lifesymphony | Неотсортированное

Telegram-канал lifesymphony - سمفونی زندگی

302

"سمفونی زندگی" نام مجموعه کلاس های آموزش خانواده است با تدریس زهرا رستمی. پاسخگویی برای برگزاری دوره ها: 09370781986 ادمین: @zrostami وقت مشاوره: سه شنبه ها در کلینیک روشنا (74639) چهارشنبه ها در شمیم باران(22676220)

Подписаться на канал

سمفونی زندگی

این چند ماه خیلی عجیب و غریب بود و من  احساسات زیادی را تجربه کردم؛ اول از همه
غم و بعد خشم، ترس و ... ناامیدی

و از اونجایی که این احساسات معمولا ختم به بی عملی میشه در آدمی با تیپ شخصیتی من
با خودم کلی بالا و پایین کردم؛
و کلنجاااار...

یاد داستانکی افتادم که بیست سال پیش خونده بودم و در عین سادگی، بسیااار اثربخش بود در روان من:

«چهار شمع به آهستگی می‌سوختند
و در محیط آرامی صدای صحبت آن‌ها به گوش می‌رسید:

شمع اول گفت:
«من صلح و آرامش هستم، اما هیچ کسی نمی‌تواند شعله‌ی مرا روشن نگه دارد. من باور دارم که به زودی می‌میرم ...»

سپس شعله‌ی صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد.

شمع دوم گفت:
«من ایمان هستم. برای بیشتر آدم‌ها دیگر در زندگی ضروری نیستم، پس دلیلی وجود ندارد که روشن بمانم ...»

سپس با وزش نسیم ملایمی، ایمان نیز خاموش گشت.

شمع سوم با ناراحتی گفت:
«من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم. انسان‌ها من را در حاشیه‌ی زندگی خود قرار داده‌اند و اهمیت مرا درک نمی‌کنند. آن‌ها حتی فراموش کرده‌اند که به نزدیک‌ترین کسان خود عشق بورزند ...»

طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد.
ناگهان ...
کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید.
«چرا شما خاموش شده‌اید، شما باید تا آخر روشن بمانید.»
سپس شروع به گریه کرد.

آن‌گاه شمع چهارم گفت:
«نگران نباش تا زمانی که من وجود دارم، ما می‌توانیم بقیه شمع‌ها را دوباره روشن کنیم. مـن امـــید هستم!

کودک با چشمانی که از اشک و شوق می‌درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه‌ی شمع ها را روشن کرد.»

و من اون کودک درونم سالهاست که میگه:
فقط ادامه بده
متوقف نشو
ایستادن کار تو نیست
کاری که تا الان میکردی را پیش ببر
و در حین اون بیشتر فکر کن که میخوای از این به بعد چکار کنی در این مملکت...

و الان دو تا ایده به ذهنم رسیده:
فراهم کردن فضایی مثل باشگاه نوجوانی اما برای جوان ها با عنوان «باشگاه جوانی»
که با همکاری یک روانشناس بی نظیر: آقای علی توکلی یرکی میخواهیم که اجرایی ش کنیم از جمعه
و ایده دوم را هم به زودی میگم😉
حالا فعلا هرچی جوان دور و برتون میشناسید لطفا بهشون اطلاع رسانی کنید و مطمئن باشید که پشیمون نمیشید از این معرفی😍

Читать полностью…

سمفونی زندگی

دوستان سلام
بعد از درخشش زیاد باشگاه نوجوانی و درخواست های زیاد جوانان برای داشتن یک پاتوق فرهنگی، مایل به گشایش «باشگاه جوانی» شدیم.
می‌خواهیم برای جوانان عزیز سرزمینمان ایران فضایی امن و سالم برای گفتگو و رشد فراهم آوریم.
پس از شما می‌خواهیم اگر جوان بالای ۱۸ سال دور و بر خود دارید، شرکت در معارفه باشگاه جوانی را به آنها پیشنهاد دهید☺️

زمانبندی ترم زمستان باشگاه جوانی:
معارفه: پنجشنبه ۲۹ دی ماه ساعت ۵ تا ۷ در باغ کتاب تهران

جلسات:
ساعت ۱۰ تا ۱۳ روزهای
جمعه ۷ و ۲۱ بهمن ماه
جمعه  ۵ و ۱۹ اسفندماه
در موسسه بازی و اندیشه در شهرک غرب

اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
09035245030

Читать полностью…

سمفونی زندگی

دوستان این دوره و مربی ش عااالی هست👌
پیشنهاد میکنم حتما شرکت کنید☺️
اگر خواستید تخفیف هم بگیرید، بگید رستمی معرفی کرده😉

Читать полностью…

سمفونی زندگی

.✨فرزند مهمترین مهمانیست که به خانه ما دعوت شده✨
.
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

جمله طلایی
💫من تو را دقیقا همین‌گونه که هستی دوست دارم و میپذیرم💫

❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

کارگاه آنلاین *کلیدهای رفتار*
مدرس: خانم دادبه

کلیدهای رفتار نکاتیست برای ایجاد تغییر در خودمان برای نوع ارتباطمان با مخاطبین مان به ویژه مخاطب کودک و همچنین کودک درون.
هر یک از این کلیدها، ابتدا برای ساختن خویش و نوع بودنمان است‌.

سه شنبه ها(۷ جلسه)
ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰
شروع: ۱۱ آبان

ثبت نام:
http://wa.me/9809120232994

Читать полностью…

سمفونی زندگی

⚠️برای تقویت مسئولیت پذیری و‌ در نتیجه اعتماد به نفس در کودکانمان اجازه بدهیم کار هایی را که میتواند، خودش انجام بدهد⚠️

❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

تنبیه یا هدیه ای به نام عشق

ماشین را در زیر سایه درختی و در یکی از خیابان های فرعی برای دقایقی، پارک کردم، تا ساعت پایان طرح ترافیک آغاز شود و بتوانم وارد منطقه طرح شوم.
در این مواقع به جای فرو کردن سر در گوشی، علاقه‌مندم تا بیشتر، آدم ها، تعاملاتشان و آنچه در محیط می گذرد را ببینم و، واکاوی کنم.

کودکی حدودا 9 ساله را دیدم که با شتاب، کوله اش را جلوی در خانه ای انداخت و پشت سر خانم سالمندی که در دستانش چند پلاستیک از مایحتاج خریداری شده اش بود، دوید و گفت خانم، خانم، اجازه بدهید کمکتون کنم.

به یک باره انبوهی از پرسش ها، همراه با حالی شگفت زده و متعجب، ذهنم را در بر گرفت. این پسر بچه که گرچه به نظر بسیار باهوش، زیرک، و پر اعتماد به نظر می رسید، چگونه هم از خود مراقبت می کند، و هم به دیگران اعتماد؟
در شرایطی که بچه های این سنین، یا وابسته به والدین هستند، یا سر در بازی های کامپیوتری دارند، یا مشغول بازی با همسالان در کوچه ها هستند، و یا مثل شاهزاده ها، در خانه با مربی خصوصی کار می کنند، چگونه نیاز یک سالمند را "می بیند" و به او کمک می کند؟ چه کسی به او آموزش داده است؟ چگونه این احساس امنیت و اعتماد را به دست آورده است؟

تا جایی که حافظه من یاری می کرد، این دست از کودکان با ویژگی های مستقل بودن و حمایت گر را در دهه شصت و هفتاد و بیشتر در مناطق شهرستانی و بومی که همه برای یکدیگر آشنا بودند، دیدم، نه سال نود و هفت که بزرگتر ها در اندیشه جوشش دیگ خویش هستند، و کودکان در بند لذت های خود.

در همین حال و افکارم سیر می کردم، که دیدم همان پسر بچه با یک شاخه گل در دست، مسیر رفته را بر می‌گردد.

پیاده شدم، و گفتم می دانم عجله داری، عذر خواهی می کنم وقتت را می گیرم. یک سوال داشتم. این کمک به دیگران را در کتابها خواندی یا در مدرسه به تو آموزش دادند و یا پدر و مادرت به تو یاد دادند؟
همینطور که نفس نفس می زد و صورتش از گرما گل انداخته بود،
گفت:
هر زمانی تکالیفم را انجام نمی دهم، یا کار بدی کرده باشم، پدر و مادرم از من می خواهند که حتما یک کاری که کمک به دیگران هست را انجام دهم.

امروز استاد موسیقیم از تمرینم راضی نبود، مادر گفت برو ببین چیکار میخواهی بکنی؟ گفتم یعنی والدینت تعیین می کنند با چه روشی باید کمک بکنی، یا خودت انتخاب می کنی؟ آنها فقط می گویند، ببین میخواهی چیکار کنی؟

با خود فکر کردم عجب پدر و مادر فیلسوفی دارد این پسر.

به یاد دانشمندان علم روانشناسی افتادم که سالها پیش، در دل آزمایشگاههای روانشناسی، و از طریق آزمایش بر روی سگ و میمون و موش، روش های تشویق و تنبیه بی خاصیتی را تولید و به خورد مردم جهان دادند، که حاصلش نسلی پر توقع و ناراضی از آب در آمد.

یعنی این کمکت به این خانم مسن، تنبیهی بود که باید می شدی؟
گفت: بله.
گفتم دیگر چه کمک هایی به دیگران کردی؟
گفت چند بار به پسر همسایه که مدرسه استثنایی می رود، ریاضی آموزش دادم. چند بار هم رفتم پیش مادر بزرگم که تنهاست، خوابیدم. یک بار هم پول توجیبی روزم را دادم به یک نفر.
گفتم این شاخه گلی که در دست داری داستانش چی هست؟
گفت: آن خانم از گل فروشی سر کوچه خونش خرید و به من داد، گفتم اجازه دارم اسمت را بپرسم؟
گفت محمد هستم.، گفتم محمد چند سال داری؟ گفت 9 سال.

گفتم محمد، گل ندارم که به تو هدیه بدهم، ولی یک بسته شکلات گرفتم تا ببرم مهمانی، این را به تو می دهم که امروز، عشق، امید و شادی را به من هدیه دادی. سلام منو به پدر و مادرت هم برسان.

خواهشی هم داشتم، اول اینکه مراقب خودت باش.
طوری که گویا فهمید منظورم چیست؟ خندید و گفت هستم. به هر کسی کمک نمی کنم.
دوم اینکه وقتی بزرگ شدی و خیلی توانمند تر از امروز شدی، به کمکت به دیگران ادامه بده.
دستی تکان داد و خداحافظی کرد و رفت.

خوشحال شدم که هنوز میتوان دلهایمان را آب و جارو زد.
هنوز می‌توانیم به فرزندانمان یاد بدهیم که در رنج، درد، شادی و غم دیگران شریک شوند.
هنوز می‌شود عشق را به دیگران هدیه کرد. هنوز می توان لبخند را بر آسمان هر کوچه ای به پرواز در آورد.

/channel/shogherouyesh

Читать полностью…

سمفونی زندگی

#داستانهای_مهرمان
قسمت پنجم: خوشامدگویی به مسافر کوچولو
نوشته #زهرا_رستمی
اولین چیزی که جناب همسر بهم نشون داد کلیپی بود که بچه های #باشگاه_نوجوانی برای تبریک تولد #مهرآفرین برام ساخته بودند و یکی از بچه های زبل باشگاه فرستاده بود برای همسرم و ازش خواسته بود که لو نده تا بعد از زایمان😉 و خدااایی عااااالی بود. کلی اشک ریختم با دیدنش و تبریک های گرم تک تک بچه ها. این بهترین هدیه ای بود که برای تولد مهرآفرین دریافت کردم😌انقدر پیام و تماس تبریک داشتم که حد نداشت و چقدر احساس خوشبختی کردم که در این روزهای کرونا که به جز جناب همسر اجازه هیچ همراهی نداشتم در بیمارستان، انرژی خوب این همه آدم دوست داشتنی و مهربون دور و برم بود😇
بعد خانم #دکتر_نسیمه_کمالی اومد که بهم سر بزنه با همون انرژی مثبت و آرامش بی نظیرش لبخند زد و برام تعریف کرد که در حین #زایمان خونریزی خیلی بدی کردم و خدا خیلی کمک کرد و با کمک خانم دکتر فلانی تونستیم همه چیزو راست و ریس کنیم. چقدر عجیب! پس چطور انقدر با آرامش در کل لحظات بعد از زایمان تا اتمام کار داشت حرف های معمولی میزد درباره اسم بچه، پیشنهادش برای اسم بچه بعدی که گردآفرید بگذار و غیره. چه ترکیب حیرت انگیزی از سرعت و خونسردی در رفتارش بود. طوری کارشو انجام میداد که اصلا مشخص نبود شرایط اورژانسی است و نگران کننده. خدایی کارش را خوب بلد بود و باز هم خداروشکر کردم به خاطر اینکه دکتر خوبی در این مسیر کنارم بود.
برای شب جناب همسر رفت و خواهرم آمد و چقدر حضور یک #خواهر کمک کننده اس در این شرایط. به مهرآفرین خاله جونش را معرفی کردم و گفتم که خیلی مهربونه و اومده که امشب مراقب من و شما باشه و مهرآفرین خیلی زود با او دوست شد. کلا از همان لحظه اولی که مهرآفرین اومد سعی کردم درباره همه چیز باهاش #صحبت کنم. آدمهارو بهش معرفی کنم و براش توضیح بدم هرچیزو که مثلا مامان من الان دارم میرم دستامو بشورم که بیام به شما شیر بدم. الان خانم پرستار مهربان میخواد پوشک شمارو عوض کنه، الان آقای دکتر اومدن که شمارو معاینه کنند که ببینند که گوش های پرتوان شما شنواییش به چه میزان هست. الان داریم میریم به اتاق واکسیناسیون که به شما قطره فلج اطفال بدن. میدونم که احتمالا خوشمزه نیست اما چاره ای نیست و شما باید بخوری که بدنت در برابر بیماری ها مقاوم بشه. میدونم واکسن درد داره ولی برای سلامتی شما باید بهت بزنند. میتونی گریه کنی ولی مطمئنا زودی تموم میشه. خلاصه هرچیزی را از همان لحظه اول براش توضیح دادیم و میدیم. اینو از استادم یاد گرفتم که بچه ها همه چیز را متوجه میشن و ما مسئولیم که برای اونها از قبل بگیم که آماده بشن و اینکه هر حس و #احساس_بچه را باید به رسمیت بشناسیم و انکار نکنیم. آمپول درد داره. نباید بگیم درد نداره و یا قطره تلخه و نبا‌ید بگیم #به_به بخور.
خدایی خیلی هم جواب داده تا حالا این شیوه و خیلی هم باعث هوشیاری بچه میشه. شما هم اگر فرزند دارید امتحان کنید و نتیجه ش را اینجا سهیم بشید با ما😍
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

خطایِ هزینۀ هدررفته

ایرج شهبازی

یکی از رایج‌ترین خطاها در زندگی انسان، خطای هزینۀ هدررفته (sunk cost fallacy) یا سندروم کنکورد است. این خطا زمانی رخ می‌دهد که ما برای یک پروژه یا طرح، هزینه‌ای پرداخته‌ایم و هنگامی که متوجه می‌شویم این طرح یا پروژه هیچ فایده و نتیجه‌ای ندارد، صرفاً به خاطر هزینه‌ای که بابت آن پرداخته‌ایم، به جای این‌که آن را رها کنیم، هم‌چنان ادامه‌اش می‌دهیم و به این ترتیب افزون بر هزینه‌هایی که از دست داده و می‌دهیم، بخش بیشتری از عمر و انرژی خود را تباه می‌سازیم. این خطا را در تصمیم‌گیری‌های شخصی، خانوادگی، سازمانی و حکومتی فراوان می‌توان دید.

کسی که به تماشای یک فیلم مزخرف ادامه می‌دهد صرفاً به این دلیل که نمی‌خواهد پولی که برای بلیط پرداخته است هدر برود، کسی که هم‌چنان به یک پروژۀ ناموفق ادامه می‌دهد تنها با اتکا به این استدلال که در دو سال گذشته وقت و انرژی و هزینۀ زیادی را به پای آن ریخته است و نیز کسی که به زندگی با شخصی کاملاً نامناسب ادامه می‌دهد؛ زیراکه دریغش می‌آید احساس و انرژی و زمانی را که صرف آن رابطه کرده است نادیده بگیرد، همه گرفتار خطای هزینۀ هدررفته هستند.

هم‌چنین شرکتی که صرفاً به سبب این‌که هزینۀ زیادی برای وارد کردن یک دستگاه یا تکنولوژی تحمل کرده است، چشم خود را بر روی هر گونه تحول و تجدید نظری می‌بندد، سیاست‌مداری که با توسل به این دلیل که برای یک طرح هزینه‌های زیادی را از دست داده است، از اجرای آن طرح حمایت می‌کند و مردمی که فقط به این سبب که برای نظام سیاسی خود، جان و مال و آبرو داده‌اند، به حمایت از سیاست‌های نادرست آن ادامه می‌دهند، نمونه‌های دیگری از قربانیانِ خطای هزینۀ هدررفته هستند.

خطای هزینۀ هدررفته باعث می‌شود شخص در وضعیتِ ناخوشایندی که هیچ نتیجه‌ای جز زیانِ قطعی ندارد، باقی بماند و علاوه بر همۀ هزینه‌های گذشته، امکانات مادی و معنوی خود را در اکنون و آینده نیز از دست بدهد. هر قدر هزینه‌هایی که شخص برای یک کار کرده است، بیشتر و مهم‌تر باشند، امکان زیادتری وجود دارد که او به کاری که قطعاً محکوم به شکست است، ادامه دهد. به همین سبب است که بسیاری از سرمایه‌گذاران بزرگ، از جمله قربانیان اصلی خطای هزینۀ هدررفته هستند. آنها نمی‌توانند از خیر هزینه‌های صرف‌شده بگذرند؛ لذا به تصمیم نادرست خود ادامه می‌دهند و زیان بر زیان می‌افزایند.

جالب اینجاست که ما غالباً برای آن‌که نمی‌توانیم هزینه‌های صرف‌شده برای یک کار را نادیده بگیریم، به انجام آن کار ادامه می‌دهیم و ادامه دادن به کارِ نادرست، هزینه‌های بیشتری را بر ما تحمیل می‌کند و همین هزینه‌های بیشتر، به نوبۀ خود، دلیلی برای ادامۀ بیشتر می‌شوند و به این ترتیب ما در یک چرخۀ باطل گرفتار می‌شویم که چه بسا هرگز نتوانیم از آن خارج شویم.

گفتیم که خطای هزینۀ هدررفته را سندرومِ کنکورد نیز می‌نامند. خوب است به منشأ این اصطلاح جالب اشاره کنیم. در سال 1962 دولت‌های انگلیس و فرانسه تصمیم گرفتند هواپیمایی بسازند که سریع‌تر از صوت حرکت کند و به این ترتیب هواپیمای کنکورد ساخته شد. خیلی زود متخصصان متوجه شدند که این پروژه اصلاً مقرون به صرفه نیست و زیان‌های فراوانی را به بار می‌آورد. لازم بود دولت‌های انگلیس و فرانسه هر چه زودتر دست از ادامۀ این پروژه برمی‌داشتند، اما چنین نشد و آنها صرفاً به این دلیل که زمان و انرژی و هزینۀ زیادی را صرف این پروژه کرده‌اند، آن را ادامه دادند و نهایتاً متحمل زیان‌های فراوانی شدند.

همۀ ما نیز به شدت در معرضِ مبتلا شدن به خطای هزینۀ هدررفته یا سندروم کنکورد هستیم. از این به بعد باید مراقب باشیم که برای دفاع از هزینه‌های هدررفته، به خطای خود ادامه ندهیم. بی‌گمان «ماهی را هر وقت از آب بگیریم، تازه است» و «هروقت که جلو ضرر را بگیریم، سود کرده‌ایم»؛ بنابراین باید هنگام تصمیم‌گیری، چشمان خود را بر احساس و زمان و پولی که صرف کرده‌ایم، ببندیم و کاملاً واقع‌بینانه مسأله را بررسی کنیم و اگر لازم بود به طور کامل دست از کار خود برداریم و جلو زیان بزرگ‌تر و بیشتر را بگیریم. به قول استاد رولف دوبلی: "برای تصمیم‌گیری منطقی، باید هزینه‌هایی را که تا امروز کرده‌ای، فراموش کنی" (هنر شفاف اندیشیدن، ص ۳۱).

* برای تحقیق بیشتر دربارۀ این موضوع، کلیدواژه‌های سندروم کنکورد و خطای هزینۀ هدررفته را در گوگل فارسی جستجو کنید و نیز به کتاب ارزشمند زیر که منبع اصلی من در نگارش این یادداشت بوده است، مراجعه بفرمایید:

ــ هنر شفاف اندیشیدن، از رولف دوبلی، ترجمۀ عادل فردوسی‌پور و همکاران. تهران: نشر چشمه، بهار ۱۴۰۰. از صفحۀ ۲۹ تا ۳۱.

+ مطالعه مطلب در وبسایت
@irajshabazi

Читать полностью…

سمفونی زندگی

کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم
من زنده ام و زندگی
ارزش رفتن دارد
آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی را کر کند
خوب میدانم که گاه کفشها،
پاهایم را میزند، میفشرد و به درد میاورد
امامن همچنان خواهم رفت
زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد
ماندن در کار نیست
گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده نامعلوم
نمی اندیشم
ولی این را میدانم؛
گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است نه رسیدن
زندگی به سادگی رفتن است
به همین راحتی،
زندگی چقدر آسان است…
زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد،،،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ
قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم؟؟ تا نيفتد ! اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد،**
اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...!
" سافار"
"روانشناس بزرگ ایتالیایی"
@shogherouyesh

Читать полностью…

سمفونی زندگی

درماندگی آموخته‌شده

ایرج شهبازی

یکی از گرفتاری‌های بنیان‌برافکنی که باعث رکود و سقوطِ هر فرد و جامعه‌ای می‌شود درماندگیِ آموخته‌شده است. این درماندگی زمانی پیش می‌آید که شخص مدتی در یک وضعیت ناخوشایند به سر می‌برد و ازآنجاکه هیچ راهی برای رهایی پیدا نمی‌کند، به تدریج به آن وضعیت عادت می‌کند. چنین شخصی، حتی اگر در موقعیتی قرار بگیرد که امکان رهایی وجود دارد، باز هم هیچ کاری نمی‌کند و مذبوحانه و منفعلانه، وضعیت ناخوشایند را تحمل می‌کند. در این‌جا به اصطلاح استاد مارتین سلیگمن، شخص در حالت درماندگیِ آموخته‌شده قرار گرفته است. برای درک بهتر این مسألۀ مهم، آزمایشِ تکان‌دهندۀ زیر را با دقت تمام مطالعه بفرمایید:

«مارتین سلیگمن در آزمایشی ساده، گروهی از سگ‌ها را به دو دسته تقسیم کرد و هر گروه را در قفسی مجزا قرار داد. کف هر دو قفس به سیم‌هایی مجهز شده بود که شوک‌های الکتریکیِ بی‌ضرر، اما ناخوشایندی را به پای سگ‌ها وارد می‌کرد. سگ‌ها در یکی از قفس‌ها این امکان را داشتند که با فشار دادن بینی خود به صفحه‌ای مخصوص، جریان الکتریکی را قطع کنند، درحالی‌که در قفس دیگر، سگ‌ها چاره‌ای نداشتند جز این‌که شوک‌های الکتریکی را تحمل کنند. همین‌که سگ‌ها به شرایطِ محیطیِ خود عادت کردند، سلیگمن هر دو گروه را به یک قفسِ جدید منتقل کرد که دیواره‌ای کوتاه داشت. برای رهایی از شوک‌های الکتریکیِ ناخوشایند، تنها لازم بود که سگ‌ها از روی دیواره به بیرون قفس بجهند. سگ‌های قفس اول که آموخته بودند این امکان وجود دارد که بتوانند با انجام فعالیتی، از شرّ شوک‌های الکتریکی خلاص شوند، خیلی زود، با جهشی، قفس را ترک کردند، اما گروه دوم، بااین‌که فرار از قفس به راحتی امکان‌پذیر بود، به سرنوشت نامطبوع خود تن دردادند. این دسته از سگ‌ها روی زمین نشستند و زوزه‌کشان شوک‌های الکتریکی را، یکی بعد از دیگری، تحمل کردند. به وضوح معلوم بود که تأثیرِ عمیقِ استیصالی را که در قفسِ اول تجربه کرده بودند، با خود به شرایطِ محیطیِ جدید برده بودند. تمام علایم خمودگیِ ناشی از افسردگی، از جمله بی‌اشتهایی و بی‌علاقگی به بازی با هم‌دیگر و [بی‌توجهی] به برقراری رابطۀ جنسی در میان این سگ‌ها به وضوح مشهود بود» (علم شادکامی، صص ۲۳۷ – ۲۳۶).

روان‌شناسان چنین آزمایشی را دربارۀ انسان‌ها نیز انجام داده‌ و دقیقاً به همین نتایج رسیده‌اند؛ انسان‌هایی که در یک موقعیتِ ناخوشایند، درمانده می‌شوند و به درماندگیِ خود خو می‌گیرند، در دیگر موقعیت‌های زندگی، نسبت به تمام راه حل‌ها و امکانات بی‌توجه می‌شوند و برای بهبود وضعیت خود، هیچ کاری انجام نمی‌دهند. آنها فقط دست روی دست می‌گذارند و در کمال عجز و درماندگی، مدام جملاتی مانند «کاری از من ساخته نیست»، «دست خودم نیست» و «نمی‌شود کاری کرد» را تکرار می‌کنند. شخصی که گرفتار درماندگی آموخته‌شده می‌شود، به تدریج تمام انگیزه‌های خود را برای ساختن زندگی‌اش از دست می‌دهد و هر بلایی بر سر او بیاید، عاجزانه تحمل می‌کند و دَم برنمی‌آورد. چنین کسی به شدت در معرض افسردگی قرار دارد و حتی سلامتِ جسمی‌اش نیز به خطر می‌افتد.

کم نیستند کسانی که به خاطر ناکامی در عرصۀ سیاسی، یا به سبب یکی دو شکست در زندگی خصوصی، به درماندگی خو می‌گیرند و به چنان موجودات ناتوان و زمین‌گیری تبدیل شوند که در مواردی هم که واقعاً می‌توانند برای بهبود وضعیت زندگی خود کاری انجام دهند، اصلاً به ذهن‌شان نمی‌آید که می‌شود کاری کرد و اگر هم فکری به نظرشان برسد، تواناییِ انجام آن را در خود نمی‌یابند و زندگی خود را یک‌سره در نومیدی و انفعال و عجز می‌گذرانند. به نظرم بالاتر از هر بدبختی، عادت کردن به بدبختی و حتی لذت بردن از بدبختی است. باید خیلی مراقب باشیم که به درماندگی خو نگیریم و در دامِ ناامیدی نیفتیم. اگر در مواردی واقعاً درمانده‌ایم، دست کم می‌توانیم برای تندرستی‌، رشد علمی‌، آرامش درون، خوشی احوال و بهبود روابط‌مان کوشش کنیم.

نکته آخر این‌که، صرف نظر از افراد اندکی که تسلیم و رضاشان از یک بینش عمیق عرفانی یا دینی سرچشمه می‌گیرد، در غالب افراد، این درماندگیِ آموخته‌شده است که نقاب تسلیم و رضا بر چهره می‌زند. چنین تسلیم و رضایی بیش از آن‌که از یک بینش عمیق سرچشمه بگیرد، ریشه در سرخوردگی‌های اجتماعی و سرکوبی‌های روانی دارد؛ به همین سبب است که نه مایۀ آرامش و رشد شخص می‌شود و نه جامعه را به پیش می‌برد. وقتی که درماندگی آموخته‌شده با لباسِ مبدلِ تسلیم و رضا وارد می‌شود، در سطح فردی به اضطراب و افسردگی و اندوه، و در سطح جمعی به ظلم‌پذیری و تماشاگری و عقب‌ماندگی می‌انجامد.

* کلاین، اشتفان (۱۳۹۴). علم شادکامی. ترجمۀ نغمۀ صفاریان‌پور. تهران: فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم.

#درماندگی_آموخته‌شده

#مارتین_سلیگمن

🌐 مطالعه یادداشت در وبسایت
🌏وبسایت

تلگرام :@irajshahbazi

Читать полностью…

سمفونی زندگی

#داستانهای_مهرمان
قسمت سوم: روز زایمان
نوشته #زهرا_رستمی
آخرین شبی که #مهرآفرین در بطن من بود شب عجیبی بود. ذوق داشتم برای دیدنش، فکر میکردم چه شکلیه، آیا همه چیزش سلامته؟ شیرم میاد برای خوراکش؟ خلاصه کلی فکر و خیالهای خوب و از شدت #شور_عاشقانه خوابم نمی برد. اول از همه مرور کردم همه ویس هایی که #مامان_ایلیا برام فرستاده بود از #آمادگی_قبل_از_زایمان تا #سزارین و مراحل بعد از اون. خدایی کلی نکته های عالی گفته بودن و خیلی جالبه که بدون اینکه من خودم بخوام، یه روز پیام دادن و همه تجربیاتشون را به صورت دقیق و فوق العاده برام توضیح دادن. یکی از چیزهایی که همیشه در زندگی احساس کردم #حضور_خداوند بود و کمک هاش به شیوه های مختلف و از طریق آدمهای دور و برم و مامان ایلیا یکی از اونها بود. به قول استاد معرفت، #کمک_کننده_های_معنوی
نگم از همه نوجوان های #باشگاه_نوجوانی و کلی پیام مبنی بر اینکه اونها هم از ذوق به دنیا اومدن مهرآفرین خوابشون نمی بره و ذوق دارن که خواهر کوچولوشون داره به دنیا میاد.
مامان هاشون، دوستام، اساتیدم، خانواده و خلاصه یه عااالمه #انرژی_خوب همراهم بود که همین ها هم نمیگذاشت بخوابم. با جناب همسر صحبت کردیم که پس از 7 سال زندگی مشترک، آخرین شبی هست که دوتایی هستیم و از فردا شب خانواده مون سه تایی میشه. قرار بود 5 صبح بیمارستان باشیم و ساعت 3:45 دقیقه بود و خوابمان نمی برد. فکر کنم حدود یکربع بیست دقیقه ای خوابم برد و حدود 4:15 بلند شدم و به حمام رفتم که دوش نمک بگیرم چون یادمه در کلاس های استاد معرفت شنیده بودم که قبل از هر عمل، محل جراحی را با #نمک پاکسازی کنید. رفتم دوشی گرفتم و آماده شدم برای رفتن به بیمارستان.
در راه هوا تاریک بود و #قرص_کامل_ماه در آسمان. رو به جناب همسر گفتم #ماه_و_مهر
دیگه از این به بعد هروقت #ماه_کامل ببینم یاد مهرآفرین میفتم و این #شور_درونی
مراحل پذیرش، گرفتن خون، وصل کردن سوند، گرفتن نوار قلب و شنیدن صدای قلب مهرآفرین برای آخرین بار از درون من...
در کل مراحل در حال گفتن ذکر بودم؛ ذکر "من فقط و فقط از روح فرمان میبرم". این ذکرو از استادم یاد گرفته بودم و تکرار اون منو وصل میکرد همیشه به منبع هستی و روح که مشترک بین همه ماست. به طرز عجیبی آرام بودم و پر انرژی.
روی تخت دراز کشیده بودم تا نوبتم بشه و وارد اتاق عمل بشم. ساعت 7:30 عمل من شروع شد...
ادامه دارد...
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

#داستانهای_مهرمان
قسمت دوم: نیمه دوم بارداری
نوشته #زهرا_رستمی

نوروز ۹۹ خیلی فرق میکرد با همه نوروزها
اصلا حال و هوای عید نبود
کل ۱۵ روز عید خونه بودیم و دریغ از دیدن خانواده و دوستان و عزیزان
اوایل فروردین بود که فکر کردم بیام کلاس های آنلاین برگزار کنم. درسته که هیچی جای اون شادی حضور دورهمی با بچه هارو پر نمی کنه ولی خب به قول قدیمی ها : وقتی مادر نیست، باید با زن بابا ساخت🥴
خلاصه نیمه دوم بارداری رو با کلاس های آنلاین پر کردم و سعی کردم کلی روزهای شاد و پرانرژی برای خودمو بچه های باشگاه بسازم😇
دیگه داشتم به کرونا و سختی هاش عادت میکردم و سعی میکردم که تمرکزم را روی چیزهای دیگه ای بگذارم که یه شبی که برای اولین بار زود خوابیده بودم، با صدای لرزشی و تکان تخت بیدار شدم. فکر کردم جناب همسر اومده داره تختو جابجا میکنه😅 چشمامو باز کردم و صدا زدم چیکار میکنی مسعود جون؟ دیدم مسعود نیست. از جام بلند شدم و صداش کردم. سراسیمه وارد اتاق شد و گفت #زلزله اومده. تنها چیزی که گفتم این بود که من دیگه ظرفیت این یکی رو ندارم🥺. اول از همه نگران الهه شدم که دوقلو باردار بود و همینطوری هم کلی استرس داشت. سریع سعی کردم با هرچی تکنیک که بلد بودم براش #انرژی_آرامش بفرستم.
خلاصه اون شب و شب های بعدش هم گذشت و به خلاصه پرونده دوران بارداری ما علاوه بر همه این وقایع عجیب غریب، این یه قلم هم اضافه شد.
روزهای بارداری در تنهایی سپری شد و البته ناگفته نمونه که کرونا باعث شد هرکسی رو نتونم ببینم روزها، جناب همسر را هرروز ببینم. چرا که کلاس های دانشگاه هم کنسل شده بود و ایشون ور دل من #کلاسهای_آنلاین برگزار میکرد و در کارهای خونه و ضد عفونی کردن ها کمک حال بود. این بهترین #دستاورد_کرونا بود برام که در تمام شبانه روز بارداری که خواهر و مادر و دوستان دور بودن ازم، مسعود کنارم بود😌.
گذشت و گذشت و دقیقا روز قبل زایمان سبزی پلو و ماهیچه جانانه ای درست کردم و با جناب همسر نوش جان کردیم😋 و آماده شدیم برای فردا و آمدن مهرآفرین در چهاردهم امرداد 99😍

ادامه دارد...
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

این دوره از تاثیرگذارترین دوره هایی بود که من توی زندگیم گذروندم👌
کلی تکنیک های عالی برای بهبود حال و خودسازی یاد گرفتم اونجا که هنوز که هنوزه دارم استفاده میکنم برای حال خوبم و به مراجعینم هم آموزش میدم☺️
به خاطر کرونا، آنلاین شده و در نتیجه خداروشکر از شهرها و کشورهای مختلف هم میشه شرکت کرد😍
پیشنهاد میکنم اگر دوست دارید برای حال خوب خودتون قدمی بردارید در این دوره خودسازی شرکت کنید💪

Читать полностью…

سمفونی زندگی

برای ثبت نام به ادمین سمفونی زندگی(@lifesymphony_admin )پیام دهید☺️

Читать полностью…

سمفونی زندگی

" معرفت " یا شناخت
چون چراغی‌ست که ما را از سیاهی و تاریکی
به سویِ نور و روشنی رَهنمون می‌کند
فانوسی که راه را به ما می‌نمایاند
و با بزرگ‌تر شدنِ آگاهی‌مان
شعله‌اش فُروزان‌تر می‌شود
و دامنه‌ی دیدِ ما گسترده‌تر ..

" تیپ‌شناسی شخصیتی MBTI "
چون نوری به رابطه‌های ما می‌تابد
و راه را برای رفتن‌مان روشن‌تر می‌کند.

این کارگاه با " تمرکز به شناختِ تیپ‌های شخصیتی کودکان "
طراحی شده است.


مُربی دوره علی توکلی یرکی
روان‌شناس و کوچ حرفه‌ای خودآگاهی و راهبری

@ali.tavakoli.yaraki
@bonraay

برای کسبِ اطلاعات بیشتر در خصوصی به ما پیام دهید.
#mbti
#سروستان #رشد #شناخت #آگاهی
#تیپ‌شناسی
https://www.instagram.com/p/CmlmuutNGLO/?igshid=NDdhMjNiZDg=

Читать полностью…

سمفونی زندگی

در این روزهای غم‌زده‌ که همه‌ی ما کم‌رمق هستیم و توانی برای انجام کارهای‌مان نداریم، تمام تلاش من این است که انرژی خودم و دیگران را بازیابی کنم، بستری خلاق ایجاد کنم تا پرتوان و هدف‌مند، به‌سوی ساختن دوباره‌ی خودمان برویم.
.
دوره‌ی #کوچینگ_خویشتن راهبر درون ما را صاحب یک قطب‌نما خواهد کرد که در هر لحظه بداند، چه کاری حالش را خوب می‌کند، روحش را تازه و جسمش را سلامت نگه می‌دارد.
این قطب‌نما ما را #راهبری می‌کند تا جریان ویژه‌ی خودمان را بسازیم و دنباله‌روی جو ایجادشده توسط جهان اطراف نباشیم، به‌واقع من حقیقی را کشف کرده و به‌ سمتش خواهیم رفت.
و این می‌تواند آغاز یک سفر پرماجرا باشد؛ سفری به‌سوی خویشتن.
.
.
.
✅ثبت‌نام: @Bonraay_admin


@bonraay


#علی_توکلی_یرکی
#روانشناس و #کوچ حرفه‌ای راهبری فردی و سازمانی

Читать полностью…

سمفونی زندگی

اشتباه بزرگ:
⚠️
میخواهم رفتار ها و حساسیت های همسرم راتغییر بدم
⚠️

❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

این دوره عاااالیه👌
من برای بار سوم دارم شرکت میکنم😍
بس که همیشه نکته های جدید داره برام
پیشنهاد میدم اگر میتونید، حتما شرکت کنید☺️

Читать полностью…

سمفونی زندگی

شما تا به حال کارگاه های شخصیت شناسی شرکت کرده اید؟
آیا از اهمیت شخصیت شناسی در ایجاد یک رابطه خوب آگاه هستید؟
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

▪️داستان تغییر :

من اینطوری عوض شدم!

برای چند سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم.

همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ پوست ها و مکزیکی ها ی آن منطقه هم انگلیسی نمیدانستند. غذا و هوا و آب همه جا پر از شن بود. آنقدرعذاب می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترک مان را بزنم.

نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه شما برگردم. پدر نامه ام را با دوسطر جواب داده بود، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد.«دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند...یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را!»

بارها این دو خط را خواندم واحساس شرم کردم.
تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟
با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد.

وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من هدیه کردند.
به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم.
چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.

چه چیزی تغییر کرده بود؟
صحرا و بومی ها همان بودند.
این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا تبدیل کرده بود.
من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ” خاکریز های درخشان” در مورد زندگی درصحرای ماجوی نوشتم.

من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم.
اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی های زندگی را نیاموزیم در حق آنها ظلم کرده ایم.

آیین زندگی
#دیل_کارنگی
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

“ما تصور میکردیم بعد از ازدواج زندگیمون سراسر خوشحالی میشه ولی ...”
این سوالیه که بار ها از من پرسیده شده و در این ویدئو در موردش صحبت کردم.
.
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

بچه ها #تکرار_هیچکس نیستند
قابل #مقایسه نیستند با هیچکس، حتی با پدر و مادرشون
هیچ دو پرنده، دو گربه، دو درخت و حتی دو برگ هم مثل هم نیستند پس چه انتظاری از انسان دارم با این شکوه و پیچیدگی
#تکرار خلاف قانون هستیست
و مقایسه و انتظار تکرار، ناسپاسیست و کم شمردن عظمت خالق
هیچ نقاشی از هیچ اثر هنری خود دوتا خلق نمیکنه، چه برسه به بزرگترین هنرمند هستی
همه ما منحصر بفردیم و بی نظیر

#زهرا_رستمی
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

#داستانهای_مهرمان
قسمت چهارم: لحظه دیدار
نوشته #زهرا_رستمی
ساعت 7:30 عمل من شروع شد و ساعت 7:36 دقیقه صدای گریه #مهرآفرین
فکر می کنم تنها وقتی که مادرها از صدای گریه فرزندشون خوشحال میشن این لحظه س. شروع کردم به حرف زدن باهاش: عزیزدلم خوش اومدی به دنیا، #این_دنیا_خیلی_جای_قشنگیه و من مطمئنم #با_حضور_تو_قشنگ_تر_هم_میشه ...
دکترم خانم #نسیمه_کمالی بود که در عین با تجربگی بسیار آرام بود و #انرژی_مثبت. عاشقشونم. گفت چقدر خوب شد که تصمیم گرفتی #سزارین کنی چون #بندناف دو دور پیچیده بود دور گردنش و اگر طبیعی هم میخواستی به دنیا بیاریش، به سزارین ختم میشد. پرسیدم حالا سالمه با وجود این مسئله. با خنده و آرامش گفت معلومه، صدای گریه ش را نمیشنوی که چقدر طبیعیه؟
بعد شروع کرد به صحبت درباره اینکه چه اسم قشنگی! و کلی حرف های معمولی. (اینو میگم که بعدا یه نکته ای را توضیح بدم.)
من مشغول صحبت با مهرآفرین بودم و ذوق داشتم که زودتر ببینمش. شوری عجیب برای #لحظه_دیدار.
بعد از شستشوی اولیه و پیچیدن در پارچه آوردش خانم پرستار و وااااااای خداااااااای من بنظرم زیباترین موجودی بود که تا حالا دیدم... صورتشو گذاشتن روی صورتم و قشنگترین تجربه ای بود که تا این لحظه از عمرم داشتم. بهش گفتم چقدر تو قشنگی مادر و جالبه که به محض اومدن پیشم و چسبوندن صورتش روی صورتم، گریه ش بند اومد.
خیلی دلم میخواست سرمو بلند کنم و قشنگ ببینمش ولی یاد این بودم که چندین تن توصیه کرده بودن که سرمو تکان ندم که دچار سردردهای وحشتناک بعد از تزریق اسپاینال نشم و خودمو مجاب کردم که از دست دادن این لذت آنی می ارزه به سر درد نداشتن و با عشق و آرامش شب های اول را در کنار فرزند تجربه کردن.
بعد خانمی که از طرف سازمان #ذخیره_سلولهای_بنیادی_خون_بندناف_رویان اومده بود و خیلی خوش اخلاق بود با لبخند تبریک گفت و ازم اجازه گرفت که از دستم هم خون بگیره. در این فاصله بخیه ها و کارها انجام شد و ساعت 8 از اتاق عمل بیرون اومدم. ذوق داشتم که جناب همسر را ببینم و بهش بگم که چقدر قشنگه دخترمون.
و بعد منتقل شدم به اتاقی و باهم منتظر شدیم که دخترک را بیاورند. آمد و از همان لحظه جناب همسر هم دل در گروی عشقش سپرد: دخترکی 2730 گرمی، با قد 50 سانتی.
و چقدر عجیب بود همه این لحظات. و عجیب تر قدرت خداوند و این پیچیدگی و ظرافت و هوشمندی در ابعادی استثنایی.
جل الخالق: #معجزه ایست خلق هر موجود.
ادامه دارد...
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

از بچه‌های چهار، پنج سال به بالا بخواین اسم حیوانات داخل عکس را بگن. نه دقیقا، فقط حدودی. شاید شما بگین سگ، اون بگه گوسفند. مهم اینه که یه حیوان چهارپای دم دار را داره خوب میبینه. یه مدل تست کوررنگیه به نام تست ایشیهارا.
مهم اینه که اولا برخی مدلهای سادشو میشه با عینک بهتر کرد.
ولی از اون مهمتر اینه که گاهی بچه‌ای با این مشکل، حواس پرت یا حتی خنگ توصیف میشه خصوصا در مدرسه، در حالیکه بسیار هم باهوشه، فقط بعضی رنگها را تشخیص نمیده. همین!
برای کسی که میتونه عددهای انگلیسی را بخونه میشه از تست رایگان سایت زیر استفاده کنید:
https://www.eyeque.com/color-blind-test/

Читать полностью…

سمفونی زندگی

سلاااام😍
بعد از تجربه بارداری خودم و انتشار داستانهای مهرمان خیلی پیام از اینور و اونور دریافت کردم که آیا دوره آموزشی برای مادران باردار دارید؟
فکر کردم که الان دیگه به مطالعات و دانش روانشناسی ای که در دوران بارداری کسب کردم، تجربه شخصی هم اضافه شده و کلی حرف دارم برای گفتن به مامان های باردار، پس با وجود اینکه واقعا با وجود دخترک نه ماهه سخته برگزار کردن دوره، ولی فکر کردم حیفه که اینارو به مامان هایی که دارن میرن به سوی مادری، منتقل نکنم😌
بنابراین یک دوره آنلاین طراحی کردم که در قالب یک گروه تلگرامی با مادران خواهد بود و هر هفته کلی نکته آموزشی در قالب فایل صوتی و تصویری میگذارم و آموزش هایی میدم و جلساتی هم در طول هفته در ادوبی کانکت.

در ضمن عضویت در این گروه رایگان هست و نوعی نذر فرهنگی😌😇

پس لطفاً این پیام را در گروه های خود به اشتراک بگذارید تا مادران باردار مطلع شده و در صورت تمایل از طریق لینک زیر عضو آن شوند:
https://t.me/joinchat/WWt0jUKGhtE0NmFk

Читать полностью…

سمفونی زندگی

دوستان سلام
سمفونی زندگی داره یه دوره مهارت های زندگی با قصه های شاهنامه برگزار می‌کنه که خداروشکر از دوره های قبلی خیلی نتایج عالی و بازخوردهای خوب از گرفتیم😍
پیشنهاد میکنم اگر کودک دارید، در این دوره شرکت کنید😊
❤️
🌱
@lifesymphony

Читать полностью…

سمفونی زندگی

دکتر المیرا لایق-روانپزشک /channel/drLayegh

Читать полностью…

سمفونی زندگی

کارگاه *خودسازی*
چهارشنبه ها؛
ساعت ۱۷تا۱۹

🌿 *تکرار شرکت در این کارگاه نیم بها می باشد.* 🌿

ثبت نام:
02122605788
پیام واتساپ:
09120232994

Читать полностью…
Подписаться на канал