molanay_gan | Неотсортированное

Telegram-канал molanay_gan - 🌼مولانای جان🌼

4414

امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم #مولانا 🌼❤با ما همراه باشید ❤🌼

Подписаться на канал

🌼مولانای جان🌼

به دنیای خیال‌انگیز آنه شرلی خوش اومدی!
✨ دختر مو قرمز، رویاهای بزرگ، طبیعت سبز و لبخندهای پر از احساس! 🧑🏻‍🦰👒

•@AnneJudy

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

‌      ‌بجز غم خوردن عشقت
      غمی دیگر نمی‌دانم
      که شادی در همه عالم
      ازین خوشتر نمی‌دانم

      گر از عشقت برون آیم
      به ما و من فرو نایم
      ولیکن ما و من گفتن
      به عشقت در نمی‌دانم

      ز بس کاندر ره عشق تو
      از پای آمدم تا ســر،
      چنان بی پا و سرگشتم
      که پای از سر نمی‌دانم


#عطار

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

ابوسعید ابوالخیر*ابیات پراکنده*تکه ۱ - ابیات پراکنده از رباعیات

چون نیست شدی هست ببودی صنما
چون خاک شدی پاک شدی لاجرما

وای ای مردم داد زعالم برخاست
جرم او کند و عذر مرا باید خواست

مرغی به سر کوه نشست و برخاست
بنگر که از آن کوه چه افزود و چه کاست

بی غم دل کیست تا بدان مالم دست
بی غم دل زنگیان شوریدهٔ مست

جز درد دل از نظارهٔ خوبان چیست
آنرا که دو دست و کیسه از سیم تهیست

فاساختن و خوی خوش و صفرا هیچ
تا عشق میان ما بماند بی هیچ

آنرا که کلاه سر بباید زد و برد
زانست که او بزرگ را دارد خرد

آنجا که مرا با تو همی هست دیدار
آنجا روم و روی کنم در دیوار

تا با تو تویی ترا بدین حرف چه کار
کین آب حیاتست ز آدم بیزار

گر من به ختن ز یار وادارم دست
باورد و نسا و طوس یار من بس

فاساختن و روی خوش و صفرا کم
تا عهد میان ما بماند محکم

من گبر بدم کنون مسلمان گشتم
بد عهد بدم کنون به فرمان گشتم

جایی که حدیث تو کند خندانم
خندان خندان به لب برآید جانم

اشتربان را سرد نباید گفتن
او را چو خوشست غریبی و شب رفتن

از ترکستان که بود آرندهٔ تو
گو رو دیگر بیار مانندهٔ تو

زلفت سیهست مشک را کان گشتی
از بس که بجستی تو همه آن گشتی

گر آنچه بگفته‌ای به پایان نبری
گر شیر شوی زدست ما جان نبری

هر جا که روی دو گاو کارند و خری
خواهی تو بمرو باش خواهی بهری

آراسته و مست به بازار آیی
ای دوست نترسی که گرفتار آیی

#ابوسعید_ابوالخیر

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

دلگیرم...

باطنی عکس ِ ظاهرم دارم
چه جوانی که از درون پیرم

          مثل کوه ِ اسیر در مه و برف
          قامتم گرچه راست دلگیرم

کیستم من غریبه ای با خود
حال گنگ و عجیب آدینه

         آنچنان گم ، غریبگی ،حتی
         گم شدم گم میان آئینه

بیخیال زمانه، میگذرد
زندگی قصه نیست میدانی؟

        حال دلتنگ دیده میفهمد
        که چه حالیست حال ویرانی

  صحبت گِل که نیست دل گفتند
  زخم منت، غبار محنت ها

         تو بگویم چگونه غم نخورد
         ماهی تُنگ ِ تَنگ خفت ها؟!

خنده هایی تصنّعی، عکسی
سیب لبها هنوز ممنوع است

        خنده هامان به قیمت جان شد
        شادی بی دلیل مقطوع است

درد ِ سردی، زمان نامردیست
مرد باشی و درد را نچشی؟

       کوه را هم‌ کمر شکسته کند
       درد باشی و مرد را نکِشی ؟

#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

ای شعر‌های من، سروده و ناسروده
سلطنت شما را تردیدی نیست
اگر او به تنهایی
                     خوانندۀ شما باد!

آیدا در آینه
#احمد_شاملو

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامه پاکی دگر و پاکی دامان دگر است

کس ندیدیم که انکار کند وجدان را
حرف وجدان دگرو گوهر وجدان دگر است

کس دهان را به ثنا گویی شیطان نگشود
نفی شیطان دگرو طاعت شیطان دگر است

کس نگفته است و نگوید که ددو  دیو شوید
نقش انسان دگرو معنی انسان دگر است

کس نیامد که ستاند ستم و تفرقه را
سخن از عدل دگر،قصه احسان دگراست

هرکه دیدم بخدمت کمری بست به عهد
مرد پیمان دگرو بستن پیمان دگر است

هرکه دیدیم بحفظ گله از گرگان بود
قصد قصاب دگر،مقصد چوپان دگر است....

#رحیم_معینی_کرمانشاهی    

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

ماییم ... ما ...
که طعنه زاهد شنیده‌ایم ...

ماییم ... ما ...
که جامه تقوا دریده‌ایم ..!

زیرا درون جامه ..
به جز پیکر فریب ..
زین راهیان راه حقیقت ندیده‌ایم ..!

آن آتشی ..
که در دل ما شعله می‌کشد ..
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود ..!

دیگر به ما ..
که سوخته‌ایم از شرار عشق ..
نام گناهکاره رسوا نداده بود ..!

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان ..
در گوش هم حکایت عشق مدام ما ..!


#بانو_فروغ_فرخزاد
‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

اين مرد خود پرست
اين ديو، اين رها شده از بند
مست ِمست
استاده روبه روی من و
خيره در منست

گفتم به خويشتن
آيا توان رَستنم از اين نگاه هست ؟
مشتي زدم به سينه او،
ناگهان دريغ
آئينه ی تمام قد ِ روبه رو شكست

#حمید_مصدق

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

نمی توانم گفت

با تو اين راز نمی توانم گفت

در کجای دشت، نسيمی نيست

که زلف را پريشان کند

آرام،آرام

از کوه اگر می گويی    

آرام تر بگوی

بار گریه ای بر شانه دارم

برکه ای که شب از آن آغاز می شود

ماهی اندوهگين می گردد

و رشد شبانه ی علف

پوزه ی اسب را مرتعش می کند

آرام،آرام

از دشت اگر می گويی

گياهی که در برابر چشم من قد می کشد

در کدامين ذهن است

به جز گوسفندی که

اينک پيشاپيش گله می آيد

آه ميدانم     

اندوه خويشتن را من

صيقل نداده ام

بتاب؛ رويای من! بر گياه و بر سنگ

که اينک؛ معراج تو را آراسته ام من.



گرگی که تا سپيده دمان بر آستانه ی ده می ماند

بوی فراوانی در مشام دارد

صبحی اگر هست بگذار با حضورِ آخرين ستاره

در تلاوتی ديگر گونه آغاز شود

ستاره ها از حلقومِ خروس   

تاراج می شود

تا من از تو بپرسم

اکنون؛ ای سرگردان  

در کدام ساعت از شبيم؟

انبوهیِ جنگل است که پلک مرا

بر يال اسب می خواباند

و ستاره ای غيبت می کند

تا سپيده دمان را به من باز نمايد

ميراث گريه

آه در قوم من

سينه به سينه بود.


📜شعرِ«میراث»
#هوشنگ_چالنگی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن
ما را به هیچ، صاحبِ عمرِ دوباره کن

بنمای روی خود ز پس پرده آشکار
یک باره راز هر دو جهان آشکاره کن

#فرغی_بسطامی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

رفتم ز خود که پرده براندازم
از چهر ِ پاک حضرتِ مریم ها

بگسسته ام ز ساحل خوشنامی
در سینه ام ستارهٔ توفانست

پروازگاه ِ شعلهٔ خشم من
دردا ، فضای تیرهٔ زندانست

من تکیه داده ام به دری تاریک
پیشانی ِ فشرده ز دردم را

می سایم از امید بر این در باز
انگشتهای نازک و سردم را

با این گروه ِ زاهد ِ ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسانست

شهر من و تو ، طفلک شیرینم
دیریست کاشیانهٔ شیطانست

روزی رسد که چشم تو با حسرت
لغزد بر این ترانهٔ درد آلود

جویی مرا درون سخنهایم
گویی به خود که مادر ِ من او بود


#فروغ_فرخزاد


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼



ای تاک
بیهوده تاب سرسخت
ناپاک زای پاک
خود را نگاه می کنی آیا
در آبهای سبز
که دیگر نیست ؟
خود را
که قرنهاست
از یاد
ابرهای سبکتاب رفته ای ؟
خود را
سبز بلند بالغ انبوه
کز آسمان آینه آب رفتهای ؟
پاک آفرین ناپاک
ای تاک
شاید کنون به خلسه روییدنی بطئی
رویای جام های لبالب را
با ریشه های سوخته نشخوار می کنی
انگورهای سبز و درشت و زلال را
بر
استران کنده خود بار می کنی ؟
در هایهوی میکده خوابهای تو
شاید
اکنون کبوتران سپید پیاله ها
از چاه شیشه ها
پرواز می کنند
اندیشه های خسته مردان بی پناه
در سنگلاخ گردنه غربت و غرور
تا قله های فتح
تا قله های مفتوح
تا غرفه های وصل
ره باز می کنند
مهجور باغ ها !‌ مطورد خاک
ای تن به داربست افسانههای کهنه سپرده
غافل که داربست تو تاکی است مرده
ای تاک
اینجا یقین خاک
دریاچه بزرگ سرابست
و شک آسمان
خورشید سرد خفته در آب است
ای جفت جوی غمناک
ای تاک
دل خوش مکن به
هلهله آبهای دور
باران مگیر برق پر زنبور
از عمق خشکسار زمان از انحنای عمر زمین
شب سرد و بی هیاهو جاریست
و در اجاق مردک هیزم فروش
هیزم نیست
با خسته تر ز خویشی پیچان هراسناک
از خویشتن گریزان
ای تاک
شب ساکت است و سنگین
با زوزه
شکستن خود بشکن این سکوت
وان داستان کهنه مکرر کن
فرجام تاک تنها تابوت


شعر تاک
📖آواز_خاک
✍منوچهر_آتشی



‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

هر بار که از نام تو پُر بوده دهانم
جز با غزلی تازه نچرخیده زبانم

عشق تو غم "حافظ" و شیدایی "سعدی" ست
سخت است تو را در غزلی ساده بخوانم

#اصغر_معاذی
#صبح_بخير

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

در شهر مرد نیست ز من نابکارتر
مادر پسر نزاد ز من خاکسارتر

مغ با مغان به طوع ز من راست‌گوی تر
سگ با سگان به طبع ز من سازگارتر

از مغ هزار بار منم زشت کیش‌تر
وز سگ هزار بار منم زشت کارتر

هر چند دانم این به یقین کز همه جهان
کس راز حال من نبود کارزارتر

اینست جای شکر که در موقف جلال
نومیدتر کسی بود امیدوارتر



#سنایی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

‌      ‌بجز غم خوردن عشقت
      غمی دیگر نمی‌دانم
      که شادی در همه عالم
      ازین خوشتر نمی‌دانم

      گر از عشقت برون آیم
      به ما و من فرو نایم
      ولیکن ما و من گفتن
      به عشقت در نمی‌دانم

      ز بس کاندر ره عشق تو
      از پای آمدم تا ســر،
      چنان بی پا و سرگشتم
      که پای از سر نمی‌دانم


#عطار

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

پی ام نده با بیوت دلتنگش کن♥️ :)
      @Booghz_shabaneh
         @Booghz_shabaneh
قول میدم همین الان بهت پی ام میده !☝️🏾

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

چه شد که بازنگشتی؟ چه شد که دیر بماندی؟
که جان عاشقم از انتظارها نراندی؟

به نامه‌ای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بی‌خبرت را ز خود خبر نرساندی؟

دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟

مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی

کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی

بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی

#استاد_حسین_منزوی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

«خودستا»

خواننده: هوشمند عقیلی
آهنگ: همایون خرم
ترانه‌سرا: تورج نگهبان
تنظیم: ناصر چشم‌آذر

با دلی آشنا مشو
اگر شدی جدا مشو
تویی که از محبتی نشان نداری
خبر ز حال دل‌شکستگان نداری
مرا تو سرزنش مکن
این همه خودستا مشو
تویی که رنگ دوستی به جان نداری
دلی به سینه پاک و مهربان نداری
تو هستی به هوا و هوس
تو که رنگ و ریایی و بس
صفای دل گمان نداری
به غروب و به بی خبری
ز شکسته‌دلان گذری
تویی که آتش غمی به جان نداری
خبر ز حال دل‌شکستگان نداری
نازتو از میان بردارد
روزی که برگ پیری بارد
جان شو که زندگی بر جسمت
این جلوه تا ابد نگذارد
تو هستی به هوا و هوس
تو که رنگ و ریایی و بس
صفای دل گمان نداری
به غروب و به بی خبری
ز شکسته‌دلان گذری
تویی که آتش غمی به جان نداری
خبر ز حال دل‌شکستگان نداری

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست

در خاطرت سواری طرز نگاه کیست

خوش پر فرح زمینی و خرم گذرگهیست

آنجا که جلوه می‌کند و جلوه گاه کیست

سر کرد ناز و فتنه و عالم فرو گرفت

شاه کدام عرصه گذشت این سپاه کیست

خوش کشوری که او علم داد می‌زند

ای من گدای کشور او پادشاه کیست

وحشی نهفته نیست که آن گرم رو که بود

این آتش نهفته که زد شعله آه کیست


#وحشی_بافقی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

روزتان سرشار از شادی و مهر 🌹

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

◾️ساده‌رنگ

آسمان، آبی‌تر
آب، آبی‌تر
من در ایوانم، رعنا سر حوض.

رخت می‌شوید رعنا.
برگ‌ها می‌ریزد.
مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیری‌ست.
من به او گفتم: زندگانی سیبی‌ست گاز باید زد با پوست.
زن همسایه در پنجره‌اش، تور می‌بافد می خواند.
من «ودا»می‌خوانم، گاهی نیز
طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری.

آفتابی یکدست.
سارها آمده‌اند.
تازه لادن‌ها پیدا شده‌اند.
من اناری را، می‌کنم دانه، به دل می‌گویم:
خوب بود این مردم، دانه‌های دلشان پیدا بود.
می‌پرد در چشمم آب انار : اشک می‌ریزم.
مادرم می‌خندد
رعنا هم.

#سهراب_سپهری
#صبح_بخیر

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

کجایی؟ ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد،
من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد
من رفتم

نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
زمن دلخسته یاد آور،شبت خوش بادمن رفتم

زمن چون مهر بگسستی،خوشی در خانه
بنشستی
مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم

توباعیش وطرب خوش باش،من باناله وزاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد
من رفتم

مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند
بماندم عاجز و مضطر،شبت خوش باد
من رفتم

بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
دو لب خشک و دو دیده تر ، شبت خوش باد
من رفتم

منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد
من رفتم

مرا گویی که: ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد
من رفتم

همی گفتم که: ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
نکردی گفت من باور،شبت خوش باد
من رفتم

عراقی می‌سپارد جان و می‌گوید ز درد دل:
کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد
من رفتم

#عراقی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼


▪️نورتراشی

▪️شهیار قنبری


ترانه‌سرا و آهنگساز: شهیار قنبری
تنظیم‌کننده: اتابک سهیلی


خراشِ دِل‌تراشِ لحظه‌ی رفتن
همین بغضِ گلو تَرکُن قطارِ من

در این فصـلِ بدِ ناشادِ پُرفریاد
تویـی دل‌گوشـهٔ نایابِ پَرت‌آباد


عروسک‌های سوخته، گوشهٔ دیوار
همه در حسرت دست تو بر سی‌تار


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

کسی نخواند غزل‌های غم‌گریسته را
نوشته‌های ز چشمِ قلم گریسته را

عجیب نیست که آتش به هم بیامیزد
دو شمعِ همدمِ تا صبحدم گریسته را

هوای دیدن دریا، رسانده است به هم
دو جویبارِ به هر پیچ و خم گریسته را

به غیرِ شانه‌ی هم هیچ تکیه‌گاهی نیست
دو مستِ سرخوشِ در هر قدم گریسته را

غمت مباد، که دنیا ز هم جدا نکند
رفیق‌های در آغوشِ هم، گریسته را

#فاضل_نظری

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

تسمه تفنگ 🌸🍃

میثم خسروی🎙



‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

‌‌
▪️صدا: خســــرو شــــکیبایی

▪️شعر: محمدرضا عبدالملکیان


دل روشنی دارم ای عشق!
صدایم کن از هر کجا می‌توانی
صدا کن مرا از صدف‌های سرشار باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو

بگو پشتِ پروازِ مرغانِ عاشق
چه رازی‌ست؟
بگو با کدامین افق
می‌توان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین نفس
می‌توان تا شقایق خطر کرد؟

مرا می شناسی تو ای عشق
من از آشنایان نزدیک آبم
و همسایه ام مهربانی است
و طوفان یک گل مرا زیر و رو کرد...


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

جان پرورم گهی که تو جانان من شوی
جاوید زنده مانم اگر جان من شوی

رنجم شفا بود چو تو باشی طبیب من
دردم دوا شود چو تو درمان من شوی

پروانه وار سوزم و سازم بدین امید
کاید شبی که شمع شبستان من شوی

دور از تو گر چه ز آتش دل در جهنمم
دارم طمع که روضهٔ رضوان من شوی

مرغ دلم تذرو گلستان عشق شد
بر بوی آنکه لاله و ریحان من شوی

اکنون که خضر ظلمت زلف تو شد دلم
بگشای لب که چشمهٔ حیوان من شوی

چشمم فتاد بر تو و آبم ز سر گذشت
و اندیشه‌ام نبود که طوفان من شوی

چون شمع پیش روی تو میرم ز سوز دل
هر صبحدم که مهر درفشان من شوی

زلفت بخواب بینم و خواهم که هر شبی
تعبیر خوابهای پریشان من شوی

می‌گفت دوش با دل خواجو خیال تو
کاندم رسی بگنج که ویران من شوی

وان ساعتت رسد که بر ابنای روزگار
فرمان دهی که بندهٔ فرمان من شوی

#خواجوی_کرمانی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

اگر روابطتان ناپایدار است
@aramesh_daroon |💓👩‍❤️‍👨
اگر همیشه افسرده و نگرانید
@aramesh_daroon | 🌸🪁
از آموزش هاي این کانال استفاده کنید👆

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

معشوقی مقامی بالاتر از عاشقی است
ابتدا انسان عاشق میشود
و از عاشقی حظّی بسیار می‌برد
امّا نباید در همین مرحله بماند

عشق اگر در انسان پیش‌رونده باشد
و به سوی تعالی حرکت کند
او را درنهایت
به معشوق وحظِّ معشوقی سوق میدهد

به تعبیرِ مولانا امروزِ انسان عاشقی است
و فردایِ او می‌بایست معشوقی باشد
گویی عاشقی مشق معشوقی است

میتوان آن را تمرین دوست داشتن
برای دوست داشته شدن نامید
توقّع دوست داشته شدن
قبل از دوست داشتن توهّمی بیش نیست

اوّلین پلهٔ نردبان عشق عاشقی
و آخرین پلهٔ آن معشوقی است..

این نردبان راپله‌ پله تاملاقات خدا باید پیمود

📖پله پله تا ملاقات خدا
#دکتر_عبدالحسین_زرین_کوب

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

از دوست داشتن
همایون شجریان

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…
Подписаться на канал