1541
📚از بَس کتاب در گِرُوِ باده کرده ایم ، امروز خشتِ میکده ها از کتابِ ماست .📚 ارتباط با ادمین : @marymdansh
🌀🌀🌀
میرزا آقاخان کرمانی
۱۵۰ سال پیش ؛
آخوند اگر دوست تو باشد،
مالت را میخورد و اگر دشمن تو
باشد، خونت را °
نادرشاه افشار ؛
هر آخوند را باید دوبار اعدام کرد.
یکی برای زندگی بیثمر و بیخاصیت
و بیحاصل و مردهخواری او و دوم
برای فریب مردم و بلعیدن دسترنج
و حاصل تلاش و کار آنان °
اینگر سول ؛
کفرگویی اتهامی است که روحانیون
برای دفاع از اعتقادات مذهبی که
توانایی مراقبت از خود را ندارند،
ابداع کردهاند °
شاپور بختیار ؛
فراموش نکنید صدای نعلین
آخوندها از صدای چکمه نظامیان
خطرناکتر است و در صورت
به قدرت رسیدن
آخوندها، شما خودتان نخستین
قربانی آنها خواهید بود °
دیتر هالروردن
از آدمهای مذهبی بترسید...
اینان به درجهای رسيدن که مطمئن
شدن هر غلطی میخواهند بکنند
اشکال نداره چون فکر میکنند با
عبادت کردن جبرانش میکنند °
ابوعلی سینا ؛
به قومی مبتلا شدهایم که
فکر میکنند خدا جز آنها کسی
دیگر را هدایت نکرده است °
📚 کتاب دانشЧитать полностью…
....
📖 مطالعه قسمت ۱۲
- بعد از اون تشخیص در یک نومیدی
فرو رفتم.
- چرا فیلیپ رو انتخاب کردی؟
- انتخاب زیرکانهای نبود! شاید
خودآزارانه عمل کردم.
فیلیپ گفت: " شوپنهاور به تمرین و
مراقبهٔ شرقی و پاک کردن ذهن،
عبور از خیالهای باطل بهوسیلهٔ
یادگیری هنر در فلسفهٔ غرب تأکید
داره. "
شنیدن مداوم اسم شوپنهاور جولیوس
را عصبانی میکرد. اضطراب اونقدر
پخش میشه تا تمام حفرههامون رو
پر کنه...
فردی با استعدادهای والا و نادر
ذهنی که به حرفهای صرفآ مفید
گمارده شود، مانند یک ظرف باارزش
تزئین شده با زیباترین نقشهاست
که بهجای دیگ آشپزخانه استفاده
شود.
● فصل ۱۴.
( از ابتدای کتاب، در لابلای داستان،
از دوران کودکی تا مراحل بالاتر
زندگی آرتور_شوپنهاور را میخوانیم )
رسیدیم تا ۱۶ سالگی آرتور ...
سفر اروپا که تموم شد آرتو با یک
تاجر پرآوازه هامبورگی دورهٔ آموزش
را شروع کرد ولی مخفیانه مطالعه
میکرد، پدرش ناباورانه در سن ۶۵
سالگی خود را بهدرون آبهای یخ
زدهٔ هامبورگ انداخت! آرتور ، سوگ
و فقدان را در حس رهاشدگی از
پدری سرسخت تحمل کرد... آیا
او راه را برای فیلسوف شدن سد
میکرد؟ دو فیلسوف بزرگ اخلاقی
● نیچه و سارتر هم پدر خود
را در دوران کودکی از دست دادند.
● اما کیرکگور و کافکا؛ همهٔ عمر
زیر بار قضاوت پدر بودند.
○● تنها دو قطعهٔ پر عطوفت دربارهٔ
پدرش بهجای مانده؛ غرور نسبت به
پدرش که تاجری بزرگ بود و صراحت
او را با دورویی ( هگل و فیشته )
مقایسه میکند
_ ولع ثروت و قدرت _
نامههایی که هاینریش شوپنهاور
به آرتور نوشته سرشار از نکوهش
و عیبجویی بود ؛ قوز نکن!
استوار راه برو! رقص و سوارکاری
برای یک تاجر امرار معاش نیست!
آرتور از لحاظ جسمانی و خلقوخو
و صداقت شبیه پدرش بود.
●○ روحی بزرگ و شریف که همهٔ
آنچه هستم و آنچه بهدستآوردهام
را مدیون اویم. بگذار هر آنکس که
در آثار من هرگونه مسرت، تسلا و
رهنمودی یافته نام تو را بشنود ...
( نامه به پدر . )
بهعهد خود وفا کرد و تجارت را
ادامه داد. مادرش خانهٔ مجلل را
فروخت و زندگی تازهای ساخت،
دوست نزدیک گوته، و بسیاری از
نويسندگان بود، یوهانا شوپنهاور
( مادر آرتور ) به اصرار گوته ،
داستان مینوشت و حقيقتآ
مشهور شد ... او آرتو را در مسیر
فلسفه راه انداخت. نوشت ؛ راهت
را بجوی و برگزین ... حامی تاجر
و مدیر آرتور را در جریان قرار
داد ... زنجیرههای آرتور
پاره شد ...
" دیدن اینکه انسان در کنار
زندگی ملموس و غیرانتزاعی،
همیشه حیات دومی در
عالم معنا دارد،
قابل توجه و چشمگیر است ...
( جایی که ) در قلمرو ژرفاندیشی
آرام، آنچه پیش از آن کاملآ
تسخیرش کرده بود و او را
بهشدت تحت تاثیر قرار
داده بود، اینجا سرد و بیروح،
بیرنگ و دور بهنظر میآید؛
انسان در اینجا یک تماشاچی و
مشاهدهگر محض است " ...
ص ۱۶۰
|| درمان_شوپنهاور
اروین_یالوم
• ترجمهٔ سپیده حبیب
نشر قطره |
■ ادامه دارد
...📚
چرا وقتی بعضی افراد
تا میفهمند فردی دوستشان دارد،
دلزده میشوند؟
و رهایش میکنند؟
💢 ترجمه و صدا دکتر ایمان فانی
@ktabdansh 📚
...
داستانهای کوتاه :
◇ به شرط بازپرداخت
نویسنده #فیلیس_مارسو
قسمت ۱
شما که با عمو اوژن آشنایی نداشتهاید
نمیتوانید بدانید که چقدر
پرهیزکار و باتقوا بود و تا چه اندازه
در گیرودار وسوسهها، سرمشق او
ما را هدایت میکرد.
بااینهمه خدا میداند که ما در
خانواده همیشه با سربلندی زندگی
کردهایم و از مدتها پیش، از پدر
تا پسر، بهعنوان کارکنانی وفادار،
کارمندانی درستکار و صندوقدارانی
گمراه نشدنی، طومار افتخاری فراهم
آوردهایم.
اما عمو اوژن در میان تمام اشخاص
شریف خانواده، نجیبترین و
شریفترین بود.
او دوست داشت برایمان تعریف کند
که چطور در جوانی، با نامزدش فقط
به این دلیل قطع رابطه کرده که
پدر دختر جوان، قناد معروف و
ثروتمند، روزی در مقابل او بر خود
بالیده بود که به ادارهٔ وصول
مالیات حقه زده است.
عمو اوژن با صدای بلند گفته بود:
آقا، وقتی به زیر سقف شما قدم
گذاشتم، فکر میکردم وارد یک
قنادی شدهام. اما حالا میفهمم که
ندانسته در غار راهزنها خود را به
خطر انداختهام.
او خانهٔ آنها را ترک گفته و چنان از
نفرت و انزجار بر خود لرزیده بود
که نه تنها از دختر جوانی که
دوست داشته بلکه حتی از فکر
ازدواج چشم پوشیده بود.
میدانید که عموهای مجرد اکثر
اوقات متأسفانه چطور افرادی هستند.
اما عمو اوژن حقيقتا نمونه بود.
هرگز کوچکترین شایعهای دربارهٔ
زندگی خصوصیاش بر سر زبانها
نیفتاد. بنابراین او با تکیه بر شرافت
و پرهیزکاریش معمولا مسائل و
اشخاص را با سختگیری قضاوت
میکرد.
اگر یکی از ما برادرزادهها را همراه
با دختر جوانی میدید بلافاصله
احضارش میکرد. مقاصد و نیاتش
را میپرسید، از متانت دختر جوان
و حد و مرز صمیمیتی که تا آن
لحظه اجازه داده بود کسب اطلاع
میکرد و با توجه به پاسخها،
بیامان میکوشید تا آن رابطه را از
هم بپاشد یا به قانونیترین شیوهٔ
ممکن، تبرکش کند.
در خانواده سه ازدواج و پنج جدایی
را مدیون او بودیم. البته باید اذعان
کنم که پیامدهای این روابط همیشه
در تناسب با پاکی و خلوص
بیچون و چرای مقاصد عمو نبود.
بهخاطر میآورم که خودم در پانزده
سالگی، یک روز به این علت که در
پیادهرو دوچرخهسواری کرده بودم،
جریمه شدم. از ترس عصبانیت پدرم
دوان دوان به منزل عمو اوژن رفتم.
به من گفت:
گوش کن بچه، تا به حال هیچ یک از
اعضاء خانوادهٔ ما با دادگستری مشکلی
نداشته است.
آیا تو که فقط پانزده سال داری
میخواهی آبروی خانواده را ببری؟
تنم را میلرزانی...
اما گناهت ناچیز است. من به دیدن
رئیس پلیس میروم. او از دوستانم
است. اما اگر وسوسهٔ جدیدی بر
تو مستولی شد فراموش نکن که
بهخاطر تقصیر تو، مردی شریف
به اقدامی تن در داده است که
میترسم نوعی تبعیض باشد.
نمیدانم از گفتههای خشک و خشن
او یا از شدت پشیمانی بود که
به گریه افتادم...
ادامه دارد
...📚✨
...
📖 مطالعه
تأثیر غریزهٔ نبوغ در سطح بالاتر
بر ایده همان است که اشتیاق به
عشق بر اراده تحمیل میکند.
در هر دو حالت ؛ یک لذت عجیب
و یک درد عجیب برای افرادی که
در مسیر منافع گونهٔ انسان گام
برمیدارند وجود دارد؛
آنها در وضعیت قدرت افزایش
یافته زندگی میکنند
افراد نابغه پس از یک دوره تلاش،
تردید، خطا و بازتابهای درونی
میتواند به تعادل برسند.
رابطهای که در آن هوش حاکم باشد،
اما نبوغ و ذهن برتر بستگی به
هوش انسان و سایر مردم دارد.
یعنی ● هوش یک مرد باید برتر از
سایرین باشد و ارادهٔ او نیز بهنسبت
قویتر. یک انسان معمولی بهطور
کامل در فضای بودن رهاشده؛
از سوی دیگر، یک انسان نابغه در
فضای دانش زندگی حرکت میکند.
اول؛ میتواند دانش بینهایت داشته
باشد و ماهیت خود را توصیف کند،
دوم؛ ● جهان براساس مشاهدات
من ظاهر خوبی دارد، اما واقعیت
وحشتناکی چون، یکی از ● شرایط
زندگی کردن؛ عذاب کشیدن در
همهٔ مراحل عمر است.
پس ؛ زندگی یک فرد عادی، ملالآور
و تحتتأثیر یک جاذبهٔ کسالتبار،
مبهم و یکنواخت قرار گرفته است،
درحالیکه ؛ یک فرد نابغه میدرخشد،
اگر ● مصیبتی بر او نازل شود ؛
● که مصیبت آنقدر شدید باشد ؛
قابلیتهایش شکوفا شده ، البته
او هم دچار افسردگی خواهد شد.
گویی ؛ دیگران او را ستایش میکنند
او قادر نیست به برابری زیرا
وقتی دچار خطا میشود، انسانهای
پست و فرومایه خوشحال میشوند!!
○● شأن رفتاری او باعث میشود
برتر از دیگران بوده و بهنظر من؛
ریشههای نبوغ در یک نوع کمال و
شادابی حافظه قرار دارند؛
●○ چون بهراحتی میتواند به
حوادث زندگی گذشته رجوع کند؛
زیرا این تنها خاطرات هستند که
زندگی ما را به معنای دقیق،
کامل میکنند. تا به درک بهتر ،
عمیقتر و جامعتر از آن دست یابیم.
تمام شد.
در ادامهٔ کتابِ
هنر همیشه بر حق بودن
۳۸ راه برای پیروزی
زمانیکه شکست خوردهاید.
آرتور_شوپنهاور
از بزرگترین فلاسفه اروپا
در حوزهٔ اخلاق، هنر، ادبیات و
روانشناسی
متأثر از؛ ویتگنشتاین، فروید، کانت،
شلینگ و فیشته.
۲۲ فوریه ۱۷۸۸ - ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰
نیچه به واگنر میگوید؛
من و شوپنهاور در میان آلمانیها
یک اتفاق بودیم.
در کتاب زایش تراژدی یک نقل قول
از جهان همچون اراده و تصور
میآورد؛
فرض کنیم همچون ملوانی در قایق
کوچکی در دریای خروشانی بیمرز
نشستهام که از هر طرف موجهایی
پر فرازونشیب احاطهام کردهاند و
من همچنان به کشتی شکننده
اعتماد دارم ؛ همین کار را مردی
میکند که با آرامش در میان جهانی
مملو از شکنجهها نشسته است او
به اصل تفرد ' " دلیل کافی "
اعتماد کرده است.
کتاب دانش
بزرگداشت کوروش گرامی 🍃
/channel/ktabdansh/3644
/channel/ktabdansh/1788
/channel/ktabdansh/1782
به درگاه مهر ، به درگاه خورشید
دعایتان می کنم:
آسمانتان بارانزا ، خاکتان حاصلخیز
و هوایتان همیشه عطرآلود
آرزوهایتان برآورده و داناییتان بسیار
هرکه دانهای بکارد، درختی بکارد،
مضطربی پناه دهد به آزادگی و
آسودگی کامل خواهد رسید.
#کوروش پاک سرشت
چنین پنداشته
چنین گفته
چنین کرده
با لمس لینک،
سریال کوروش بزرگ
و منشور کوروش
و سخنانش را
تماشا کنید.
...📚
📚🎧 #کلبه_عمو_تم
نویسنده هریت بیجر استو
اکنون نام این کودکان آرام
و معصوم را جز روی سنگهای
آرامگاهشان نمیتوان دید
لبخندهای شیرین چشمهای
آسمانی و گفتههای عجیب
شگفتانگیزشان در
قلبهایی که در فراق
آنها میسوزند مدفون
شدهاند
قسمت ۳۱
آدمی باش که بتواند بگوید نه !
این خوب نیست که بتوانی همیشه
با جمعیت همرنگ شوی.
فردی غیرمعمول باش،
فردی خارقالعاده :)
_ اثر مرکب _ دارن هاردی
داستان زندگی خانوادهای
چینی امریکایی را روایت میکند
هنگامیکه جسد لیدیا پیدا میشود
داستانی تکاندهنده اسرارآمیز
و حسرت و تقلا، نقطه عطف
ماجرا شده که تا پایان این
آشوب و آشفتگی مرکز ثقل
حفظ تعادل این خانواده میشود
کتابِ تمام آنچه هرگز به تو نگفتم
نوشتهٔ سلست اینگ
برندهٔ جایزهٔ ماساچوست و
کتاب سال آمازون
راجع به بعضی چیزها حرف
نخواهد زد تا زمانیکه زنده است
شرمنده خواهد بود او فراموش
کرده بود که در آغوش گرفتن
یک بچه چه حسی دارد
درست مثل تمام لحظات مهم
زندگیاش هنوز از این موضوع
خبر ندارد اما آن را در عمق
وجودش حس میکند
✍ #سلست_اینگ
t.me/ktabdansh 📚
.
چرا افراد نالایق
فکر میکنند فوقالعادهاند ؟
افرادی که مهارت
کمتری دارند اغلب مبالغه میکنند!
💢 ترجمه فارسی
@ktabdansh 📚
.
....
فردای آن روز،
تقریبآ در همان ساعت،
گونزاک که پشت میزی پر از
لیوانهای به اندازههای مختلف
نشسته و سرش را روی روزنامهٔ
پاری-پرس، چاپ ظهر ، خم کرده بود ؛
برای دهمین بار صفحهٔ حوادث را
میخواند. در واقع متن را نمیخواند
بلکه از بر میگفت چون چشمش
دیگر خیلی واضح نمیدید.
در غیاب خانم و آقای کرفائوه ،
ناشناسی شبانه وارد آپارتمان آنها ،
در خیابان هانری- مارتن شد و تمام
جواهرات گرانبها را به سرقت برد.
سارق بهعلاوه مبلغی نامعین را که
آقای کرفائوه تازه در کشوی میز
کارش گذاشته بود، دزدید.
جالب اینجاست که کیف پول محتوی
مبلغ، همان روز صبح میدان ایتالی
گم شده و توسط مرد جوانی که هیچ
پاداشی نپذیرفته و بیآنکه نامش را
فاش کند رفته بود، مسترد شده بود.
بازپرس تومانی ' مسؤل رسیدگی به
این سرقت، دربارهٔ
اقدام شرافتمندانهای که احتمالا
بهانهای برای بازرسی محل بوده،
شک و تردیدهایی ابراز داشته است.
گونزاک که از دیرباوری بازپرس
آشفته بود، زیر لب غرید:
حقیقت ندارد! اما هشتمین پرتو،
به رنگی زرد، جوانهٔ شکنندهٔ
فضایل اخلاقی را در دلش بارور
میکرد. خماری بهجای آنکه اشیاء
را در مقابل چشمش دوگانه نشان
دهد، در روحش دوگانگی ایجاد
میکرد.
سرش را خمتر کرد و آخرین جمله
را خواند.
ما فعالانه به دنبال مرد شرافتمندی
میگردیم که درها را به روی سارقین
باز میکند.
گونزاک فریاد زد :
برتران، یک تومات بیار.
تا درهای شرافتمندی موقتا بهرویش
باز شود.
داستانهای کوتاه
◇ اقدام شرافتمندانه
نویسنده هروه بازن
قسمت ۱۵
پایان.
هروه بازن ؛ سال ۱۹۱۱ شهر آنژه
فرانسه . که با اولین آثارش
افعی در مشت و بهسر کوفتن
که جنبههایی از زندگیاش بود
به شهرت رسید. در اغلب آثار او
هجو و انتقاد و فساد قشر مرفه
دیده میشود.
از دیگر رمانهای مشهور او
مرگ اسب کوچک ، فریاد جغد ،
بلند شو و راه برو ، مادام ایکس.
اقدام شرافتمندانه از مجموعه دفتر
ازدواج که در سال ۱۹۵۱ چاپ شده
انتخاب شد.
ترجمهٔ خانم مهوش قویمی.
...📚💫
...
📖 مطالعه
۸۸ - بعضی اوقات دلمان میخواهد
آدمخوار باشیم:
نه بهخاطر لذت بلعیدن این یا آن
شخص، بلکه بهدلیل لذت
بالاآوردن آنها.
۸۹ - در فکر تقدیر چیزی است
که آدم را دربرمیگیرد و به
آدم لذت میدهد.
آدم را گرم میکند.
۹۰ - حتی شپشک هم اگر شعور
داشت مجبور بود که شجاعانه
با همان مشکلات و مسائل
حل نشدنی انسانها
دست و پنجه نرم کند.
۹۱ - این خروشهای درونی که
ره بهجایی نمیبرند، ما را
بهشکل آتشفشانی
مسخره درمیآورند.
۹۲ - چگونه بر خودت مسلط باشی،
چطور رفتارت را در اختیار
بگیری، وقتی از سرزمینی میآیی
که مردمش در مراسم تدفین
نعره میزنند و
فریاد میکشند.
۹۳ - چه بدبختیای، وقتی که
فقط با جد و جهد و تأمل و
تفکر میتوان به حالت متعادلی
دست یافت. باید روز و شب
تقلا کرد - آن هم هرازگاهی- به
چیزی رسید که هر ابلهی در یک
چشم بههمزدن به آن میرسد.
۹۴ - تنها وقتی باید کتابی نوشت
که بخواهیم چیزهایی را بگوییم
که جرأت گفتن آن را به
هیچکس نداریم.
۹۵ - اگر در آزمونهای سخت زندگی،
بهجای آنکه از نشاط و نیرو
سرشار شوید، دچار افسردگی و
تلخی میگردید، بدانید که رسالت
معنوی ندارید.
[ بسیار سخت و چالشبرانگیز
کار هرکسی نیست اما انجام
دادنش عالیِ ]
۹۶ - خارقالعاده و تهی دو صفتی
هستند که میتوان آنها را در
مورد برخی اعمال و تبعات و در
درجهٔ اول خود زندگی بهکار برد.
۹۷ - وجدان خاری در پا نیست؛
بلکه بسی بیشتر،
خنجری است فرو رفته در گوشت.
۹۸ - هیچکس به اندازهٔ من
این دنیا را دوست نداشته است،
بااینهمه اگر آن را حتی وقتی بچه
بودم در سینی تقدیمم میکردند،
فریاد میزدم:
خیلی دیر شده ، خیلی دیر شده.
ص ۹۳
🧩 قطعات تفکر
🖊 امیل_سیوران
نشر مرکز
ترجمهٔ بهمن خلیقی
ادامه دارد
...📚
🌀🌀🌀
در کتاب مظفرنامه چنین
#حکایت شده که در ایران
گوشت از قرار هرکیلو دو ریال
بوده، روزی قصابیهای تهران
خودسرانه گوشت را یک ریال
گران کردند.
مردم چون چنین دیدند عصبانی
شده و به خیابانها ریخته و برعلیه
قصابها شعار دادند!
این خبر به گوش مظفرشاه رسید
و اعضای دولت برای آرام کردن
مردم از او کمک خواستند!
سلطان صاحب قران فکری کرد و
گفت: بروید و به قصابها بگوئید
گوشت را دو ریال گرانتر از آنچه
خود گران کردند به مردم بفروشند!
یعنی هرکیلو گوشت شد از قراری
پنج ریال!
مردم چون دیدند قیمت گوشت
بالاتر رفته اینبار به خیابانها
ریخته و اینبار مغازهها را به
آتش کشیدند..
هیئت دولت نزد قبله عالم رفتند و
به عرض همایونی رساندند که
تدبیر شاه شاهان کارساز نشد و
مردم این کردند و آن نمودند!
ایندفعه مظفرالدینشاه گفت
حالا بروید و یکریال گوشت را
ارزانتر کنید! یعنی هرکیلو
گوشت شد چهار ریال! و مردم
هم پس از آن چون دیدند گوشت
ارزانتر شده برای سلامتی شاه
دست به دعا شدند و در خیابانها
نماز شکرانه خواندند.!
🔹 حکایت دلار و گرانیهای
این سالها و این روزها هم
همینگونه است ...
📚
کتاب دانشЧитать полностью…
📚🎧 #کلبه_عمو_تم
نویسنده هریت بیجر استو
در آن چشمهای نافذ و
زنده چیزی مثل اشک
درخشیدن گرفت
هنگامیکه آدم در کارها
بد میآورد و معلوم نیست
وضع تا کی ادامه پیدا
میکند مانند اینکه
انسان در جنگل انبوهی
گیر کند و از این
منجلاب به منجلاب
دیگر برود باید از کسی
قرض کرد و به دیگری
پرداخت امان از این
صورتحسابها
قسمت ۳۰
..
خیلی سخت است که
نجیبانه بیندیشی، وقتی
تمامِ فکرت
مشغول لقمهای نان است ..
ژان ژاک روسو
برای تبدیل انسانها
به الاغهایی که سواری میدهند
باید
آنها را فقیر و بیسواد نگهداشت.
کامو_
ضعف عجیب پیوندهای انسانی
احساس ناامنی و تمایلات متضاد
تصویری از روابط انسانی در
جامعهٔ مدرن ایدئولوژی گذرا
مصرفگرایی و فردگرایی
در کتابِ عشق سیال
زیگمونت باومن
ابوبکر واسطی
از دارالمجانین دیدن میکرد.
شوریدهای را دید که پای در زنجیر
دارد ولی گاه شادمانه نعره میزند.
واسطی از مجنون پرسید:
با این بند گران چه جای نشاط است؟
دیوانه گفت: بند بر پای من است
نه بر دلِ من ..
_ عطار نیشابوری _ تذکرة الاولیا
..
عجیب است که آدمها
قادر نیستند در کنار هم بمانند
و سوهانِ روحِ هماند.
[ ایوان کلیما _ نه فرشته نه قدیس
نشر نو / ص ۳۳۶ ]
در این ویدئو کوتاه
متوجه میشویم که
چرا نباید برای هرکسی
درد و دل کنیم؟
@ktabdansh 📚
آمَد نَصیبِ مَن زِ هَمه مَردُمان دو چیز
اَز دُشمَنان خُصومَتُ اَز دوستان ریا
بَر دُشمَنان هَمی نَتوان بود مؤتَمَن
بَر دوستان هَمی نَتوان کَرد مُتکّا
👤عبدالواسع جبلی
همانقدر مجذوب بزرگان و
صاحبان قدرت بود که
مگس مجذوب نور ..
_ مرگ ایوان ایلیچ - لئو تولستوی
...
📖 مطالعه
پيلهٔ کرم ابریشمی که را با نفس گرم
من باز شد، پروانه با بالهای چینخورده
به آهستگی از آن بیرون آمد اما در
دستان من جان داد. ناديده گرفتن
قوانین طبیعت گناه غیرقابل عفوی
است نباید عجله کرد و شتاب خرج
داد. قدم میزدم شاید اولین شخص
خوشیمن را در این صبح عیدپاک
ببینم. فریادی از شادی برآوردم:
درخت بادامی شکوفه داده بود! ...
- ارباب اینجا چهکار میکنی؟
ساعت ۱۲ است.
در دستانش کاغذی با نخ طلایی بود.
آفتاب ظهر گرم بود. به منزل مادام
اورتاس رسیدیم.
زوربا کاغذ را گشود؛ چهار کشتی
جنگی بزرگ و یک زن را نقاشی کرده
بود. مادام اورتاس آن را بر روی
دیوار آویزان کرد... شروع به غذا
خوردن کردیم ... خورشید در
آسمان حرکت میکرد. بطری تمام
شده بود.
- ارباب این چه سِری است؟
در بچگی رفتاری مثل پیرمردها را
داشتم. در بیستسالگی رفتارهای
احمقانه میکردم. در چهلسالگی
همانند نوجوانی از زیر کار شانه
خالی میکردم. حالا در شصتوپنج
سالگی نمیتوانم خود را توصیف کنم!
مادام اورتاس خوابید. در هوای سرد
از اتاق بیرون رفتیم. ... هنگامیکه
به کلبه رسیدیم سپيدهٔ صبح بود...
ذات انسان چیزی است نابهنجار و
ناپاک که از عشق، گوشت و فریاد
شکوه تشکیل یافته است.
مگر اينکه تصفیه گردد و در بوتهٔ
معنویت از طریق گونههای شیمیایی
تبخیر شود. هنگامیکه تمدنی در هم فرومیریزد غم و غصهٔ آدمی نیز به
همین ترتیب پایان میپذیرد.
آخرین فردی که خود را از پندارهای
واهی برهاند و دیگر از چیزی نترسد
علنا مشاهده خواهد کرد که
همهچیز تبدیل به کلمات میشود و
کلمات هم بهصورت افسونی موزون
درمیآید. مانند بودا ؛
روحی که نفس را از همهچیز تهی
کرده ، وجود او سراسر خلائی است
که همواره فریاد میزند؛
نفس را تهی کنید، فکر را تهی کنید
و دل را تهی کنید.
باید کلمات را بسیج کنم، در دامی
از تصاویر پایبندش کنم و خویشتن
را برهانم. میدانستم باید از کجا
شروع کنم. ما هنوز مراحل اولیه را
میپیماییم. ما نه خوردهایم، نه
آشامیدهایم، نه به حد کافی عشق
ورزیدهایم ؛
اصلا هنوز زندگی را آغاز نکردهایم.
هنر درواقع تجسمی است سحرانگیز.
نوشتن جنگی بود واقعی، شکاری
بیرحمانه، طلسمی برای کشیدن
دیو از نهان. در نهاد ما قوای فعالانهٔ
مرموزی نهفته است نبضش ویرانی،
تنفر و رسوایی است که هنر ما را از
دست این قوا میرهاند.
هنگامیکه زوربا بازگشت هوا تاریک
شده بود. کمکم حوصلهام سر میرفت.
- زوربا پول ما دارد تمام میشود
کاری بکن. اگر از طرف زغال شانس
نداریم بهتر است به الوار بپردازیم.
- پولها دارد تمام میشود، چه بد.
ما موفق شدیم. آن شیب لعنتی،
زاویه صحیح را پیدا کردم.
نگران نباش.
ص ۲۰۲
|| زوربای_یونانی
نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس
ترجمهٔ محمود مصاحب
انتشارات نگاه. |
ادامه دارد
...📚
.
در تمام طول زندگیام
من دائما نگران بدیهایم بودم.
نگران این بودم که همه فقط باید
ویژگیهای خوب من را ببینند و
با آنها شناخته شوم.
جالبتر اینکه نگرانی من در مورد
خانوادهٔ خودم هم بود. در انتهای
خیابانی که زندگی میکردیم یک
زندان وجود داشت. باور داشتم که
آدمهای بدی در آن زندان هستند و
من تلاش میکردم که عاقبت من
رفتن پشت میلهها و تنهایی نباشد.
البته برای اینکه همیشه خوب باشم،
گاهی دروغ میگفتم. حاضر بودم به
هر قیمتی خوبترین و محبوبترین
باشم. اینکه هر روز دروغ بگویم باعث
شده بود تا
ارتباط من با خودم قطع
شود. هرچقدر دروغگوتر باشیم،
تمام خوبیها را فراموش میکنیم.
به مرور زمان به این باور رسیدم که
دنیا بدترین جایی است که انسانها
در آن حضور دارند.
مثل آب خوردن دیگران را قضاوت
میکردم و برچسبهای ناپسندی به
آنها میزدم.
فکر میکردم دیگران خوشبختند،
چون در خانوادهٔ خوبی بهدنیا آمدهاند
و اگر وضعیت من ناخوشایند است
بهخاطر خانوادهای است که در آن
بزرگ شدم.
گفتگوی روزانهٔ من با خودم در مورد
" فقط اگر ..." ها بود. بهخودم
میگفتم فقط اگر در خانوادهٔ بهتری
بهدنیا آمده بودم.
فقط اگر در اروپا بودم.
فقط اگر یک کمد لباسهای گرانقیمت
داشتم و ... حتما اوضاع تغییر
میکرد. حتی یک درصد هم باور
نداشتم که ممکن است مشکلات من
ارتباطی به دنیای بیرون
نداشته باشد ..
📖 نیمهٔ تاریک وجود
✍ دبی فورد
📚#کتاب_دانش
آدم باید
پلها را خراب کند تا راهِ برگشتن
نداشته باشد..
سووشون
📚🌒
چیست این سقفِ بلندِ سادهٔ
بسیار نقش زین معما
هیچ دانا
در جهان آگاه نیست.. - حافظ
یک داستان تراژیک و تکاندهنده
تصویری تلخ از حرص طمع
و بیرحمی در زندگی
قتل جنایت و انتقام
همانگونه که معروف است
عقابها به خورشید مینگرند
چشمهایش را از دریا برنگرفت
آن پیشانی با روحی بزرگ
هماهنگ بود؟
دنیایی از افکار به مغزمان راه
یافت این مرد کیست؟
ببینید آنجا یک صلیب چوبی
در خاک فرو کرده تا اعلام
کند خودش را در حمایت
خداوند حضرت مریم و
قدیسین اعلام کند
فاجعه در کرانه دریا
✍ انوره_دوبالزاک
t.me/ktabdansh
زندگی چیست؟
• داستایفسکی جهنم است
• سقراط امتحان است
• ارسطو ذهن است
• نیچه قدرت است
• فروید مرگ است
• مارکس ایده است
• پیکاسو هنر است
• گاندی عشق است
• راسل رقابت است
• استیو جابز ایمان است
• انیشتین دانش است
• شوپنهاور رنج است
• هاوکینگ امید است
• کافکا آغاز است
نظر شما دربارهٔ زندگی چیست؟
یک روحِ غمگین میتونه
زودتر از میکروب آدم رو بُکُشه ! ..
آل پاچینو
....
📖 مطالعه
در باب خرد ؛ اندرزها
هر موفقیت دارای تأثیرات سودمند
است؛ بهجز مزایای مادی، اطمینان
از زنده بودن یا شبهات درون
دارد. این بد نیست، شهامت را در
ما تقویت میکند.
● هر نوع جهالت خطرناک است
و بهای آن سنگین، خوشبخت کسی
است که یک خطای انجام نشده
در سر دارد و آن را در تمام عمر
در سرش نگهمیدارد.
جهان سعی دارد خود را به ما
ثابت کند، خویشتن انسان
یعنی ● اراده و دانستن.
زمانیکه چشمانداز را
گسترش میدهیم، عملکردمان
نسبت به هویتمان و رؤیاهایمان
بر جهان تأثیر میگذارد. درک این
جهان و معجزات هوش و نبوغ
خودمان است.
● تفاوت قدرت ذهنی یک فرد
عادی و نابغه سبب تنوع جهان
هستی شده. تفاوت انسان با
سطح شعور پایینتر.
● مردان عاری از نبوغ قادر به
تحمل تنهایی نیستند؛
دیدگاه و گرایش خود را تغییر
نمیدهند؛ به اهدافشان
پایبند نیستند.
● دیدگاه هدفگذاری ندارند. اما
●○ یک مرد باهوش و نابغه از
شخصیت و اهداف بیرونی بیشتری
برخوردار است ( فراتر از اراده )
دانش او از ارادهاش فراتر میرود
او زندگی را یک بازی میبیند.
●○ مردی که با دانش شخصیت
درگیر است نمیتواند به اراده
بپردازد، عاری از تأثیرات اراده
میشود از آنجا که عقل و هوش
شامل درک ایدههاست و مرد
باهوش به اهداف این ایدهها
میاندیشد؛ آنها یک نگاه
تأمل کننده بر همهچیز
دارند. اما افراد عاری از هوش
هرگز تفکر عمیق ندارند. دانش
اغلب برای برقراری ارتباط با ایدهها
بهکارمیرود اما افراد باهوش از این
دانش به انتخاب خودشان استفاده
میکنند و قدیسان فقط بهعنوان
یک ابزار.
● مردان نابغه از طریق هوش
بهسمت ایدههایشان هدایت
میشوند و بر اراده احاطه دارند.
تحت شکل، فضا، زمان و علیت.
در واقعیت هیچچیزی وجود ندارد
که بتوان ادعا کرد هرگز با مرگ
از بین نخواهد رفت. ● مردی که
نبوغ بیشتری دارد با زندگی کردن
و کار کردن، رنج میکشد اما
دستاوردهایی بیشتر از سایرین دارد.
- او خود را فدای علائق ديگران نمیکند.
- او نه برای شهرت، شوق یا سرخوشی
- بلکه او یک غریزهٔ منحصربهفرد
دارد آنها برای حفظ گونهٔ انسانی
هستند تا افراد. روش خاص خود
را دارند، که برای سایرین مناسب
نیست. □ در موسیقی هم درک
بهترین آهنگها دشوار است.
بلندترین نوسان مربوط به بلندترین
آونگ است. ○ ذهنهای کوچک
بهسرعت با همهچیز کنار میآيند ؛
○ یک فسیل زندهاند ○ اما
نابغه شکوفا میشود چون زنده و
در حال حرکت است.
ماهیت نبوغ یک نوع سنجش قدرت
هوش است ● باید اشتیاق سرکش
نیز داشت. ● شکلگیری یک ذهن
باز و شفاف و منطقی وابسته به
هوش و ارادهٔ قوی دارد .
○ برای نبرد با نیاز یا مراقبت یا
آرزوها که تأمین برخی از آنها
امکانپذیر نیست، برخی را ناديده
بگیرید و در زمان مناسب بر روی
مواردی که برای رهایی از ملالت
است بپردازید * که گاه نتیجه
نمیدهد * از زمان خود بهطور
مؤثر استفاده کنید. ○ ماهیت و
تحصیلات ربطی به یکدیگر ندارند
عملکرد و اخلاقیات مهم است ●
در ادامهٔ کتابِ
هنر همیشه بر حق بودن
۳۸ راه برای پیروزی
زمانیکه شکست خوردهاید.
آرتور_شوپنهاور
• انتشارات ققنوس
مقالاتی در کتاب متعلقات و ملحقات
■ ادامه دارد
...📚