mohsenjalalpour | Неотсортированное

Telegram-канал mohsenjalalpour - ✍️ محسن جلال‌پور

11132

فعال بخش خصوصی و تحلیل‌گر مسائل اقتصادی

Подписаться на канал

✍️ محسن جلال‌پور

رفاه از دست رفته ناشی از تحریم

دهه 90 در ذهن جامعه ایران با تحریم‌های اقتصادی معنی و مفهوم پیدا می‌کند. ما این دهه را با تحریم‌های دشوار آغاز کردیم و با تحریم‌های دشوارتر به پایان رساندیم. در این میان جامعه ما به واسطه برجام و رفع تحریم‌ها دو یا سه سال فرصت تنفس پیدا کرد اما پس از آن دوباره فضای نفس کشیدن‌مان بسته شد تا امروز که دچار تنگی نفس شده‌ایم.

تحقیق جامع و کاملی درباره این‌که میزان رفاه از دست رفته جامعه ایران در اثر تحریم‌های اقتصادی در دهه 90 چقدر بوده وجود ندارد اما صحبت کردن درباره ناکامی‌های این دهه خیلی نیاز به ارقام و اعداد ندارد و واضح است که انزوای ایران به میزان بسیار زیادی هم درآمدمان را کاهش داده و هم سفره‌مان را کوچک کرده است.
اکنون که در محافل سیاسی و اقتصادی درباره دهه 90 زیاد سخن گفته می‌شود، به عنوان یک تاجر بخش خصوصی از تصمیم‌گیران سیاست خارجی سه پرسش مطرح می‌کنم:

1- شما روی صبر و تحمل جامعه ایران حساب باز کرده‌اید. یعنی آورده ما برای تحقق منافع، رؤیاها و آرمان‌های شما صبر و تحمل است اما شما برای ما چه کرده‌اید؟ آورده شما چیست؟ در این مسیر چه زیانی متحمل شده‌اید؟ مگر نه این است که بخشی از این ساختار، از انزوای ایران در جامعه بین‌الملل و تشدید تحریم‌های اقتصادی سود می‌برد؟

2- قطعا روزی می‌رسد که جامعه ایران به محاسبه رفاه از دست رفته ناشی از انزوای ایران می‌پردازد که آن روز قطعا برای گروه‌های سیاسی و سیاستمدارانی که از این میزان صبر و تحمل جامعه سوء استفاده کرده‌اند، روز خوبی نخواهد بود. سوال این است برای آن روز چقدر آمادگی دارید؟ چه پاسخی برای آن روز دارید؟ به نسل‌های آینده چه پاسخی می‌دهید؟

3- به نظر می‌رسد مهم‌ترین ابزاری که در دست دارید و همیشه به آن افتخار می‌کنید، صبر و تحمل جامعه و به زعم شما «ایستادگی» مردم در برابر فشار تحریم‌های اقتصادی است. فرض کنیم میان ما و شما هیچ شکافی وجود ندارد و به شما اعتماد کافی داریم، سوال این است که تا چه زمانی قرار است این بار روی دوش ما بماند؟


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

خوشه‌های انسانیت


پیرمرد فقیر وارد ساندویچی می‌شود و به فروشنده می‌گوید: اگر زحمتی نیست می‌خوام ازتون کمی نان بخرم. زن فروشنده پاسخ می‌دهد: اینجا نانوایی نیست، ما با نون‌هامون ساندویچ درست می‌کنیم. پیرمرد می‌گوید می‌دونم خانم؛ برای یک پیرزن می‌خوام که دندان نداره. گرسنه‌شه.
زن فروشنده می‌گوید: براش ساندویچ بخر،ساندویچ‌های خوبی داریم.
پیرمرد پاسخ می‌دهد: خیلی دلم می‌خواد اما راستش 10 سنت بیشتر پول ندارم.
زن دوباره می‌گوید: با 10 سنت حتی نمی‌تونی نان بخری، ما نان 15 سنتی داریم.
مالک ساندویچی خطاب به زن فروشنده می‌گوید: یه تکه نون بهش بده.
زن یک بسته نان روی میز می‌گذارد و به پیرمرد می‌گوید: قیمت این نان 15 سنت است.
پیرمرد خطاب به زن می‌گوید: حالا نمی‌شه به اندازه 10 سنت ازش ببُرید؟
زن فروشنده اختیاری ندارد و مالک ساندویچی می‌گوید: همه‌شو بده بهش.
پیرمرد به مالک ساندویچی می‌گوید: نه آقا؛ ما به اندازه 10 سنت نان می‌خواهیم.
مالک ساندویچی می‌گوید: اشکالی نداره، نون مال دیروز است و همان 10 سنت کافی است. دو نوه پیرمرد، با حسرت چشمشان به آب‌نبات‌های گوشه فروشگاه می‌افتد و هر کدام یکی برمی‌دارند. پیرمرد از زن فروشنده می‌پرسد: اون آبنبات‌ها یک سنت است؟
و زن فروشنده با شرمندگی می‌گوید: نه؛ دو تاشون یک سنت است.
پیرمرد یک سنت می‌دهد و به اتفاق نوه‌هایش خوشحال از فروشگاه خارج می‌شوند.
یک راننده کامیون به زن فروشنده می‌گوید: این آبنباتها که گرون‌ترند. تو که به من گفتی قیمت آبنبات‌ 5 سنت است پس چرا دو تاشو یک سنت فروختی؟
و فروشنده با تندی پاسخ می‌دهد به توچه مربوطه؟
همان راننده و دوستش که غذایشان را تمام کرده‌اند قصد دارند از ساندویچی خارج شوند و نفری پنج سنت روی میز می‌گذارند و خداحافظی می‌کنند.
زن فروشنده که می‌داند آنها پول غذایشان را داده‌اند می‌گوید: صبر کن ببینیم پس این پول‌های برای چیست؟
دو راننده در حالی که دارند خارج می‌شوند، می‌گویند به توچه مربوطه؟


بارها این صحنه از فیلم «خوشه‌های خشم» به کارگردانی جان فورد را دیده‌ام. صادقانه بگویم، هیچ وقت فرصت نکرده‌ام فیلم را به طور کامل ببینم اما سکانسی که اشاره کردم، همیشه اشکم را در می‌آورد.
این سکانس سرشار از انسانیت است. سرشار از نوع‌دوستی و خیرخواهی و محبت به افراد نیازمندی که غنی از کرامت و بزرگی‌اند. زنجیره‌ای از خوبی‌ها که از پیرمرد فقیر شروع می‌شود و با مالک ساندویچی و زن فروشنده ادامه پیدا می‌کند و دو راننده کامیون آن را به اوج می‌رسانند.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

پسته و بازارهای آشفته

نرخ رشد سالانه نقدینگی، حدود 34 درصد اعلام شده و تورمی که دولت به صورت رسمی اعلام کرده، حدود 45 درصد است. نرخ بهره در بازار آزاد حدود 30 درصد و نرخ بهره اسمی حدود 25 درصد است که نشان می‌دهد نرخ سود بانک دست کم 20 درصد زیر تورم قرار دارد. در 9 ماه گذشته، ریال بیش از 60 درصدارزش خود را از دست داده و این احتمال وجود دارد که همین روند باز هم ادامه داشته باشد.


وضعیت متغیرهای اصلی اقتصاد کشور نشان‌دهنده بی‌اعتمادی نسبت به سیاست‌های اقتصادی کشور است که منجر به تشدید نگرانی مردم شده و به انتظارات تورمی دامن زده است.
در چنین شرایطی،این سوال در ذهن باغ‌داران پسته نقش بسته که «با ذخیره پسته خود چه کنیم؟»
همان‌طور که اشاره کردم، بازارها شرایط خوبی ندارند و هیچ‌کس قادر به برنامه‌ریزی درست نیست و کسی نمی‌داند آینده چگونه رقم می‌خورد. با این حال از سر تجربه نکاتی را مطرح می‌کنم.


در دهه 60 با وجودی‌که کشور درگیر جنگ بود و اقتصاد شرایط خوبی نداشت، انتظارات مثبت بود و بازارها به این درجه از تلاطم نرسیده بودند و زمانی‌که محصول پسته برداشت می‌شد، کسی ناچار به انبار کردن آن نبود و بهتر است بگویم انگیزه انبار کردن آن را نداشت. این روحیه هم ناشی از ثبات نسبی متغیرهای اقتصادکلان و البته شرايط وقت كشور و رواج نداشتن ارقام مختلف سود (بانكی و بازار آزاد) و هم به روحیه و اخلاق بازاریان آن دوره بر می‌گشت. به خاطر دارم هر زمان که محصول پسته باغ خودمان به 200 گونی می‌رسید، مرحوم پدرم بلافاصله کامیونی می‌گرفتند و محصول را در بازار عرضه می‌کردند.


همیشه برایم سوال بود که اگر محصول را بیشتر نگه داریم، می‌توانیم با قیمت بالاتر بفروشیم اما پدرم معتقد بودند محصول پسته روی درخت متعلق به خداست اما وقتی چیده شد، به بازار تعلق دارد. این بود که بخش عمده محصول ما روانه بازار می‌شد.
آن روزها باغداران ممکن بود از سه روش استفاده کنند، یا محصول را بلافاصله پس از چیدن در بازار عرضه می‌کردند، یا در انبار نگه می‌داشتند تا در آینده بفروشند یا این‌که محصول را در سه مرحله می‌فروختند. یعنی یک سوم محصول را همان ابتدا می‌فروختند، یک سوم را در اواسط زمستان و بقیه محصول را در اواسط فصل بهار عرضه می‌کردند. خوبی مرحله سوم این‌بود که باغداران تصویری نسبی از میزان محصول جدید هم داشتند و اگر به هر دلیلی محصول سال جدید کم بود، قیمت‌ها متناسب با این اتفاق کمی تغییر می‌کرد و باغدار زیان نمی‌دید. این روش برای همه بازیگران بازار، حکم برد را داشت و هیچ‌کس زیان نمی‌دید و بازار همیشه متعادل بود.


اما هرچه تورم افزایش یافت، این روش‌های اصولی کنار گذاشته شد تا جایی که در حال حاضر همه بازیگران اقتصادی کشور مقهور روندهای تورم شده‌اند و هر تصمیمی که می‌گیرند با در نظر گرفتن شرایط این متغیر است.
تورم بازارها را به هم ریخته، انتظارات را آشفته کرده، اعتماد را از بین برده، تعادل را به هم زده و حجره‌ها را به قمارخانه تبدیل کرده است.


در چنین شرایطی خیلی‌ها از من می‌پرسند، بهترین استراتژی برای پسته چیست؟ بفروشیم یا نگه داریم؟
درجواب اين سوال بايد اول دانست كه برنامه آتی هر فرد براي اينده كاری‌اش چيست.
اگر به صورت خلاصه نگاهی به شرايط ماه‌های اخير داشته باشيم مي‌بینیم پسته از ابتدای سال محصولي جديد حدود 40 درصد افزایش قیمت داشته اما در این مدت برخی کالا تا 100 درصد و بعضی کالاها تا 300درصد و حتی بیشتر افزایش قیمت داشته‌اند. میزان افزایش قیمت سکه و ارز حدود ٥٠درصد بوده و در این مدت بازار سهام به طور متوسط نیز 35 تا 40 درصد عایدی داشته است. قطعا اگر باغداری محصول خود را فروخته تا در بانک سپرده‌گذاری کند، زیان دیده است اما اگر بخشی از نقدینگی خود را صرف خرید انواع دارایی‌ها کرده، حداقل زیان زیادی را متحمل نشده و ممکن است عایدی هم برده باشد.

بنابراین از نظر من، باغداران بهتر است به همان روشی که شرح دادم، ذخیره پسته خود را در سه مرحله به بازار عرضه و با توجه به شرايط مالی چنانچه مازاد ريالی دارند دربكي از بازارهاي ديگر، سرمايه گذاری کنند. درواقع سبد سرمايه گذاری خود را متنوع کنند.

☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

سرگذشت یک محموله صادراتی

قصد دارید یک کانتینر مغز پسته برای صادرات به اروپا آماده کنید. ابتدا نیاز به منابع مالی دارید و در حالی‌که نرخ بهره در كشورهای رقيب كمتر از پنج درصد است، شما باید نرخ 20 درصد را در نظر بگیرید.
حال باید پسته مورد نیاز را از بازار بخرید اما خرید برای شما سه بزنگاه سخت دارد.
🔹 بزنگاه اول؛ قیمت خرید محصول است که باید رقابتی باشد و شما این امکان را داشته باشید که با محصول کشورهای ترکیه و آمریکا و دیگر کشورها در بازار رقابت کنید.
🔹 بزنگاه دوم کیفیت محصول است که باید مورد تایید کامل نهادهای بهداشتی و نظارتی اروپایی باشد. در اروپا سه مؤلفه برای مغز پسته اهمیت دارد؛

مؤلفه اول به شکل ظاهری و فیزیکی محصول برمی‌گردد، دومی به میزان سموم نهفته در محصول مربوط می‌شود و سومی با میزان آلودگی به میکروب‌ها در ارتباط است.

تعارف ندارند، محصول صادر شده هر کدام از این مؤلفه‌ها را نداشته باشد، یا معدوم می‌شود یا مرجوع. اگر معدوم شود که سرمایه‌ات از بین رفته و اگر مرجوع شود باید هزینه مضاعفی بپردازی که محموله را برگردانی يا اگر امكان پذير بود به بازارهای دیگری ارسال کنی.
حال فرض کنیم به هر ترتیبی موفق شده‌ایم پسته مورد نیاز را تهیه کنیم، حدود 45 تا 60 روز طول می‌کشد تا مقدمات صادرات آن فراهم شود.

🔹 بزنگاه سوم فرآیند صادرات است. فرض کنیم این مرحله را هم به سلامت پشت سر گذاشته‌ایم و محموله صادراتی موفق شده از آزمایش‌های داخلی سربلند بیرون بیاید و آماده ارسال است، باور می‌کنید کامیونی وجود ندارد که بار صادراتی را به اروپا ببرد؟
در ماه‌های گذشته اغلب رانندگان ترانزیتی موفق به دریافت مدارک مورد نیاز برای عبور از مرزها و جاده‌های اروپایی نشده‌اند و تقریبا حمل و نقل زمینی ما از کار افتاده است.

به این ترتیب دو راه پیش روی شما قرار دارد؛ یا باید محموله خود را از مسیرهای دریایی ترکیه ارسال کنید یا از طریق بندرعباس که در این صورت ارسال محموله به خاطر تحریم و موانع موجود، ممکن است دست کم سه ماه طول بکشد و اگر بخواهی آن را از طريق دو یا سه مسير ارسال کنی، باید هزینه مضاعف حمل را بپردازی و قطعا هم از نظر مالی زیان می‌بینی و هم محموله به موقع نمی‌رسد.
حال فرض کنیم با همه مشکلات موجود، این مرحله را هم طی کرده‌ایم و محموله به کشور مقصد رسیده است. خطر بسیار بزرگ این است که محصولات کشاورزی ما به خاطر کیفیت پایین سموم وارداتی ( به دليل تحريم) یا به خاطر استفاده بی‌رویه از سموم (به دليل نبود دانش كافی در زمينه چگونگی استفاده)به شدت ریسک آلودگی دارند و صادر کننده هر اندازه دقت کند ممکن است در یک محموله 25 تنی، مقداری محصول آلوده به سم یا میکروب وجود داشته باشد که به خاطر آن کل محموله به خطر می‌افتد و خطر مرجوعی یا معدومی آن وجود دارد.

بیایید فرض کنیم این مرحله هم به سلامت به پایان رسیده و محموله صادراتی از این آزمون هم به سلامت عبور کرده و به دست خریدار رسیده است. خریدار حداقل یک ماه و نیم تا دو ماه زمان می‌خواهد تا پول محموله را واریز کند و این زمان ممکن تا یک سال هم طول بکشد.
در این مدت چه اتفاقاتی در داخل و بیرون کشور رخ می‌دهد؟ برابری ريال و دلار و یورو چه می‌شود، سیاست‌های داخلی چه وضعی پیدا می‌کنند؟
تازه پول را که بدون مشکل دریافت کنی، شرایط انتقالش را نداری. حالا باید صراف پیدا کنی و هزینه مضاعف بپردازی تا پول انتقال پیدا کند. ارز آن، باید به قیمت نیمایی عرضه شود. ممکمن است تفاوت ارز نیمایی و بازار آزاد در هر يورو تا حدود 6 هزار تومان ياحتی بيشتر باشد، فرض کنید هر کیلو مغز پسته ١٧ يورو باشد آن را در 6 هزار تومان ضرب کنید می‌شود حدود صد هزار تومان یعنی در یک کیلو مغز پسته که هر کیلوی آن حدود ٥٥٠هزار تومان قیمت دارد، 20 درصد اختلاف ارز نیمایی دیده می‌شود که چطور می‌توانید پوشش دهید؟

بنابراین اگر بخواهی در بازارهای جهانی رقابت کنی ناچار زیان می‌ببینی یا باید کنار بنشینی و اگر بخواهی ارز ناشی از صادرات را در بازار آزاد بفروشی به نوعی مرتکب تخلف شده‌ای که دولت یقه‌ات را می‌گیرد یا این‌که باید به تقلب رو بیاوری و از کارت بازرگانی دیگران استفاده کنی.
هنوز مشکل به پایان نرسیده و اداره مالیات سراغت می‌آید و بابت تسعیر ارز مالیات مضاعفی درخواست می‌کند. نتیجه این‌که بعد از یک سال یا بیشتر به پول صادرات می‌رسی و خوب که حساب کنی، می‌بینی صادرات بيشتر شبیه بندبازی پر دردسر و پر خطر است تا يك تجارت .
به همین دلیل جا دارد روز ملی صادرات را به همه سیاستمدارانی که موفق شدند صادرات قانونی را از قاچاق مواد مخدر دشوارتر کنند تبریک بگوييم.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

مالیات می‌دهم با من محترمانه برخورد کنید


زمان زیادی از اوج‌گیری قیمت نفت و افزایش کم سابقه درآمدهای نفتی در دولت محمود احمدی‌نژاد نمی‌گذرد اما زمانه طوری تغییر کرده است که انگار درباره عهد عتیق صحبت می‌کنیم. پس از آن موج کم‌سابقه از درآمدهای نفتی، هیچ دولتی روزگار خوش ندیده و هرچه زمان گذشته، دولت‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که باید کشور را بدون نفت و درآمدهای نفتی اداره کنند. این خبر خوبی است اما باید از دولت پرسید؛ حالا که کشور با پول ما اداره می‌شود؛ چرا با ما محترمانه‌تر برخورد نمی‌کنید؟
از زمانی که آمریکا از برجام خارج شد،دولت حسن روحانی تصمیم گرفت کسری بودجه را به انحاء مختلف از جامعه تأمین کند. دولت ابراهیم رئیسی نیز برای اجتناب از اصلاحات اقتصادی که حاشیه‌ساز و دردآور است، هم‌چون دولت حسن روحانی به سیاست‌هایی رو آورده که بارزترین آن دریافت مالیات است.

قاعدتا دولت اگر می‌خواست کار اصولی انجام دهد، باید هزینه‌ها را کاهش می‌داد و انضباط مالی و پولی بر کشور حاکم می‌کرد. به طور مثال باید هزینه‌های هنگفت سازمان‌ها و ارگان‌ها را کاهش می‌داد اما دولتمردان ما به دلایل زیاد از جمله رو در رو شدن با شرکای سیاسی، چندان اهمیتی به این روش نمی‌دهند که کسری بودجه را از طریق کاهش هزینه‌ها جبران کنند، در نتیجه به سمت افزایش مالیات و تشدید فشار به مردم از طریق افزایش تعرفه‌ آب و برق و گاز می‌روند.
این سیاست که البته سیاست صحیحی است و از پنج دهه پیش باید به صورت اصولی اعمال می‌شد، یک سیگنال مشخص به همراه دارد؛ این‌که دوران رفاه مصنوعی از طریق مصرف مسرفانه گذشته و دولت‌ها حتی اگر بخواهند، قادر نیستند مثل گذشته به جامعه رشوه پرداخت کنند. دولت‌ها در ایران سوای اینکه به کدام جریان سیاسی نزدیک باشند ، دیر یا زود متوجه می‌شوند که اگر می‌خواهند دوام بیاورند و چند صباحی با دردسر کمتر در قدرت بمانند، باید جامعه شهرنشین را راضی نگه دارند. سردمدار چنین روشی امیرعباس هویدا بود و پس از انقلاب نیز در دولت‌های مختلف به اجرا درآمد.

اما به نظر می‌رسد با تحریم‌های نفتی و شرایطی که بر بازارهای جهانی نفت حاکم است، این دوران به سر آمده و دولت‌ها دیگر مثل گذشته کیکی برای تقسیم ندارند و حتی اگر تحریم نباشیم و بتوانیم به آسانی در بازارهای جهانی نفت بفروشیم، دولت مثل گذشته قادر به ایجاد رفاه مصنوعی چند دهه گذشته نیست و به اصطلاح، کف‌گیر به ته دیگ خورده است.

تناقض در رفتار
همان‌طور که اشاره شد، درآمدهای نفتی به دلیل تداوم تحریم‌های اقتصادی کاهش پیدا کرده و دولت مثل گذشته قادر نیست کشور را با درآمد نفت اداره کند. در نتیجه فشار را به مردم افزایش داده است. از جمله این‌که مالیات بیشتری می‌گیرد، قبض آب و برق و گاز را با تعرفه‌های سخت‌گیرانه محاسبه می‌کند و برای دریافت آن صبر نمی‌کند و «شرخر» به خانه‌های مردم اعزام می‌کند. یارانه خیلی از کالاها را حذف کرده و دیگر مثل گذشته داعیه تحقق عدالت اجتماعی و توزیع ارزان منابع را ندارد. پس می‌توانیم بگوییم به پایان عصر رفاه مصنوعی نزدیک شده‌ایم و اکنون خودمان داریم با پول خودمان کشور را اداره می‌‌کنیم. حال که با پول خودمان کشور را اداره می‌کنیم، وقت آن رسیده که از دولت بخواهیم رفتارهای ارباب-رعیتی را کنار بگذارد و با صاحبان واقعی‌اش رفتار بهتری داشته باشد. در زندگی و کسب و کار مردم دخالت نکند و به وظایف اصلی خودش بپردازد.

قبلا دولت با پول نفت کشور را اداره می‌کرد و به مطالبه‌ طبقه متوسط برای آزادی و احترام بیشتر، وقعی نمی‌نهاد چون به این طبقه برای اداره کشور نیاز نداشت اما امروز کشور با مالیات طبقه متوسط جامعه اداره می‌شود و دولت باید در رفتارهایش با این طبقه و کل جامعه بازنگری اساسی کند.
چون این طبقه است که هزینه سرسام‌آور نظام دیوان‌سالاری را می‌پردازد. به عبارتی پول حقوق کارکنان دولت را ما می‌پردازیم و انتظار داریم دولت که با پول ما اداره می‌شود با ما و فرزندان ما رفتار بهتری داشته‌ باشند.


☑️محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

«رواق زبرجد» روایت زندگی و زمانه تلاشگران پیشرفت و توسعه استان کرمان و پویندگان فرهنگ و هنر دیار کریمان است که به تازگی جلد دوم آن منتشر شده است. این مجموعه چندجلدی که تا امروز دو جلد آن منتشر شده، حاصل تلاش دوستان فراوانی است که مدت‌هاست مشغول به کارند.
جلد دوم کتاب را به مهدی آگاه عزيز تقدیم کرده‌ایم که یادش در دل‌های ما همواره گرامی است.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

مردی که ناامید نشد

مرحوم جلیل رشید فرخی مردی جدی اما بسیار جذاب بود. به قاعده دانش اقتصاد، هیچ وقت عرضه لبخندش را زیاد نمی‌کرد که ارزش‌اش را کم کند. از آن مهم‌تر همواره امید داشت و هیچ‌وقت خسته نمی‌شد. همیشه می‌گفت آدم‌های ناامید هیچ وقت موفق نمی‌شوند و راست می‌گفت؛ احتمال موفقیت آدم‌های مثبت‌اندیش خیلی بیشتر از آنهاست که همیشه می‌گویند« من می‌دونم دیگه کارمون تمومه».

اما جلیل رشید فرخی کیست؟
او در مهرماه 1314 در کرمان متولد شد. ابتدا در مدرسه «سیروس» در خیابان «زریسف» درس خواند، بعد به مدرسه «ایرانشهر» رفت و شاگردی «آمیرزا برزو آمیغی» را کرد. «برزو آمیغی»، معروف به «میرزا برزو»، مدیر معروف دبیرستان «ایرانشهر» بود که شاگردان زیادی تربیت کرد و به گمانم اواخر دهه 40 درگذشت.
آمیرزا برزو آمیغی که علاقه زیادی به ورزش داشت؛ دانش‌آموزان را تشویق می‌کرد. به لطف این توجه، تیم فوتبالِ مدرسه ایرانشهر هرسال در مسابقات مدارس اول می‏شد. جلیل رشید فرخی و عباس حجری عضو این تیم بودند. عباس حجری آن روزها برای خودش نابغه‌ای بود که از مدرسه ایرانشهر به تیم شاهین پیوست و در تیم ملی هم گلزنی کرد. ظاهرا عباس حجری اولین هت‌تریک تاریخ تیم ملی فوتبال را در سال 1338 در بازی با پاکستان به نام خود ثبت کرده است.
مرحوم جلیل رشیدفرخی در کتاب پیشگامان توسعه کرمان از میزان علاقه مرحوم حجری به فوتبال گفته:«عباس حجری، حتی کفش مناسب فوتبال نداشت؛ اما شیفته فوتبال بود. توپی را با استفاده از مقداری پارچه و سوزن جوال‏دوز می‏دوخت. صبح، از خانه، با توپ‌بازی می‏کرد تا به مدرسه می‏رسید. توپ را کناری می‏گذاشت و به کلاس می‏رفت؛ و دوباره ظهر در راه خانه، با توپ‌بازی می‏کرد.»

جلیل رشید فرخی با چنین پیشینه‌ای راه فوتبال را ادامه نداد اما یکی از کارآفرینان مطرح کرمان شد. زمانی‌که به عنوان منشی در دفتر پدر کار می‌کرد، کسب و کار را هم آغاز کرد. سفارش قالی می‌داد و در کار خرید و فروش بود. اطرافیانش اهل ریسک نبودند؛ اما مرحوم جلیل از همان ابتدا ترسی در دل نداشت. آن روزها قالی‏بافی در دهات کرمان متمرکز بود و فرش‏ علاوه بر کرمان در «کوهپایه»، «راور»، «شاهرخ‏آباد» و نزدیک «اختیارآباد» ‌هم بافته می‏شد. او به بافنده‏ها مراجعه می‏کرد؛ فرش‏های آن‌ها را چه تمام نشده و روی دار؛ و چه بافته‌شده و آماده؛ می‏خرید.
رفته‌‏رفته دارهای قالی خودش را برپا کرد. از خرید و رنگرزی ریس، تهیه و انتخاب نقشه، انتخاب بافنده و نظارت بر بافت تا روکارگیری زیر نظر خودش بود. کار به جایی رسید که همراه برادرش جمعاً پنج ‌هزار بافنده روی 2500 دار قالی برایشان کار می‏کردند. تا سال 1357 در این کسب و کار بود اما کم کم به دامداری و کشاورزی گرایش بیشتری پیدا کرد.
بعد از انقلاب کسب و کار فرش تا مدت‌ها از رونق افتاد و فرش‌های «رشیدفرخی» که طالب زیادی هم داشت برای همیشه به محاق تعلیق رفت. اما عجیب بود که جلیل خان رشید فرخی در کشاورزی هم موفق بود و کار به جایی رسید که زمانی بالاترین سطح تولید محصولات کشاورزی در کرمان متعلق به ایشان بود. جالب‌تر این‌که ایشان در دامداری هم به اوج موفقیت رسید. زمانی که مردم کرمان از نظر لبنیات در مضیقه بودند، دامداری بزرگی احداث کرد که هنوز هم نمونه‌اش در کرمان احداث نشده است. در میانه‌های دهه 40 روزانه پنجاه‌تن شیر تولید می‏کرد که برای تأمین نیاز دویست‌ هزار نفر کافی بود. دامداری رشید فرخی با شش هزار رأس گاو به قدری بزرگ بود که شیر استان‌ کرمان و استان‌های همجوار را هم تأمین می‌کرد.
در کنار این همه کار و دغدغه، مرحوم جلیل رشید فرخی از فعالیت‌های اجتماعی هم غافل نبود. مدتی عضو انجمن شهر کرمان بود و مدتی هم سکان ریاست این انجمن را بر عهده گرفت.

«منطقه نمونه گردشگری رشید ‏فرخی» که در جاده کوهپایه قرار دارد، یادگار مرحوم جلیل رشید فرخی برای نسل‌های آینده است. این منطقه در کنار مراکز رفاهی، رستوران‏ها و مراکز تفریحی، زمینه انجام انواع ورزش‏هایی مانند راهپیمایی، تیراندازی، فوتبال و سوارکاری را برای استفاده عموم فراهم کرده است. افسوس که عمرش قد نداد تا این مجموعه را افتتاح کند و از رونق آن لذت ببرد. مرحوم جلیل رشید فرخی که مردی بزرگ و پرتلاش و نوآور بود در 30 خرداد 1397 دار فانی را وداع گفت.
شخصا برای خانواده بزرگ رشید فرخی احترام زیادی قائلم به خصوص برای دوست عزیزم محسن آقا که سال‌های طولانی با هم در ارتباط مداوم هستیم و فراز و فرودهای زیادی دیده‌ایم.



☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

خطای تاریخی


حکومت پهلوی مثل هر حکومتی، دارای نقاط ضعف و نقاط قوت بود و بدی‌ها و خوبی‌هایی در زمینه حکمرانی اقتصادی داشت. سیاستمداران انقلابی خوبی‌های این ساختار را کنار گذاشتند و بدی‌هایش را به ساختار بعد منتقل کردند.

در اواخر دوران پهلوی اگرچه اقتصاد ایران با مشکلات زیادی دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد اما وضعیت زمانی بحرانی شد که حکومت وقت تصمیم به خرید رضایت جامعه از طریق پول‌پاشی گرفت. در نتیجه منابع زیادی به جامعه تزریق شد که تورم را به وجود آورد. شاه این روند را توطئه بازاریان تلقی کرد و به جای اینکه به جنگ تورم برود، به جنگ بازاریان رفت. این یک خطای راهبردی بود که اقتصاد ایران را در این دوره از کار انداخت. این راهبرد در تکاپوی انقلابیون و شعارهای سیاسیون تبدیل به مطالبه عدالت اجتماعی شد.

شکی نیست که عدالت اجتماعی بسیار ارزشمند و قابل احترام است اما فهم نادرست از آن برای اقتصاد ایران گرفتاری زیادی ایجاد کرد. سیاستمداران فکر کردند نظام سرمایه‌داری در غرب عادلانه نیست و دولت وظیفه دارد از طریق عرضه ارزان یا رایگان منابع، نظامی عادلانه برقرار کند. این رویکرد خطا که به نوعی در تداوم سیاست‌های حکومت قبل بود، برای کشور گرفتاری زیادی ایجاد کرد. اولین نتیجه این بود که سیاستمداران ما توسعه اقتصادی را با وابستگی اقتصادی اشتباه گرفتند و عارضه بعدی این بود که بازارها را مغایر با عدالت اجتماعی تلقی کردند و در نتیجه به سرکوب آنها پرداختند.

به همین دلیل مرز دخالت سیاستمداران در دیپلماسی و اقتصاد بسیار بیشتر از دیگر حوزه‌هاست. در ذهنیت سیاستمدار ایرانی توسعه اقتصادی با وابستگی اقتصادی و دستیابی به عدالت اجتماعی با انکار نظام بازار یکسان انگاشته می‌شود. در حوزه قیمت‌ها ترجیح می‌دهند قیمت‌ها به دستور استانداران و فرماندهان یا قضات تغییر کند. دنبال ملی کردن بانک‌ها و بنگاه‌های بزرگ هستند و فکر می‌کنند اگر سیستم قرض‌الحسنه در نظام بانکی برقرار باشد، اقتصاد از پلشتی‌ها دور می‌شود. اعتقاد جدی دارند که مقامات باید بتوانند عوامل پشت پرده گرانی‌ها را پیدا کنند. به همین دلیل ستاد و قرارگاه کنترل قیمت‌ها را ایجاد می‌کنند.

سیاستمداران کشور ما به صورت جدی دنبال احیای سیستم کوپن و توزیع کارت سهمیه معاش هستند. خیلی علاقه دارند که چرخ اقتصاد را بدون دلار بگردانند و نقدینگی را به سمت تولید هدایت کنند و تولید را به حرکت وادارند و کشوری بسازند که همه حقوق برابر دارند و تورم در آن معنایی ندارد و نرخ بهره هم کلاً برچیده شده است. سیاستمداران در مصاحبه‌های خود همواره به همین مسائل اشاره می‌کنند و خواستار اجرای همین منویات هستند و درست است که همه منویات آنها اجرایی نشده اما این افکار اشتباه نه‌تنها باعث شده اقتصاد کشور از مسیر درست خود خارج شود و بیش از پیش از یک اقتصاد کارا و نظام توزیع عادلانه مواهب اقتصادی، فاصله بگیرد بلکه با پاسخگویی به تقاضای فزاینده برای توزیع منابع ارزان دولتی، استخراج بیش از حد منابع و مصرف مسرفانه را برای کشور به ارمغان آورده است.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

همین ایران خودمان
سیاستمداران از جان ما چه می‌خواهند؟

سیاستمدار ایرانی ذهن آشفته‌ای دارد. کمتر دیده‌ام ذهن سیاستمداری منسجم باشد. آنها معمولاً نظریه روشن ندارند و از اصول خاصی هم پیروی نمی‌کنند. نمی‌دانم دلیلش چیست، شاید به خاطر اثرپذیری زیاد از سنت سیاستمداری در ایران باشد که در صدسال گذشته گرفتار این تناقض‌ها بوده و شاید هم به این دلیل است که اغلب سیاستمداران ما انسان‌های تحصیل‌کرده‌‌ای نیستند. در کشور ما معمولا افراد علوم سیاسی نمی‌خوانند که سیاستمدار شوند و سکان حکمرانی را در دست گیرند؛ همان‌طور که تحصیل در رشته اقتصاد لزوماً به پذیرش مسوولیت در سازمان‌های اقتصادی ختم نمی‌شود.

با همه این‌ها جوریدن ذهن سیاستمداران خیلی دشوار نیست، فقط کافی است به انبوه اظهارنظرهای درست و غلط سیاستمداران در رسانه‌ها دقت کنید؛ هر روز موضوعی برای تشدید نااطمینانی و نگرانی بیشتر جامعه تولید می‌شود. ضمن اینکه سهم ما برای گریستن و خندیدن به اظهارنظرهای عجیب و غریب سیاستمداران نیز هرگز قطع نمی‌شود.

اگر اظهارنظرهای نیروهای سیاسی را از ابتدای انقلاب تا امروز دسته‌بندی کنیم، عموماً به چند سرفصل مشترک ختم می‌شود؛ ضدیت با بازار، عرضه رایگان یا مجانی خدمات دولتی، مسکن رایگان، انرژی رایگان یا ارزان، سهمیه‌بندی ارزاق عمومی، بانک بدون بهره، خودکفایی، ضدیت با تجارت آزاد، سرکوب قیمت، اقتصاد تحت کنترل و مواردی از این دست، جزو سرفصل‌های مشترک همه گروه‌ها و احزاب سیاسی در ایران است.
سیاستمداران ما دنبال ایجاد کشوری محصور و محدود هستند و نیازی به مراوده با جهان نمی‌بینند. دنبال این هستند که اقتصاد را کاملاً تحت کنترل خود قرار دهند. بخش خصوصی در ذهنیت آنها جایی ندارد . طرفدار هیچ رابطه‌ای با دیگر کشورها نیستند و معتقدند مذاکرات با کشورهای دیگر باید تعطیل شود و وزارت خارجه هم نداشته باشیم. همان سفیر و فرستاده کافی است. دنبال این هستند که ایران کشوری خودکفا باشد و هرچه تولید کنیم، خودمان هم مصرف کنیم و صادراتی در کار نباشد. قیمت‌ها به دستور استانداران و فرماندهان یا قضات تغییر کند. بانک‌ها و بنگاه‌ها کاملاً در اختیار سیاستمداران باشد. همه چیز کوپنی و سهمیه‌بندی شود و کارت سهمیه ارزاق عمومی به عموم بدهند. دلار را از چرخه اقتصادی خارج کنند. بانک‌های خصوصی منحل شود و بانک مرکزی خزانه کشور باشد که هر زمان سیاستمدار احساس نیاز کرد، هرچه لازم داشت برداشت کند و از همه مهم‌تر اینکه نرخ بهره صفر شود و بانکداری کاملاً اسلامی باشد.

سیاستمداران در مصاحبه‌های خود همواره به این مسائل به عنوان برنامه‌های اصلی خود اشاره می‌کنند و خواستار اجرایی شدن آنها هستند. اما این یک واقعیت است که در مقام عمل، هیچ‌کدام از این شعارها و آرزوهای سیاسی قابلیت اجرا ندارد. کشوری که دنبال خودکفایی است، سرنوشتی بهتر از کوبا و کره‌شمالی پیدا نمی‌کند. کشوری که اقتصاد متمرکز با برنامه‌ریزی دولتی می‌خواهد، سرنوشتی بهتر از اتحاد جماهیر شوروی پیدا نمی‌کند و کشوری که دانش اقتصادی را به سخره می‌گیرد، فرجامی بهتر از ونزوئلا نخواهد داشت.

نکته عجیب این است که گروه‌های سیاسی در ایران در هر زمینه‌ای اختلاف نظر داشته باشند، در زمینه اقتصاد شبیه هم فکر می‌کنند و ممکن است در دیپلماسی و فرهنگ و سیاست، اختلاف نظر جدی وجود داشته باشد اما در راهبردهایی که اقتصاد را به وضع فعلی رسانده، به میزان زیادی به هم نزدیک‌اند. مثلاً تفاوت زیادی میان دیدگاه اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در زمینه قیمت‌گذاری وجود ندارد. هر دو گروه در زمینه نقدینگی و تورم باور یکسان دارند. ضدیت با قواعد بازار جزو اصول هر دو جریان است و از همه مهم‌تر اینکه هم اصولگرایان و هم اصلاح‌طلبان به تیول‌داری و نوچه‌پروری باور دارند و زمانی که سکان قدرت را در دست می‌گیرند، مدیریت سازمان‌های اقتصادی را مثل نقل و نبات میان رفقای خود تقسیم می‌کنند.
همچنین سیاستمداران ما به طرز عجیبی علاقه دارند همچون خلفای حکومت‌های اسلامی که سال‌ها بر ایران تسلط داشتند، اقتصاد را به صورت صله‌ای اداره کنند. یعنی به جای اینکه تخصیص منابع را به بازار بسپارند، خود این نقش را بر عهده گیرند.

به همین دلیل اقتصاد ما بسیار مستعد تیول‌داری شده و تیول‌داری هم به نوچه‌پروری ختم شده است. در گذشته زمین در تیول حکومتی‌ها قرار می‌گرفت، امروز بنگاه و انواع رانت در تیول سیاستمداران قرار دارد و امتیازها هم به نوچه‌های سیاسی تعلق می‌گیرد.
همه تلاش تیول‌داران سیاسی این است که اقتصاد را در کنترل خود نگه دارند. دعوای اصلی اقتصاد است اما بازی و رقابت در زمین سیاست اتفاق می‌افتد. متاسفانه چنین وضعیتی بر اقتصاد کشور حاکم است و به همین دلیل معتقدم کشور رویایی سیاستمداران ما کره شمالی و کوبا نیست، همین ایران خودمان است.



☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

🔹 جلد اول رواق زبرجد
تلاشگران پیشرفت کرمان

🔹 جلد دوم
پویندگان فرهنگ و هنر کرمان

🔹 به کوشش محسن جلال‌پور
گردآوری و پژوهش: محمدمهدی ملک قاسمی

🔹 انتشارات گویا



@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

حذف سیاسیِ سرمایه انسانی


وریا غفوری یکی از محبوب‌ترین فوتبالیست‌های حال حاضر ایران به شمار می‌رود. عموم مردم او را به عنوان فوتبالیستی می‌شناسند که در سختی‌ها کنار مردم می‌ایستد و در اظهارنظرهای خود از حقوق مردم دفاع می‌کند. کاپیتان استقلال در نظر علاقه‌مندان به فوتبال بازیکنی حرفه‌ای است و به طور خاص، طرفداران تیم استقلال خاطرات خوبی با او دارند.

این روزها اختلاف نظر جدی میان مدیران سیاسی باشگاه استقلال و کاپیتان این تیم، هواداران را نگران کرده است. طرفداران متعصب استقلال از اینکه مدیران باشگاه در فصل نقل و انتقالات برای حفظ وریا غفوری تلاشی نمی‌کنند، نگران شده‌اند و در روزهای گذشته بارها مقابل ساختمان این باشگاه تجمع کرده‌اند. خواسته آنها مشخص است؛ «وریا را از دست ندهید».


من فوتبالی نیستم اما به واسطه شباهت زیاد این موضوع با حذف‌ سیاسیِ سرمایه انسانی که در کشور ما بسیار رایج است، سعی کردم به این موضوع نگاه کنم. موضوعی که می‌خواهم توضیح بدهم این است که در چند دهه گذشته برخورد نیروهای سیاسی با سرمایه انسانی هیچ‌گاه اصولی نبوده است.

سال‌های طولانی است درزمينه ورزش همچون ساير زمينه هاشاهد برخورد حذفیِ «نیروی سیاسی» با «نیروی انسانی» کشور هستیم. برخوردهای مشابهی با علی دایی و عادل فردوسی‌پور و دیگران صورت گرفته و جامعه را از حضور آنها محروم کرده است.
این برخوردها خطاست و چه تبعاتی دارد؟


در علم اقتصاد از «موجودی سرمایه» که لازمه رشد اقتصادی پایدار است، زیاد سخن گفته می‌شود. موجودی سرمایه را می‌توان مجموع ارزش ساختمان و تاسیسات و ماشین‌آلات و تجهیزاتی دانست که در فرآیند تولید نقش داشته و مورد استفاده قرار می‌گیرند.

در دنیای کسب‌وکار مدرن که محیطی پویا و رقابتی است، داشتن نیروی انسانی توانمند یکی از بزرگ‌ترین مزیت‏ها محسوب می‏شود. اگر این تعریف را مبنا قرار دهیم، متوجه می‌شویم در چند دهه گذشته در کشور ما برخورد نیروی سیاسی با نیروی انسانی هیچ‌گاه متناسب با این تعریف نبوده است.


برخورد نامناسب ساختار سیاسی با سرمایه انسانی یک بعد ماجراست اما تراژدی جایی اتفاق می‌افتد که سیاستمداران به جای نخبه‌گرایی به «نوچه‌پروری» رو می‌آورند و فرهنگ «چاپلوسی» را فراگیر می‌کنند.


جای دوری نرویم؛ در همین فوتبال که صنعتی پرحاشیه و پر از فساد و زد و بند است، افراد زیادی هم وجود دارند که بر خلاف وریا غفوری با چاپلوسی‌‌های سیاسی، مسیر پیشرفت خود را هموار می‌کنند اما آنها که در اظهارنظرهای عمومی به سیاستمداران ناکارآمد انتقاد می‌کنند و سمت مردم می‌ایستند از مزایایی نظیر به تعویق افتادن سربازی و عضویت در تیم ملی یا مربی‌گری تیم‌های حاضر در لیگ برتر محروم می‌شوند.


علی دایی یکی دیگر از سرمایه‌های ارزشمند انسانی در فوتبال کشور است که با وجود شایستگی‌هایی که دارد از مربی‌گری محروم شده و در حال حاضر هیچ نسبتی با فوتبال ایران ندارد. این ساختار حتی نتوانست عادل فردوسی‌پور را حفظ کند و به جای او فردی را مجری برنامه‌ فوتبال برتر کرد که در همه زمینه‌ها شایستگی فردوسی‌پور را نداشت.


برگردیم به باشگاه استقلال و آنچه درباره سرمایه ‌انسانی شرح دادیم را در باره این باشگاه هم به کار گیریم. بدیهی است که ستون اصلی موفقیت یک تیم فوتبال، سرمایه انسانی آن تیم شامل مدیران، مربیان و بازیکنان است. مجموع مربیان و بازیکنان تیم استقلال هم موجودی سرمایه انسانی این تیم به شمار می‌روند. مسلم است؛ تیمی که قهرمان شده یکی از بهترین کیفیت‌های سرمایه انسانی را دارد و مدیران این تیم باید در حفظ این سرمایه جدیت داشته باشند. از یک سو ممکن است بازیکنان مسن‌تر نظیر وریا غفوری به عنوان موجودی سرمایه مستهلک شده به نظر برسند که طبیعی است باشگاه باید جایگزینی مناسب برای آنها پیدا کند اما این را هم بپذیریم که تعیین این موضوع در صلاحیت مدیران سیاسی باشگاه نیست و قطعا باید به تشخیص سرمربی باشد.

با این توضیحات، شخصا به طرفداران باشگاه استقلال حق می‌دهم که نگران از دست دادن سرمایه‌ انسانی تیم خود باشند چون احساس می‌کنند، سرعت خروج نیروی انسانی با کیفیت از سرعت ورود آن بیشتر است.در نتیجه قابل تصور است که اگر تمهیدات لازم اندیشیده نشود پس از یک فصل رؤیایی، کیفیت سرمایه انسانی باشگاه هم کاهش می‏یابد و در نهایت منجر به تنزل جایگاه تیم در جدول رده‌بندی می‌شود که برای هواداران متعصب استقلال غیرقابل تصور است.

متاسفانه رویه‌ای مشابه آن‌چه در فوتبال ایران می‌گذرد سال‌های طولانی است در نظام اداری کشور هم وجود دارد و آحاد جامعه چند دهه است که همچون هواداران استقلال شاهد افول نیروی انسانی و در نتیجه تنزل جایگاه کشور در همه حوزه‌ها هستند. این است خسارت سنگین حذف سیاسیِ سرمایه انسانی.

متن کامل را اینجا مطالعه کنید


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

ایران چقدر از بحران جهانی غذا آسیب می‌پذیرد؟

حتی پیش از وقوع جنگ میان روسیه و اوکراین، جهان نگران افزایش قیمت غذا بود. قیمت مواد غذایی به بالاترین حد خود در یک دهه گذشته رسیده و این نقطه هشداری برای همه کشورهای جهان است؛ به‌خصوص اینکه بیم ماندگاری و تعمیق این بحران وجود دارد.
برای آنهایی که در کشورهای توسعه‌یافته زندگی می‌کنند، افزایش بهای غذا صرفاً یک مساله نگران‌کننده است، اما برای مردم کشورهای فقیر، به نوعی مساله مرگ و زندگی به شمار می‌رود؛ به‌خصوص اینکه بر اساس آمارهای بین‌المللی، حدود دو میلیارد نفر در سراسر جهان دچار سوءتغذیه هستند. حتی شایعاتی درباره کمبود مواد غذایی کافی است که آتش شورش‌های مردمی در نقاط مختلف دنیا شعله‌ور شود.

ما صرفاً با شایعات و گمانه‌زنی‌ها روبه‌رو نیستیم، اتفاقات زیادی دقیقاً در برابر چشمان ما در حال رخ دادن هستند که می‌توانند نشانه‌هایی از وقوع بحران باشند. در این میان جنگ روسیه و اوکراین بر عمق و گستره مشکلات افزوده‌اند.

اما سوال این است که نگرانی‌های جهانی درباره تأمین غذا، چقدر ما را نگران می‌کند؟ و این‌که ایران چقدر از این وضعیت تاثیر می‌پذیرد؟

به گمانم مجموعه اتفاقاتی که رخ داده، دو نگرانی برای ما به وجود آورده است:
اولین نگرانی را مردم دارند که احتمال می‌دهند اقلام غذایی در آینده به اندازه کافی در دسترسشان قرار نگیرد. دومین نگرانی را دولت دارد که احتمال می‌دهد در آینده نتواند اقلام خوراکی و کشاورزی مورد نیاز کشور را تامین کند. هر دو نگرانی می‌تواند به شکل‌گیری دو رفتار اشتباه و تحمیل هزینه‌های سنگین به کشور منجر شود؛ احتمالاً اولین خطا را مردم مرتکب می‌شوند که ممکن است شروع به ذخیره مواد غذایی کنند که این کار می‌تواند تقاضا برای مواد غذاییِ قابل ذخیره را به‌شدت بالا ببرد و بر وخامت اوضاع بیفزاید. دومین خطا را دولت مرتکب می‌شود اگر فکر کند حفظ امنیت غذایی صرفاً از طریق دولتی کردن امور بازرگانی یا خودکفایی در محصولات کشاورزی امکان‌پذیر است.
وقتی ماموریت دولت، خودکفایی باشد، ناچار می‌شود برای ایجاد انگیزه در کشاورزان، مکانیسم خرید تضمینی را فعال کند. در سال‌های گذشته خرید تضمینی محصولات کشاورزی ضمن اینکه به افول بهره‌وری در بخش کشاورزی منجر شد، کاشت محصولات آب‌بر را تشویق کرد. این سیاست باعث تحمیل فشار مضاعف به منابع و ذخایر آبی در کشور شد و ابرچالش آب و محیط زیست را به وجود آورد. اما اثر مخرب دیگر خرید تضمینی، فشار به بودجه دولت و بانک مرکزی است که جدا از تحمیل بار مالی زیاد به بودجه عمومی کشور منشأ ایجاد بدهی انباشته به بانک مرکزی و افزایش پایه پولی شد و تورم را تشدید کرد.
این وضعیت همچنین می‌تواند دولت را وادار به سلسله تصمیم‌های اشتباه دیگری کند از جمله این‌که؛ فشار عمده تامین غذای کشور را صرفا روی دوش بخش کشاورزی بگذارد و بخش بازرگانی غیر دولتی را نیز از رده خارج کند.

اما راه حل چیست و شرایط را چگونه باید مدیریت کرد؟
به گمانم دولت نباید در هر شرایطی مسیر تجارت را ببندد. در سال‌هایی که کشور درگیر جنگ بود و خیلی از اقلام غذایی به آسانی در دسترس مردم قرار نداشت، شبکه گسترده‌ای در مرزهای کشور شکل گرفته بود که انواع کالا را وارد کشور می‌کرد. این شبکه اگرچه غیرقانونی بود، اما به هر شکل عملکرد آن در طول مدت جنگ اجازه نداد کشور در مضیقه قرار گیرد و کالا برای نیازهای بازار تامین می‌شد. ایران کشوری است که همسایگان متعددی دارد که هر کدام از این همسایگان در زمینه‌های مختلفی مزیت دارند. اگر مسیر تجارت باز باشد، تجار ما اجازه نمی‌دهند کشور در هیچ زمینه‌ای در مضیقه قرار گیرد.

مسأله دیگر این است که دولت نباید بخش خصوصی را از بازرگانیِ اقلام خوراکی کنار بگذارد. اگر دولت، بخش‌خصوصی را حذف نکند، این توانایی وجود دارد که بخش مهمی از اقلام مورد نیاز توسط تجار بخش خصوصی تامین شود. اما اگر بخش خصوصی به حاشیه رانده شود و دولت بخواهد رأساً اقدام به تهیه و تامین مواد غذایی اقدام کند، چند اتفاق ممکن است رخ دهد:
اول اینکه بخش‌خصوصی مثل دولت، یک نهاد یا یک سازمان نیست و از هزاران تاجر و فعال اقتصادی تشکیل شده است که شبکه مویرگی را تشکیل می‌دهند. تحریم دولت یا نهاد دولتی امکان‌پذیر است؛ اما تحریم هزاران تاجر به آسانی صورت نمی‌گیرد. دوم اینکه ممکن است دولت قادر به تامین کالای مورد نیاز کشور نباشد که در نتیجه سیاست کوپنی کردن اقتصاد را در پیش گیرد؛ اما اگر بخش‌خصوصی در کنار دولت باشد می‌تواند راحت‌تر کالاها را تامین کند.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

ریشه‌های تعلل

یک هفته پس از تراژدی متروپل، سرانجام عزای عمومی اعلام شد. به نظر می‌رسد اگر فشار شبکه‌های اجتماعی و ابراز همدردی مردم در خیابان‌ها با قربانیان آن واقعه دردناک نبود، ساختار سیاسی حاضر به این واکنش نمی‌شد. اما چرا ساختار سیاسی در ایران به این درجه از تعلل نسبت مسائل معتنابه «مردم» رسیده در حالی‌که نسبت به مسائل حائز اهمیت خود بلافاصله واکنش تند و انقلابی نشان می‌دهد؟

آیا آن‌چه در آبادان رخ داد ویژگی‌های اعلام عزای عمومی را نداشت؟ اگر داشت چرا همان روز اول عزای عمومی اعلام نشد و اگر نداشت چرا اکنون و با تأخیر عزای عمومی اعلام شده است؟
مسأله دیگر، شیوه طرح و حل مسأله در کشور ماست. دولت‌ها نشان داده‌اند «حق گرفتنی است» یعنی دولت‌ها حق کسی را نمی‌دهند مگر این که او اقدام به گرفتن آن کند. این موضوع چرخه خطرناکی ایجاد کرده که عواقب بدی برای کشور دارد. این چرخه چگونه کار می‌کند؟

ساختار معیوب و بسیار ناکارآمدی به نام دولت وجود دارد که به شدت از کمیت و کیفیت خدماتش کاسته شده و به دلیل ناکارآمدی، فساد و کسری منابع به «خط تولید ناراضی» تبدیل شده است. ضعیف‌ترین و کم‌توان‌ترین بخش‌های حکومتی در ایران متولیان تامین امنیت عمومی، تامین سلامت عمومی، تأمین آموزش عمومی، نهادهای نظارتی، متولیان حفظ ثبات اقتصاد کلان، حفظ محیط زیست و منابع طبیعی و حفظ ارزش پول ملی هستند.بیشتر نارضایتی‌ها در کشور ما در همین حوزه‌ها شکل گرفته است.

در چنین ساختاری فرد یا گروه ناراضی هرچه تلاش می‌کند مشکل خود را با نظام اداری مطرح کند، به نتیجه نمی‌رسد. وقتی این افراد راهی برای طرح مشکل خود نمی‌بینند در شبکه‌های اجتماعی، گرفتاری خود را مطرح می‌کنند و اتفاقا از این راه نتیجه می‌گیرند. در نتیجه روز به روز بر تعداد این افراد افزوده می‌شود. مثل فشار مضاعفی که از ناحیه جامعه معترض در روزهای گذشته در جریان واقعه متروپل به سیاستمداران وارد شد و آنها ناچار شدند به خاطر ابراز همدردی با خانواده قربانیان واقعه، عزای عمومی اعلام کنند.

وقتی تعداد افراد ناراضی که منافع یا مضار مشترک دارند زیاد می‌شود، چون مسیر حل و فصل مشکلات خود را بسته می‌بینند، تصمیم به طرح دسته جمعی مشکل می‌گیرند که می‌شود اعتصاب یا تحصن یا اعتراض دسته جمعی.
اینجاست که شاخک‌های سیستم به کار می‌افتد و با ناراضیان مذاکره می‌کند و قول می‌دهد مشکلشان را حل کند. در نتیجه این چرخه برای دیگران هم به کار می‌افتد و افراد به این نتیجه می‌رسند که برای فهماندن مشکلشان به سیاستمداران تنها راه، اعتصاب و اعلام دسته جمعی نارضایتی است و این گونه است که هر روز بر شمار اعتصاب‌ها افزوده می‌شود.

این چرخه تا زمانی که دولت دست به اصلاح سیاست‌ها و امور نزند و بر کیفیت خدمات خود نیفزاید ادامه پیدا می‌کند و انتهایش مشخص نیست به کجا ختم می‌شود. در نهایت این‌که به گمانم ساختار سیاسی در کشور ما حاضر است عقب نشینی کند و هزینه‌های گزاف را بپردازد اما تن به اصلاح امور ندهد و این بسیار نگران‌کننده است و مایه تأسف.

☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

به بهانه درگذشت استاد مهدی آگاه


استاد بزرگوارم مهدی آگاه در گذشت.
مردی که همواره نام ایران را با بغض بر زبان می‌آورد و دلباخته توسعه کشورش بود. مردی بی‌نهایت باهوش و محاسبه‌گر و بسیار خاص و آینده‌نگر که قلبی مهربان داشت و عقلانیتی وسیع.

سال‌های طولانی در بخش‌های مختلف، افتخار شاگردی ایشان را داشتم و در کنارشان تجارت و کسب و کار را آموختم. آقای آگاه یکی از گنج‌های زندگی و زمانه من بود و خدا می‌داند فقدان ایشان به اندازه درگذشت پدرم برایم دشوار است. آقای آگاه حق بزرگی گردن همه ما داشتند و شخصا از ایشان بسیار آموخته‌ام.

مهدی آگاه فرد ناشناسی نبود اما مثل خیلی از آدم‌های آگاه زمانه،گوشه‌ای را انتخاب كرده بود اما هموراه برای ايران و كرمان مطالعه می‌كرد و می‌گفت و می‌نوشت .

دلی پر درد از نامهربانی‌های روزگار داشت و همواره از تهاجم سیاسی به منابع و آب و خاک این سرزمين می‌نالید. اعتقاد داشت اين نسل بزرگترين صدمه را به ايران زده‌اند و همواره از دست‌درزای نسل فعلی به سهم نسل آینده در عذاب بود. همیشه می‌گفت؛ مغولان آن گونه که ما منابع کشور را غارت می‌کنیم، منابع ایران را به یغما نبرده‌اند

آقای آگاه بدون شک انسانی آزادی‌خواه و بسیار آزاداندیش بود. همیشه او را در قامت معلمی مهربان و صبور می‌دیدم که مهم‌ترین مأموریت خویش را آموزش می‌دانست. شاگردان بسياری تربيت كرد و دست‌های بسیاری را گرفت.

مهدی آگاه تاریخ را خوب می‌دانست و اقتصاد را خوب فهمیده بود، در کشاورزی استاد بود و در تجارت، قهار.

فکر و زبانم یاری نمی‌کند که پیش از نام مهدی آگاه، «مرحوم» اضافه کنم. او در قلب و یاد من همواره زنده است.

☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

آخرالزمان پسته

در هواپیما، مردی کنارم نشسته بود که بی‌تفاوت نسبت به اطرافش، جدول حل می‌کرد. نه او من را می‌شناخت و نه من او را.
غرق در خود بودم که پرسید: «مهم‌ترین کالای غيرنفتی صادراتی ایران که چهار حرف دارد چیست؟» از روی عادت گفتم: پسته.
ظاهرا پاسخ صحیح بود که گفت: آفرین درست گفتی.

با سوال بی‌مقدمه آن مرد به فکر فرو رفتم؛ آیا پسته همچنان مهم‌ترین کالای غيرنفتی صادراتی ایران است؟
صنعت پسته ایران بیش از پنج دهه قدمت دارد و از اواخر دهه پنجاه تا امروز همیشه پیشتاز صادرات بخش کشاورزی بوده اما این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که این صنعت، به دلایل مختلف روز به روز در حال از دست دادن جایگاه خود است.
شکی نیست که ساختار خرده مالکی و مناسبات سنتی در کاشت، برداشت و تجارت پسته مسبب اصلی وضعیت فعلی است اما بهره‌وری پایین، استفاده نابهینه از انرژی، سرمایه، آب، خاک و نیروی انسانی در حال نابود کردن این صنعت است.

تا همين چند سال پیش پسته ایران در تولید و صادرات حرف اول را در دنیا می‌زد اما در سال‌های اخیر این جایگاه را به صنعت پسته آمریکا داده است. سال گذشته در آمریکا حدود 450 هزار تن پسته استحصال شده اما باغداران ایرانی در بهترین شرایط حدود 140 تا 150 هزار تن پسته برداشت کرده‌اند.
این وضعیت نتیجه همان عواملی است که اشاره کردم و متأسفانه نشانه‌ای مبنی بر بهبود مشاهده نمی‌شود.
در کنار این عوامل، تغییر اقلیم و تحولات دور از انتظار آب و هوا نیز مزید بر علت شده تا صنعت پسته ایران با سرعت زیاد به سمت زوال حرکت کند. همین چند شب پیش، درختان پسته با تازیانه دردناک سرمای شدید مواجه شدند و در بسیاری از نقاط کشور باغات پسته از بین رفت.

مسأله ساده است؛ تغییر اقلیم باعث شده در زمستان که درختان به خواب رفته‌اند، سرمایی وجود نداشته باشد اما در بهار که درختان از خواب بر می‌خیزند، سرمای شدید باعث یخ زدن درختان می‌شود و محصولات را از بین می‌برد. در گذشته، این پدیده هر چند سال یک بار اتفاق می‌افتاد اما در پنج سال گذشته تقريبا هر سال با آن مواجه بوده‌ایم.
احتمالا خیلی از افراد ویدئوی روشن کردن آتش زیر درختان سرما دیده پسته را مشاهده‌کرده‌اند اما فقط سرما نیست که باعث ناباروری و آسیب زدن به درختان پسته می‌شود؛ گرمای خارج از عرف در روزهاي اول بهار نیز به همان اندازه برای درختان پسته زیان‌بار است.

كمتر ازيك هفته پس از شبی که دمای سرما در شهر بابک کرمان به ۶ درجه زیر صفر رسید، درجه گرما از ۳۵ درجه گذشته و این به طور قطع به درختان پسته آسیب جدی می‌زند.
خیلی از دوستان از من سوال می‌کنند که آیا آتش روشن کردن زیر درختان سرما زده می‌تواند مانع از یخ زدن درختان شود؟
راستش هنوز پاسخی مستند و علمی برای این پرسش پیدا نشده اما افرادی هستند که بر اساس تجربه معتقدند این روش اثر مثبت دارد و بعضا باعث نجات باغ‌های پسته از سرمای سوزناک سال‌های گذشته شده است.
به هرحال هرکس که باغ پسته دارد، همواره از این‌که سرما و گرما به باغش آسیب بزنند هراس دارد؛ بنابراین اگر احتمال بدهد که آتش روشن کردن زیر درختان درصد موفقیت اندکی هم داشته باشد، قطعا تلاش خود را خواهد کرد.
بعد از این فکرها، خواستم به مردی که کنارم نشسته بود بگویم جدولی که حل می‌کند ایراد دارد و پسته دیگر مهم‌ترین كالای غيرنفتی صادراتی ایران نیست اما دیدم خوابش برده؛ مثل همه افرادی که در این صنعت حضور دارند اما هنوز زوال این صنعت را باور نکرده‌اند. مثل سیاستمدارانی که با سیاست‌های غلط، حکم اعدام این صنعت را امضا کردند. مثل دولت‌ها، مثل تشكل‌ها، مثل همه ما كه خوابمان می‌آید.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

مرد توریبن‌ساز


«بیاض» که در 65 کیلومتری رفسنجان قرار دارد، روستای عجیبی است. هم ریشه در تاریخ دارد، هم صنعتی و کشاورزی است و هم از ظرفیت قابل توجهی برای گردشگری برخوردار است. این روستا از قدیم مسیر گذر کرمان به یزد بوده و به همین دلیل بناهای تاریخی زیادی در این منطقه ساخته شده است از جمله «قلعه بیاض»، آسیاب‌های این روستا و «قلعه دختر» که پیشینه‌اش به دوران اشکانیان بر می‌گردد. به اضافه این‌ها باید از «کارخانه‌ پنبه» این روستا هم یاد کنیم که دست کم یک قرن قدمت دارد.
روستای بیاض انسان‌های فرهیخته زیادی دارد که برخی را می‌شناسم و در کتاب «تلاشگران پیشرفت کرمان» درباره یک خانواده سرشناس این روستا و به خصوص سه بردار با نام‌های غلامرضا، محمد علی و نعمت‏الله رحیمی ریاض روایت‌هایی آورده شده است.
ابتدا درباره مهندس نعمت‏‌الله رحیمی بیاض می‌نویسم که زندگی‌اش می‌تواند سرمشق جوانان باشد.

دست راست نعمت‏الله از همان ابتدا که به دنیا می‌آید در فرمان او نیست و این باعث می‌شود پدرش توجه ویژه‌ای به او داشته باشد. در آن سال‌ها کم پیش می‌آمد که پدران راضی به تحصیل فرزندان شوند اما پسران آقای رحیمی توفیق درس خواندن پیدا می‌کنند و نعمت‌الله در هنرستان فنی تهران دیپلم می‌گیرد و برای ادامه تحصیل به آلمان می‌رود.
تا این فرآیند تکمیل شود، پدرش دست به کارهای بزرگی می‌زند؛ از جمله با تعدادی از تاجران پنبه در یزد شریک می‌شود و کارخانه‌ای در این شهر دایر می‌کند. قدم بعدی، خرید«کارخانه اقتصاد رفسنجان» است که در سال 1323 تأسیس شده بود و در زمینه آرد و پنبه فعالیت می‌کرد. پدر که دست‌بردار نیست، کارخانه سوم را هم در «امین‏آباد کوشکوئیه» احداث می‌کند. در آن ایام هنوز از پسته در این منطقه خبر چندانی نبود. اما بازار پنبه رونق داشت. پنبه را عدل‏بندی می‏کردند و با شتر به هند می‏فرستادند که نخ می‌شد و دوباره به ایران برمی‏گشت و با آن پارچه کرباس می‏بافتند. کارگاه‏های کرباس‏بافی در خانه‏ها وجود داشت و بیشتر، زن‏ها به کار بافت کرباس مشغول بودند.

درآلمان سختی زیادی می‌کشد تا این‌که در نهایت در سال 1972 موفق می‌شود مدرک مهندسی مکانیک خود را در رشته طراحی ماشین‏آلات بگیرد.
تا انقلاب 57 در آلمان می‌ماند و در حالی‌که شرایط خوبی برای ماندن دارد، به کشور بازمی‌گردد و به خاطر تجربه‌ای که در ساخت انواع توربین دارد، به نهضت ساخت نیروگاه می‌پیوندد. این نهضت را «حسن عباس‌پور تهرانی‌فرد» مدیریت می‌کند که در کابینه محمد علی رجایی، وزیر نیرو است.
عباسپور با کمک جوانان تحصیلکرده‌ مانند نعمت‌الله رحیمی بیاض در سال 59 و با وجود مشکلات زیاد دوران جنگ موفق می‌شود نیروگاه‌های جدیدی احداث کند. این روند با شهادت عباسپور در جریان بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی در تاریخ ۷ تیر ۱۳۶۰ شکل دیگری پیدا می‌کند.
مهندس رحیمی بیاض در وزارت نیرو همکار مستقیم شهید عباسپور است و او را مردی نیکو‏خصال و بسیار پرکار معرفی می‌کند. با این حال خودش از این‌که کار زیادی ندارد، می‌نالد. دکتر عباسپور در پاسخ می‌گوید: «شما قرار نیست کار فنی کنید. کار شما مدیریت است.»

اتفاقات دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت حسن عباس‌پور ضربه روحی شدیدی به نعمت‌الله رحیمی وارد می‌کند، در حدی که مدتی را در هرمزگان می‌گذراند و بعد به اصرار پدر به بیاض باز می‌گردد تا کارخانه پدر را اداره کند. و بعد از آن به سازمان انرژی اتمی می‌رود و در بخش انرژی‏های نو مشغول به کار می‌شود.
آدم‌ها در مقطعی از زندگی خود خیلی اثرگذار می‌شوند و شاید در بقیه زندگی خود آن‌قدر اثرگذار نباشند. مهندس رحیمی بیاض که بیش از 12 سال در آلمان تحصیل کرده و به کار مشغول بوده، پس از انقلاب به کشور باز می‌گردد تا در شکل‌گیری نظم جدید مشارکت داشته باشد. با شروع جنگ ایده‌های خوبی برای ساخت انواع توربین به وزرات نیرو می‌دهد تا کشور در زمینه تأمین برق دچار مشکل نشود. با وجود جنگ و تخریب خیلی از نیروگاه‌های کشور، همین جوانان موفق می‌شوند برق تولیدی کشور را در سال 1359 بیش از 10 درصد افزایش دهند.

مهندس رحیمی بیاض می‌گوید اگر جوانان تحصیلکرده و پرتلاش نبودند، تولید برق در کشور می‌توانست به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کند که در این صورت ضربات غیر قابل جبرانی به کشور وارد می‌شد. اما اعتماد دولتمردان به چنین جوانانی باعث شد این فاجعه رخ ندهد.
افسوس که این روزها روند برعکس شده و جوانان تحصیلکرده با هزاران امید و آرزو برای ساخت وطن، مسیر مهاجرت در پیش می‌گیرند چون دولتمردان به آنها اعتمادی ندارند.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چرا سیاستمداران قول تأمین کالای خصوصی می دهند؟

دولت در تأمین مهم‌ترین کالاهای عمومی مثل امنیت، دیپلماسی، آموزش، سیاستگذاری اقتصادی و حتی ایمنی جاده‌ها ناتوان است اما تأمین کالای خصوصی مردم را هم گردن می‌گیرد.
اخیرا مقامات دولت سیزدهم به کرات گفته‌اند که برای مسکن، معیشت مردم، خودرو و سلامت آنها برنامه کوتاه مدت داریم و حتما وضعیت در آینده نزدیک بهبود خواهد یافت. این در حالی است که هیچ کدام از وعده‌های دولت مربوط به تأمین کالای عمومی نیست و ضروری است که دولت خودش را از مداخله در تولید و عرضه کالای خصوصی کنار بکشد.
مساله خیلی ساده است؛ دولت‌ها باید زمینه‌ لازم برای رونق‌ کسب و کار مردم را فراهم کنند که این کار نیاز به سیاست داخلی صحیح، سیاستگذاری درست اقتصادی، دیپلماسی فعال و امنیت فراگیر دارد و در این صورت چرخ اقتصاد می‌چرخد و مردم کالای خصوصی مورد نیاز خودشان را تهیه و تأمین می‌کنند. یعنی برای خود خانه می‌خرند، ماشین تهیه می‌کنند، سفر می‌روند، مراقب سلامت خود هستند و غذای کافی می‌خورند.

اما تعریف اقتصادی کالای عمومی چیست و چرا مداخله دولت در عرضه کالای خصوصی زیان‌بار است؟
از نظر اقتصاددانان، کالای عمومی کالایی است که همه از مصرف آن منتفع می‌شوند و نمی‌توان مصرف آن را به افرادی خاص محدود کرد. مهم‌ترین کالای عمومی امنیت و حقوق مالکیت است، اما می‌توان از زیرساخت‌ها، آموزش و پرورش، بهداشت، هوای پاک، صلح، دیپلماسی، سیاستگذاری صحیح اقتصادی و... به عنوان مصادیق کالای عمومی یاد کرد که به نوعی دولت وظیفه تهیه آنها را بر عهده دارد.
در مقابل، کالای خصوصی کالایی است که اگر به فردی تعلق گیرد دیگران از استفاده از آن محروم می‌شوند. مثلاً زیرساخت جاده و راه، کالای عمومی محسوب می‌شود و معمولاً عرضه آن بر عهده دولت است اما اتوبوس کالای خصوصی است.

با این تعریف، جاده کالای عمومی است اما خودرو کالای خصوصی به شمار می‌رود. بهداشت عمومی را می‌توان کالای عمومی دانست اما سلامت کالای خصوصی است. ایجاد زمینه مساعد برای سرمایه‌گذاری و سیاستگذاری برای رشد اقتصاد،کالای عمومی به حساب می‌آید اما مسکن و خودرو کالای خصوصی است.
با این مرزبندی ما دو نوع زندگی داریم. زندگی عمومی و زندگی خصوصی. در زندگی عمومی از کالاهای عمومی مثل چراغ راهنما، بهداشت عمومی، علائم راهنمایی و رانندگی، آسفالت خیابان، روشنایی معابر و... استفاده می‌کنیم و برای زندگی خصوصی نیز کالای مورد نیاز خود را می‌خریم. مثلاً در حالی که دولت امنیت و روشنایی خیابان را تامین کرده، ما برای خرید کت و شلوار به «باب‌همایون» می‌رویم. اینجا امنیت و روشنایی مصداق کالای عمومی را دارند و کت و شلوار و کفش، مصداق کالای خصوصی است.

از آنجا که نهاد دولت در ایران مداخله‌گر است، خود را متولی تهیه و توزیع همه نوع کالا می‌داند و بنابراین از مسوولیت تامین روشنایی شب و احداث دستشویی بین‌راهی تا تهیه و توزیع گوجه و خیار را بر عهده می‌گیرد. طرفه آنکه در هیچ‌کدام توفیقی به دست نمی‌آورد. چون اصولاً تامین این همه کالا برای میلیون‌ها آدم ممکن نیست و هیچ دولتی جرأت نمی‌کند وعده تأمین آن را بدهد. دولت‌هایی هم که چنین وعده‌هایی داده‌اند، یا به تاریخ پیوسته‌اند یا در ناکارآمدی دست و پا می‌زنند.



☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

خداحافظ رفیق

دوست و همکار عزیزم «حافظ کمال هدایت» پس از تحمل یک دوره بیماری، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و حال آشفته این روزهایم را بدتر کرد. دکتر هدایت را سال‌های سال است که می‌شناسم. بزرگی از «خاندان بزرگ هدایت» که رفیقی دوست داشتنی بود و همکاری با اخلاق.

مردی بود بی‌نهایت قابل احترام و خیرخواه که لحظه‌ای دست از تلاش و کوشش برنداشت و با وجودی که به خاندانی سرشناس تعلق داشت، گمنام زیست و به دور از هیاهو جهان را ترک کرد.
بعد از درگذشت استاد گرانقدرم آقای مهدی آگاه، فقدان دوست عزیزم حافظ خان هدایت ضربه‌ای سنگین به روح و روان من است اما نمی‌دانم این مصیبت بزرگ را چگونه به خاندان معظم و معزز هدایت به خصوص همسر و فرزندان ایشان تسلیت بگویم.

روحش شاد و یادش گرامی


☑️محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

بهانه‌های اعتراض


تقلیل اعتراض‌های اخیر به وضعیت اقتصادی بد جامعه به واقعیت نزدیک نیست اما قطعاً وضعیت بد اقتصاد در اعتراض عمومی اخیر اثر دارد اما همه آن نیست چون آن‌چه مشاهده می‌کنیم اعتراض فرهنگی و سیاسی به نظر می‌رسد که در بستر فقر شکل گرفته‌است.

از سوی دیگر جامعه ایران در سال‌های گذشته همه نوع فشارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را تحمل کرده و پس از این همه کشمکش با نهادهای انحصاری، تبدیل به جامعه‌ای خسته و ناامید از اصلاح و تغییر شده است.
این‌گونه نیست که این وضعیت فقط یک قشر و طبقه را تحت‌تاثیر قرار دهد، تقریباً همه اقشار زیر این فشارها قرار دارند. شواهد نشان می‌دهد در سال‌های گذشته خیلی از افرادی که از نظر درآمدی در میانه و دهک‌های بالای جمعیت ایران قرار داشتند، اکنون برای تامین معاش خود در مضیقه هستند. تحریم‌ها به‌شدت به زندگی ما فشار می‌آورند، تورم سفره همه اقشار جامعه را کوچک کرده است، نااطمینانی باعث شده هیچ تصویری از آینده نداشته باشیم.

مردم قادر به تامین کالای موردنیاز خود نیستند و ضعف دولت در تامین کالای عمومی هم مشهود است. دولت در داخل با بحران اعتبار مواجه است و روابط بیرونی ما هم به حداقل رسیده و تهدیدهای بیرونی از سوی گروه‌ها و دولت‌های سخیف افزایش یافته است. در چنین شرایطی دولت به جای اینکه روی مسائل کشور تمرکز کند، بیشتر از همه دوران‌ها در زندگی و کسب‌وکار مردم دخالت می‌کند. یک روز سیاست مالیاتی را تغییر می‌دهد، روز بعد قواعد کسب‌وکار را عوض می‌کند و روز بعد سنگی دیگر مقابل کسب‌وکارها می‌اندازد. افراد که از یافتن شغل و درآمدی که سیاستمداران وعده داده‌اند ناامید شده‌اند، برای خود کسب‌وکار کوچکی راه ‌انداخته‌اند و از طریق فضای مجازی تولیدات خود را می‌فروشند. در این میان دولت با انواع روش‌ها دنبال پیدا کردن آنهاست تا مالیات خود را بگیرد و از آن طرف در مجلس دنبال این هستند که اینترنت‌شان را محدود کنند. تورم رو به افزایش است و معلوم نیست تحریم چه خواهد شد. برای هیچ مساله‌ای تصویری از حل مساله پیش‌روی ما نیست. نمی‌دانیم مذاکرات به نتیجه می‌رسد یا نمی‌رسد، هفته آینده مسابقه فوتبال برگزار می‌شود یا نمی‌شود، اصلاً فردا که بیدار می‌شویم، اینترنت داریم یا نداریم. همه اینها و ده‌ها مشکل دیگر باعث شده جامعه در شرایط حساس روحی و روانی قرار داشته باشد.

این شرایط برای جوانان خیلی بدتر است که اتفاقاً موتور پیشران وقایع اخیر به ‌شمار می‌روند. دقت کنید؛ جوان‌ترین کنشگران در برابر یک ساختار سالخورده به اعتراض برخاسته‌اند. این ساختار اصلاً حل مساله بلد نیست و به جای پرداختن به مشکلات و چالش‌های اصلی، تمرکزش روی مسائل فرعی است. به گمانم آنچه در روزهای گذشته مشاهده کردیم، ترکیبی از اعتراض‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بوده و شخصاً این اعتراض‌ها را منحصر به طبقه متوسط نمی‌دانم. در همه جای دنیا، رکود اقتصاد، فقر، نابرابری و نااطمینانی جزو مهم‌ترین دلایل اعتراض‌های خیابانی بوده است.

در خیلی از کشورها وضعیت بد اقتصاد موتور محرک اعتراض‌ها بوده است و در ایران نیز ریشه برخی اعتراض‌ها از جمله آبان 98 اقتصادی بوده است. اعتراض‌های اخیر بیشتر ریشه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دارد اما وضعیت بد اقتصادی هم آستانه تحمل مردم را به شدت پایین آورده است.


☑️محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

یک روز تلخ برای یک تاجر

فکرش را بکنید؛ شانه به شانه طرف حساب خارجی‌ات می‌خواهی وارد شرکت شوی که همکارت دوان دوان به سمتت می‌آید و خبر می‌دهد که مأمور سازمان آب قصد دارد آب کارخانه را قطع کند، مدیر مالی‌ات دوان دوان می‌آید و خبر می‌دهد که چند دقیقه پیش، بانک بابت اقساط معوقه و غیر معوقه، پول قلمبه‌ای از حسابت برداشته و عنقریب، چک‌ات برگشت می‌خورد و مشاور مالیاتی نگران است که اگر همین الان اقدام نکنی ممکن است بدهکار سازمان مالیاتی شوی و حساب‌هایت بسته شود.


سه سال پس از شیوع ویروس کرونا برای نخستین بار با طرف حساب هاي آلمانی نشست برگزار کردیم. از چند هفته پیش برنامه‌ریزی این بود که طرف آلمانی ابتدا از باغ‌های پسته بازدید داشته باشد و پس از آن تجهیزات آزمایشگاه را از نزدیک ببیند.
دوست آلمانی در آزمایشگاه خبر داد که قانون جدیدی تحت عنوان پروتکل 67 قرار است در اتحادیه اروپا اجرایی شود که بر اساس آن، اگر باقيمانده سموم محصولات کشاورزی بیش از حد استاندارد این اتحادیه باشد، مرجوعی در کار نخواهد بود و تنها راه، معدوم کردن محصولات است. ظاهرا اتحادیه اروپا به این جمع‌بندی رسیده که بحث افلاتوکسین قابل مدیریت است چون با «سورت» مجدد می‌توان درصد آن را به حد مجاز رساند اما برای باقيمانده سموم راهی وجود ندارد و تنها راه، معدوم کردن محصولات است. بدون شک اجرای این استانداردها برای پسته ایران مشکلات جدی ایجاد می‌کند و بازارهای باقی‌مانده را از ما می‌گیرد.
بعد از بازدید آزمایشگاه به طرف شرکت راه افتادیم و هنوز وارد شرکت نشده بودیم که متوجه جرو بحث پرسنل حراست با مردی غریبه شدم. همکار حراست وقتی متوجه حضور ما شد، دوان دوان به سمت ما آمد و خبر داد که مأمور سازمان آب قصد دارد آب کارخانه را قطع کند.پرسیدم چرا؟ گفتند دو روز پیش قبض آب را تحویل داده‌اند و در حالی‌که میزان مصرف کمتر شده، مبلغ قبض بيش از15 برابر دوره قبل است و امروز هم تهدید می‌کنند که قصد دارند آب را قطع کنند.
با مأمور آب صحبت کردیم و دو روز مهلت گرفتیم.
با مهمان خارجی وارد دفتر شدیم که مدیر مالی شرکت گفت کار فوری دارد. توضیح داد؛ پولی به حساب شرکت واریز شده و بانک بلافاصله اقساط وام سه ماه را برداشت کرده که یکی از اقساط هنوز چند روز مهلت دارد. راستش منتظر بودیم پولی واریز شود تا به بدهکاران بپردازیم اما بانک از فرصت استفاده کرد و بلافاصله پول را یکجا برای خود برداشت. مدیر مالی توضیح داد؛ راه بازگشت پول این است که به بانک نامه بنویسیم تا آنها هم از مديريت تهران بخواهند که پول به حساب ما برگردد. گفتم لازم نیست؛ کاری است که شده و بهتر است فکر دیگری کنیم.
هنوز وارد جلسه نشده بودیم که مشاور مالیاتی شرکت تماس گرفت و خواست برای تسعیر ارز در سال 98 و 99 برگه‌های مالیاتی را امضا کنم. تعجب کردم و گفتم تسعیر ارز که جزو لاينفك صادرات است و مالیات ندارد . گفت: بر اساس بخشنامه جدید، تسعیر ارز هم شامل مالیات می‌شود و باید پرداخت کنیم و مالیات سنگینی هم هست. خواستم در این زمینه بیشتر صحبت کنیم چون باید نشست مشترک را آغاز می‌کردیم.
جلسه آغاز شد و باغ‌داران سفره دل را باز کردند. یکی گفت: سال گذشته 200 تن پسته برداشت کرده‌ایم اما امسال به 3.5 تن نمی‌رسد. دیگری گفت امسال پسته‌ای برداشت نکردم و آن‌چه روی درختان بوده را به کارگران بخشیده‌ام و دیگری گفت: امسال تصمیم داریم هیچ هزینه‌ای در باغ‌ها نکنیم چون چند سال است که برای ما عایدی خاصی نداشته است. دیگری هم از آفت‌ها و کرم‌های خوشه‌خوار و شاخه‌خوار صحبت کرد و نفر بعدی هم خبر داد که قصد دارد باغ‌هایش را بفروشد و مهاجرت کند چون نه آبی باقی مانده و نه باغ‌داری برایش بهره‌ای دارد.
مهمان ما هم توضیح داد که از سال 2023 سخت‌گیری اتحادیه اروپا مضاعف می‌شود و خلاصه این‌که دوستان باغ‌دار ناامید آمده بودند،ناامیدتر هم رفتند.
وقتی برای رفتن به خانه از دفترم خارج شدم، پیش خودم گفتم با این همه فشار چه باید کرد؟ با خودم گفتم بهتر نیست کار را تعطیل کنم؟
در این شرایط دشوار و كمرشكن که با فشارهای تحريم و ركود و تورم همراه است و همه را هم دولت ایجاد کرده،بخش خصوصی رسما رها شده و دولت هم روز به روز بر فشارهای خود می‌افزاید و مطالبات خود را بدون فوت کمترین وقت، دریافت می‌کند و در شرایطی که زمین و زمان علیه کسب و کارها بسیج شده‌اند آدم چطور می‌تواند کار کند؟ هیچ‌کس مخالف نظم دولت در دریافت مطالباتش نیست به شرطی که فساد کم شود و موانع کسب و کار را هم بردارند و دیپلماسی به خدمت اقتصاد درآید.

با همین افکار سوار ماشین شدم و راه افتادم، صورت خسته همکاری که صبح نگران قطعی آب کارخانه بود و حالا زیر آفتاب داغ، دست به سینه خداحافظی می‌کرد، تلنگری بود برای این‌که به خودم بگویم؛ مرد خودت را جمع کن، فردا روز بهتری است.

☑️محسن جلال‌پور


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

بنگاه چگونه به اسارت سیاستمدار درآمد؟

بنگاه‌های ایرانی دردهای مشترک بسیاری دارند. در معرض انواع ریسک‌های سیستماتیک و غیر‌سیستماتیک قرار گرفته‌اند، بی‌ثباتی در کشور آزارشان می‌دهد، نااطمینانی و عدم‌قطعیت چشم‌انداز فعالیتشان را تیره و تار کرده، فضای غیر‌رقابتی و انحصار راه تنفسشان را بسته و نامساعد بودن فضای کسب‌وکار تداوم حیاتشان را به خطر انداخته است.

همه این‌ها به جای خود اما پرونده فولاد مبارکه نشان داد بنگاه‌های ایرانی این روزها بیشتر از همیشه در معرض تهدید سیاستمداران و سیاستگذاران قرار دارند. برای ریشه‌یابی آن‌چه پیرامون این بنگاه بزرگ رخ داده، ریشه‌ را باید در حکمرانی غلط اقتصادی جست وجو کنیم.

دولت در اقتصاد ما فعال مایشاء است و در همه امور دخالت می‌کند و چرخه همه امورات را با منافع سیاسی خود همگرا می‌کند اما وقتی فاجعه رخ می‌دهد سمت مدعیان می‌ایستد و چهره قهرمان ضد فساد می‌گیرد.
از آن‌جا که در اقتصاد ما مناسبات تیولداری حاکم است، سیاستمداران بنگاه‌ها را در تیول خود می‌دانند، بنابراین به گونه‌ای برخورد می‌کنند که در مدت زمان حضور در اطراف بنگاه شیره جان بنگاه را می‌مکند. تا می‌توانند آدم‌های خود را به بنگاه تحمیل می‌کنند و از آن طرف هم واردات کالا و تکنولوژی بنگاه را در کنترل می‌گیرند و هم بر بازارش احاطه پیدا می‌کنند تا منافعش را تأمین کند در نتیجه بنگاه از درون تهی می‌شود.

دولت اگر راست می‌گوید دست از قیمت گذاری بردارد و در امور بنگاه دخالت نکند و به درستی سیاستگذاری کند تا بنگاه، حال و روز بهتری پیدا کند. در واقع این درست نیست که ریسک و هزینه بنگاه به سهامدار منتقل شود اما سیاستمدار منتفع محض این رابطه آلوده باشد، عضو هیأت مدیره و کارمند تحمیل کند و با سیاست‌های غلط نظیر قیمت‌گذاری، بنگاه را به زانو درآورد و در نهایت سمت برنده بایستد.

به همین دلیل اقتصاددانان بر این باورند که آلودگی بنگاه‌های ایرانی دو دلیل عمده دارد؛ یا ریشه‌ سیاسی دارد یا ریشه سیاستگذاری. باعث و بانی اولی، سیاستمداران تیولدار هستند که بنگاه‌ها را در حیاط خلوت خود می‌دانند و باعث و بانی دومی، سیاستگذارانی هستند که یا آگاهانه در خدمت سیاستمداران آلوده قرار دارند یا ناآگاهانه و به غلط سیاستگذاری می‌کنند.
در همه جای دنیا ارتباط میان سیاستمدار و بنگاه قطع شده اما مأموریت اولی(سیاستمدار)، رفع موانع دومی (بنگاه) است. یعنی سیاستمدار باید به گونه‌ای سیاستگذاری کند که بنگاه آزادانه و به درستی کار کند تا چرخ‌های اقتصادی بچرخد اما در کشور ما، اولی، دومی را گروگان گرفته است. فرقی نمی‌کند بنگاه چه اندازه‌ای داشته باشد و کجای این مرز و بوم برپا شده باشد، هر کجا چرخی بچرخد و نقاله‌ای کار کند، سیاستمدار خود را محق می‌داند که از منافع آن سهمی داشته باشد.

معمولاً حجم فساد سیاستمداران بسیار کمتر از فساد سیاستگذاران است اما سر و صدای اولی در جامعه بیشتر شنیده می‌شود. آلودگی دومی هم که بسیار بزرگ‌تر است واکنش مردم را بر نمی‌انگیزد. اگر ریالی توسط سیاستمداران جا به جا شود مردم به شدت واکنش نشان می‌دهند و خواستار مجازات افراد مرتبط هستند اما اگر به واسطه سیاستگذاری غلط هزاران میلیارد تومان از بین برود، هیچ‌کس واکنش نشان نمی‌دهد.

در مقوله فولاد مبارکه از یک سو با آلودگی‌ ناشی از سیاستگذاری مواجه بودیم و از سوی دیگر شائبه برخی پرداخت‌ها به سیاستمداران و نهادها مطرح شد،حجم فساد ناشی از قیمتگذاری در برابر پرداختی‌های شرکت به افراد، شبیه فیل و فنجان بود اما اغلب رسانه‌ها فنجان را دیدند اما فیل را نادیده گرفتند. چرا جامعه به فساد سیاسی حساس است اما فساد سیاستگذاری را نمی‌بیند؟


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

شهردار سربلند


مرحوم حمید سعید مرد بزرگی بود. مرور خاطراتش در کتاب تلاشگران پیشرفت کرمان نشان می‌دهد چه زندگی ترازی داشته و چقدر سالم و مبادی اخلاق و انصاف بوده است. او 26 سال مدیر «شیر و خورشید سرخ» بردسیر بود و 8 سال بدون دریافت حقوق، شهردار این شهر شد. در همه این‌سال‌ها از دارایی شخصی‌اش هزینه کرد و چیزی برای خود برنداشت. قدیمی‌های بردسیر از او و خانواده‌اش به نیکی یاد می‌کنند.

وزارت ‌فرهنگ در اوایل دهه 40، طی نامه‏ای به مرحوم سعيد، از ایشان درخواست زمین می‌کند و آن مرحوم دو فقره زمین به وسعت هركدام سیصد قصب (جمعا 15هزار متر مربع) به این اداره هدیه می‌کند. 230 قطعه زمین هم برای ساخت خانه به 230 خانواده می‌بخشد.
زمانی که شهردار بردسیر بود تصمیم گرفت برای این شهر خیابانی بسازد. 300 قصب (7500 متر مربع) از زمین‏های باغ او در محدوده خیابان قرار داشت و مرحوم سعید پولی بابت آن دریافت نکرد. دیگران وقتی دیدند شهردار بابت زمین خودش پولی دریافت نکرده؛ آن‌ها هم از مطالبه پول بابت زمین‌هایشان صرف‏نظر کردند. اغلب خیابان‌‏های بردسیر بدون پرداخت هیچ پولی به صاحبان زمین، احداث شد.

زمانی که در شهرداری بردسیر حضور داشت، سید جواد سعیدی فیروزآبادی که بسیار خوش‌نام و قابل احترام بود، سکان استانداری کرمان را در دست داشت. در خرداد سال 1346 پروژه آب‌رسانی بردسیر با حضور استاندار و مقامات شهری افتتاح شد.
آن روز به واسطه تلاش برای آبرسانی شهر، از زحمات شهردار قدردانی کردند. مرحوم سعید از پیمانکار خواست، از سود اجرای پروژه، مبلغ ده هزار تومان به شهرداری بردسیر هدیه کند، پیمانکار پذیرفت و چکی در وجه شهردار صادر کرد. مرحوم سعید حسابدار شهرداری را احضار کرد. چک را تحویلش داد و گفت: چک را همین امروز به‌حساب واریز کن. از نماینده بانک هم خواست چک را نقد و واریز کند. ولی از او خواست مبلغ به‌حساب شهرداری واریز شود نه به‌حساب شخصی‌ شهردار. نماینده بانک انجام داد و رسید را هم برای او ارسال کرد.

همان روز حرف و حدیث‌ها آغاز شد و فرماندار بردسیر، شهردار را متهم کرده بود که از پیمانکار پول گرفته و به‌حساب شخصی خودش واریز کرده است. روز بعد استاندار او را احضار کرد. مرحوم سعید فوراً به‌طرف کرمان حرکت کرد. استاندار خوش‌نام کرمان به این دلیل که مرحوم سعید از شهرداری حقوق نمی‏گرفت همیشه به او احترام می‏گذاشت. وقتی مرحوم سعید وارد اتاق شد، استاندار برخلاف همیشه از جا بلند نشد.
با ناراحتی پرسید: «این درست است که دیروز پولی به شهرداری بردسیر داده‏اند؟» شهردار گفت: «خیر پول را فقط به من دادند.»
استاندار با عتاب پرسید: «چرا از آن‌ها پول گرفتید؟» شهردار بردسیر گفت: «پیمانکار 60 هزار تومان سود کرده و من 10 هزار تومانِ آن را گرفتم؛ که باید می‏گرفتم.»
این را گفت و دست در جیبش کردم و رسید آن مبلغ را که به‌حساب شهرداری واریزشده بود بیرون آورد و به استاندار داد. استاندار رسید را گرفت و زمانی که متوجه شد؛ پول در وجه شهرداری پرداخت‌شده است. حالت چهره‏اش تغییر کرد. لحن صدایش عوض شد. از جا برخاست. مثل همیشه از پشت میز خارج شد و شهردار را در بغل گرفت.

رو به میهمانانش کرد و گفت: «این شهردار هیچ‏وقت پول یا حقوق نگرفته است. یک‌بار هم که من به شهرداری «بردسیر» کمک مالی کردم ایشان رفتند و از مردم خواستند به شهرداری کمک کنند؛ تا پول استاندار را برگردانند. مردم چهار برابر کمکِ صد هزارتومانیِ استاندار را به‌حساب شهرداری واریز کردند و او هم پول اهداییِ استانداری را برگرداند.»
مرحوم سعید توضیح داده که چگونه این پول را بازگردانده است: «روزی که برای برگرداندنِ پول استانداری به دیدن استاندار رفتم گفتم: مردم از من گله کرده‌‏اند که چرا کمک مالی شما را پذیرفته‌ام. چهار برابر شما به من کمک کرده‌‏اند؛ تا من پول شما را برگردانم؛ این هم پول شما.»


پ ن: آدم این روایت‌ها را که می‌خواند فکر می‌کند مربوط به سرزمینی دیگر است. مدیرانی که منافع شخصی را نادیده می‌گرفتند تا جامعه منفعت ببرد امروز کجا هستند؟ و مردمانی که کمک دولت را ننگ می‌دانستند و چهار برابر کمک استاندار را باز می‌گرداندند امروز در کدام کشور زندگی می‌کنند؟



☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

تخریب‌‌‏های غیر طبیعی سیلاب‌‏‌ها

🔹 بخش‌های مختلف ایران به‌طور همزمان گرفتار ابرچالش‌‌های زیست محیطی هستند. درحالی‌که بخشی از کشور غرق در سیلاب‌‌های ویرانگر است، بخشی دیگر به خاطر گرد و خاک قدرت نفس‌‌کشیدن ندارد و بخشی دیگر از خشکسالی رنج می‌‌برد.

🔹 درحالی‌‌که دیروز اخبار ناراحت‌‌کننده‌‌ مربوط به خشک شدن دریاچه ارومیه و مرگ رود کشکان ناراحتمان کرد، امروز دیدن تصویرهای دردناک از تلفات و خرابی‌‌های سیل در شهرهای مختلف اشکمان را در‌‌آورد و نمی‌‌دانیم فردا باید منتظر کدام فاجعه زیست‌محیطی در کشور باشیم.

🔹 همه اینها نشان‌دهنده این است که سیاستمداران در سال‌های گذشته به نشانه‌های بیماری محیط زیست ایران بی‌‌توجهی کرده‌‌اند؛ درنتیجه امروز بخش‌های زیادی از کشور برای یک زندگی عادی، غیر قابل سکونت شده است.

🔹 روایت‌‌ها، داستان‌ها و ادبیاتی که در زمینه سیل در کشور ما وجود دارد، نشان می‌‌دهد مردم ایران از گذشته‌های دور با این پدیده ویرانگر مواجه بوده‌‌اند اما انتظار نمی‌‌رود مردم در عصر جدید، به همان اندازه از بلایای طبیعی خسران ببینند که مردمان قرن چهارم و پنجم می‌‌دیدند.

🔹 سیل پدیده‌‌ای طبیعی و جهانی است و هیچ‌‌ کشوری موفق به متوقف کردن آن نشده اما کشورها با سیاستگذاری صحیح و حکمرانی خوب موفق شده‌‌اند عوارض آن را به حداقل برسانند. پس در کشور ما این سیل نیست که غیر طبیعی است، تخریب‌‌های گسترده سیل را باید غیر طبیعی دانست.


🔹 خرابی‌‌های گسترده سیلاب‌‌ها یکی از نتایج بی‌‌توجهی به حریم محیط زیست و همدستی دولت‌ها و مردم در تاراج منابع طبیعی است.

🔹 سیلاب‌‌ها حاصل‌‌جمع سهل‌‌انگاری دولت‌ها و مردم، نسبت به عوامل به‌وجود آورنده بحران آب، فرسایش خاک، گرد و غبار و... هستند که اکنون در قالب سیل خود را نشان می‌دهند.

🔹 سیلاب‌‌ها بدتر از حکمرانی غلط نیستند؛ با حکمرانی خوب می‌‌توان از تهدیدهای سیل فرصت آفرید؛ اما حکمرانی بد باعث می‌‌شود سیل‌‌های کوچک تبدیل به تهدیدهای بزرگ شوند.

🔹 مهار سیل ممکن نیست اما حداقل کردن تخریب‌‌های آن وظیفه دولت‌هاست.

گزیده‌ای از سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد- شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱

متن کامل را در سایت روزنامه دنیای اقتصاد مطالعه کنید


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

در ستایش «قاچاق»

جامعه ایران در شرایطی که زیر فشار تحریم‌های شدید اقتصادی قرار دارد و بار سنگین رکود و تورم را روی شانه‌های خود احساس می‌کند، باید قدردان شبکه گسترده‌ای از تجار مرزنشین باشد که لوازم خانگی، پوشاک، کفش، لوازم برقی و روشنایی و خیلی از کالاهای دیگر را به وفور و با قیمت‌های نسبتاً ارزان در بازارها عرضه می‌کنند.
دولت‌ها به ورود یا خروج پنهانی کالا و انسان از مبادی رسمی و غیررسمی بدون پرداخت عوارض و حقوق دولتی «قاچاق» می‌گویند اما این تعریف مورد قبول اقتصاددانانی که از تجارت آزاد دفاع می‌کنند، نیست. به عقیده آنها تجارت کالا (نه انسان و نه کالای غیرمشروع و غیرقانونی) در شرایط عمومی آزاد است و دولت‌ها حق ندارند مبادله کالا را محدود کنند.

در سال‌های جنگ که تامین مایحتاج ضروری مردم بسیار دشوار بود، تجار مرزنشین بخش قابل توجهی از مواد غذایی مورد نیاز مردم را از کشورهای همسایه وارد ‌کردند. واردات غیررسمی مواد غذایی نظیر برنج، روغن، چای و حتی انواع میوه و حبوبات تا اواسط دهه 70 ادامه داشت اما جنگ که تمام شد و طبقه متوسط جان تازه گرفت، تجار خرده‌پا متوجه نیازهای این طبقه شدند و کالاهایی را وارد کردند که از نظر دولت لوکس بود اما مردم برای حفظ ارتباط خود با جهان خارج به آنها نیاز داشتند. کالاهایی مثل ویدئو، ضبط صوت، تلفن و... .
اواخر دهه 1360 و پس از پایان جنگ، دولت به مسافران مناطق آزاد یا شهرهای مرزی اجازه داد به صورت محدود برخی کالاهای وارداتی را با خود حمل کنند. به این ترتیب کسب‌وکاری با عنوان «چتربازی» شکل گرفت. احتمالاً خیلی از افراد به خاطر دارند که از اواسط دهه 70 از مرزهای شرقی کشور انواع پوشاک و کفش و رادیو ضبط وارد می‌شد و از مرزهای جنوبی، انواع لوازم الکترونیکی نظیر ویدئو و تلویزیون. از مرزهای غربی کشور هم انواع لوازم خانگی و ظروف کریستال و استیل وارد می‌شد و افرادی هم بودند که از مناطق آزاد کیش و قشم، انواع لباس و کتانی و چای و قهوه وارد می‌کردند. چتربازها به مناطق آزاد یا بازارچه‌های مرزی می‌رفتند و به اندازه توان خود و اجازه دولت، کالاهای وارداتی را تهیه می‌کردند و به بازارهای داخلی می‌آوردند. چتربازها به ظاهر مسافران عادی اتوبوس‌های مسافربری از شهرهای مرزی بودند اما در حقیقت تاجرانی خرده‌پا بودند که رنج سفر را به جان می‌خریدند تا کالای مورد نیاز طبقه متوسط را تامین کنند.

با بهبود وضعیت اقتصادی در دهه 80 و رونق گرفتن واردات رسمی، بساط تجار خرده‌پا در مرزهای کشور جمع شد و قاچاق اقلام مورد نیاز طبقه متوسط جامعه تقریباً رونق خود را از دست داد چرا که همین کالاها به صورت رسمی وارد کشور می‌شدند. دهه 90 با تشدید تنش‌های بین‌المللی و تعمیق تحریم‌های اقتصادی آغاز شد و هرچند در مقاطعی بار سنگین تحریم‌ها از دوش جامعه ایران برداشته شد اما در نهایت تحریم‌ها شرایط دشواری برای جامعه ایران رقم زدند.

تحریم‌های همه‌جانبه این دوره باعث سازمان‌دهی مجدد شبکه‌های تجارت در اطراف مرزهای ایران شد و تجاری که نزدیک به یک دهه انگیزه کافی برای واردات اقلام مورد نیاز طبقه متوسط نداشتند، دوباره دست‌به‌کار شدند و این‌بار با قدرت بیشتر به تامین کالای مورد نیاز جامعه ایران رو آوردند.
در حال حاضر که تحریم‌ها علیه اقتصاد ایران بیشترین فشار را به جامعه وارد می‌کند، شبکه گسترده‌ای از کولبران، لنج‌داران و تجار خرده‌پا انواع کالاها را از مرزها رد می‌کنند و این کالاها از طریق یک شبکه غیررسمی حمل‌ونقل که «شوتی» نام دارد با ریسک بسیار بالا، به بازارهای مرکزی حمل می‌شود.

ایران با 15 کشور مرز مشترک دارد و شبکه گسترده‌ای از مبادلات میان تجار خرده‌پای ایرانی و تجار کشورهای همسایه در جریان است. اگر ذهنیت دولت را از این مقوله کنار بگذاریم، قاچاق همان تجارت آزاد است با هزینه بسیار سنگینی که دولت‌ها برایش ایجاد کرده‌اند و تفاوتش با تجارت از مسیر گمرک، در هزینه بالای مبادله آن است. با وجود این یکی از دلایلی که اقتصاد ایران گرفتار قحطی و کمبود کالا نشده، وجود بازارهای شکل‌گرفته در مرزهای کشور است.

مرزهای ذهنی تجارت باید برداشته شود و دولت باید مردم را برای تجارت با همسایگان آزاد بگذارد. هنوز همه منافذ بسته نشده، از جمله مسیر تجارت با اقتصادهای منطقه باز است و باید امیدوار باشیم دلسوزان کشور این موضوع را جدی بگیرند؛ در غیر این صورت محاصره و منزوی می‌شویم.

☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

شهر روایت‌های گفته نشده

کرمان شهر روایت‌های دفن شده و داستان‌های گفته نشده است. در شهر من هر کس داستانی بلد است و کنار هر کس که بنشینی روایتی شنیدنی دارد. خیلی از داستان‌های شهر من هرگز گفته نمی‌شوند، خیلی از داستان‌ها گفته می‌شوند اما گوشی برای شنیدن نیست و قلمی نیست که ثبت‌شان کند. کرمان شهر روایت‌های شنیدنی و خواندنی است؛ اگر گوشی برای شنیدن باشد و اگر مجالی برای نوشتن.

خیلی از مردم، کرمان را با تاریخ پر فراز و نشیبش می‌شناسند و برخی آن را به خاطر خرما و پسته و قالی‌های معروفش به خاطر می‌آورند اما نماد شهر من فقط این‌ها نیستند، نماد شهر من شاعران، نویسندگان، روزنامه‌نگاران، فیلم‌سازان و هنرمندانی هستند که شهرتشان از آسمان کرمان فراتر رفته و آوازه‌ بعضی‌هاشان جهانی شده است.

گاهی پیش خودم می‌گویم این شهر با این آفتاب سرسخت، با آن صحرای خشن و آن کوه‌های سر به فلک کشیده چرا این‌قدر دوست داشتنی است؟ و پاسخم این است؛ به خاطر این‌که کرمان دیار برخاستن است. سال‌ها پیش کرمان شهری فقیر بود و جامعه‌ای رنجور و بیمار داشت. در آن روزگاران، افراد زیادی گرفتار بیماری‏های تراخم، زرد‏زخم، آبله و سل و ده‌ها درد و بلای ناشناخته دیگر بودند. پدران‌مان تعریف می‌کردند که از هر گوشه شهر صدای سرفه و خس خس سینه به گوش می‏رسید و خبر از سینۀ سوخته و خراشیدۀ انبوه مسلولین می‌‏داد. مردمان زیادی عصا در دست داشتند؛یا چشمشان نمی‌دید، یا کمرشان خم بود یا زانوهای سست و معیوب داشتند.

کرمان آن روزها در بن‏ بست تاریخ قرار داشت و به دلیل موقعیت جغرافیایی‌اش در میانۀ کویرِ تفتیدۀ لوت، به تبعیدگاه فراموش شده‏ای تبدیل شده بود. هیچ راه ارتباطیِ امنی، کرمان را به دنیای پیرامونش مرتبط نمی‏کرد. امروز اما کرمان، به معنای واقعی یک «مکتب» است. مکتبی که در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و تجارت حرف‌های نغز برای گفتن دارد. همه این‌ها را مدیون انسان‌های بزرگی هستیم که در طول چنددهه گذشته آستین همت بالا زدند و شهرشان را بدین سان غرورآفرین ساختند و پرداختند.

در جلد اول کتاب «رواق زبرجد» درباره انسان‌های پرتلاشی نوشتیم که بی‌وقفه تلاش کردند و کرمان را ساختند. هدف این بود که خاطرات آنها را گردآوری کنیم تا کمکی باشد برای این‌که مسیر پرافتخارشان را بهتر بشناسیم و بیشتر ارج نهیم.
اکنون خرسندم که جلد دوم از مجموعه کتاب‏های «رواق زبرجد» را تقدیم می‌کنم. در کتاب اول، سراغ کارآفرینان و تولیدکنندگان رفتیم اما در مجموعه دوم، از زعمای فرهنگی و هنری کرمان سراغ گرفته‌ایم که بیشترشان شهرت جهانی دارند.

تا کتاب‌ها آماده شوند، متأسفانه تعدادی از بزرگانی که با آنها گفت وگو کردیم از جمله «حسین بهزادی اندوهجردی»، «علي وثوقی»،«محمود روح الامينی»،«اكبر صوتی» ،«داریوش مجدزاده»، « محمد ابراهیم باستانی پاریزی»، «ولی الله وطن خواه»، «جلیل رشیدفرخی»، «اکبر نخعی» و «حمید سعید» دار فانی را وداع گفتند که برای همه آنها طلب آرامش ابدی و آمرزش الهی دارم.
مجموعه رواق زبرجد را انتشارات گویا منتشر کرده و همین‌روزها می‌توانید از بازار نشر تهیه کنید.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

میلیونرها به کدام کشور مهاجرت می‌کنند؟

پیش‌بینی می‌شود در سال 2022 بیش از 88 هزار میلیونر به کشور جدیدی نقل مکان کنند.

میلیونرها اغلب از کشورهای روسیه، چین به عنوان دو کانون تنش در حال و آینده، به کشورهای امارات متحده عربی، استرالیا و سنگاپور مهاجرت می‌کنند که نشان می‌دهد کارآفرینان چقدر نسبت به مقوله نااطمینانی و ناامنی حساس هستند.

منبع: visual capitalist

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

به یاد روحانی متواضع


سیدمحمود دعایی درگذشت.

او یکی از خاص‌ترین روحانیونی بود که تا امروز ملاقات کرده‌ام. وصف اخلاق و رفتار این روحانی خاک‌باز را زیاد شنیده‌اید اما باید او را از نزدیک می‌دیدید. سابقه دیدار ما به دورانی بر می‌گردد که او بزرگ بود و سرشناس و من خردسال و کنجکاو. هفت ساله بودم که برای نخستین بار در دالان خانه قدیمی‌مان با ایشان دست دادم. دستان کوچک من و دستان بزرگ ایشان و بعد شوخی و خنده و گرفتن لپ های من. از همان ابتدا فهمیدم این روحانی خنده‌رو، با خیلی از آدم‌های اطرافم تفاوت دارد.
وقتی آقای دعایی رفتند، مرحوم پدرم گفتند: این سید، طلاست.


از آن زمان هربار که ایشان را دیدم، یاد هفت سالگی‌ام می‌افتادم که در دالان خانه قدیمی‌مان،لپم را گرفتند و نامم را پرسیدند. بعد هم خم شدند و صورتم را بوسیدند. همیشه فکر می‌کردم پیش بزرگی‌های ایشان، همان کودک هفت ساله‌ام در دالان خاطرات. در آخرین دیدارمان هم مثل قدیم نوازش کردند و احوال پرسیدند. از احمد و محمود. از تقی و نقی و خوب یادشان مانده بود چه کسانی در تیررس احساس من حضور دارند.

یکی از دیدارهایمان بی‌نهایت خاطره انگیز شد. همراه با عده‌ای از سیاستمداران به کرمان آمده بودند. پس از یک روز کاری طولانی، دست من را گرفتند و همین طور دست دکتر نهاوندیان را. گفتند: موافقید به دیدن پهلوان برویم؟ منظورشان، آقای عطا احمدی بود. آموزگار بزرگ دیار کریمان که او هم گران‌بها و بی‌نظیر است.

وقتی به خانه استاد احمدی رفتیم،خم شدند و دست ایشان را بوسیدند. اگر آقای دعایی را نشناسید، پیش خودتان می گویید روحانی و بوسیدن دست دیگران؟ اما این آدم فرق می‌کرد؛ خاک‌باز بود و افتادگی را تمام و کمال داشت.

کنارش که بودی، ناگهان نصف سیبی را از روی محبت می‌کرد توی دهانت. شانه ات را می‌بوسید. دستت را به گرمی فشار می‌داد.خاک لباس‌هایت را پاک می‌کرد و صندلی برایت می‌گذاشت.باید او را می‌دیدید...

روانش شاد و یادش گرامی.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

دولت خدمتگزار ماست یا ما خدمتگزار دولت؟

اخیراً رئیس‌جمهور محترم گفته: «برای دولت، مهم مردم هستند. البته گاهی اوقات با سختی‌هایی مواجه هستیم و حتی عده‌ای خاص هم از ما ناراحت می‌شوند اما فقط مردم برای ما اهمیت دارند. دولت مردمی توجه‌اش به مردم خواهد بود. برای ما رضایت خدا و عموم مردم مهم است.»

جا دارد از رئیس‌جمهور محترم به خاطر این موضع‌گیری تشکر کنیم اما موضوع این است؛ همه سیاستمدارانی که در چند دهه گذشته وارد قدرت شده‌اند و همه دولت‌هایی که با رأی مردم سکان‌دار کشور شده‌اند، خود را خدمتگذار مردم اعلام کرده‌اند و همواره این ادعا را داشته‌اند که هدفشان هموار کردن مسیر سعادت مردم است اما برخلاف این ادعا راه‌های سعادت مردم را مسدود کرده‌اند.

در طول سال‌های گذشته همه آنها که سکان دولت یا دیگر نهادهای سیاستگذاری را در دست گرفته‌اند، چنین شعارهایی مطرح کرده‌اند و هیچ دولت یا مجلسی را سراغ نداریم که خلاف این مسائل را مطرح کرده باشد اما وقتی عمر آن دولت یا مجلس به پایان می‌رسد متوجه می‌شویم بیشتر از اسلاف خود برای مردم گرفتاری ایجاد کرده است.

موضوع این است که شرایط بسیار پیچیده و دشوار شده و شکاف میان جامعه و قدرت به مرحله نگران‌کننده رسیده است. مردم می‌گویند درحالی‌که هیچ نهادی در ساختار سیاسی پاسخگوی نابسامانی‌های موجود در سیاستگذاری اقتصادی و شرایط زندگی مردم نیست، زندگی خصوصی و کسب‌وکارشان مدعیان بی‌شماری دارد.
مداخله گسترده در اقتصاد و تمایل به تشدید نظام چند‌قیمتی از یک‌سو دولت‌ها را از انجام وظایف اصلی‌شان یعنی تولید و عرضه کالای عمومی باز داشته و از سوی دیگر به سرکوب انگیزه‌بخش خصوصی برای تولید کالاهای خصوصی منجر شده است. خروجی این وضعیت، تشدید فقر و بیکاری مردم بوده است.

مداخله بی‌حدومرز در علایق اجتماعی و سیاسی و دخالت وسیع و عمیق در زندگی و کسب‌وکار مردم در حالی صورت می‌گیرد که دولت از عهده کوچک‌ترین مسائل روزمره خود هم بر‌نمی‌آید و توان تامین کالاهای مهم عمومی نظیر سلامت، آموزش، امنیت، دیپلماسی و سیاستگذاری عاری از خطا را هم ندارد. حالا آقای رئیس‌جمهور بگویند از کدام مردم و از کدام حق سخن می‌گویند؟

آخرین باری که یک نفر از میان نزدیک به 90 میلیون نفر جمعیت حال حاضر ایران یادش مانده که یکی از دولت‌ها یا یکی از مجالس، کار مثبتی به سود مردم انجام داده بی‌آنکه هزینه‌اش را از جیب خودمان برداشت کند، لطفا به من یادآوری کند.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

خبر درگذشت آقای مهدی آگاه جان‌سوز و غیر قابل باور است.
فکر و زبانم یاری نمی‌کند که پیش از نام مهدی آگاه، «مرحوم» اضافه کنم.
او در قلب و یاد من زنده است.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

در واپسین لحظات پایان سال ۱۴۰۰ نتیجه تفأل به دیوان حضرت حافظ چنین است:


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به مویی‌ست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
...
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست

💐 سال نو مبارک
امیدوارم سال پیش رو سالی سرشار از سعادت و خوشبختی برای شما دوست عزیز و مردم عزیزمان باشد.

☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…
Подписаться на канал