🔅هنر چگونه می تواند از درد و رنج بشر بکاهد؟
دیدگاه های مختلفی در پاسخ به این سوال وجود دارد.
1⃣خدمت اول. ارسطو معتقد بود که نظاره گری آثار هنری، فشارهای روانی آدمیان را می کاهد. انسان وقتی مجذوب زیبایی می شود، فشارهای روانی بر دوش او کاهش می یابد. ارسطو از اصطلاح تطهیر روح استفاده می کرد. به زبان یونانی، آثار هنری انسان را کاتارسیس(پالوده) می کنند. کاتارسیس یعنی پالایش روحی. به نظر ارسطو، در حین نظاره گری یک اثر هنری، روح انسان پالوده می شود و ممکن است که این پالودگی روح، برای مدتی و یا مدت ها در انسان باقی بماند. ارسطو معتقد بود که تشویش(اضطراب یا دل نگرانی) و اندوه بر اثر نظاره گری آثار هنری از انسان زدوده می شوند.
این کارکردی که ارسطو برای هنر قائل است، دارای بدیل است. انسان با مصرف داروهای آرام بخش نیز می تواند این دو را از خود بزداید. مراجعه به روان درمان گر نیز این اثر را دارد. در برخی موارد، مصرف مواد مخدر و روان گردان هم می تواند بدیلی برای این کارکرد هنر باشند. گرچه بر نظر ارسطو درباره ی این کارکرد هنر، وفاقی وجود دارد، باید توجه داشت که بدیل هایی نیز وجود دارند.
2⃣خدمت دوم. بعد از ارسطو، نظرات دیگری نیز مطرح شد. عده ای بر این عقیده بودند که نظاره گری آثار هنری، تعارضات درونی را کاهش می دهد. در درون انسان، همیشه بین جنبه ی عقلانی و جنبه ی احساسی و عاطفی، نوعی تعارض وجود دارد. بسیاری از روان شناسان هنر معتقد هستند که تا وقتی انسان تحت تاثیر نظاره گری یک اثر هنری است، این تعارض درونی بین عقل او و احساس و عاطفه ی او به حداقل ممکن می رسد. چون رفع این تعارض درونی، مثبت قلمداد می شود، لذا ارزش داوری اخلاقی در این مورد، مثبت است.
3⃣خدمت سوم. نظاره گری آثار هنری، قدرت مشاهده گری و دقت و تیزبینی را در افراد افزایش می دهد. کسانی که با آثار هنری سر و کار دارند، افراد تیزبین تری هستند و وقتی وارد دیگر عرصه های زندگی هم می شوند، قدرت تشخیص بیشتری دارند. نظاره گری آثار هنری، انسان را در جهت تشخیص و تمیز تفاوت ها و تقویت قوه ی تشخیص پرورش می دهد. فی المثل اگر یک هنرمند وارد عرصه ی سیاست شود، از قوه ی تشخیص خوبی برخوردار خواهد بود. بعضی از روان شناسان هنر معتقد اند که آزمایشات فراوانی، این مورد را تایید می کند.
4⃣خدمت چهارم. آثار هنری، قوه ی تخیل فرد را افزایش می دهند. یعنی وقتی انسان با آثار هنری مواجه می شود، از وضع بالفعل خود بیرون می آید و در پوست کسانی می رود که وضع بالفعل او را ندارند. اگر فردی هیچ وقت کارگری نکرده باشد، با خواندن یک رمان می تواند در پوست یک کارگر فرو رود. اگر فردی زیر شکنجه قرار نگرفته باشد، با دیدن یک فیلم متوجه خواهد شد که شکنجه چه بلایی بر سر انسان می آورد. تخیل افزایی، از خدمت هایی است که اثار هنری به انسان می کنند.
5⃣خدمت پنجم که نتیجه ی خدمت چهارم است، این است که همدلی و هم دردی انسان با دیگران را افزایش می دهد. همدلی و هم دردی، فقط ربط مستقیم با تخیل دارد. انسان با تقویت قوه ی تخیل خود، همدلی و همدردی خود را با دیگر انسان ها افزایش می دهد.
در مقاله ای نشان داده ام که هر چقدر قوه ی تخیل قوی تر شود، انسان اخلاقی تر می شود و این برخلاف توهم است که هر چقدر بیشتر می شود، انسان ضد اخلاقی تر می شود.
بخش عمده ای از اینکه انسان ها اخلاقی زندگی نمی کنند بدین خاطر است که آن ها نمی تواند ضرباتی را که از ناحیه ی زیست ضد اخلاقی بر دیگران تحمیل می کنند را تصور کنند. وقتی قرار ملاقاتی تنظیم می کنیم، با قوه ی تخیل خود، باید بتوانیم تبعات خلف وعده مان را که ممکن است بر دیگران عارض شود را اعم از سرما و گرما و آزار و اذیت و ... را بچشیم تا از خلف وعده چشم پوشی کنیم.
6⃣خدمت ششمِ نظاره گری آثار هنری این است که موجب می شود انسان سلامت روانی پیدا کند. در آخرین تحقیقی که در مرکز بین المللی تحقیقات روانشناسی در آمریکا انجام شده است، یازده مولفه برای سلامت روانی فهرست کرده اند. سر و کار داشتن با آثار هنری، در تقویت بیش از هفت مورد از این یازده مورد، تاثیر به سزایی دارد.
7⃣خدمت هفتم این است که آثار هنری، آرمان گرایی را در انسان تقویت می کنند. آثار هنری انسان را ترغیب می کنند تا خود را تبدیل به یک اثر هنری کند. انسان می تواند زندگی خود را تبدیل به یک اثر هنری کند. معمولا وقتی انسان با آثار هنری سر و کار پیدا می کند، احساس یک نوع استعلا می کند.
اگر آزمایشات روانشناسانه، تایید کنند که هر حتی یکی از موارد فوق، بر اثر نظاره گری آثار هنری در انسان ایجاد می شوند، فعالیت هنری، اخلاقی نیز خواهد بود، چرا که از درد و رنج دیگران می کاهد.
🔑سخنرانی اخلاق و هنر ، در موزه گرافیک
@mostafamalekian
🔹انتشار نوشته استاد ملکیان با عنوان «محاکمه حقیقت جویی،عقلانیت ورزی و معنویت گرایی» در مجله نگاه نو 115 (جدیدترین شماره نگاه نو)
@mostafamalekian
⏰ وقت آن است که ...
✔️مصطفی ملکیان
🔹وقت آن است كه اين آموزه مشترك همه اديان و مذاهب را به جد بگيريم كه تا وضع و حال درونى، باطنى، وانفسى آدميان دگرگونى مطلوب نيابد وضع و حال بيرونى، ظاهرى و آفاقى آنان دگرگونى مطلوب نخواهد يافت.
هوگوفن هوفمانستال (Hugo von Hofmannsthal) ، شاعر و نمايشنامه نويس اتريشى (۱۹۷۴-۱۹۲۹) گفته است: «فلسفه بايد داور و ناقد عصر خود باشد؛ و اگر به نماينده و سخنگوى روح زمانه بدل شود اوضاع رو به وخامت خواهد نهاد.» مى توان، با استفاده از طرز بيان او، گفت: روشنفكر بايد داور و ناقد فرهنگ مردم خود باشد؛ و اگر به نماينده و سخنگوى اين فرهنگ بدل شود اوضاع رو به وخامت خواهد نهاد.
🔅روشنفکری، نمایندگی فرهنگی یا داوری فرهنگی؟
@mostafamalekian
🔅«ششمین همایش نظام اخلاقی مولانا»
«نظام اخلاقی مولانا» از مهمترین طرحهای پژوهشی موسسه سروش مولانا است. این پژوهش که به سرپرستی علمی مصطفی ملکیان در حال انجام است، امسال وارد ششمین سال تولد خود شد. موسسه سروش مولانا از همان ابتدای کلید خوردن این پروژه، هر سال همایشی را با همین نام برگزار میکند. این همایش که محفلی است برای ارائه جدیدترین دستاوردهای پژوهشگران حوزه اخلاق و مولانا و همچنین آشنایی بیشتر افراد علاقهمند به این حوزه، امسال در ششمین سالگرد خود 14 و 15 دی ماه برگزار میشود. در این همایش که به «کثرت/ وحدت گرایی اخلاقی» میپردازد، مکاتب مهم فلسفه اخلاق به بحث و نقد گذاشته خواهد شد و سخنرانان و عناوین سخنرانی بخش اصلی همایش به شرح زیر هستند:
1- مصطفی ملکیان؛ «راههای اثبات رجحان یک مکتب بر مکتبهای بدیل»
2- حسن اسلامی؛ «اخلاق مشترک یا اخلاق جهان روا»
3- ابوالقاسم فنائی؛ «وظیفهگرایی اخلاقی»
4- جواد حیدری؛ «کثرتگرایی اخلاقی»
5- امیرحسین خداپرست؛ «فضیلتگرایی اخلاقی»
6- حسین هوشمند؛ «نتیجهگرایی اخلاقی»
پ.ن: قابل ذکر است، عادل مشایخی، سخنران میهمان این برنامه از «اخلاق و سیاست» سخن خواهد گفت. همچنین خانم پروفسور آذرمیدخت صفوی استاد زبان فارسی دانشگاه «علیگر» هند و رئیس سابق «بنیاد زبان فارسی هند» از میهمانان و سخنرانان ویژه این برنامه هست.
@souroshmolana
🔅صوت سخنرانی استاد ملکیان در نقد و بررسی کتاب سرشت شر
➖پردیس کتاب مشهد ،24 آذرماه 96
@mostafamalekian
🔻شادى،عدم تنازع درونى و آرامش ؛محصول عشق!
🔹به نظر کى يرکگور افسردگى ناشى از اين است که عاشق نيستيم.هرکس عشقش شديدتر و عام تر شود از ميزان افسردگى اش کاسته مى شود.از نظر او عشق، تنها وعده دهنده اى است که تنازع درونى را از ميان مى برد و آرامش را به وجود مى آورد.
اخلاقى زيستن - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
🍃🍃دلایل ضعیف شدن قدرت تخیل
🔻چرا قدرت تخیل در ما ضعیف میشود؟ اینجا هم باز عوامل فراوانی هست که به همه نمیتوان بپردازم.
1️⃣خودشیفتگی
🔹اولینش خودشیفتگی است «narcissism». به این معناست که شخص شیفتهی خودش میشود و این عشق به خودش، او را از بین میبرد. در حالت افراطی به این میانجامد که فرد بقیه افراد را شی میبیند نه شخص، در واقع فکر میکند دیگران اشیایی هستند که مقاصد من را برآورده میکنند تا وقتی اهداف من را برآورده میکنند، استفاده میکنم بعد آنها را دور میاندازم. این افراد نمیفهمند انسانهای دیگر هم درست احساسات و عواطف و هیجانات، خواستهها و نیازهای آنها را دارند.
🔻تاثیرات خودشیفتگی
🔹به میزانی که این خودشیفتگی را داریم دو چیز بر ما عارض میشود: یکی اینکه دیگران را در واقع انسان نمیدانیم و یکی هم اینکه در دیگران چیزی را که خودمان میخواهیم، میخوانیم. مثلاً وقتی به دیگری دروغ میگویم و میرنجد و طبیعی است که برنجد و خودمان هم از دروغ شنیدن میرنجیم، میگوییم فلانی زودرنج است، یا از قبل کدورتی از من داشته است. در صورتی که واقعیت چیز دیگری است. فوری احساسات و عواطف دیگران را جوری تفسیر میکنیم که انگار فقط خودمان انسان هستیم و بقیه نباید احساسات و عواطف ما را داشته باشند.
2️⃣نیازهای عملی
🔹نیازهای عملی هم نمیگذارد برویم در پوست دیگران. وقتی در بانک میروید کارتان این است که یک چک بدهید و پولی بگیرید. به خاطر همین به کارمند بانک فقط به عنوان یک دستگاه نگاه میکنید چون نیازتان همین است. دیگر نمیتوانید بفهمید که مثلاً مقروض است یا دختری فلج دارد و ... و چون نمیتوانید تصور کنید، تا نتوانست کارش را انجام دهد برانگیخته میشوید. نمیگویید اگر من خودم جای او بودم ممکن بود خطا کنم. این به خاطر این است که نیاز عملی شما این است که او باید کار خاصی انجام دهد. به خاطر همین است که هیچ وقت احوال یک کارمند بانک را اگر یک دستگاه جایش بیاید، نمی پرسید: که کجا رفت و الان چه میکند. چون از قبل هم به او به دید یک دستگاه نگاه میکردید، احوال یک دستگاه را پرسیدن که معنی ندارد.
3️⃣لقبدادن به افراد
🔹وقتی عنوان و لقبی بر انسانها میگذاریم نمیتوانیم آنها را انسان ببینیم. میگوییم: فلانی یهودی است یا افغانی، فکر نمیکنیم او هم مثل ماست، یا در اروپا به شرقیها و مخصوصاً عربها میگویند موسیاه. همان معاملهای که ما با انسانهایی میکنیم ،که دقیقا مثل ما انسان هستند و میگوییم افغانی، دیگران هم با ما میکنند. یا در جوامع مردسالار میگویند فلانی زن هست، یا در جوامعی که بردهدار بودند میگفتند فلانی برده است و همین کلمه مجوز رفتاری بود که با آنها میکردند. فلانی کافر یا دگراندیش است، فلانی ناراحت است. عناوین و کلیشههایی که روی آدمها میگذاریم شباهتشان را با ما در نظر ما کم میکند. در زمان خوارزمشاهیان وقتی می خواستند ناراضیان سیاسی را بکشند میگفتند فلانی قرمطی است، با هر ناراضی سیاسی با عنوان قرمطی برخورد میکردند.
🔻اثرات عنوان و لقبدادن به دیگران
🔹این عنوان و لقبدادنها دو اثر دارند: اثر اول این است که میگوید؛ با فلانی لازم نیست ارتباط برقرار کنی. با عنوان او را میشناسی و کافی است. مثلاً وقتی با شما برخورد میکنم و از ظاهر دین، استان، جناح سیاسی و وضعیت مالی شما برای من معلوم نباشد، برای شناختن شما باید با شما صحبت کنم. اما اگر فهمیدم مثلاً مذهبی هستید، میگویم من ایشان را شناختم و نیازی به ارتباط نیست. اگر فهمیدم هم حزب من هستید نیاز به ارتباط نیست چون حتماً خوب هستید و اگر هم حزب من نبودید معلوم میشود که بد هستید.
🔹اثر دومی که دارند تفاوت ما آدمیان را بیش از حدی که هست نشان میدهند، ما آدمیان اینقدر با هم تفاوت نداریم، ایرانی و ژاپنی، فقیر و ثروتمند، قرن نوزدهمی و قرن بیستمی، ولی کلیشهها این را زیاد میکنند. وقتی روی کسی عنوانی گذاشتید کمکم با او جوری رفتار میکنید که آن عنوان صادق میآید. آمریکائیان سیاهپوستان را در قرن هجدهم ـ نوزدهم به کشور خودشان آوردند. میگفتند اینها خیلی خشن هستند و چشم طمع به مال آمریکاییها دارند و میتوانند به ارباب خیانت میکنند. وقتی این دیدگاه جا بیفتد، رفتار بد با سیاهپوستان رایج می شود، وقتی با این ها بد برخورد شود ممکن است واکنش خشنی هم نشان دهند، بعد میگویند: دیدید گفتیم اینها خشن هستند. به اینها میگویند پیشبینیهای کامروا کننده، یک پیشبینیهای در عالم انسانی وجود دارد که مثلاً من در مورد شما میکنم با اینکه درست نیستند ولی وقتی بر اساس این پیشبینی با شما رفتار میکنم کمکم آن پیشبینی در مورد شما راست میشود در حالی که از روز اول دروغ بود.
🍎مصطفی ملکیان، سخنرانی اخلاقی زیستن و اجتماعی عمل کردن
@mostafamalekian
🔴گزارش روزنامه صبح امروز (روزنامه خراسان رضوی) از سخنرانی استاد ملکیان در رونمایی از کتاب سرشت شر در پردیس کتاب مشهد
http://sobhe-emrooz.ir/?cat=13
@mostafamalekian
🔺دیدار مصطفی ملکیان و آیت الله سیدان در مشهد
در این دیدار محور اصلی گفتگو مکتب تفکیک و نقد و بررسی آن بود.
@mostafamalekian
📸سخنرانی استاد ملکیان در جلسه نقد و بررسی کتاب سرشت شر، پردیس کتاب مشهد،۲۴ آذرماه۹۶
@mostafamalekian
🔴 ربط و نسبت دین و اخلاق جهانی
✔️استاد مصطفی ملکیان
▪️شرایط حضور فرهنگی دین در درون انسانها
🔹در دنیای کنونی اگر بنابراین باشد که دین حضور فرهنگی داشته باشد، حضور فرهنگی چیزی نیست جز حضور در درون آدمیان و در ذهن و ضمیر آدمیان و در ساحت روان آدمیان. نه به معنای حضور در کتابها و کتابخانهها و نه به معنای نوشته شدن مقالات فراوان و برگزاری کنفرانسهای زیاد درباره دین. حضور فرهنگی حضور در درون آدمیان است به این معنا که هم در باورها، هم در احساسات و عواطف و هم در خواستههای آدمیان نقش داشتهباشد. حالا سخن بر سر این است که به گمان من اگر دین بخواهد چنین حضوری در زندگی داشته باشد، یعنی باطناً کسانی را در درون هدایت بکند، باید لااقل سه شرط را احراز کند. اگر یکی از این سه شرط را نداشته باشد آن وقت دیگر در درون حضور فرهنگی نخواهد داشت بلکه ممکن است تنها در بیرون مناسک و شعائر دینی وجود داشته باشد، اما در درون متدین واقعی وجود نخواهد داشت. آن سه شرط به این قرار است:
1️⃣ دین نباید با عقلانیت ناسازگاری داشته باشد. نه به این معنا که همه آموزههای دینی باید خردپذیر باشد. این توقع بسیار بسیار بالایی است. بلکه به این معنا است که در آموزههای دینی آموزه خردستیز وجود نداشته باشد. همینکه آموزه خردستیز وجود نداشته باشد خواه آموزه خردپذیر باشد خواه خرد گریز اما خردستیز نباید باشد. اگر دینی ناسازگاری صریح و آشکار و هویدا و روشن با عقلانیت داشت در این صورت اقبال این دین برای حضور در درون آدمیان از بین رفته است. ممکن است آموزههایی خرد پذیر یا خرد گریز ــ یعنی فوق خرد آدمی ــ باشد اما مخالفت با خرد آدمی نمیتواند داشته باشد.
2️⃣ شرط دوم موافقت دین است با اخلاق جهانی. برای اینکه حضور فرهنگی داشته باشد باید با اخلاق جهانی ناسازگاری نداشته باشد.
3️⃣ شرط سوم اینکه دین باید با حقوق بشر هم ناسازگار نباشد. مرادم از حقوق بشر فقط مواد مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیست. این مواد مثل هر متن دست نوشته دیگری میتوانند جرح و تعدیل و بیش و کم شوند. اعلامیه جهانی حقوق بشر طی دو سال فراهم شده و به تصویب رسیده و بر اساس آن سازمان ملل شروع به کار کرده و قطعاً ممکن است خطاهایی داشته باشد. اما مفهوم حقوق بشر یعنی دو مفهوم:
یکی اینکه انسانها به صرف انسان بودنشان بدون اینکه مقید به هیچ قید و شرطی به غیر از انسان بودن باشند حقوق لایتخلف دارند. و نکته دوم اینکه هیچ چیزی که در تو باشد و بدون علم و اراده در تو پدید آمده باشد نه میتواند در تو وجه امتیازی نسبت به من باشد و نه میتواند تو را نسبت به من محرومتر کند. اگر چیزی از مواهب خداداده را دارا باشیم بدون آنکه گزینشش کرده باشیم، این چیز در ما نه میتواند امتیاز و نه محرومیت نسبت به دیگری ایجاد کند. (مثل جنسیت)
حضور فرهنگی دین متوقف بر این سه تا است. اکنون میخواهیم به شرط دوم یعنی موافقت دین با اخلاق جهانی
بپردازیم.
▪️سه تفسیر از اخلاق جهانی
اخلاق جهانی سه تفسیر بزرگ دارد:
1️⃣ اخلاق جهانی گاهی یعنی اخلاقی که به اقتضای یک استدلال عقلی خدشهناپذیر، انسانها احکام و قواعد آن را استخراج و استنباط کند که به آن قواعد میگوییم اخلاق جهانی.
2️⃣اخلاق جهانی، احکام و قواعد اخلاقی است که همه انسانها فارغ از تفاوتهای فرهنگی و تمدنی و اجتماعی و فارغ از اینکه در چه مکان و زمان و اوضاع و احوالی زندگی میکنند، همگی نسبت به آن قواعد شهود درونی دارند. شهود درونی ما پشتوانه و مؤید اخلاق جهانی است.
3️⃣ اخلاق جهانی فصل مشترک همه مکاتب و نظامها و نظریههای اخلاقی است. در طول تاریخ سه مکتب بزرگ اخلاقی به وجود آمده و در دل آن تعداد زیادی نظام و تعداد زیادی نظریه اخلاقی در دل این نظامها پدید آمدهاند که همگی در یک سری احکام و قواعد اخلاقی شریک هستند و اتفاق نظر دارند.
اینجا کاری نداریم که کدام تفسیر صحیح است، اخلاق جهانی حاصل هر کدام از این سه که باشد به هر حال چیزی است که همه به آن پذیرش و اقبال دارند.
👇👇ادامه
@mostafamalekian
♦️صوت و متن سخنرانی استاد ملکیان در کنگره اخلاق در علوم و فناوری با عنوان «دین و اخلاق جهانی »
@mostafamalekian
(ادامه)👇👇👇
🔹ضعیف کردن ایگو در نظامهای فضیلتگرای غیرعرفانی وجود ندارد. اما در نظام فضیلتگرایی مانند مایستر اکهارت، مولانا و شمس تبریزی همه اهتمام بر این است که در ابتدا امالفساد را از بین ببرم. من در این باره همیشه به یاد داستانی از مولانا میافتم. در این داستان مادر مرد جوانی بدکاره است. جوان مادرش را میکشد. وقتی همه به او اعتراض کردند که: «چرا مادر خود را کشتی؟»، در پاسخ میگوید که: «مادر من بدکاره بود و هرروز با مردی به بستر میرفت». مردم به او گفتند که: «تو باید مردی را که میخواست به بستر مادرت راه پیدا کند میکشتی»، جوان در پاسخ این حرف میگوید که: «در اینصورت همواره باید دستم به کشت و کشتار بند باشد. من با کشتن مادرم در واقع امالفساد را کشتهام». در اینجا مولانا نتیجه میگیرد که اگر تو بخواهی سراغ فروع بروی دائما باید به کشت و کشتار دست بزنی و بایستی که امالفساد را یافت. این امالفساد را امروزه ما ایگو مینامیم و عارفان از آن به نفسانیت و انانیت تعبیر میکردند.
🔹هنگامی که این از بین رفت هر عملی که از سوی تو سر بزند، عملی رایگان بخشانه است، چرا که در تو ایگویی وجود ندارد که بخواهی نفعی، معطوف به او کنی و یا زیانی را از او مرتفع کنی. به این جهت است که با وجود اینکه خودم در اولین مراحل اخلاق، حتی اخلاق غیرعرفانی و غیرفضیلتگرایانه هم لنگ هستم، اما بهلحاظ نظری به نظرم میرسد که ما باید به دنبال اخلاق فضیلتگرایانه و آن هم روایت عرفانی فضیلتگرایانه باشیم.
🍎مصطفی ملکیان،واکاوی نظام اخلاقی فضیلت گرایی.موسسه سروش مولانا.علی ورامینی
@mostafamalekian
🔻 کى يرکگور مى گفت کسانى که در مرحله اخلاقى زيستن زندگى مى کنند با دو مشکل مواجه خواهند بود:
يک .گاهى اصول اخلاقى در مقام عمل اقتضائات مختلفى دارند.
دو.اخلاقى زيستن در بعضى موارد با خود دوستى انسان ناسازگار است.
سخنرانى اخلاقى زيستن - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
نشست نقدوبررسی کتاب:
"سرشت شر"
با حضور:
بهار رهادوست (مترجم)
مصطفی ملکیان
علی قدیری (دبیر نشست)
۱۰صبح جمعه ۲۴ آذرماه ۱۳۹۶
پردیس کتاب (مشهد،سهراه ادبیات، بین ابن سینای ۴و ۶)
@mostafamalekian
🌐 بررسی و نقد کتاب «سیاست شادکامی» با حضور مصطفی ملکیان
روزسه شنبه 5 دی ماه ۹۶ ،ساعت۱۷
خیابان نجات الهی،نبش خیابان ورشو،خانه اندیشمندان علوم انسانی،سالن فردوسی
🔑حضور آزاد برای عموم
@mostafamalekian
🔅یکی از آفت های پست مدرنیسم که به ما سرایت کرده است ...
🔹نکته ای که قصد دارم بگویم این است که این پریشان گویی و پریشان اندیشی، یکی از پیامدهای نامطلوب اندیشه پست مدرنیسم است. نمی گویم همه پست مدرنها این گونه هستند، ولی ما متأسفانه از پست مدرنیسم فقط این مؤلفه را داریم.
این تفکر که من حالا چیزی می گویم به صورت مبهم و موهوم و بلادلیل و سطحی اما بعداً به مرور زمان خود این سخن در اذهان و نفوس رشد پیدا می کند و اصلاح می شود، یکی از آفت هایی است که از پست مدرنیست ها به ما سرایت کرده، یعنی هیچ حسنی از پست مدرنیست ها به ما نرسیده، ولی این یکی رسیده!
پست مدرنیست ها یک عادت غالبی که دارند این است که اخگرهای فکری خودشان را همین که به ذهن خطور کرد، فرافکنی می کنند، بعد می گویند خودمان هم می دانیم که ناپختگی هایی دارد. ولی این خامی ها تعمیر و مرمت خواهد شد.
▪️مصاحبه روشنفکری دینی و اصلاحات اجتماعی،آذر 80
@mostafamalekian
🔻اگرچه عشق اختيارى نيست ، ولى عاشقانه زيستن براى عاشق شدن و مقدمات عشق را فراهم کردن اختيارى است!
اخلاقى زيستن - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
✅ششمین همایش نظام اخلاقی مولانا
🔴نگاهی به مکاتب اخلاقی
🕓 14 و 15 دی ماه،ساعت ۱۴:۳۰ الی ۱۹
🔅تالار فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی
🖥برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام پیام دهید 👇
@soroushmolana
۰۲۱۸۸۲۵۵۲۰۴☎️
🔅صوت سخنرانی استاد ملکیان در نقد و بررسی کتاب سرشت شر
➖پردیس کتاب مشهد ،24 آذرماه 96
@mostafamalekian
🌐 بررسی و نقد کتاب «سیاست شادکامی» با حضور مصطفی ملکیان
روز سه شنبه 5 دی ماه ۹۶ ،ساعت۱۷
خیابان نجات الهی،نبش خیابان ورشو،خانه اندیشمندان علوم انسانی،سالن فردوسی
@mostafamalekian
🔻خيرخواهى،عدالت،احسان و شفقت نتايج حاکم بودن اصل عشق در زندگى هستند
🔹از نظر کى يرکگور،در مرحله عشق،ابتدا انسان يک محبت باطنى به انسان ها پيدا مى کند. از اين محبت باطنى خيرخواهى حاصل مى شود و خيرخواهى خودش را در عدالت،احسان و شفقت به معشوق نشان مى دهد.
اخلاقى زيستن - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
🔴سوالی در باب دیدگاه سید جواد طباطبائی نسبت به استاد ملکیان
✔️داستانپور: نظرتان دربارهٔ مقاله ای که چندی پیش آقای سید جواد طباطبایی در نقد شما و در نشریهٔ «سیاست نامه» و با عنوان «روشنفکران علیه ایران» منتشر کرد و سراسرتوهین و فحاشی بود. چیست؟
▪️پاسخ: من قصد اظهارنظر ندارم؛ درعین حال که ما اختلاقات فکری عمیقی با هم داریم، گمان می کنم اختلافی که من و آقای طباطبایی با هم داریم بیشتر اختلاف دو نوع شخصیت و منش هست. ما از نظر روانشناسی و اخلاقی دو شخصیت و منش بسیار متفاوت داریم. من نمی گویم یکی مان خوب و یکی مان بد است. داوری این موضوع برعهدهٔ کسانی است که هردو ما را به خوبی می شناسند؛ بسیاری کسانی هستند که طرز تفکری مانند آقای جواد طباطبایی دارند؛ ولی دوری من و آنها از هم به اندازهٔ دوری من و آقای طباطبایی نیست. از طرفی دیگر کسان فراوانی هستند که طرز تفکر من را دارند؛ ولی طباطبایی از آنها آن قدر دور نیست که از من، من فکر می کنم خاستگاه قضایا اینجاست.
🔻مصاحبه با روزنامه برای فردا؛مصاحبه کننده : داستانپور
@mostafamalekian
🔴خلاصه ای از نقد و بررسی کتاب«سرشت شر» توسط استاد مصطفی ملکیان
🔹خانم دارل کوئن نویسنده کتاب سرشت شر با استعدادی که در ادبیات، روانشناسی و فلسفه داشته با تلفیق آن، کتاب سرشت شر را خلق کرده که به این موضوع میپردازد شر را به چه چشمی باید دید.
او تلقی بسیار جدیدی از شر به ما میدهد
این کتاب هم در ذهن و هم در دل مخاطب مینشیند و به سوالهایی که ذهن شما را مدتهاست مشغول کرده پاسخ میدهد.
برای من تلخیص این کتاب کار آسانی نیست و به گزیده و کلیت آنچه گفته شده خواهم پرداخت.
ما در اینجا با دو دیدگاه مواجهیم:
دیدگاه اول از نظر من اراده گرایانه(از نظر خانم کوئن دیدگاه اخلاقی)
و دیدگاه دوم معرفتگرایانه(خردگرایانه) است.
در مقدمه اولِ دیدگاه اول به این میپردازیم که انسان موجودی است آزاد که از بدو پیدایش دارای اراده آزاد بوده و آنچه که تحت اراده آزادش است آگاهانه و خودخواسته برمیگزیند.
در مقدمه دوم دیدگاه اول انسان ممکن است نسبت به دیگران سوء نیت داشته باشد و بدسگال باشد.
🔹پس انسان با سوء نیت و اراده آزاد آگاهانه و خودخواسته تصمیم میگیرد به دیگران ضربه بزند و برای این ضربه یا گفتاری از او صادر میشود یا کرداری.
در این کتاب به ۱۴ ویژگی دیگر به صورت پراکنده اشاره میکند که ما در اینجا به ۲ نکته پرداختیم که یکی اراده آزاد بود و دیگری سوء نیت به دیگران داشتن.
🔹دیدگاه دوم: در روانشناسی اجتماعی و بیشتر در آثار روانشناسان آمریکایی دیده میشود که هر انسانی ۵ تا "من" دارد.
1. آنچه واقعا «من» است (من ِ واقعی)
2. آنچه من گمان می کنم من هستم (منی که خود من خیال می کند وجود دارد، تصور من از خود)
3. آنچه دیگران گمان می کنند من هستم (تصور دیگران از من)
4. آنچه گمان می کنم دیگران در مورد من گمان می کنند (تصوری که من از تصور دیگران راجع به خود دارم)
5. و آنچه دیگران گمان می کنند من در مورد خود گمان می کنم (تصوری که دیگران از تصور من راجع به خود دارند).
🔹ما باید با من اول و دوم زندگی کنیم و سعی کنیم من دوم را نیز به من اول(خود واقعی) نزدیک کنیم و من سوم، چهارم و پنجم تصویری من است در ذهن دیگران.
زندگی با من سوم، چهارم و پنجم نمیگذارد از نوعی آرامش و رضای خاطر و باطن بهره مند شویم.
تنها باید به من واقعی و تصوری که خودمان از خودمان داریم توجه کنیم.
و برای این کار ابتدا باید به خودشناسی برسیم یعنی حدود داناییها، تواناییها، نقاط قوت، ضعف و محدودیتهایی که هستی برایمان وضع کرده بدانیم و بشناسیم.
دومین نکته دانستن قوانین حاکم بر جسم، ذهن و روان خودمان است.
و سومین نکته بدانیم شأن ما در جهان هستی چیست! چرا که با دیدن اولین نابهسامانی در جهان هستی دچار درد و رنج نشویم.
🔹موجودی که با خود واقعیاش وارد جهان نشود دچار شکست میشود چون در جهانی که با اوهام خود درست کرده زندگی میکند غافل ازینکه جهان تابع اوهام او نیست بلکه تابع واقعیتهاست و او براساس توهمات حد توقعات خود را بالا میبرد و دچار شکست و سرخوردگی میشود وقتی ناکام میشود ۲ واکنش نشان میدهد:
یا قبول کند که با من توهمی و خیالیاش مواجه شده(که اکثرا این راه را انتخاب نمیکنند.)
یا دچار پارانویا میشود و دیگران را عامل بدبختی و بیچارگیاش میداند. دچار بدبینی مفرط میشود، دچار پرخاشگری میشود، دچار پوچی و نیهیلیزم میشود و تصور میکند جهان براساس عدالت بنا نشده. و بسته به این فشارهایی که به او وارد میشود به همنوعانش ظلم میکند.
پس باید معرفت و شناختمان را نسبت به خودمان زیاد کنیم چرا که درد و رنجی که به همنوعانمان میرسانیم ناشی از ناکامی است که نسبت به عدم شناخت از خود داریم.
اگر شناختمان را نسبت به خودمان افزایش دهیم ظلم کمتری میکنیم و دید بهتری نسبت به جهان و همنوعانمان داریم.
۲۴آذر۹۶ پردیس کتاب مشهد
@Iranian_womens_dawn
🔻
@mostafaalekian
👇👇👇ادامه
▪️۴ شرطی که در دین باید محقق شود تا با اخلاق جهانی همراه شود
🔹نظر من این است که دین اگر بخواهد حضور فرهنگی داشته باشد باید اخلاق جهانی را بپذیرد اما اگر بخواهد اخلاق جهانی را بپذیرد باید 4 شرط در دین محقق شود:
1️⃣ ما باید در دین بین احکام اخلاقی و احکام حقوقی و احکام مناسکی شعائری و احکام برخاسته از عرف و عادات اجتماعی و احکام زیباشناسانه و احکام مصلحتاندیشانه اختلاف بگذاریم. دین 6 نوع باید و نباید به ما میگوید که فقط یکی از آنها است که اگر اعتبار مطلق برایش قائل شویم میتوانیم اخلاق جهانی را بپذیریم. باید مرز اخلاق را با 5تای دیگر ( حقوق و مناسک و عرف و عادات اوایل ظهور دین و زیباشناسی جامعهای که دین در آن ظهور کرده و مصلحتاندیشی موقت بنیانگذار). اگر بخواهد همان اصالت اخلاق را به 5تای دیگر بدهد آنوقت نمیتواند اخلاق جهانی را بپذیرد. علتش این است که آن 5تا همه در حال تطور و تغییرند و همه دستخوش سیلان و دگرگونی هستند. تنها اخلاق است که ثبات دارد. اگر برای 5تای دیگر هم مثل اخلاق ثبات قائل شویم نمیتوانیم اخلاق جهانی را بپذیریم.
2️⃣ اگر در کتب مقدس هر دینی تناقضات یا تعارضات یا تضادهایی وجود داشته باشد باید به شکلی این سه نوع ناسازگاری را رفع و رجوع کرد. چرا که اگر رفع نشوند، انگار تکهای از دین اخلاق جهانی را پذیرفته اما مصون نیست از اینکه تکه دیگری از دین آن را نقض کند و ناسازگاری درونی هر نظام اخلاقی را از بین خواهد برد.
3️⃣دین باید از قدرت سیاسی جدا شود. برای اینکه دین بخواهد نفوذ داشته باشد نباید از زور قدرت سیاسی استفاده کند. به دلیل اینکه وقتی دین با قدرت سیاسی پیوند میخورد با چیزی جز استدلال هم پیوند میخورد که اگر بخورد آن وقت فقط با نیروی استدلالگر و باوراندهاش نیست که نفوذ میکند، میخواهد از خشونت و فریبکاری هم استفاده کند. هر جا دین بخواهد با این دو پیش برود ناقض اخلاق است و گریزی نیست، هر جا دین وارد قدرت سیاسی شد چارهای جز این نیست که باید کم یا بیش از خشونت و فریبکاری استفاده کند. برای اینکه دین اخلاق جهانی را بپذیرد باید از قدرت سیاسی جدا شود نه به معنای آنکه مردم متدین نباشند بلکه به معنای آنکه راسخ کردن دین در باورهای دیگران نباید از خشونت و فریبکاری استفاده شود و الا اخلاق جهانی پذیرفته دین نیست. چرا که عدم خشونت و عدم فریبکاری دو اصل اخلاق جهانی هستند.
4️⃣ دین باید برای عقلانیت نظری و آزادی عملی احترام قائل شود. این بحث به کانت میرسد اما مورخان بزرگ اخلاق میگویند که قبل از کانت، توماس آکوئینی و دانس اسکوتوس دو متفکر قرون وسطایی این را مورد اشاره قرار دادهاند که انسانیت ما به دو چیز است: عقلانیت در مقام نظر و آزادی در مقام عمل. اگر شما به هر یک از این دو احترام نگذاشتید من را انسان تلقی نکردید. تفاوت میان شیء و شخص، یا چیز و کَس همین است. اگر عقلانیت نظری یا آزادی عملی مرا پاس نداری من را شیء فرض کردهای نه شخص. اگر در آموزههای دینی هم یکی از این دو پاس داشته نشود اخلاق جهانی پذیرفته نشده است.
✍️سخنرانی استاد ملکیان در کنگره اخلاق در علوم و فناوری با عنوان دین و اخلاق جهانی
@mostafamalekian
🔊 صوت سخنرانی استاد ملکیان در کنگره اخلاق در علوم و فناوری با عنوان «دین و اخلاق جهانی »
@mostafamalekian
🔻عالى ترين مرحله زندگى از نظر کى يرکگور ، مرحله عشق است!
🔹کى يرکگور مى گفت کسانى که به لحاظ عاطفى و عقلى ژرف نگرتر هستند، از مرحله اخلاقى زيستن عبور مى کنند و به مرحله سوم زندگى که در آن عشق اصل حاکم بر زندگى است، وارد مى شوند.
🔹در مرحله سوم هيچ اصل اخلاقى وجود ندارد و خدمت به معشوق هر اقتضايى کرد همان، توسط عاشق انجام مى شود.در مرحله عشق الزاما سرسپردگى به موازين اخلاقى و عقلانى وجود ندارد.
🔹 کى يرکگور معتقد است عارفان و بنيانگذاران اديان و مذاهب همه در مرحله سوم زندگى مى کنند و خدا معشوق آن ها است. چون خدا معشوق آنهاست، در ارتباطاتشان با خود، انسان هاى ديگر و طبيعت به اقتضاى عشق عمل مى کنند.
اخلاقى زيستن - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
❓❓چرا در بین نظریههای اخلاقی، نظریه فضیلتگرا و مشخصا فضیلتگرای عرفانی را بر دیگر بدیلهایش ترجیح میدهید؟
🔹پاسخ:اگر سوال این باشد که «چرا بین نظریههای اخلاقی من فضیلتگرایی را ترجیح میدهم؟»، به دلیل نقاط ضعف جدی است که من در آن دو نظام دیگر میبینم. نه سخن کانت در اصول پذیرفتنی است و نه سخنان پیامدگراهایی مانند جرمی بنتام و جان استوارت میل. به تعبیر دیگر چون نقاط ضعفی در آن دو مکتب میبینم و در این یک مکتب نمیبینم به این مکتب رو آوردهام.
🔹اما یک بار سوال شما ممکن است این باشد که «دلایل رو آوردن به مکتب فضیلتگرا مهم نیست، اما چرا در میان نظامهای فضلیتگرا تو به فضیلتگرای عرفانی معتقد هستی؟» من در پاسخ خواهم گفت که به نظر من این روایت با آن چیزی که من از آن به روانشناسی ژرفای ما آدمیان تعبیر میکنم، سازگارتر است. به تعبیر دیگری آن روایتهای دیگر در پی آن هستند تا با همین ایگوی (ego) موجودی که من و تو داریم کار اخلاق را به سامان برسانند. اما من بنا به تفسیری که در چندین جا آن را بیان کردم، تا این ایگوی ما همین ایگوی است که وجود دارد، اخلاق قابل تحقق نیست و نهایتا ما شهروندان خوب میتوانیم از آدمیان بسازیم نه اخلاقیات. و شهروند خوب بسیار تفاوت دارد با اخلاقی بودن. چه بسا بپذیرم که شرط لازم اخلاقی بودن این است که شهروند خوب باشید ولی هرگز شرط کافی نیست. این که من حقوق شهروندان دیگر را رعایت کنم برای اخلاقی بودن شرط کافی نیست.
🔹 من معتقد هستم که فرق اخلاق با حقوق در این است که در حقوق نباید سر سوزنی به حق دیگران تجاوز کنم، اما به شما هم اجازه ندهم که سر سوزنی به حق من تجاوز کنید. اگر من این معامله را با شما کردم به من میگویند یک شهروند خوب. شهروند خوب در واقع کسی است که سرسوزنی از حق دیگران را ضایع نمیکند و البته به دیگران هم اجازه نمیدهد که سرسوزنی حقش را ضایع کنند. اما مسأله بر سر این است که اگر این امر تحقق یابد من و تو بی حساب میشویم. چون که نه من یک ریال حق تو را خوردهام و نه به شما اجازه دادهام که یک ریال از حق من را بخوری. اخلاق در بی حساب بودن (یر به یر) محقق نمیشود، بلکه در رایگان بخشی این اتفاق خواهد افتاد. یعنی هنگامی که من یک سر سوزن از حق شما را {نخورده ام} اما بخشی از حقوق خود را هم عنداللزوم، عندالاقتضاء، عندالضروره به رایگان به شما بدهم. رایگان بخشی من را اخلاقی میکند. وقتی که من سر سوزنی از حق تو را نمیخورم و تو هم متقابلا همین کار را میکنی، در این حالت که ما از یکدیگر طلبی نداریم. بدهیای هم به هم نخواهیم داشت و یر به یر شدهایم. اگر من صد تومان از کسی گرفتم و آن را سر موعد پس دادم، من لطفی در حق کسی نکردم. شما یک بار صد تومن از جیب تان به جیب من منتقل کردید من باز این صد تومن را به جیب شما منتقل کردم. در این حالت من شهروند خوبی هستم. وقتی من اخلاقی هستم که فقیری پیش من دست دراز کند و من بدون اینکه سر سوزنی به او بدهکاری داشته باشم صد تومان به او بدهم. چون تفسیر من از اخلاقی بودن رایگان بخشی است و نه دادوستدِ منصفانه، از این لحاظ معتقد هستم که تا این ایگویی که در ما وجود دارد باقی بماند ما قدرت رایگان بخشی نخواهیم داشت.
🔹این ایگو همیشه در پی آن است تا خود را حفظ کند و برای حفظ خود میخواهد که همواره نفعها را به سوی خودش جلب و ضررها را دفع کند. تا وقتی این ایگو برقرار است و من حب این ایگو را دارم، یعنی خوددوست هستم، انانیت و نفسانیتم برقرار است، آن وقت من همیشه طالب صیانت خود و این ایگو (که او را خودم میانگارم) هستم. تا وقتی که میخواهم از این ایگو صیانت کنم در پی آن هستم که هر نفعی را معطوف به این ایگو کنم و هر ضرری را از این ایگو دفع کنم. این من را نهایت شهروند خوب میکند اما برای اخلاقی شدن چارهای نیست جز این که من این ایگو را تا میتوانم ضعیف، پژمرده، کوچک و اگر بتوانم نابودش کنم تا بتوانم اخلاقی باشم.
(ادامه)👇👇👇
@mostafamalekian
🔻کى يرکگور(الهيدان و فيلسوف دانمارکى) معتقد بود کسانى که از مرحله لذت عبور مى کنند، وارد فاز دوم زندگى يعنى مرحله اخلاقى زيستن مى شوند.
🔹در مرحله اخلاقى تمام دغدغه شخص اين است که چند اصل اخلاقى را رعايت کند،خواه رعايت اين اصول انسان را به لذت ها برسانند و يا نرسانند.
🔹کى يرکگور مى گفت اصول اخلاقى براى هر شخص متفاوت است و بايد از درون خودش بجوشد. خود او سه اصل اصالت زندگى ، هدف دانستن انسان هاى ديگر و نه وسيله دانستن آنها و اينجايى و اکنونى زندگى کردن را بر زندگى خود حاکم مى دانست.آزمايش هاى فکرى روانشناختى مى تواند به فرد براى يافتن اصول اخلاقى اش کمک کند.
سخنرانى اخلاقى زيستن - استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
🍃🍃تقسیم بندی ادیان از نظر اریک فروم
1- اديان انسان گرا «Humanist»
2- اديان يكه تاز «Totaliterian»
🔹بطور مختصر مي توان گفت كه اگر در ديني رابطه انسان و خدا رابطة عبد و مولا باشد، آن دين را يكه تاز مي گويند. و اگر در ديني رابطة انسان و خدا، رابطة عاشق و معشوق باشد، آن دين را انسانگرا مي گويند.
🔻بين اين دو دسته از اديان تفاوتهايي وجود دارد :
1️⃣فرق اول: اين است كه اديان يكه تاز دائما به بشر القاء مي كنند كه تو مجمع رذائل و خبائث و خطايا هستي، دائما مي گويند: ديدي فلان جا خطا كردي. دیدي اسير شهوت و هوي هستي و .. اما اديان انسانگرا دائما به انسان مي گويند. تو خوب هستي و اگر هم چيز بدي در تو باشد، عارضی است.
2️⃣فرق دوم: این است که در اديان يكه تاز دائما به انسان ضعف و عجز او را عملا و نظراً گوشزد مي كنند. ولي اديان انسانگرا دائما نقاط قوت و قدرت او را خاطر نشان مي كنند.
3️⃣فرق سوم : اديان يك تاز مي گويند تو در برابر خدا بايد موضع ترس و خوف و بدنبال آن موضع تسليم داشته باشي. اما اديان انسانگرا مي گويند تو بايد عاشق خدا باشي و تحقق نفس داشته باشي.
4️⃣فرق چهارم : در اديان انسان گرا انسان محبوب خداست چه مطيع باشد، چه عاصي؛ نظير اينكه محبوبيت فرزند نزد پدر و مادر منوط به اطاعت از آنها نيست.
🔻حاصل اختلاف سوم و چهارم همان است كه قبلاً بيان شد. يعني در اديان يكه تاز رابطة انسان و خدا رابطة عبد و مولاست و در اديان انسانگرا، رابطة عاشق و معشوق است.
5️⃣فرق پنجم : اديان يكه تاز پر شريعت هستند و اديان انسانگرا كم شريعت هستند. در اديان يكه تاز از كوچكترين تا بزرگترين امور، حكمي خاصي دارند، چه بصورت امر و چه بصورت نهي. اما اديان انسانگرا احكام اندكی دارند.
🔹اريك فروم مي گويد اين تقسيم مطلق نيست و همة اديان قابل تفسير يكه تازانه و انسان گرايانه هستند. اما نه به يك ميزان. مثلا بودائيت به انسان گرايي نزديكتر است و يهوديت به يكه تازي.
🔹اريك فروم از دسته اول دين عرفاي مذاهب و دين مسيح نخستين را نام مي برد. و از دستة دوم مذهب پروتستان و دين يهوديت را نام مي برد.
🔻جایگاه اسلام در تقسیم بندی فروم
🔹وي از اسلام نامي نمي برد. اما به دو جهت مي شود آن را از اديان يكه تاز بحساب آورد.اولا اوصاف اديان يكه تاز تقريباً بر اسلام منطبق است. ثانياً مذهب پروتستان كه وي از او نام مي برد به عقيدة خيلي ها به اسلام نزديك است و اصولا برخي، علت پيدايش اين مذهب را برخورد مسيحيان با مسلمين در اسپانيا و پرتغال و ... مي دانند.
🍎مصطفی ملکیان،درسگفتار منشا دین ، جلسه 19
@mostafamalekian