.
پير من و مراد من، درد من و دوای من
فاش بگفتم اين سخن، شمس من و خدای من
از تو به حق رسيدهام، ای حق حقگزار من
شکر تو را ستادهام، شمس من و خدای من
مات شوم ز عشق تو، زانکه شه دو عالمی
تا تو مرا نظر کنی، شمس من وخدای من
مولانا جلالالدین بلخی
دیوان کبیر شمس
#موسیقی_ملل
با لعل چو تو کانی
غمگین نشود جانی
در گور و کفن ناید
تا باشد جان در تن
#مولانای_جان
بزم نایاب و زیبا
اجرای دو ترانه :
خواهم که رسوا بشی
ترسم فراموشم کنی
گوینده رادیو :
منوچهر نوذری
استاد حمیرا
استاد یاحقی
فوقالعاده زیبا
☆☆☆
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
#مولانای_جان
عاشقان را گرچه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست
سینههای روشنان بس غیبها دانند لیک
سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست
بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد
زانک مر اسرار او را ترجمانی دیگرست
یک زمین نقره بین از لطف او در عین جان
تا بدانی کان مهم را آسمانی دیگرست
عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق
لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست
شب روان از شاه عقل و پاسبان آن سو شوند
لیک آن جان را از آن سو پاسبانی دیگرست
دلبران راه معنی با دلی عاجز بدند
وحیشان آمد که دل را دلستانی دیگرست
ای زبانها برگشاده بر دل بربودهای
لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست
شمس تبریزی چو جمع و شمعها پروانهاش
زانک اندر عین دل او را عیانی دیگرست
#مولانای_جان
ای دِلبَر و مَقصودِ ما
ای قِبله و مَعبود ما
آتش زدی در عودِ ما
نَظّاره کُن در دودِ ما
#مولانای_جان
.
من به سوی باغ و گلشن می روم
تو نمی آیی میا من می روم.....
بوی سیب آمد مرا از باغ جان
مست گشتم سیب خوردن می روم
#مولانای_جان
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعدِ سلطانم آرزوست
گفتی «ز ناز بیش مرنجان مرا، برو»
آن گفتنت که «بیش مرنجانم» آرزوست
#مولانای_جان
تا چند عذر گویی کورند و مینبینند
گر کورشان نخواهی در دیدهشان نظر کن
خواهی که پردههاشان در دیدهها نباشد
فرما تو پردگی را کز پردهها عبر کن
#مولانای_جان
قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من
قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من
وان گه ازین خسته شود یا دل تو یا دل من
واله و شیدا دل من بیسر و بیپا دل من
وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من
بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من
ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من
سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو
آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من
گه چو کباب این دل من پر شده بویش به جهان
گه چو رباب این دل من کرده علالا دل من
طفل دلم می نخورد شیر از این دایه شب
سینه سیه یافت مگر دایه شب را دل من
بس کن کاین گفت زبان هست حجاب دل و جان
کاش نبودی ز زبان واقف و دانا دل من
#حضرت_مولانا
آمد بهارِ جانها
ای شاخِ تَر به رقص آ
#مولانای_جان
ساقیا بادهٔ اندوه بیار
تا ز عشاق فغان برخیزد
کین تن خستهٔ من از می عشق
نه چنان خفت کزان برخیزد
#شیخ_عطار_نیشابوری
#مولانای_جان
گر آه کنم آه بدین قانع نیست
ور خاک شوم شاه بدین قانع نیست
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود
چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا
از بد پشیمان میشوی الله گویان میشوی
آن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو را
از جرم ترسان میشوی وز چاره پرسان میشوی
آن لحظه ترساننده را با خود نمیبینی چرا
گر چشم تو بربست او چون مهرهای در دست او
گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا
گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن
گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها
چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
#مولانای_جان
روزی که دلی را
به نگاهی بنوازند
از عمر حسابست همان روز
و دگر هیچ...
#ملکالشعرابهار
#غزلشماره۳۴
از حادثهٔ جهان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس
این یکدم عمر را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس
#مولانا
#دیوان_شمس
گمگشته دیار محبت
#محمداصفهانی
#آریاعظیمی_نژاد
آرامش شب🌒
ای آن که مرا بَستهٔ صد دام کنی
گویی که برو دُرُشت پیغام کنی
گر من بروم تو با کِه آرام کُنی؟
همنام من ای دوست کِه را نام کُنی؟
#مولانای_جان
🌟
ای محبوسانِ جهان نادیده ،
چاره ای نمی کنید!
آخر بنگرید
در این صورتهای خوب
و در این عجایب ها
آخر این نقش ها را حقیقت ها باشد که
هیچ دروغی بی راست نیست.
هر جا دروغی گویند ،
به امید آن گویند که شنونده،
وقتی آن را به جای راست قبول کند
که راست را بداند،
راستی دیده باشد
تا این دروغ را به جای آن قبول کند.
درمِ قَلب را بدان طمع خرج کردند که
مشتری آن را به جای نقرۀ خالص بگیرد،
و وقتی گیرد که این مشتری،
خالصی دیده باشد
تا این را به بوی آن قبول کند
هرجا دروغی بود، راستی باشد
و هر جا قلبی باشد،
خالصی جنس آن باشد
و هرجا خیالی بود، حقیقتی باشد.
#مجالس_سبعه
#مولانای_جان
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حُسن! برون آ دمی ز ابر
کآن چهرهٔ مُشَعشَعِ تابانم آرزوست
#مولانای_جان
چو انسان را نباشد فضل و احسان
چہ فرق از ،، آدمے ،، تا نقش ديوار
بدستـــ آوردن دنيا هُنر نيست
يڪے را گر توانے دل بدست آر
#سعدی
صد مثل و نام و لقب گفتمت
برتری از نام ولقب، برتری
چونک ترا در دو جهان خانه نیست
هر نفسی رخت کجا میبری؟
#مولانای_جان
صنما بیار باده
بنشان خمار مستان
که ببرد عشق رویت
همگی قرارِ مستان
#مولانای_جان
قسم به عشق
با آهنگسازی :
جمشید شیبانی
تنظیم کننده :
کاظم رزازان
ترانه سرا :
شهره نظر
سلطان صدا:
#استادمعین
🌿
صبح است و دلم،در تپش لحظهی دیدار
باز این دل من،گشته به امید تو بیدار..
#سعــــدی