ایده کارل پوپر این است که خیلی نباید علم را آنطور که جدی به نظر میرسد جدی گرفت.
بهزعم او تنها دو نوع نظریه وجود دارد:
1-نظریاتی که میدانیم نادرستاند، چون آزمایش شدهاند و بارها رد شدهاند (پوپر این نظریات را ابطال شده میخواند).
2-نظریاتی هنوز نمیدانیم نادرستاند و هنوز بطلانشان اثبات نشده؛ اما در معرض اثبات نادرستی قرار دارند.
چرا یک نظریه هرگز درست نیست؟ چون ما هرگز نمیدانیم که آیا همه قوها سفیدند یا نیستند.
نظریهای که مجموعهای از شرایط نقض خودش را ارائه نکند شارلاتانیسم نامیده میشود؛ در غیر این صورت، رد کردنش غیرممکن خواهد بود. چرا؟ چون طالعبین همیشه میتواند دلیلی برای مطابقت با رویداد گذشته پیدا کند، با گفتن اینکه احتمالاً مریخ تأثیر داشته، ولی نه آنقدرها (به همین ترتیب، به نظر من معاملهگری که دیدگاهی برای تغییر نگرش خود ندارد معاملهگر نیست).
او از پذیرش کورکورانه این ایده، که دانش همیشه میتواند با اطلاعات بیشتر (که پایه استنباط آماری است) افزایش یابد، خودداری کرد. در برخی موارد ممکن است اینطور باشد، اما نمیدانیم در کدام موارد. بسیاری از افراد با بصیرت، مثل جان مینارد کینز، مستقلاً به همین نتیجه رسیدند. مخالفان سرکار کارل بر این باورند که تکرار مطلوب یک آزمایش بارهاوبارها باید بهراحتی به این تصور منجر شود که "آن نظریه درست است". وقتی اولین رویداد نادری را دیدم که اتاق معاملاتی را ویران کرد، دیدگاه پوپر را بهتر درک کردم. سر کارل تردید داشت که برخی از انواع دانش با اطلاعات افزایش یابد. اما نمیشود مشخص کرد کدام نوع. من احساس میکنم دیدگاه او برای ما معاملهگران مهم است، چون برای او موضوع علم و کشف آن در مواجهه با آنچه میدانیم نیست، بلکه در برخورد با چیزهایی است که نمیدانیم.
Www.meyarco.ir
از بسیاری از مردم شنیدهام که میگویند اولین باری که جدول سود مرکب را دیدهاند - یا یکی از آن داستانها را شنیدهاند درباره این که اگر در دهه سوم بهجای دهه چهارم زندگی شروع به پسانداز کنند، چقدر بیشتر برای دوران بازنشستگی پول خواهند داشت - زندگیشان تغییر کرده است؛ اما احتمالاً این طور نبوده است. کاری که احتمالاً این جدول با آن داستان با آنها کرده این بوده که حیرتزدهشان کرده است؛ زیرا این نتایج از لحاظ شهودی درست به نظر نمیرسند. تفکر خطی بسیار شهودیتر از تفکر نمایی است. اگر از شما بخواهم 8+8+8+8+8+8+8+8+8 را در ذهنتان محاسبه کنید، میتوانید جواب را در چند ثانیه پیدا کنید (پاسخ ۷۲ است). اما اگر بخواهم8×8×8×8×8×8×8×8×8 را محاسبه کنید، سرتان منفجر میشود (پاسخ ۱۳۴۲۱۷۷۲۸ است).
خطر این است که چون مرکب کردن شهودی نیست، اغلب پتانسیل آن را نادیده میگیریم و بر حل مشکلات از راههای دیگر تمرکز میکنیم. نه به این دلیل که وسواس فکری داریم، بلکه به این دلیل که بهندرت پتانسیل مرکب کردن را در نظر میگیریم.
هیچ یک از ۲۰۰۰ کتابی که موفقیت بافت را بررسی میکنند این عنوان را ندارند: "این مرد سهچهارم قرن سرمایهگذاری مداوم کرده است". اما ما میدانیم این کلید اصلی موفقیت اوست. درک ریاضیات این موفقیت سخت است، زیرا شهودی نیست .
Www.meyarco.ir
ما تا ۱۹۰۶ که هیچگونه قانون مدونی نداریم و دولت هم در اقتصاد دست بالا را دارد. بعد هم وقتی قانون دار میشویم قانونشکنی همچنان ادامه پیدا میکند. یا باید در این حوزهها کار میکردیم، که نکرده بودیم و این چیزی است که مصدق در دوره کوتاه نخست وزیری برای حل آن کوشید، یا باید برای ناکامی هایمان "علل" قابلقبول پیدا کنیم. مگر ایران تنها کشوری در جهان است که بخش نفتش در دست دولت است؟ باز به عنوان مثال، مگر در نروژ پول نفت به جیب دولت نمیرود؟ چرا نروژ وابسته به نفت و صادرکننده مواد خام نیست؟ مشکل تاریخی ما نه پول نفت، بلکه در وجه عمده شیوه هزینه کردن آن است. نبود کنترل و نظارت دموکراتیک نه فقط بر بخش نفت که بر زندگی ما بهطورکلی بلیه هایی است که هنوز هم برای درمانش کاری نکردهایم.
بر خلاف ادعایی که شماری از دوستان در ایران دارند، مصیبت ما مصيبت منابع طبیعی نیست، بلکه مصیبت بهواقع خود ماییم و ساختار سیاست در ایران که اجازه و امکان نمیدهد از همه قابلیتهای انسانیمان برای اداره ثمربخش پول نفت و خیلی منابع دیگر به نفع اکثریت مردم این سرزمین استفاده کنیم.
عزتالله سحابی در خاطرات خود میگوید: "عدم توافق با انگلستان و مقاومت در برابر آنها با این ارزیابی انجامگرفته بود که غرب بدون نفت ایران قادر نخواهد بود نیاز خود را بر طرف کند. اما دکتر مصدق در سفر خود به آمریکا پی برد که غرب کمبود نفت خود را از منابع دیگر تأمین کرده است ".
Www.meyarco.ir
مادر طبیعت طوری ما را طراحی کرده که از لحاظ بدنی بسیارچوله باشیم: شکارچی – گردآورنده ها زمان های بیکاری و سپس فعالیت ناگهانی و شدید، که به تخلیه انرژی منجر می شود.
در بازارها دستهای از معاملهگران وجود دارند که با رویدادهای نادر معکوس معاملهگران برخورد دارند؛ یعنی ناپایداری اغلب خبرهای خوبی برای آنها دارد. این معاملهگران بارها ضرر میکنند، اما در مقادیر کم و بهندرت سود میکنند؛ اما سودهای درشت به دست میآورند. من آنها را شکارچیان بحران مینامم.
ممکن است آمار برای افراد عادی بسیار پیچیده به نظر برسد، اما مفهوم پشت آنچه امروزه استفاده میشود بسیار ساده است: هر چه اطلاعات بیشتری داشته باشید، در مورد پیشامد اطمینان بیشتری خواهید داشت.
ما تاریخگذشته را بهمثابه یک واحد نمونه همگن در نظر میگیریم و معتقدیم که با مشاهده نمونه گذشته به میزان چشمگیری دانش خود را از آینده افزایش دادهایم. چه میشود ، اگر همه چیز تغییر کرده باشد چه؟
بیشتر چیزهایی که متخصصان آمار مالی میدانند ارزش دانستن ندارد. مجموع صفرها، حتی اگر یک میلیارد بار تکرار شود، صفر باقی میماند. به همین ترتیب اگر یک پژوهش بر زمینه محکمی بنا نشود، انباشت تحقیقات و دستاوردهای پیچیده به هیچ نتیجهای منجر نخواهد شد. مطالعه بازارهای اروپای دهه ۱۹۹۰ مطمئناً به یک مورخ کمک بزرگ خواهد کرد؛ اما حالا که ساختار مؤسسات و بازارها تا این حد تغییر کرده، چه استنباطی میتوانیم از آن بازارها داشته باشیم؟
توجه داشته باشید رابرت لوکاس، اقتصاددان، این تفکر را مطرح کرد که اگر مردم منطقی بودند، عقلانیتشان باعث میشد الگوهای پیش بینیپذیر را درگذشته کشف کنند و خود را با آن تطبیق دهند؛ طوری که اطلاعات گذشته برای پیشبینی آینده کاملاً بیفایده شود (او این نظریه را در قالب ریاضی بیان کرد و جایزه نوبل ریاضیات را از آن خود کرد).
Www.meyarco.ir
برنی مدوف بدنامترین طراح پونزی پس از خود چارلز پونزی است. او قبل از فاششدن جرمش به مدت دو دهه از سرمایهگذاران کلاهبرداری میکرد. آنچه نادیده گرفته میشود این است که مدوف، قبل از این که کلاهبرداری او را به شهرت برساند، تاجری بسیار موفق و قانونمند بود.
او بازارگردان بود، شغلی که خریداران و فروشندگان سهام را به هم وصل میکند. در این کار خیلی خوب بود. در ادامه توصیف والاستریت ژورنال از شرکت بازارگردانی مدوف در سال ۱۹۹۲ آمده است:
او یک شرکت اوراق بهادار بسیار سودآور به نام برنارد ال. مدوف اینوستمنت سکیوریتیز ساخته است که حجم عظیمی از معاملات سهام را از بورس سهام نیویورک خارج میکند. به طور میانگین شرکت مدوف روزانه ۷۴۰ میلیون دلار معامله الکترونیکی خارج از بورس انجام میداد که معادل ۹ درصد معاملات بورس نیویورک است .کسبوکار بازارگردانی مدوف مشروع بود. یکی از کارکنان سابقش میگفت بخش بازارگردانی کسبوکار او بین ۲۵ تا ۵۰ میلیون دلار در سال درآمد داشت.
تجارت مشروع و غیر متقلبانه برنی مدوف به هر ترتیب موفقیت بزرگی بود. باعث شد او ثروتی بسیار ـ و قانونی به دست آورد. و با اینحال کلاهبرداری کرد.
سؤالی که ما باید ازمدوف بپرسیم این است که چرا شخصی که صدها میلیون دلار ثروت دارد آن قدر به دنبال پول بیشتر است که در این راه همه چیز را به خطر میاندازد.
کاری که گوپتا و مدوف کردند چیز دیگری است. آنها همه چیز داشتند ثروت فراتر از تصور، اعتبار، قدرت و آزادی؛ و همه را دور انداختند زیرا بیشتر میخواستند. اصلاً احساس کافی بودن نداشتند.
صندوق پوشش ریسک "مدیریت سرمایه بلندمدت" با معاملهگرانی که شخصاً دهها و صدها میلیون دلار ثروت داشتند کار میکرد و بیشتر ثروت آنها در صندوقهای خودشان سرمایهگذاری میشد. سپس آنها در جست و جوی ثروت بیشتر ریسک زیادی کردند و موفق شدند همه چیزشان را از دست بدهند - در سال ۱۹۹۸، در میانه صعودیترین بازار سهام و قویترین اقتصاد تاریخ.
وارن بافت بعداً در این باره گفت: برای به دست آوردن پولی که نداشتند و نیازی به آن نداشتند، چیزی را که داشتند و به آن نیاز داشتند به خطر انداختند؛ و این احمقانه است؛ این حماقت آشکار است. اگر چیزی را که برایتان مهم است بهخاطر چیزی که برایتان بیاهمیت است به خطر بیندازید. این کارتان هیچ منطقی ندارد.
دلیلی وجود ندارد که چیزهایی را که دارید و به آنها نیاز دارید برای چیزهایی که ندارید و به آنها نیاز ندارید به خطر بیندازید.
این موضوع یکی از چیزهایی است که به همان اندازه که بدیهی است نادیده گرفته میشود.
Www.meyarco.ir
به نظر میرسد در ایران قرن نوزدهم وظایف و عملکرد دولت آسیایی کاملاً معکوس شده است. نه فقط حکومت مرکزی برای تولید و بازتولید در کارهای عمومی سرمایهگذاری نمی کند، بلکه از هیچ ترفندی برای کند کردن فرایند تولید و بازتولید نیز غفلت نمیورزد. در ۱۸۷۹، حاج سیاح که در آن سال در خوزستان بود ضمن اشاره به حاصلخیزی چشمگیر زمین در آن ولایت نوشت که اگر یک سد مخروبه بازسازی شود، زمین زیر کشت و تولید منطقه افزایشی قابلتوجه خواهد داشت. سپس بر او آشکار شد که یکی از زمینداران محلی به دولت مرکزی چند پیشنهاد داده است.
●دولت هزینههای نقد تعمیر سد را بپردازد، نیروی کار لازم را آن شخص زمیندار تهیه خواهد کرد.
●خود او سد را به هزینه خود تعمیر میکند، ولی از دولت برای هفت سال معافیت مالیاتی میخواهد. پس از انقضای مدت، سد به مالکیت دولت در میآید.
●به دولت در تعمیر این سد کمک مالی خواهد کرد.
این پیشنهادها به تهران ارسال شد. مدتی بعد از تهران خبر رسید که "اول پیشکش دولت را معین کند". در این وضعیت، بدیهی است که پس از مدتی قضیة تعمیر سد فراموش شد. سیاح سپس به وارسیدن مصیبتهای ناشی
از این نوع حکومتداری میپردازد و تحلیلی درخشان به دست میدهد. برای نمونه، می نویسد: "دولت ابداً این را فکر نکرده که مالیات و آنچه از رعیت گرفته میشود برای این است که به منافع آنها صرف شود، بلکه مردم را بنده خود میدانند و آنچه میگیرند مال خود میشمارند. بنابراین، میگویند ما چرا مال خود را که برای کامرانی و عیش و نوش از دست مردم گرفتهایم خرج کنیم تا مردم نفع ببرند؟" و ادامه میدهد که "دولتیان ایران ایرانیان را بیگانه و بنده خود میدانند و نمیدانند اگر چنین هم باشد باز نفع ایشان در آبادی است، یا میدانند لکن خرج به عیش و نوش نقد را مقدم بر نفع نسیه میدانند". این شیوه عملکرد در ایران تازگی نداشت. سالیانی پیشتر فتحعلیشاه در پاسخ ملکم انگلیسی که میخواست برای مقابله با قحطی، کشت سیب زمینی را در ایران رواج بدهد گفت: "خب، به دولت ایران چه تقدیم میکنید که تا این کار را بنمایید؟" که ملکم ظاهراً بهتر دید سری را که درد نمیکند دستمال نبندد.
Www.meyarco.ir
واکنش جان به ضررهای اول، طبق معمول، نادیده گرفتن بازار بود. هفت سال طول کشید تا جان قهرمان شود و فقط هفت روز طول کشید که شکست بخورد. خیلی از دوستانش هم همین وضعیت را داشتند؛ اما چگونه؟ با تمام آن اطلاعاتی که در دسترسش بود، سوابق آنچنانیاش (و بنابراین به نظر خودش هوش و مهارت بالاتر از حد متوسطش) و تسلط به ریاضیات پیچیده چگونه ممکن بود شکست بخورد؟ آیا ممکن است ماهیت سایهوار رخدادهای تصادفی را فراموش کرده باشد؟
به دلیل سرعت رخدادن وقایع و موج پس از انفجار، مدت زیادی طول کشید تا جان بفهمد چه اتفاقی افتاده. افت بازار آنقدر هم زیاد نبود. فقط قدرت نفوذ بسیار زیادی داشت.
ازدستدادن پول چیزی است که معاملهگران خوب به آن عادت دارند. اما جان بیش از آنچه برای ازدست دادن برنامهریزی کرده بود از دست داد. اعتماد شخصی به او و اعتبارش از بین رفت؛ اکنون جان مملو از شرمساری است. هنوز هم در خیابان نگران مواجهشدن با دوستان قدیمیاش است.
شاید کارفرمایش باید بیشترین نارضایتی را از نتیجه کلی داشته باشد، زیرا جان مقدار پول از ماجرا بیرون کشید. باید سپاسگزار باشد که این ماجرا هیچ هزینهای، جز فشار عاطفی برای او نداشته و دارایی خالصش منفی نشده است. درحالیکه کارفرمایش چنین وضعی نداشت. جان برای کارفرمایانش، بانکهای سرمایهگذاری نیویورک، در مدت هفت سال حدود ۲۵۰ میلیون دلار درآمد کسب کرده بود؛ اما طی چند روز بیش از ۶۰۰ میلیون دلار آخرین کارفرمایش را از دست داد.
Www.meyarco.ir
در ۴۰ سال گذشته قیمت مسکن بیش از سه هزار برابر شده است. هفته نامه تجارت فردا.
Www.meyarco.ir
سرمایهگذاری خوب لزوماً به معنای بهدستآوردن بالاترین بازده نیست، زیرا بالاترین بازده معمولاً یکبار اتفاق میافتد و تکرار نمیشود. بلکه سرمایهگذاری خوب کسب بازدهی بسیار بالایی است که بتوانید به آن پایبند باشید و در طولانیترین مدت تکرارش کنید در آن زمان است که مرکب کردن منجر به بازدهیهای بیشتر و بیشتر میشود.
سرمایهگذاری خوب لزوماً به تصمیمگیری خوب مربوط نیست؛ بلکه به همواره خرابکارینکردن مربوط است.
میلیونها راه برای ثروتمند شدن وجود دارد و کتابهای زیادی درباره چگونگی انجام آنها نوشته شده است. اما تنها یک راه برای ثروتمند ماندن وجود دارد: ترکیبی از صرفهجویی و بدگمانی.
Www.meyarco.ir
بر اساس برآوردهایی که در دست داریم میدانیم که خسارات اقتصادی مستقیم و غیرمستقیم جنگ تحمیلی در فاصله سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ بیش از سه برابر کل درآمدهای ایران از نفت در سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۶۷ بوده است. اگر مقدار این خسارات را باارزش کل ناخالص سرمایههای ثابت در سالهای ۱۳۳۷ تا ۱۳۶۷ مقایسه کنیم، این نسبت تقریباً ۵ برابر میشود. برای اینکه تصویری از میزان خسارات مستقیم و غیرمستقیم به دست داده باشم، رقمها را مرور کنیم: مقدار ریالی آن خسارتها را ۶۵۳۵۳ میلیارد ریال برآورد کردهاند که باتوجهبه دلار ۷ تومانی در آن سالها، معادل ۹۳۳ میلیارد دلار میشود. اگر درآمد نفت ایران را در آن دوران در سال به طور متوسط ۲۰ میلیارد دلار در نظر بگیریم، یعنی کل درآمدهای نفتی ایران برای ۴۷ سال.
Www.meyarco.ir
بازارها (و زندگی) موقعیتهای برد یا باخت ساده نیستند، چون هزینه باختها ممکن است به وضوح با هزینه برد متفاوت باشد. وقتی راهبرد فرد چولگی باشد، یعنی یک احتمال کوچک برای باخت بزرگ و یک احتمال بزرگ برای یک برد کوچک وجود داشته باشد، به حداکثر رساندن احتمال برندهشدن به حداکثر رساندن انتظارات از بازی را در پی ندارد. اگر درگیر راهبردی شبیه راهبرد بازی رولت روسی (ضرر زیاد با احتمال کم) هستید، راهبردی که هر چند سال یکبار شما را ورشکست میکند، احتمالاً در همه نمونهها برنده ظاهر خواهد خواهید شد، جز در سالی که مردهاید.
گرچه سوروس در نوشتههایش هیچ چیز معناداری ارائه نمیداد، اما میدانست که چگونه با رخدادهای تصادفی روبرو شود؛ یعنی با حفظ ذهنی باز و نقاد و تغییر عقایدش با حداقل شرم. او راه میرفت و خود را خطاپذیر میخواند و بسیار قدرتمند بود، چون این را میدانست، درحالیکه دیگران ایدههای مغرورانهتری درباره خود دارند.
Www.meyarco.ir
وارن بافت ۸۱.۵ میلیارد دلار از دارایی ۸۴.۵ میلیارد دلاریاش را پس از تولد ۶۵ سالگیاش به دست آورد. ذهن ما طوری ساخته نشده است که بتواند چنین اتفاقی را بپذیرد.
اگر چیزی قابلیت مرکب شدن داشته باشد کمی افزایش در مقدارش سوختی بشود برای رشد و افزایش آن در آینده - مقدار کمی از آن در شروع ممکن است به نتایج بسیار خارق العادهای منجر شود؛ نتایجی که به نظر میرسد منطق را به چالش میکشند. این موضوع ممکن است آن قدر غیرمنطقی باشد که امکان آن، منشأ این رشد و نتایجش را دستکم بگیرید.
ثروت بافت فقط به این سبب نیست که سرمایه گذار خوبی است، بلکه به این دلیل است که او از کودکی سرمایهگذار خوبی بوده است. الان که این مطلب را مینویسم، دارایی خالص او ۸۴.۵ میلیارد دلار است. از این مقدار، ۸۴.۲میلیارد دلارش را پس از تولد پنجاهسالگیاش کسب کرده است. ۸۱.۵ میلیارد دلار هم در میانه دهه هفتم زندگیاش به دست آورده است.
وارن بافت سرمایهگذار فوقالعادهای است. اما اگر تمام موفقیت او را به زیرکیاش در سرمایهگذاری مربوط کنید، نکتهای اساسی را از دست خواهید داد. کلید واقعی موفقیت او این است که سرمایهگذار خارقالعادهای در سهربع قرن بوده است. اگر او در دهه چهارم زندگیاش شروع به سرمایهگذاری کرده بود و در دهه هفتم بازنشسته میشد کمتر کسی نامش را میشنید.
عملاً تمام موفقیتهای مالی وارن بافت میتواند به پایه مالیای که در سالهای بلوغش ایجاد کرد و عمر طولانیاش وابسته باشد مهارت او سرمایهگذاری است، اما راز او زمان است. مرکب شدن این گونه کار میکند.
به این موضوع طور دیگری فکر کنید؛ بافت ثروتمندترین سرمایهگذار تمام دوران است اما در واقع بزرگترین نیست، دستکم زمانی که میانگین بازده سالانه را در نظر بگیریم.
جیم سیمونز، رئیس صندوق تأمینی تکنولوژی های رنسانس، از سال ۱۹۸۸ سالانه ۶۶ درصد بازدهی را از مرکب کردن پول به دست آورده است. هیچکس به این رکورد نزدیک هم نشده است. همانطور که دیدیم، بافت سالانه تقریباً ۲۲ درصد، یکسوم سیمونز از مرکب کردن پولش بازدهی کسب کرده است.
الان که این مطلب را مینویسم، دارایی خالص سیمونز ۲۱ میلیارد دلار است. او ۷۵ درصد کمتر از بافت ثروت دارد و میدانم که باتوجهبه اعداد و ارقامی که با آنها سروکار داریم، این عدد چقدر مضحک به نظر میرسد.
اگر سیمونز سرمایهگذار بهتری است، چرا این تفاوت وجود دارد؟ زیرا تا پنجاهسالگی در سرمایهگذاریاش پیشرفتی نداشت. فرصت او برای مرکب کردن کمتر از نیمی از سالهای در دسترس بافت بود.
Www.meyarco.ir
واقعیت این است که اقتصاد ایران در قرن نوزدهم تحولاتی اسفبار داشته است. منظورم از این تحولات این است که در طول این قرن، اگرچه اقتصاد ما سرمایهداری نشد، ولی دیگر آنچه که در ابتدای قرن نوزدهم بودیم هم نبودیم. رفتهرفته که صنایعدستی ما آبرفت، اقتصاد ایران به واردات این محصولات از اروپا و روسیه تزاری و هندوستان وابستهتر شد. برای رفع کسری تراز پرداختها، "ایران فروشی" آغاز شد و برای رفع بحران مالی دولت - شاه ـ به "خصوصی سازی بدوی" رو کردد و زمینهای خالصه را به ثروتمندان و اشراف فروختند. فروش مشاغل و عناوین سرعت بیشتری گرفت و تتمه اخلاق اقتصادی جامعه را به تباهی کشاند. در پوشش "احداث کارخانه" امتیازاتی بیشمار به خودی و بیگانه بخشیدند که اگر چه برای ایران کارخانه نشد، ولی برای صاحبان بومی این امتیازات که وطندوستیشان از کورهراه جیبهای گشادشان میگذشت، منبع درآمد های "ارزی" شد که در بانکهای فرنگ برای روز مبادا به امانت گذاشتند. صاحبان خارجی این امتیازنامهها نیز اگرچه بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی را به وجود آوردند که این بانکها بعد بهصورت ابزاری مؤثر برای کنترل سیاستها به کار گرفته شدند، اما در نتیجۀ همۀ اینها نه یک کیلومتر راه ساخته شد و نه کارخانه و کارگاهی بنا شد که حداقل پارچه کفن مردگان ما وارداتی نباشد. در ۵۰ سال حکومت خودکامه ناصرالدینشاه قاجار بر ایران بیش از ۸۰ قرارداد با خارجیان به امضا رسید که اگرچه به اقتصاد ایران از آنها خیری نرسید، ولی امضاکنندگان و شاه و وزرای کیسه گشادش به درجات مختلف به آبونان رسیدند و رشوه ستاندند. خصوصیسازی بدوی نیز از سویی، نشانه تضعیف حاکمیت خودکامه شاه بود و از سوی دیگر، نمودار سر برآوردن طبقهای که اگرچه تازه و بدیع نبود، ولی در یک مورد بسیار مهم دستخوش تحولی بسیار اساسی گشته بود. یعنی برای نخستین بار در تاریخ درازدامن ایران زمیندارانی پیدا شدند که زمینداریشان نتیجه "هدیه و صلهای" از سوی مستبد اعظم نبود، بلکه ملک را اگرچه به قیمتی ارزان ولی از مستبد اعظم "خریده" بودند. البته زندگی روستاییان از این رهگذر اسفناکتر شد و شاید ازاینرو است که در سالهای پایانی قرن نوزدهم مهاجرت چشمگیر جمعیت به مناطق جنوبی روسیه تزاری را میبینیم. کارگرانی که نه فقط خودشان که مازاد کارشان را نیز از اقتصاد ایران به در برده بودند. در عرصه تکنولوژیک هم هیچ تحولی رخ نداد. نه ماشینآلاتی تازه به کار گرفته شد و نه شیوههایی نو برای اداره و سازماندهی تولید به کار افتاد. حتی همان نظامات قدیمی، ولی بسیار مؤثر و مفید مانند نظام آبیاری با قنات هم حفظ و مرمت نشد. یعنی میخواهم بگویم که با همه تحولاتی که در جهان اتفاق میافتد، وضعیت اقتصادی ما در پایان قرن نوزدهم بهواقع و به جد بحرانی است.
Www.meyarco.ir
معامله گران متوسط وقتی پولهایشان را ازدست میدهند، میشوند سرمایهگذاران "طولانیمدت" و میان جایگاه معاملهگر و سرمایهگذار جابهجا میشوند، تا بالاخره یک جا شانس بیاورند. تفاوت بین معاملهگر و سرمایهگذار در مدت زمان شرطبندی و میران آن شرط نهفته است. مطلقاً هیچ اشکالی در سرمایهگذاری "طولانی مدت" وجود ندارد، بهشرط این که آن را با معاملات کوتاهمدت قاتی نکنید. مشکل این است که بسیاری از افراد، وقتی پولهایشان را از دست میدهند، میشوند سرمایهگذار بلند مدت و در بخشی از انکار وضعیتشان، تصمیم خود را برای فروش به تعویق میاندازند.
آنان از قبل هیچ برنامه دقیقی ندارند که در صورت ضرر چهکار باید انجام دهند:آنها اصلاً به چنین احتمالی فکر نمیکردند. معاملهگران متوسط فروش را، حتی زمانی که "ارزش بهتری" هم داشته باشد، نمیپسندند. این افراد در نظر نگرفتند که شاید روششان در تعیین ارزش اشتباه است، نه این که بازار خودش را با معیار ارزشگذاری آنها تطبیق نداده است. شاید حق با آنها باشد؛ اما شاید احتمال معیوب بودن روشهایشان را هم در نظر نگرفته باشند. آنات وقتی ضرر کردند واقعیت را نپذیرفتند. قیمت روی صفحه واقعیت خود را به نفع یکجور "ارزش" انتزاعی از دست داد. در حالت انکار کلاسیک، معمولاً این جمله بیان شد که " این فقط نتیجه انحلاله، فروش از روی ترسه" و پیوسته واقعیت پیام نادیده گرفته شد.
چگونه چنین معامله گرانی که تمام اشتباهات ممکن را مرتکب شدند آن قدر موفق شدند؟ به دلیلی یک اصل ساده درباره تصادفی بودن رخدادها. این یکی از مظاهر سوگیری بقا است. ما معمولاً فکر میکنیم معاملهگران موفق بودهاند، چون کارشان را خوب بلدند. شاید علیت را برعکس گرفتهایم. آنها را کاربلد میدانیم فقط به این دلیل که پول درمیآورند. در بازارهای مالی میشود کاملاً تصادفی و اتفاقی درآمد کسب کرد.
Www.meyarco.ir
هیچچیز آن قدر که به نظر میرسد خوب یا بد نیست.راجات گوپتا در کلکته به دنیا آمد و در نوجوانی یتیم شد. مردم از افراد معدود و ممتازی صحبت میکنند که نسبت به دیگران از امتیازهای خاصی برخوردارند. اما او مطلقاً چنین فرصتی در اختیار نداشت. با وجود این که در چنین شرایط سختی شروع کرد، چیزی که در نهایت به آن دست یافت واقعاً خارق العاده بود. گوپتا در میانه دهه پنجم زندگی اش مدیرعامل شرکت مککینزی بود، معتبر ترین شرکت مشاوره جهان؛ در سال ۲۰۰۷ در هیئت مدیره پنج شرکت سهامی عام حضور داشت. او که از محلههای فقیرنشین کلکته آمده بود به معنای واقعی کلمه یکی از موفق ترین تاجران زنده دنیا شده بود.موفقیت او به کسب ثروت عظیمی منجر شد گفته میشود ثروت او در سال ۲۰۰۸ ارزشی معادل صد میلیون دلار داشته است. او هر کاری را که میخواست میتوانست انجام دهد. اما آنچه او میخواست این نبود که فقط یک میلیونر باشد؛ بلکه میخواست میلیاردر شود. گوپتا عضو هیئتمدیره گلدمن ساکس شد؛ آنجا در کنار برخی از ثروتمندترین سرمایهگذاران جهان قرار گرفت. در سال ۲۰۰۸، زمانی که گلدمن ساکس با نگرانی به بحران مالی خیره شده بود وارن بافت قصد داشت پنج میلیارد دلار در این بانک سرمایهگذاری و به بقای آن کمک کند. گوپتا، در مقام یکی از اعضای هیئتمدیره، قبل از این معامله مطلع شد. اطلاعات ارزشمندش بود. بقای گلدمن در هالهای از ابهام قرار داشت و حمایت بافت مطمئناً سهام آن را بسیار افزایش میداد.
شانزده ثانیه پس از اطلاع از این معامله قریب الوقوع، او که تلفنی به جلسه هیئت مدیره وصل شده بود تلفن را قطع کرد و با مدیر یکی از صندوق های پوشش ریسک به نام راج راجاراتنام تماس گرفت. این تماس ضبط نشد، اما راجاراتنام بلافاصله ۱۷۵۰۰۰ سهم از سهام گلدمن ساکس را خریداری کرد؛ بنابراین میتوانید حدس بزنید که آنها از چه چیزی صحبت کرده بودند. قرارداد بافت و گلدمن ساعاتی بعد به اطلاع عموم رسید. سهام گلدمن افزایش یافت و او بهسرعت یک میلیون دلار به دست آورد.
این فقط یک نمونه از کارهایی بود که گفته میشد گوپتا انجام داده است. SEC ادعا میکند اطلاعات داخلی گوپتا منجر به سود هفده میلیوندلاری شده بود. بهدستآوردن این پول آسان بود؛ و برای دادستانها، حل این پرونده حتی از این هم آسانتر. گوپتا و راجا راتنام هر دو به سبب این معامله غیرقانونی به زندان رفتند و حرفه و اعتبارشان با ویرانی جبرانناپذیری روبهرو شد.
Www.meyarco.ir
فوربس فردریک که به عصر محمد شاه در ایران بود، به نکته جالبی اشاره کرد و نوشت "در تپههای بالای جنگال [Jangal] (در جنوب تربت حیدریه) سد بزرگی است که درگذشته زمینهای گندم کاشته را به عرض و طول چندین مایل آبیاری میکرد. هزینه تعمیر آن ۱۰۰۰ تومان است، ولی افزایش تولید اگر سد تعمیر شود حداقل ۳۰۰۰ تومان خواهد بود. ولی مردم منطقه به فکر تعمیر آن نیستند". بهدرستی نمیدانیم که علت این رفتار آشکارا غیرعقلانی چه بوده است، ولی تردید نداریم که نبود امنیت مالکیت و خودسری و خودکامگی صاحبان قدرت در آن بیتأثیر نبوده است. در موردی مشابه که هربرت با آن روبهرو شد، اطلاعات بیشتری داریم و او به طور مشخص به همین عامل اشاره دارد. او از حاکم سابق کلات که در نزدیکی همدان صاحب یک معدن زغالسنگ ازکارافتاده بوده علت تعمیرنکردن آن را پرسیده است. پاسخ حاکم را با هم میخوانیم: "آیا چنین کاری عملی است؟ وقتی من دردسرهای لازم را کشیده و پول و سرمایهام را صرف بازسازی کردم، تازه دولت سر میرسد و همه منافع را برای خودش میخواهد". بدیهی است در این وضعیت سرمایهگذاری نمیشود. حتی شواهدی در دست داریم که دولت یا بهتر بگوییم شخص شاه به طور مستقیم از سرمایهگذاری دیگران جلوگیری میکرد. در گزارشی مربوط به ۱۸۱۵ میخوانیم که حاکم وقت اصفهان میخواست آبانباری برای راحتی مسافران احداث کند. کارهای اولیه را آغاز کرد و همین که خبر به فتحعلیشاه رسید، دستور داد ساختمان آبانبار متوقف شود. "کارهایی از این نوع، یعنی وقتی طبیعت کمی خساست به خرج داده است باید بهوسیله او، یعنی شاه، انجام گیرد. چنین کارهایی نباید بهوسیله رعیت انجام شود. اگرچه حاکم اصفهان به اتمام ساختمان آبانبار توفیق نیافت، شاه مستبد قاجار نیز آن پروژه را به پایان نبرد و آبانبار ساخته نشد.
Www.meyarco.ir