khateratrferdows | Неотсортированное

Telegram-канал khateratrferdows - خاطرات فردوس | khateratferdows

2316

@Telferdows بر آنیم تا صفحات تاریخ و خاطرات تون قدیم را با شما ورق بزنیم ⛔️ هرگونه استفاده و کپی برداری از مطالب کانال خاطرات فردوس بدون ذکر منبع ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد ⛔️

Подписаться на канал

خاطرات فردوس | khateratferdows

سرکار خانم ها: ملک زاده .؟. وحدت.؟. آذرمی . آراسته .؟هوشمند .؟. معتمد رضائی.؟ ؟
آقایان:محمدباقر پارسا .آقای عصری .ذبیح اله والهی
🔹کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🔸مرحوم سید علی اکبر محبوب
🔸مدرس ملا خانه قرآن در فردوس
❇️از همشهریان عزیز تقاضا میگردد در صورتیکه عکس ویا خاطره ای از این بزرگوار دارند برای کانال خاطرات فردوس ارسال بفرمایند
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

✍یادش به‌خیر سحرهای ماه رمضان
که خوابم می‌آمد و صدای دعای سحر و برخورد قاشق و بشقاب، وسوسه‌ام می‌کرد از سفره‌ی سحر عقب نمانَم. چشم‌های خواب‌آلودم را تا نیمه وا می‌کردم و می‌دیدم کل خانواده در سکوتی نجیبانه، دارند از زمان کوتاه باقی مانده تا اذان صبح، نهایت استفاده‌ را می‌کنند و این من بودم که از قافله عقب بودم. همیشه هم چیزی تا اذان نمانده، بیدار می‌شدم و کلی غر می‌زدم که "حالا من گفتم خوابم میاد، شما چرا بیدارم نکردید؟" و با همه‌شان تا افطار قهر می‌کردم و عوضش موقع افطار اولین نفر سر سفره حاضر بودم.
معمولا از سحری جا می‌ماندم و همیشه هم مامان دلش برای من می‌سوخت و می‌گفت "ولش کن، روزه نگیر، سحری نخوردی ضعف می‌کنی سر کلاس" و خودش صبحانه توی کیفم می‌گذاشت تا گرسنه که شدم، یواشکی بخورم.
کاری به فلسفه‌‌ی مناسبت‌ها ندارم، آن روزها همه چیز رنگ و بوی دیگری داشت،خورشید آن‌ روزها جور دیگری روی دلخوشی‌ آدم‌ها می‌تابید و دنیا قشنگ‌تر بود.
یادِتمام روزهای نابی که گذشته،
یادتمام دلخوشی‌هایی که بر نمی‌گردند،
یادصفا و صمیمیتی که دیگر نیست؛
به خیر
تصویر:علی میری
نویسنده:نرگس صرافیان
نوای :استاد صالحی
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🌙حال و هوای ماه مبارک رمضان در مسجدجامع بزرگ شهر🌙
| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

✍ما نسلِ مظلومی بودیم ...
نسلی که در اوج بی انصافیِ زمانه متولد شدیم و از همان کودکی یاد گرفتیم که فقط "درک" کنیم ...
ما حتی رویِ گرفتنِ پولِ توی جیبی از پدرانمان را نداشتیم ... ...
نسلی پر از استعدادهایِ کنجِ خانه ،
و نابغه هایِ محصور ...
نسل ما را نه گذشته ها درک می کنند و نه آینده ها خواهند فهمید ...
آنقدر عجیبیم که خودمان هم
در چگونگی اش مانده ایم ...
نسل ما در کودکی هم ، کودکی نکرد ...
نسل سوخته ای ؛
که در اوجِ جوانی ، پیر شد ... !
🎼برف پیری
🔹سالارعقیلی
🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

وقتی از یک طرح فاخر به دانه های انار بسنده میکنیم....
از سالهای قبل طرح المان میدان گلشن در دستور کار شهرداری فردوس قرار گرفت و یکی از این طرحها با قریب دوسال کارمطالعاتی صورت گرفته وبادرنظرگرفتن منطقه تاریخی تون وارگ وهمکاری بااداره میراث ومهندسین معماردلسوز بنام شهر.
المان وطرح میدان الهام گرفته از هندسه ی طرح شمسه ی سقف مدرسه علیا ،گل انار،گودال باغچه ی مدرسه علیا وارگ تون هست که دررساله ی ارایه شده روند طراحی وشکل گیری طرح نهایی بصورت مفصل ارایه شده
اما این طرح احتمالا بدلیل هزینه از دستور کار خارج شده و با یک طرح سطحی و ساده غیر بومی که احتمالا باغچه نگاری باشد جایگزین گردید......
اما مساله مهم اینجاست که میدان گلشن میدان اصلی ورودی شهر فردوس است و همچنین در محدوده تاریخی شهر تون قرار دارد و اولین کار در طراحی این میدان در نظر گرفتن نظر متخصصین معماری و میراث فرهنگی و مجوز اداره میراث فرهنگی و پایگاه شهر تاریخی تون و اداره راه میباشد که طرحی در خور میراث هزار ساله شهر فردوس بوجود بیاید
🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🔸جبرئيل
متولدين دهه چهل وقبل از آن اين آقا رو با دوچرخه اي تزئين شده ورنگارنگ با بلندگويي در دسته و راديوي درخورجين درحال تبليغ اجناس ميشناسند آقاي سيدمحمد نقيب منوري معروف به (جبرئيل ) كه با دوچرخه از روستاي خرو تا فردوس داد وسند ميكردند روحش شاد وياد وخاطرش گرامي باد .

🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🔹یادش بخیر!!

یاد آن روزهای قشنگ کودکی و بچگیم که گم شدند بخیر !
من به مردمی که تاریخ سرزمین و شهر خودرا ندانند و بزرگان شعر و ادب و تاریخ و فرهنگ و هنر خود و افکار بلند آنها و فراز و نشیب تاریخ خود را نشناسند ، میگویم مردمی هستند که دچار آلزایمر فرهنگی شده اند ..و کسی که بیماری مهلک آلازایمر بگیرد زندگی گیاهی خواهد داشت !!
یادش بخیر آن ایام کودکی من که راه پله های خانه های قدیمی شهرم فردوس از یکطرف در کوچه ها ساخته شده بود و از طرف دیگر راه پله ای بداخل منازل !! به همین سادگی ! بخاطر اعتماد قشنگ مردم به هم !!
یادش بخیر آن روزهای قشنگ تقوا و پاک دستی که اثری از قفلهای ضد سرقت و چنین و چنان نبود ! ..تنها قفل رایج منازل مردم یک تکه چوب سر کج بود و چیزی بنام ( کلی دو ) که سوراخی بود کنار درب هر منزل در دیوار گلی باندازه ورود دست آدم و هر کس بسادگی و بی زحمت با آن تکه چوب میتوانست در منزل را باز کند !! اما جایی که اعتماد و تقوی بود درب هیچ خانه ای بقصد سوء و خیانت باز نمیشد !!
یادش بخیر آن روزهای گم شده که کسی لازم نبود میوه ای انگوری اناری سیبی و ...بخرد چون اگر هر کس یا خودش باغی در( باغون نیمه ره ) یا (باغستو ) داشت یا اگر نداشت بالاخره قوم و خویشی، همسایه ای ،دوستی، آشنایی، انسان با سخاوتی داشت که سبدی میوه رایگان و بی منت برایش بیاورد یا خرجینی تجک و خربوزه و هندوانه ای از ( پهلزی یا بند سارش ) !!
یادش بخیر که رادیو و تله ویزیونی نبود که با ترانه و موسیقی گوش ها را گاه بنوازد و گاه روح را بخراشد !! اما مراسم ختنه سوران و عروسی دامادی بود که گاه و بیگاه صدای دهل و سورنا همه را بطرف خانه محل جشن بکشاند و صدای هلهله شباش شباش بلند شود و دود اسپند چشم نظر را دور کند!
یادش بخیر که مردم ساده دل پاک اندیش پاک گفتار پاک کردار بر بام خانه ها طبل سحر میکوفتند که کسی در خواب نماند و صفای سحر و خدا را و خدا را و خدا را فراموش نکند ! و چه مهربان و صمیمی بودند همسایه ها که سحر ها از درون خانه هایشان مشت به دیوار اتاق همسایه میکوفتند و با اینکار به همسایه میفهماندند که سحر است و یاد پاک خدا در همان نزدیکی !!
یادش بخیر آن ایام کودکیم که بما بچه ها آموخته بودند که اگر در رهگذر یک قرنی یا نیم قرنی( یکریال یا نیم ریال ) و یا هرچه دیدیم که از کسی روی زمین افتاده به هیچ وجه نباید به آن دست بزنیم که در آنصورت مسءول پیدا کردن صاحب واقعیش خواهیم بود و یادمان داده بودند که باید حتما با انگشت یا چوبی چیزی خطی دور آن شی افتاده بی صاحب روی زمین بکشیم و به همه بفهمانیم که کسانی دیگر قبلا ان پول یا شی را دیده اند و بر نداشته اند تو هم بر ندار .
صاحبش بدنبالش خواهد آمد !!
یاد آن روزهای اعتماد و پاکی اعتقادات بی رنگ و ریا بخیر ! یادش بخیر !!
نگذاریم که هویتمان، فرهنگمان لهجه و گفتارشیرینمان ، رسوم و آداب قشنگمان و نیکمردان و خدمتگذران آدم و آدمیت پیشینیانمان فراموش شود و خدای نکرده دچار آلازایمر تاریخی فرهنگی ادبی و اخلاقی شویم که مداوای آن ممکن نخواهد بود !!
دلتان شاد لبتان خندان و نوروز هایتان مداوم باد !!
با احترام به همه!
منصور شاهی فردوس

/channel/khateratrferdows
👆کانال خاطرات فردوس👆

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🌹فردوس۱۴۰۰
💠فردوس را در سال هزاروچهارصد هجری شمسی ببینید
کاری از خاطرات فردوس
فیلم و تدوین:مهدی اقلیما
تهیه کننده :سیدناصرپناهی
به سفارش شهرداری فردوس
🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

‍ 📚داستانی از مرحوم آقا ولی شیخی زاده معرف به «کتّو» و مسافر ناشناس
✍ در شب نیمه ی شعبان «برات» نیمه شب گذشته بود. یاد کُتّو افتادم واینکه هر کس برای امواتش برای سر قبر فرداشیرینی ومیوه ای را تدارک دیده ،بجز کُتّو که از بی کَسی هیچکس بیادش نیست داستانی واقعی از ایشان که برایم پیش آمده بود برای شادی روحش به شعر دراوردم . بعد از گفتن شعر که خوابیدم پس از نیم قرن که از فوت مرحوم پدرم گذشته بود وهیچوقت بخوابم نیامده بودند بخوابم آمدند.وبهترین خواب دوران عمرم شد واین درسی شد برایم که گاهی اوقات بهتر است از خود فراموش کنیم وبه دیگران برسیم .تا به هدف برسیم. وسرودم.
گر تو خواهی حالِ خود بهترکُنی
دیده باید بر ضعیفی تَر کنی
خاکِ پا گَردی به رَه در کوی دوست
بنده ای بالا بَری ، اَختر کنی-------------------------☘☘☘☘☘☘
شعری واقعی برای مرحوم شیخی زاده روحش شاد.

باکسی یک روز بودم هم سخن
رهگذربود ومسیرش شهرمن
اهل مشهد بودوقصدش اصفهان
حال واحوالی شدو گفت از زمان
می شناخت او مردم فردوس را
خُردوپیرش ، هرکمردرقوس را
پُرسُ وجوکرد او زِهر باغ ودری
جز ، زِ هرکس بوده اینجا یک سَری
ذهن اوبرهرخَواصی بس خسیس!
اونپرسیدازوکیلی یا رییس
لحظه ای دیدم که شدخندان لبش
انچنان ،گویی که آمد دلبرش
گفتمش جریان این شادی بگو
لحظه ای گشتی دگرگون،! زیر و رو!
گفت : لبخندی که دارم از ولی ست
یاد او دردل ولی او خود که نیست!
گرچه من دیدم فقط یک بار او
بذله ی شیرین وآن لبخند و رو
ظاهرش مجنون به فقری مبتلا
حرف حق اندردهانش چون طلا
گرشود پیدا دراینجا او کنون
شادی از تَن رویَدو آید برون
گفتمش اورفت وشادیها ببُرد
خاطرش اینجا، ولی، اوخود بِمُرد🖤
تاشنیدش این سخن پژمرده شد
همچو بلبل درخزان! افسرده شد
این خبر بر جانِ او شد آتشی
برروانش همچو وحشی سر کَشی
مرغ صحبت ازدهانش پر کشید
بی سخن شد،آن غزال از ما رمید
گفتگودیگربه پایانش رسید
ِراهِ رفتن پیش رو آمد پدید
بایکی بدرودازنزدم برفت
زندگی راهش برایم شد بدست!!!!
تاتوانی تخمِ لبخندی بکار
حاصلش گردد به اذهان یادگار
برزبان آور مَثَل باروی خوش
چون وَلی شادی نشان بر رویِ تُرش
آدمی یک رنگیش از جوهر است
بعدِ مرگش نزدِ مردم گوهر است
گَرکه، شیخی زاده آن کُتّویِ شهر
حرفِ راستش گَهْ شدی مانند زهر
یاکه رِندی بود وچون دیوانه ای
بی کَس وبی یار هم بی خانه ای
لیکْ، بر مردم مرامش بود شهد
تابماند نام او در هر چه عهد
روحِ کتّو شاد باد 🌺 بذله هایش یاد باد
🔸محمد رضا داورپناه
اردیبهشت 97 شب نیمه ی شعبان «برات»
🔹کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🌷بیائید با طبیعت به از این باشیم 🌷
بهار فرارسیده ودشت و صحراپرازسبزه و گل شده است ومسافران زمان به تماشای لاله های سرخ و زرد می روند وانگار رقابتی میانشان در چیدن لاله ها است تا هرکدام بیشتر لاله ای از بوته جدا کند و طشتهای پلاستیکی را پر گل تر کند موفق تر است و با غرور خاصی به رفیق همسفر می نگریم که ما بیشتر گل چیدیم
وهنگام بازگشت از دشت لاله کمتر اتومبیلی است که پشت شیشه عقبش انبوهی از لاله نباشد وچنانچه صندوق عقب بعضی از اتومبیل هارا نگاهی بیندازید طشتی پر از لاله درون آن خواهیددید ها انگار ازمزرعه زعفران برمی گردند غافل ازاینکه رفیق عقب مانده از سفر نیز حق استفاده از زیبائی طبیعت را دارد این روزها روی میز تعدادبیشماری از خانه ها لیوان های پر از لاله به چشم می خورد وباخود می گوئیم که اگر لاله ها را نچینیم خوراک گله گوسفند خواهدشد همان گوسفندی که همچون زنبور عسل از شهد گل می مکد و عسلی خوش طعم تحویل ما می دهد او نیز لاله را می خورد و شیری گوارا و ماست و کشکی مطبوع و روغنی شفا بخش تحویل من و شما می دهد در حالیکه لاله چیده شده به دست من وشما پس از دوروز پوسیده می شود و به سطل زباله منتقل می گردد
ضمنا با کندن گلهای صحرایی علاوه بر خود گل ما مقداری از بذر ها رو هم از ایستگاه دور کردیم و فرصت تکثیر و رویش در سالهای بعد رو گرفتیم .پس بیائید با هم با طبیعت به از این باشیم وبگوئیم که گل بر بوته زیبا تراست از در دست من و شما
/channel/khateratrferdows
👆عضويت درکانال خاطرات فردوس👆

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

✅نوروزدرشهرقدیم 🎋
✍️روایتی از سید حسین پناهی
درایران باستان و قبل از اسلام جشنهای بزرگی برگزار می شده است که جشن نوروز یکی از کهن ترین آن جشنهاست که امروزه نیز در ایران اسلامی و بعضی از کشورهای همجوار برگزار می گردد وپژوهشگران این جشن را به اقوام بومی ایران پیش از مهاجرت و آریاییان منسوب دانسته اندکه دراینجا لازم نمی دانم به تاریخچه این جشن بزرگ نگاهی بیندازم بلکه نکته قابل اهمیت اینکه جشن نوروز در شهر قدیم فردوس قبل از زلزله شهریور چهل و هفت باشکوه خاصی برگزار می شده است و نیاکان و گذشتگان مادر درون محله های قدیمی شهر آنچنان جهت برگزاری این جشن معتقد بودند و شاید بدور از اغراق نگفته باشم که بعضی ازبزرگان ودیگر اهالی شهر قدیم جهت برگزاری باشکوه و رنگین نمودن سفره گسترده عید هنگام سال تحویل مقداری از محصول زراعی سال آینده خودرا پیش فروش می کردند یا چند فنجان از آب قنات را به اجاره می دادندتابتوانندنوروزی شاد داشته باشندمعمولامقدمات برگزاری جشن نوروز در شهر قدیم بعد از پایان یافتن چله کوچک وروزهای اول اسفند ماه که دربین عوام به ماه نوروز معروف بود آغاز می گردید آن ایام درون کوچه های محله ها شور و حال دیگری داشت اگرپا را درون هودک خانه ای می گذاشتی گوشت باصدای دُم دُم دُم کمان مرد حلاج که با کوبه چوبی برسیم آن می زد همنوا می شدوپایت را که از پله هودک درون صحن خانه می گذاشتی اورا می دیدی که میان پنبه های حلاجی شده گم شده است وباز داخل ُصَفّه آفتابگیر خانه زنی رامی دیدی که مشغول دوختن لحاف و تشک مخصوص سال نومی باشد و آن گوشه دیگر حیاط مردی نظرت را به خود جلب می کردکه مقابلش انگار خرمنی از گندم قرار دارد واو مشغول غربال کردن گندمهاست وزن خانه درون سینی بزرگ مسی گندمهای غربال شده را پیش می زند تا شاید فضله موشی بیابد و پاکش کند و شوهرش نیز گندمهای پاک شده را درون جوال می ریزد و سر جوال را با جوالدوز می دوزد تابرای آرد کردن گندم آماده بردن به آسیاب شهر باشد انگار همه دست به دست هم داده اندتا عیدی شاد داشته باشند آن روز به پایان می رسد وباطلوع خورشید صبحی دیگر آغاز می شود اهل خانه به دنبال خانه تکانی هستند رسم است باید تمام وسایل و لوازم زندگی حتی وسایلی که به ندرت استفاده می شود گردگیری و تمیز شودو زن دیگ ها و تمامی ظرفهای مسی را به دست مرد می دهد تا برای سفید گری به مغازه مسگری ببرد آن روزها کنار نهر جوی آب وپایاب قنات(اصطلاح محلی پای اومحلی سر پوشیده وکم عمق ) درآن زمان مملو اززنانی بود که مشغول شستن لباس و پرده وملافه و قالیچه های محلی بودند شیرینی های محلی را درون فرهای گلی داخل مطبخ می پختند و داخل دیگهای مسی برای روز عید نگه می داشتند درون مطبخ ها شور و حالی دیگر داشت زنها با آرد نرم داخل جوال خمیری تهیه می کردند و کلوچه و تافتون ونان سفید و نان زرد خشک با رنگ وعطر زعفزان و رازیانه جهت روزهای عید می پختند معمولاازاول اسفندماه بفکر کاشتن دانه های باقلی درون گلدانهای سفالین بودندورسم براین بود که برای هریک ازاعضای خانواده یک گلدان سبز کنند گذاشتن گلدانهادرروزروی لبه ایوان آفتا بگیر َخانه منظره زیبائی داشت برگزاری مراسم شب چهارشنبه آخرسال سنتی بود که اهل خانه را به پیشباز نوروز می برد به هنگام نزدیک غروب آفتاب روز سه شنبه که به شب چهارشنبه سوری معروف بود داخل کوچه وجلوهودک درب هریک از منازل صاحبخانه با هیزمی که از درون هیزمدان مطبخ خانه خود برمی داشت آتشی می افروخت وسپس یکی از کوزه های آب داخل کوزه دان خانه راکه معمولا کوزه ای بود که سال قبل هنگام سال تحویل آب کرده بودند پر از آب می کردندو داخل آن حبه ای قند و دربین عده ای مرسوم بود که علاوه برقند سکه ای نیز درون کوزه می انداختند وآنگاه بزرگ خانه که معمولا پدر بود و اگر پدر نبود مادرکوزه را به بالای پشت بام می برد وپس از خواندن دعا وآرزوی سلامتی از درگاه خداوند مهربان از قسمت سر درب ایوان هودک کوزه را بر روی آتش افروخته شده می انداخت و معتقد بودند که کوزه حتما باید شکسته شود و شکستن کوزه را تضمین زنده بودن و سلامتی اهل خانه درسال آینده می دانستند وبندرت اتفاق می افتاد که کوزه شکسته نمی شددرآن لحظه با حالتی نگران و ناراحت از پشت بام به داخل کوچه می آمدند وکوزه رامحکم برزمین می زدند و می گفتند نمی شکنی حالا بشکن یک هفته مانده به عید حمام محله ها شلوغ بود وزن ومرد به دستان خود حنا می مالیدند مرسوم بود که در روز قبل از عید برای تازه عروسهااز طرف خانواده داماد سینی های پراز قندونبات ومواد غذائی دیگر و رخت و جامه وحنامی بردندآن زمان از تلویزیون درون خانه ها خبری نبود و کمتر خانه ای بود که رادیو کنار طاقچه اتاقش باشد...
پایان قسمت اول..
/channel/khateratrferdows
👆عضويت درکانال خاطرات فردوس👆

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🔸پیام نوروزی استاد حسین کیال 🌹
/channel/khateratrferdows
👆عضويت درکانال خاطرات فردوس👆

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🔸مرحوم حاج آقای علیزاده امام جمعه اسبق فردوس
عکس ارسالی:مرحوم محمد یوسفی
🔹کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

https://t.me/joinchat/AAAAADwpHYaPyJCTjnnOLg

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

نخریم تا ارزان شود؟ نداریم که بخریم عزیز!

✍️مصطفی داننده

🔹در آستانه شب عید، مردم مانده زیر بهمن گرانی از قیمت‌ها گلایه دارند. برخی هم در این میان باز به مردم توصیه می‌کنند که نخرند تا وضعیت بازار به ثبات برسد. آنها می‌گویند عاقبت گران فروشی نخریدن است.

🔹حرف‌های این حضرات وقتی درست است که مثلا از بین 100 کالای موجود در بازار، دوتای آن گران شده باشد و برای تنبیه گران فروشی به مردم توصیه می‌کنیم که از آنها خرید نکنند تا حساب کار دست‌شان بیاید. البته بماند که مردم در آن زمان هم آنقدر از کالای گران شده می‌خرند و احتکار می‌کنند که گران فروش به سود ماورایی می‌رسد.

نخریم تا ارزان شود؟ نداریم که بخریم عزیز!

🔹بامزه ماجرا این است که اگر مردم هم نخرند، عین خیال فروشنده عزیز نیست. چون دو ماه بعد جنسش را گران‌تر از امروز به دست مشتری می‌رساند. اتفاقا که امروز برخی‌ها به دنبال نفروختن هستند، چون می‌دانند در ماه‌های بعد سود بیشتری می‌کنند.

🔹الان هم که در بازار دست روی هر کالا و جنسی بگذاری، گران است. مگر می‌شود همه را نخرید؟ پس مردم چگونه زندگی کنند و چطور زنده باشند؟

🔹راستش را بخواهید مردم ندارند که بخرند. در همین روزهای پایانی سال، بسیاری از خانواده‌ها ،فرزندان‌شان را شیرفهم کرده‌اند که عید سال 1400 نه خبری از لباس نو هست نه تفریح. زیر لب هم خدا را شکر می‌کنند که کرونا هست و فعلا دور مهمانی رفتن و مهمانی دادن خط کشیده شده است.

🔹قدیم‌‌ترها، آنهایی که پولی در بساط نداشتن و زندگی‌شان سخت می‌گذشت به تخم‌مرغ خوردن، سیب زمینی آب پز کردند و نهایتا یک روز در هفته آبگوشت پناه می‌بردند. حالا همین غذاهای ساده، خودشان خرجی روی دست آدم می‌گذارند که نگو. آبگوشت هم که قربانش شوم، غذای لاکچری شده است و دیگر با فقیر و فقرا کاری ندارد.

🔹القصه که احتیاج به توصیه برای نخریدن نیست. مردم ندارند که بخرند. پدری که حقوق دو و نیم میلیونی می‌گیرد، چگونه می‌تواند از بازار گران پوشاک برای بچه‌هایش لباس عید بخرد. سرپرست خانواده‌‌ای که چندماه است حقوق‌اش عقب افتاده، چگونه می‌تواند سری به بازار گوشت و مرغ بزند.

🔹واقعا فکر می‌کنید، مردم از سر علاقه در زمانه کرونا در صف مرغ دولتی می‌ایستند؟ نه، آنها فکر می‌کنند با صرفه جویی در پول مرغ، حداقل می‌توانند چاله‌ای دیگر از زندگی‌شان را پر کنند.

🔹البته این نوشته‌ها و حرف‌زدن‌ها بیشتر برای آرام کردن خودمان است و گرنه سواره چه خبر از حال پیاده دارد. الان آنهایی که تصمیم می‌گیرند، حقوق‌ و عیدی را گرفته‌اند، آجیل، گوشت و مرغ‌شان هم رسیده است و چه می‌دانند «ندارم» یعنی چه؟!

🔹باشد ما نمی‌خریم، یعنی نداریم که بخریم. انشالله که با نخریدن‌ها قیمت‌ها پایین بیاید و همه بتوانند یک زندگی عادی داشته باشند.
#عصرایران
🔹کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🍃یک برگ خاطره:
مرحوم آخوند جذبه فوق العاده ای داشت و شاگردان به شدت از وی حساب میبردند
یادم هست که در ابتدای تابستان و در اولین جلسه که شاگردان حاضر میشدند یک سخنرانی میکرد که رعب عجیبی در دل ماها ایجاد میکرد
وسط حیاط مدرسه یک حوض بود که از قنات جاری در حیاط خلوت پشت ایوان ( که محل دستشویی هم بود) یک راه آب در زیر زمین به آن کشیده شده بود... در کنار جوی آب مذکور چند درخت انار کاشته شده بود و آخوند یک دسته از ترکه های باریک از پاجوش های انار را ، که فکر میکنم بیست سی تا بود، بصورت یک دسته به هم بسته و داخل این راه آب قرار داده بود که همیشه خیس و تازه بماند.
در آن سخنرانی کذایی آن ترکه هارا نشان میداد و بعد میگفت هرکس دست از پا خطا کند یا درسش را انجام ندهد با این ترکه ها ادبش میکنم !... بعد چند خاطره از شاگردانی که ادب کرده بود نقل میکرد که مثلا فلانی را وقتی با این ترکه ها به دستش میزدم ترکه ها بخاطر اینکه خوب خیس خورده و نرم شده بود چند بار دور دستش میچرخید !!!..... یا مثلا فلانی را که زدم ترکه شکست و تکه آن افتاد پشت بام.... بعد اون شاگرد رفت پشت بام و آن تکه ترکه را برداشت و گذاشت توی جیبش ... حالا هم که بزرگ شده هر وقت مرا میبیند آن تکه ترکه را از جیبش در میآورد و به من نشان میدهد و میگوید آخوند اینو من نگه داشتم و همیشه نگاش میکنم که یاد تربیت های شما بیفتم !!!...... و خلاصه ازین تیپ حرفا..... مثلا میگفت پدرانتون وقتی شما آوردند گفتند : آخوند گوشتش مال شما استخونش مال ما !!

البته باید متذکر شوم که مرحوم آخوند بسیار مهربان بود و من طی دو دوره ای که خدمت ایشان قرآن آموزش گرفتم حتی یک بار هم ندیدم که کسی را تنبیه کند و یا آن ترکه های کذایی را بیرون بیاورد.
این را گفتم که خدای نکرده روح آن مرحوم از من که حق بسیار به گردن من و امثال من دارد آزرده نشود
روحش شاد و با اجداد طاهرینش محشور باد.

✍نوشته:آقای غلامرضا محبی

🔹کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

https://t.me/joinchat/AAAAADwpHYaPyJCTjnnOLg

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🌙ماه مبارک رمضان ومسجدجامع بزرگ شهر ودیگر مساجد محله ها قبل از زلزله شهریور 47 🌙
به روایت سید حسین پناهی
قسمت دوم
💠| @khateratrferdows |
آن شب نمازگزاران به خانه ها رفتند وپس از خوردن شام عده ای بربالای پشت بامها خوابیدند و عده ای درون حیاط خانه ها و سحر فرارسید و صدای موذن مسجد جامع در فضای شهر پیچید وآن روز رمضان فرارسیده بود هرروز نزدیک ظهرو هنگام غروب آفتاب خادم مسجد مرحوم محتاجی راهرو ها و هودک ورودی مسجد جامع را آب پاشی می کرد تخت های آجری درون هودک درب ورودی مسجد از طرف خیابان اصلی شهر هنگام ظهر و غروب آفتاب مامن پیره مردان و کسبه مسن بازار بود ونشستن روی تخت و درون هودک مسجد درظهر و غروب ایام ماه مبارک رمضان حال و هوائی دیگر داشت مردان ساعت ها می نشستند و خنکای دل را به دست می آوردند بوی کچ کناره های دیوار که رطوبت آب آفتابه به آن رسیده بود به مشام می رسید و تخت و هودک مسجد همچون درون مسجد مامن انس و الفت و مهربانی و همدلی بود وچه حرفهای زیبائی که زده می شد و شنیدنی بود نماز صبح و ظهر وعصر و مغرب و عشا در مسجد اقامه می شد حجج اسلا م آقایان رادمرد و انصاری امامت نماز مسجد جامع را برعهده داشتندهنگام اقامه نماز بوی عود و بیدمشک های هندی از درو دیوار شبستان مسجد بلند بود و هوارا معطر می کرد هرروز بعداز نماز ظهر دعای روزهای ماه مبارک رمضان توسط حاج عباسعلی نوری و مرحوم حاج اسدالله غفاری خوانده می شد و مرحوم حاج شیخ کوهکن مسائل شرعی را می گفت به هنگام اذان مغرب سماور زغالی مسجد جامع که توسط مرحوم محتاجی روشن شده بود غل می زد و چای دم می شد و با چای و دانه ای خرما نمازگزاران روزه را افطار می کردند شب های ماه مبارک رمضان دوره های تلاوت قرآن مجید در تمام مساجد شهر برگزار می شد وجلسه قرآن مجیدنیز در صحن مسجد جامع برگزار می گردید ومومنان بعد از خوردن افطاری به سوی مساجد شهر می رفتند وصحن مسجد جامع درآن شبها شلوغ بود روزه داران روی گلیم های پهن شده جلو ایوان مسجد می نشستند و قرآن خودرا روی رحل مقابلشان می گذاشتند درآن شبها مومنانی که درون مسجد جامع شرکت می کردند هر شب نظاره گر آمدن سید بزرگوار حجت الاسلام صیف و یار دیرینش آقا زین العابدین بودند که وی دست آقای صیف راگرفته و از دالان سمت بازار وارد مسجد می شوند حجت الاسلام صیف به علتی بینائی خود را از دست داده بودندو آقا زین العابدین همراه همیشگی ایشان بود
دویار مهربان و شاید مرید ومراد بودند و به عبارتی همان مولوی و شمس تبریزی زیرا هیچگاه آقا زین العابدین آقای صیف را تنها نگذاشت و نیز آن شبها قیافه آقا سیدعلی آن پیره مرد عاشق امام حسین (ع)که درایام محرم با آن مندیل سبز و ترکه انار دردستش نظم مجلس عزاداری را در دست داشت کنار قاریان قرآن درون مسجد بی لطف و صفا نبود و در گوشه ای دیگر نیز آقاشیخ کوهن به چشم می خورداوکه سعی داشت تا کلمات قرآنی برزبان قاریان درست ادا شود شبها ی ماه مبارک رمضان می گذشت و به نیمه ماه رسیده بود شب پانزدهم ماه مبارک رمضان مصادف با میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) بودآن شب درون مسجد جامع جشنی برگزار شده بود وهمچون غربت و تنهائی امام مجتبی (ع) جشنی ساده اما پر از لطف و صفا بودابتدا جلسه قرآن شروع شده بود واز مومنان با شربت سکنجبین پذیرائی می کردند وپس از ختم قرآن توسط مداحان حاج عباسعلی نوری و سید عزیزا...وزیری در مدح امام مجتبی (ع) مدیحه سرائی شد وآنگاه نیز روزه داران با شیرینی های زبان مخصوص پذیرائی شدند وآن شب نیز به پایان رسید تااینکه شب های قدر فرا می رسید و پس از پایان دوره قرآن مساجد محله ها تمامی مردان و زنان نمازگزار و روزه دار شهر برای احیای شب های قدر به سوی مسجد جامع می آمدند .وچه نیکوست که در روزهای آغازین این ماه مبارک یادکنیم از آقا شیخ عالمی اوکه بعد ازوقوع زلزله شهریور 47 وساختن شهر جدید و بستن درهای مسجد جامع صبح و ظهر و شب با پای پیاده و عبای بردوش از خیابان آیت الله ربانی املشی به سوی مسجد جامع در حرکت بود و چه روزها و شبهائی که به تنهائی نماز خواند و مسجدجامع را درغربت و تنهائی نگذاشت تااینکه به مرور زمان جوانانی در پشت سر او به نماز ایستادند و به امامت او اقتدا کردند ومسجد جامع همچون گذشته اش برتارک شهر مان درخشیدو یادکنیم ازامامان جماعت مسجد جامع درقبل از زلزله بزرگانی همچون آیت الله خوئی – آقاشیخ اباذر- آقامجتبی قزوینی وحجج اسلام دانش سخنور –رادمرد –انصاری وعالمی وموذن مسجد مرحوم مجدالذاکرین و خادمین مسجد محتاجی و کریمی ومومنانی که درآن سالها درون مسجد به نماز ایستادند و جهت شادی روحشان صلواتی نثار کنیم .
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🌙ماه مبارک رمضان ومسجدجامع بزرگ شهر ودیگر مساجد محله ها قبل از زلزله شهریور 47 🌙
به روایت سید حسین پناهی
قسمت اول
💠| @khateratrferdows |
درتمامی محله های شهر کنار هرکوچه ای وحمامی مسجدی کوچک قرارداشت ودرکنار این مساجد چند مسجد بزرگتر بود بنام مسجد میرزا درابتدای محله سردشت ومسجد کوشک درمیان دومحله سادات و عنبری و مسجدایت ا...خوئی درروبروی حوض انبار قلعه وبزرگترین مسجد شهر به نام مسجد جامع بزرگ درفواصل بازار و خیابان اصلی شهر قرارداشت وکانون اصلی عبادی وفرهنگی شهر بود مسجدی که هودکش با تخت های آجری ودالان باریکش مامن لطف و صفا و مهربانی ونیت خالصانه بود وقدم گذاشتن به صحن آجری و وسیعش تورا به سوی معبود یکتا فرامی خواند و وضوگرفتن درون وضوخانه اش از آب روان قنات جاری داخل آن برایت صفای دل و آرامش روح وروان را در برداشت وپس از وضوگرفتن و نشستن لحظه ای درون صفه چه های داخل صحنش به هنگام غروب آفتاب وبه انتظار شنیدن اذان مومن را بفراموشی دنیا ودراندیشه آخرت می انداخت شبستان های زمستانی و تابستانیش نمادی ازتوکل و بندگی وایمان وخضوع و خشوع در پیشگاه خداوند سبحان تبارک وتعالی بود ومحرابش نمادی از تسلیم شدن و سجده کردن انسان درپیشگاه خداوند بلندمرتبه بود وگلدسته و مناره اش نیزبرایت سخن از وحدانیت خداوند بزرگ وازآزادگی انسان از بند و حصار هوی نفس رادرپی داشت وصفوف نمازش وحدت وانسجام مردم شهررا به همراه داشت بانزدیک شدن به ماه مبارک رمضان مساجد درون محله توسط مردم همان محله آب و جارومی شد اما مسجد میرزاخادمی داشت بنام مرحو م کریمی که حرفه اش نجاری بودو خادم مسچد جامع بزرگ شهر مرحوم محتاجی بود که کارمند اداره اوقاف شهر بوددرروزهای پایانی ماه شعبان المظفر مرحوم آقای محتاجی باهمراهی جمعی از کسبه بازار صحن و شبستانها و درون ایوان مسجد را آب و جارو می زدند وفرشها رانیز تکانی می دادند تا خاکش گرفته شود سماور زغالی و استکان هانیزبا آب قنات نخ شور که از درون وضوخانه مسجد می گذشت شسته می شد و آماده برای افطار ماه مبارک رمضان بودغروب آفتاب روزهای آخر شعبان ویکروز مانده به رفتن پیشوازماه مبارک رمضان صحن مسجد و راهروها ی منتهی به بازار و خیابان اصلی شهر با آفتابه مسی آب پاشی شده بود و بوی خنکای نسیم باددرغروب خردادماه از روی آجر فرش صحن مسجد به مشام می رسید دراین لحظه مرحوم شیخ میرزا غلامحسین مجدالذاکرین موذن مسجد از هودک منتهی به خیابان اصلی شهر با عبای بردوش قدم به داخل صحن مسجد می گذاشت و سپس به طرف ایوان بزرگ مسجدقدم برمی داشت وآنگاه به طرف دری که در سمت چپ ایوان مسجد بودرفت و داخل راهروی باریکی شد واز پله هابالا رفت تا به داخل گلدسته رود و اذان مغرب را بگوید و چه زیبا الله اکبر . الله اکبر .الله اکبر . الله اکبروصدایش طنینی لرزان داشت و شنونده را به سوی معبود می خواند و کسبه بازار دست از کار کشیده بودند و درکنار هم قدم به داخل هودک و راهرو مسجد منتهی به بازار می گذاشتندونیز از هودک وراهرو منتهی به خیابان اصلی شهر جمعی دیگر وارد مسجد می شدند جمعی بسوی محوطه وضوخانه می رفتند وعده ای نیز از جوی آب نخ شور که از درون مسجد به سوی بازار روان بود وضو گرفته بودند و نمازگزاران درصفوف واحد روی گلیم های پهن شده درون ایوان مسجد نشسته بودند و ذکر می گفتند ودراین لحظه شیخ اسدا...رادمردامام جماعت مسجد با عبای قهوه ای و عمامه سپیدی که برسرداشت و یک سرآنرا به دور گردن انداخته بود واردمسجد شد و نمازگزاران صلواتی فرستادند وایشان در داخل محراب ایستادو وبعداز اذان واقامه نماز مغرب را شروع کرد ودرفواصل نمازمغرب و عشا مرحوم آقای کوهکن نیز مسائل شرعی راگفت و ادامه شرح مسائل را به فواصل بین نماز ظهر و عصر روزهای ماه مبارک رمضان موکول نمود.....
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🌙ربنا
🎼نوای استاد محمدرضاشجریان

🎥فیلمبردار و تدوین:مهدی اقلیما
🔸تهیه کننده و کارگردان: سید ناصر پناهی
🔹با سپاس از
پایگاه پژوهشی شهر تاریخی تون
هیات امنای مسجد جامع قدیم فردوس

🔸کاری از کانال خاطرات فردوس

🔹کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🔸عباسعلی حاجی زکی
کاسب قدیم خیابان پهلوی

🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

از المان دو تار چه خبر؟
چندی پیش المان دوتار که به پاس تقدیر از استاد بیتانه توسط استاد شجاعی طراحی شده بود ،در میدان آزادگان نصب گردید.اما شبانه این المان جمع گردید.
حال چند مساله مورد توجه است:
آیا مکان نصب المان از قبل تصویب نشده است و بدون هماهنگی المان نصب گردیده ؟
که اگر اینطور بوده است آیا مخارج بیهوده نصب و برداشتن المان از بیت المال هزینه شده است؟
مسئول پاسخگوی این امر چه کسی است؟
انشالله از این پس مسئولین امر با تفکر بیشتری نسبت به هزینه کرد بیت المال قدم بردارند.
.
🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

◾️بسم الله الرحمن الرحیم
فبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا للله و انا الیه راجعون

◾️خبر تلخ و جانکاه سانحه رانندگی و درگذشت نابهنگام ۶ نفر از شهروندان و جوانان عزیز شهرستان های فردوس، سرایان و بشرویه موجب تاثر فراوان گردید. بدون تردید، این حادثه تلخ، دل بسیاری از همشهریان را به درد آورد. اتفاقی که در نوع خود بسیار غم‌انگیز و دردناک بوده، هیچ زبانی را یارای بیان عمق این فاجعه نیست و هیچ کلامی، گویای حجم این تألم نمی‌باشد.  

◾️اینجانب ضایعه دردناکِ درگذشت این عزیزان را به مردم شریف شهرستانهای فردوس، سرایان و بشرویه و همچنین خانواده های محترم مصیبت دیده تسلیت می گویم و برای درگذشتان غفران و رحمت واسعه الهی و برای بازماندگان داغدیده، اجر و صبر جمیل مسالت می نمایم.

✍حمید حلاج مقدم
فرماندار شهرستان فردوس

🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

هوالباقی
انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تاسف و تاثر ، بدینوسیله درگذشت ناباورانه جوان خدوم و یار وفادار خانواده بزرگ دستان مهربان ، و عضو هیئت مدیره جمعیت فردوسی های مقیم تهران مرحوم دکتر میثم مطهری را به اطلاع کلیه دوستان و همشهریان عزیز می رسانیم .
ایشان که به دلیل عارضه کبدی سال ها درد و رنج را تحمل کرده بود ، صبحگاه سیزدهم فروردین در بیمارستان امام خمینی تهران ، جان به جان آفرین تقدیم کرد . روح بزرگش ، قرین رحمت واسعه الهی قرار گیرد .
این مصیبت بزرگ را به خانواده محترم ایشان و دیگر همشهریان تسلیت عرض می نماییم .
- هیئت مدیره جمعیت فردوسی های مقیم تهران
- هیئت مدیره خیریه دستان مهربان

🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

❤در قلب ِ کوچک و لرزانم
تو را دارم.
و
بهار،
معنایِ دیگری جز این ندارد.
.............................
فردوس. کویر پلوند .اقامتگاه نگین کویر پلوند
عکس:س.ن.پناهی
🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🌸قطعه ای شاد و بهاری تقدیم به همراهان دوتاری

▫️دوتار:ذوالفقار بیتانه
▫️دایره:حامد بیتانه
▫️کاری از علی مرادزاده میرزایی
▫️فردوس/ بهار ۱۴۰۰

▫️ذوالفقار بیتانه در سال ۱۳۴۰ در فردوس به دنیا آمد. پدر وی ازسازندگان ساز سنتی مطرح منطقه بود که در ساخت دوتار و نی‌لبک الگو و نمونه خاص خود را داشت. او از هفت‌سالگی نوازندگی را در کنار پدر یاد گرفت و تا امروز در امر ساختِ سازهای مختلف و نوازندگی در منطقه فردوس سرآمد است و چندی پیش نام وی در فهرست ملی گنجینه زنده بشری به عنوان حاملان میراث فرهنگی قرار گرفت.
کاری از دوتاری
@dootari
🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

✅نوروزدرشهرقدیم 🎋
✍️روایتی از سید حسین پناهی
قسمت پایانی
ما دربیشتر خانه ها تقویم نجومی کنار طاقچه بچشم می خورد و هنگام سال تحویل را ازروی آن می فهمیدند وچند ساعت مانده به سال تحویل زنگ ساعت لب طاقی راروی زمان موعود کوک می کردند معمولا درتمام خانه هامعتقد بودند که جهت رزق و روزی و گسترده بودن سفره هنگام سال تحویل کنار سفره عید غذائی طبخ شده داشته باشند وآن غذاجز پلوتزئین شده بازرشک و خلال بادلم و خورشت قیمه غذائی دیگر نبودکه معروف به برنج دم سال بوددرتمامی خانه هاسفره عید پهن می شدو روی سفره بعد از گذاشتن قرآن مجیدو آینه و شمعدان چیده شده از کاسه لندنی گلدارپر از آب و برگه زردآلو (کشته او) جهت صفای دل و لینت مزاج در سال جدید و شربت مخلوط از زرشک و آلو و گشنیزو گل تاج خروس جهت رقیق شدن خون در سال جدیدو انواع شیرینیهای محلی و ظرف پر از تخم مرغ رنگی و هفت سین معروف و یکدانه به و انار قرمزو انارسفید شیرین اگر چنانچه موقع سال تحویل نیمه های شب یا سحر بودهمه مقید بودند تا بیدار باشند و بچه ها نیز سفارش می کردند که بیدارشان کنند رسم براین بود و عقیده داشتند تا هنگام سال تحویل درب منزل بسته باشد ومعتقد بودند که بایدبرای اولین بار درسال جدید درب خانه را بروی شخصی بقول خودشان میمون و خوش ستاره یا خوش اقبال باز کنندوآن شخص بایستی حتمااز جنس مذکر می بود به همین منظور کوزه ای را که برای سال جدید خریده بودند روز قبل از سال تحویل به دست یکنفر از اقوام که معمولا پسر بچه هارا انتخاب می کردند می دادند تااز حوض سرکوچه آب کند و بعد ازسال تحویل آن درب خانه را بکوبد و اما بعد از وارد شدن جوان خوش شانس درب خانه باز بود و بعد ازسال تحویل رفت وآمدها شروع می شد ابتدا اول همه به سلام و دست بوسی پدر بزرگها و مادر بزرگها می رفتند وچون درآن سالها فرزندان ذکور با اهل و عیال درون همان منزل پدر بزرگ چند اتاق داشتند وزندگی می کردندهنگام سال تحویل بیشتر فرزندان کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ دور سفره عید نشسته بودندو پدر بزرگ در بالای سفره می نشست و قرآن را باز می کرد وبا درآوردن ساعت جیبی از جیب جلیقه خود نگاهی به عقربه ساعت می انداخت وآنگاه نیز بانواختن زنگ ساعت لب طاقی دعای تحویل سال را می خواند وآن موقع بود که فرزندان و نوه ها بوسه بردستان پدر بزرگ و مادر بزرگ می زدند و برای عیدی گرفتن از دست پدر بزرگ بی صبری می کردند واو نیز از اسکناسهای ده ریالی بنفش وبیست ریالی خردلی وپنجاه ریالی سبز و صد ریالی کرم رنگی را که روز قبل از بانک ملی گرفته بود از بین صفحات قرآن در می آورد وباتناسب سن به آنها عیدی می داد و عیدی مادر بزرگ نیز تخم مرغهای محلی بود که ازروزهای قبل از عیداز زیر مرغهای داخل باغچه برداشته بود وجوشانده بود و با رنگها ی طبیعی همچون روناس یا جوهر لاژورد رنگین نموده بود و به هر کدام از نوه ها یکدانه می دادبوی دود سپند روز عید در تمامی کوچه ها می پیچید عقیده داشتند که برای بجا آوردن سنت جا خالی رفتن یکی از درگذشتگان محله درروز عیدنوروز ابتدا باید قدم خودرا درون سبزه بگذارند و سپس به منزل متوفی بروند یا اینکه می گفتند که هنگام تحویل سال نباید سماورداخل اتاق غلغل بزند زیرا باعث اضطراب در سال جدید خواهد بود یا اینکه لباس کثیفی داخل خانه نباید باشد یا لباسی روی بند بجا نمی گذاشتند تا براثر باد تکان بخورد چون می گفتند آشوب و پریشانی رادر سال نو برای اهل خانه به دنبال خواهد داشت که امروزه حتما خواهیم گفت یک نوع خرافه پرستی بوده است از روز اول عید درون کوچه محله ها بازیهای محلی آغاز می شد و همه سر گرم و شاد بودند یک طرف کوچه عده ای مشغول بازی با گردو هائی بودند که عیدی گرفته بودند و به آن بازی جوز آرا می گفتند طرف دیگر بچه ها با سنگهای کوچک در دست مشغول لشخک بازی بودند و باز آن طرف تر توشله ها (تیله)را ردیف کرده بودند و با ز درون زمین کوچه سوراخی حفر نموده بودند و انگار با توشله و انداختن آن درون سوراخ بازی گلف انگلیسی را انجام می دادند و با انداختن توشله درون سوراخ حفر شده خوشحالی می کردند و برنده می شدندوباز آن بازی عموزنجیر باف داخل میدان محله را یا بازی هنگام غروب آفتاب را که به اصطلاح محلی معروف به استُقو (استخوان) مهتو بود و به دنبال هم دویدن هاوهمدیگر گرفتن هارا یا آن کُشتی های محلی را که بین جوانان محله درون میدان محله ها انجام می گرفت ویا مراسم ختنه سوری و جشنهای عروسی که همه در عید نوروز صورت می گرفت که مجال گفتن نیست و آن رفتن روز سیزده که همه درکنار دشت و صحرا بودند و یادش بخیر .
/channel/khateratrferdows
👆عضويت درکانال خاطرات فردوس👆

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🌹نوروزتان مبارک🌼
🔸بهاردلکش
🔹خوانند:وحید تاج
فیلم :مهدی اقلیما
تهیه وتدوین :سید ناصر پناهی
کاری از خاطرات فردوس
🔸کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🔸عکسی قدیمی از بزرگان فردوس در جشن نوروز .زمان حکومت پهلوی اول
ارسالی آقای رضا عمادزاده
/channel/khateratrferdows
👆عضويت درکانال خاطرات فردوس👆

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🔸شیر ارزان شد
روزنامه اطلاعات تاریخ ۱۵ امرداد ۱۳۵۳
🔹کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…

خاطرات فردوس | khateratferdows

🎼آسمان ابری
🔸همایون شجریان
#باغستان_علیا . #فردوس
🔹کانال خاطرات فردوس
💠| @khateratrferdows |

Читать полностью…
Подписаться на канал