#دیالوگ
همون طور که یهو خوابت میبره،
منم به همون سادگی عاشقش شدم.
اولش آروم آروم، و بعدش ناگهانی...
📽️ The Fault in Our Stars
@madamekotrelchannel
با دویدن برای رسیدن به کسی ،
نفسی برای ماندن در کنار او نخواهی داشت !
با کسی بمان، که نصف راه را به سمتت دویده باشد ...!
#عباس_معروفی
@madamekotrelchannel
#با_دلبر
ولی بنظرم حافظه،
فقط واسه اینه که من خنده هاتو
توش نگه دارم...
❤️
@madamekotrlchannel
گفت تنها میمونی مرد حسابی. داری پیر میشی، به ده سال دیگه فکر کن، بیست سال دیگه.
"دیگه" رو مث تو میگفت. یادت کردم باز.
کجاهایی؟ تنها نمونی کاش...
🙂✨
«حمید سلیمی»
@madamekotrelchannel
امروز بوسههای تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
و دستهایت
و شانههایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
اینها تمام حافظهی من نیست
تنها اشارههایی از فاصله است
✨
#رضا_براهنی
@madamekotrelchannel
قشنگترین تعریفی که از تعهد خوندم این بود که: «اگه یه نفر رو قلباً و با تمام وجود دوست داشته باشی، تعهد آسون ترین کاریه که میتونی داشته باشی! چون هیچکس جز اون به چشمت نمیاد و هیچکس نمیتونه به اندازهی اون زیبا و کامل باشه.»
@madamekotrelchannel
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮی ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ بی تابی و ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮی ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ همیشگی ﻧﯿﺴﺖ...
ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮی ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ...
🌙
@madamekotrelchannel
زندگی چهار فصله...
الانمون رو نگاه نکن که درگیر زمستونشیم،
بهار ما هم میرسه...
🌱✨
@madamekotrelchannel
#دیالوگ
"فداكاري"
اين كاريه كه ما براي كسايي كه دوستشون داريم انجام ميديم
📽If I Stay
@madamekotrelchannel
شایع تو اهنگ عصبانی از اول تا آخر از همه گله و شکایت میکنه که چه بدی هایی بهش کردن، اما آخرش میگه :
« من عصبانیم، از اینکه هنوز از حال برید من از حال میرم»
داستان همینه؛ هر چقدرم از بعضیا ضربه بخوریم باز خم به ابروشون بیاد قلبمون مچاله میشه...
@madamekotrelchannel
بالا رفتن سن مزایا و معایبی داره،
مثلا کلمات روزنامه رو از نزدیک نمیبینی
ولی احمق هارو از دور تشخیص میدی!
😉
@madamekotrelchannel
من همونیم که به هزار ترفندِ غیر مستقیم به طرف نشون میدم ناراحتم
بعد که خودش میپرسه از من ناراحتى؟
میگم نه بابا دیوونه، از تو چرا؟
@madamekotrelchannel
خیلی خوشگل نبود...
یه صورت معمولی داشت، با چشمای معمولی و مهربون.
اما؛
اما قشنگ می خندید...
انقد قشنگ می خندید که آدم احساس می کرد هیچکس تو دنیا مثل اون بلد نیست بخنده!
راستش همه کار کردم که به دستش بیارم...
چند سالی هم بودیم با هم.
دروغ چرا! همه چی هم خوب بود.
دوسم داشت؛ دوسش داشتم.
اما انگار آدم وقتی داره به آرزوهای بزرگش می رسه یادش میره که چقد آرزوهای کوچیک هم داشته!
یادمه یه بار خسته از سر کلاس برمی گشتم خونه که تو راه زنگ زد و گفت بریم بیرون!
عدسی پخته بود... خودش کلاسش رو نرفته بود که درستش کنه و بیاره تا بتونیم با هم بخوریم.
یکم شور شده بود؛
به شوخی غر زدم بهش که چرا انقد شور آخه دختر! گلوم سوخت!
ولی بعد فوری نوک دماغشو گرفتم کشیدم و گفتم: با این حال، باورکن این خوشمزه ترین عدسی بود که تا حالا خورده بودم !
می دونستم بلده خوب غذا درست کنه؛
فقط چون عجله ای بوده این یه دفعه اینطوری شده.
اون موقع ها آرزوم همین چند لحظه نشستنا کنارش بود.
یه مدت که گذشت الکی بهانه گیر شدم؛
هر بار سر یه چیزی ناراحتش می کردم؛
همه کارم کرد واسه موندنما!
اما من دیگه رویاهای جدید تو سرم داشتم؛
و از نظر من اون سد راه تک تکشون بود.
واسه همین یه روز بی دلیل گذاشتم و رفتم.
الآن یک ماهی میشه که برگشتم ایران.
دیروز عصر خیلی اتفاقی توی پارک دیدمش.
برعکس من که هر دفعه یه چیز می گفتم و هر روز یه رنگ عوض می کردم؛اون انگار خیلی عوض نشده بود...
فقط یه ذره پیر شده بود، یه ذره هم آروم تر.
با همون تیپ و قیافه!
نمیدونم چرا با وجودی که ازش فاصله داشتم، ولی انگار بوی عطرشو حس میکردم. نمیدونم شایدم خیالاتی شده بودم…
گاهی وقتا لبخند می زدا اما خنده هاش دیگه اون شکلی نبود...
چشاشم هنوز مثل قبل مهربون بود اما برق اون سالها رو نداشت.
همین طوری زل زده بودم به صورتش؛
یه تیکه از موهای جو گندمیشو دزدکی دیدم از زیر روسریش؛
همون روسری که من براش خریده بودم؛
باورم نمی شد هنوز نگهش داشته
باشه!
داشت یه دختر بچه رو توی تاب هل می داد که مامان صداش می زد.
میدونی من آدمای زیادی رو شناختم تو این مدت...
اما انگار هیشکی مثل اون دوست دارماش بوی موندن نمی داد.
یه لحظه دلم خواست زمان برگرده و بشیم همون دو تا دانشجوی ۲۰ ۲۲ ساله که عصرا بعد کلاس از ذوق و شوق بودن کنار همدیگه همه کوچه ها و خیابونای شهر و قدم می زدن، بدون اینکه حتی یه لحظه خسته بشن
اما...
الان ساعت ۱۰ شبه و اون احتمالا داره کنار خانوادش عدسی خوش نمک می خوره. منم همچنان روی صندلی پارک نشستم و به اون سالها فکر می کنم؛ اما نه مثل اون خانواده ای دارم و نه کسی که حتی توی خونه منتظرم باشه.
می دونی یه چیزایی هست که آدم سال ها بعد می فهمه!
سال ها بعدی که دیگه خیلی دیره.
خیلی دیر…
💙💭
| #نیلوفر_زارع |
@madamekotrelchannel
تویی که پا به پام تا ایستگاه مترو اومدی حقته باهام تو ماشینم بشینی؛
تویی که تو غصه هام همدرد بودی لیاقت این رو داری که وقت شادی کنارم باشی؛ تو که توی مسیر پیشرفت باهام همقدم بودی باید توی جشن های پیروزیمم باشی؛
وقتی دیوار بلند کشیدم بین خودمو این آدما اونی که این حصار و شکست، خودش رو بهم رسوند تو بودی؛ اصلا میدونی چیه تو همونی هستی
که میگه: « وقتی همه کور بودن تو کردی بهم توجه :) »
لیدی ال
@madamekotrelchannel
مِه بود.
کنار آتش نِشستم و به ماهِ کوهستان نگاه کردم. بعد دلم برایت تنگ شد..
دلم خواست حالت را بپرسم، درباره چیزی ساده با تو حرف بزنم ..
🤍🌚
#حمید_سلیمی
@madamekotrelchannel
«تُحسب قيمة المنزل بضحكات الأم.»
ارزش خانه به خندههای مادر است.
"لاادری"
@madamekotrelchannel
یک افسانهی خیلی قشنگ هست که میگه:
«اگه لایقش باشی بهت تعلق میگیره و اگه لیاقتِ بیشتر از اونو داشته باشی ازت گرفته میشه!»
پس بیخود برای چیزهایی که از دست دادی ناراحت نباش، حتماً قراره بهترش گیرت بیاد!
@madamekotrelchannel
#دیالوگ
تو اولی نیستی، من با خیلیا عاشقیت داشتم، اما دیگه تا وقتی پیش آقام خاکم کنن، خود خودتی. اگه اولی نبودی اینو بدون آخری هستی .
♥️👤
🎥 سوته دلان
@madamekotrelchannel
تجربه ی زیسته ی تقریبا همگیِ ما یه نشونی ای داره از وقتی که:
ساعت بیست دقیقه به یکه.
تازه از مدرسه تعطیل شدی و سوز سرمایِ هوا درز میکنه از لای شال گردنت حتی و سرخ شده لُپ و نوک دماغت.
جورابات از رد شدن از برفایِ قاتی شده با گِل، خیسِ خیسه و چندشت شده.
اعصابت خط خطیه. از اینکه هیشکی نمیفهمه زنگِ هنر فقط نقاشی کشیدن نیست و دبیر هنره هی میاد اون دوتا دوقلویِ از دماغ فیل افتاده رو که از هفت ماهگی پا میشن میرن کلاس نقاشی رو میکوبونه تو سرِ تو و بقیه که:
« به به! نگاه کنید بچه ها!، چه قدررررر ظریف و هنرمندانه به تصویر کشیدن این هنرمندای آینده دارِ کلاسمون»
اونجا هی اومدی دهن باز کنی بگی:
باشه بابا! ماها همه آینده نَداریم. اینا خوبن...
ولی بازم هیچی نگفتی چون جرئتشو نداری. هیچ وقتَم نداشتی.
زانویِ شلوارت نخ نما شده و خودِ زانوعه بدجور میسوزه.
دلت به یه زنگ ورزش خوش بود که اونم اینجوری زدن و پشتِ تورِ والیبال ناکارِت کردن. کف دستتو نگا میکنی.
هنوزم چندتا سنگ ریزه بهش چسبیده.
دلت میخواد بدویی و زودتر برسی خونه. پناهگاهِ گرم و امن.
نمیشه اما. زمین سُره. کولهات هم سنگینه و بوی نارنگی له شده میده.
عین جوجه گنجشک شدی. خیس و خسته و بی دفاع.
سرت پر فکره. قلبت پر حس.
این حالِ همه ی دبیرستانیاس.
میرسی سرِ کوچه. از درِ هر خونه که رد میشی بوی غذا میاد.
لوبیاپلو،کوکو،قورمه سبزی،پیازداغ...
دلت ضعف میره. فکمیکنی با این شانس گندی که امروز داشتی امروز ناهار حتما کرفسه!
چه امیدی هست به امروز دیگه؟
کلید میندازی و در خونه رو باز میکنی. مامانت نیست و صبحش بهت گفته بود که نیست. میره سه شنبه بازار.
یه نفس عمیق میکشی و بوی خونه رو میفرستی توی ریه هات. خونه گرمه. بوی موهای مامانو میده.
همه چی مرتبه و سرِ جاش. لباسای خیسِتو درمیاری و پرت میکنی کنار بخاری.
میری توی آشپزخونه و میبینی سفره آماده ست.
سالاد، ماست و ترشیِ آلبالو و یه یادداشت کنارش:
«ناهارتروی گازه. زیرشو خاموش کن زود. نوش جان مامان جان!»
میری سمتِ گاز.
چشمت میوفته به این صحنه.
بالا پایین شدنِ درِ قابلمه، ضربانِ قلب خونه رو یادت میندازه.
قلبت آروم میشه. واسه یه لحظه ام شده رها میشی از هرچی فکر و خیاله.
با احتیاط که درِ قابلمه رو برداشتی و دیدی کرفس نیست
( هرچی که دوست دارینو تصور کنین:) ) خط خنده ات پر رنگ تر میشه.
میشینی روی تک صندلی آشپزخونه
گوش میدی به ضربان قلبِ خونه ای که داره بهت میگه:
هنوزم ادامه داره...
#نیکناز_رستگاری
@madamekotrelchannel
00:00
همه چیز در آخرین آدمی خلاصه میشود که
در تنگنای شب به یاد میآورید؛
قلب شما آنجاست.
❤️✨
#چارلز_بوکوفسکی
@madamekotrelchannel
حس میکنم از یه سنی به بعد دیگه حوصله گرفتن وایب منفی از آدمای دورتو نداری، دیگه به این فک نمیکنی رفیقمه کلی خاطره داریم، یا حتی بهش احتیاج دارم فلان جا، انگاری ظرفیت ملاحظه کردنت پر شده، بدون توضیح کنار میذاری و عموما میشی آدم بده، ولی اکی عه.
@madamekotrelchannel
با همه بدبینیها و ناباوریهام، هنوز ته دلم رومانتیکم، هنوز باور دارم در اوج بدبختیها و تاریکیها، دوست داشتن میتونه رنگ زندگیت رو عوض کنه. کافکا در یکی از نامه هاش به فلیسه نوشته:
من آدم فلکزدهای هستم و تو عزیزِدلم، مقدّر بود تا برای متعادل کردنِ این فلاکت فرا خوانده شوی.
@madamekotrelchannel
تاریخ زندگی خانواده من به قبل از «حملهی اعراب» و بعد از «حملهی اعراب» تقسیم میشود. مامان همیشه بعد از آن حادثه میگوید «حمله اعراب»، نمیگوید آتشسوزی یا آتش زدن.
میخواهد هنوز به خودش و بقیه تاکید کند که آمدند و آتش زدند و بردند و کشتند.
درست مثل هزار و چهارصد سال پیش.
اشراق درخت گوجه سبز
#شکوفه_آذر
@madamekotrelchannel