روزهای خوب آمدنی نیستند؛ ساختنی اند... پویش خانه تکانی فرهنگی، اجتماعی داوطلبانه برای اصلاح فرهنگ جامعه با پشتیبانی مدرسه اکسیژن @OxygenSchool اینستاگرام : https://www.instagram.com/khanetekanifarhangi ارتباط : @Rhl_Asd
همیشه یکی هست
کیسههای خرید توی دستش، بالبال میزد تا یکی سوارش کنه
غرق در افکار لعنتی؛
آخه چرا وسط خیابون؟!😠
چرا ماسک نداره؟🥴
اینجوری عمرا کسی سوارش کنه 😥
برم یه ماسک بخرم بهش برسونم 💪👌
.
.
.
توی همین افکار بودم که ناگهان دنیا دوباره غافلگیرم کردم 😳
.
.
یکی جلو پاش ترمز زد و سوارش کرد
نقشههام دوباره نقش برآب شد.
دنیا دوباره بهم گفت زندگی اینجاست
همیشه یکی هست
.
.
.
پینوشت؛ تصویر رو دیروز گرفتم
۲۵ شهریور ۱۴۰۰
https://instagram.com/alihokmabadi59
مشخصات موسیقی زمینه
Coşkun Karademir - Thinking of You
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
لذت یا امید
.
.
.
بخشی از کتاب روایت و کنش جمعی
چرا فراخوانهای اجتماعی و سیاسی به داستان نیاز دارند.
نویسنده؛ فردریک دبلیو میر
مترجم؛ الهام شوشتری زاده
نشر اطراف
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
آنکس که چو ما نیست در این شهر کدامست؟
معمولا واژه ی دزد در مورد کسانی بکار برده می شود که یا در سطوح پایین جامعه از دیوار مردم بالا میروند، کیف می قاپند و جیب بری می کنند و یا در سطوح خیلی بالا ، دست به اختلاس های میلیونی میزنند، اما با کمی دقت می توان دید که دزدی در میان توده ی مردم عادی نیز به شکلهای دیگری صورت می پذیرد بعنوان مثال:
🦀 فروشندگانی که مواد مورد احتیاج روزانه ی مردم مانند نان و میوه جات و سبزیجات و لبنیات را گرانتر از آنچه که باید به آنها می فروشند،
🦀 رانندگانی که از مسافران شهرستانی و نا آشنا به شهر کرایه ی بیشتری می گیرند،
🦀 تعمیر کارانی که برای تعویض یک قطعه، دستمزدی چند برابر از مشتریانشان طلب می کند،
🦀 کارمندانی که به جای رسیدن به کار ارباب رجوع، آنها را از این طبقه به آن طبقه سر می دوانند تا به کارهای شخصی خود برسند،
🦀 ماموران بهداشتی که با گرفتن رشوه چشم بر اجناس تاریخ گذشته و فاسد در فروشگاهها می بندند،
🦀 کارخانه دارانی که آب و رنگ و اسید توی شیشه می ریزد و به اسم آب لیمو به دست مشتریان می دهند،
🦀 پزشکانی که بیمارانشان را بدون اینکه نیازی به عکس گرفتن و یا آزمایش داشته باشد پیش رفقای رادیو لوژیست و آزمایشگاهی خود می فرستند،
🦀 استادان دانشگاهی که نام خود را در ابتدای پایان نامه یا مقالاتی می گذارند که بیشترین مقدار تحقیق و کار نوشتاری آنرا دانشجویانشان انجام داده اند،
🦀 و تمامی کسانی که از طریق دروغگویی، تقلب، رشوه دادن و رشوه ستاندن، پارتی بازی و ..... روزگار می گذرانند را می توان دزد نام داد.
رفتارهایی که متاسفانه به دلیل فراگیر بودن آنها در سطح جامعه عادی جلوه می کند.
بدون شک جامعه ی ما همزمان با تلاش در تغییر نظام حاکم، نیاز به یک خانه تکانی فرهنگی دارد، این خانه تکانی جز با شرکت فعال فرد فرد ما انجام نخواهد پذیرفت چرا که: هزاران هزار مامور قانون نیز نخواهند توانست اعمال غیر اخلاقی میلیونها نفر را از طریق دادن تذکر و صدور برگ جریمه متوقف کنند.
طاهره شیخ الاسلام
در اسارت فرهنگ
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
گفتگوی زینب و یحیی در مورد خانه عماد
👇👇
https://www.instagram.com/tv/CTCzVMGAntk/?utm_medium=share_sheet
چرا استادی دانشگاه در اصفهان را رها کردم؟
* دکتر محمدرضا رئوفی:
از آنجایی که بسیار عنوان می شد که چرا کار استادی دانشگاه در دانشگاه صنعتی اصفهان را رها کردم و قصد بازگشت هم ندارم، تصمیم گرفتم درباره دلایل خود بنویسم.
قصدم این نیست که بیانیه بدهم، و یا کسی را تخطئه کنم، چون من خود هفت سال در این سیستم کار کرده ام، و به اندازه هر شخص دیگری در باره آن مقصر یا بی تقصیرم. قصدم آن است که یک بار همه دلایلی که بارها و بارها روی آنها فکر کرده ام و گاه در باره آن با شما بزرگواران صحبت کرده ام را مکتوب کنم. اینها به واقع برای من دغدغه ذهنی است و نه مفاهیم مجردی که از روی روشنفکری یا بهانه گیری به آنها بپردازم. و اما دلایل اینجانب (به صورت پراکنده و متشتت)
۱٫ در هفت سالی که در دانشگاه مشغول کار بودم، توصیه ام به دانشجویان عدم ادامه در مقاطع بالاتر تحصیلی (به خصوص در ایران) بود. دو بازخورد متفاوت ولی در حقیقت یکسان داشتم: فقط دو نفر از دانشجویان به حرفم گوش دادند، و بعد از چند وقت با من تماس گرفتند و بسیار از من تشکر کردند. بقیه بعد از چند سال پیش من می آمدند و اظهار پشیمانی می کردند از این که به حرفم گوش نکردند. تصور کنید کالایی را عرضه می کنید، ولی نخریدن آن را تبلیغ می کنید، و فقط کسانی که آن را نخریده اند از شما ممنون باشند؟ در طول این هفت سال هیچ کاری نکردم که اثر مثبتی داشته باشد. خود را گول می زنم اگر فکر کنم که وقتی در آن هفت سال حضورم نقشی مثبت نداشته، بعدا می تواند داشته باشد.
۲٫ دانشگاه یک کار دولتی است، بنابراین حقوق آن از جیب مردم می آید، مردمی که هیچ گونه اختیاری در این که این پولها کجا خرج شود، چگونه خرح شود و هیچ نظارتی بر نحوه آن ندارند. مردمی که به آنان همیشه در مورد مفید بودن موارد استفاده پولشان در دولت دروغ گفته شده.
۳٫ دانشگاه در حقیقت یک بوروکراسی ناکارآمد است که عمده وظیفه اش تربیت بوروکرات برای بوروکراسی های ناکارآمد دیگر است. اگر در رشته های فنی و مهندسی و پزشکی دانشگاه ها گاه نیروی متخصص به معنی حقیقی کلمه تربیت می کنند، در رشته های دیگر اکثر قریب به اتفاق نیروها برای بوروکرات شدن تربیت می شوند، یعنی برای کارهایی که مضر برای مملکت است.
۴٫ مانند هر بوروکراسی دیگری، آن هم از نوع دولتی اش، دانشگاه پر است از رانت طلبی، رقابت ها [و حتی حسادت ها]ی مریض، و دغدغه های ذهنی احمقانه و در عین حال احساس مهم بودن و مفید بودن و احساس دانشمند بود. این مسئله ای فراگیر در کل دنیاست، ولی سیستم ارزش گذاری به شدت بوروکراتیک اعمال شده در دانشگاه های ایران، این مسئله را شدت و حدت خاصی بخشیده است. برای من کار کردن در چنین محیطی بسیار سخت و شکنجه آور بود.
۵٫ حتی در مورد تربیت متخصصین، با بودجه و هزینه بسیار کمتر می توان نتایج بسیار بهتری کسب کرد. مثلا در مورد آی تی، من افراد بسیار واردی سراغ دارم که اصلا تحصیلات دانشگاهی نداشته اند. از طرف دیگر، ما در کار خود چند سال گذشته، به شدت با کمبود نیروی فنی وارد مواجه بوده ایم، ولی عمدتا نیروهای تحصیل کرده مهندسی که برای مصاحبه می آمدند بیشتر ادعا داشتند تا تخصص.
۶٫ کار تحقیقات آکادمیک در دنیا تبدیل به یک در و دکان، آن هم از نوعی ناصادق شده است. هر صنفی کارش توسط مشریانش سنجیده می شود، مگر کار آکادمیک که سنجشش توسط خود آن صنف انجام می گیرد. شما فرض کنید فردا بگویند که سنجش کار رستوران داران باید توسط خود رستوران داران انجام شود و مشتریان باید بی چون و چرا این ارزیابی را بپذیرند. فکر می کنید این مسئله چه قدر فساد به وجود می آورد؟ چرا آکادمی از این فساد مبرا باشد؟! حرفم در این است که این فساد خواسته و یا ناخواسته به وجود می آید و خیلی ربطی به این که افراد فاسد باشند یا نه ندارد…
۷٫ تحقیقات آکادمیک در ایران وضعی از این بدتر دارند. انبوه مقاله هایی که به جرات بالای %۹۵ آن به هیچ دردی نمی خورد، هیچ مشکلی را حل نمی کند و حتی مرزهای علم را هم چندان جلو نمی برد!
۸٫ امان از احساس احمقانه ای که به شخص دست می دهد، وقتی ساعتها روی مسئله ای تمرکز شدید می کند تا مقاله ای بدهد که در کل عالم ۱۰ الى ۲۰ نفر به سرعت نگاهی به آن بیندازند، و به هیچ درد دیگری مگر ترفیع حقوق شخص نخورد! دردش خیلی زیاد است، لااقل برای من! باور کنید این دیگر از من ساخته نیست. نمی توانم! واقعا نمی توانم!
۹٫ کار استاد قاعدتا باید پرورش دانشجو باشد. در دانشگاه دانشجویان ضایع می شوند! با شور و حرارت جوانی می آیند، و دل خسته و ترسو بیرون می روند. یادشان می دهیم که عرضه هیچ کاری جز درس خواندن ندارند. هر چه ذوق یادگرفتن در سیستم فاسد آموزشی پیش از دانشگاه برایشان مانده بود در دانشگاه نابود می شود.👇
چقدر حاضریم #کلیشه_ها و #چارچوب های ذهنیمان را #بازنگری کنیم؟
برشی از کتاب #دوباره_فکر_کن از آدام گرانت
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
لطفا انقدر نگران نباش
🙏
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
دالتون ترومبو نويسنده و فيلمنامه نویس آمريكايى میگوید:
◽یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید. ناگفته هم نماند که خودم بدم نمیآمد که او اینقدر شیفتهی یک آدمِ فرا واقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده!
▪️▫️ما با هم ازدواج کردیم.
◽سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همهی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که چراغِ راهِ آیندهی رفتارهایم شد :
▫️-«منو باش که خیال میکردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!... ولی میبینم الآن هیچی نیستی!... یه آدمِ معمولی!»
◽امروز که دقت میکنم، میبینم تقریبا همهی ما در طولِ زندگی، به لحظهاى میرسیم که آدمهای خاص و افسانهاىمان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی میشوند و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرزِ وحشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.
◽ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوشمان میآید، بُت درست کنیم و از آنها «اَبَر انسان» بسازیم و وقتی آن شخصیتِ ابر انسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم.
▪️▫️واقعیت آن است که همه، آدمهای معمولیاى هستند.
◽حتی آنهایی که ما ابر انسان میپنداریم هم، دستشویی میروند، وقتی میخوابند آبِ دهنشان روی بالش میریزد، آنها هم دچار اسهال و یبوست میشوند، میترسند، دروغ میگویند، عرقِشان بوی گند میدهد و دهنشان سرِ صبح، بوی ....!
◽بعدها که فرصتی شد تا به هنرجویانِ ادبیات و تئاتر آموزش بدهم، احساس کردم هنرجویانم ناخواسته و از روی لطف، دوست داشتند بگویند که مربی ما، آدمِ خیلی عجیب و غریبی است!
▪️▫️اولین چارهی کار این بود که از آنها بخواهم «استاد» خطابم نکنند. چون اصولا این لفظ برای منی که سطحِ علمی و آکادمیکِ لازم را ندارم، عنوانِ اشتباهی است.
▪️▫️در قدم بعد، سعی کردم به آنها نشان دهم که من هم مثلِ همهی آدمهای دیگر، نیازهای طبیعی دارم؛ عصبانی میشوم، غمگین میشوم، گرسنه میشوم، دستشویی میروم، دست و بالم درد میگیرد و هزار و یک چیزِ دیگر که همهی آدمها دارند.
◽اما به نظرم، سه چیز خیلی مهم هست که باید هر کس به خودش بگوید و نگذارد دیگران از او تصویری فرا انسانی و غیرواقعی بسازند:
🔵اول احترام
◽حتی جلوی پای یک پسر بچهی ۷ساله هم باید بلند شد و یا بعد از یک دخترِ ۵ ساله از در عبور کرد. باید آنقدر به دیگران احترام گذاشت که بدانند نه تنها از تو چیزی کم ندارند که به مراتب از تو با ارزشتر و مهمترند.
🔵دوم راستگویی
◽به عقیدهی من هیچ ارزشی و خصلتی، بزرگتر و انسانیتر از راستگویی نیست. اعترافِ به «ندانستن» و «نتوانستن» یکی از بزرگترین سدهایی است که ما در طولِ عمرمان باید از آن بگذریم.
◽اطرافیان اگر بدانند که ما هم مثلِ همهی آدمهای دیگر، یک آدمِ با نیازهای عادی هستیم، هرگز تصورشان از ما، تصوری فراواقعی نخواهد شد.
◽اینهایی که گفتم، فقط مخصوصِ هنرجو و مربی نیست. خیلی به کارِ عاشق و معشوقها هم میآید.به یک دلدادهی شیفته باید گفت:
◽«کسی را که تو امروز، در بهترین لباس و عطر و قیافه میبینی، در خلوتش، یک فرد معمولی میشود !... تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپر استار !»
🔵سوم مهرباني
كوشش كنيم در مهرباني از يكديگر سبقت بگيريم. در برخورد با هر انساني، فارغ از شغل و مقام ،قيافه و پوشش ظاهري، ميزان سوادش و فقر و غنايش، مهربان باشيم.
مهرباني و مهر ورزي، هم براي خود ما آرامش جان و تن مي آورد و هم روح و روان آدمهاي اطرافمان را تلطيف ميكند.
همهی ما آدمیم.
*آدمهای خیلی معمولی* ...
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
🎥 چرا ژاپن ژاپن می شود؟
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
💠خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
ایده و مشارکت برخی دوستان در مورد پست قبلی
باتشکر 🙏🙏
تنها پس از آنکه آخرین درخت افتاد آخرین رودخانه سمی شد و آخرین ماهی به دام افتاد آن گاه در میابیم که نمیتوانیم پول بخوریم.
جمله آغازین کتاب تله پیشرفت. نوشته رونالد رایت، ترجمه محسن صفاری، نشر چشمه
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
خودمداری در کودکان
و یا شاید بزرگسالان
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
قدردت قدردانی
(قاعده ۳۰ ثانیه)
نمیدونم این قاعده رو یادتونه یا نه؟!
.
.
.
توی سی ثانیه اول مواجه با هر کسی
تاکید میکنم هر کسی
نه اصلا این یه درخواسته؛
#هر_کسی
فقط توی سی ثانیه اول؛
بهش #توجه کنیم
#تاییدش کنیم
و #تحسین
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
بیاییم درخت انجیلی بشیم و هر نهالی که هستیم در کنار بقیه رشد کنیم و هیچ کس را جدا از خودمان نبینیم ، همه برای هم آمده باشیم ، مخصوصا در این روزها که حکومت ها از اختلاف بین ما ادمها سواستفاده میکنند ، سرباز هیرکانی نگذاشت هیرکانی از بین برود ، ماهم نگذاریم انسانیت و عشق از بین برود #درخت_انجیلی #یک_لقمه_آگاهی
#طبیعت_با_ظهیر
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
🌐
پس آنگاه زمین به سخن درآمد
و آدمی، خسته و تنها و اندیشناک بر سرِ سنگی نشسته بود پشیمان از کردوکار خویش
و زمین به سخن درآمده با او چنین میگفت:
ــ به تو نان دادم من، و علف به گوسفندان و به گاوانِ تو، و برگهای نازکِ ترّه که قاتقِ نان کنی.
انسان گفت: ــ چنین است.
پس زمین گفت: ــ به هر گونه صدا من با تو به سخن درآمدم: با نسیم و باد، و با جوشیدنِ چشمهها از سنگ،
و با ریزشِ آبشاران؛ و با فروغلتیدنِ بهمنان از کوه آنگاه که سخت بیخبرت مییافتم، و به کوسِ تُندر و ترقهی توفان.
انسان گفت: ــ میدانم میدانم، اما چگونه میتوانستم رازِ پیامت را دریابم؟
پس زمین با او، با انسان، چنین گفت:
ــ نه خود این سهل بود، که پیامگزاران نیز اندک نبودند.
تو میدانستی که منات به پرستندگی عاشقم… نیز نه به گونهی عاشقی بختیار، که زرخریدهوار کنیزککی برای تو بودم به رای خویش.
که تو را چندان دوست میداشتم که چون دست بر من میگشودی تن و جانم به هزار نغمهی خوش جوابگوی تو میشد...
👤#احمدشاملو
روز جهانی زمین مبارک
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
یخچال خانه ایراد پیدا کرد با همان سرویسکاری که دو سال پیش تعمیر کرده بود تماس گرفتم.
آمد خانه نگاه کرد و رفت وسایلش را آورد، یخچال را تعمیر کرد و هر چه هم اصرار کردم هیچ هزینهای نگرفت.
گفت ایراد از تعمیرکاری دو سال پیش من بود اگر درست تعمیرش کرده بودم الآن خراب نمیشد.
این خاطره را رسول علیزاده برایمان فرستاده
اون آدم حسابی صاحب عکس هم آقای مهدی عادلی از شهرستان ارومیه هستند.
به این واسطه مراتب قدردانیمون رو از طرف اعضا کانال خانه تکانی فرهنگی و مدرسه اکسیژن به هر دوی این عزیزان تقدیم میکنیم. 🙏🙏🙏
منش و روشتون مستدام
کار و کسبتون پر روزی
کار خوب کنیم و کارهای خوب رو قدر بدونیم
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
🦋مدرسه اکسیژن
@oxygenschool
*آدم خوب، هیچوقت عوض نشو...*
رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم:
ببخشید این تبلت من صفحهش یهویی تاریک شد.
مغازهدار گفت:
-بله حتما یه نگاهی بهش میندازم ممکنه ال سی دیش سوخته باشه اگر سوخته بود عوضش کنم...؟
بله لطفاً، خیلی بهش احتیاج دارم
-فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین
روز بعدش رفتم و تبلت را سالم بهم تحویل داد.
هزینهش را پرسیدم گفت:
هیچی، چیز مهمی نبود، فقط کابل فلشش شل شده بود، سفت کردم همین.
تشکر کردم و اومدم بیرون.....
نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد ...
میتونست هر هزینهای را به من اعلام کنه....
خودم را آماده کرده بودم...
کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود.
یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش،
گذاشتم رو پیشخون و بهش گفتم:
*دنیا به آدمهایی مثل شما نیاز داره... هیچوقت عوض نشو*
از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد...
لبخندی زد و گفت: عین جمله پدرم را تکرار کردید...حیف که ماه پیش بخاطر کرونا از دنیا رفت...
تسلیت گفتم و ازش خداحافظی کردم...
در راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر در آدمها به تدریج اتفاق میافته، تنها چیزی که میتونه ما را در مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه...
آدم خوب، هیچوقت عوض نشو...
باتشکر از خانم دکتر جعفری بابت ارسال این مطلب🙏🙏🙏
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
دو پیام تسلیت جالب بابت درگذشت زنده یاد استاد *شجریان بزرک* در شبکه های اجتماعی منتشر شده که مطالعه آنها خالی از لطف نیست :
پیام اول :
پیام تسلیت پسر احمد شاه مسعود (از فرماندهان نظامی افغانستان) به مناسبت درگذشت شجریان :
با اندوه و درد آگاهی یافتم که استاد محمدرضا شجریان، آوازخوان نامدار ایرانی و یکی از محبوبترین شخصیتهای فرهنگی ایرانزمین، چشم از جهان فروبست و با هفتهزار سالگان سربهسر شد. استاد شجریان با آنکه از نظر تبار ایرانی بود، اما در عمل راوی فرهنگ و هنری بود که به همان اندازه که طعم نیشابور و مشهد را داشت، بوی بلخ و بخارا را نیز میداد.
او در درازای عمر پربارش هویت و عظمت تاریخ مشترک حوزه تمدنی ما را با صدا و هنرش آیینهداری کرد. استاد شجریان بهخوبی توانست میراث عظیم فرهنگی ما را با صدا و موسیقی جانپرورش از فراموششدن رهایی بخشد و چندین نسل را با اشعار حافظ و سعدی و مولانا و خیام و عراقی دمساز سازد. بدون شک این کار با توجه به اینکه جریانهایی نیرومند سرگرم جداساختن جوانان ما از میراث فکری و فرهنگی کهن ما هستند و دشمنانی پرشمار و قوی در کمین نشستهاند تا به این میراث سترگ بشری آسیب برسانند، ارزشی مضاعف مییابد.
بدون شک نام استاد شجریان بهعنوان هنرمندی مبتکر و خلاق در یاد و خاطره ادب و هنر این حوزه تمدنی درخشان و پرابهت باقی خواهد ماند. اینجانب ضمن عرض تسلیت به خانواده استاد شجریان و مردم هنردوست ایران و نیز مردمان حوزه مشترک فرهنگی، روان آن بزرگمرد هنر را شاد و یادش را جاودانه میخواهم .
🌹پیام دوم :
پیام تسلیت ادیب فرزانه، جناب دکتر میر جلالالدین کزازی، به مناسبت درگذشت *استاد شجریان* :
خُنیا، به سوگ مینشیند ؛
آواز، با درد و دریغ دمساز، می موید؛
چنگ، درمانده و دلتنگ، گیسو میپریشد؛
تار، زار، می گرید؛
نی، جانگزای و جگرسوز، می نالد،
تنبک، دمادم، از غم بر سر می کوبد؛
چرا؟
زیرا بزرگمرد آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان؛ آن خرمّخویترین خنیایی، که یادش گرامی باد! به مینوی برین شتافته است تا از این پس بهشتیان را، با گلبانگِ پهلوی و مینُوی خویش، بیَفْساید (=افسون کند) و دل از آنان برباید و دری از هنرِ جانپرور، بر رویشان، بگشاید.
ای شگفتا شگفت:
چرا عمرِ طاووس و دراج کوته؟
چرا زاغ و کرکس زید در درازی؟
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
👆
عوض آن که تشویق شان کنیم که زندگی کنند و برای سختی های زندگی آماده شان کنیم، یادشان می دهیم چگونه از واقعیت های زندگی در قالب ادامه درس فرار کنند. محیط خشک و مرده دانشگاه صنعتی اصفهان در این مورد از پیشروان است و فقط با فاصله کمی از دانشگاه اصفهان احتمالا مقام دوم را دارد.
۱۰٫ دانشکده ریاضی طلایه دار این موضوع است! من بسیاری از دانشجویان قدیمی دانشگاه را دیده ام که از اثرهای بد روحی و روانی می گفتند که فشارهای دروس ریاضی سال اول و دوم دانشگاه روی آنها گذاشته است. اینها دانشجویان تنبلی نبودند و در دانشگاه صنعتی در رشته های خوب مهندسی قبول شده بودند.
۱۱٫ آیا همکاران عزیز دانشگاهی که دانشجوی کارشناسی ارشد و دکترا (آن هم بغیر حساب!) می گیرند، هیچ گونه دلسوزی برای آینده این جوانان دارند؟ یا فقط به نفع شخصی خود می اندیشند؟
۱۲٫ ولی سئوال دیگر آن است که آیا با قوانین فعلی می شود در دانشگاه تدریس کرد، ولی دانشجوی دکترا نگرفت؟!
۱۳٫ من فکر می کنم در دنیا درباره نقش مثبت دانشگاه ها اغراق زیادی شده.
به نظرم ترتیب:
دانشگاه –> علم و صنعت –> اقتصاد خوب
ترتیبی که در از زمان پهلوی بر ذهن و تصمیمات برنامه ریزان و عموم مردن بیشترین تاثیر را داشته، ترتیب کاملا، غلطی است. ترتیب درست بیشتر این گونه است:
اقتصاد سالم و درست –> صنعت –> کنجکاوی یا نیاز علمی –> دانشگاه.
بنابر این رشد سرطانی دانشگاه در کشورمان حاصل نقاره را از سرگشادش زدن است. دوستانی که فکر می کنند دانشگاه های ما مثلا به رشته ای چون PDEنیاز دارد، در اشتباهند. کشور ما الان فقط به یک چیز نیاز مبرم و اساسی درد و آن فضای کسب و کار درست است. در چین به یک کارگاه موفق ماشین سازی(ماشینهای مواد غذایی رفتم که رئیسش مدرک دیپلم دبیرستان را هم نداشت، ولی بسیاری از طراحی های فنی ماشینها را خودش انجام می داد. نکته در این جاست که سیستم اقتصادی چین به این شخص اجازه می داد که موفق باشد و به صورت تجربی بیاموزد.
۱۴٫ همه اش یاد گرفته ایم تقصیر را به عهده مسئولین اندازیم. وقتی برای کارشناسی ارشد کنکور سراسری گذاشتند، آیا استادان نمی توانستند یک صدا به آن اعتراض کنند و حتی در اعتراض به آن از پذیرش دانشجو خودداری کنند؟ برای کنکور احمقانه دکترا چه طور؟ آیا اساتید عزیز و بسیار دانشمند ناآگاه بودند از اثرات سوء و مخربی که چنین تصمیم گیریهای مرکز مدارانه بر همه چیز دارد؟ یا آگاه بوند، ولی نفع خودشان هم در آن بود؟ دانشگاه های ما اکنون دانش آموزانی که برای کنکور تربیت شده اند را تحویل می گیرد تا آنها را برای کنکورهای بعدی آماده کند! استادان ما نه تنها اعتراض نکردند بلکه با سهیم شدن در طرح سئوالات کنکور خود سهیم شدند در این فاجعه، چون برایشان امتیاز داشت.
دلایل دیگری نیز هست، ولی به قول مولانا شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار…
* دانش آموخته دکتری ریاضی دانشگاه آمریکایی ایندیانا،
پست دکترا در موسسه ماکسپلانک واقع در لایپزیگ آلمان،
عضو سابق هیئت علمی دانشگاه صنعتی اصفهان
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
نمی دانم کتاب طاعون آلبرکامو
را خوانده اید یا نه؟
در میانه های کتاب یک جایی هست
که موش ها با سرعت در حال زیاد
شدن هستند. با ازدیاد موش ها
بیماری طاعون هم شدت و شیوع
بیشتری می گیرد. با آن که طاعون
در حال تسخیر شهراست و طاعون
زدگان یکی پس ازدیگری از نفس
می افتند؛ اما مردم هنوز بیماری را
جدی نگرفتهاند؛ یا نمیدانند یا
نمی خواهند که جدیاش بگیرند.
هر کسی روایتی از طاعون و طرز
و طبیعتش دارد.
پدر پانلو کشیش شهر تا وقتی که
خودش طاعون نگرفته است؛ بیماری
را نتیجه گناهان و معصیت مردم
می داند و بی توجه به دستورات
دکتر ریو از مردم می خواهد که با
دعا و نیایش خود را از بلا و بدبختی
محافظت کنند.
کشیش پانلو وقتی که خودش طاعون
می گیرد سراغ اولین کسی که می رود
دکتر ریو است و دکتر تنها کسی است
که از وخامت اوضاع خبر دارد.
دکتر ریو آینده را میبیند اما،
مردم نمی بینند. تضاد ناجوری
شکل می گیرد بینِ دانستن و ندانستن.
آن که می داند رنج می کشد و آنکه
نمی داند فارغ است. دکتر ریو خودش
را به در و دیوار میکوبد تا بگوید که
اگر براساس موازین بهداشتی رفتار
نکنیم آیندهی همه ما تاریک و سیاه
خواهد بود. از طرف دیگر مردم
بیشتر از قبل به سینما می روند.
بی دلیل به خیابان می آیند. هر روز
فستیوال های بزرگ در شهر برگزار
می کنند.مسئولین ناچار به قرنطینه
شهر می شوند اما عده ای قوانین
قرنطینه را نادیده می گیرند.
رامبر روزنامه نگار چون نمی تواند به
دیدار دختر مورد علاقه اش که خارج
از شهر است برود بر علیه قرنطینه
مطلب می نویسد و آن را کاری
بیهوده می داند.
شرایط جامعه طاعون زده ی قرن
نوزدهم در شهر را كه با شرایط کرونا
زده امروز مقایسه می کنم؛ قویا به
این گمان می رسم که...
یا ما برگشته ایم به قرن نوزدهم!
و یا آلبر کامو آدم زمانه ی خودش
نبوده و یک قرن جلوتر از زمان خود
می زیسته و می اندیشیده است!!!
با خواندن داستان طاعون و تجربه ی
قصه ی کرونا آدمی میفهمد که چه
مرز ضخیمی بین دانستن و ندانستن
وجود دارد.
هرچه چرخ تاریخ می چرخد و انسان
به جلو و جلال می رودمرز بین دانستن
و ندانستن هم ضخیم تر و زمخت تر
می شود.
در حال حاضر و در این ایام با اعلام اجرای دشمن شکن مراسم محرم تاریخِ
جهل و نادانی دینی را مجدد به تکرار
واداشت، تا بار دیگر بر دهان دشمنان
اسلام بکوبیم که ما صاحب داریم و
کرونا هیچ کاری به ملت صاحب دار
شیعه ایران نمی تواند بکند، ولی غافل
از اینکه متوجه نیستیم که مشت بر
دهان مردم و کادر پزشکی بیمارستانها
می زنیم ، نه غیرمسلمان شیعه.
آگاهى، شعور و هوشيارى مردم
زمانه ام را آرزومندم ...
👥💬🗣 رسانه باشید و مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
روز دوستان که قرنطینه راجدی گرفته اند بخیر وسلامتی🌺🙏
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
تقدیم به همسرنوشتان خوزستانیام)
محسن رنانی
(۳۰ تیر ۱۴۰۰)
خوزستان من سلام!
منتظر این روزهای تو بودم،
می دانستم که بالاخره آتشِ آب از تو شعلهور خواهد شد.
سالها پیش نوشتم که اُبهّت این نظام، با آتشِ آب، تبخیر خواهد شد.
به من خندیدند؛
اما میدانستم که با آتشِ آب، نمی شود بازی کرد.
کبریت این آتش آنگاه زده شد که گفتند: «آب را مجانی می کنیم».
میدانی این حرف یعنی چه؟
در کشوری که تمدنش بر بیآبی بنیاد شده است،
مجانی کردن آب، یعنی آتش زدن به چندین هزار سال تجربه تمدن ایرانی.
با طلایِ آبی رایگان، به ما رشوه دادند تا چشمهامان را ببندیم،
که طلای سیاهمان را ببرند،
و در لواسان یا در خراسان
قصرهایی از طلای زرد بسازند.
ما هم، خرسند از آبِ رایگان،
هی ماشین شستیم، هی هندوانه کاشتیم،
هی چمن آب دادیم، هی چاه زدیم
و هی آب را گِل کردیم.
اما روشن کردن آتشِ آب، نیاز به همتهای بلندتری داشت؛
پس بزرگان فرمان دادند تا در گندم خودکفا شویم.
ما هم ذخایر چند میلیون ساله آب را از اعماق زمین پمپاژ کردیم،
تا بیابانهای کویریمان را سبز کنیم، تا بزرگان خوشحال شوند.
بعد، استاد اکبر فرمان داد تا هی سد بسازیم، تا بیشتر بشود آبها را آتش زد.
سیدِ خندان هم، خنده خنده سازمانهای آب منطقهای را استانی کرد،
تا ملوکالطوایفی آب در کشور شکل بگیرد.
محمود خان هم اول صدها هزار چاه غیرقانونی را قانونی کرد،
و بعد در سفر به برخی استانها فرمود:
آب مال خداست، هرقدر و هرجور که نیاز هست برداشت کنید.
استاد حسن هم که کار را سخت دید، برای آن که به بیتفاوتی متهم نشود،
چشمهایش را بست و هزاران میلیارد پول را به دریاچه ارومیه سرازیر کرد.
آری خوزستانِ نجیب!
ده رئیس جمهور دیگر هم که بیایند،
درد تو درمان نمی شود؛
پس خودت فکری به حال خود کن.
تو بر لب آب نشستهای،
تو نفت داری،
تو حاصلخیزترین جلگهی ایرانی،
موقعیت جغرافیایی تو استثنایی است،
تو حق خوشبخت بودن
و «حق توسعه» داری.
اکنون که برای گرفتن حق خویش قیام کرده ای،
دیگر از پای منشین.
تو که آن همه صبوری را به ما آموختی،
در جنگ و در فقر و بیکاری،
اکنون نیز پایداری کن و پایداری را به ما بیاموز.
خوزستان داغ من!
نمایندگانت کو؟
رهبرانت کو؟
بزرگان قبائلت کو؟
جوانان تحصیل کرده ات کو؟
کجاهستند روشنفکرانت؟
همه را فرابخوان و از آنان بخواه تا مراقبت کنند،
که مطالبهات به خشونت نگراید.
بدون لکنت، سخن بگو،
اما سخنت را به زشتی آلوده مکن.
فریاد بزن و پایداری کن،
اما برای هیچکس مرگ مخواه.
تو و سربازی که در مقابل تو ایستاده است، هم سرنوشتید؛
او نیز به اندازه تو مظلوم است،
او را در آغوش بگیر و ببوس!
و اگر گاز اشکآور زد
و بدن ترا با ضربهّهای باتون سیاه کرد،
بر لب جوی بنشین و برای او و خودت اشک بریز،
اما هیچ سنگی پرتاب مکن،
و اجازه مده که لاشخورهایی که یکپارچگی وطن را نشانه رفتهاند،
از جنازه جوانانت نشخوار کنند.
همچنان که باید مراقبت کنی که مقامات،
که هماکنون نوبت به نوبت در راهند،
با تخصیص بستههای پول و وعدههای پوک، دوباره فریبت ندهند.
آری خوزستان مظلوم!
در زمانهی دشواری، و در هنگامهی سختی،
قیام کردهای.
پس مراقب خویش باش،
مراقب خویشاوندانت در سراسر وطن نیز باش.
بگذار بقیهی ایران سرِ کلاس تو بنشینند،
و پایداری را و زبان بدون لکنت را و مبارزه مدنی را،
و فریاد پاک، و بدون مرگ و نفرت را
از تو بیاموزند.
لطفا به ما نشان بده که میشود حق خود را
با اعتراضِ بدون خشونت،
با پایداری همراه با منطق،
و با فریاد بدون آلودگی،
گرفت.
خوزستان بزرگ!
لطفا مراقب باش،
بقیهی ایران چشم به تو دارند،
اگر تو در مبارزهی حقطلبانه، صلحجویانه و مدنی
پیروز شوی،
الگویی برای همهی ما خواهی شد.
خوزستان عزیز!
لطفا مراقب باش،
ما دیگر فرصت، روحیه و انرژی
برای خطا کردن، خشونت ورزیدن، خون ریختن
و آنگاه خون خواهی کردن، نداریم.
ما راه زیادی در پیش داریم،
و برای رسیدن به مقصد
نیازمند همبستگی و دوستی هستیم.
لطفا ادامه بده،
لطفا معلم همهی ما باش،
لطفا مراقب خودت باش.
خوزستانِ سربهزیر!
اکنون که فریادت بلند شده است،
گرچه دیر است، اما دیگر ساکت ننشین.
اکنون که جانت به لب رسیده است،
پایداری کن و حقِ خود را بگیر؛
اما مراقب جان جوانانت باش،
مراقب جان کشور هم باش.
ما در یک کشتی نشستهایم،
ما همْ سرنوشتیم!
دوستت دارم خوزستان!
حمایتت می کنم، خوزستان!
خوزستان من، درود!
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
Edited by instagram.com/moallem.tavanmand
فیلم کامل گفتگوی محسن رنانی با استودیو الفبا در آپارات👇
https://www.aparat.com/v/VwEhX
#مدرسه #خانواده #تربیت #توسعه #رنانی #محسن_رنانی
.
چند روزی بیش نیست که از جمعمان دورشد
مادر آیدین یاسمی عزیز
مینا خانم حضور و بودنش مملو از عشق و مهربانی بود.💚
خیرخواه، دلسوز و پرتلاش
به قول خودش از نسل کتابخوانها بود، عاشق داستانهای پرفراز و نشیب زندگی، قصههایی مملو از مشقت و موفقیت.
میگفت این داستانهای طولانی و واقعی ما رو برای زندگی صبورتر میکرد.
زتدگی خودش هم سراسر عشق و صبوری بود.
پرستار بود، معلم بود و اهل کار خیر
از افشین عزیزم ممنونم که این فیلم رو سال ۹۶ به یادگار ازشون ضبط کرده
خدانگهدار، یادت گرامی
مرگ، مسئول قشنگی پَرِ شاپرک ست...🦋
مدرسه اکسیژن
@oxygenschool
تنها بودیم
همه جا دنبال عشق میگشتیم
بعد دو سال دور دوم کارتیمی رو ازمون خواستن
رفتم سراغ آرشیو سال ۹۸
دیدم اون روزا، این کلیپ رو واس خاطر دل خودم زده بودم به یادگار
...
و بعد این همه روزهای تنهایی
خواستم واس خاطر دل شما، باهاتون سهیم شم اون خاطره شیرین رو
لحظههاتون پر عشق 🙏😍💚
💠خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
.
گفت ببین جوون من از دوتا چیز بدم میاد؛
بدقولی و نون حروم
پس سر وقت بیا سفارشتو تحویل بگیر
دیر نکنیا!
گفتم به چشم
ساعت ۹ شب رفتم دم در خونهاش که نمونه کاری که برای محصولات جدیدمون بهش سفارش داده بودم رو تحویل بگیرم، یه نگاهی بهم انداخت و گفت؛
نه! خوشم اومد سر قولتی
فکر نمیکردم امشب بیای
گفتم درس پس میدم اوستا
آقا میثم میگه توی این همه سال ازین دو کار هیچوقت پشیمون نشدم و جواب گرفتم
#خوش_قولی و #نون_حلال خوری
به نظرتون دوره این حرفا گذشته یا هنوز جای کار داره؟
#integrity #trust
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
چالش قدردانی از پدر
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
▫️Revive
▫️فیلم کوتاه : اِحیا
زندگی، خودش برایتان درد و رنج به همراه خواهد آورد؛
مسئولیت شما شادی آفریدن است.
▫️میلتون اریکسون
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi
دوره تسهیلگری آنلاین
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSdd8yAZyS3l2sV03sFOyinZk6omFHozikqvHd829I001BPDUA/viewform?usp=sf_link
🖋 هر روز، روز جهانی زمین پاک.
▪️فرهنگ یکی از تولیداتِ بشر است. ولی آیا زیست شناسی و ژنِ انسان تاثیری در رشد و توسعه فرهنگ می گذارد یا نه؟
زیست شناسی اجتماعی شعبه ای از علوم اجتماعی است که در مطالعات خود، هم شرایط اجتماعی و هم شرایط زیست شناسیِ انسان را، با هم، مورد مطالعه قرار می دهد. در واقع، ارتباط بین ژن و #فرهنگ در تعیین رفتار انسان را می تواند یافته های این رشته بر ما آشکار کند. گفتنی است که اساسِ زیست شناسی اجتماعی بر نظریه ی #داروین استوار است.
▪️آن چه زیست شناسان انطباق موجودات با محیط می نامند، فرآیندی است که الگوهای ژنتیک ویژه که در بازتولید خود موفق تر بوده اند باقی می مانند و بر الگوهای ژنتیک دیگر مسلط می شوند. آیا می توان شرایط اجتماعی را در ظهور و بروز چنین الگویی برای رفتارهای فرهنگی نیز موثر دانست؟ به طور مثال، آیا رفتاری مانند گذاشتنِ زباله کنارِ سطل مکانیزه به جای داخلِ آن(!) می تواند مثالی از این فرآیند باشد؟
▪️شعارِ سازمان حفاظت محیط زیست برای #روز_زمین در سال 1400 «احیای زمین، افزایش بهرهوری برای توسعه پایدار» انتخاب شده است. جمله ای که به معنایِ واقعی فقط یک شعار است!!!...
پی نوشت: بالا گرفتن سه انگشت بیانگرِ حرفِ (W) و معنای آن Waste-free world است. چیزی که دنیا به دنبالِ تحقق آن است.
/channel/pazudharma
در روستای دیزباد بالا چه میگذرد؟
احترام به زمین
احترام به حیات
💠پویش خانه تکانی فرهنگی
@khanetekanifarhangi