khiyanat_me | Неотсортированное

Telegram-канал khiyanat_me - 💔🚬عشق و خیانت🚬💔

6426

http://t.me/itdmcbot?start=khiyanat_me لینک ثبت کانال در سامان دهی کد شامد:1-1-271525-61-2-1 لینک گپ👇👇👇👇 https://t.me/joinchat/Gk6-J0D7aHCUaEUTnIPEHQ دوستان تبلیغات و تبادل داریم... ارتباط بامدیر @golme2358 ارتباط باادمین @amdy78

Подписаться на канал

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

اگه روز زن کادو نگرفتید ناراحت نباشید. ناراحتی نداره که؛ چند روز دیگه دوباره روز زنه

@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

اگه یه آرایشگر موهاتون رو خراب کنه
دیگه امکان نداره پیشش برین، چطوری پس
به کسی که زندگیتون رو خراب میکنه هی
شانس دوباره میدین؟


@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

‏تازگیا وقتی از دست کسی ناراحتم می‌گم شما خودتو بذار جای من. معمولا طرف دو دیقه مکث می‌کنه و معلومه که داره خودشو می‌ذاره جای من و بعد اونم ناراحت میشه.

@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

‏دلبري‌ کردن رو از شاملو یاد بگیرید که به
آیداش می‌گه:
‌"کوچک‌ترین لبخند تو؛ مرا از همه‌ي‌ بدبختي‌‌ها نجات می‌دهد...!
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

تُرکها یه اصطلاحی دارن میگن "داریخماق"
یه چیزی بین دلتنگی و بی حوصلگیِ!
یعنی جفتش هستی ولی نمیدونی دقیق کدومی
حالِ الان همه ی ما همینه! (:🤍
‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۹۴
توی ردیف شماره ۱۳ دنبال کتابی بودم که انگار یکیشون منو به خودش جذب کرد حس کشش خاصی بهش داشتم به سمتش رفتم و از قفسه بیرون آوردم

- تو که خودت توی این ردیفی

غریبه : اینجا نیا

کتاب رو باز و انگار خود به خود ورق خورد و صفحه ای ازش اومد که چند تا فرشته در برابر شیطان تعظیم کردن.

متنش رو به راحتی میتونستم بخونم توضیحی در مورد اون فرشته ها و اینکه شیطان به دنبال نسل اون هاست و خیلی از طلسم ها روی این نسل تاثیری نداره.

کتاب رو بستم و سرجاش گذاشتم
غریبه : چرا من باید اینو میدیدم؟

از ردیف شماره ۱۳ بیرون اومدم اون در حال مطالعه کتابی بود به سمتش رفتم
- این کتاب به فارسیه اما موضوعش در مورد شیطانه

کتاب رو ازش چنگ زدم
غریبه : این کتاب اینجا چیکار میکنه؟؟

- من چه میدونم

غریبه : چطوری رفتی سراغش؟

- نمیدونم یهو به خودم اومدم دیدم اینجام و این کتاب دستمه

کتاب رو به ردیف خودش برگردوندم
غریبه : چطوری ممکنه

غریبه : نمیتونه اتفاقی باشه

روی صندلی داخل کتابخونه نشستم اون در حال گشتن بین کتاب ها بود و تماشاش میکردم.

ذوقش برای دیدن کتاب های داستانی و افسانه ای دیدنی بود حتی از نگاهش میشد فهمید چقدر خودش رو لا به لای داستان ها میبینه.

به سمتش رفتم و دستشو گرفتم
غریبه : میخوام چیزی نشونت بدم

- چی

غریبه : دنبالم بیا

داخل قفسه ها کتابی رو جابجا کردم قفسه شروع به حرکت کرد و باز شد
- وااای مثل توی فیلما

از هیجانش خنده م گرفته بود واردش شدیم
غریبه : به نظرت خون آشام ها واقعین؟

- ینی چی؟ داریم‌کجا میریم؟ منو میترسونی

غریبه : سوالمو جواب بده

- همیشه آرزو داشتم واقعی بودن اما الان نه

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۹۲

با یک تماس مدوسا رو به خونه خودم آوردم و هردو همدیگرو دیدن
مدوسا : چه دختر زیبایی

- ممنون

مدوسا با حسادت خاصی نگاهش میکرد
غریبه : خب منتظرم

مدوسا : بله همونطور که گفتم میتونم یه طلسم محافظ درست کنم ولی فقط یک نفر میتونه شمارو ببینه چون باید از خون اون شخص باشه

غریبه : اون شخص همین جاست

مدوسا انگار انتظار دیگه ای داشت ولی از روی اجبار دست به کار شد

- اگه کار نکرد چی

مدوسا : من کارمو خوب بلدم به من اعتماد کنین

چند لحظه به این فکر کردم شاید کلکی توی کار مدوسا باشه

غریبه : خودت میدونی من قرار نیست بمیرم پس اگه اتفاقی برای این دختر بیفته تا آخر عمرت باید توی سیاه چال همین خونه بپوسی

مدوسا با چشم های نگران نگاهم کرد
مدوسا : نه نه خیالتون راحت باشه

دو قطره خون از سر انگشتش بیرون کشید و یه وردی خوند رنگ خون به سیاه تغییر کرد و داخل یک گردنبند گذاشت.

گردنبند رو روی گردنش انداخت و من کمی ترسیدم
غریبه : تو میتونی بری

مدوسا : پاداش من که یادتون میمونه

غریبه : بستگی به این داره چقدر کارت درست باشه

مدوسا از اونجا بیرون رفت و هردو تنها شدیم
- ماسکتو دربیار

غریبه : مطمئنی؟

- آره

دستمو زیر لایه ماسک گذاشتم و بیرون کشیدم اون با چشمای درشت و حیرت زده نگاهم کرد

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

دلم نه عشق می خواهد
نه دروغهای قشنگ !
نه ادعاهای بزرگ
نه بزرگهای پر ادعا !
دلم کسی را می خواهد که
بشود با او حرف زد
و بعد پشیمان نشد !
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

هیچوقت سه نفرو فراموش نکن:
کسی که تو شرایط سخت کمکت کرد
کسی که تو شرایط سخت قرارت داد
کسی که تو شرایط سخت ولت کرد 👌🏻


@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

دلار ۴۴ هزار تومن
پراید ۳۰۰ میلیون تومان
خونه ۱۰۰ متری وسط شهر ۱۰ میلیارد تومان
به اون نقطه ای رسیدیم که زنده ایم ولی زندگی نمیکنیم

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۸۹

داخل خونه رو با تعجب نگاه میکرد به نقاشی ها و مجسمه هایی که بقول خودش فقط توی عکس ها و فیلم ها دیده

- این نقاشی اصلش مال ونگوگه

غریبه : این خودشه

- بخدا تو منو سکته میدی

مثل یه دختر بچه پرشور تموم خونه رو زیر و رو کرد و دو تا خدمتکارم مراقبش بودن.

اسم های دو تا خدمتکار رو پرسید
- سوفیا و آنا چه اسم های قشنگی

غریبه : هرچی خواستی میتونی بهشون بگی

- من خودم همه کار بلدم

خنده ای کردم
غریبه : باشه ولی به خودت آسیب نزنی

انگار از ترس اولیه ش کم شده بود و احساس راحتی میکرد.
وقتی در حال تماشای تابلوهای نقاشی توی اتاقم بود از پشت بهش نزدیک شدم و دستامو روی شونه هاش گذاشتم.

این بار بدون اینکه بترسه خودشو به من چسبوند
- من حتی اسمتو نمیدونم

غریبه : ولی من همه چیز تورو میدونم

- نمیخوای بگی کی هستی؟

غریبه : هرچی دوس داری صدام کن اما اسم منو هیچکس نمیدونه و نباید بدونه

- چرا؟

به سمت میزم رفتم و بهش تکیه دادم به اون طلسم فکر کردم
غریبه : قضیه ش پیچیده س شاید تو باور نکنی

- باور؟ الان جاییم که فقط توی خواب هام میدیدم پس ازین به بعد همه چیو باور میکنم

غریبه : اسم و چهره من طلسم شده

نگاهی با دقت به من کرد
- چهره؟؟ ینی چی؟

از زیر گردنم لایه ماسک رو کمی بالا دادم
- خدای من تو خودت نیستی

غریبه : نترس زیر این ماسک چهره ایه که هرکی ببینتش اول مجذوب و بعد کشته میشه این طلسمیه که تا آخر عمرم همراهمه

به سمتم اومد
- من میخوام ببینم این چیزا همش خرافاته

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۸۷


دستگیره در رو گرفتم که صدای قدم های یکی پشت سرم شنیدم صورتمو برگردوندم خودش بود

- نمیدونم چرا اومدم شاید تو همون رویایی باشی که هرشب قبل خواب مرورش میکنم

وسایلشو داخل ماشین گذاشتم و به سمت فرودگاه رفتیم با دیدن هواپیما تعجب کرد

غریبه : آماده ای؟

- معلومه که نه

خنده ای کردم و سوارش شدیم با دیدن داخل هواپیما کلی سوال توی چهره ش پدید اومد

- تو کی هستی؟

غریبه : بهت توضیح میدم

کمربندشو براش بستم و هواپیما به مقصد میلان ایتالیا حرکت کرد.
بعد از ثابت شدن هواپیما کمربندمو باز و اونم صندلی روبروی من نشست.

سیگاری روشن و مهماندار نوشیدنی آورد
- سیگار کشیدن توی هواپیما ممنوعه

غریبه : نه اگه هواپیما مال خودم باشه

- نمیخوای بگی کی هستی؟

غریبه : آدم بده داستانایی که خوندی

- میدونم خلافکاری ولی از چه نوعش؟ اختلاس کردی؟ دولتی هستی؟

از حرفش خنده م گرفت
غریبه : فراتر از این حرفاست

- کجا داریم میریم؟

غریبه : میلان ایتالیا

- باورم نمیشه انگار خوابم

غریبه : آرزوت چیه؟

- غول چراغ جادویی؟

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۸۵


اما اون هم تسلیم قدرت من شد و خیلی زود به چیزی که میخواستم رسیدم تمام منابع کشورها مثل طلا نفت پول رو میتونستم با یک دستور و اشاره تغییر بدم یا خالی کنم.

ملودی : اما اون دختر چی

غریبه : به ایران برگشتم

به من خبر دادن بعضی مقامات نظامی ایران میخوان به یکی از کشورای عربی حمله کنن و سازمان اعلام خطر کرد نماینده های ایران توی سازمان از پاسخگویی سر باز زدن و به دستور من به قتل رسیدن.

ایران وقتی فهمید نماینده هاش توی سازمان کشته شدن اعلام مذاکره کرد و خودم به اونجا رفتم.

بعد از مذاکره چند روزی برای استراحت بدون مزاحمی به شهر خودم برگشتم.

در قالب یه آدم عادی به خونه میرفتم و مثل گذشته زندگی کردم توی صندوقدار یه رستورانی که ازش غذا میگرفتم دختری بود که با اولین نگاه نتونستم ازش دل بکنم.

اما حرف شیطان همیشه توی گوشم بود که کسی نمیتونه عاشقم بشه وگرنه میمیره.

یه هفته هرروز به اون رستوران رفتم و گاهی باهاش حرف میزدم اونم این قضیه رو فهمید و به درخواست من یه قرار گذاشتیم.

توی همون رستوران ناهار خوردیم اما من کاملا یه آدم عادی بودم و در برابرش خودمو هیچی نمیدونستم.

لبخند و چهره ش تمام دنیای من شد وقتی بهش نگاه میکردم تمام بدی های خودم رو از یاد میبردم.

بعد از یه ماه صحبت و قرار گذاشتن های متعدد به رستوران رفتم اما خبری ازش نبود.

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔


لبخند ها همیشه ملاک شاد بودن نیس..!
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

‏هروقت حس کردید یکیو دوس دارید اول جق بزنید،اگر بعد جق حستون از بین نرفت اون دوس داشتن واقعیه :)

@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

00:00
ماعم برعاوردع شدن بلدیم
ولی کسی عارزومون نکرد خُب(:🥀💔


@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

مرزِ بین عشق و نفرت خیلی باریکه، یهو
می‌بینی کسی که نمیذاشتی گَرد و غبار
روش بشینه، داری از تماشا کردنش وقتی
تو گِل گیر کرده، لذت میبری.

@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

با چشمانت عاشقم نشو !
ممکن است زیباتر از من پیدا کنی
با قلبت عاشقم شو..
چون قلب‌ها هيچ شباهتی ندارند..
-شبی‌که‌ماه‌کامل‌شد.
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

👌دکترانوشه خیلی قشنگ میگه؛

"وقتی هر کاری میکنی بهش بفهمونی که
چقدر برات مهمه و نمیفهمه،
دیگه بحث نفهمیدن نیست، بحثِ نخواستنه !"

پس احتیاجی نیست بیخود برای کسی که نمیخواد بفهمه توضیح بدی
براش چیکار کردی، گذر زمان بهش میفهمونه !
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

یه روانشناس آلمانی می‌گفت :
برای اینکه بتونید آدمایی که مضر هستند
رو جوری از زندگیتون حذف کنید که
بعدا خودتون دچار عذاب وجدان نشید
از این راهکار خیلی ساده استفاده کنید ؛
اسم کامل این آدمارو رو یه برگه بنویسید ؛
بعد از هر اشتباه و آسیبی که به شما زدن
یه حرف از اسمشونو خط بزنید!
و اونایی که زودتر کامل خط خوردن رو کنار بزارید!
چون نوشتن چیزی می‌ره تو حافظه بلندمدت!
و کارای بدشون از یاد نمیره!
پس هیچوقت دوباره برنمی‌گردید سمت اونا!
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۹۳

- چقدر قیافت با چیزی که فکر میکردم متفاوته

غریبه : خب اتفاقی نیفتاد؟

- اتفاق؟ چه اتفاقی؟

غریبه : معمولا همه شیفته چهره من میشدن

- احتمالا رو من تاثیر نداره

با تعجب بهش نگاه کردم
غریبه : امکان نداره ینی این طلسم روی تو جواب نمیده؟

- من چه میدونم

خودمو توی آینه نگاه کردم از یه طرف خوشحال و از طرف دیگه متعجب بودم.

چطور میشه طلسم و نفرین به اون قدرتمندی روی این دختر هیچ اثری نداشته باشه.

سری به کتاب های باستانی خودم زدم اون هم دنبالم به پایین ترین طبقه خونه اومد کتابخونه ای بزرگ با کلی کتاب ممنوعه و دست نوشته که حیرت زده نگاهشون میکرد

- باورم نمیشه اینجا این همه کتابه

غریبه : میتونی هر کدوم رو خواستی برداری به جز ردیف شماره ۱۳

- چرا اونجا نرم؟

غریبه : کتاب های اونجا تورو به کشتن میده

نگاهی به ردیف شماره ۱۳ کرد و ازش دور شد کتاب آلیس در سرزمین عجایب رو برداشت که دست خط لوئیز کارول بود

- این کتاب واقعیه؟

غریبه : میبینی که دست خط خودشه

- باورم نمیشه از بچگی عاشقش بودم

کتاب رو از دستش گرفتم و صفحه ای رو پیدا کردم که لوییز کارول متنی عاشقانه نوشته بود

- این متن چیه گوشه صفحه کتاب

غریبه : اینو برای معشوقه ش نوشته

- عه چقدر رمانتیک

غریبه : معشوقه ش دختری ۱۰ ساله بوده که داستان این کتاب هم در مورد اون دختره لوییز یه نوع مخدری که توی طبیعت رشد میکنه رو مصرف میکرده و این کتاب رو نوشته

- خدای من تصوراتم خراب شد رابطه با دختر ۱۰ ساله؟؟

غریبه : اوهوم

یه صفحه دیگه از کتاب رو براش آوردم که لکه های خون روش بود
- چرا خونیه

غریبه : خون باکرگیه آلیس

کتاب رو بست و سرجاش گذاشت
- میرم سراغ یه کتاب دیگه

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۹۱

توی خونه پیداش نکردم و سراغشو از سوفیا و آنا گرفتم اونا به من گفتن قسمتی از خونه رو پیدا کرده که من مخفی نگه داشته بودم.

اتاقی با در آهنی که داخلش یه قفس بزرگ همراه وسایل مختلف شکنجه و آزار که اون روی صندلی چرمی نشسته بود

- اینجا رو تو ساختی؟

غریبه : اوهوم

- چرا؟

غریبه : ازش برای کسایی استفاده میکنم که میخوام به حرف بیان

- مطمئنی؟

نگاهی به شلاق و وسایلی انداخت که کاربرد دیگه ای داشت
غریبه : بیا بیرون اینجا رو نباید پیدا میکردی

- نمیام

جلو رفتم و دستشو گرفتم کمی مقاومت کرد سرش داد زدم و از اتاق بیرونش کردم

- تو یه هیولایی اینو مطمئن شدم

غریبه : حق با توعه اما من...

- تو چی

غریبه : جلوی تو انگار یکی دیگه م یه آدم احساسی و تسلیم شده

- اما نمیتونی ذاتتو تغییر بدی تو به آدما آسیب میرسونی

غریبه : به تو نه

- امیدوارم

خبر خوبمو به یاد آوردم
غریبه : یه راهی هست که میشه منو بدون این ماسک ببینی

- چه راهی

غریبه : یه نفر اینکارو برام انجام میده

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

صبحِ کیری خوب‌ترین لحظه زندگیست(از درِ عقب)

از سولاخَت نفس عمیق بکش و با امید به خدا
گام هایت را محکم و استوار بسوی سرزمین گا بردار
خوشگل‌ترین ها را انگشت کن
به سختی و بدیِ روزگار، پُشت کن

گود مورنینگ بروبچ خیانت می

@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

زندگیامون شده....
خندیدنای مصنوعی
وسط دردای واقعی...
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۹۰

با گفتن اسم شیطان توی سرم پر از افکار منفی شد تا جایی که به قتل اون فکر کردم.

دستمو روی سرم گذاشتم و نه بلندی گفتم
- چی شد؟؟

غریبه : توی سرمه

به اتاقی بردمش که بتونه استراحت کنه
غریبه : قطعا نمیخوای با من توی یه اتاق باشی

- من ازت میترسم

غریبه : حق داری

- اما به من فرصت بده

شب یک جلسه داشتم و داخل اون جلسه آدم های مهمی دعوت بودن من باید سریع تر آماده میشدم.

با اعضای اون جلسه آشنا بودم به جز یک زن که چهره زیبا و فریبنده ای داشت با لبخند به سمتم اومد

مدوسا : من مدوسا هستم از اینکه اینجا در پیشگاه شما حضور دارم خوشحالم امیدوارم بتونم خدمتی به شما بکنم

خم شد و روی دست منو بوسید منم روی صندلی خودم نشستم.
بعد از صحبت های مختلف دوباره مدوسا به سمتم اومد

مدوسا : شنیدم درگیر طلسم قوی هستین
با تعجب بهش نگاه کردم
غریبه : تو از کجا میدونی؟

مدوسا : شایعات روی هوا میچرخن ولی سعی کردم تا وقتی خودتونو نبینم قضاوتی در موردش نکنم

غریبه : چی میدونی

مدوسا : همین رو میدونم چهره زیبای شما طلسم شده و نمیتونین به کسی نشون بدین از اونجایی که همه منو میشناسن شاید بتونم کمکی بهتون کنم این باعث افتخار منه

غریبه : چه کمکی

مدوسا : میتونم رفع طلسمی براتون درست کنم تا فقط یک شخص ازش استفاده کنه این رفع طلسم رو هرکی داشته باشه میتونه شمارو ببینه

کمی فکر کردم و فقط یک نفر توی ذهنم اومد
غریبه : اینکارو برای من بکن تورو به جایگاهی که لیاقتشو داری میرسونم

همراه با تعظیم از من دور شد و به سرعت برای دیدنش به خونه برگشتم.
باید این خبر رو بهش بدم و خوشحال بشه.

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۸۸

غریبه : من رییس همه غول های چراغ جادوام من با یک امضا میتونم یکیو رییس جمهور و یه رهبر رو برده کنم من با یک تماس میتونم یک کشور رو بمب بارون و نظامشو تغییر بدم با یک اشاره میتونم نسل یکیو از روی زمین محو و یه آدم معمولی رو تبدیل به قهرمان کنم

- باورم نمیشه انگار تو رییس یه سازمان پنهان و ترسناکی

غریبه : آره

- تو که این همه کار میتونی بکنی چرا من؟ بهتر از من هست که

غریبه : ملاک بهتر چیه؟ خوشگل؟ پولدار؟ آدم معروف؟ اونیکه تمام ملاک هارو تغییر میده اونیکه در عین سادگی نمیتونی ازش چشم برداری همون دنیاتو تسخیر میکنه

بعد از چندین ساعت پرواز توی فرودگاه میلان فرود اومدیم و از هواپیما پیاده شدیم دوروبرشو با تعجب نگاه میکرد

غریبه : تا بحال به یه کشور دیگه نرفته بودی؟
- نه اصلا
غریبه : این شهر و کشور جاهای دیدنی زیاد داره
- فعلا فکر کنم دارم خواب میبینم

ماشین منتظر ما بود و به سمت خونه رفتیم خونه ای که در حومه شهر خودم انتخاب و تغییراتی توش داده بودم.

توی جاده دستمو روی دستش گذاشتم که ترسید

غریبه : هنوز از من میترسی؟
- نترسم؟ این ماشینا این آدما همشون مسلحن
غریبه : اینا برای محافظت از منو توعه
- با کارایی که تو میکنی باید یه دنیا خودشونو در برابر تو محافظت کنن

حرفش مثل پتکی توی سرم کوبیده شد

غریبه : من به کسی آسیب نمیرسونم
- این زندگی کسی نیست که نرمال باشه اگه محافظی داری ینی دشمن داری اگه دشمن داری ینی تو دشمن اونی ینی توام میتونی به کسی آسیب بزنی
غریبه : حق با توعه

توی دلم میدونستم چه کارایی کردم و چه کارایی قراره بکنم پس این جمله یه دروغی بیش نبود.

وقتی به پشت سرم نگاه میکنم فقط خرابی و قتل و ویرانی میبینم.

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۸۶

سراغشو از آدمای اونجا گرفتم به من گفتن دیگه اینجا کار نمیکنه و کسی محل کار جدیدشو نمیدونه.

از این و اون در موردش پرسیدم اما خبری ازش نبود دست به کار شدم و مشخصاتشو به یکی از دوستانم توی سازمان دادم اونم یه روز بعد آدرس خونه و تمام سوابقشو به من داد.

پرونده ای جلوم بود که فقط به عکسش نگاه میکردم و آدرس محل کار جدیدشو برداشتم و به اونجا رفتم.

با دیدن من شوکه شد و منو کنار کشید
- تعقیبم میکنی؟

غریبه : نه

- پس از کجا فهمیدی اینجام؟

غریبه : اتفاقی

- من به هیچکس نگفتم حتی پدر و مادرم

غریبه : میخوام یه چیزی نشونت بدم

- چی

غریبه : فقط باید به من اعتماد کنی

- من به تو اعتماد کنم؟ من زیاد نمیشناسمت

دستشو گرفتم کمی خجالت کشید و خودشو جمع کرد
غریبه : بهت قول میدم پشیمون نشی

- میخوای چیکار کنی

غریبه : امشب ساعت ۱۲ شب وسایلتو جمع کن و منتظرم باش

- چی؟ چرا؟

غریبه : من اون ساعت جلوی در خونتونم اگه بیای که میفهمی همه چیو اگه نیای میرم و پیدام نمیشه هیچوقت منو نمیبینی

- معلومه که نمیام

موهاشو از روی صورت پریشونش کنار دادم
غریبه : من اون ساعت اونجام

دستور یه هواپیمای تشریفاتی و مجهز دادم و وسایلمو جمع کردم.
نیمه شب جلوی خونش ایستادم از گوشه پنجره منو دید

غریبه : بیا دیگه

حدود ده دقیقه صبر کردم اما خبری ازش نشد از فرودگاه تماس گرفتن
- هواپیما بیشتر از نیم ساعت نمیتونه بمونه

غریبه : باید بمونه وگرنه شغلتو از دست میدی

- بله چشم

بیست دقیقه گذشت هنوز چراغ اتاقش روشن بود و سایه شو توی اتاق میدیدم.
بعد از نیم ساعت چراغش خاموش و انگار به خواب رفت منم نا امید به سمت ماشین رفتم.

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

#پارت۱۸۴

ملودی : چطور به این همه قدرت و ثروت رسیدی؟ چطور رییس سازمانی به اون عظمت و خطرناکی شدی؟

غریبه : از یه کیسه پول شروع شد و راه ها برام هموار و هموارتر میشد انگار که هرروزی که میگذشت سلامتی من کمتر و به قدرت و ثروتم اضافه میشد

ملودی : کیسه پول؟

غریبه:کتاب رو با خودم برداشتم و میدونستم تقاضا زیاد داره اولین کسی که بهش زنگ زدم یکی از آدمای زاهد بود میدونستم واسه یه میلیاردر روسی کار میکنه.

اونا دیگه منو نمیشناختن همه چیزم تغییر کرده بود واسه خودم شناسنامه و پاسپورت درست کردم و با اون میلیاردر روسی قرار گذاشتم.

کتاب رو ۵ میلیون دلار به اون میلیاردر فروختم و از کشور خارج شدم.

اول به دوبی رفتم و اونجا با چند تا شیخ ثروتمند آشنا شدم اول صحبت از همکاری و سرمایه گذاری بود اما بعد به یه سری جلسات راه پیدا کردم.

جلساتی که داخل مخفیگاه های بسیار شیک و مجلل یکی از شیخ های اماراتی بود توی اون جلسه آدم های ثروتمند دنیا حضور داشتن.

با اینکه احساس بیماری داشتم اما مورد توجه خیلی ها قرار گرفتم و اولین بار مسئول جذب سرمایه گذار برای پروژه های بزرگ شدم.

پروژه هایی که فقط یک هدف داشت : نفوذ سازمان به سیاست و دین
این پروژه ها گاهی در ظاهر برای مذهب و افراد مذهبی سود داشت اما در واقع پاپ و آیت الله و خاخام هارو وابسته سازمان میکرد و میتونستیم اقداماتشونو کنترل کنیم.

بعد از دو سال رییس بخش خاورمیانه سازمان شدم و تمام جلسات رو توی کشورهای عربی و ترکیه برگزار میکردم.

آدم های بیشتری منو شناختن و من قدرتمند تر شدم و تا جایی که مخالفین خودم رو یک به یک از میون برمیداشتم.

ترس زیادی از اسم من توی دل روسای بزرگ سازمان افتاد تا اینکه در موردم تحقیق کردن و قضیه کتاب رو فهمیدن.

خیلیا منو پسر شیطان و خیلیا خوده شیطان خطاب کردن تا جایی پیش رفتم که دستور به ترور و قتل آدمایی دادم که حتی مشکوک بهشون بودم.

رییس بزرگ دستور ملاقات با من رو داد خوب میدونست مخالفت با من دیگه چاره کار نیست یا باید بمیره یا توافق کنه.

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

برا کسی بجنگ که حداقل برات تب بکنه.
برای کسی که ارزشه تورو نمیدونه یه لحظه هم حاله خودتو بد نکن.
با کسی باش که بدونه کیو داره!
@khiyanat_me

Читать полностью…

💔🚬عشق و خیانت🚬💔

اولین معیارات برای ورود به یک رابطه چیه؟

Читать полностью…
Подписаться на канал