فعالیت هنری آن ها را به لحاظ اخلاقی مثبت قلمداد کرد.
🔅سخنرانی اخلاق وهنر،موزه گرفیک،سال۹۵
@mostafamalekian
🍃🍃ایضاح مفهوم اخلاقی از منظر دورکیم
🔻از آنجا كه ايضاح مفهومي اخلاقي زيستن بسيار دشوار است، محققان كوشيده اند با نشان دادن روحيات افرادي كه اخلاقي مي زيند به اين امر نزديك شوند، يعني از طريق آثار و نتايج اخلاقي زيستن به مفهوم آن نزديك شوند. از اين حيث كاري كه دروكيم كرده از همه بهتر است و مبناي ما هم همين است. دوركيم مي گفت اگر در كسي سه روحيه باشد وي انسان اخلاقي است، كه البته خود اينها ذومراتب هستند:
1️⃣روحية انضباط (discipline) يا كفّ نفس، به اين معنا كه دايرة مأذونات فرد اخص از دايرة مقدورات او باشد؛
2️⃣روحية وابستگي به همنوع (attachment) در جهت ياري دادن ديگران، يا ديگرگرايي و يا ديگردوستي (البته ديگردوستي منافي خوددوستي، كه وضع طبيعي انسان است، نيست، بلكه سخن در اين است كه علاوه بر خوددوستي آيا ديگردوستي هم در كسي هست يا خير)؛
3️⃣روحية خودفرمايي (self-determination)، به اين معني كه مثلاً ترس از مانع بيروني (قانون و ديگر انسانها) مانع آدمي از انجام كار ممنوع نيست، بلكه مانع دروني او را از اين كار بازمي دارد.
🔻در اينجا چند نكته هست: يكي اينكه موارد فوق همه به تعبير فلاسفه مشكك هستند؛ ديگر اينكه لزومي ندارد كسي هر سه را باهم داشته باشد تا اخلاقي محسوب شود؛ و سوم اينكه اين سه غالباً معدّ همديگرند، اما گاه كه باهم در تعارض قرار مي گيرند آنكه در هر فرد غلبه داشته باشد مقدم مي شود.
🍏مصطفی ملکیان،روانشناسی اخلاق،جلسه اول
@mostafamalekian
🔅سخنرانی استاد ملکیان در مراسم افتتاحیه میز مطالعات اجتماعی و...
⏰سه شنبه 12 دی ماه، ساعت15
📌ونک،خیابان ملاصدرا ،شیراز جنوبی،خیابان سهیل،شماره 9،مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور
@mostafamalekian
🔈 فایل صوتی سخنرانی استاد ملکیان با عنوان تناقض نماهای زندگی معنوی : تناقض نمایی در فعالیت های فرهنگی
🔅افتاحیه خانه غدیر - 8 دی ماه96
@Ghadircharity
🌾 @mostafamalekian
🔴مشکل اصلی جمع دین و مدرنیته است یا درد و رنج انسان ها ؟
🔹یکی از پیشفرض هایی که ما پذیرفتهایم که مشکل مردم ایران و مشکل احیانا جامعة مسلمان جهان، مشکل جمع دین و مدرنیته است. خب این یک پیشفرض است. و پیشفرض خیلی موجهی به نظر میآید. ولی با این همه به سود این پیشفرض استدلالی نشده است. وقتی شما میگویید که مشکل جامعه ما جمع اسلام و مدرنیته یا دین و مدرنیته است، معنایش این است که ما قبول داریم که همهمان میخواهیم که هم متدین باشیم، آن هم مدرن، آنوقت میخواهیم ببنیم که چگونه هم متدین باشیم و هم مدرن. آیا همه قبول دارند که ما باید متدین باشیم و هم مدرن و دارند از ما روشنفکران دینی میپرسند که راهش چی هست.
🔹خب یک کسی میگوید که نه آقا ما میخواهیم متدین باشیم، اما اصلاً نمیخواهیم مدرن باشیم. (که اتفاقاً سخنران قبل از من [دکتر سید حسین نصر]رأیش همین بود، یعنی ما مدرنیته نمیخواهیم، دین میخواهیم. یک عده هم از آن طرف ممکن است بگویند ما مدرنیته میخواهیم و دین نمیخواهیم. شما از کجا فکر میکنید که همه ما به دنبال جمع بین مدرنیته و دین هستیم که دنبال راهحل این هستید که چگونه میشود دین را با مدرنیته جمع کرد.
این یک پیشفرضی است که ما داریم و در باب آن مناقشهها میشود کرد.
🔹به تعبیری دیگری میشود گفت ـ البته به نظر قاصر بنده ـ مشکل ما مشکل درد و رنج است. حالا چه ایرانی و چه غیرایرانی، فرق نمیکند. مشکل ما مشکل درد و رنج انسانهاست. ما میخواهیم در زندگی که انساندارد، کمتر رنج ببرد، اگر لابد باید رنج ببرد، و وجوه تراژیک زندگی ما این است که باید با رنجزندگی بکنیم؛ لااقل رنجهای اجتنابپذیر را نداشته باشیم، فقط ما باشیم با دردهای اجتنابناپذیر. ما بمانیم و دردهایی مثل تنهایی و مرگ. نه اینکه هر درد و رنجی را داشته باشیم.
حالا باید از این مشکل که درد و رنج انسان است، برسیم به این که راه رفع درد و رنج، جمع دین و مدرنیته است. [بین این دو ]فرسنگها فاصله است. شما چرا به جای اینکه از این [موضع] شروع بکنید، رفتید و میگویید که مشکل ما جمع دین و مدرنیته است. کجاست آن حلقههای میانی که نشان بدهد که راههای کاستن از درد و رنج بشر (که همة پیامبران برای همین آمده بودند و همة عالمان اخلاق ما را به این سو دعوت میکنند،) جمع بین دین و مدرنیته است.
✔️سخنرانی آسیب های روشنفکری دینی ،سال 86
@mostafamalekian
✅ششمین همایش نظام اخلاقی مولانا
🔴نگاهی به مکاتب اخلاقی
🕓 14 و 15 دی ماه،ساعت ۱۴:۳۰ الی ۱۹
🔅تالار فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی
🖥برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام پیام دهید 👇
@soroushmolana
۰۲۱۸۸۲۵۵۲۰۴☎️
⭕️اهمیت شناخت خود واقعی
🔹 هرکدام از ما اگر به خود واقعی همواره تاکید کنیم میفهمیم که این من مصطفی نقاط ضعفش کجا است، نقاط قوتش کجا است، حد دانایی و تواناییاش چقدر است اما وقتی که به سراغ من سوم و چهار و پنج رفتم دیگر با خود من، سر و کار ندارم و در این شرایط من هیچگاه نمیتوانم یک تصور واقعی از خود به دست بیاورم و انتظارات متناسب با تواناییهای واقعی خود از خود داشته باشم.
ملکیان افزود: مثال دیگری که من میتوانم بزنم در خصوص خرید یک یخچال است. اگر هنگام خرید و استفاده از یخچال، ساختاری که از یخچال در ذهن من است به ساختار واقعی آن نزدیک باشد و دوم آنکه علاوه بر شناخت ساختار، قوانین حاکم بر یخچال را بشناسم و سوم نیز بدانم که یخچال در مجموعه اسباب و اثاثیه خانه چه نقشی دارد در آن صورت از یخچالم تا آنجا که دوام داشته باشد استفاده میکنم و با مشکلی نیز مواجه خواهم نشد. اما اگر در یکی از این سه دانش نقصی داشته باشم یخچالم را از بین خواهم برد در حالی که هیچ نیت شری نسبت به یخچالم نداشتهام و من اتفاقا میخواستهام این یخچال بماند.
🔹حال ما نیز مانند همین یخچال هستیم. من باید دو چیز را درباره خودم بدانم یکی اینکه ببینم من واقعی چه هستم، اینکه شما نسبت به من چه حسی دارید را باید رها کنم چون این من واقعیت دارد نه آن، آنها تصورات هستند. ما باید خود را اصلاح کنیم، تصورات به خودی خود اصلاح خواهندشد. چرا باید خود را اصلاح کنم چون که این تصورات دیگران رنگی از واقعیت من هستند و بنابراین اگر میخواهم اصلاحی کنم باید این اصلاح در درون خودم صورت بگیرد به جای آنکه رنگ و تصویر خود را اصلاح کنم.
🔹به عبارت دیگر قوانین؛ حاکم بر واقعیتها هستند نه بر تصوراتی که ما از واقعیت داریم. قوانین شیمی، قوانین زیست شناختی و روانشناختی و الی آخر حاکم بر واقعیتهای انسانی اند نه تصورات.
حال اگر شناختم از خودم ناقص باشد یعنی به جای آنکه نگاه من به خودم باشد به تصویری که شما از من دارید و تصویری که من از تصویرشما از خود، دارم؛ باشد شما میگویید تو دونده موفقی هستی و من هم میگویم هرکه میخواهد بیاید با من مسابقه دهد چون شماها گمان میکردید که من دونده خوبی هستم اما در نهایت اتفاقی که میافتد این است که من در مسابقه پیروز نخواهم شد چون مصطفی واقعی که دونده خوبی نیست.
🔹بنابراین من باید اولا تواناییها و ضعفهای خودم را و ثانیا قوانین حاکم بر ذهن خودم را و قوانین حاکم بر جسم و ذهن و روان خودم را هم بدانم و ثانیا بدانم که شان من در عالم هستی چه هست. به عنوان مثال بدانم که هستی مهمانخانهای نیست که برای من آماده کرده باشند یا هتلی نیست که فقط برای من آماده شده باشد.
وی افزود: اگر چنین توقعاتی نداشته باشیم اساسا نگاه ما به زندگی نگاه واقعبینانهتری خواهدبود. حال اگر ما این سه شناخت را نداشته باشیم و با تصوراتی که دیگران از ما دارند یا با تصوری که دیگران از تصور ما دارند زندگی میکنیم، دائما شکست خواهیم خورد زیرا اساسا هرگاه واقعیتی را نشناسیم یکجا در باب آن واقعیت، سرمان به سنگ خواهدخورد.
🔹 به عنوان مثال ضریب هوشی من 70 است اما توقع دارم که رتبه من تک رقمی شود و وقتی این اتفاق نیافتاد من ناکام میشوم و وقتی ناکام میشوم دو اتفاق ممکن است رخ دهد: نگاه اول این است که من بگویم عجب پس من، با من توهمی خودم مواجه شدهبودم. اما اکثر ما با وجود این فکر این تصور را رها نمیکنیم و نگاه دوم را انتخاب میکنیم یعنی تصور را ادامه میدهم و این ادامه تصور اولین مشکلی که ایجاد میکند پارانویا است. یعنی من فکر میکنم در کنکور پارتیبازی شدهاست یا با من به خاطر پدرم اینگونه رفتار کردهاند و این میشود هرمنوتیک سوءظن، یعنی تفسیر ناصواب بر اساس بدگمانی. وی ادامه داد: دیگر اینکه بدبینی مفرط پیدا میکنم نسبت به تمام کسانی که در زندگی من تاثیر داشته اند و میگویم پدر و مادر و معلم من، وظیفه خود را به خوبی انجام ندادهاند و نمیگویم که ذهنیت من از خودم غلط بوده است که چنین اتفاقی برای من رخ داده است. سوم نسبت به شما پرخاشگر میشوم چون فکر میکنم شما حق من را خوردهاید و در نهایت فکر میکنم اساسا جهان بر اساس عدالت بنا نهاده نشده است چون من با آیکیو 140 باید رتبه اول میشدم و نمیگویم که آیکیو من 70 است بعد کمکم فکر میکنم که اصلا در جهان تلاش به نتیجه نمیرسد و یک نیهیلیزم نسبت به جهان پیدا میکنم و فکر میکنم جهان پوچ اندر پوچ است و اینها است که باعث میشود من به شما ضرر و زیان برسانم.
🔅سخنرانی معرفی کتاب سرشت شر ؛ پردیس کتاب مشهد،آذر96
@mostafamalekian
🔈صوت سخنرانی استاد ملکیان در رونمایی از کتاب مثنوی معنوی با تصحیح محمد علی موحد،عنوان:ضرورت مراجعه به مولوی در عصر حاضر،سه شنبه-5 دی ماه، شهر کتاب
@mostafamalekian
🍃🍃خودشکوفایی
🔹خودشكوفايي، كه از آن تعابير مختلفي شده است، مثل self-actualization, self-fulfillment, personal development.خودشكوفايي به اين معني است كه انسان چنان باشد كه هر استعداد و بالقوگي كه در خود ميبيند شكوفا و بالفعل كند و اين مقيد به دو قيد است، يعني انسان بايد هرچه را كه داراي اين دو قيد است شكوفا كند. يكي عقلانيت (به معني مصلحتانديشانه بودن) و ديگري اخلاقيت (به معني خوب بودن). اين قيود را فهم عرفي و شهود ما هم درك ميكند. انسان بايد هر استعدادي را كه در خود با اين دو قيد سازگار ميبيند شكوفا كند، والا گويا به خود خيانت كرده است. چارلز در كتاب مهم و كوچكش با عنوان اخلاق اصالت بحث مشبعي در اين باره كرده است كه خودشكوفايي بايد اين دو قيد را داشته باشد و بعد ميگويد اگر انسان اين كار را نكند به خود خيانت كرده است و معتقد است لبّ شعار اگزيستانسياليستها كه ميگويند: «به خود وفادار باش» همين است.
🔹اما حتي قيد عقلانيت و اخلاقيت هم كافي نيست و قيد ديگري هم لازم است؛ و آن اينكه ممكن است n استعداد در انسان باشد كه اين دو قيد را داشته باشند اما انسان در مدت عمرش نميتواند همة آنها را شكوفا سازد، پس بايد قاعدة الاهم فالاهم را هم رعايت كرد و مهمترين استعدادهاي خود را شكوفا ساخت. دربارة اينكه مهمترين استعدادها را بر چه اساس ميتوان تشخيص داد ديدگاههاي متفاوتي هست كه وارد آن نميشوم، اما به نظرم ميآيد كه هر استعدادي كه سمت و سوي آن نهايتاً تقرير حقيقتي يا تقليل مرارتي باشد بايد مقدم شود.
🔻لااقل چهار عامل هست كه مانع خودشكوفايياند:
1️⃣نشناختن استعدادهاي خود. خودشناسي، به معناي سقراطياش (و نه به معناي ارسطويياش)، متوقف است بر خودكاوي.
2️⃣ضعف اراده. يعني اينكه انسان احساس ميكند كه خودشكوفايي كار دشواري است و بنابراين به دنبال به فعليت رساند آن نميرود. آيا واقعاً خودشكوفايي كار دشواري است؟ به نظر من اگر يك مصداق براي مفهوم ناگوار اما بسيار شيرين بتوان نام برد همين خودشكوفايي است. با اينكه در ابتدا خيلي دشوار است، اما هرچه انسان بيشتر در جهت خودشكوفايي گام بردارد از دشوارياش كاسته و بر شيرينياش افزوده ميشود، به طوري كه از ميانة راه به بعد گويي ديگر تلخياي احساس نميكند اما دم به دم شيرينياش افزايش مييابد. ميتوانم عرض كنم كه تنها لذتي كه، به قول لاروشفوكو، لذتش كاهش نمييابد خودشكوفايي است و هر چيز ديگر غير از آن از لذتش كاسته ميشود.
3️⃣نبود اعتماد به نفس. يعني انسان تواناييها يا دانييهايي خود را كافي نداند.
4️⃣نظام پاداشيـكيفري جامعه.
🍎مصطفی ملکیان،روانشناسی اخلاق،جلسه 41
@mostafamalekian
🔅🔈 سخنرانی استاد ملکیان در نشست «نقد و بررسی کتاب سیاست شادکامی»🔸با کیفیت متوسط
5 دی 96 - خانه اندیشمندان علوم انسانی
✔️پیشنهاد می شود ...
@mostafamalekian
🍃🍃انسانها عواطف و احساسات مثبت را بیشتراز حقیقت دوست دارند.
🔹يك آزمايش خيالي مطرح ميكنم: تصور كنيد در پوست كسي رفتهايد كه به او دو راه پيشنهاد شده است، يكي اينكه همة حقايق عالم براي او مكشوف ميشود به طوري كه چيزي در عالم نباشد الا اينكه او به آن علم مطابق با واقع داشته باشد، اما در عوض بعد از اين كار براي او احساسات و عواطف منفي پيش ميآيد و دچار اضطراب ميشود و اميد و آرامش خود را از دست ميدهد؛ و ديگر اينكه همة عواطف و احساسات مثبت را به او ميدهند و او راضي و اميدوار و شاد خواهد بود، اما در عوض به او اجازه داده نميشود كه حتي از يك حقيقت عالم هم باخبر شود ــ شما كدام يك را ترجيح ميدهيد؟
🔹اگر از سقراط بپرسيد ميگويد هر كدام را كه از انسان بگيريد عملاً ديگري را هم گرفتهايد، چون اينها باهم همسو هستند؛ كسي كه از حقيقت محروم شد از خير و جمال هم محروم ميشود و هيچ لذتي نخواهد داشت. اما به نظرم ميآيد كه اكثر انسانها بگويند كه ما را با حقيقت چه كار! به هر حال تعداد اين افرادي كه چنين اعتقادي دارند هر اندازه هم كه باشد نشان ميدهد كه سخن سقراط درست نيست. بله، در علوم انساني النادر كالمعدوم، اما فكر نميكنم شمار اين افراد اندك باشد.
🔹كم نيستند مكتبهايي كه با گسترش توهماتي زندگي انسان را سرشار از آرامش ميكنند يا آرامش او را بيشتر ميكنند و اين در تبليغشان هم آشكار است كه بر آرامش و رفع اضطراب تأكيد ميكنند نه بر آشكار ساختن حقيقت؛ و اين خود شاهدي بر اين مدعاست. من فكر ميكنم بيشتر انسانها در وهلة اول به دنبال احساسات و عواطف مثبتاند و اگر آنها را يافتند تنها در وهلة بعد است كه ترجيح ميدهند كه آن احساسات و عواطف را همراه با حقيقت داشته باشند. به قول استيس بهندرت كساني پيدا ميشوند كه مثل آن شاعر انگليسي قرن نوزدهمي بگويند:
همنوع من به من حقيقت را بگو
و فقط حقيقت را
حتي اگر پس از شنيدنش از هم بپاشم
🔹و اگر پيدا شوند، تازه ميشود گفت مانند سقراط اند. در خودتان مداقه كنيد ببينيد آيا اين طور نيست؟ آيا نميخواهيد آرامشي با توهم برايتان حاصل شود به شرط اينكه تا دم مرگ هم از حقيقت آن باخبر نشويد. شايد رمز ماندگاري بسياري از مكتبها و مسلكها هم اين باشد كه اين مطلوبهاي روانشناختي را در اختيار انسان مينهند و انسانها هم وقتي به آنها رسيدند معمولاً ديگر دغدغة حقيقت داشتن يا نداشتن آنها را ندارند.
🌷🌷مصطفی ملکیان،روانشناسی اخلاق،جلسه 28
@mostafamalekian
🔘 مضامین مشترکی در نهج البلاغه و اناجیل
🔹 حضرت علی علیه السلام در موارد عدیده ای ( تقریباً 17 مورد) اشاره می کنند به این که " خودتان را به دنیا نفروشید، شما گران تر از آن هستید که قیمتتان دنیا باشد. " انسان با شنیدن یا خواندن این جملات به یاد جمله ی حضرت عیسی (س) می افتد که می فرمود: " نمی ارزد که روح خود را بدهی و کل دنیا را بگیری، هرگز این کار را نکن. هر که این کار را بکند، ضرر کرده است. "
حضرت علی در یکی از آن 17 مورد می فرماید:
" و ليس _ و لبئس در نسخه ی صباحی _ المتجر ان تری الدنيا لنفسک ثمناً و ممالک عند الله عوضاً. "
🔹دو چیز حواست باشد انجام ندهی:
اولاً بدان این تجارت، تجارتی نیست که دنیا را به قیمت خودت به حساب بیاوری و بگویی خودم را می دهم و در عوض دنیا را می گیرم. این تجارت به معنای حقیقی نیست که دنیا را ثمن و قیمت خود به حساب آوری.
ثانیاً: آن چیزهایی که خدا به انسان می دهد بیشتر از آن چیزهایی می ارزد که دنیا به انسان عرضه می کند.
🔹بسیاری از وعظ های حضرت علی در نهج البلاغه به نصایح حضرت عیسی شباهت دارد. مقایسه ی اناجیل با نهج البلاغه از این حیث خیلی درس آموز است. موارد عدیده ای در اناجیل چهار گانه و اناجیل آبوکریفا هست که عین تعابیر علی ابن ابی طالب است. البته نمی شود نتیجه گرفت که لزوماً اخذی صورت گرفته است و من ادعای اخذ هم ندارم. چون ادعای اخذ یک ادعای تاریخی است و باید با متدلوژی علوم تاریخی اثبات شود که اخذی صورت گرفته است [یا خیر]
▪️معنویت در نهج البلاغه ،سال70
@mostafamalekian
❓چرا مولانا؟
🔹سخن بر سر این است که چرا مولانا؟ چرا ما باید به مولانا بپردازیم؟ چه فایده و بالاتر از آن، چه ضرورتی در پرداختن به مولانا در قرن بیست و یک میلادی وجود دارد؟ آیا ارزش دارد که وقت خود را صرف مطالعه ی مجدد آثار مولانا کنیم؟ آیا فواید مطالعه ی مجدد آثار مولانا، به قدری هست که ما را بر آن دارد، وقت خود را صرف آن کنیم؟
از دو منظر، می توان به مولانا نگاه کرد.
1⃣ دیدگاه اول: دیدگاه هویتی
دیدگاه اول، دیدگاه هویتی یا هویت جویانه یا هویت طلبانه است.
این دیدگاه قائل است که به هر حال مولانا بخشی از هویت فرهنگی جامعه ی ما (ایرانیان یا مسلمانان) است، فلذا شناختن مولانا و شناساندن او، کاری است که به تشخّصِ هویّتی و به تعیّن یابی هر چه بیشتر هویت فرهنگی ما کمک می کند.
این دیدگاه معمولا در دپارتمان های "زبان و ادبیات فارسی" و "تاریخ عرفانِ" دانشگاه ها تعقیب می شود.
مجموعه آثار مولانا، در دپارتمان های زبان و ادبیات فارسی به عنوان بخشی از میراث زبان و ادب فارسی، نظماً و نثراً مورد تحقیق و مطالعه قرار می گیرد.
🔹همچنین در دپارتمان های تاریخ عرفان و خصوصا تاریخ عرفان اسلامی (و تاریخ عرفانِ اسلامیِ ایرانی) به آثار مولانا پرداخته می شود.
همه ی این کارهای دانشگاهی ای که در مورد آثار مولانا صورت می گیرد، در جای خود بسیار مستحسن و معقول است و چه بسا توصیه پذیر هم باشد.
این دیدگاه، برای مردمان و شهروندان عادی ایرانی، دیدگاهی نیست که آن ها را دعوت به توجه به آثار مولانا کند.
2⃣دیدگاه دوم:حقیقت طلبانه
دیدگاه دوم از سویی دیدگاه حقیقت طلبانه و از سویی دیگر دیدگاه مشکل گشایانه است و این دیدگاه دوم است که از نظر من، ما را وا می دارد تا به مولانا رجوع کنیم.
دیدگاه حقیقت طلبانه، اصلاً کاری به هویت فرهنگی و تاریخی و ... ندارد. دیدگاه حقیقت طلبانه در پی آن است که بررسی کند، آیا در مجموعه آثار مولانا، حقیقتی هست که بتوان امروزه آن را پذیرفت یا خیر؟
از منظر این دیدگاه، اگر حقیقتی در آثار مولانا هست یا حداقل احتمال می دهیم حقیقتی در آثار او یافت شود، باید تلاش کرد که آن حقیقت را کشف و اعلام کرد.
اما به لحاظ عملی، آیا مولانا می تواند برای ما مشکل گشایی هم داشته باشد؟ آیا مولانا می تواند برای فردی که دارای مشکلات فردی و اجتماعی است و علاقه ای هم به زبان وادبیات فارسی و تاریخ ندارد، مفید باشد و برای او چاره جویی کند؟ آیا نسخه های مولانا که 700 سال پیش پیچیده شده است، امروزه قابل استفاده است؟
🔹من فکر می کنم که هم از دیدگاه حقیقت طلبانه، و هم از دیدگاه مشکل گشایانه و چاره جویانه و مداواطلبانه، کماکان می توانیم به مولانا رجوع کنیم.
هم حقایق نظری ای وجود دارد که مولانا به قوَّت تمام بیان کرده و ما می توانیم از آن ها استفاده کنیم، و هم مشکلات عملی ای وجود دارند که از جانب مولانا شیوه های درمانی برای آن ها ارائه شده است. این رجوع ما مشروط به شرایطی است که به این شرایط خواهیم پرداخت.
اولین نکته ای که وجود دارد این است که به مولانا به چشم یک معلم بنگریم نه به چشم یک مرشد یا مراد یا شیخ یا پیر، که هر چه گفت را با چشمانی بسته بپذیریم و عقل و مجموعه ی قوای ادراکی خود را تعطیل کنیم و بگوییم که هر چه او گفته درست گفته، و هر چه آن خسرو کند، شیرین کند. باید سعی کرد که از مولانا یاد بگیریم، نه اینکه دست بسته تابع او باشیم.
دومین نکته که می تواند ذیل نکته ی اول هم مطرح شود این است که نه مواجهه ی ستیزه جویانه با مولانا داشته باشیم، و نه او را سفت و سخت بچسبیم. در واقع نگاهمان به مولانا نقّادانه باشد و بپذیریم که مولانا نیز همچون هر عالم و عارف و فیلسوف و الهیدان و متفکر و فرزانه ی دیگری، ممکن است خطا کند. لذا ما باید در تصحیح گری فرهنگی خود، مولانا را معاف نکنیم و او را نیز مورد نقد قرار دهیم.
نکته ی سوم این است که مولانا سخنانی دارد که جزو ماندنی های مولاناست. منظور از ماندنی های مولانا، آن چیزهایی است که امروزه برای ما پذیرفتنی است. و پذیرفتنی بودن یک چیز، غیر از حق و باطل بودن آن چیز است. پذیرفتنی بودن، به گمان بنده این است که حداقل از سه بوته ی آزمایش موفق بیرون آمده باشد.
این سه ترازو برای محک زدنِ پذیرفتنی بودنِ یک سخن عبارتند از:
*عقلانیت امروز
*اخلاق جهانی
*حقوق بشر
امروزه اگر سخنی بخواهد پذیرفتنی باشد سه شرط بالا لازم (و البته نه کافی) است. برقرار بودن این سه شرط حد نصاب (شرط لازم) پذیرفته شدن یک سخن هستند.
در آثار مولانا، سخنان بسیاری هستند که این سه شرط را برآورده می کنند. اینکه حجم سخنان پذیرفتنی مولانا، چه نسبتی از کل آثار اوست، محل بحث نیست.
ادامه👇👇
@mostafamalekian
⭕️معرفی و بررسی کتاب «چرا خوب بودن دشوار است ؟» نوشته ال جینی نشر آسمان خیال
✔️مصطفی ملکیان
دی ماه 96
@mostafamalekian
🍃🍃ربط و نسبت ترس از مرگ با اخلاقی زیستن/نزیستن
🔹كساني گفتهاند ميزان ترس از مرگ با اخلاقي زيستن تناسب معكوس دارد. به عبارت ديگر، به نظر قدما، كه خيلي به اين معيار تمسك ميجستند، ترس از مرگ نشان اخلاقي نزيستن است. حتي گاه كساني مثل مولوي، در مثنوي، و شمس، در مقالات، ادعاي بالاتري ميكنند و ميگويند اساساً وقتي انسان ميان انجام دو كار مخير ميشود كاري را بايد انجام دهد كه اگر در حين انجام آن مرگ به سراغش آمد اصلاً از اينكه آن كار را ميكند ناخشنود نباشد و به ميزاني كه از آمدن مرگ در حين انجام عملي ميترسد آن كار غيراخلاقيتر است.
🔹به نظر من اين سخن از هيچ كدام از دو سويش قابل تعميم نيست، يعني اولاً كساني هستند كه از مرگ ميترسند بدون اينكه كار غيراخلاقياي مرتكب شده باشند و زندگي غيراخلاقياي را سپري كرده باشند. مثلاً اگر كسي مرگ را نابود شدن صرف بداند و به زندگي پس از مرگ معتقد نباشد هيچ بعيد نيست كه از مرگ بترسد، چون، به تعبير اسپينوزا، هيچ موجودي نيست كه طالب جاودانگي نباشد و هر موجودي از نابود شدن صد در صد خود گريزان است، چه اخلاقي زيسته باشد و چه غيراخلاقي. بنابراين، كسي كه از مرگ ميترسد «لزوماَ» غيراخلاقي نزيسته است. البته قدما كه به اين رأي قائل بودند در دنيايي ميزيستند كه تقريباً همه، به جز استثنائاتي، به وجود خداي عالم مطلق، قادر مطلق و خيرخواه مطلق، زندگي پس از مرگ و اينكه حيات پس از مرگ بيارتباط با حيات اينجهاني نيست و در آن پاداش و كيفر هست معتقد بودند. بنابراين، مسلم است كه كسي كه چنين اعتقاداتي دارد اگر زندگي اخلاقياي نداشته باشد از مرگ ميترسد؛ در واقع ترس از مرگ چنين كسي ترس از كيفر پس از مرگ است و ترسش از كيفر پس از مرگ به سبب اعمالي است كه در اين دنيا انجام داده و اين ترس به سبب همين اعتقادهايش است.
🔹تلقي قدما از كل هستي دو قسم بود: يكي اينكه زندگي انسان دو بخش دارد: دنيا و آخرت؛ ديگر اينكه دنيا دار عمل است و آخرت دار محاسبه و در نتيجه عكسالعمل. اما همه اين تلقي را ندارند، مخصوصاً در دنياي مدرن كه همه اين پيشفرضهاي سهگانه را ندارند.
🔹اين سخن از سوي ديگر هم پذيرفتني نيست، يعني چنين نيست كه هركس كه اخلاقي زندگي ميكند هم از مرگ نترسد، چون اخلاقي زيستن مراتب دارد، يعني اولاً ممكن است كسي كه اخلاقي زندگي ميكند معتقد باشد كه ميتوانست اخلاقيتر هم زندگي كند. ثانياً ممكن است كسي كه اخلاقي زندگي ميكند از مرگ بترسد، چون برنامههايي دارد كه، به فرض اينكه همه هم اخلاقي باشند، ميترسد مرگ آنها را ناتمام بگذارد.ثالثاً انسان هميشه به خاطر خودش نيست كه از مرگ ميترسد، كساني هستند كه به خاطر ديگران از مرگ خودشان ميترسند، چون ميدانند كه مرگشان ديگران دچار چه درد و رنجي ميسازد. هستند كساني (و من شخصاً ديدهام) كه واقعاً اگر درد و رنج ديگران نبود كاملاً آماده بودند كه خودكشي كنند.
🔹بنابراين، اين سخن از هيچ دو سويش پذيرفتني نيست. همان طور كه كساني مثل آنري برگسون و اسپينوزا گفتهاند، ترس از مرگ علل فراواني دارد و به همين يك علتي كه قدما ميگفتند منحصر نيست. در عين حال طرز نگاه انسان به زندگي طرز نگاه او به مرگ را تعيين ميكند. فيلسوف رواقياي كه ميگفت هركس ميخواهد خوب بميرد بايد خوب زندگي كند درست ميگفت و اين سخن مدنظر بسياري از فيلسوفان، چه در دوران قديم، مخصوصاً رواقيان، و چه در دنياي جديد، مخصوصاً اگزيستانسياليستها، بوده است، اما، در عين اينكه بحث خيلي مهمي در روانشناسي است، به بحث ما مرتبط نيست. در اين زمينه توصيه ميكنم، علاوه بر آثار فيلسوفان رواقي و اگزيستانسياليستها، در ميان روانشناسان، آثار اليزابت كوبلر راس را ببينيد، كه چهل سال در اين زمينه فعاليت كرد. به عبارت ديگر وقتي n تا نگاه به مرگ و به زندگي هست، هر كدام از نگاههاي به زندگي را كه انسان انتخاب كند در نگاههاي به مرگ محدود ميشود و برعكس.
🍎مصطفی ملکیان،روانشناسی اخلاق،جلسه 46
موسسه پرسش
@porseshiha
🔻
@mostafamalekian
🔴🔴تغییر محل برگزاری همایش نظام اخلاقی مولانا
به اطلاع مخاطبان می رسانیم که ششمین همایش نظام اخلاقی مولانا به آدرس زیر انتقال یافت:
بزرگراه حقانی، مسیر غرب به شرق، بعد از تقاطع بزرگراه شهید مدرس، خروجی کتابخانه ملی، باغ کتاب تهران
▶️ برای ثبت نام و اطلاع بیشتر با روابط عمومی سروش مولانا تماس بگیرید:
88253719
88255204
@souroshmolana
⭕️تفاوت فلسفه و رمان در شناخت انسان
🔹 انسان در جزئیت خودش شناخته میشود و ما در رمان انسان را در جزئیت خودش میشناسانیم. در فلسفه نهایتاً گفته میشود که انسان اینگونه است یا اینگونه نیست، انسان با غیر خود دارای این نسبت است یا دارای این نسبت نیست؛ اینها همه کلی است. اما من وقتی شناخته میشوم که نه یک سلسله امور کلی که درباره همه انسانها هست درباره من هم اطلاق و پیاده کنید. به زبان سادهتر بگویم؛ چه فرقیست بین خود را بشناس سقراط و انسان را بشناسیم ارسطو؟ وقتی ارسطو میگفت انسان را بشناسیم معنایش این بود که حسن و حسین و تقی و نقی و زهرا و زهره و شهین و مهین، همه بیایند انسان را بشناسند؛ یعنی وجه اشتراک خودشان را با همنوعانشان بشناسند. بنابراین من حسن انسان را میشناختم، حسین هم انسان را میشناخت، تقی و نقی و شهین و مهین و کبری و صغری همه انسان را میشناختند. این پیام ارسطو به انسانشناسی بود، اما انسانشناسی به معنای اینکه وجود مشترک را بشناسیم.
🔹 اما با وجوه اشتراک انسانها نه مصطفی شناخته شده، نه شما و نه شما، چون هر کدام از ما یک موجود کاملاً یونیک، منحصر به فرد و بیهمتائیم. سقراط که جد فکری ارسطو بود نمیگفت بیائید انسان را بشناسیم، میگفت خود را بشناس؛ یعنی حسن حسن را باید بشناسد، حسین حسین را، زهرا زهرا را، زهره زهره را، شهین شهین را. خود را بشناس که یکی از دو رکن فلسفه سقراط بود در برابر رکن دیگر که میگفت زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد، به یکباره انتقال پیدا کرد به سخن ارسطو که انسان را بشناسیم و از یک دید انحرافی بزرگ بود در تاریخ اندیشهگی بشر. مسلماً تحول عظیمی بود اما اینکه این تحول رو به مثبت بود یا رو به منفی بود، به نظر خیلیها رو به منفی بود. به نظر خیلیها زندگی خوبِ خوشِ ارزشمند این است که هرکسی خودش را بشناسد که هرکسی را بیهمتا میکند، نه وجوهی که شریکش میکند با بقیه انسانها.
🔹فلسفه در واقع دارد کاری را که ارسطو میخواهد انجام میدهد و رمان دارد چیزی را که سقراط میخواهد انجام میدهد؛ چراکه رمان هرکسی را قرار میدهد در وضع خاصی؛ در زمان خاص، مکان خاص و وضع خاص. حالا این شخصیت خاص در جائی است که هم خودش میتواند خودش را بشناسد هم ما میتوانیم او را بشناسیم. بنابراین منحصر به فرد بودن انسانها را جز در رمان در هیچجا نمیشود نشان داد. اگر بخواهم کمی محتاطانه بگویم باید بگویم در رمان به بهترین صورت میشود وجه بیهمتائی، بیتائی، بینظیری و منحصر به فرد بودن هرکسی را نشان داد.
➖گفتگو استاد ملکیان با مجله الفیا (@alefya)
@mostafamalekian
🔻🔻راههای افزایش شفقت و مهرورزی نسبت به انسانها
برای افزایش شفقتمان نسبت به آدمیان باید به موارد زیر توجه کرده و این ورزه ها را در خودمان ایجاد کنیم :
🔹یک:آدمیان تحت جبرهای فراوانی در طول زندگیشان قرار دارند و خیلی از عقاید و احساسات و عواطف و خواستهها و گفتهها و کرده هایشان تحت جبر است که از آنها صادر میشود هر چه پی ببریم به این که انسانها خیلی مجبورتر از آن هستند که خودشان گمان میکنند یا گمان میکنیم ،شفقت ما نسبت به آنها بیشتر میشود.
🔹دو: این است که توجه کنیم به این که مانیز عیب و نقصهای فراوانی داریم اگر من به این توجه کنم که من نیز عیب و نقصهای فراوانی دارم عیب و نقص دیگران باعث این نمیشود که شفقتم را از آنها بازبگیرم و از آنها دریغ کنم. اگر شما میخواستید به عیب و نقصهای من توجه کنید مرده من را نیز دفن نمیکردید.اگر انسانها را چنان که هستند میدیدید مرده آنها را نیز دفن نمیکردید. من با این عیب و نقصها از شما شفقت میبینیم باید به شما نیز با آن عیب و نقصها شفقت بورزم.
🔹سه:نکته بعد توجه به تنهایی است؛ بزرگترین سرنوشت مشترک ما تنهایی مشترک همه ما است. همه ما تنها هستیم احساس تنهایی هر چه در انسان عمیقتر میشود شفقتش نسبت به انسانهای دیگر بیشتر میشود. چون میفهمد که دیگران نیز چه دردی را میبرند. همه سرنوشتهای مشترک وقتی احساس شوند شفقتزا هستند. ولی مهمترینشان سرنوشت مشترک تنهایی است. همه ماآدمیان به یک اندازه تنها هستیم.
🔹چهار:توجه کنیم به این که انسانها خیلی کارها را نمیخواهند انجام دهند ولی انجام میدهند خیلی از انسانها با خودشان گرفتار هستند و ازپس خودشان بر نمیآیند هر چه انسان به تنازع درونی انسانها بیشتر وقوف پیدا کند که انسانها همه اسکیزوفرنی دارند منتها نه اسکیزوفرنی پاتالوژیک که انسان را به یک آسایشگاه روانی بفرستند ولی به یک معنای غیرپاتالوژیک که البته پاتالوژیک است اما روانشناسان پاتالوژیک نمیدانند. همه ما اسکیزوفرنی داریم همه ما درون خودمان با یکدیگر نزاع داریم و خیلی از کارها را میکنیم علیرغم این که نمیخواهیم انجام دهیم یکپارچه نیستیم و این کارها را انجام میدهیم به گفته روانشناسان یک موجود یکپارچه منسجم نیستیم در وجودمان دعواها است اگر به این تنازع درونی که یک واقعیت است و در همه آدمیان وجود دارد توجه کنیم اول باید از خودمان قیاس بگیریم.
🔻زیرا خیلی دقت نمیخواهیم کاری را انجام دهیم اما انجام دادیم چرا؟ چون یک تکه از وجودمان بالاخره بر تکه دیگر از وجودمان غلبه کرد ولی با این همه آن تکه دیگر هنوز وجود دارد ولی شکست خورده به متقضای آنچه که یک تکه میگفت عمل کردیم اما آن تکهای که به مقتضای گفتهاش عمل نکردیم هنوز در وجود ما زنده است ولی شکست خورده. خیلی از بدیهایی که به شما میکنند نزاع درونی با شما داشتهام و در نزاع درونی با شما موفق نشدهام و دلشان نمیخواسته این بدی را به شما بکنند اما در نزاع درونیشان یک تکه از وجودشان غلبه کرده و این بدی را به شما کردهاند ولی در درون خودشان ناراحت هستند چون نتوانستهاند از آن تکهای که میگفت این بدی را نکن از میان ببرند. فقط خاموش کردهاند مقهورش کردهاند اما نابودش نکردهاند
🔻اگر کسی به آن چیزی که به آن تنازع روانی یا تعارض روانی که در همه آدمیان است پی ببرد شفقتش نسبت به انسانها بیشتر میشود چون میداند بسیاری از کارهایی که انسانها میکنند علیرغم این که نمیخواستهاند انجام دادند. کسی مثل عیسی میگفت: جانم میخواهد تنم نمیتواند. عیسی نیز این مشکل را دارد. عیسی ای که اول توصیهاش این بود که درون خود را غرفه غرفه نکنید. خودتان را تقسیم نکنید.
☘☘استاد ملکیان،اخلاق کاربردی، جلسه ۵
@mostafamalekian
⭕️سخنرانی استاد ملکیان با عنوان تناقض نماهای زندگی معنوی : تناقض نمایی در فعالیت های فرهنگی
🔅افتاحیه خانه غدیر - 8 دی ماه96
@Ghadircharity
🌾 @mostafamalekian
🔅«ششمین همایش نظام اخلاقی مولانا»
«نظام اخلاقی مولانا» از مهمترین طرحهای پژوهشی موسسه سروش مولانا است. این پژوهش که به سرپرستی علمی مصطفی ملکیان در حال انجام است، امسال وارد ششمین سال تولد خود شد. موسسه سروش مولانا از همان ابتدای کلید خوردن این پروژه، هر سال همایشی را با همین نام برگزار میکند. این همایش که محفلی است برای ارائه جدیدترین دستاوردهای پژوهشگران حوزه اخلاق و مولانا و همچنین آشنایی بیشتر افراد علاقهمند به این حوزه، امسال در ششمین سالگرد خود 14 و 15 دی ماه برگزار میشود. در این همایش که به «کثرت/ وحدت گرایی اخلاقی» میپردازد، مکاتب مهم فلسفه اخلاق به بحث و نقد گذاشته خواهد شد و سخنرانان و عناوین سخنرانی بخش اصلی همایش به شرح زیر هستند:
1- مصطفی ملکیان؛ «راههای اثبات رجحان یک مکتب بر مکتبهای بدیل»
2- حسن اسلامی؛ «اخلاق مشترک یا اخلاق جهان روا»
3- ابوالقاسم فنائی؛ «وظیفهگرایی اخلاقی»
4- جواد حیدری؛ «کثرتگرایی اخلاقی»
5- امیرحسین خداپرست؛ «فضیلتگرایی اخلاقی»
6- حسین هوشمند؛ «نتیجهگرایی اخلاقی»
پ.ن: قابل ذکر است، عادل مشایخی، سخنران میهمان این برنامه از «اخلاق و سیاست» سخن خواهد گفت. همچنین خانم پروفسور آذرمیدخت صفوی استاد زبان فارسی دانشگاه «علیگر» هند و رئیس سابق «بنیاد زبان فارسی هند» از میهمانان و سخنرانان ویژه این برنامه هست.
@souroshmolana
🔅سخنرانی استاد ملکیان در مراسم افتتاحیه میز مطالعات اجتماعی و...
⏰سه شنبه 12 دی ماه، ساعت15
📌ونک،خیابان ملاصدرا ،شیراز جنوبی،خیابان سهیل،شماره 9،مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور
@mostafamalekian
🔊پادکست
عنوان: آهستگی...
🔸استاد ملکیان
🔹اجرا:سعید الیف
@rahi_be_rahaei
🔻
@mostafamalekian
🔻سخنرانی استاد ملکیان در رونمایی از کتاب مثنوی معنوی با تصحیح محمد علی موحد،عنوان:ضرورت مراجعه به مولوی در عصر حاضر،سه شنبه،5 دی ماه، شهر کتاب
@mostafamalekian
🔅🔈 سخنرانی استاد ملکیان در نشست «نقد و بررسی کتاب سیاست شادکامی»🔸با کیفیت عالی
5 دی 96 - خانه اندیشمندان علوم انسانی
✔️پیشنهاد می شود ...
@mostafamalekian
🔅سخنرانی استاد ملکیان در نشست «نقد و بررسی کتاب سیاست شادکامی»
5 دی 96 - خانه اندیشمندان علوم انسانی
@mostafamalekian
✔️سخنرانی های استاد ملکیان در روز سه شنبه : 5 دی ماه
🔑حضور آزاد برای عموم
1️⃣رونمایی از مثنوی معنوی با تصحیح دکتر محمد علی موحد
سه شنبه، ۵ دی،ساعت ۱۵:۳۰
خیابان بهشتی،خیابان بخارست،نبش کوچه سوم
2️⃣بررسی و نقد کتاب «سیاست شادکامی»
روزسه شنبه 5 دی ماه ۹۶ ،ساعت۱۷
خیابان نجات الهی،نبش خیابان ورشو،خانه اندیشمندان علوم انسانی،سالن فردوسی
@mostafamalekian
🌐چرا دنیای کنونی را دهکده جهانی می گویند ؟
✔️مصطفی ملکیان
🔹 به دو اعتبار واقعاً این دنیا دهکده جهانی است: یکی از لحاظ نظری و دیگر از لحاظ عملی. این جنبة نظری و عملی دستبهدست هم دادهاند و دهکدة جهانی امروز را دنیایی بسیار ترد و شکننده و دنیایی که باید با احتیاط هرچه فراوانتر در آن زیست و با آن مواجه شد، تبدیل کردهاند. دنیای امروز ما به همین دو جهتی که خواهم گفت دنیایی بیسابقه در تاریخ است: به لحاظ تردبودن و شکنندهبودن و به لحاظ این که باید خیلی احتیاط و مراقبت کرد در این دنیا؛ در چگونه زیستکردن و چگونه دادوستدکردن با آن.
چون دنیایی است که با ادنی خطایی ممکن است بشکند و شکستن آن به معنای این است که نسل بشر حتی در انقراض کمیّ و نه فقط کیفی، قرار بگیرد.
🔹ما امروزه در هفتاد سال اخیر دنیایی داریم که هر واقعهای در هر گوشة این دنیا رخ بدهد میتواند چند ثانیة بعد به اطلاع همة مردم دنیا برسد. ممکن بود دویست سال پیش واقعهای در ده من رخ بدهد و پنجاه سال بعد هم خبر این واقعه به پنجاه کیلومتری ده من نرسد اما امروزه دهکدة جهانی، به لحاظ نظری، اقتضایش این است که هر واقعهای هرچند هم جزیی و کماهمیت به نظر بیاید، به اطلاع همة مردم جهان خواهدرسید. پس ما به لحاظ نظری ذهنهای پراطلاعتر و پرمعلوماتتری پیدا کردهایم.
🔹اما از لحاظ عملی اقتضای دهکدة جهانی این است که هر واقعهای در یک جا رخ داد میتواند در همه جای جهان اثرگذار باشد؛ یعنی چنین نیست که ارزانشدن پنبه در یک کشور فقط اثرش روی زندگی مردم آن کشور باشد، حتی چنین نیست که ترور یک شخص در یک گوشة عالم فقط خانوادهای را بیسرپرست کرده باشد بلکه ممکن است یک فرد در یک گوشة عالم ترور شود و ناگهان این ترور در صحنة عملِ کلِ جامعه بشری، اثر بگذارد؛ یعنی کمتر میشود کاری در زندگی انجام داد که این کار تأثیری بر روند جهانی نداشته باشد.
🔹به لحاظ عملی، مفهومی به نام چاردیواری اختیاری کمتر میشود. شما به لحاظ نمادین هم اگر دقت بکنید، شما اگر به این قضیه به لحاظ نمادین هم نگاه کنید، همینگونه است. در گذشته وقتی در خانهام را میبستم، هرکاری میکردم، مربوط به خودم بود اما حالا به لحاظ نمادین هم اگر در خانه را میبندید، هر کاری نمیتوانید بکنید چون ساکنان آپارتمان بالا و پایین هم تحت تأثیر عمل شما قرار میگیرند. اکثر افعال ما میتواند بر روند کل جهان تأثیر بگذارد. معنایش این است که دامنة نظر ما هرچه فراختر و دامنة عملمان هرچه تنگتر شده است.
🔹شما امروز میبینید که یک شخص میتواند وضع جهان را تا مدتی تحت تأثیر قرار دهد و لازم نیست این شخص حتماً رئیسجمهور، شاه و نخستوزیر مملکت باشد. یک شهروند عادی در یک کشور میتواند کاری انجام دهد و کل جهان را تا مدتی زیر تأثیرات آشکار و ناآشکار و محسوس و نامحسوس خود قرار دهد. این جهانی است که ترد و شکننده شده است. همه از همهچیز باخبر میشوند و همه کس ممکن است به هرچیز واکنش نشان دهد و این واکنشهای جهانی ممکن است وضع را به سمت نابودی عام ببرد.
▪️سخنرانی تفسیر اسلام و مصلحت مسلمین ، جمعه 26 دی ماه 93- خمینی شهر – سینما فرهنگ
@mostafamalekian