kafeh_sher | Unsorted

Telegram-канал kafeh_sher - 💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

6224

🌿گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت کس بی‌تو خوش نباشد رو قصه دگر کن ... کانالی از جنس دل های بی ریا🌹 ⚜️ @Kafeh_sher

Subscribe to a channel

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

✨«هنر برتر از گوهر آمد پدید
هنر مایهٔ زندگانی بُوَد
»✨
🔺به دنیای تبادل هنری بپیوندید،
جایی برای الهام، یادگیری و خلق تجربه‌های نو.


🔴 پیوستن به مجموعه هنری📥
🔺راه ارتباطی: @artist_kurd

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن گوهر شناس قابلی پیدا شود...

👤صائب تبریزی

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

🧿کمی حال خوش

دمی آرامش تقدیمتون..

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
باز هم می‌خندم
آنقدر می‌خندم که غم از روی رود…
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی‌پایان…

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

حکایت ملانصرالدین

روزي ملانصرالدین به دهكده اي مي رفت، در بين راه زير درخت گردوئي به استراحت نشست و در نزديكي اش بوته كدوئي را ديد؛ ملا به فكر فرو رفت كه چگونه كدوي به اين بزرگي از بوته ی كوچكي بوجود مي آيد و گردوي به اين كوچكي از درختي به آن بزرگي؟

سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا! آيا بهتر نبود كه كدو را از درخت گردو خلق مي كردي و گردو را از بوته كدو؟

در اين حال، گردوئي از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهايش پريد و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت:

پروردگارا! توبه كردم كه بعد از اين در كار الهي دخالت كنم؛ زير ا هر چه را خلق كرده اي،حكمتي دارد و اگر جاي گردو با كدو عوض شده بود، من الان زنده نبودم!

🌹هیچ کار خدا بی حکمت نیست

 

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

🍉🍉🍉

💎برترین کانال‌های تلگرام:
  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
درمان با گیاهان دارویی
@banoooakbari

🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

گر بخارد پشت من انگشت من
خم شود از بار منّت پشت من

همتی کو تا نخارم پشت خویش
وارَهَم از منّت انگشت خویش

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*


اگر بتوانی دیگری را همان گونه که هست بپذیری و عاشقش باشی ، عشق تو واقعی است.  

#اشو

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

در کجای این فضای تنگ بی‌آواز
من کبوترهای شعرم را دهم پرواز؟

شهر را گویی نفس در سینه پنهان است.
شاخسار لحظه‌ها را برگی از برگی نمی‌جنبد.
آسمان در چار دیوار ملال خویش زندانی‌ست.
روی این مرداب، یک جنبنده پیدا نیست!
آفتاب از این همه دل‌مردگی‌ها روی‌گردان است.

بال پروازمان بسته‌ست.
هر صدایی را زبان بسته‌ست.
زندگی سر در گریبان است!

ای قناری‌های شیرین‌کار!
آسمان شعرتان از نغمه‌ها سرشار!
ای خروشان موج‌های مست!
آفتاب قصه‌هاتان گرم!
چشمهٔ آوازتان تا جاودان جوشان!
شعر من می‌میرد و هنگام مرگش نیست
زیستن را ــ در چنین آلودگی‌ها ــ زاد و برگش نیست.

ای تپش‌های دل بی‌تاب من!
ای سرود بی‌گناهی‌ها!

ای تمناهای سرکش!
ای غریو تشنگی‌ها!

در کجای این ملال‌آباد،
من سرودم را کنم فریاد؟

در کجای این فضای تنگ بی‌آواز
من کبوتر‌های شعرم را دهم پرواز؟

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

تا نخواهندت مخواه و تا نبخشندت مگیر
تا نپرسندت مگو و تا نخواهندت مرو

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*


مهر ورزیدن یک توانایی انسانی است ... ما هر کس را به خاطر آنی که هست دوست می‌داریم ... از او تجلیل می‌کنیم و نسبت به او احساس خویشاوندی و نزدیکی داریم ... از سوی دیگر ، عشق رمانتیک در واقع نوعی عشق الهی است ... ما شخص دیگر را به مقام خدایی می‌رسانیم ... بی آنکه بدانیم ، از آن عشق می‌خواهیم که تجسم خدا برای ما باشد ... عاشق بودن تجربه عمیق مذهبی است و برای بسیاری از افراد تنها تجربه مذهبی است که در تمام عمر خود داشته‌اند ، آخرین فرصتی که خدا در اختیار آنها قرار داده تا او را به درستی بشناسند ...

✍️ رابرت الکس جانسون

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

مانده ام با خاطرات  شیرین دوران کودکی ،هنوز هم خیلی از اوقات یاد آوردن همان خاطرات لحظات حالم را رنگین میکند ♥️ یادش بخیر..

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

خر گفت: علف آبیه!
👌👌👌👌👌👌👌👌👌

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

🎁 کانال VIP، مخصوص کتاب خون‌ها؛
لطفاً زودتر عضو شوید.
📱

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

🎁 مجموعه‌ای منتخب از برترین کانال‌ها و گروه‌های؛

🧪علمی  🥢  🧠فلسفی🥢 🏛تاریخی

🌐 سیاسی🥢 🎨هنری   🥢 📚pdfکتاب

☑️ { هر منبع با دقت ارزیابی و به‌صورت شخصی تأیید شده است }☑️

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

امنیت تنها به معنی عدم جنگ در کشور نیست ، امنیت حقیقی یعنی تمام افراد جامعه بدون توجه به نژاد ، دین ، طبقه  جنسیت و پایگاه اجتماعی از حقوق یکسان برای رشد برخوردار باشند..

👤 نلسون ماندلا

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

در زمان یکی از شاهان، شایعه شد که شاه مرده است! شاه به عواملش دستور پیگیری داد که کسی که شایعه را درست کرده پیدا کنند. پس از جستجو، به عامل شایعه پراکنی که یک پیرزن بود رسیدند و نزد پادشاه بردند. پادشاه به پیرزن گفت، چرا شایعه مرگ من را درست کردی، در حالی که من زنده‌ام. پیرزن گفت: من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دارفانی را وداع گفته‌اید. چون هرکسی هرکاری که بخواهد انجام می‌دهد، قاضی رشوه می‌گیرد و داروغه از همه باج‌خواهی می‌کند و به همه زور می‌گوید، کاسب‌ها هم کم‌فروشی و گران‌فروشی می‌کنند، هیچ دادخواهی هم پیدا نمی‌شود، هیچ‌کس به فکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده‌اند،  لاجرم فکر کردم شما در قید حیات نیستید!

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

⚜️حکایت ⚜️

فردی به دکتر مراجعه کرده بود ، در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد.
دکتر بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میذاره و میگه: من دکتر واقعی نیستم!
شما این پول رو بگیر بی خیال شو
بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه
مریض یقه ی بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه
بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی!!
مریض لبخند تلخی میزنه و میگه: اتفاقأ من هم مريض نيستم اومدم كه چند روز استراحت استعلاجی بگيرم برای مرخصی محل كارم

و این است حکایت ما در جامعه!!

قصه ها
برای "بیدار کردن" ما
نوشته شدند ؛
اما تمام عمر
ما برای "خوابیدن"
از آن ها استفاده کردیم ...!

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

حکایت ⚜️

ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
می ﺷﻮﺩ همۀ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟
ﮔﺮﺩﻭﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ. 
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟
و ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ.
ﭘﺲ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ.
ﺍﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ بالاخره ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ.
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﺩﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﺳﻮﻡ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﮐﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ:
ﺯﺭﻧﮕﯽ، ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﯾﮑﯽ، ﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﮐﻨﯽ؟
ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺳﻤﺞ ﮔﻔﺖ : 
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ.

ﻋﻤﺮ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺵ، ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ.
ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ، ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﻧﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ،
پس تا میتوانی برای آخرتت توشه ای جمع کن و ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ لحظه زندگیت ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ که عمر آدمی بسیار کوتاه است
.

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

هر قدمی که جلوتر می‌ریم، هر چقدر که به تاریخ نگاه میکنیم
بیشتر می‌فهمیمت و بیشتر به تو می‌بالیم،
نامت همواره  معیار بزرگیه

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

وضعیت روحی روانیم صبحا وقتی خوابم میاد و دیرم شده

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

داستانک⚜️

نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج ساله‌‌ش می‌آید.

امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه.

پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله‌.

بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟
مامان: امروز دیگه هیچ‌جا. شنبه‌ها روز خاله‌بازیه...

کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح می‌ریم اون‌جا که یه بار من رو پله‌هاش سُر خوردم...
بچه از خنده ریسه می‌رود.
مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟
بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا...
مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام.
بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی...
مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.

نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب‌شور هم حرف می‌زنند.

بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه‌پله پیاده‌اش میکنند که بره پیش بچه‌هاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم.

نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همین‌طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن‌دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام‌زمینی گیر افتاده بودند.

مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند، مادرانگی‌ای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.

ساختن دنیای زیبا وسط زشتی‌ها از مادر، مادر می‌سازد

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

دوست بدارید .....
مهم نیست که دوست داشته میشوید یا نه
اجازه دهید چشمه ی عشق و مهرورزی از شما لبریز شود
اجازه دهید عشقتان همه را در بر گیرد
بی توقع مهر بورزید.....
چون گلی خوش بو عطر خود رابپراکنید
.

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

شرقی بودن و فقیر بودن نه گناه است و نه ننگ. گناه و ننگ آن است که جامعه‌ای خود را قابل احترام نداند. سرزندگی و عزت‌نفس خود را از دست بدهد؛ مانند دنباله‌روها و وارفته‌ها به هر سویش می‌کشانند، کشیده شود؛ چون بچه‌های دهاتی در برابر اسباب‌بازی دل و دین خود را به اندک چیزی ببازد؛ روح تسلیم و تقلید کورکورانه و دلقکی در خود بپروراند و پیوسته بخواهد خود را فراموش کند و سرگرم شود.

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

مبادا که دل به نگاهش بسپاری! 
در ژرفایِ چشم‌هایش
جز سایه‌ی بی‌رحمی نیست

مگر ندیدی؟
مگر ندیدی در نگینِ انگشترش
قطره‌‌ی خونی به شکلِ قلب می‌درخشد؟!

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

🕹🕹🕹

💎برترین کانال‌های تلگرام:

  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

داستانک⚜️

چرا زرافه فرزندش را لگد ميزند؟

وقتي فرزند زرافه متولد ميشود روي خاك است و مادر بالاي سر او همانند يك برج بلند است حدس بزنيد چكار ميكند؟

يك لگد محكم به بچه ميزند!!!!!!

بچه نميداند كه تازه دنيا آمده
فكر ميكند"كيست كه اينطور محكم به او لگد ميزند!!!!
بچه زرافه تا درد را احساس كند مادر لگد دوم را ميزند
بچه  اگر كاري نكند لگد سوم را هم ميخورد
بچه زرافه شروع ميكند به بلند شدن و روي پايش ايستادن
در همين حين كه كودك تلاش ميكند روي پايش بايستد مادرلگد سوم را ميزند
بچه ميافتد و اينيار بلند شده و شروع به دويدن ميكند!!!
و بعد مادر ميرود و بچه را به آغوش ميكشد و ميبوسد

ميدانيد چرا زرافه اين كار را ميكند؟؟

چون گوشت بچه زرافه بسيار تازه و نرم است لذا طعمه خوبيست براي شيرها و ديگر درندگان .
زرافه مادر نميتواند بچه را همانجا رها كرده  و برود برايش غذا تهيه كند
لذا يك لگد ميزند تا او را بلند كرده و مجبور به بلند شدن كند
لگد دوم را ميزند كه به خاطرش بياورد دوباره بلند شود
زندگي مثل زرافه مادر است
گاهي لگدهاي محكمي ميزند
شكست ميخوريم دوباره بايد بلند شويم
هميشه يادمان باشد
فقط زندگي نكنيم بلكه سعي كنيم در زندگي رشد كنيم و بزرگ شویم
.

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

#رهی_معیری

آزاده مَن که از همه عالم بُریده‌ام

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

🎓 جامع ترین بانک PDF کتاب‌ها، جزوات و ویدئو های آموزشی دانشگاهی، کنکوری در اختیار شماست، متن را لمس کنید و وارد شوید.

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

گناهکاری را نزد حاکم بردند. حاکم گفت:
یکی از این سه مجازات را انتخاب کن:
«یا یک من پیاز بخور  یا ۱۰۰ سکه بده یا ۵۰ چوب بخور!»
مرد با خودش گفت: «وقتی می‌شود پیاز خورد کدام عاقلی چوب می‌خورد یا پول می‌دهد؟»

برایش پیاز آوردند. دو پیاز که خورد، دهانش سوخت. گفت: «درد چوب از پیاز کمتر است. چوب بزنید!» هنوز ده چوب نزده بودند که اشکش درآمد
و با خودش فکر کرد: «آدم عاقل تا پول دارد چرا چوب بخورد؟»

۱۰۰ سکه داد و آزاد شد.
حاکم گفت: «کار آخر را اگر اول انجام می‌دادی لازم نبود هم چوب را بخوری هم پیاز را و در آخر  سکه هم بدهی!»

حالا این داستان این خلاصه‌ی بسیاری از تصمیم ‌گیری‌ها در ایران است.
در آخر کار و بعد از صرف هزینه بسیار همان کاری را انجام می‌دهند که باید اول انجام میدادن...

Читать полностью…

💒 *ك ا ف ه* ش ع ر*

گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن گوهر شناس قابلی پیدا شود...

👤صائب تبریزی

Читать полностью…
Subscribe to a channel