🔷 نقدی بر جایزهٔ مصطفی
▪️اینشتین نظریهٔ نسبیت عام را در سال ۱۹۱۵ ارائه کرد؛ کمی پس از آغاز جنگ جهانی اول. یکی از نتایج این نظریه این بود که پرتوهای نور هنگام عبور از کنار یک جسم پرجرم منحرف میشوند. ادینگتون، فیزیکدان و منجم برجستهٔ بریتانیایی، در سال ۱۹۱۷ در گزارشی که برای انجمن فیزیک لندن آماده کرده بود دربارهٔ اهمیت این نظریه صحبت کرد و پیشنهاد داد که پیشبینی نسبیت عام دربارهٔ انحراف نور را از طریق رصد بیازمایند. جنگ به ماههای پایانیاش رسیده بود. ادینگتون مخالف جنگ بود و درخواست معافیت از شرکت در جنگ کرده بود. پس از کشوقوسهای فراوان با درخواست او موافقت شد. نهایتاً ادینگتون با رصد خورشیدگرفتگی سال ۱۹۱۹، چند ماه پس از پایان جنگ، پیشبینی نسبیت عام را تأیید کرد. تعبیری که کلیفورد ام. ویل از این ماجرا دارد جالب است:
«در زمان ما که سیاستمداران جنگ سرد مانع جریان اطلاعات و ارتباط علمی میشوند، خیلی خوب است که این مثال را به یاد بیاوریم: دولت بریتانیا به یک دانشمند مخالف جنگ اجازه میدهد که از وظایف نظامی دوران جنگ معاف شود تا از کشور خارج شود و سعی کند نظریهای را که یکی از دانشپژوهان دشمن ارائه داده، اثبات کند.» [۱].
▪️علم علاوه بر نقشی که در ارتقای درک انسان از جهان، توسعه و پیشرفت جوامع و بهبود سطح زندگی انسانها دارد، بستر و زبان مشترکی برای تعامل آدمیان فارغ از ملیت، مذهب، نژاد و جنسیت آنها است. امروزه در محیطهای علمی کشورهای توسعهیافته تنوع (diversity) و شمول (inclusion) از عوامل مهم پیشرفت بهحساب میآیند. در دنیای امروز پیشرفت و توسعه بیش از آن که از طریق رقابت و تقابل بهدست آید، حاصل تعامل و همکاری است.
در چنین دنیایی بنا نهادن جایزهای علمی که ویژگی اصلیاش در نظر گرفتن اعتقاد دینی افراد یا اسلامی بودن کشور آنها یا همکاری با یک کشور اسلامی بهعنوان شرط اولیهٔ نامزدی است چه کارکردی میتواند داشته باشد؟! برجسته کردن معیارهای ایدئولوژیک در آموزش، پژوهش و بهطور کلی در فرایند علم هیچگاه به پیشرفت جوامع نینجامیده است. نمونههایش را میتوان در آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی سراغ گرفت.
پیشرفتهای علمی دوران طلایی جهان اسلام هم نه حاصل تفکیک انسانها بر مبنای دینشان، که برعکس، نتیجهٔ تعامل و گفتوگو و آمیختگی علمپیشگان فارغ از اعتقاداتشان بوده است.
البته برای دیدن نتایج چنین اقداماتی نیازی نیست به سدههای پیش برگردیم. تجربهٔ تلاش برای اسلامی کردن علم و دانشگاه و تبدیل دانشگاه به «گلستان معطری که عطر و بوی اندیشهٔ اسلامی از آن به مشام برسد» پیش روی ماست.
▫️جهان را میتوان از روزن ایدئولوژی نگریست یا بر شانهٔ غولها ایستاد و افقهای دور را دید. اگر به توسعه و پیشرفت کشورمان علاقهمندیم به تفاوت این دو توجه کنیم.
----------------------------------
[۱] آیا اینشتین درست میگفت؟، کلیفورد ام. ویل، ترجمهٔ احمد شریعتی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۳.
@k1samani_channel
🔷 اخلاق نوشتن
▪️معرفی کتاب
اخلاق نوشتن
و پانزده مقالهٔ دیگر
دربارهٔ نوشتن و ترجمه و ویرایش،
حسین معصومی همدانی،
فرهنگ معاصر، ۱۴۰۱.
بسیار شنیدهایم که فرهنگ ما فرهنگی شفاهی است و بیشترِ افراد آنقدر که به سخن گفتن تمایل دارند، به نوشتن ندارند. اما فرهنگ از ابزار و فناوری هم تأثیر میگیرد. امروزه کم نیستند فناوریهایی که نوشتن را سادهتر کردهاند و بهاشتراکگذاشتن و انتشار نوشتهها را برای طیف وسیعتری از افراد امکانپذیر کردهاند. این گسترش البته بیآفت هم نیست. اقتصاددانها میگویند «پول بد پول خوب را از رواج میاندازد.» (قانون گرشام). به همین قیاس میتوان گفت نوشتهٔ بد هم نوشتهٔ خوب را از میدان بهدر میکند. نگاهی گذرا به نوشتههای فضای مجازی بهخوبی مؤید این نظر است. افزایش نوشتههای خوب نیازمند مراقبت و آموزش است.
خوب نوشتن اگرچه به ذوق و قریحه و استعداد شخصی بستگی دارد اما بیشتر نتیجهٔ آموزش و تمرین است. علاوهبراین، کسی که دغدغهٔ خوبنوشتن دارد باید نوشتههای خوب بخواند. «اخلاق نوشتن» یکی از بهترین کتابهایی است که در این زمینه خواندهام.
کتاب شامل شانزده مقاله است که در طول بیش از چهل سال نوشته شدهاند. سه مقاله ترجمه و بقیه تألیف اند. مقالهٔ اول تحت عنوان «فرهنگ چیست؟» بهتنهایی فصل اول کتاب را تشکیل میدهد و بقیهٔ مقالهها در سه فصل به نوشتن (پنج مقاله)، ترجمه (چهار مقاله) و ویرایش (شش مقاله) پرداختهاند.
همهٔ مقالههای کتاب برای کسانی که دستی در نوشتن دارند یا بهضرورت کارشان نیاز به نوشتن دارند آموزنده و مفیدند. نثر کتاب فوقالعاده روان و خواندنی است و بهخودیخود میتواند کلاسی برای آموزش درستنویسی باشد. دانشجویانی که میخواهند پیشنهاده و پایاننامه و رساله بنویسند، معلمان و استادانی که میخواهند کتاب و درسنامه و مقاله بنویسند و حتی نویسندگان، مترجمان و ویراستاران حرفهای بیتردید همه یا بخشهایی از کتاب را بدیع، آموزنده و کاربردی خواهند یافت.
خواندن این کتاب برای من بیاندازه لذتبخش و آموزنده بود و امیدوارم خوانندگان این یادداشت هم از مطالعهٔ آن لذت ببرند.
@k1samani_channel
🔷 مدلسازی عاملمحور
حدود یک سال پیش (شهریور ۱۴۰۱) به همت مدرسهٔ دانش برنامهای با عنوان مجموعه سخنرانیهای چشمانداز کامپفیزیک برگزار شد. من هم در یک سخنرانی تحت عنوان «مدلسازی عاملمحور¹: از رفتار فردی تا رفتار جمعی» مبانی مدلسازی عاملمحور را بهشکل مقدماتی و از یک دیدگاه روششناختی مرور کردم.
ضمن تشکر از مدرسهٔ دانش برای برگزاری این برنامه، ازآنجاکه محتوای این سخنرانی میتواند برای کسانی که علاقهمند به مطالعه و پژوهش در زمینهٔ سامانههای پیچیده هستند مفید باشد، فایل آن را در اینجا به اشتراک میگذارم. برای دریافت فایل بهتر است فیلترشکن خود را خاموش کنید:
https://iutbox.iut.ac.ir/index.php/s/EP2MB5Mw7zzTpiJ
حجم فایل ویدئویی ۷۶ مگابایت و زمان آن ۵۴ دقیقه است. فایل پیدیاف اسلایدهای سخنرانی هم قابل دریافت است.
چکیدهٔ سخنرانی:
ه-------------------------------
وقتی تعداد زیادی اعضای منفرد (انسان، مورچه، باکتری، …) گرد هم میآیند، مجموعهای تشکیل میدهند که رفتارهای جمعی از خود نشان میدهد و پدیدههای برآینده (emergent) در آن دیده میشود. در این سخنرانی خواهیم کوشید با استفاده از مدلسازی عاملمحور، درکی از نحوهٔ پیدایش این رفتارهای جمعی بهدست آوریم.
ه-------------------------------
در ضمن اگر بهطور کلی به روشهای محاسباتی در پژوهشهای علمی علاقهمند هستید، میتوانید به گروه زیر، که تحت مدیریت مدرسهٔ دانش ایجاد شده است، بپیوندید و در همافزایی و دادوستد تجربهها سهیم شوید:
/channel/CMSR_club
-----------------------------------
1. Agent-Based Modeling (ABM)
@k1samani_channel
/channel/scischool
🔷 دانشگاه؟
جملهٔ «دانشگاه در ایران مفهومی وارداتی است.» آنقدر تکرار شده است که تاحدّی معنی و خاصیت خود را از دست داده است. با اینهمه، نمیتوان کتمان کرد که واقعیت همین است. تکلیف ما با دانشگاه هنوز روشن نیست.
دانشگاه در ایران چه جایگاه و کارکردی دارد؟ چه جایگاه و کارکردی انتظار داریم داشته باشد؟ ارتباط آن با دولت، جامعه و صنعت چگونه باید باشد؟ ارتباطات بینالمللی آن چهقدر اهمیت دارد؟
اگر بتوان دیدگاه افراد مختلف اعم از دانشجو، استاد، دولتمرد، شهروند، صنعتگر و بسیاری دیگر را دربارهٔ دانشگاه در یک مجموعه گردآوری کرد، احتمالاً تنوع و تناقض و حتی تضاد دیدگاهها در آن شگفتانگیز خواهد بود.
ما از طرفی با پدر و مادرهایی روبهرو هستیم که میخواهند فرزندشان را به هر قیمتی به دانشگاه بفرستند، از طرف دیگر همین پدر و مادرها اگر صاحب صنعت یا شرکتی باشند، دانشآموختگان دانشگاه را شایستهٔ کار در شرکت و صنعت خودشان نمیدانند و به متقاضی میگویند در دانشگاه به شما چیزی یاد ندادهاند؛ باید مدتی بیایید همینجا از خودمان کار یاد بگیرید.
تردیدی نیست که بخش قابلتوجهی از شاغلین کشور دانشآموختگان همین دانشگاهها هستند و درعینحال بسیاری از همین دانشآموختگان از دانشگاهی که در آن تحصیل کردهاند دلِ خوشی ندارند.
دولتمردان دانشگاه را بیش از آنکه بهعنوان نهادی ضروری و منشأ اثر در توسعه بدانند ویترینی برای نمایش افتخارات میبینند و از اعلام رتبه و ارائهٔ آمار لذت میبرند.
دانشگاه بهوضوح استقلالی را که لازمهٔ بالندگی و اثرگذاری آن است ندارد. اما چگونه میتوان از دانشگاهی که همهٔ اعضایش از کارمند و استاد و دانشجو حقوقبگیران دولت هستند انتظار استقلال داشت؟
با وجود همهٔ این تناقضها، در بزنگاههای تاریخی و در بسیاری از تحولات اجتماعی، نگاه شهروندان به دانشگاه است. انتظار نقشآفرینی از دانشگاه دارند. و باید اذعان کرد که در مقاطعی نقشآفرینیهای تأثیرگذاری نیز داشته است.
با چنین کلاف سردرگمی چه باید کرد؟ شما اگر دانشجو یا استاد هستید، اگر دانشآموختهٔ دانشگاه هستید، اگر فرزند دانشجو دارید، اگر در دانشگاه کارمند، کارشناس یا مدیر اجرایی هستید، و یا اگر بههرشکلی تجربهای از دانشگاه دارید، دانشگاه را چگونه میبینید؟ چه جایگاه و کارکردی برای آن قائل هستید؟ دانشگاههای ایران اگر چه ویژگیهایی داشتند برای شما مطلوبتر بودند؟ نقاط قوت و ضعف دانشگاه را چه میدانید؟
دربارهٔ این پرسشها حرفهای زیادی زده شده، کمیتههایی تشکلیل شده، همایشهایی برگزار شده، پژوهشهایی انجام شده و کتابها و مقالههایی نوشته شده است. ولی معنیاش این نیست که همهٔ حرفها زده شده و حرفی باقی نمانده و کار دیگری نمیتوان کرد. هر نظر، پیشنهاد یا تحلیلی میتواند تأثیر خود را داشته باشد و گامی در جهت توسعه باشد.
کانال «دِرَنــگ» خوانندگان و همراهان فرهیختهٔ خود را به درنگ و تأمل در این پرسشها و پرسشهای بیشمار دیگر فرامیخواند. اگر مایلید، لطفاً دیدگاهها، پیشنهادها یا تجربههای خود از دانشگاه را برای من به شناسهٔ تلگرام @k1samani بفرستید. این دیدگاهها با اجازه و نام خودتان (یا اگر مایل به درج نامتان نباشید، بینام) در همین کانال منتشر خواهد شد.
پیشاپیش از همهٔ همراهانی که با بازنشر این پست به هماندیشی بهتر و دریافت نظرات بیشتر کمک میکنند صمیمانه سپاسگزارم.
@k1samani_channel
🔷 توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی
در طول یک سال گذشته یادداشتهایی را تحت عنوان «توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی» در این کانال منتشر کردم. اکنون این مجموعه را با اندکی ویرایش و با اضافه کردن یک یادداشت دیگر بهصورت یکجا در قالب یک فایل پیدیاف منتشر میکنم. امیدوارم مفید باشد.
@k1samani_channel
🔷 آتش، تکامل، ریاضیات
🔺توضیح: این یادداشت را بیش از سه سال پیش نوشته بودم ولی به دلایلی از انتشار آن منصرف شدم. یکی دو روز پیش در گفتوگو با یکی از دوستان صحبت از کتابی [1] به میان آمد که مرا به یاد این یادداشت انداخت و تصمیم گرفتم منتشرش کنم.
▪️برخی معتقدند که کشف و مهار آتش نقش مهمی در تکامل انسان داشته است. با کشف آتش انسانِ راستقامت¹ یاد گرفت غذا بپزد. پیش از آن، انسان برای تأمین انرژی مورد نیازش باید چند ساعت در روز را صرف جویدن و خوردن غذای خامی میکرد که هضمش هم دشوار بود. خوردن و گوارش غذای پخته آسانتر بود و به انرژی کمتری نیاز داشت. پس انرژی بیشتری به کارکرد مغز اختصاص یافت. بهتدریج مغز بزرگ شد و دستگاه گوارش کوچک شد، زیرا بخشی از فرایند هضم غذا بیرون از بدن انجام میشد. از طرفی صرف وقت کمتر برای غذا خوردن، فرصت بیشتری به مغز میداد برای فکر کردن.
همچنین آتش و پختوپز شرایطی فراهم کرد که انسانها در کنار آتش دور هم بنشینند و با هم غذا بخورند و این در تکامل زیست اجتماعی انسان مؤثر بود [2].
▪️یکی دیگر از جنبههای شگفتانگیز و هنوز ناشناختهٔ فرایند تکامل انسان، اختراع زبان است. زبان ابزار اندیشیدن است. وقتی فکر میکنیم، درواقع داریم در ذهنمان با خودمان حرف میزنیم. زبان که غنیتر باشد، اندیشه میتواند عمیقتر و گستردهتر شود.
▫️ریاضیات، از یک دیدگاه، نوعی زبان است. فقط ابزار محاسبه نیست، زبان علم است، بنابراین به کار اندیشیدن هم میآید. ولی یک تفاوت اساسی میان ریاضیات و دیگر زبانها هست. ریاضیات به ما امکان میدهد که بخشی از فرایند تفکر را بیرون از مغز انجام دهیم: روی کاغذ یا در برنامههای کامپیوتری. وقتی مراحل حل مسئلهای را روی کاغذ مینویسید، درواقع دارید به زبان ریاضی با خودتان حرف میزنید، پس دارید فکر میکنید ولی نه در مغز بلکه روی کاغذ. بهاینترتیب مغز فرصت و امکان مییابد تا به گسترهٔ اندیشه وسعت و عمق بیشتری بدهد و افقهای دورتر را ببیند.
از طرفی ریاضیات، مانند هر زبان دیگری، بستری برای درک مشترک انسانها از جهان فراهم میکند. درکی عمیق که بدون این ابزار و زبان مشترک ممکن نیست.
بنابراین شاید بتوان هر دو نقشی را که روزی آتش در تکامل انسان ایفا کرده بود به شکلی دیگر برای ریاضیات هم قائل شد. نخست این که ریاضیات این امکان را فراهم میکند که بخشی از فرایند اندیشیدن در خارج از مغز انجام شود و بهاینترتیب گستره و عمق تفکر ارتقا یابد و دوم این که بستر متفاوتی برای درک مشترک انسانها و بنابراین توسعه و تکامل زیست اجتماعی آنها فراهم میکند.
-----------------------
1. Homo erectus
مراجع:
[1] Annie Murphy Paul, "The extended mind: the power of thinking outside the Brain", (Houghton Mifflin Harcourt, 2021).
[2] R. Wrangham, "Catching fire: how cooking made us human", (Basic Books, 2009).
@k1samani_channel
🔷 شکستن طلسم وحشت
▪️نگاهی به کتابِ
شکستن طلسم وحشت
محاکمهَٔ شگفتانگیز و پایانناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه
آریل دورفمن، ترجمهٔ زهرا شمس
نشر کرگدن ۱۳۹۷
اگر از من بپرسند این کتاب دربارهٔ چیست، میگویم دربارهٔ «ترس». و این از همان سطرهای آغازین کتاب پیداست:
سالخوردگان روستا به من میگفتند نام بسیاری از کسانی را که در دوران دیکتاتوری کشته شدهاند هرگز گزارش نخواهند کرد، از ترس سربازهایی که شاید روزی برگردند و کینخواهی کنند. (صفحهٔ ۲).
بیستوپنج سال طول کشید تا دیوید متوجه شود که این مرد کشته نشده است و جان به در برده است. چراکه در تمام این مدت، مرد زندانی نخواسته بود نامش را فاش کند، از سر ترس. (صفحهٔ ۹).
عنوان کتاب هم همین را نشان میدهد. محاکمهٔ پینوشه (عنوان فرعی) فقط بستری است برای روایت، و نگاه ژرف نویسنده به ترس، به وحشت و به شکستن طلسم آن (عنوان اصلی).
کدام ترس؟ ترس از چیزهایی که میدانیم، و همزمان، ترس از چیزهایی که نمیدانیم. ترس از تکرار آنچه در گذشته بر ما رفته و ترس از نتیجهٔ نامعلوم عمل امروزمان:
... اگر امیال و خواستههایمان را خفه نکرده بودیم، اگر نمیترسیدیم که بلند کردن صدایمان گذار کشور را متزلزل کند، اگر یقین نداشتیم که زیادهروی در خواستههایمان باعث میشود ارتش برگردد و بهخاطر جرئت طغیان، یکبار دیگر مجازاتشان کند. (صفحهٔ ۴۲).
و ترس از به سرانجام نرسید محاکمهٔ ژنرال:
محاکمهٔ ژنرال تازه آغاز شده است. اما من، من میترسم ... متوجه شدم که شاید تنها احساس نهفته و پابرجا در وجود هر مرد و زنی که در مسیرم قرار میگرفت، همان ترس بود ... (صفحات ۶۴ و ۶۵).
و پیشنهاد نویسنده چیست؟ روبهرو شدن به همهٔ این ترسها و فاش کردن آنها:
جامعهٔ ما باید با گذشتهاش رو در رو شود، حجاب گذشتهاش را بدرد، حتی اگر این کار مایهٔ ترس و لرز و تشویش ما باشد. باید در چشمان یکدیگر نگاه کنیم و حقایقی را که پنهان کردهایم، لذتی را که از درد هموطنانمان چشیدهایم، به زبان بیاوریم. باید ترسهایمان را فاش کنیم، رنج قربانیانی را که جریحهدار شدهاند به زندگیهایمان بیاوریم ... (صفحهٔ ۶۰).
اما فقط این نیست:
یک ترس دیگر هم هست، از جنسی متفاوت و خطرناکتر، که فرونشاندن آن بهمراتب دشوارتر است. (صفحهٔ ۶۷).
بله، ترس طرفداران ژنرال از آیندهای که پس از محاکمهٔ او در انتظارشان است:
او از من میترسد و من از او. و من نمیدانم این ورطهای را که ما را از هم جدا میاندازد چطور باید پر کرد. (صفحهٔ ۶۹).
و ترس از تصور این که اگر خود ما جای ژنرال بودیم چه میکردیم!
شاید نکتهٔ ترسناک دربارهٔ پینوشه این نباشد که اینهمه وقت از ما دور بوده، بلکه این باشد که چقدر به ما نزدیک بوده...
شاید نیاز من به تسخیر او ... در واقع نیازی است به تبعید این نزدیکی، سوا کردن او از باقی بشریت، تنبیه کردن او بهخاطر آنچه میترسیم که شاید از خودمان سر بزند، که شاید - زبانم لال- تحت شرایط حاد، وسوسهٔ وحشتناک انجامش به سراغمان بیاید. (صفحهٔ ۱۲۸).
و در نهایت ترس خود ژنرال:
تمام این مدت، شخصی که پینوشه بیشتر از همه از او میترسید کسی نبوده جز خودش، آن مرد سابق، مردی که پینوشه - بهمحض پیوستن به توطئهٔ علیه آلنده- عملاً خفهاش کرده بود. (صفحهٔ ۱۵۲).
و سرانجام؟
سرانجام، این درسی است که مجازات پینوشه به ما میآموزد؛ گاهی کار درست این است که رؤیای ناممکن را در سر بپرورانیم، ناممکن را بخواهیم، برای ناممکن فریاد بزنیم. (صفحهٔ ۱۴۳).
ممنون، ژنرال.
حالا نوبت شماست که بترسید. (صفحهٔ ۱۷۲).
@k1samani_channel
🔷 حجاب مصونیت است؟
رفتارها و هنجارهای اجتماعی را میتوان از جنبههای مختلف بررسی و تحلیل و قضاوت کرد. بهعنوان مثال نوع پوشش افراد یک جامعه میتواند از جنبههای مختلف دینی، قانونی، عرفی یا اقتصادی نگریسته شود.
در این میان تلاشهایی صورت میگیرد تا این موضوع از یک دیدگاه منطقی و عقلانی مورد توجه قرار گیرد. خلاصهٔ این دیدگاه این است که، صرفنظر از احکام دینی و الزامات قانونی، رعایت حجاب برای خانمها فایدهٔ عملی دارد و بههمین دلیل کاری منطقی و عقلانی است. فایدهٔ عملی آن هم این است که رعایت حجاب موجب مصونیت آنها میشود.
این استدلال ممکن است در نگاه اول پذیرفتنی به نظر برسد ولی با کمی دقت پرسشهای فراوانی پیش میآورد. در ادامه نگاهی به برخی از این پرسشها میاندازیم:
۱. حجاب مصونیت است؟ مصونیت از چه چیزی؟ لابد مصونیت از افراد آزارگر. آیا آمار قابل اتکایی از میزان آزار افراد باحجاب و بیحجاب وجود دارد یا این گزاره صرفاً متکی بر حدس و گمان و برآوردهای شخصی است؟
۲. چرا در این استدلال به نقش آزاردهندگان توجه نمیشود؟ اگر هدف از حجاب جلوگیری از آزار است چرا فقط برای کسانی که آزار میبینند راهکار ارائه میکنیم؟ آیا برای آزارگران هم برنامه یا توصیهای داریم؟
شاید مثالی از حرفهٔ پزشکی این سؤال را روشنتر کند:
پزشکان دو نوع درمان را از هم تفکیک میکنند: درمان علتی و درمان علامتی. در درمان علامتی دارویی تجویز میشود تا علامت بیماری از بین برود. مثلاً برای رفع سردرد قرص مسکن تجویز میشود. درد ساکت میشود ولی شاید عامل ایجاد آن از بین نرود. در درمان علتی توجه پزشک معطوف به علت بیماری و رفع آن است نه صرفاً از بین بردن علائم بیماری.
اگر آزار دیگران بهدلیل نوع پوشش آنها را نوعی بیماری بدانیم، رعایت حجاب برای جلوگیری از آن مشابه درمان علامتی است. برای درمان علتی باید آزاردهندگان را مورد توجه قرار داد.
۳. گاهی دیده میشود که روحانیون هم بهدلیل پوشش خود مورد آزار یا حمله قرار میگیرند. آیا کسانی که به زنان و دختران توصیه میکنند که برای امنیت خود و مصونیت در برابر آزار دیگران از پوشش خاصی استفاده کنند، حاضرند به روحانیون هم توصیه کنند که برای امنیت خود از پوشش دیگری مثل کتوشلوار استفاده کنند؟
۴. اگر زن مسلمانی در یک کشور دیگر بهدلیل پوشش اسلامی مورد آزار قرار گیرد، آیا به او هم توصیه میکنند برای مصونیت خود حجابش را کنار بگذارد؟
بهقول سعدی: دلایل قوی باید و معنوی. همهٔ باورهای ما مبنای علمی و عقلانی ندارند و گاهی بر پایهٔ احساس، محیط و فضای رشد و تربیت یا عوامل دیگر شکل میگیرند. این بهخودیخود ایرادی ندارد ولی گاهی افراد از این که اعتقادات و باورهایشان مبنای محکمی ندارد احساس ناخوشایندی پیدا میکنند. در این موارد بهتر است دستکم با خودمان روراست باشیم و از ارائهٔ دلایل سست و ضعیف برای این نوع باورها خودداری کنیم.
@k1samani_channel
🔷 بودن و نبودن
◾جملهای منتسب به اینشتین هست که میگوید: «نظریه تعیین میکند شما چه چیزی را مشاهده کنید.»
منظور این است که شما، هنگام انجام آزمایشهای علمی، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، یک مدل یا نظریه یا فرض در پس ذهن خود دارید که در مشاهدات شما اثرگذار است و ممکن است موجب شود چیزهای مهمی از دید شما پنهان بماند.
◾ذهن ما نهتنها بسیاری از اطلاعات ورودی را فیلتر میکند، بلکه گاهی حتی چیزی را که وجود ندارد میسازد و بهجای واقعیت تحویلمان میدهد. آزمایش معروف گوریل نامرئی بهخوبی این پدیده را به تصویر میکشد [1].
البته موضوع فقط این نیست که ذهنْ واقعیتهای بیرونی را فیلتر میکند. صرفنظر از عملکرد ذهن، گاهی اصولاً اطلاعات مهم در چیزهایی است که اتفاق نیفتادهاند. داستان کوتاه برق نقرهای از مجموعهٔ ماجراهای شرلوک هولمز نمونهٔ خوبی از چنین اتفاقهایی است. این داستان ماجرای ناپدید شدن یک اسب مسابقهای و کشته شدن مربی آن را شرح میدهد [2]. در بخشی از داستان گریگوری (کارآگاه اسکاتلندیارد) به شرلوک هولمز میگوید: آیا نکتهٔ دیگری هست که بخواهید توجه من را به آن جلب کنید؟ شرلوک هولمز میگوید: بله، مورد عجیب سگ در شب.
- ولی سگ که در آن شب کاری نکرد.
- اتفاق عجیب همین است.
در اینجا شاهد شرلوک هولمز اتفاقی است که رخ نداده است! البته دقت کنید که علت توجه شرلوک هولمز به اتفاقی که رخ نداده، مدل یا فرضیهای است که در ذهن داشته است. مطابق این فرضیه، سگ بهطور طبیعی باید هنگام مشاهدهٔ دزد یا غریبه پارس کند و وقتی نمیکند حتماً یک جای کار میلنگد.
◽ اگر میخواهیم تحلیل یا روایتی از رویدادها ارائه کنیم بهتر است که هم مراقب بازیهای ذهن خودمان باشیم و هم توجه کنیم که اطلاعات مهم همیشه در بودنها نیست؛ گاهی در نبودنهاست. توجه به آنچه روی داده گاهی مانع از دریافت اطلاعاتی میشود که در رویندادهها وجود دارد: سکوتهایی که قاعدتاً باید صدا میبودند، کسانی که باید حضور میداشتند ولی نیستند و شاید سگی که باید پارس میکرد و نکرد.
مراجع:
[1] نمونهای از آزمایش گوریل نامرئی در نشانی زیر در دسترس است. اگر قبلاً ندیدهاید پیشنهاد میکنم حتماً ببینید:
http://www.theinvisiblegorilla.com/gorilla_experiment.html
[2] ترجمهٔ این داستان را میتوانید در کتاب زیر ببینید:
ماجراهای شرلوک هولمز، کارآگاه خصوصی (جلد دوم)، برق نقرهای و پنج داستان دیگر، آرتور کانن دویل، ترجمهٔ کریم امامی (انتشارات نشر نو ۱۳۸۹).
@k1samani_channel
🔷 از یک به دو
سالی که گذشت سال عجیبی بود. متفاوت بود. یک سال پیش فکرش را هم نمیکردیم که سالی با این همه اتفاق در پیش داشته باشیم. بعضی وقایع را که مرور میکنیم فکر میکنیم بیش از یک سال ازشان گذشته است. شاید هم آنقدر سریع زندگی کردیم که واقعاً بیشتر از یک سال عمر کردیم. بیشتر از یک سال تجربه کردیم، آموختیم، درد کشیدیم، امیدوار شدیم، شکستیم، افتادیم و برخاستم. بیشتر با هم حرف زدیم. همدیگر را بیشتر شناختیم. بیشتر کتاب خواندیم. بیشتر نوشتیم. با هم بودن را بیشتر تجربه کردیم. «ما»تر شدیم.
قیامت نبود ولی بینشان از قیامت هم نبود: «بِأَیِّ ذَنبٍ قُتلت» و «تُبلَیٱلسّرائر» کم نداشت. نازنینانی را از دست دادیم که عاشقترین زندگان بودند. نقابهایی از چهرهها برداشته شد و اندرونهایی آشکار شد که جور دیگری برداشته و آشکار نمیشد.
سالی که گذشت شاید سال ناگزیری بود. سال نو پیش روست و همچنان میان بیم و امید در نوسانیم. بیم هشیار میکند و امید رانهٔ حرکت است. سال ۱۴۰۲ سال خوبی میتواند باشد اگر آموختههایمان را بهکار بگیریم، همدلیها را بیشتر کنیم، بیشتر با هم گفتوگو کنیم، به هم کمک کنیم، از هم یاد بگیریم، حوصله داشته باشیم و خسته نشویم.
امیدوار باشیم.
@k1samani_channel
🔷 نقش رسانه در اصلاح فرایند علم
◾در علم هر چیزی نقدپذیر است. افراد، سازمانها، روشها و ابزارها، دستآوردها و نتایج و هر چیزی که نقشی در فرایند علم داشته باشد قابل نقد است. در علم هیچ چیز مقدسی وجود ندارد. هیچ حرفی صرفاً بهاعتبار گویندهاش پذیرفته نمیشود. معیار اعتبار گزارهها منطق، استدلال، شواهد تجربی، آزمایش و در نهایت پذیرفته شدن آنها در اجتماع علمی است.
نقد، هرچهقدر هم صریح و گزنده و حتی غیرمنصفانه باشد، در نهایت به رشد، بالندگی و اصلاح میانجامد. اصلاح، نهتنها در نتایج و یافتههای علمی، بلکه حتی در روشها، ابزارها، نگرشها و کاربردها. هیچکس را نمیتوان از نقد منع کرد، حتی اگر در آنچه نقد میکند متخصص نباشد. بدیهی است که نقدهای ضعیف و بیربط راه به جایی نخواهند برد. اصحاب قدرت و ثروت هم اگر نیک بنگرند و افقهای دورتر را هم ببینند، منافع فراوان نقد را بهعیان مشاهده خواهند کرد.
در این میان ارتباطات علم و روزنامهنگاری و خبرنگاری علمی علاوه بر نقشی که در عمومی کردن علم، آشنا کردن شهروندان با فرایند علم و حتی درگیر کردن آنها در پژوهشهای علمی دارند، در ایجاد فضای نقد، و اصلاح روندها و ساختارها نیز میتوانند نقش بیبدیلی ایفا کنند.
در این یادداشت نمونهای از اثرگذاری روزنامهنگاری علمی در اصلاح فرایند ارزیابی در مجلات علمی را با هم مرور میکنیم.
◾واکسن کوو ایران برکت در خرداد ۱۴۰۰ مجوز اضطراری سازمان غذا و دارو را برای استفادهٔ عمومی دریافت کرد [1]. در آن تاریخ هنوز فاز سوم مطالعات بالینی واکسن شروع نشده بود و هیچ مقالهای هم مرتبط با مطالعات و نتایج فازهای اول و دوم آن منتشر نشده بود. اولین مقالهٔ مرتبط با این واکسن در آبان ۱۴۰۰ منتشر شد و مقالهٔ مرتبط با مطالعات فاز اول و دوم آن در فروردین ۱۴۰۱ (آوریل ۲۰۲۲) در مجلهٔ BMJ Open منتشر شد [2].
در ۲۹ مرداد ۱۴۰۱ (۲۰ آگوست ۲۰۲۲) مجلهٔ واشنگتن پست در مقالهای به قلم یگانه تربتی به بررسی و نقد فرایند تولید این واکسن، دستآوردهای علمی و تعارض منافع افراد و نهادهای درگیر در پروژهٔ ساخت آن پرداخت [3]. یک ترجمهٔ فارسی از این مقاله نیز در دسترس است [4]. نویسندهٔ این مقاله مکاتباتی را با مجلهٔ BMJ انجام داده بود و تلاش کرده بود که با نهادها و افرادی در ایران، ازجمله برخی از نویسندگان مقاله، نیز ارتباط برقرار کند. شرح این تلاشها در مقالهٔ واشنگتن پست موجود است و نیازی به تکرار آنها نیست. در اینجا میخواهم به تأثیری که این مقاله در اقدامات بعدی مجلهٔ BMJ و یکی از داوران مقاله داشت اشاره کنم.
مجلهٔ BMJ در تاریخ ۱۰ آبان ۱۴۰۱ (۱ نوامبر ۲۰۲۲) پس از مکاتبه با نویسندگان مقاله اصلاحیهای را به مقاله اضافه کرد که در آن ازجمله در مورد برخی مبالغ دریافتی، منابع مالی، تعارض منافع و وابستگی سازمانی نویسندگان مقاله شفافسازی شده بود.
یکی از داوران مقاله به همراه چند نویسندهٔ دیگر در یادداشتی که نسخهٔ اولیهٔ آن در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۱ (۷ نوامبر ۲۰۲۲) در دسترس عموم قرار گرفت، توضیحاتی در مورد فرایند داوری مقالهٔ BMJ ارائه کرد [5]. در این یادداشت گفته شده که در فرایند داوری امکان بررسی جدی مواردی مانند صحت نتایج گزارششده یا مسائل مالی و بستگیهای سازمانی نبوده است ولی مجلهٔ BMJ پس از گزارش واشنگتنپست از نویسندگان خواسته است که در این موارد شفافسازی کنند. (عبارتی که در خود یادداشت آمده این است: The authors were forced to admit). نویسندگان این یادداشت همچنین پیشنهادهایی را برای نویسندگان، مجلات علمی و مؤسسات و سازمانهای حامی یا تأمینکنندهٔ منابع مالی پژوهشهای علمی ارائه کردهاند تا بهویژه در پژوهشهایی که به سلامت شهروندان مربوط میشوند دقت و نظارت بیشتری در کل فرایند پژوهش و انتشار نتایج آن اعمال شود.
بله، پیگیری یک روزنامهنگار در یک موضوع خاص میتواند، علاوه بر نتایج دیگر، به اصلاح و افزایش دقت در فرایند داوری مقالات علمی نیز بینجامد.
◽خبرنگاران، روزنامهنگاران و اصحاب رسانه و نگاه نقادانهٔ آنها بی هیچ تردیدی نقشی مؤثر در اصلاح، توسعه، رشد و پیشرفت هر جامعهای دارند. جامعهای که سودای توسعه در سر دارد، نویسندگان و روزنامهنگارانش را باید قدر بداند و بر صدر نشاند. یا دستکم اگر قدر نمیداند، شر هم نرساند.
[1] نامهٔ معاونت وزارت بهداشت به وزیر بهداشت در مورد مجوز واکسن جالب توجه است:
https://media.hamshahrionline.ir/d/2021/06/23/0/4577213.pdf
[2] https://bmjopen.bmj.com/content/12/4/e056872
[3] https://www.washingtonpost.com/world/2022/08/20/iran-covid-vaccine-approval/
[4] https://www.radiozamaneh.com/728032/
[5] https://osf.io/dx9n5/
@k1samani_channel
🔷 Cui Bono¹
هرکول پوآرو را تصور کنید که برای حل معمای یک قتل در حال بررسی صحنهٔ جنایت و گفتوگو با نزدیکان مقتول است. بهاحتمال زیاد اولین سؤالی که به ذهنش میرسد این است: «چه کسی از این قتل سود میبرد؟»
معمولاً بقیهٔ داستان صرف یافتن پاسخ این سؤال میشود.
آیا در دنیای واقعی، در رویدادهای اجتماعی و در جنایتهای سازمانیافته هم میتوان فقط با جستوجوی پاسخ این سؤال (چه کسی سود میبرد؟) واقعیت ماجرا را کشف کرد؟ بعید بهنظر میرسد.
پیچیدگی رویدادهای اجتماعی بیشتر از آن است که پاسخ فقط یک سؤال بتواند تحلیلی از کل ماجرا ارائه کند. از طرفی تعریف «سود» هم چندان روشن و ساده نیست. حتی گاهی برای خود مجرمان هم روشن نیست که چه کاری به «سود»شان است، چه رسد به تحلیلگرانی که میخواهند با این سؤال مجرم را پیدا کنند. ایراد دیگر این روش این است که چهبسا مجرمان واقعی به این دلیل ساده که سودی برایشان قائل نیستیم از دایرهٔ مظنونین خارج شوند.
نمونهها کم نیست. کافی است نگاه گذرایی به گذشته بیندازیم.
1. عبارتی لاتین به معنای «چه کسی سود میبرد؟»
@k1samani_channel
🔷 ذهن چیست؟
اخیراً کتابی از فیلیپ بال، از ویراستاران مجلهٔ نیچر، منتشر شده است با عنوان «کتاب ذهنها» [1].
چیستی ذهن و ارتباطش با مغز و بدن، موضوعی قدیمی است که سالها ذهن دانشمندان زیادی را به خود مشغول کرده است؛ از فیلسوف و زیستشناس گرفته تا فیزیکدان و ریاضیدان و متخصص علوم اعصاب.
فیلیپ بال در یک سخنرانی پنجاه دقیقهای ایدههای اصلی کتاب و در واقع خلاصهای از آن را با زبانی ساده و شیوا ارائه میکند [2]. چگونه میتوانیم درک بهتری از ذهن انسان پیدا کنیم؟ آیا ذهن یک ویژگی خاص انسان است یا موجودات دیگر مثل حشره، درخت یا حتی ماشین ساخت انسان هم میتوانند ذهن داشته باشند؟ اگر چنین باشد، تفاوت این ذهنها را چهطور میشود مشخص کرد؟
ایدههای فصل آخر کتاب که در پایان سخنرانی هم به آنها اشاره شده است، جالبتوجه و مهیج و درعینحال مناقشهآمیز اند: کیهان میتواند ظرفیتی برای درک خودش بهوجود آورد. بهاینترتیب همانطور که ذهن بشر توانسته است، بهعنوان مثال، وجود سیاهچالهها را صرفاً بهشکل نظری و با استفاده از اصول اولیه پیشبینی کند، شاید بتوان وجود ذهن را هم صرفاً بهشکل نظری پیشبینی کرد. بهعبارتدیگر، وسوسهانگیز است که تصور کنیم وجود ذهن، همانند وجود خود زندگی، یک ویژگی ذاتی کیهان است.
[1] Philip Ball, The Book of Minds, (University of Chicago Press, 2022).
[2] https://youtu.be/uKZWF5amZMg
@k1samani_channel
🔷 خودت را نگه دار!
▫️تکهای از کتابِ
نون ِ نوشتن،
محمود دولتآبادی،
نشر چشمه (۱۳۸۸).
... میخواهم از بزرگترین آموزگاری که داشتهام یاد بکنم و دستکم بدین وسیله او را که دیگر زنده نیست ارج بگذارم ... آن آموزگار بزرگ —صرفنظر از نوع تلقّیاش، روحیات و رفتارهایش که بیتردید در جان من اثر عمیق داشتهاند— سه نکتهی مشخص به من بیاموخت.
اما ... آن سه نکته:
▪️«خودت را نگهدار!» این عبارت کوتاه را پدرم وقتی به من گفت که سیزده-چهارده سال بیشتر نداشتم و بهناچار داشتم از خانه و خانواده جدا میشدم تا به امید کار روانهی غربت بشوم ... آن عبارت کوتاه سکّوی اعتماد به نفسی بود که من بر آن ایستاده بودم و آن معنای فشرده و جامع، چشم مراقبتی بود که با آن به خود و به زندگی مینگریستم ...
▪️«آدم سه جور است: مرد، نیمهمرد و هَپّلی هَپّو»
هَپّلی هَپّو کسی است که میگوید و کاری نمیکند. نیمهمرد کسی است که کاری میکند و میگوید. اما ... مرد آن است که کاری میکند و نمیگوید.
▪️«کار ... کار ... کار کن. مرد را فقط کار میتواند نجات بدهد.»
حالا مرده است و آن چارپاره استخوانِ مردی که وزن جسمش هرگز از چهلوهشت کیلو فراتر نرفت، بیتردید پودر و خاک شده است. اما آیا گوهر او هم مرده است؟ ... نه؛ حقیقت این است که انسان از جهت سرشت و گوهر هرگز نمیمیرد، چون سرشت و گوهر انسان جاری و ساری است ... خوب بالاخره هر داستانی پایانی دارد و پدر من هم بهعنوان جذّابترین داستانی که دیدهام و شنیدهام میبایست پایانی میداشت. اما هیچ داستان برجستهای با پایان خوش تمام نمیشود، بلکه یک داستان خوب با پایان خود در مخاطبش شروع میشود. و پدر من آن داستان جذّابی بود که هم از آغاز تا پایانش، هر لحظه داستانی را در مخاطب خود که من بودم، آغاز و آغاز و آغاز میکرد. او زندگی مرا، روحیه و ارادهی مرا، کار مرا و آیندهی مرا با سادهترین کلمات آموزگاری کرد:
- «خودت را نگهدار.»
- «مردان کنند و نگویند.»
- «کار ... کار ... کار کن. مرد را فقط کار میتواند نجات بدهد.»
@k1samani_channel
🔷 شب یلدا
بر سرِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصّه سر آید
خلوتِ دل نیست جایِ صحبتِ اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
صحبتِ حکّام ظلمتِ شبِ یلداست
نور ز خورشید خواه بو که بر آید
بر درِ اربابِ بیمروّتِ دنیا
چند نشینی که خواجه کی بهدر آید
ترکِ گدایی مکن که گنج بیابی
از نظرِ رهروی که در گذر آید
صالح و طالح متاعِ خویش نمودند
تا که قبول افتد و چه در نظر آید
بلبلِ عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و سرخگل بهبر آید
غفلتِ حافظ درین سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
@k1samani_channel
🔷 فهرست سوم
تعداد پستها به ۱۵۰ رسید. مطابق معمولْ فهرست پستهای قبلی را برای سهولت دسترسی به اشتراک میگذارم. از همهٔ همراهان سپاسگزارم.
فهرست پنجاه پست اول
فهرست پنجاه پست دوم
فهرست پنجاه پست سوم:
۱۰۱. ۵۱ام تا ۱۰۰ام
۱۰۲. محض، کاربردی، نظری، تجربی
103. complex
۱۰۴. گفتوگو با غیرمتخصصها
۱۰۵. نیاز متقابل، زبان مشترک
۱۰۶. نوروز ۱۴۰۱ مبارک
۱۰۷. ادبیات جنگ
۱۰۸. توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی
۱۰۹. توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی (۲)
۱۱۰. آزمونهای شفاهی؛ یک نکته
۱۱۱. توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی (۳)
۱۱۲. تجربههای یک فیزیکخوانده
۱۱۳. توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی (۴)
۱۱۴. چهگونه با آمار دروغ بگوییم.
۱۱۵. توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی (۵)
۱۱۶. ارجاع و استدلال
۱۱۷. قاعدهٔ سهونیم درصد
۱۱۸. یادگارِ خونِ سرو
۱۱۹. گفتوگو و لوازمش
120. Teach-in
۱۲۱. در مذمت نصیحت
۱۲۲. قدرت بیقدرتان
۱۲۳. موانع اجتماعی گفتوگو در ایران
۱۲۴. دشمن
۱۲۵. شب یلدا
۱۲۶. زندگیِ کاری
۱۲۷. خودت را نگه دار!
۱۲۸. نکتهای دربارهٔ مدلسازی
۱۲۹. ذهن چیست؟
۱۳۰. علوم پایهٔ زنجان به روایت یوسف ثبوتی
131. Cui Bono
132. Bella Ciao
۱۳۳. نقش رسانه در اصلاح فرایند علم
۱۳۴. توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی (۶)
۱۳۵. از یک به دو
۱۳۶. از ژنوم تا کانکتوم
۱۳۷. بودن و نبودن
۱۳۸. حجاب مصونیت است؟
۱۳۹.اهمیت مقیاس در مدیریت سامانههای اجتماعی
۱۴۰. شکستن طلسم وحشت
۱۴۱. داغِ آرام
۱۴۲. آتش، تکامل، ریاضیات
۱۴۳. همکاری خصمانه
۱۴۴. توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی
۱۴۵. پیشگویی و پیشبینی
۱۴۶. دانشگاه؟
۱۴۷. تبصرهٔ ۲۲
۱۴۸. مدلسازی عاملمحور
۱۴۹. چون که گل رفت و گلستان درگذشت
۱۵۰. اخلاق نوشتن
@k1samani_channel
🔷 چون که گل رفت و گلستان درگذشت
ابراهیم گلستان یکصدویک سال زیست و رفت. کتابها، فیلمها، شخصیت، نثر آهنگین، صراحت گزنده و نگاه متفاوتش جملگی امضای خاص او را داشتند.
جملهٔ آغازین کتاب اسرار گنج درهٔ جنّی، فراتر از توضیحی دربارهٔ داستان، نوع نگاه او به دنیای اطرافش را هم بهخوبی بازتاب میدهد:
در این چشمانداز بیشتر آدمها قلابیاند. هر جور شباهت میان آنها و کسان واقعی، مایهٔ تأسف کسان واقعی باید باشد.
دربارهٔ او و کارهایش بسیار گفتهاند و نوشتهاند ولی کتاب زیر چیز دیگری است؛ حتی برای کسانی که با آثار و کارهای گلستان آشنایی دارند.
از آینه تا خشت: ۱۰۰ سال زندگی ابراهیم گلستان،
محمدرضا رهبریان،
نشر برج، ۱۴۰۱.
از شرح پشت جلد کتاب:
از آینه تا خشت کندوکاوی است در یک قرن زندگی پر جنبوجوش و پرخاطرهی گلستان؛ یک قرن جدل و یک قرن وسواس. نویسنده با باریکبینی در انبوهی از سندها و نوشتهها و حرفهای رفتگان و ماندگان، تصویری دقیق از این زندگی صریح و بیتعارف ترسیم کرده است.
@k1samani_channel
🔷 تبصرهٔ ۲۲
تبصرهٔ ۲۲ (Catch-22) عنوان رمانی است از جوزف هِلِر. این یادداشت البته نه دربارهٔ رمان تبصرهٔ ۲۲ که دربارهٔ خود اصطلاح «تبصرهٔ ۲۲» است. کتاب در سال ۱۹۶۱ منتشر شد و رفتهرفته با چنان اقبال عمومی چشمگیری روبهرو شد که حتی عنوانش هم اصطلاح پرکاربردی شد و به دیکشنریها نیز راه یافت [۱].
تبصرهٔ ۲۲ معمولاً برای توصیف موقعیتهایی بهکار میرود که یک تناقض درونی مانع از دستیابی به هدف میشود. برای مثال فرض کنید قانونی در یک کارخانه وجود دارد که به افراد اجازه میدهد درصورت بیماری درخواست مرخصی بدهند. البته این قانون یک تبصره هم دارد و آن این است که برای امضای برگهٔ درخواست لازم است بیمار شخصاً در کارخانه حضور یابد. اما اگر کسی توانایی حضور در کارخانه را داشته باشد بیمار بهحساب نمیآید!
در رمان تبصرهٔ ۲۲ مثالهای متعددی از این دست وجود دارد. امروزه موارد کاربرد این اصطلاح گسترش یافته و بسیاری از موقعیتهای تناقضآمیز را میتوان مثالی از تبصرهٔ ۲۲ دانست. مثلاً فرض کنید کسی از شما میخواهد توصیهٔ زیر را بپذیرید:
هرگز سخن کسانی را که قاطعانه حکم کلی صادر میکنند نپذیرید. اینگونه افراد همگی از یک قماشند و هیچ فرقی با هم ندارند.
شما هیچ راهی برای پذیرفتن این توصیه ندارید، زیرا بهمحضاینکه آن را بپذیرید ناگزیرید از پذیرفتن آن سر باز زنید، چراکه این گزاره خودش یک حکم کلی قاطعانه است!
بسیاری از ما احتمالاً تجربهای از تبصرهٔ ۲۲ یا شکل ملایمی از آن را داشتهایم. مثلاً یک عضو هیئت علمی جوان که تازه استخدام شده، برای این که بتواند کار علمی باکیفیتی انجام دهد باید ذهنش آزاد باشد تا بتواند «فکر» کند. یکی از عواملی که ایجاد استرس میکند و مانع از آزادی ذهن میشود نگرانی از آیندهٔ شغلی است. برای رفع این نگرانی، او باید بهسرعت چند مقاله چاپ کند. اما خود این کار بهشدت ایجاد استرس میکند. نتیجهٔ این فرایند این است که تعداد کارهای علمی باکیفیت در عمل بسیار کمتر از آن چیزی میشود که میتواند باشد.
اگر نگاه دقیقتری به رویدادهای اطرافتان بیندازید، احتمالا نمونههای فراوانی از تبصرهٔ ۲۲ خواهید یافت.
[۱] جوزف هِلِر، تبصرهی ۲۲، ترجمهٔ احسان نوروزی، (نشر چشمه، ۱۳۹۴).
@k1samani_channel
🔷 پیشگویی و پیشبینی
خبر داشتن از آینده خیلی هیجانانگیز است. اگر کسی خودش هم توانایی پیشبینی آینده را داشته باشد که دیگر چه بهتر! فکرش را بکنید، چه میشد اگر همین الآن میدانستید قیمت دلار سه ماه آینده چهقدر خواهد بود.
علاقه به پیشگویی آینده در فرهنگ و ادبیات اقوام و ملل مختلف بهوفور دیده میشود؛ در شعرها، داستانها، تعبیر خوابها و فرهنگ عامه. بسیاری از پادشاهان و رؤسای قبایل هم پیشگویانی داشتند که پیروزیشان در جنگ را تضمین کنند یا میزان بارندگی و محصول سال آینده را برآورد کنند.
پیشگویان اغلب آدمهای خاصی بودند و کسی از روشهای کارشان سر درنمیآورد. قرار هم نبود سر درآورد. تمام هستی و جایگاهشان به همین رازآلودگی وابسته بود. رفتهرفته کسانی پیدا شدند که میتوانستند به شکل دیگری پیشبینی کنند. پیشبینیهایی با روشهای مشخص، متکی بر محاسبات ریاضی و بدون رمز و راز. نقطهٔ اوج اینگونه پیشبینیها را میتوان در مکانیک نیوتنی یافت. با استفاده از مکانیک نیوتنی میشد زمان ظهور دوبارهٔ یک ستارهٔ دنبالهدار را تعیین کرد، محل یک سیارهٔ ناشناخته را در منظومهٔ شمسی پیشبینی کرد و بعد دقیقاً در همان نقطه پیدایش کرد و یا زمان وقوع پدیدههایی مثل جزر و مد، خورشیدگرفتگی و ماهگرفتگی را بهدقت تعیین کرد.
دیوید دویچ فیزیکپیشهٔ بریتانیایی و استاد دانشگاه آکسفورد در کتاب آغاز بیکرانگی دو واژهٔ پیشگویی (Prophecy) و پیشبینی (Prediction) را بهدقت از هم تفکیک میکند [1]. دویچ اصطلاح پیشبینی را برای گزارههایی دربارهٔ آینده بهکار میبرد که همراه با یک توضیح باشند. توضیحی علمی که مبتنی بر یک نظریه یا مدل باشد. دویچ چنین توضیحی را توضیح خوب¹ مینامد. پیشگویی فاقد چنین توضیحی است و شامل هر گزارهای میشود که ادعا میکند چیزی را میداند که هنوز امکان دانستنش وجود ندارد.
طبیعی است که این معیار محدودیت زیادی روی پیشبینی میگذارد و شما نمیتوانید چیزهای زیادی را پیشبینی کنید ولی در عوض مبنای پیشبینی مشخص است، آزمونپذیر است و هیچ رازی در آن نیست.
توجه به معیار بالا برای تفکیک پیشگویی و پیشبینی مهم است. در این معیار شخصی که گزارهای را دربارهٔ آینده بیان میکند اهمیتی ندارد. چهبسا دانشمند برجستهای گزارهای دربارهٔ آینده بیان کند که از نوع پیشگویی باشد، نه پیشبینی. نمونههای فراوانی از چنین پیشگوییهایی در تاریخ وجود دارد. مثلاً آلبرت مایکلسون²، اولین فیزیکپیشهٔ آمریکایی برندهٔ جایزهٔ نوبل، در سال ۱۸۹۴ آیندهٔ فیزیک را چنین پیشگویی کرد:
«قوانین بنیادی مهم و واقعیتهای علوم فیزیکی همگی کشف شدهاند و چنان تثبیت شدهاند که خیلی بعید است بر اثر کشفیات جدید تغییر کنند. تأثیر کشفیات جدید را باید در رقم ششم بعد از اعشار جستوجو کرد.»
جالب است که مایکلسون آنقدر زنده ماند که ببیند چهقدر در پیشگوییاش اشتباه کرده است. دانشمندان بزرگ دیگری مانند لرد کلوین و استیون هاؤکینگ نیز مرتکب چنین پیشگوییهای نادرستی شدهاند.
بسیاری از گزارههایی که این روزها دربارهٔ آیندهٔ هوش مصنوعی و مثلاً دستیابی آن به آگاهی در چند دههٔ آینده مطرح میشود نیز از نوع پیشگویی هستند، نه پیشبینی.
اهمیت معیار دویچ برای تفکیک پیشبینی و پیشگویی در این است که این معیار مستقل از شخص است. هیچ کس مصون از خطا نیست. حتی دانشمندان بزرگ و معتبر هم ممکن است مرتکب اظهارنظرهای غیرعلمی و گاه بیمعنی شوند. بهتر است درستی هر گزارهای را با معیارهایی مستقل از گویندهاش بسنجیم.
------------------------------
1. good explanation
2. Albert Michelson (1852-1931).
منبع:
[1] David Deutsch, "The Beginning of Infinity", (Penguin Books, 2011).
@k1samani_channel
🔷 همکاری خصمانه
▪️اصطلاح «همکاری خصمانه»¹ را اولین بار در کتاب «فکر کردن، سریع و آهسته» از دانیل کانمن² دیدم. نویسنده در تعریف این اصطلاح میگوید:
من گهگاه در جستوجوی راهی برای حلوفصل اختلافنظرها، به «همکاری خصمانه» پرداختهام. در این نوع همکاری پژوهشگرانی که در مسائل علمی اختلاف دارند توافق میکنند که مقالهٔ مشترکی دربارهٔ اختلافنظرهایشان بنویسند و گاهی اوقات تحقیق مشترکی هم انجام میدهند. در موارد پرتنش، مدیریت این تحقیق بر عهدهٔ یک داور منصف گذاشته میشود [1].
کانمن از تحقیقات مشترکی که در همین چارچوب به مدت چند سال با روانشناس برجسته گری کلاین³ انجام داده است ابراز رضایت میکند و آنها را پربار میداند. این پژوهشهای مشترک به حلوفصل بسیاری از اختلافنظرهای علمی آنها انجامید و نتایجشان در یکی دو مقالهٔ علمی چاپ شد.
▫️باید اذعان کرد که در ایران همکاری دوستانه هم کار چندان ساده و سرراستی نیست، چه رسد به خصمانهاش. بااینهمه، شاید راهحل نهایی برای رفع برخی اختلافنظرها که به عرصهٔ عمومی هم کشیده شده است انجام چند تحقیق علمی از نوع همکاری خصمانه باشد. برای مثال اختلافنظرهایی که در حوزهٔ پزشکی میان پزشکان متعارف و طبیبان سنتی یا اسلامی وجود دارد با این روش قابل حل است. البته انجام چنین تحقیقاتی نیاز به یک داور منصف و بیطرف دارد که قاعدتاً باید فراتر از یک فرد باشد.
----------------------------
1. adversarial collaborations
2. Daniel Kahneman
3. Gary Klein
مرجع:
[1] Daniel Kahneman, "Thinking, Fast and Slow", (Farrar, Straus and Giroux, 2013).
@k1samani_channel
🔷 داغِ آرام
در شرایط استاندارد، آب در دمای ۱۰۰ درجهٔ سلسیوس به جوش میآید. در این دما یک گذار فاز از حالت مایع به حالت بخار رخ میدهد: گذار از یک فاز پایدار به یک فاز پایدار دیگر.
گاهی اتفاقات دیگری هم میتواند رخ دهد. مثلأ اگر آب را در اجاق مایکروویو به آرامی گرم کنید، دمایش میتواند از ۱۰۰ درجه فراتر رود بیآنکه به جوش آید! چنین آبی را آب اَبَرگرم مینامیم. آب ابرگرم یک فاز پایدار نیست؛ شبهپایدار است. همانطور که در ویدئو دیده میشود، یک اختلال کوچک آب را به جوش میآورد.
نکتهٔ مهم این است که شما صرفاً با نگاه کردن به آب ابرگرم نمیتوانید تشخیص دهید که این حالت شبهپایدار است و یک اختلال کوچک کافی است تا آن را به جوش آورد. برای تشخیص درست باید دمای آب را اندازه بگیرید.
امکان وقوع چنین وضعیتهایی در سامانههای اجتماعی هم کاملاً وجود دارد. جامعهای که ظاهراً آرام است و حتی ممکن است جزیرهٔ ثبات به نظر برسد، شاید در حالت شبهپایدار باشد: اختلال کوچکی کافی است تا چنین جامعهای را به جوش آورد.
راه تشخیصاش سخت نیست: بهجای نگاه کردن، از دماسنج مناسب استفاده کنید.
@k1samani_channel
🔷 اهمیت مقیاس در مدیریت سامانههای اجتماعی
یکی از مفاهیم اساسی در درک و تحلیل سامانههای پیچیده¹ مفهوم مقیاس² است. مفهوم مقیاس با مفهوم اندازه³ ارتباط دارد ولی نباید آنها را با هم اشتباه گرفت. اندازهٔ یک سامانه صرفاً میزان بزرگی آن را نشان میدهد ولی وقتی از مقیاس حرف میزنیم فقط در مورد بزرگی سامانه حرف نمیزنیم. در مقیاسهای متفاوت اصولاً با مفاهیم، روشها و ابزارهای متفاوتی برای درک و تحلیل سامانه سروکار داریم.
بهعنوان یک مثال ساده آب را در نظر بگیرید. همه میدانیم که آب از مولکولهای H2O تشکیل شده است. آب میتواند گرم یا سرد باشد؛ خاصیت ترکنندگی دارد؛ جاری میشود؛ میتواند یخ بزند یا بخار شود. اما هیچکدام از این ویژگیها را نمیتوان به مولکول H2O نسبت داد. معنی ندارد که بگوییم یک (یا حتی چند) مولکول H2O گرم است یا سرد است یا یخ میزند.
هنگام مطالعهٔ یک سامانه آنچه که میبینیم بستگی دارد به این که در چه مقیاسی به آن نگاه میکنیم و همین تعیین میکند که برای مطالعهٔ آن از چه ابزارها و روشهایی باید استفاده کنیم. آنچه که در مقیاس آزمایشگاهی یک ظرف آب دیده میشود در مقیاس میکروسکوپی مجموعهای از مولکولهای H2O است.
مفاهیم مقیاسهای مختلف البته به هم ربط دارند. مثلاً دما (که مفهومی در مقیاس ماکروسکپی است) به میانگین انرژی جنبشی ذرات (که ویژگیای از ذرات تشکیلدهندهٔ سامانه است) ارتباط دارد. ولی باید دقت کرد که معمولاً نه عاقلانه است و نه عملی که از مفاهیم یک مقیاس در یک مقیاس دیگر استفاده کرد.
نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که در بسیاری از موارد با بزرگ شدن اندازهٔ سامانه مفاهیم، ویژگیها و پدیدههای جدیدی رخ مینمایند که در مقیاس کوچکتر وجود ندارند. به آنها ویژگیها یا پدیدههای «برآینده⁴» میگویند. یعنی سامانه فقط بزرگ نمیشود بلکه اصولاً رفتارها و ویژگیهای متفاوت و نوظهوری از خود نشان میدهد. رفتارهای جمعی، زندگی و آگاهی نمونههایی از پدیدههای برآینده اند.
همهٔ اینها خیلی ساده، ابتدایی و قابلفهم بهنظر میرسد، ولی درک همین چیزهای ساده گاهی (بهخصوص وقتی پای سامانههای اجتماعی به میان میآید) برای بعضیها چندان هم ساده نیست. ویژگیها و رفتارهای سامانههای اجتماعی بستگی به اندازه و مقیاس آنها دارد. مقیاس البته تنها دلیل تفاوت نیست ولی بیتردید یکی از مهمترین عوامل است. بهعنوان مثال روشهای مدیریت در خانواده، مدرسه، هیئت و دانشگاه بهکلی با هم متفاوت اند.
یک سامانهٔ اجتماعی پیچیده مثل دانشگاه یا شهر ساختاری بسیط ندارد، بلکه از زیرساختارهایی تشکیل شده است که ارتباطی سلسلهمراتبی و ارگانیک با هم دارند. اگر مدیری به این ساختار سلسلهمراتبی و ارگانیک توجه نداشته باشد، ممکن است مثلاً تلاش کند با تکتک افراد سامانه شخصاً ارتباط داشته باشد (بیتوجهی به سلسلهمراتبی بودن ساختار) یا مثلاً بخشی از آن به نظرش زائد برسد و برای چابکتر شدن سیستم آن بخش را حذف کند (بیتوجهی به ارگانیک بودن ساختار)؛ و متوجه نباشد که با این کار دارد کارکرد کل سامانه را دچار اختلال میکند.
دانشگاه مثل یک مدرسه یا هیئت بزرگ نیست، بلکه اصولاً ساختار پیچیده و متفاوتی دارد و مدیریت آن نیاز به بینش، نگرش، روش و ابزاری متناسب با چنین ساختار و مقیاسی دارد. استفاده از روشهای مدیریت هیئتی در مدیریت یک دانشگاه و بیتوجهی به ساختار پیچیدهٔ دانشگاه در مقایسه با ساختار سادهٔ هیئت میتواند نتایج فاجعهباری در پی داشته باشد.
----------------------
1 Complex Systems
2 scale
3 size
4 emergent
@k1samani_channel
پست موقت،
فضای مجازی پر شده است از نوشتهها و پستهای متعدد جدی و طنز مرتبط با حرفهای یک استاد دانشگاه دربارهٔ پایتون.
سوای حواشی ایجاد شده، شاید بتوان از این اتفاق بهعنوان فرصتی برای بازنگری و آسیبشناسی ساختارها و روندهای فعلی در نظام آموزش عالی استفاده کرد.
تعدادی از یادداشتهای قبلی این کانال را که کموبیش مرتبط با این موضوع است، مجددا به اشتراک میگذارم:
در ستایش دانش ناب:
/channel/k1samani_channel/23
استبداد سنجهها:
/channel/k1samani_channel/24
مقالهٔ ISI:
/channel/k1samani_channel/61
دانشگاه و جامعه:
/channel/k1samani_channel/87
رتبهبندی دانشگاهها:
/channel/k1samani_channel/96
ایدهٔ دانشگاه:
/channel/k1samani_channel/125
گفتوگو با غیرمتخصصها:
/channel/k1samani_channel/165
نیاز متقابل، زبان مشترک:
/channel/k1samani_channel/166
چهگونه با آمار دروغ بگوییم.
/channel/k1samani_channel/178
نقش رسانه در اصلاح فرایند علم
/channel/k1samani_channel/223
🔷 از ژنوم تا کانکتوم
◾اخیراً مجلهٔ ساینس نتیجهٔ تحقیقی را منتشر کرده است که در آن نقشهٔ سلولهای عصبی (نورونها) و ارتباطهای میان آنها در مغز نوعی مگس میوه بهطور کامل بهدست آمده است. چنین نقشهای کانکتوم (connectome) نامیده میشود. مغز این مگس شامل ۳۰۱۶ نورون است که با ۵۴۸۰۰۰ سیناپس به هم مرتبط شدهاند. تهیهٔ این نقشه بیش از یک سال و نیم زمان برده است [1]. اصطلاح کانکتوم در مشابهت با ژنوم (genome) ساخته شده است. اما ژنوم چیست و این دو موضوع چه شباهتها و تفاوتهایی دارند؟
◾از ۱۹۵۳ که واتسون و کریک ساختار مارپیچی DNA را کشف کردند تا تکمیل پروژهٔ ژنوم انسان در سال ۲۰۰۳ نیم قرن طول کشید. ژنوم شامل همهٔ اطلاعات ژنتیکی موجود در DNA است. بهعبارت دیگر، تعیین ژنوم بهمعنی تعیین دنبالهٔ همهٔ نوکلئوتیدهای DNA است. برای این که تصویری از پیچیدگی موضوع بهدست آوریم بد نیست نگاهی به چند عدد بیندازیم. DNA انسان یک مارپیچ دوگانه است که از تقریباً سه میلیارد جفت باز تشکیل میشود. این مارپیچ دوگانهٔ عظیم، که اگر کاملاً باز شود طولش به دو متر میرسد، میتواند خودش را در ناحیهای با ابعاد میکرونی در یک سلول بدن انسان جای بدهد. تفاوت DNA افراد مختلف بسیار اندک است: چیزی از مرتبهٔ یکدهم درصد. بااینحال، همین تفاوت اندک برای تمیز دادن هویت افراد مختلف از هم کافی است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه مرجع [2] را ببینید.
◾مغز انسان از این هم پیچیدهتر است؛ خیلی پیچیدهتر. مادهای به جرم ۱٫۲ تا ۱٫۴ کیلوگرم در فضایی به حجم تقریبی ۱٫۲ لیتر جا گرفته است. تعداد سلولهای عصبی یا همان نورونهای مغز حدوداً ۸۶ میلیارد است [3]. نورونها از طریق سیناپسها با هم ارتباط دارند. تعداد کل سیناپسها از مرتبهٔ چند صد تریلیون تخمین زده میشود اما تعداد ارتباطها برای همهٔ نورونها یکسان نیست و از ۱۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ ارتباط متغیر است.
◾هیجانانگیز خواهد بود اگر کانکتوم مغز انسان هم بهدست بیاید: نقشهٔ همهٔ نورونهای مغز و ارتباطهایشان با نورونهای دیگر. اما در مقایسه با ۵۰ سالی که از کشف مارپیچ دوگانه تا تکمیل پروژهٔ ژنوم انسان طول کشید، بهنظر میرسد برای بهدست آوردن کانکتوم مغز انسان راه بسیار طولانیتری در پیش داریم. این کار البته بهشکل جزئی و برای نواحی بسیار کوچکی از مغز انجام شده است. اولین آنها را رامون کاخال بیش از صد سال پیش تهیه کرده است. رامون کاخال هم پژوهشگر برجستهای بود و هم نقاش زبردستی. بخشهایی از قشر مخ را زیر میکروسکوپ نگاه میکرد و آنچه را که میدید روی کاغذ نقاشی میکرد. بعضی از این نقاشیهای هنرمندانه را میتوانید در مرجع [4] ببینید.
مشابه پروژهٔ ژنوم در اینجا هم اول باید به سراغ تعیین کانکتوم موجوداتی رفت که تعداد نورونهای بسیار کمتری دارند. این کار از سالها پیش آغاز شده است. مثلا کانکتوم کرم سی-الگانس که شامل ۳۰۲ نورون و ۷۰۰۰ ارتباط عصبی است بیش از سی سال پیش بهطور کامل مشخص شد. پژوهشی که در آغاز این یادداشت به آن اشاره شد نیز گام مهم دیگری در همین مسیر است. هنوز راه درازی در پیش است ولی نتایجی که در این مسیر بهدست خواهند آمد نقش مهمی در درک بشر از ساختار و کارکرد مغز انسان خواهد داشت. اگر به این موضوع علاقهمندید مرجع [5] را ببینید. کتابی عالی و خواندنی با روایتی دلپذیر که جنبههای مختلف علمی، کاربردی و حتی فلسفی این موضوع را بررسی کرده است.
[1] https://www.science.org/doi/10.1126/science.add9330
[2] «به ژنوم خوش آمدید»، راب دوسال و مایکل یودل، ترجمهٔ محمدرضا توکلی صابری، (انتشارات مازیار ۱۳۸۵)
[3] مرسوم است که تعداد نورونهای مغز را با تعداد ستارههای کهکشان راه شیری مقایسه کنند. معمولاً گفته میشود که این دو عدد تقریباً برابرند (هر دو چیزی در حدود ۱۰۰ میلیارد). ولی تخمینهای دقیقتر تعداد ستارههای کهکشان راه شیری را دستکم با یک ضریب ۲ یا ۳ بیشتر از تعداد نورونهای مغز برآورد میکند. برای توضیح کاملتر اینجا را ببینید:
https://www.nature.com/scitable/blog/brain-metrics/are_there_really_as_many
[4] https://www.themarginalian.org/2017/02/23/beautiful-brain-santiago-ramon-y-cajal/
[5] "Connectome : how the brain’s wiring makes us who we are" , Sebastian Seung (Houghton Mifflin Harcourt 2012).
@k1samani_channel
🔷 توصیههایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی (۶)
بعد از وقفهای نسبتاً طولانی، این مجموعه را با یک یادداشت دیگر پی میگیریم. قسمتهای قبلی در لینکهای زیر در دسترس اند:
◾۱. هدفتان را مشخص کنید.
◾۲. ارتباط با استاد راهنما
◾۳. آزادی و مسئولیت
◾۴. بنویسید.
◾۵. سمینار، سخنرانی، آزمون شفاهی
◾۶. شبکه بسازید.
شاید هنوز هم کسانی باشند که تصویر دانشمند در ذهنشان، فردی تنها و خلوتگزیده در یک آزمایشگاه یا کنج یک کتابخانه باشد که مشغول آزمایش و محاسبه و مطالعه است و حوصلهٔ هیچ مزاحمی را ندارد. اگر سر و وضع ژولیده و عینک تهاستکانی هم داشته باشد، احتمالاً مراتب دانشش بالاتر است. اما در دنیای امروز کار علمی بههیچوجه کاری نیست که بتوان بهتنهایی و در کنج عزلت و با اتکا به استعداد و نبوغ فردی انجامش داد. امروزه فرایند علم تا حد زیادی جمعی است و مشکل بتوان بدون ارتباط با اجتماع علمی کاری از پیش برد.
دانشجویان تحصیلات تکمیلی هم از این قاعده مستثنا نیستند. بهعنوان دانشجوی تحصیلات تکمیلی بکوشید به شکلهای مختلف ارتباطهایی را با اعضای دیگر جامعهٔ علمی برقرار کنید.
یکی از راههای ارتباطی و شاید مهمترین آنها شرکت در همایشهای علمی است. حاشیهٔ این همایشها گاهی از متن آنها مهمتر است. در زمانهای استراحت و پذیرایی یا در فاصلهٔ بین سخنرانیها با افراد مختلف گفتوگو کنید. کار پژوهشیتان را برایشان توضیح دهید و از زمینهٔ کاریشان بپرسید. بعضی از پیشرفتهای بزرگ علمی ثمرهٔ همین گفتوگوهای غیررسمی بوده است. در همایشها باید تا حد امکان از دوستان و همدانشگاهیهای خود فاصله بگیرید و سعی کنید با افراد جدید ارتباط برقرار کنید. گاهی حتی تبادل یک ایده یا آشنایی با یک کتاب یا مرجع جدید میتواند تأثیر مهمی در پیشرفت پژوهشهای شما داشته باشد.
از امکانات دنیای مجازی تا حد امکان استفاده کنید. از ایمیل زدن به نویسندگان مقالهها و کتابها نترسید. ممکن است خیلی از آنها جواب شما را ندهند ولی بعضیها هم جواب میدهند و گاهی یکی از همین جوابها به جهشی در روند انجام پروژهٔ شما میانجامد.
افراد شاخص در زمینهٔ پژوهشی خود را در شبکههای مجازی دنبال کنید و در گروههای مجازی مرتبط با کار خودتان عضو شوید.
برای خودتان گروه، کانال یا صفحهای در شبکههای مجازی بسازید و تجربههای خود را با دیگران در میان بگذارید. از نقد شدن و محک خوردن نهراسید. تردید نداشته باشید که نقدها نهایتاً به نفع شماست.
بهاینترتیب رفتهرفته خود را در شبکهای از ارتباطهای علمی خواهید یافت. بکوشید ارتباطهایتان در این شبکه دوسویه باشد. مطمئن باشید که کمک کردن به اعضای دیگر شبکه در نهایت به سود خودتان هم خواهد بود.
◽هیچ جامعهای، از جمله جامعهٔ علمی، صرفاً با مجموعهای از انسانها شکل نمیگیرد. ارتباط میان انسانهاست که جامعه را میسازد. مجموعهای از انسانهای بدون ارتباط و بدون برهمکنش (بهقول شاملو: با همانِ تنهایان¹) نهایتاً رفتاری مثل گاز ایدهآل خواهد داشت. هیچ اتفاق غیربدیهیای در آن نخواهد افتاد و هیچ رفتار جمعیای در آن دیده نخواهد شد. چنین جامعهای نه خاصیت جالب توجهی دارد و نه استحکامی. بهعنوان عضوی از جامعهٔ علمی بکوشید سهم خود را در گسترش و استحکام این شبکه ادا کنید.
1. کوهها با هماند و تنهایند/همچو ما با همانِ تنهایان (احمد شاملو؛ لحظهها و همیشه)
@k1samani_channel
🔷 Bella Ciao
«بِلّا چاو» (به فارسی: «بدرود زیبا») نام یک آهنگ ایتالیایی است. بیش از یک قرن قدمت دارد و اجراهای متعددی از آن به زبانهای مختلف، ازجمله فارسی، وجود دارد. این ترانهٔ اعتراضی، بهاعتقاد برخی، در زمان جنگ جهانی دوم در میان پارتیزانهای ایتالیایی رواج داشته است.
اجرای فوق که با گذشت نزدیک به شصت سال همچنان یکی از زیباترین و پراحساسترین اجراهای آن است کار خوانندهٔ ایتالیایی ماریا ایلوا بیولکاتی (با نام هنری میلوا)¹ است.
1. Maria Ilva Biolcati (Milva), (1939-2021).
@k1samani_channel
🔷 علوم پایهٔ زنجان به روایت یوسف ثبوتی
▪️معرفی کتاب
علوم پایهٔ زنجان
داستان بنیانگذاری مرکز تحصیلات تکمیلی
روایتِ یوسف ثبوتی
به کوشش ماندانا فرهادیان
نشر نی، ۱۴۰۱
این کتاب داستان بنیانگذاری و آغاز به کار مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایهٔ زنجان (اکنون: دانشگاه تحصیلات تکمیلی علوم پایه) به روایت بنیانگذار آن، استاد یوسف ثبوتی، است. کتاب مجموعهای است از یادداشتهای دکتر ثبوتی در بازهٔ زمانی ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ بهعلاوهٔ چند گفتوگو که خانم ماندانا فرهادیان با ایشان انجام دادهاند. تصاویری از بعضی نامهها و اسناد و گزارشها به جذابیت کتاب افزوده است.
اهمیت این کتاب به گمان من بسیار فراتر از ثبت خاطرات و وقایعنگاری است. کتاب روایت بخشی از تاریخ توسعه در ایران است. هر کسی که دل در گرو توسعهٔ ایران دارد باید چنین کتابهایی را بهدقت مطالعه کند. نه فقط برای آشنایی با تاریخ تحولات نهادها و ساختارها و سازمانهای علمی، بلکه برای آموختن، برای انباشت تجربه و برای پرهیز از اختراع دوباره و چندبارهٔ چرخ.
علاوه بر اینها، از خلال این یادداشتها بهتدریج تصویری از روش و منش مردی سختکوش، پرحوصله، خستگیناپذیر و هوشمند در برابر خواننده شکل میگیرد. ایجاز شگفتانگیز یادداشتها، همراه با سبک خاص نگارش و صداقت و صراحتی که در آنها هست، خواندن کتاب را به تجربهای دلپذیر و آموزنده بدل میکند.
در یادداشتها همهچیزی پیدا میشود. از سفرها و جلسات و قرارهای ملاقات کاری و اداری و علمی گرفته تا سروکله زدن با دانشجویان و کارمندان. از غذا درست کردن و کوهپیمایی و امور شخصی و خانوادگی تا شیوهٔ خاص ثبوتی در تعامل با دانشجویان و کارمندان و عتابهای گاهبهگاهش. و در پس همهٔ اینها، امید و تلاش و مهربانی و عشق.
نمونههایی از یادداشتهای کتاب را با هم مرور کنیم:
پنجشنبه ۹ دی ۱۳۷۲: یادداشتهای چندروز پیش را در هواپیما مینویسم. ساعت ۷:۱۵ هنوز هواپیما بلند نشده است. ساعت ۱۰/۵ توانستم خودم را به جلسهٔ فرهنگستان برسانم. حرفهای صدمن یکغاز زده میشد.
سهشنبه ۲۱ تیر ۱۳۷۳: دکتر رضوی آخرین درسش را داد. در پایان ساعت، تعارفات ردوبدل کردیم و اظهار امیدواری کردیم که همکاریمان ادامه داشته باشد.
سهشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۷۴: ... از اول فروردین امسال تا این لحظه ۱۰۸۹۰۰ کیلومتر فقط در جادههای زمینی وهوایی بین شهری و کشورها مسافرت کردهام. از سهبرابر دور زمین، ۱۱۱۰۰ کیلومتر کمتر است. سال نو مبارک.
گفتوگوهای کتاب هم بسیار خوب، منسجم و پرمحتوا تهیه شدهاند. از سؤالهای بیربط و خارج از موضوع خبری نیست و پرسشوپاسخها همگی حاوی اطلاعات، آگاهیبخش و آموزنده است.
کتاب به کوشش خانم ماندانا فرهادیان تهیه شده است و پیداست که زحمت فراوانی برای آن کشیدهاند. مقدمهٔ کتاب را که بخوانید خواهید دید که چنین کاری از کس دیگری بر نمیآمد. دستشان درد نکند. خدمت بزرگی است به جامعهٔ علمی کشور.
پ. ن. : نسخهای از این یادداشت را با اندکی تفاوت پیشتر در اینستاگرام نشر داده بودم.
@k1samani_channel
🔷 نکتهای دربارهٔ مدلسازی
جُرج باکس¹، آماردان بزرگ انگلیسی جملهٔ معروفی دربارهٔ مدلسازی دارد:
همهٔ مدلها غلط اند ولی بعضی از آنها مفید اند.²
معیار درست و غلط بودن در اینجا انطباق با واقعیت است. ازایننظر، جملهٔ باکس را میتوان اینطور تعبیر کرد که هیچ مدلی نیست که دقیقاً منطبق بر واقعیت باشد ولی مدلها میتوانند به ما در درک و فهم واقعیت کمک کنند. این را نباید کاستی یا نقطهٔ ضعف مدل دانست. برعکس، گاهی نقطهٔ قوت مدل است. نزدیک شدن مدل به واقعیت لزوماً بهمعنی بهتر بودن آن نیست. گاهی کار مدل این است که جنبهها، ویژگیها یا کارکرد مشخصی از یک واقعیت یا سامانهٔ فیزیکی را بیرون بکشد و پیش روی شما قرار دهد.
قطعهٔ کوتاه «درباب دقت در کار علم» از کتاب اطلس خورخه لوئیس بورخس تمثیل خوبی از این کارکرد مدل است [1]:
...در آن امپراتوری هنر نقشهبرداری به چنان کمالی رسید که نقشهی یک ولایت سراسر فضای یک شهر را میپوشاند و نقشهی خود امپراتوری به اندازهی ولایت بود. با گذشت روزگار مشخص شد که این نقشههای عریض و طویل چیزی کسر دارند و ازاینروی مدرسهی عالی نقشهبرداری از امپراتوری نقشهای را طرح افکند که دارای مقیاسی برابر با امپراتوری بود و نقطه به نقطه با آن مطابقت میکرد. نسلهای بعد که به مطالعهی نقشه چندان دلبستگی نداشتند بهتدریج نقشهای چنان عظیم را مایهی زحمت یافتند و بیهیچ حرمتی آن را به دست خشونت باد و باران سپردند. هنوز در بیابانهای غربی تکهپارههای این نقشه را میتوان یافت که پناهگاهی است برای جانور و یا گدایی که به تصادف از آنجا میگذرد. در تمام کشور نشانهی دیگری از دانش نقشهبرداری باقی نمانده است.
اگر بخواهیم مدل (نقشه) هرچهبیشتر به واقعیت نزدیک شود، همین اتفاقی خواهد افتاد که در داستان بالا بیان شده است. در نقشهبرداری (و همینطور در علم) گاهی کنار گذاشتن و حذف کردن مهمتر از نگهداشتن است. نقشهٔ راههای ارتباطی یا نقشهٔ جاذبههای گردشگری بهاین دلیل مفید اند که هر کدام روی یک ویژگی مشخص متمرکز شدهاند و اطلاعات اضافی را کنار گذاشتهاند.
داشتن یک مدل مفصل که شامل حداکثر جزئیات باشد لزوماً به درک بهتری از واقعیت فیزیکی نمیانجامد. گاهی داشتن چند مدل ساده بهتر، راهگشاتر و روشنگرتر از داشتن یک مدل مفصل است.
▫️مدل واقعیت نیست ولی به درک واقعیت کمک میکند. ازایننظر تفکر چندمدلی³ به بینش جامعتری میانجامد و درک کاملتر و قدرت پیشبینی بیشتری میدهد. در یک کلام: «مدلها ما را باهوشتر میسازند» [2].
منبع اصلی و الهامبخش این یادداشت مرجع [3] بوده است.
1. George Edward Pelham Box (1919 – 2013).
2. All models are wrong, some are useful.
3. many model thinking
مراجع:
[1] اطلس، خورخه لوئیس بورخس، ترجمهٔ احمد اخوت، انتشارات اطلس خورشید (۱۳۷۹).
[2] Scott E. Page, The Model Thinker , (Basic Books 2018).
[3] John H. Miller, A crude look at the whole : the science of complex systems, (Basic Books 2015).
@k1samani_channel
🔷 زندگیِ کاری
ایجاد توازن میان کار و زندگی چالشی است که بیشتر آدمها کموبیش با آن روبهرو میشوند. زندگی علمی/دانشگاهی هم چالشهای خودش را دارد؛ چه برای دانشجویان و چه برای استادان.
برای نمونه دانشجویان، بهویژه دانشجویان تحصیلات تکمیلی، در طول دورهٔ تحصیل خود با چالشهایی از این دست روبهرو میشوند: نگرانی از بهثمر نرسیدن پروژهٔ دکتری، رد شدن در آزمون جامع، مشکلات ناشی از ضعف زبان انگلیسی، چالشهای متعدد علمی و ارتباطی با استاد راهنما، تصمیمگیری برای آیندهٔ شغلی، سازگاری با دیگران در محیط آزمایشگاه، مقایسه شدن با دیگران و ...
استادان، بهویژه استادان جوان، هم چالشها و مسائل خودشان را دارند: ایجاد توازن میان تدریس و پژوهش، امنیت شغلی، مشکلات ارتباطی با دانشجویان، مشکلات ارتباطی با همکاران و ...
به اینها مشکلات اجتماعی، نوع ارتباط دانشگاهیان با جامعه و چالشهای فکری و فلسفی را هم اضافه کنید.
در مواجهه با هر مسئله و مشکلی قرار نیست چرخ را از اول اختراع کنیم. استفاده از تجربههای دیگران و مشورت گرفتن از کسانی که مسیر مشابهی را طی کردهاند، اغلب مفید است.
مجلهٔ Science بخشی دارد تحت عنوان Working Life که در آن دانشگاهیان، چه استاد و چه دانشجو، تجربههای خود از زندگی دانشگاهی را با خوانندگان به اشتراک میگذارند. تجربههایی از چالشها، مشکلات، بحرانها، شکستها و پشت سر گذاشتن آنها.
اگر نگاهی به عناوین جستارهای این بخش بیندازید بهاحتمالزیاد بعضی از آنها را خواندنی و مفید خواهید یافت:
https://www.science.org/topic/careers-overline/working-life
@k1samani_channel
🔷 دشمن
▪️دشمن، کتابی دربارهٔ صلح
نویسنده: دیوید کالی،
تصویرگر: سرژ بلوک،
مترجم: رضی هیرمندی،
نشر چشمه، ۱۳۹۷.
اینجا انگار بیابان است ...
... بیابانی با دو گودال
گودالهایی با دو سرباز.
سربازهایی با هم دشمن.
کتاب با این توصیف از صحنهٔ جنگ شروع میشود و ادامهٔ آن روایت یکی از این سربازها از جنگ است.
او یک تفنگ و یک دفترچهٔ راهنمای جنگ دارد. دفترچهٔ راهنما میگوید که دشمن خشن و بیرحم است. هیولاست. اگر ما را بکشد، به خانوادهٔ ما رحم نخواهد کرد. حیوانهایمان را خواهد کشت و آب چاههایمان را مسموم خواهد کرد.
یک شب بالاخره از گودالاش بیرون میرود و وارد گودال دشمن میشود. اما دشمن هم کمی پیشتر از گودالاش بیرون رفته است. در میان خرتوپرتهای دشمن عکسهای خانوادگی او پیدا میشود. عجب؟! دشمن خانواده دارد؟ یک دفترچهٔ راهنما هم هست. عین دفترچهٔ راهنمای خودش. با این تفاوت که در آن چهرهٔ خودش بهعنوان دشمن ترسیم شده است.
از خود میپرسد دشمن کجاست؟ لابد در گودال من است و او هم دفترچهٔ راهنمای من را دیده است.
در صحنهٔ پایانی دو سرباز پیامهایی را که در بطریهایی گذاشتهاند بهطور همزمان به سمت گودالهای یکدیگر پرتاب میکنند. پیامهایی برای پایان جنگ.
کتاب برای نوجوانان نوشته شده ولی بهکار بزرگسالان هم میآید. جزئیات و ریزهکاریهای فراوانی دارد که باید چند بار بخوانیاش تا همهٔ آنها را دریابی ولی شاید بتوان تم اصلی داستان را تأکید بر شباهت دشمنان به یکدیگر دانست.
▫️شاید هر کدام از ما، مثل سرباز همین داستان، دشمنانمان را هیولاهایی بدانیم که سزایشان فقط نابودی است ولی اگر خوب دقت کنیم شباهتهای زیادی میان خودمان و دشمنانمان پیدا میکنیم. بهقول هرمان هسه در رمان دمیان: «وقتی از کسی متنفری، از چیزی در درون او متنفری که بخشی از خودت است. چیزی که بخشی از ما نباشد آزارمان نمیدهد.»
این دیدگاه را در آثار بزرگان ادب فارسی هم بهوفور میتوان یافت. مثلاً این حکایت زیبا از فیهمافیه مولوی.
جملهٔ پایانی داستان قلعهٔ حیوانات هم بیان دیگری از همین مضمون است:
حيوانات بیرون از ساختمان، از خوک به آدم و از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه كردند ولی ديگر امکان نداشت كه يکی را از ديگری تميز دهند.
@k1samani_channel