jameeno | Неотсортированное

Telegram-канал jameeno - جامعه نو

5619

رسانه روزنامه‌نگاران مستقل تماس با ما: @jameeno_pr

Подписаться на канал

جامعه نو

#یادداشت_مهمان

🏷 طرح یک «ابتکار فعال» در سیاست منطقه‌ای ایران

🖊 امیرحسین علینقی | تحلیل‌گر مسائل سیاست و امنیت خارجی:
۱. در یادداشتی که با فاصله اندکی از هجوم مهر ۱۴۰۲ حماس به خاک اسراییل منتشر شد (تجارت فردا، شماره ۵۲۳، ۲۰ آبان ۱۴۰۲، صفحات ۳۶ به بعد)، به این نکته اشاره کردم که در خصوص موضوع فلسطین، پس از پایان این درگیری‌ها، دیگر نمی‌توان استمرار وضعیت پیش از مهر ۱۴۰۲ را انتظار داشت و ضربه ناشی از این حملات و تبعات ناشی از عکس‌العمل اسراییل، به قدری عمیق خواهد بود که با فروکش کردن درگیری‌ها، یا می‌بایست انتظار احیای پروژه دو دولتی (دیدگاه مورد نظر بسیاری از کشورهای جهان) را داشت و یا اینکه روندها به سوی پاک کردن صورت مساله‌ای به نام فلسطین و فلسطینیان (دیدگاه حاکم بر حکومت و بخشی از بدنه سیاسی و اجتماعی اسراییل و بخشی از فعالان سیاسی در ایالات متحده) حرکت خواهد کرد. به بیان دیگر، عصاره آن یادداشت این بود که، احتمالاً، دیگر نمی‌توان شاهد تداوم مساله فلسطین، به گونه‌ای که تاکنون شاهد آن بوده‌ایم، باشیم.

۲. دیدگاه ذکر شده در آن یادداشت، کماکان، مورد نظر نگارنده است و تغییری در اصل آن ایجاد نشده است. با این حال، ورود دو، و بلکه سه، متغیر تاثیرات شگرفی را شکل‌گیری سمت و سوی آتی مساله فلسطین و فلسطینیان ایجاد کرده است. عمق جراحات وارده به نیروهای شبه‌نظامی فلسطینی و همچنین لبنانی، که بیش از هر چیز، ناشی از تسلط و اشراف کامل اسراییل به عقبه این نیروها بود، این نیروها را به شدت تضعیف کرده است. مضاف بر آن، می‌توان از ورود متغیر تاثیرگذار دیگری به نام «ترامپ» یاد کرد که رشته بسیاری از مفروضات رفتاری و دیپلماتیک در این زمینه را پنبه کرده است. در نهایت نیز می‌توان از عمق قساوتی یاد کرد که حاکمان تندرو اسراییلی بر جامعه غیرنظامی و زیرساخت‌های غزه وارد کرده‌اند، به گونه‌ای بسیاری از حامیان پیشین اسراییل در سطح جهان را با پرسش‌های بیشمار مواجه کرده است.

۳. اکنون که به روند حوادث متفقه نگاه می‌کنیم، می‌توانیم به این نکته اذعان کنیم که در شرایط جاری، یعنی شرایطی که بسیاری در حال گمانه زدن در باب آینده فلسطین (و به معنای دقیق‌تر: غزه) هستند، بسیاری از مطلوب‌های گذشته سیاست خارجی ایران (فارغ از هرگونه قضاوت راجع به آنها) در زمینه غزه و اسراییل، قابل تحقق نیست. بعلاوه می‌توان قدمی پیش نهاد و دید که برخی از نیروهای سیاسی و اجتماعی درون و خارج از اسراییل، اشتیاق کاملی برای نادیده گرفتن میلیون‌ها انسانی (فلسطینیان) دارند که در این میانه گیر افتاده‌اند. پیشنهاد اولیه ترامپ را می‌توان در همین راستا مورد توجه قرار داد: نادیده گرفتن میلیون‌ها انسان و به جای آن بحث از خاک غزه.

۴. برای سال‌ها استدلال می‌شد که سیاست خارجی ایران در منطقه بر این ایده شکل گرفته است تا مجبور به دفاع از خود (ایران) در خیابان‌های ایران نباشیم. باز هم فارغ از اینکه این استدلال تا چه حد از مبانی نظری و اخلاقی و منطقی برخوردار است؛ اکنون و پس از بر هم خوردن مناسبات در غرب آسیا (به ویژه در سوریه)، به نظر می‌رسد...

- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#در_کرانه_روز

هیچکدام از رؤسای‌جمهوری در ایران، هرجور هم که ظهور کرده‌باشند، برای خود قبای ریاست‌جمهوری ندوخته‌اند: یک قبا هست که از تن یکی در می‌آید و بدون ملاحظۀ قدوقامت و چاقی و لاغریِ نفر بعدی به تنش می‌رود. اعجاز این قبا آن است که گشاد و بلند نمی‌شود، آدم‌ها را به اندازۀ خودش می‌کند!
ماشاءالله به خیاطش‌!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

⚫ در گذشت یک همکار

عضو ارجمند تحریریۀ «جامعه‌نو»، روزنامه‌نگار صاحب‌نظر و دقیق، نزهت امیرآبادیان جهان ما را ترک‌کرد و به ابدیت پیوست.
او در روزنامۀ «جامعه‌فردا» دبیر سرویسِ سیاسیِ خارجی تحریریه و بعد از توقف انتشار روزنامه و آغاز کار کانال «جامعه‌نو» هم، عضو تحریریۀ کانال بود. از جمله کسانی بود که مسائل سیاسی کشور را موشکافانه پیگیری و به‌عنوان یک حرفه‌ای جدی مطبوعاتی ارتباط مناسبی با شخصیت‌های موثر بر سرنوشت کشور حفظ‌ می‌کرد.

درگذشت نابه‌هنگام او را به خانواده‌اش و جامعۀ مطبوعاتی ایران تسلیت می‌گوییم. برای زنده‌کردن نامش در ذهن خوانندگان جامعه‌نو یک مقالۀ قدیمی او را که دربارۀ شروع تحرک گروه پایداری و نقشۀ راه آن برای سلطه بر کشور و غفلت در برابر آن است دوباره منتشر می‌کنیم.
باشد که نام و یاد تلاش‌های او در حافظۀ ما بماند. سایر مقالات ارزشمند دارای امضای او با جستجوی نامش در کانال در اختیار خوانندگان خواهد بود.

🏷️ ذهنیت خرچنگی را کنار بگذار خالص سازی را دریاب

🖊️ نزهت امیرآبادیان

https://telegra.ph/Jameeno-a-10-06

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 آقا شکست نخورده؛ رند است!

🖊 شورای سردبیری:
رفتار اخیر ایالات‌متحده در دریای عرب و سرخ ابهامات و پرسش‌هایی پدید آورده‌است که کسی پاسخی برایشان ندارد. اظهار حیرت می‌شود که آمریکا به نتانیاهو خنجر زده، اسرائیل را رها کرده، از یمن شکست‌خورده و منطقه را ترک‌می‌کند. کسی سردرنمی‌آورد که آیا این احکام درستند یا نه و اگر چنین به‌نظرمی‌رسد علت آن چیست؟ به‌ویژه در ایران سوء‌درک از موضوع رواج دارد و می‌تواند آسیب‌زا هم باشد.
چرا این رخ‌داده‌است؟ علتش این است که تنگۀ باب‌المندب به کانال سوئز بسیار شبیه است و کارکرد تقریباً یکسانی دارد! پاسخی البته غریب، اما درست است! پیشتر مختصر گفته‌بودیم، ولی یک‌بار دیگر در چارچوب رژیم ترامپ هم توضیحش می‌دهیم.

یکی از غرایب تاریخ ناهمراهی ایالات‌متحده با بریتانیا و فرانسه در بازپس‌گیری کانال سوئز از دست عبدالناصر در حدود هفتاد سال‌پیش است. بریتانیا سلطه بر این کانال مهم تجاری را حق خود می‌دانست و از جنبۀ حقوقی هم دست برتر را داشت: ناصر قرارداد ادارۀ کانال از جانب بریتانیا را زیرپاگذاشته و آن را ملی کرده‌بود. اما آیزنهاور رئیس‌جمهوری آمریکا به‌شدت با فشار بر ناصر و به‌ویژه تهاجم بریتانیا و فرانسه برای بازپس‌گیری کانال مخالف بود. علتش را نمی‌گفت ولی دلیل ساده‌ای داشت: ایالات‌متحده برای تجارت دریایی خود وابستگی به باز بودن کانال سوئز نداشت و در عوض، بریتانیا و فرانسه برای تجارت گستردۀ خود با شرق آسیا به‌شدت به آزادی عبور از این کانال وابستگی داشتند.
همه در حیرت بودند که چه شده که ایالات‌متحده در مخالفت با حمله به مصر با اتحاد شوروی هم‌سو شده‌است. بعداً مفسران ریزبینی گفتند ایالات‌متحده تلاش‌کرده با تشویق ناصر بر ایستادگی و بسته‌نگه‌داشتن کانال سوئز بر منافع تجاری متحدان اروپایی خود فشار بیاورد. آیزنهاور هم به شعار «اول آمریکا!» باور داشت.

تاریخ باز هم در حال تکرار است و آمریکا می‌گوید در درگیری با حوثی‌ها نفعی ندارد و اروپایی‌ها و چین و آسیای‌شرقی که تجارتشان از راه این تنگه است باید زحمت رفع مزاحمت حوثی‌ها را بکشند: «خیلی هم خوب است که تجارت آن‌ها به نفع آمریکا مشکل و هزینه‌دار شود!». در دورۀ بایدن ایالات‌متحده برای باز ماندن تنگۀ باب‌المندب در همان منطقه یقه پاره‌کرد ولی در دورۀ ترامپ به این سؤال رسید که آیا بسته‌بودن این تنگه به‌خاطر حملات حوثی‌های یمن آسیبی به ایالات‌متحده می‌زند یا نه؟ لابد پاسخ تیم خودمحور ترامپ این بوده که: نع! و شاید اضافه‌کرده‌باشند فشارش به اروپا و چین می‌آید که خوب است و اسرائیل هم اگر بخواهد، خودش می‌تواند یمن را در هم بکوبد. پس چه احتیاجی به نگه‌داشتن نیروی نظامی در حوالی باب‌المندب برای ایمن‌کردن آن؟ به‌همین‌دلیل هفتۀ پیش آمریکای ترامپ در همان چارچوب «اول آمریکا!» منطقه را ترک‌کرد و با حوثی‌ها آتش‌بس داد و شاید به‌کلی ترک مخاصمه هم بکند.

دلیل حیران‌ماندن اسرائیل و ناظران درک‌نکردنِ همین دلیل ساده اما پوشیده است و شکست ماشین جنگی آمریکا از یمن توضیح احمقانه‌ای است که ممکن است در ایران هم شنیده‌بشود و انحراف بیافریند. مفسران فارسی‌زبان توجه ندارند که در-بوق-کردن اظهارات توهم‌آمیز روزنامه‌نگارانی مثل په‌په‌اسکوبار که به شعاردادن دچارآمده و ارتش آمریکا را شکست‌خورده از حوثی‌های یمن توصیف‌کرده‌اند، در گوشِ قسمِ خودفریبِ سیاست‌سازان حکومت ایران شیرین می‌نشیند و آن‌ها را به خطا می‌برد.

ایالات‌متحده یک ماشین جنگی قدرتمند امپریالیستی است. اگر منافعش ایجاب‌کند از کاربرد بمب نوترونی و ناپالم و اتمی ابایی ندارد و برانداختن دولت‌ها و دموکراسی‌های کشورهای توسعه‌نیافته و یا خردکردن اقتصاد آن‌ها برایش یک عادت کم‌هزینۀ معمول است. فعلاً منافع آن ایجاب‌کرده داستان یمن را این‌گونه تمام‌کند و یک روز دیگر و با هزینۀ کم شعلۀ انتقامش را بر خرمن همین «متجاسرین» به ناوهایش بیاندازد. فعلا ولی، نه!
اکنون که در موقعیت خاصی برای تغییر فاز روابط کشور با این غول بی‌رحم‌ایم، شاد و متوهم‌شدن به تصور شکست‌خوردن آمریکا از حوثی‌ها، چشم‌بستن بر واقعیت و رقصیدن بر لبۀ پرتگاه است! دولت‌ها نمی‌باید به ساده‌نگری‌های ژورنالیست‌ها دچار شوند!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#در_کرانه_روز


در ادامۀ گیجی، ترامپ کم‌سواد و بی‌مطالعه از مشاوران محرکش پذیرفته که جنجال عرب نامیدن خلیج‌فارس را با بوق و کرنا اعلام‌کند. این بلاهت همان‌گونه که در خلیج‌مکزیک چیزی را عوض‌نکرد و به سخره انجامید، چیزی را در جایگاه خلیج‌فارس و نام تاریخی آن  تغییر نمی‌دهد؛ امتیازی به اعراب نیست و اعراب نمی‌توانند از طریق آن ادعای قابل‌اثباتی دربارۀ منافع و قلمروی ایران در خلیج‌فارس پیگیری‌کنند ولی به ایرانیان نشان‌می‌دهد امپریالیسم ایالات‌متحده برای تحقیر و تحریک ایرانیان حاضر است تا کجا برود. دارودستۀ ترامپ اشتباه روابط عمومی کرده و خوب است این را که گاف‌داده‌اند بفهمند.
جنبش ملی حفظ نام ایران روی داشته‌هایش، همسویی با حکومت غیرملی، نادان، بی‌عرضه و خطاکار ما نیست، حفظ بخشی از میراث برای فرزندانمان است و فارس ماندن خلیج، حق مسلم‌تر از دستاوردهای حاصل از استراتژی و خطاهای پر هزینۀ حکومت است!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 کبریت‌های بی‌خطر

🖊 علی هاشمی | تحریریۀ جامعه‌نو:
ملاکِ اطلاق یک عنوان به یک جریان بستگی دارد به میزان پایبندی و ارتباط آن جریان با یک سری ملزومات ساده و اولیه که در تعاریف ساده و اولیۀ (و نه لزوماً تام و تمامِ) آن عنوان می‌گنجند؛ مثلاً معقول و هدفمند و با برنامه بودن از جمله ملزومات اپوزسیون (منظور اپوزسیون خارجی) است و بنا بر مشاهدات و تجربیات، اپوزسیون فاقد این ملزومات ساده و اولیه است و بعضاً قرین است با مخالفت‌های به‌مثابه غرغر و آمیخته با شواهد و مسائل غلط. پر واضح است که صرف ابراز مخالفت یا تنفر و تکرارِ مشتی امیال و آرزو به معنای اپوزسیون بودن نیست.

اگر یک جریان که ادعای اپوزسیون بودن دارد، واجد ملزومات ساده و اولیۀ ذکرشده باشد، قابل‌اعتنا خواهد بود. در این سال‌ها جریان‌های متنوعی داعیۀ اپوزسیون بودن داشته و دارند که با یک بررسیِ ساده خواهیم دید و دانست که فاقد همین ملزومات ساده و اولیه‌اند. این جریان‌ها طی سالیان اخیر و صرفاً در واکنش به موج‌های بلندِ اعتراضات در ایران ابراز وجود کرده و می‌کنند و به فراخور سرکوب اعتراضات، بخار می‌شوند. چنان خیالی که در ابرها بافته می‌شود و با وزش باد، بر باد می‌شود و هیچ. جالب و البته دردناک است که هر موج بلندِ اعتراضات واجد تجربه‌ها و دستاوردهایی برای کشور و جامعه و معترضان بوده است اما ادعای همراهیِ این جریان‌ها و نیز عملکرد این جریان‌ها در این موج‌های اعتراضی، برای کشور و جامعه و معترضان که هیچ، برای خودشان هم دستاوردی نداشته است و بیشتر منجر شده است به عیان شدنِ بیش‌ازپیشِ ناکارآمدیِ آن‌ها و دلسردیِ کسانی که فکر می‌کنند اقدامات و فعالیت‌های آن‌ها برای تحت فشار قرار دادن حکومت مثمر ثمر خواهد بود.

جریان‌هایی که باوجود برخورداری از آزادی بیان و ایمنی از فشارها و تهدیدات حکومت (نسبت به معترضان داخلی)، مقایسۀ عملکردشان با معترضان و سیاسیونِ داخلی، گواه و گویای کم و کیفِ فعالیت‌ها و اقداماتشان است. در باب این مقایسه می‌توان بسنده کرد به نگاهی به عملکرد معترضانِ داخلی آن‌هم علیرغم مواجهه با سازمان‌یافته‌ترین نوع خشونت سیاسی یعنی عملیات واحدهای نظامی و نگاهی به اقدامات و فعالیت‌های این جریان‌ها آن‌هم باوجود برخورداری از مواهب حضور در جهان آزاد (عبارت تسامح دارد).

نمود این ناکارآمدی و بی‌ثمری، کم‌وبیش در محتوای جلسات و سخنرانی‌ها و مواضع آن‌ها نیز مشهود است. جلساتی که نهایتاً ابراز مخالفت یا تنفر و تکرارِ مشتی امیال و آرزوست و نه کنش خاصی است و نه منجر به تغییر است و نه به معنای سیاست‌ورزی است. صرفاً عرض مخالفت و گاه القای مواردی است که نه از خودشان برمی‌آید و نه از معترضان داخلی و گاه بیشتر تحمیلِ مبارزه (به‌جای اعتراض) است به معترضان داخلی و نیز توقعات نابجا و نامتناسب از آن‌ها. مسئله‌ای که حاکی از گسستِ مطلقِ این جریان‌ها از فضای داخل کشور و شرایط اعتراض و معترضان است؛ البته شاید در نشست‌ها و گفته‌ها و بیانیه‌های آن‌ها، معترضان و مطالبات معترضان نمودی داشته باشند اما این نمود به دلایل ذکرشده، ثمری برای معترضان ندارد.

از دیگر مشکلات این جریان‌ها، درگیریِ دائم با یکدیگر و گفتمانِ سلبی و در بعضی موارد نفیِ مطلقِ دیگری است. آن‌ها به‌جای ابراز و اشاعۀ نظر و هدف و برنامۀ خود، معمولاً در باب حذف و نفی همدیگر تلاش می‌کنند و با این اوصاف می‌شود گفت که فعالیتشان نمودِ زنده‌باد درگیری و یقه‌گیری و دیگری‌سازی و دشمن‌پروری و قطبی‌سازی و یا با من و یا بر من است و خب همین حکومت که همین هست و پس چه نیازی به شما و قدرت دادن به شما. شمایی که تازه قدرت‌نداشته چنینی و وای به روزِ قدرتت.

اعتراضات مردم ایران در خدمتِ یگانه هدفِ این جریان‌ها (البته نه همه‌شان) یعنی کسب قدرت است و در کل، اقدامات و فعالیت‌های این جریان‌ها کمکی به تحقق مطالبات اقشار مختلفِ معترضان اعم از زنان و بازنشستگان و کارگران و معلمان و کشاورزان و کادر درمان و بازاریان و... نکرده و نمی‌کند و اساساً اقدامات و فعالیت‌های این جریان‌ها در حمایت از اقشار مختلف و اعتراضاتِ آن‌ها نبوده و نیست...

- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 شرکای تازۀ سرزمین!

🖊 تحریریۀ جامعه‌نو:
شیخی لبنانی به نام شیخ نعیم قاسم در فرمایشاتی دربارۀ ایران مانند مقامات ایران صحبت کرده و گفته «مذاکرات نباید با مسائل داخلی ایران گره بخورد». واضح است که این موضوع به او مربوط نیست و احتمالاً اگر بنویسیم غلط کرده دربارۀ امور داخلی ایران حرف زده، برگ سیاه دیگری به پروندۀ جامعه نو افزوده‌ایم. به‌جای آن، بیایید به نکته‌ای ظریف دقت کنیم. این مزدوران نیابتی که حالا روی دست ایران مانده‌اند به‌زودی در ایران جمع خواهند شد. اتفاق می‌افتد همان‌طور که مزدوران جنگ سوریه در ایران رسوب کرده‌اند!

حزب‌الله لبنان که یک سازمان بسیار بزرگ و دریافت‌کنندۀ کل بودجه‌اش از ایران بود و هست، از بین نرفته است. اعضایش هنوز از ایران حقوق می‌گیرند، گرچه عملاً در سیاست لبنان از بین رفته است و بر اساس سیاست قدرت‌های خارجی قابل احیا نیست. این گروه که به‌واسطۀ پول ایران چاق شده بود، در صحنۀ سیاسی لبنان به‌شدت تضعیف شده و اگر خود را خلع سلاح نکند، با زور مواجه خواهد شد و جنگ داخلی دیگری در لبنان درخواهد گرفت. البته به خودشان مربوط است به‌شرط اینکه حکومت ایران از اندیشۀ دادن خرج آن بیرون بیاید. حرف این شیخ لبنانی البته عکس این را نشان می‌دهد و از دخالت رهبران این گروه در امور ایران خبر می‌دهد. زمینه‌چینی این‌گونه دخالت‌ها و حرف‌زدن‌ها، نوعی جهان‌وطنی فرقه‌ای منطقه‌ای به پیشوایی حکومت خردمند ایران است که به‌واسطۀ بزرگی و ثروت ایران، گروه‌های اقلیت را اینجا و آنجا به پستان حکومت ایران وصل می‌کند.

بعید است در مذاکرات جاری دربارۀ قطع مسالمت‌آمیز ارتباط ایران با این دارودسته‌ها و فرقه‌ها بحث نشود، (هرچند می‌گویند ایروانی در نیویورک درباره‌اش توافق کرده) و وضعیت عینی جدیدی که اسرائیل و ایالات‌متحده در لبنان، سوریه و عراق پدید آورده‌اند، امید حکومت ایران را دربارۀ اینکه به هم پیوستن این هسته‌ها باعث تغییر استراتژیکی در منطقه شود، به نقطۀ صفر بازمی‌گرداند. سخت است، ولی از رخدادهای اخیر معلوم است که خود حکومت نیز در حال جمع کردن دست و پای خود در رابطه با این گروه‌هاست، که برای مردم ایران امری مبارک است. در مذاکرات جامع با ایالات‌متحده که گریزی از آن نخواهد داشت، تعهد مطمئنی دربارۀ ارتباط با این دارودسته‌ها خواهد داد؛ اما آن تعهد، این خواهد بود که از آن‌ها برای عمل در خارج از ایران استفاده نمی‌کند. به قول ترامپ، آمریکا به اینکه ایران در داخل با داشته‌هایش چه می‌کند کاری ندارد!

پیش‌بینی می‌شود تحت شرایط جدید، این فرقه‌ها نقش سیاسی خود را در کشورهایشان از دست بدهند؛ اما ممنوعیت‌هایی که حکومت دربارۀ این گروه‌ها با آن مواجه می‌شود مانعی برای آوردن آن‌ها به داخل ایران نخواهد بود. ماهیت حکمرانی نظام کنونی نیز امت‌گرا و ایدئولوژیک است و احتمال وارد کردن این دارودسته‌ها به مسائل داخلی ایران، بیش از دور نگه‌داشتن آن‌ها از دخالت در امور داخلی و تبدیل‌شدن به یک طرف دعوا در ایران است.

ایرانی‌ها دراین‌باره غفلت کرده‌اند. آنچه در ایران، جامعۀ مدنی خوانده می‌شود و دربارۀ نقش آن پرحرفی می‌شود، در این مورد دچار سکوت است. خطرات نهفته در سرریز فرقه‌های تعطیل و منحل و رانده‌شده، به جامعۀ ایران را نمی‌بیند و خطری هم از جانب آن‌ها احساس نمی‌کند. چند حزب شاخ‌شکستۀ باقی‌مانده نیز که اصلاً در این موارد کورند و فکر نمی‌کنند و جز اعلامیه‌های بی‌خاصیت و تبلیغاتی، اقدامی از سوی آن‌ها دیده نمی‌شود. ورود ایران و ایالات‌متحده به معامله و اجبارهایی که در نهایت و پس از کش‌وقوس و هزینه‌پردازی از آن درخواهد آمد، علاوه بر اثرات نیک، پیامدهای خون‌باری نیز برای ایرانیان خواهد داشت. شاید پول کمتری برای زنده نگه‌داشتن فرقه‌های منطقه قاچاق کنیم، اما با سرازیر شدن عناصر خطرناک آن‌ها به ایران و مداخلۀ مستقیم آن‌ها در تحولات و رویارویی‌های داخلی ایران مواجه خواهیم بود. قاطبۀ ایرانیان دیگر در توهمات حکومت و گرایش امت‌گرای آن مشارکت ندارند و اگر آزاد باشند، جذب بقایای دارودسته‌های سابقاً نیابتی را در داخل کشور، خطرناک و هزینه‌زا می‌دانند؛ اما متأسفانه در عمل، معمولاً وقتی آب یک وجب از سرشان گذشت متوجه وقوع سیل می‌شوند.

می‌شود به‌عنوان یک مسئلۀ امنیت ملی به همه هشدار داد. وارد کردن بقایای دارودسته‌های بی‌رحم و واخوردۀ کشورهای غرب ایران به‌عنوان طلبه، دانشجو، پناهنده، آسیب‌دیده، محتاج درمان و برادر دینی، یک پدیدۀ خطرناک در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران است. باید دربارۀ آن هشیار بود و فکر کرد. در مورد سرریز افغان‌ها به داخل، دیگر نمی‌شود کاری کرد و طرح حکومت را به هم زد، اما در مورد روند پنهان‌تر دیگر، پنجه دارد در پیکر ایران فرو می‌رود.
شکست امت‌گرایی در منطقه، حکومت را در داخل امت‌گراتر می‌کند. خاک ایران در آینده شرکای جدیدی خواهد داشت!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 در افق توافق!

🖊 تحریریۀ جامعه‌نو:
بیایید فرض محتمل بگیریم که ایران و ایالات‌متحده طی هفته‌های آینده به توافقی مناسب و محکم در مورد اختلافات خود برسند و تضمین‌های کافی از یکدیگر بگیرند و در مسیر عادی‌شدن روابط قدم بردارند. پرسشی پدید خواهدآمد: آیا این وضعیت جدید روابط حکومت با شهروندان ایرانی را نیز از خود متأثر خواهدکرد؟ آیا پایان کشمکش و رفع تنشی با ملت هم صورت خواهدگرفت؟
پرسش اندیشه‌سوزی است. پاسخ سردستی‌اش می‌شود این‌که کم‌شدن گرفتاری‌های خارجی حکومت، میل و نیروی آن را برای فائق‌آمدن بر مشکلات داخلی‌اش افزایش‌می‌دهد؛ اما مشکل اینجاست که تعریف بسیاری از حکومت‌ها و از جمله حکومت ما از «مشکل» با آنچه بیرون از حکومت وجود دارد یکسان نیست. برای یک تاجر باز نشدن روابط تجاری با جهان خارج مشکل محسوب‌می‌شود و برای یک نویسنده باز نشدن فضای سیاسی و نبود آزادی بیان. برای یک کارگر اجاره‌نشین مشکلی بزرگ‌تر از ناکافی‌بودن دستمزد وجود ندارد و کسی هم ممکن است مشکلش اجبار به دادن پول فیلترشکن باشد.
مشکل حکومت‌ها البته ترکیبی و چندجانبه است: از داخل و خارج فشار دارند و مجبورند توان خود را برای برآمدن از پس مشکلات اقتصادی و اجتماعی در داخل و رفع ناهمراهی و نامرادی خارجی تقسیم‌کنند؛ پس طبیعی است که با رفع هریک از دو نوع مشکل، توان و میل حکومت‌ها برای رفع مشکلی دیگر مصرف‌شود که برایش مهم و عاجل است. آیا به سراغ ترمیم اقتصاد خود می‌روند؟ آیا دنبال بهبود روابط خود با مردمشان خواهندبود؟ آیا به سراغ مخالفان می‌روند تا با خیال راحت آن‌ها را حذف‌کنند؟

حل هر مشکل داخلی و خارجی یک پیوست متقابل نیز دارد؛ مثلا اگر حکومتی مشکل خارجی پیداکند، پیوست داخلیِ مرتبط و متأثر خواهد داشت و بالعکس. نمونه‌های فراوانی از رفتار جکومت‌ها در این‌گونه موقعیت‌ها وجود دارد. در اوایل سال ۱۹۹۱ صدام‌حسین در موقعیت خاصی قرار گرفت: کویت را اشغال کرده‌بود و آمریکایی‌ها آمده‌بودند او را اخراج کنند. عملیاتی که با نام «طوفان صحرا» اجرا شد در عرض چندروز صدام را به تن‌دادن به قطعنامه‌های سازمان ملل برای خروج از کویت واداشت. سیلی بسیار سختی از آمریکایی‌ها خورد. پیوست داخلی آن چه بود؟ بلافاصله بعد از شکست از ایالات‌متحده نیروهایش را به کردستان فرستاد تا کردها را تنبیه‌کند و شورشی را نیز که در بصره درگرفته‌بود با کشتن بیش از ۲۵۰ هزار نفر سرکوب‌کرد. شکست از بیرون غالباً به سرکوب در داخل می‌انجامد!
موارد معکوس نیز فراوان است: دولت ایالات‌متحده در اواخر دهۀ۱۹۶۰ مقهور افکار عمومی قدرتمند آمریکاییان شد: مردم جنگ ویتنام را نمی‌خواستند و دولت مجبور شد خودش را از باتلاق ویتنام بیرون بکشد و مذاکرات آتش‌بس را با ویت‌کنگ‌ها شروع‌کرد!

حال باید دید انعکاس «اجبارِ تبدیل به میل‌شده» حکومت ایران برای کنارآمدن با ایالات‌متحده چه شکلی از پیوست داخلی را خواهدداشت. آقای ترامپ گفته‌است «می‌خواهم ایران سلاح هسته‌ای نداشته‌باشد و کاری به این ندارم که در داخل خودشان چه می‌کنند». حرف درستی است و ایالات‌متحده چنین حقی هم ندارد که در مسائل داخلی ایران مداخله‌کند. اما باید دید بازتاب آن معاملۀ محتمل بزرگ و در شرف وقوع، رابطۀ حکومت-جامعه را در ایران به چه سمتی می‌کشد؟
حالا برای فهمیدن این‌که چه رخ‌می‌دهد و پیوست داخلی توافق احتمالی با ایالات‌متحده در کدام زمینه‌هاست می‌باید به مشکلات مقابل حکومت نگریست: اقتصادی رو به وخامت که حتی پس از بهبود اوضاع سیاست‌خارجی تا سال‌ها در سرازیری خواهدماند و جامعه‌ای که اکثریت مطلق آن دیگر میلی به تداوم حکومت روحانیون و قواعد غیرمعمولش ندارد. موضع حکومت در مورد اول انفعالی و ناکارا و منجر به فلج است، اما در مورد دوم هنوز خود را در موقعیت قدرت و سلطه می‌‌پندارد.
می‌شود از هم‌اکنون پیش‌بینی‌کرد انتقام جام زهر احتمالی را جامعه به‌سختی پس‌خواهدداد. امضاکنندۀ سند تسلیم را به‌سختیِ بیشتر از مجازات ظریف زیر دست‌وپای فحاشان خواهند انداخت و فعالان سیاسی دوباره به گوشۀ رینگ کشیده‌خواهندشد و به انفرادی خواهندافتاد.
طرفه نیست و قانون وطن‌پرستی و مردم‌دوستی این است که اشخاص آگاه با اطمینان بر اینکه چنین خواهد شد بیش از حکومت میل به رسیدن به نقطۀ سازش و کم‌شدن فشار بیگانه برگلوی ایرانیان دارند.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

🔍#در_جستجوی_واقعیت

🏷 حکومت مجوز دارد یا نه؟

حکومت به‌جای تهدید کارفرمایان به ۱۸۰ روز زندان در صورت استفادۀ غیرمجاز از کارگر خارجی می‎باید به جامعه پاسخ‌دهد:
- آیا سازمان‌هایی در حکومت نیروی خارجی در استخدام دائم یا تحت قرارداد موقت دارند یا نه؟
- آیا سازمانی که با نام فاطمیون ایجاد شده‌بود به‌خاطر از بین رفتن زمینۀ فعالیتش در سوریه منحل شده‌است یا نه؟
- آیا این جنگجویان در سازمان دیگری به کار گرفته شده‌اند یا نه؟
- در صورتی که این نیروها هنوز در ایران حاضرند طرف قرارداد کارشان (غیر از شهرداری) کدام سازمان است؟
- به‌کارگیری افغانان برای امور مرتبط با امنیت با مجوز چه کسی است؟
- سهمیه‌ی صدور روزانه چهارهزار ویزا برای افغان‌ها در هریک از کنسولگری‌های ایران چه هدفی را دنبال می‌کند؟
- ایجاد کلنی و محلۀ خاص برای افغان‌ها چه هدفی دارد؟
- آیا آقای پزشکیان می‌تواند به‌صراحت اعلام‌کند هیچ نیروی افغان یا عرب لبنانی و فلسطینی در ایران مستقر نیست و با دولت ایران و سازمان‌های حکومتی رابطۀ کاری ندارد؟

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 دگردیسی و خطر!

🖊 تحریریۀ جامعه‌نو:
در سال ۱۹۸۱ اندکی پس از ابتکار انور سادات رئیس‌جمهور مصر برای رفع خصومت با اسرائیل چند درجه‌دار متعصب مصری که به سازمان جهاد اسلامی وابسته بودند او را طی سان‌دیدن از یک رژۀ نظامی کشتند. داستانش چندان بدیع نیست و به‌کرات در تاریخ رخ‌داده است: ناراضیان متعصب پس از اقدام رئیس کشور در تغییر سیاست‌خارجی و رفع تشنج و خصومت با همسایگان، او را کشته و به طریقی شورش‌کرده‌اند؛ پدیدۀ قابل درکی است.
انور سادات در جوانی طرفدار اخوان‌المسلمین، از سازمان‌های قدرتمند در کشورهای اسلامی بود اما در زمان کشته‌شدن به‌دست سربازان وابسته به جهاد اسلامی مصر به سن کمال رسیده‌بود و می‌دانست آیندۀ بهتر مردم مصر از مسیر تداوم جنگ با اسرائیل تأمین‌نمی‌شود. او بنای رفع خصومت گداشت و در نهایت به پیمانی دست‌یافت که مصر را از درگیری فلسطین-اسرائیل بیرون‌می‌کشید و به موقعیت جنگی پایان‌می‌داد؛ اما متعصبان مذهبی مصری که در سال ۱۹۵۲ برای پایان‌دادن به سلطنت با افسران آزاد متحد شده‌بودند او را کشتند؛ چون هنوز بر شعارهای چند دوره جنگ با اسرائیل متوقف‌مانده و رفع خصومت با اسرائیل را برنمی‌تافتند.

هنوز نه به بار است و نه به دار و فارغ از این‌که حکومت ایران با حکومت سادات تفاوت دارد، به‌نظرمی‌رسد حکومت ایران نیز به تدریج به سمت رویارویی با چنین وضعیت محتملی پیش‌می‌رود. اخیرا به‌دلایلی که به موضوع این الف مرتبط نیست حکومت در طریق تنش‌زدایی با ایالات‌متحده گام‌برداشته و اعلام‌کرده‌است به سمت حل مسائل فی‌مابین حرکت‌خواهدکرد. واضح است عبور از چنین دوربرگردانی چندان ساده نیست. دشواری دیپلماسی به جای خود، توجیه افراد متعصب که به آن‌ها القا شده بین ایران و ایالات‌متحده دشمنی ابدی برقرارخواهدبود کار آسانی نیست. نهالی که تبلیغات سر-از-پا-نشناختۀ حکومت در این مورد کاشته و آب‌داده اکنون در برخی اذهان درختی تناور شده‌است. نمی‌توان آن را ریشه‌کن‌کرد!

جمع‌کردن موج بازگشتی حدود نیم‌قرن تبلیغات کینه‌زا روی جوانان ناآگاه کار آسانی نیست. مشکل این است که منافع اجزایی از حکومت نیز در این است که با تغییر خط‌مشی سیاست‌خارجی حکومت مخالفت‌کنند و احساسات آتشین را باد بزنند. طیف وسیع بهره‌برداران از شرایط تحریمی از جمله این افرادند و منافع پنهانشان را در قالب تحلیل‌های سیاسی مخالف با تغییر سیاست‌خارجی می‌ریزند. اخیراً یک طیف سیاسی نیز به طور سازمان‌یافته این موج را تقویت‌می‌کند. این طیف سرمایه‌گذاری فراوانی روی جوانان می‌کند و سخنگویان آن حرف‌های تحریک‌آمیز خلاف جهت کنونی حکومت را به آن‌ها القا می‌کند. مدتی پیش یکی از رسانه‌های لایۀ محافظ هستۀ مرکزی قدرت از احتمال ظهور اکبر گودرزی دیگری دیگری خبر داده بود. گودرزی رهبر گروه تروریست فرقان بود که چند مسئول سطح بالای جمهوری‌اسلامی را به گمان خروجشان از مسیری که فکر می‌کردند به آن‌ها قول‌داده‌شده کشت.
بروز چنین پدیده‌هایی همواره ممکن است. این یک اصل مسلم روانشناسی است که کشاندن افراد جستجوگر هویت جمعی به یک بازی واقعی یا جعلی مبتنی بر وجود خصومت بین دو جزء یک تنۀ واحد، می‌تواند پیامدهای خطرناکی داشته‌باشد. عناصرضعیف هویت خود را به‌واسطۀ گروه تعیین و تعریف می‌کنند و به آن و محور اعتقادی‌اش می‌چسبند، فقط در گروه احساس امنیت می‌کنند و نمی‌توانند تغییر خط‌مشی گروه و یا انحلال آن را بپذیرند. در چنین وضعیت سرخوردگی‌آوری وقوع فجایعی چون انتقام از گروه و رئوس آن بسیار محتمل است. در فرهنگ شیعه عنوان خوارج را برای چنین افرادی به کار می‌برند.

افزایش خطر در چنین موقعیتی با اصرار برخی سخنگویان شاخص در گروه و اصرار آن‌ها بر بازگشت به طریق پیشین گریزناپذیر است. آن‌ها بدون آن‌که به‌ظاهر مسئولیتی داشته‌باشند با اصرار بر درستی و تقدس وضعیت پیشین و خیانت‌آمیز بودن تغییر آن و گذاشتن عنوان تجدیدنظرطلبی بر آن، خشاب عناصری را که از آن‌ها سخن رفت پر و خطر را برای شاخۀ حاکم بر روند تغییر عاجل‌می‌کنند.
غالب حکومت‌ها معمولاً با احساس جدی شدن تحرک درونی مخالف به سراغ این‌گونه افراد می‌روند و آن‌ها را تصفیه‌می‌کنند. تصفیه‌می‌کنند درحالی‌که می‌دانند دارند تیغۀ تیز خود بر علیه اپوزیسیون حکومت را می‌شکنند؛ که گریزناپذیر است.
این پدیده به لاجرم در جمهوری‌اسلامی هم رخ‌خواهدداد. استاد دانشگاهی که حکومت چند دهه مردم را ساکت و بی‌حق پرسش در برابر تریبون او نشانده تا القائات ایدئولوژیک تزریق کند، امروز دیگر در چارچوب «بازی» حرف‌نمی‌زند. وقتی که می‌گوید حکومت رفته‌است آن‌جا را که ترامپ نشان‌داد ببوسد دارد تحریک و خوارج‌سازی می‌کند. قاعدتاً او را حذف‌خواهندکرد.

گفتیم که نه به دار است و نه به بار و معلوم نیست اختلافات حکومت با ایالات‌متحده به‌روش مسالمت‌آمیز حل‌شود. اما اگر چنین شود آن‌گاه آن تسویه و تصفیه رخ خواهد داد.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 از مسقط چه می‌آورند؟

🖊 شورای سردبیری:
بدترین موقعیت یک ملت این است که بین انتخاب تجزیۀ سرزمین و گردن‌گرفتن یوغ گیر بیفتد. تجزیه همان از-دست-رفتن وحدت سرزمینی و یکپارچگی ملی است و یوغ هم افتادن به زیر دست حاکمی ستمگر و یا بیگانه‌ای زورگو و متجاوز. مردمان خیلی کشورهای دیگر به‌خاطر فقدان سابقۀ تاریخی و (معمولاً) ملت‌نبودن با این انتخاب دشوار روبرو نمی‌شوند؛ اما کشورها و ملت‌های قدیمی و گذشته‌دار گاه با این موقعیت دشوار روبرو شده‌اند.
یک مثال بارز آن نتایجِ توأمان اقتدار خونین شاه‌اسماعیل بر ایرانیان در زمانی بود که امپراتوری عثمانی در حال گسترش بود: اگر آن اقتدار خونریز برای گردآوردن ایرانیان زیر چتر شیعه‌گری افراطی نمی‌بود، امکان مقاومت در برابر توسعه‌طلبی عثمانی نیز نمی‌بود: عنصر افراطی شیعه که امروز هضم آن برای ایرانیانی مشکل شده و آن را پس‌می‌زنند در آن هنگام به حفظ سرزمینی ایران کمک‌کرد؛ هرچند که به زور بر مردم غالب‌شده‌بود. اگر ما با تفکر امروزی خود در دستگاه تصمیم‌گیری صفویان جایی می‌یافتیم کدام را ترجیح‌می‌دادیم؟ تن به میل و عقیده و نقشۀ صفویان نخستین می‌دادیم تا «ایران» بمانیم، یا بر آن سیاق و نهج که بودیم می‌ماندیم تا عثمانی غلبه کند و بعداً با فروپاشی عثمانی لاجرم تن به خط‌کش سایکس-پیکو بدهیم؟

عین همین پرسش را می‌توان در دوران نزدیک‌تر هم داشت: سلطۀ رضاخان بر ایران خوب بود یا بد؟ بد بود چون گردن می‌شکت و مستبد و خودرأی و قلدر بود، بی‌سواد بود و دیکتاتور شکست‌خورده‌ای شد؟ یا خوب بود چون بیشتر گردنِ جداسرها و نیروهای مرکزگریز را شکست؟ شاید مبادلۀ زمین در دولت او با ترکیه را غلط بدانیم، اما حمایت ملی از یکپارچگی سرزمینی در دوران بلافاصله پس از جنگ‌جهانی و بیرون‌کردن سرسپردگان به استالین در گیلان و آذربایجان و کردستان را مگر می‌شد آفرید اگر آن دو دهۀ اول قرن پیشین نبود؟ درواقع و در چنین مواردی، ملت‌ها بدون آنکه خود بدانند در یک برزخ انتخاب می‌افتند که خروجی آن فوق‌العاده اهمیت دارد.
برای ملت ایران که سرزمین واحد آن را انواعی از زبان و قومیت و مذهب انباشته است، همواره لاینفک خروجی هر موقعیتی باید حفظ آن وحدت سرزمین و کشور واحد باشد و این -رک بگوییم- بر تحمل هر اقتدار و ستم از جانب خودی و دریافت ضربه و جان‌ستانی از جانب بیگانه ارجح است. اگر دفاع ملی از حکومت اکنون فاسد کنونی نبود، صدام خوزستانی را که در نزد آخوندها سوریه اسد ازش مهم‌تر بود به ما پس نمی‌داد و الان در دست الاحوازیه بود.

حکومت کنونی را می‌باید با چه متری نگاه‌کرد؟ اکنون که گویا پای معامله رفته‌، ملت ایران چه انتظاری از آن دارد؟ این را هم رک بگوییم: انتطار دارید از این مذاکرات چه درآید؟ حفظ سانتریفوژ و سو یا دورشدن خطر گرگ‌هایی که سرزمین را برای دریدن احاطه‌کرده‌اند؟ برداشته‌شدن تحریم از گردۀ سودبردگان بی‌چهرۀ تحریم یا کاهش سطح میل اسرائیل و اعراب به خردکردن سرزمینی ایران؟ مجوزِ دادن چمدان دلار به جهاد اسلامی یا محوشدن تروریست‌های حاکم بر جاده‌های بلوچستان و کشته‌نشدن سرباز ایرانی به‌دست آن‌ها؟...هدف حکومت از راه‌آمدن عاقلانه با اولتیماتوم آمریکا و شروع‌کردن مذاکره کدام است؟ حفظ خود یا حفظ ایران؟
زنجیرۀ این پرسش‌ها پایان ندارد و شما هم که این حکومت چهل‌ساله را خوب می‌شناسید؛ اصل و استراتژی هزاربار اعلام‌شده‌اش همان «اوجب واجبات» است نه دورکردن چشم بد از سرزمین؛ تاکتیکش هم آوردن افغان گرسنه است به جای نیروهای بریدۀ حافظ نظم!

قصد تضعیف آن و تخفیفش را در میانۀ این مذاکرات حساس نداریم و چنان‌که لابد حس‌کردید، تداوم ستمش را بر بیخیالی‌اش از صدمات به‌جنگ‌انداختن ایرانیان با «کفر جهانی» قابل‌تحمل‌تر می‌دانیم. ولی مثل شما آرزو داریم چنان تغییری حاصل‌شود که ایرانیان مجبور به این انتخاب نباشند. می‌شود؛ اگر حکومت ته‌مانده‌ی جیبش را خرج خرید امنیت‌ملی برای خانه کند، نه یک دور دیگر بازی در قمارخانه خاورمیانه.
نخواهید که بیشتر از این باز کنیم!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 سه حد تاب‌آوری!

🖊 شورای سردبیری:
درحالی‌که حکومت در مورد آیندۀ خود و کشور هنوز سردرگم است و از محتوای طرح نهایی مشترک ایالات‌متحده و اسرائیل خبر ندارد، میزان تاب‌آوری‌اش مدام در سه حوزه در حال کاهش است. کاهش این تاب‌آوری‌‌ها، درصورتی‌که هماهنگ با یکدیگر حرکت کنند، حکومت جمهوری اسلامی را به تاریخ گذشته پیوند خواهد زد و ایران متفاوتی را متولد خواهد کرد که علیرغم گمان مثبتِ برخی ساده‌دلان و حرام‌زاده‌های سیاسی، خرابه‌ای است که میزان فلاکت آن قابل‌تصور نیست؛ اما فعلاً دربارۀ تصویر آینده حرفی نمی‌زنیم تا حواستان پی داستان استمرارطلبی نرود.

اصطلاح تاب‌آوری که این روزها بیشتر به‌جای طاقت و مقاومت استفاده می‌شود، حد توانایی برای حفظ وضعیت است. در مهندسی به آن «استحکام تسلیم» (Yield Strength) یا «حد قبول تنش» می‌گویند. یک قطعۀ فولاد، مثلاً تیرآهن، قبل از خم شدنِ بی‌بازگشت در برابر فشار، حدی از استحکام تسلیم دارد و تحمل می‌کند که در نقطۀ خم شدن یا شکستن، مقداری مشخص است. فشارِ بیش از آن حتماً تیرآهن را از حالت اولیه خارج می‌کند.

نظام‌های سیاسی نیز چنین‌اند و مثل یک تیرآهن عمل می‌کنند، با این تفاوت که تاب‌آوری یا استحکام تسلیم آن‌ها فقط به فشارِ یک بارِ سنگین بستگی ندارد و تاب‌آ‌وری چندعاملی است؛ تاب‌آوری اجتماعی، تاب‌آوری اقتصادی و تاب‌آوری نظامی.

از بین این سه، اولی کاملاً و مطلقاً داخلی است اما دومی و سومی نسبی‌اند؛ یعنی تاب‌آوری آن‌ها تحت‌فشارِ دو عامل عملکرد داخلی و نیروهای بیرونی است. بیایید ببینیم جمهوری اسلامی در هر یک از سه مورد چقدر تاب‌آوری دارد.

تاب‌آوری اجتماعی یک حکومت وابسته است به میزان انعطاف آن در برابر فشارهای اجتماعی. همواره از سوی جامعه فشارهایی به حکومت‌ها وارد می‌شود. فشار برای رفتار عادلانه و بی‌تبعیض، برای جلوگیری از فساد، برای مشارکت مردم در امور، برای حفظ احترام و امنیت و برای صداقت و راست‌گویی. در مورد ایران، متأسفانه تاب‌آوری حکومت در زمینۀ اجتماعی آن‌قدر کاهش یافته که به حد صفر میل می‌کند. حکومت با تقسیم شهروندان به درجه یک و دو، به عدالت رفتار نمی‌کند و انواع تبعیضِ مبتنی بر اعتقادات، کشور را سرشار از دوئیت و نفرت کرده است. سراپا فاسد است و فسادِ حکومتی آن نظام‌مند است. انتخابات را از معنا تهی کرده است، شأن و امنیت و حریم خصوصی آدم‌ها را در برابر هوس‌بازی و انحراف ایدئولوژیک خود زیر پا گذاشته است و جایی در دل اکثریت جامعه ندارد. تنها راهش برای تاب‌آوری اجتماعی، کاربرد خشونت در برابر مردم به هنگام اعتراض و رفتار شورشی توسط درصد اندکِ وابستگان به جیرۀ حکومتی است که عاقبت هم ندارد. هم‌اکنون صحبت از این می‌شود که حکومت در برابر یک شورش اجتماعیِ دیگر تاب نمی‌آورد و به همین دلیل هنوز مزدوران افغان را حفظ کرده است.
تاب‌آوری اقتصادی حکومت‌ها به دو عامل بستگی دارد. عملکرد ارادی و شرایط بیرونیِ غیرارادی. در مورد ایران، نتایج عملکرد اقتصادی حکومت اظهر من الشمس است. تورم غیرقابل‌مهارِ ناشی از بی‌کفایتی، حساب منفیِ تشکیل سرمایۀ ثابت در اثر نادانی، غارت منابع به خاطر ساختار مافیاییِ عوامل داخلی و تخریب روابط بین‌المللی منجر به واخوردگی تجاری و تحریم عوامل بیرونی به قهقرا بردن اقتصاد کشور است. تورم و کاهش مستمر درآمد دو نتیجۀ این وضعیت‌اند که تاب‌آوری اجتماعی حکومت در برابر جماعت خشمگین را به حد صفر رسانده است.

درباره تاب‌آوری حکومت در زمینۀ نظامی، به علت پوشیدگی ماهوی این امور ما نمی‌توانیم قضاوت دقیقی داشته باشیم. ایران برای تقویت بنیۀ دفاعی خود اقدامات مؤثری انجام داده است، ولی میزان تاب‌آوری دستاوردهای این اقدامات در برابر تعداد زیادی دشمنِ آشکار و نهان و نیز سلاح‌های پیشرفتۀ آن‌ها با منشأ آمریکایی، مشخص نیست و می‌توان گفت محل تردید است.

به‌این‌ترتیب حکومت کنونی در دو حوزه، تاب‌آوری خود را از دست داده است و احتمال مواجهۀ آن با وضعیتی غیرقابل‌کنترل و بنیان‌برافکن بسیار زیاد است. اگر آزمایش تاب‌آوریِ نظامی نیز فاقد نتیجۀ مثبت باشد، دلیلی برای استوار ماندنِ درخت جمهوری اسلامی بر خاک ایران وجود نخواهد داشت و مجموعه‌ای از طوفان‌ها از سه جهت، با خطر سقوط مواجهش می‌کنند.

ما همواره در هر سه مورد در حال هشدار دادن و نصیحتِ حکومت بوده‌ایم و اکنون نیز بیشتر از سفارش به رفتار درست و به‌قاعدۀ حکومت با مردم ایران و با انواع قدرت‌های جهان، کاری نداریم. شاید هنوز فرصت‌هایی برای تقویت تاب‌آوری حکومت وجود داشته باشد.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 [تیتر ندارد!]

🖊 شورای سردبیری:
مصر و لیبی، دو کشور آفریقایی ـ عربِ مسلمان و همسایه، شباهت‌های بسیاری دارند. هر دو نیز از بهارِ عربی تأثیر یکسانی پذیرفتند و انقلابی در آن‌ها رخ داد و البته، هر دو ناکام! اما با هم تفاوت زیادی نیز دارند. هنگام شورش‌های سراسری مصر، کشور وحدت خود را از دست نداد. با شعارِ «برو!»، مبارک رئیس‌جمهور مصر را کنار زدند. از بازماندگان گروه افسران آزاد مصر نبود، اما تربیت‌شدۀ آن‌ها بود. ارتش سازمان‌دارِ مصر به این نتیجه رسید که خود را از سر راه کنار بکشد، مبارک را هم همراه ببرد و به مصریان اجازه دهد تا انتخاباتی برگزار کنند شامل همۀ گروه‌های اجتماعی. گرایش اخوانی برنده شد و نخستین رئیس‌جمهور غیرنظامیِ مصر را سرِ کار آورد. اما معلوم شد ذات و ظاهر آن با مصر جدید نمی‌خواند؛ یعنی مصریانِ مؤمنِ مسلمان نیز چنین حکومتِ شلختۀ دین‌مداری نمی‌خواهند. نظامیان درنهایت برگشتند، نظم پیشین را برقرار کردند و مصر به راه پیشین ادامه داد. خروج از درگیریِ منطقه‌ای، اقتصاد توریست‌محور و نظم اجتماعیِ غیردموکراتیک.
لیبی تفاوت داشت. قذافی نیز افسری بود که در یک تحولِ کودتایی، نظام سلطنت را برانداخت و نظامیان را سرِ کار آورد. ولی تفاوتش با مصر در این بود که در لیبی نظامیان حاکم نشدند، قذافی حاکم شد. برعکسِ مصر که در آن نظامیان حاکم بودند و نه نجیب یا ناصر یا سادات یا مبارک. تفاوت این دو بسیار است و سرنوشت شومِ لیبیِ کنونیِ چندپاره که راهزنانه غارت می‌شود حاصل همین است. تفاوت نظامیانِ نظام‌دارِ صاحبِ تفکرِ مشترک دربارۀ مسائل ملی (مثلاً صلح با اسرائیل حاصل وفاق طبیعی نظامیان بود نه خواست سادات) و نظامیان مدال‌دارِ فاقد تفکرِ مشترک دربارۀ مسائل ملی (که در لیبی هیچ برآمد و تحرک مشترکی علیه دیوانه‌سری‌های قذافی نداشتند).

این یک مبحث مهم و گسترده است که در اینجا فضای چندانی برای پرداختن به آن نداریم. نتیجۀ مثال فوق را خلاصه و چنین عرضه می‌کنیم که اگر در یک تحولِ سیاسیِ منجر به تغییر حکومت، نیروهای اجتماعی به‌صورت نظام‌دار ورود نکنند، یعنی یا وجود نداشته باشند و یا امکان ورود پیدا نکنند (تفاوت ارتش‌ها و نظام اجتماعی لیبی و مصر)، معمولاً نتایج فاجعه‌بار و غیرمنتظره‌ای به بار خواهد آمد. نیروهای خارجی مداخلۀ مؤثر خواهند کرد (لیبی) و یا تحول، درون‌زا خواهد ماند (مصر)؛ نظم اجتماعی و نظام اداری فرو خواهد ریخت (لیبی) و یا فقط سکتۀ ناقص خواهد کرد (سکتۀ موقت اقتصادِ توریست‌محور مصر) و در کل، احتمال شکل جامع‌گیری یک نظام باثبات به حدود صفر خواهد رسید (لیبی) و یا سیستم خواهد توانست که برگردد روی ریل ثبات (مصر).
بسیاری جزئیات دیگر نیز هست. در لیبی قذافی را از فاضلاب بیرون کشیدند و کشتند. در مصر مبارک را ارتش بازداشت کرد و تا هیجان‌زدا شدنِ جامعه، در زندان خانگی نگه داشت و در مصر روی کار آمدن مُرسیِ حزب‌اللهی، حاصل انتخابات آزادِ پس از انقلاب بود و لیبیِ پساانقلاب در قعری است که برگزاری انتخابات آزاد در آن غیرقابل‌تصور است.

اما مهم‌ترین تفاوت این دو کشور در مسئلۀ وحدت ملی آن‌هاست. لیبی فاقد وحدت ملی و دستخوشِ میل و منافعِ نیروهای بیرون از لیبی است و البته مصر وحدت ملی خود را حفظ کرده است. این البته آنجا اهمیت حیاتی می‌یابد که قبول کنیم برای ما ایرانیان از بین رفتنِ وحدت ملی و چندپاره شدنِ سیاسی و سرزمینی در آینده چقدر محتمل و تا چه حد مهم است. برای ایرانیان هیچ موضوعی مهم‌تر از این نیست. طبق معمول سوءتفاهم نشود که می‌خواهیم به این نتیجه برسیم که باید نظام کنونی را نگه داشت، ولی می‌خواهیم دوباره به این نتیجه برسیم که نیروهای اجتماعیِ موجود فاقد آن درجه از توافق و تشکل و نظام‌مندی‌اند که از دل آن حتی مصر درآید. لیبی و سوریه مدل‌های محتمل‌تری برای ما هستند و این حتماً رخ می‌دهد و کسی را یارای جلوگیری از آن نیست.
شاید اگر در دورانِ بعد از مشروطه، شاهی آمده بود که نظامیان را وادار می‌کرد به جای سوگند خوردن به سر اعلیحضرت و چیزهای دیگر، سوگند وفاداری به خاکی بخورند که پدرانشان در آن خفته‌اند، امروز اوضاع بهتری داشتیم و آن کارِ غلط تا امروز ادامه نمی‌یافت (در مشخصات افسران امریکایی یک بند تحت عنوان «وفاداری» است که در مقابل آن ایالات‌متحده آمریکا نوشته می‌شود و ارتش ایالات‌متحده را از سرسپردگی به روسای جمهوری و کلان سرمایه‌داران معاف می‌کند). به همین دلیل است که ژنرال‌ها در دور اول ترامپ کلیدهای اتمی را به او ندادند و در آخرین روزها جلوی حملۀ او به ایران برای تضمین پیروزی در انتخابات را گرفتند، ولی ما نمی‌توانیم چنین کنیم و بدتر از آن، نمی‌دانیم که تحولِ پیش رو چه ابعادی دارد؟ اهرم‌های تحدیدِ حدود آن کدام است و درنهایت می‌خواهیم چه چیزی را عوض کنیم و چه چیزهایی را حفظ کنیم؟
پرسش‌های اساسی امروز ایران این‌هاست!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 بمبی در کار نیست!

🖊 شورای سردبیری:
احتمالاً علی لاریجانی از موقعیت نفتکش‌های ایران خبر نداشت که حامل پیام تهدید ساخت بمب اتمی شد. اگر می‌دانست تحریم و محاصرهٔ اقتصادی را نمی‌توان با بمب اتمی رفع‌کرد، احتمالا به تلویزیون نمی‌آمد و رجز نمی‌خواند. نفتکش‌های ایران با حدود ۱۷میلیون بشکه نفت در اطراف مالزی سرگردانند و کسی جرأت‌نمی‌کند برای خرید نفت تخفیف‌دار به آن‌ها نزدیک‌شود: پاناما اجازهٔ تردد ۱۲۸ کشتی عمدتاً حمل‌کنندهٔ نفت ایران با پرچم پاناما را لغو کرده‌است و نتیجه‌اش کاهش ورودی دلار نفتی به خزانهٔ دولت به هر ماه صرفا اندکی بیش از پانصد میلیون دلار است.
بانک‌مرکزی توانایی مداخله در بازار صعودی ارز را پیدا نکرد و احتمالاً اگر محدودیت تازه‌ای در کار نباشد، درآمد ارز نفتی دولت حتی به پرداخت واردات مواد اساسی سال جاری هم کفاف نخواهد داد. کشور در تلهٔ تحریم افتاده که برای پیشبرد سیاست ایالات‌متحده مؤثرتر از بمباران‌شدن تأسیسات نظامی است (فلج‌کردن پارس‌جنوبی ایران را بیچاره می‌کند یا انفجار چند دپوی موشک؟) برای ایران هم راه‌حل مشکلات درهم‌پیچندهٔ اقتصادی نه درگیری است و نه ساخت بمب‌اتمی!
اگر ترامپ مهلت مذاکره را نه دوماه، که حتی مثلاً دوسال تعیین‌می‌کرد، وضع ما برای گرفتن تصمیم از اینی هم که هست خراب‌تر می‌شد: در حالی که مشغول به شاخ‌وشانه‌کشیدن است و ما هم در برابرش رجز می‌خوانیم، پیچ گیرهٔ تحریم‌ها را می‌پیچاند. کافیست مسیر مبادلات دریایی ما بسته‌شود تا در اندک مدتی از پای درآییم. حواس همه به امکان درگیری نظامی است، در حالی که در طاس لغزندهٔ اقتصاد لحظه‌به‌لحظه پایین می‌رویم و به مغاک سقوط آن نزدیک‌می‌شویم. چنگ‌زدن به ادعای ساخت بمب اتمی ما را سنگین‌تر و به غرق‌شدن نزدیک‌تر می‌کند.

برای اثبات این ادعا قرائن و دلایل منطقی مختلفی در دست است:
- ایالات‌متحده نمی‌تواند با بمباران موجب تغییر سیاست و رویکردهای بنیادین حکومت ایران شود؛ نمی‌تواند حمله و در ایران نیرو پیاده‌کند - که نه مفید و نه کم‌زیان است. تجربه نشان‌داده که چنین اقداماتی می‌تواند فقط دولت‌های کشورهای کوچک را سرنگون‌کند و در کشورهای وسیع سبب تقویت و افزایش توانایی کنترل جوامع آن‌ها می‌شود. نتیجه آن‌که تغییر حکومت و یا رفتار آن را به نیروهای داخلی‌اش وامی‌گذارند و فشار خود را به حد کاتالیزور محدود می‌کنند.

- این عدم امکان البته به معنی نفی احتمال بمباران برق‌آسای زیرساخت‌های نطامی ایران نیست: بسیار سودمند برای صنایع تسلیحاتی ایالات‌متحده است هم و اعتبار حکومت ایران را هم فرومی‌ریزد؛ اما آن را ساقط‌نمی‌کند. ایالات‌متحده می‌تواند با حملهٔ برق‌آسای یک‌شبه و سپس اعلام پایان عملیات (تجربهٔ گاسپار واینبرگری) به هدف خود برسد؛ زیرا در چنین صورتی حکومت ایران معمولاً بدون درنگ پاسخ‌نمی‌دهد و خویشتن‌داری می‌کند تا مروز زمان وضعیت متفاوتی پدید آورد.

- مدرکی در دست نیست که سیاست‌سازان ایالات‌متحده رفتار ایران براساس تئوری «مرد دیوانه» را باور کرده‌باشند یا بعداً بکنند. آن‌ها می‌دانند حکومت ایران در سخت‌ترین شرایط نیز نتایج ناشی از حمله بر خاک اعراب جنوب خلیج فارس به‌بهانهٔ وجود پایگاه آمریکایی در آن‌ها را به‌خوبی می‌داند و تهدیدهای حکومت ما به انجامش در برابر حزم و دوراندیشی عملی‌اش احتمال واقعی‌شدن ندارد. تکرار علنی این تهدید بیشتر به مصرف داخلی آن تعبیر می‌شود.

- آن‌ها می‌دانند فشار مداوم و فزاینده بر حکومت ایران ابزار بهتری از واردکردن آن به یک جنگ با عاقبت نامعلوم است. گرایش مرکبی که در برخی تحلیل‌های اتاق‌های فکر ایالات‌متحده دیده‌می‌شود، ترکیب عامل فشار بیرونی با تحولات سیاسی درونی است و گرایش اغلب آن‌ها باور به مفیدبودن یک جنبش شورش‌گرانه علیه حکومت به‌خاطر نارضایتی عمومی و سختی زندگی بر اثر فشار غیرمحسوس بیرونی است. اسرائیل و سخن‌گویان الهام‌گیرنده از آن، این تمایل را صریح‌تر و به آشکاری می‌گویند.

- تهدید به تولید بمب‌اتمی در قالب تئوری مرد دیوانه نمی‌گنجد؛ «اگر بزنی تولید می‌کنم» شرط بازدارندگی نیست! صرفاً تأثیر فزاینده بر فشار بیرونی دارد که جنبهٔ اقتصادی آن بر جنبهٔ نظامی‌اش چربش بیشتری دارد و ایران را بیشتر ضعیف و لاعلاج و وادار به تسلیم‌می‌کند.

- امکان تولید این بمب در ایران وجود ندارد: کشورهای متأخر صاحب بمب‌اتمی همیشه در شکاف‌های سیاست بین‌الملل به‌دنبال تولید آن رفته‌اند (این را سال‌ها پیش در الف «کارد و پنبه» شرح داده‌ایم). در حال حاضر بزرگترین شکاف بین‌الملل موجود گسل فعال جنگ تجاری است که عمدتاً بین چین و ایالات‌متحده است. به‌دلایل واضح، این شکاف برای اتمی‌شدن ایران مناسب و کافی نیست. معنای آن مخالفت همهٔ دولت‌های قدرتمند با اتمی‌شدن ایران و پیوستن آن به باشگاه قدرتمندان اتمی جهان است.

فرستادن لاریجانی به تلویزیون اشتباه بود.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 بد، بدتر!

🖊 شورای سردبیری:
مادامی که اختیار ایران به دست یک مخبطِ دیوانه نیفتاده باشد، ایران هرگز تنگهٔ هرمز را نخواهد بست، هرگز به قطر و عربستان و کویت و امارات و بحرین حمله نخواهد کرد و هرگز با کل جهان وارد جنگ نخواهد شد، حداقل به خاطر اینکه حفظ نظام از اوجب واجبات است!
برای گفتن این هرگزها دلایلی داریم و حسین شریعتمداری که سال‌هاست این را تیتر کیهان می‌کند هیچ‌گاه تعیین‌کنندهٔ اوجب اعمال نبوده است. در ایران هستهٔ نظام تصمیم می‌گیرد که حفظ این حکومت را بر هر چیز دیگری در جهان ترجیح می‌دهد و حفظ این حکومت مستلزم درنیفتادن آن با همهٔ شاخ‌های تیز جهان است.
البته دلایل محکمی نیز برای اینکه سیستم دچار جنون آنی نخواهد شد و بسیار اولتیماتوم‌پذیر است، وجود دارد. برخی از این دلایل بستگی دارد به روحیه و جایگاه جهانی ایران و حکومت‌های همواره ضعیفش و خوی روحانیون و برمی‌گردد به دوران قاجار. بخواهیم بشماریم ایرانی‌ها در سابقهٔ دلاوریِ دولت‌های خود، دو اولتیماتوم از روسیهٔ تزاری، یک اولتیماتوم از شوروی و دو اولتیماتوم از انگلیس دارند و در مورد ایالات‌متحده هم لازم نیست حتی یکسال عقب بروید!

از سوابق تاریخی که بگذریم، برای این روزها محاسبات عقلانی هم هست. اولینش اینکه هرگونه حرکت تندِ ضد جریان نفت، اول به ایران آسیب می‌زند. این جمله که «اگر ما نتوانیم نفت صادر کنیم، هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند» حالت معکوس هم دارد. اگر نگذاریم نفت صادر کنند، حتی اجازهٔ قاچاق به پاکستان هم نخواهند داد. داستان تخیلیِ حمله به سنتکام در  قطر و سایر پایگاه‌های فراوان آمریکا در کشورهای خلیج فارس نیز نقلِ همین حکایت است. با اعمال واقعی پرتاب خمپاره به پایگاه‌های آمریکا توسط قبایل مزدور بیابان‌های عراق (که نه به تقاضای ما، که با یک تشر آمریکا به دولت دست‌نشاندهٔ بغداد متوقف شده) زمین تا آسمان فرق دارد. منطق می‌گوید حکومت ما می‌داند پرتاب موشک به کشورک‌های جنوب خلیج فارس، کل اروپا و ایالات‌متحده و سلاح‌های انبارشده در خاورمیانه را علیه ما به کار خواهد انداخت و چین و روسیه هم جلوی رفتن ایران به زیر فصل هفت منشور ملل متحد را نخواهند گرفت و به تماشای عاقبت کار بسنده خواهند کرد.
از خواندن آنچه از اتاق‌های فکر ایالات‌متحده درآمده، فعلاً دو سناریو بیشتر مورد بحث است‌. اول عملیات حزب‌الله‌آسا (پیجربازی و زدن هستهٔ مرکزی حکومت همراه با تحریکات مرزی با هدف سوریه‌ای کردن ایران) و نابودیِ تأسیسات دفاعی و تهاجمی ایران از جایی دور از خاک اعراب یعنی از دل اقیانوس هند.
با این توصیفات، درصورتی‌که هر یک از دو سناریو رخ دهند، اولین احتیاطِ بقایای حکومت، خودداری از وارد کردن کشورهای عرب به معرکه است و تضمین دادن به آن‌ها که علیه‌شان حرکتی نمی‌شود. دیوانه‌های آخرالزمانی همچون سگی که لگد بخورد، ناله‌کنان روی زمین خواهند خوابید.

ما در آن جنگ پیروز نخواهیم شد و زیرساخت‌های خود را از دست می‌دهیم، جنگی پر افتخار و میهنی نخواهد بود زیرا اکنون واضح شده است که اکثریت مردم با کل آرای حکومت توافقی ندارند. رویکرد کنونی حکومت برای خروج آبرومندانه و کم‌آسیب از رویارویی را که به وضوح مورد تأیید اکثریت و حتی اکثریت مقامات حکومت است باید تأیید و جریان مخالفِ آن را از چرخهٔ تصمیم‌گیری حذف کرد، زیرا مانند جنگ تحریمی، جنگ نظامی نیز برای عده‌ای سود خواهد داشت. برکشیدگان کم‌عقل، ناصالح و درجه‌گرفتگانِ کیلوییِ دورانِ بعد از مصالحه با عراق، در زمرۀ این سودبران از گسترش درگیری‌اند. در کشورهایی که به عقل اجماعی بشری اداره می‌شوند، آن‌ها را به‌کلی از چرخهٔ تصمیم‌گیری در امور بین‌المللی و سیاست خارجی کنار می‌گذارند. ورود به درگیری یا متارکه و مصالحه یک تصمیم سیاسی است که در ستادهای کل گرفته نمی‌شود. فقط در کشورهای ازهم‌پاشیدهٔ دولت از دست داده است که محور تصمیم‌ساز و عمل، به محافل نظامی منتقل می‌شود. افرادی که برای دل دادن به مردم و نمایش داخلی به نشان دادن چماق‌های کشور علیه دشمنانش علاقه دارند، معمولاً نخستین خالی‌کنندگانِ میدان و رها کردن ملت زیر پنجهٔ دشمنان هستند.
توجه و حمایت و دعای مردمان باید متوجه ساختارهای متولی سیاست خارجی (هرچند به کمال نیستند) و تصمیم‌سازان سیاسی باشد که تصمیمات اخیر آن‌ها می‌تواند کشور را از گردنهٔ بحران و کنارهٔ پرتگاه‌های مخوف عبور دهد.
ملت ما با تصمیمی حساس روبروست. فارغ از های و هوی‌ها، نتیجهٔ نهایی دو شقی که در پیش داریم افتادن اختیار آیندهٔ کشور به دست نیروهای مرکزگریز با حمایت بیگانگان و یا حفظ وحدت ملی و عبور ایران از تونل بحران بدون ازهم‌پاشیدگیِ سرزمینی است. مخالفت یا تأیید یا پشتیبانی از هر کسی که بر این فرجام مؤثر است، ماهیتاً انتخاب یکی از این دو گزینه‌ است.

* [این متن در تاریخ ۴ فروردین (۲۴ مارس) نوشته‌شده‌است]

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷️ سه گام اشتباه هسته‌ای!

🖊️ شورای سردبیری: چاله‌ای که کشور در آن افتاده، گودتر از آن است که حکومت بتواند آن را با یک یاعلی بیرون بیاورد. راستش را بخواهید، فعلا زور میزند خودش درآید، و "حالا بعدا یک فکری هم برای کشور می‌کنیم". خوش بینانه ترین سناریو همین است و وضعیت بدتری هم هست: این چاله، یک طاس لغزنده باشد که نمیتوان از ان به راحتی و با درشت سخنی بیرون آمد و برای رهیدن از آن "رهاننده را چاره باید نه زور". البته همه می‌دانند که اساسا "چاره"‌ای در برابر نیست که عزتمندانه باشد؛ شرافتمندانه، شاید!

حالا فعلا بدبین نباشیم. بالاخره یک کاری میکنند، هرچند همه آنچه شما روی پرده می‌بینید یک فیلم است نه واقعیت: جامعه نو احمق است اگر قبول کند طی بیش از یک ماه مذاکراتی به این اهمیت، بتوان  پذیرفت با قرار داشتن یک واسطه پیغام‌بر بین دو طرف، و با فواصل زمانی طولانی بین نشست‌ها، سند مکتوبی بین دو طرف ردوبدل نشده باشد. جهت و یکدستی مذاکره شفاهی را هم نمیتوان با فاصله طولانی بین جلسات با روندی منطقی حفظ کرد. هردو دروغ می‌گویند که البته اگر معطوف به نتیجه مفیدی باشد اشکالی ندارد، ولی بوی خوشی از این مذاکرات که یک طرف آن دائما اولتیماتوم می‌دهد متصاعد نمی‌شود. عقیده ما را بخواهید، همه نتایج و توافقات ممکن حاکی از شکست استراتژی امنیت ملی ، سیاست خارجی، و دیپلماسی کشور است و مقصرش هم فرد مذاکره کننده نیست: بی‌چاره بودن است! توصیح می‌دهیم:
در برابر یک اولتیماتوم قرار داریم  که طرف دایما تکرارش می‌کند. اولتیماتوم را کسی میدهد که برای هردو شق یک اولتیماتوم آمادگی و زور دارد. فرقی نمی‌کند اولتیماتوم روسیه به ایران برای اخراج مستشار آمریکایی در یک قرن پیش باشد یا اولتیماتوم تونی بلر برای آزاد کردن ملوانان انگلیسی در چندسال پیش، یا همین که الان هست!

اگر حکومت امکان در رفتن از این چاله را داشت، همان روز اولی که ترامپ گفت "یا این، یا آن" (مضمون اولتیماتوم همیشه "یا این، یا آن" است) میزد توی دهنش و میگفت برو پی کارت!
ولی چاره چیست؟ باید قبول میکرد برود مذاکره کند که "این" از داخل مذاکره و آبرومندانه در آید! فعلا توی همین مسیریم . شکر خدا و دست حکومت هم درد نکند!

حالا این مقدمه بود که بگوئیم چرا به اینجا، به این دوراهی پر از تحقیر رسیدیم. این موقعیت  حاصل سه گام اشتباه بنیادی و منتج از استراتژی غلط امنیت ملی در زمان‌های مختلف  بوده است.
اولین گام غلط ، باور به این بود که با وجود مخالفت سلطه‌گران برجهان، می‌توان اتمی شد. ما نادرستی این فرض را به صورت مستدل و مشروح در دهه هشتاد و نود و سال‌های اخیر  گفته‌ و این را که اتمی شدن یک کشور فقط می‌تواند در هنگام بروز شکاف‌های عمیق بین‌المللی ممکن شود تاکید کرده‌ایم. در هیاهوی شعار و خیالات حکومت گوش شنوایی پیدا نشد، نظریه پردازانی هم در دانشگاه پیدا شدند که بر این خطا لباس توجیه ژئوپلتیک پوشاندند. الان غلط بودن ان نظریه و عدم تناسب آن خیال با واقعیت واقعا موجود و مسلط بر جهان، آشکار شده است.

دومین گام اشتباه حکومت در بیش از یک دهه اخیر برداشته شدکه هیچ توجیه عقلانی نداشت: "ما فقط در مورد اتمی شدن مذاکره میکنیم، ولی درباره موشک‌ها و نفوذ منطقه‌ای خودمان با کسی حرف نمیزنیم!" خطا بودن آن مثل روز روشن است. بارها در همین کانال گفتیم وقت معامله و رو کردن کارت‌هایی است که با هزینه زیاد به دست آورده‌اید. گفتیم وقت فروش همکاری با امریکایی‌ها در حفظ حکومت‌شان در عراق است، گفتیم وقت معامله بر سر اسد است و  لبنان و سوریه و غزه  چاه ویل شمایند . بروید بر سر همه اینها مذاکره و معامله کنید. برای گرفتن حقوق هسته‌ای پای این داشته‌ها را به میان بکشید. نکردند و در چند ماهه اخیر همه شاهد دود شدن آن داشته‌ها بوده‌اند.

سومین گام اشتباه حکومت در دوماهه اخیر رخ داد: طرف شدن با امریکا به تنهایی! پرش از  با آمریکا مذاکره نمی‌کنیم، به فقط با امریکا مذاکره می‌کنیم! نمی‌توانند توضیح دهند که دخیل نکردن شرکای اروپایی امریکا و چین و روسیه (مانند مذاکرات برجام) در روند این مذاکره چه فایده‌ای داشته است. این را هم قبلا نوشتیم ولی کار از کار گذشت و حکومت افتاد در چاله آمریکا، در حالی که ترامپ و ویتکاف (خودشان می‌گویند ما بساز بفروشیم!) بالای سرشان نشسته‌اند. قدر مسلم این است که اگر آنها را دخیل میکردیم، شکل مذاکره از قالب اولتیماتوم فعلی خارج می‌شد و مجبور نبودیم بین تسلیم و نابودی یکی را انتخاب کنیم. نتیجه و فرجام آنچه در  بیش از یکماهه اخیر رخ داده از روز اول روشنی بود. فواید یکی از شقوق دوگانه را هم که امروز عاقلانه و به نفع نهایی کشور است همه می‌دانند. آنچه سبب ناامیدی می‌شود، میزان نادانی مسلطی است که کشور را به گوشه رینگ سیاست بین‌الملل برد و اکنون نیز برای بیرون آمدن از چاله دور خودش می‌چرخد.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#در_کرانه_روز

ناوهای بزرگ ایالات‌متحده در حال دورشدن از خاورمیانه‌اند. با در نظر گرفتن معیارها و ذهنیت استراتژیست‌های عملیاتی پنتاگون، این برای ایران نشانۀ خوبی نیست!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 از درون!

🖊 شورای سردبیری:
در اوایل دهۀ هفتاد قرن پیشین اتحاد شوروی و ایالات‌متحده، دو قدرت اصلی جهان آن روز، در روزهای اوج جنگ سرد مذاکراتی با عنوان «سالت» انجام‌دادند که مضمون آن‌ها کنترل تسلیحاتی دوجانبه بود. البته مذاکراتی از موضع برابر بود و تا حدودی به نتیجه رسید. ولی به‌دلایلی خارج از رقابت هسته‌ای، یعنی تهاجم مداخله‌گرانۀ شوروی به افغانستان با سلاح‌های متعارف، متوقف شد. در آن زمان اتحاد شوروی در اوج قدرت تسلیحاتی بود و آمریکا نمی‌توانست با آن از موضع برابر برخورد نکند.
در کنار این روند یک جریان مخفی دیگر نیز در حال رخ‌دادن بود که کسی آن را نمی‌دید: دچار شدن اتحاد شوروی به ناکارایی و بحران اقتصادی حاد، لزوم افزایش کنترل اجتماعی و آشکار شدن روشِ اشتباه حضور اتحاد شوروی در عرصۀ سیاست جهانی (مداخله در امور کشورها به‌خاطر حمایت از کمونیست‌ها). این ضعف درونیِ قبلاً نامکشوف بر رهبران شوروی آن را مجبور کرد دست‌وپای خود را جمع‌کند و وارد دور دیگری از گفتگوهای محدودکردن تسلیحات شود که «استارت» نام‌گرفت.
اما در شروع این مذاکرات اتحاد شوروی مانند کسی که از چند نقطۀ درونی خونریزی‌کند و از پا بیفتد، با ظاهری مستحکم و رژۀ دائمی انواع موشک‌های اتمی در میدان سرخ یک‌باره از درون فرو پاشید؛ سکتۀ مغزی و قلبی توأم کرد و به‌سالی در اول دهۀ ۹۰ در حد منحل‌شدن فروپاشید.

اصلاحات دیرهنگام گورباچف در زمینۀ اقتصادی و اجتماعی-سیاسی افاقه نکرد و فروپاشی درونی به انحلال کامل انجامید. آنقدر گریزناپذیر که به پدیدۀ خودانحلالی دچار آمد. آن قدرت عظیم و مخوف برای غربی‌ها همچون توده‌ای پوشال که باد آن را از هم بگسلد از بین رفت. فروپاشی همیشه از درون شروع‌می‌شود: نه محمود افغان حکومت صفوی را و نه ریگان و بوش شوروی را منحل‌نکردند؛ هردو از درون پوکیدند و نابود شدند.
می‌خواهید از این حرف‌ها نتیجه هم بگیریم؟ نیازی نیست، ولی چشم، و به صراحت: ایالات‌متحده می‌تواند مارا وادار کند تشکیلات هسته‌ای ایران را بار کنیم و ببریم به عربستان و امارات، موشک‌ها را از وسط دو نصف کند و در فرودگاه لبنان ایرانیان را همچون حشیش‌فروشان و حمل‌کنندگان کوکائین بی‌آبرو و تحقیر کند، اما نمی‌تواند جمهوری‌اسلامی را به‌عنوان یک دولت مستقر از بین ببرد؛ زمینۀ این کار را خود جمهوری‌اسلامی، رهبران آن و تشکیلات سیاسی مافیایی‌اش سال‌هاست که می‌چینند و آششان هم دارد می‌پزد.

حکومت‌ها از درون فرومی‌پاشند؛ کشورها از درون حاکمیتشان!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 هویت ایرانی تک‌پایه است!

🖊 شورای سردبیری:
عنصر یا عناصر سازندۀ هویت ملی برای ایرانیان چیست و اصرار بر عناصری که کارکرد خود را در ساخت هویت ملی از دست داده‌اند چه زیانی دارد؟ این پرسشی است که عن‌قریب به‌صورت‌گسترده‌تر بین ما ایرانیان مطرح‌خواهدشد. باید درباره‌اش حرف‌زد.
رویکرد سنتی ما به این موضوع غالباً در نظر گرفتن ترکیبی از مذهب شیعه و فرهنگ ایرانی (شامل میراث زبان فارسی و اساطیر و تاریخ چندهزارساله) به‌عنوان مایه‌های اصلی هویت ملی بوده‌است. غالباً تصور شده این ترکیبی ثابت و بدون اثرپذیری از زمان و زمانه است اما درواقع چنین نیست.
در اساطیر ایران که فردوسی بعد از اسلام ثبت‌کردشان عنصر اصلی هویت‌ساز ایرانیان اخلاق و نکویی به‌علاوۀ ته‌مایه‌ای از یکتاپرستی است. تاریخ باستان در دوران هخامنشی را نیز می‌توان از همین سنخ و زاویه دید. در دوران بعد از تسلط اسلام بر سرزمین، ایرانیان در معرض گردش حکمرانی سلسله‌هایی‌اند که ایرانیت در دوران آن‌ها صرفاً در قالب فرهنگ غنی زبان فارسی، مقاومت آن در برابر عربی‌شدن و حل‌کردن زبان مهاجم در رودخانۀ پر عرض و عمق زبان فارسی زنده‌مانده‌است.
در دورۀ مهم صفویه عنصر شیعی در کنار ایرانیت قرارمی‌گیرد و حتی غلبه‌می‌یابد. علت آن نیز رویارویی دژ ایران با امپراطوری مهاجم عثمانی است که وارث قدرتمند خلافت‌های بزرگ اموی و عباسی و البته کلاً سنی‌مذهب است. اکنون آشکار است که تقویت جایگاه مذهب شیعی در عناصر سازندۀ هویت ملی ایرانیان در دوران شاه‌اسماعیل برای کسب توان عقیدتی در مقابله با عثمانیان سنی بوده‌است. این مرحله از تاریخ نقطۀ اوج نقش مذهب در برساخت هویت ملی ایرانیان است. دوره‌ای پر درد و همراه با خونریزی است ولی این اجماع تقریبی وجود دارد که بدون ترکیب دو عنصر شیعی و ایرانی هویتی که بتواند در برابر عثمانیان پایداری‌کند امکان تولد و نمو نمی‌یافت.
از آن پس جایگاه عنصر شیعی در ترکیب سازندۀ هویت ملی ایرانیان روبه‌کاهش گذاشت. به‌ویژه در دورۀ افشاریه و نادر مانده‌های اساطیری به‌علاوۀ فرهنگ غنی مکتوب فارسی عنصر مسلط بر شکل‌دهی هویت ملی بوده‌اند.
مفهوم هویت ملی به شکلی که امروز می‌شناسیم به‌تدریج در دوران قاجار و به‌ویژه پس از دو شکست بنیادین در برابر روسیه متولد می‌شود و قبل از آن‌که به‌صورت‌عینی به زبان بیاید و به ادبیات وارد شود در اذهان منفرد ظهور می‌کند و نشو و نما می‌یابد. آن‌چه در دوران پهلوی اول به‌عنوان هویت ایرانی به زبان و تحریر درآمد و کل تاریخ و فرهنگ ایران در آن در عبارت «ملیت ایرانی» گنجانده و مفهوم‌شد درواقع برساخته‌ای یک‌شبه و حاصل اندیشۀ چند روشنفکر مدرن و ضدیت رضاشاه با مذهب نبود؛ بروز ایرانی مفهوم جهانی «دولت- ملت» بود که در ایران نیز در قالب خاص خود ظهور می‌کرد.
درواقع از شروع قرن پیشین مسئلۀ ملیت ایرانی به‌عنوان یک کیفیت مستقل از تنوع قومی، اختلاف طبقاتی و تمایز مذهبی به‌عنوان تنها دستمایۀ هویت ملی در ذهن و زبان ایرانیان متولد شد و یکی از عناصر مدرنیتۀ ایرانی بود. داستان‌های آخوندها دایر بر این‌که تعریف‌شدگی دقیق هویت ملی براساس ملیت ایرانی و نه مذهب شیعه نتیجۀ کار رضاخان و انگلیس و غرب‌زده‌هاست شیره‌مالی حقیقت برای حفظ جایگاه روبه‌افول مذهب در برساختن هویت ملی بوده‌است. آخرین تلاش برای جلوگیری از این حذف اصرار آقای‌خمینی بر اسلامی‌کردن انقلاب ضداستبدادی سال ۵۷ و کوبیدن مشت بر سر عنصر نامیرای ملیت و اشخاص ملی‌گرا بود. امری آگاهانه بود؛ چون به‌وقت‌نیاز (مقابله با تهاجم عراق یا افزایش حضور انتخاباتی) بر عنصر ایرانیت تأکید کرد و پس از او هم می‌کنند.

اکنون پس از این تاریخ خلاصه نتیجۀ عینی روبروی ماست: هویت ملی امروز ما را فقط عنصر ملیت می‌سازد و نه چیز دیگر. اتفاقاً عنصر مذهب در مقام حذف و سرکوب هویت ملی و پدیدۀ آسیب‌زا ظاهر می‌شود: پیوندهای زیان‌بار منطقه‌ای حکومت در لبنان، سوریه، عراق و یمن بر مبنای مذهب، بازکردن درها به روی افغانان برای کاهش عنصر ایرانیت در ترکیب جمعیت و سرکوب دائم جامعه برای ماندگاری اجزای رفتاری شیعه (حجاب، تکثر شعائر و مناسک) تلاش برای زنده و حاکم نگه‌داشتن عنصری است که دیگر در ترکیب هویت ملی جایگاه دست‌کم تعینن‌کننده ندارد.
اکنون به‌تدریج و برخلاف تلاش شبانه‌روزی اجزای تبلیغاتی پرخرج حکومت، عنصر ایمان و مذهب درحال تبدیل‌شدن به امری خصوصی و وجدانی است و نه سیاسی. تلاش حکومت برای چفت‌کردن ترکیب از-دست-رفتۀ مذهب با ایرانیت راه به مقصود نمی‌برد و برعکس... واکنش ملی سراسری دربرابر قصد ترامپ در تغییر نام خلیج‌فارس، بیش از پس‌زدن او، سبب ترس عناصری در حکومت از بالاگرفتن «شور ملی فاقد عنصر مذهب» می‌شود.
اگر روحانیت حاکم بر ایران خردمندی دورنگرانه داشت از تلاش کم‌مایۀ خود برای نگه‌داشتن رفتار و مناسک شیعی به‌عنوان عنصر اصلی هویت ایرانی دست‌برمی‌داشت.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 گیجی!

🖊 شورای سردبیری:
تأسیسات اتمی را بفرستیم برود ما را رها می‌کنند یا موشک‌ها را هم می‌باید؟ رابطه‌ با گروه‌های مسلح عرب را قطع‌کنیم راضی‌می‌کند یا می‌باید اسرائیل را هم به رسمیت بشناسیم؟ و...

این روزها ایام بی‌اطمینانی است. فقط هم ما دچارش نیستیم و طرف دیگر هم بدان دچار است. ما نمی‌دانیم از ما چه خواهندخواست و آن‌ها هم نمی‌دانند چه‌چیزی را طلب‌کنند. کاخ‌سفید هم به اندازۀ پاستور آشفته است و گیج‌می‌زند. ترامپ به اسلوب قدیم خود برگشته، به روز و ساعتی برکنار می‌کند و آدم جدید می‌آورد. طرفه آن‌که شخص رفته با آمده معمولاً اختلاف سیاسی مبنایی دارند و معنایش این است که در کاخ‌سفید هدف مشخص اندیشیده‌ای وجود ندارد؛ ناقض حرف یکدیگر می‌گویند و شروط متفاوت در برابر ایران می‌گذارند.
در ایران البته مسئله فرق‌می‌کند. اگر در آمریکا اختلافِ بین اشخاص بارز است در ایران اختلاف بین استراتژی‌ها عمده است: نمی‌دانیم مذاکره با ایالات‌متحده مفید و شرافتمندانه است یا نه و تاکتیک به‌کنار، نمی‌دانیم استراتژی ما سرانجام کجا می‌ایستد و هدف نهایی‌اش رفع تحریم است و یا آشتی با آمریکا و فرش قرمز ۱۰۰۰میلیارددلاری برای سرمایۀ آمریکایی (که می‌دانیم شوخی است ولی عقلای ما جدی‌گرفته‌اندش) و مهم‌تر از همه برآوردی از حجم مطالبات ایالات‌متحده و اهداف نهایی‌اش نداریم تا درباره‌اش تصمیم‌بگیریم.
عجیب آن که درحالی‌که حکومت ما حداقل این را می‌داند که روابطش با ایالات‌متحده دیگر نمی‌تواند به روال سابق باشد و حاضر به گذشت‌هایی است هم، انگار کاخ‌سفید دقیقاً نمی‌داند چه می‌خواهد؛ نمی‌داند در جستجوی توافق است و یا جُستن بهانه؟ نمی‌داند می‌باید اجازۀ غنی‌سازی به ایران بدهد یا منکر حقوق ایران شود؟

این چطور ممکن شده‌است؟ آیا حاصل مزاج دم‌دمی ترامپ است؟ آیا دارند با ما بازی‌می‌کنند یا واقعاً دودل و مرددند؟ پنتاگون تابع این هرج‌ومرج سیاسی است؟ در ایران پاسخی بر این پرسش‌های اساسی وجود ندارد.
کدام را بپذیریم؟ این شل‌کن‌سفت‌کنِ فاقد مضمون اندیشیده را و یا این را که سردکردن و گرم‌کردن طرحی فکر شده برای کشاندن ایران به بن‌بستِ «یا قلم بردار و امضاکن یا تفنگ بردار و بجنگ» است.
پاسخ این است که چون تحلیلی دربارۀ شیوه حاضرشدن ایالات‌متحده در این بازی وجود ندارد، حکومت باید به‌جای تکرار عبارت خط‌قرمز، به بازی خودش سامان و قطعیت بدهد:
۱- طرف‌های درگیر در مذاکره را افزایش‌دهد. الان روسیه و چین و اروپایی‌ها می‌توانند بر شیوۀ حضور آمریکا در مذاکره تاثیر بگذارند. این درست است که می‌باید با کدخدا مذاکره‌کرد، ولی قول‌ و قرار را با کدخدایی چون ترامپ که پرتناقص حرف‌می‌زند در حضور شاهد باید گذاشت.
۲- باید مطمئن‌شد هیچ‌کس در ایران جز از مسیر وزارت‌خارجه اقدام فرامرزی نمی‌کند، به‌ویژه در مورد گروه‌های موسوم به نیابتی، فقط وزارت‌خارجه تعیین‌کننده و تنظیم‌گر رابطه با آن‌ها باشد و در دوران حساس مذاکره عملی به‌تحریک از داخل یا خارج توسط این گروه‌ها انجام‌نشود: غیر از جنگ‌طلبان داخلی این گرو‌ه‌ها واسرائیل به دلایل واضح مایل به بالاگرفتن تنش‌اند: اسرائیل دارد داد می‌زند که بالستیک ایرانیِ حوثی از چهارلایۀ دفاعی آن گذشته است!
۳- آن‌که متفکر این پرونده در ایران است باید بالاخره با خودش کنار بیاید که پیراهن عثمان این مرافعه کدام است و هدف پوشیده چیست. این‌جا مسئلۀ حقوق ایران مطرح است یا روابطش با آمریکا و اسرائیل و عربستان؟ حق غنی‌سازی ایران و تکذیب آن از جانب آمریکا را فقط در دادگاهی می‌توان مطرح‌کرد که در رأس آن گروهی قاضی بی‌طرف نشسته‌اند. در این مذاکرات قاضی وجود ندارد؛ پس طرح حق بی‌مورد است. دعوای آمریکا با حکومت ایران بر سر نارضایتی از نقش آن در سیاست بین‌الملل است و به‌طریقی قابل حل! حکومت ما که دیگر چون چهل‌سال‌پیش به ستم رفته بر سیاهان آمریکا یا ظلم فرانسه بر الجزایر یا انگلیس بر هند و حق مسلمانان مورو و جنگجویان پولیساریو و مثل این‌ها کاری ندارد، برای ایالات‌متحده هم که تسخیر سفارت و کارهای مشابه آن به تاریخ پیوسته‌است. دعوا بر سر خاک هم نیست. آیا بر سر همان مداخله در اموربین‌الملل، اما در امور و مسائل جدیده نیست؟ است و مذاکره‌کنندۀ ایرانی می‌باید مانند همین رئیس سابق مجلس بداند که این یک دعوای سیاسی است و نه حقوقی.
اتفاقا، برخلاف اراده‌ای که از کاخ‌سفید ایران درآمده، مذاکره و معامله را باید در این موارد کرد و بعد به مسئلۀ اتم و موشک رسید: آیا می‌شود اعراب و یهودیان حاشیۀ مدیترانه را به حال خود گذاشت و در عوض دل آمریکا را برای رفع تحریم‌ها به دست‌آورد؟ آیا می‌شود به رقابت شیعه و سنی بر سر قدرت در عراقِ متعلق به آمریکا کاری نداشت و در عوض از تروریسم طالبانی ایمن بود؟
مسائل واقعی ما با آمریکا این‌هاست و جستجوی تضمین امنیت‌ملی در حق غنی‌سازی رفتن زودهنگام به کوچۀ بن‌بست!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 چشم‌هایت را ببند!

🖊 شورای سردبیری:
اگر وضعیت کشور در موقعیت کنونی تا حدی که خواهیم گفت بغرنج نبود مثل همیشه صبر می‌کردیم تا زمان مناسب. متأسفانه اجبار داریم که مطالبی خلاصه عرض‌کنیم.

در موقعیت حاضر اگر کسی ادعا کند بین ایالات‌متحده و اسرائیل هماهنگی و تقسیم‌کار وجود دارد نمی‌توان ردش کرد. علت ساده‌ای دارد: حتی بدون هماهنگی و در دست داشتن یک طرح مشترک نیز دو طرف یکدیگر را از نظر سیاسی به‌طور طبیعی پوشش می‌دهند. حالا هم که برنامۀ مشترک برای ایران دارند. به‌ذهن‌آوردن شیوۀ «پلیس خوب/پلیس بد» حداقل تحلیلی است که می‌شود از پیچیدگی موقعیت کنونی داشت.
در حال حاضر رفتارها چنین می‌نماید که اسرائیل نقش کارفرمای سخت‌گیری را بازی می‌کند که از نحوۀ انجام کارِ پیمانکار راضی نیست؛ غر می‌زند و انتظارات بیشتری دارد. اما رابطۀ دو طرف هرگز این‌گونه نبوده‌است و نیست؛ هردو کارفرمایند و شریک! اختیار دولت ایالات‌متحده (فرق‌نمی‌کند چه نوع دولتی) دست همان کسانی است که پدیدآوردن و حفظ اسرائیل را اراده‌کرده‌اند. این نکته را با تئوری‌های توطئه اشتباه نگیرید: مقصود ما همان برنامه‌ی درازمدتی است که کسی در داخل یا خارج از اسرائیل و یا ایالات‌متحده نمی‌تواند تغییرش‌دهد و قوانین حاکم بر چگونگی انجامش را هم میل حزبی تغییر نمی‌دهد.
تندی و قهری هم اگر در میان بیافتد، اگر نمایشی نباشد، حداکثر براساس رفتار تاکتیکی فردی (توهم تعیین‌کنندگی در ترامپ و ادعای استقلال نتانیاهو) است. در فاز عمل مشترک نه اسرائیل سرخود آتش‌بازی راه‌می‌اندازد و نه ایالات‌متحده بدون موافقت و مشارکت اسرائیل حرکت تعیین‌کننده‌ای (مثل آنچه در پایان گفتگوهای حاضر رخ خواهد داد) در منطقۀ زندگی اسرائیل انجام‌می‌دهد. در واقع هدف اعلام‌شدۀ ترامپ که رسیدن به یک توافق جامع و راهبردی تازه با ایران است، همان هدف اسرائیل باید باشد وگرنه هرگز رخ نخواهد داد. معنی دیگر این حرف آن است که هیچ تغییری بدون مشارکت دو طرف در پیش نیست و آن معنای دیگرش هم این است که دو طرف هرکاری بکنند با یکدیگر هماهنگند و همکاری مبنایی اطلاعاتی و سیاسی دارند (تنها استثناء شاید آگاهی اسرائیل از حمله به خوابگاه تفنگداران آمریکایی در بیروت درسال ۱۹۸۳ است که گمان می‌رود اسرائیلی‌ها با وجود آگاهی ایالات‌متحده را خبر نکردند تا به‌خاطر آن تلفات رفتار آن‌ها را به میل خودشان نزدیک‌کنند).
مشکل بتوان باور کرد دارودستۀ ترامپ تحولات استراتژیک را در منطقۀ تحت‌نفوذ اسرائیل بدون توافق با پشتیبانان اسرائیل در ایالات‌متحده که بر منافع مشترک اسرائیل و آمریکا متمرکزند صورت دهد. بعید است بین نتانیاهو و ترامپ کشمکشی بر سر ایران در گرفته باشد و بعید است عملیات کلان دو کشور بدون هماهنگی و اطلاع طرف دیگر صورت‌گیرد.

بغرنجی وضعیت از آن‌جا شروع‌می‌شود که ما مجبور شده‌ایم روایت روابط‌عمومی مشترک اسرائیل و آمریکا را دربارۀ اختلاف آن‌ها و نقش هرطرف بپذیریم و تکرار هم بکنیم. عجیب است ولی رخ‌داده: برای آن‌که بتوانیم با آمریکایی‌ها به توافقی برسیم خود را مجبور یافته‌ایم باور کنیم آمریکا و اسرائیل در مورد ایران اختلاف منافع و سیاست پیدا کرده‌اند. توجیه آن نیز این است که ترامپ قابل پیش بینی نیست، اهل معامله است، کمی هم خل است و کلا هم سرخود عمل‌می‌کند. درواقع داریم خودمان را به نفهمیدن می‌زنیم؛ وگرنه میلی زودهنگام به حذف نقش اسرائیل در حادثۀ مخوف اخیر بندری پیدا نمی‌کردیم.
راستش را بخواهید از نظر ما این ایرادی ندارد: به علت اشتباهات کلان سیاست‌خارجی کلاً شکست‌خورده‌ایم و له‌ولورده، یک اولتیماتوم هم دریافت‌کرده‌ایم که «یا میز یا سنگر»! خب، میز را انتخاب‌کردیم و همین‌جا هم باید آفرین بگوئیم به هرکس که ما را از طریق میز از این مخمصه بیرون‌ببرد.
گرفتاری هم از این‌جا شروع‌می‌شود که در حالی که نمی‌باید تحت‌فشار مضاعف، یعنی وقتی هم پلیس خوب دارد مذاکره‌می‌کند و هم پلیس بد روی صورتمان فندک می‌کشد، مذاکره‌کنیم، سر میز به طرف نمی‌گوییم رفیقت دارد آتش راه‌می‌اندازد. قاعدتاً می‌باید هرگونه شیطنت اسرائیل علیه ما اهرمی می‌شد برای کوبیدن بر سر ویتکافی که آن‌طرف میز نشسته، اما مجبوریم به روی خودمان نیاوریم، حساب آمریکا را از اسرائیل جدا کنیم و به مذاکره ادامه‌دهیم.

آقایان مذاکره‌کننده دائماً در مورد خروجی نهایی مذاکره، یعنی حق غنی‌سازی، حرف‌می‌زنند و این‌که اگر از ما دریغ‌شود از سر میز برمی‌خیزیم. راستش را بخواهید فعلاً قبل از این‌که بنشینیم می‌باید بگوئیم «اگر بخواهی این بازی را ادامه‌دهی و شرارت ادامه‌یابد، ما اصلاً سر این میز نمی‌نشینیم». حالا اگر هم این اولتیماتوم را علنی بدهیم یا غیر علنی فرقی نمی‌کند. ولی حتماً باید بگویند.
شرارت اسرائیل برای به‌هم‌زدن مداکره نیست؛ هماهنگ با آمریکا و برای ایجاد فشار عصبی است. فشار عصبی را باید بیرون ریخت!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#در_کرانه_روز

🏷 بی‌خیال پیمان!

سفیر ایران در روسیه می‌گوید آقای پوتین تأکید کرده‌است روابط مسکو با دیگر کشورها هیچ تأثیری بر روابط با ایران نخواهد داشت.
این حرف قبلا هم به‌طریقی دیگر گفته‌شده و مبنای حقوقی آن هم در پیمان استراتژیک ایران و روسیه درج‌شده‌است: درصورت وقوع درگیری میان ایران و کشورهای دیگر روسیه نه‌تنها خودش را موظف به دفاع از ایران نمی‌داند که حتی حاضر نخواهد بود روابطش را با کشورهای درحال جنگ با ایران تغییر دهد.
باید ممنون باشیم که روسیه این موضعش را به ایران دائماً یادآوری‌می‌کند.
بر اساس پیمان روسیه و ایران، «در صورت تجاوز به هريك از طرف‌ها، طرف ديگر هيچ كمك نظامی يا کمک دیگری كه به تداوم تجاوز كمك‌كند، به متجاوز ارائه نخواهد كرد». یعنی اگر آمریکا و اسرائیل به ایران حمله‌کنند، روسیه فقط به ادامه‌ی تجاوز آن‌ها کمک نمی‌کند. چه تعهد بزرگی در یک پیمان استراتژیک!
حتی پیمان شاهان قاجار با انگلیس هم دست‌کم می‌گفت انگلیس در صورتی که ایران آغازکننده‌ی جنگی نباشد، در آن جنگ از ایران پشتیبانی‌می‌کند.
اما ایران حاضر بوده حتی بدون داشتن پیمان، در جنگ روسیه و اوکراین هم سلاح تهاجمی به روسیه بدهد و هم کارخانه تولید پهپاد در روسیه تأسیس و اوکراین را به دشمن ایران تبدیل‌کند.
ماهیت رفتار حکومت با پوتین کاملاً پوشیده و درک‌ناشدنی است.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 فارغ از ترامپ

🖊 علی هاشمی | تحریریۀ جامعه‌نو:
بعضی تحلیل‌ها (فارغ از درستی و نادرستیِ آن‌ها) حملۀ نظامیِ احتمالی را دلیل و سرآغازی برای سقوط حکومت می‌دانند. می‌توان با بررسیِ ضمنیِ این تحلیل‌ها به این نتیجه رسید که تداعیِ نمای سقوط، تداعیِ قرینِ واقعیت نیست و حملۀ نظامیِ احتمالی، بیشتر اسباب دردسر حکومت خواهد شد تا باعث سقوط و بحرانی خواهد بود افزون بر سایر بحران‌ها؛ هر چند نباید از ظرفیتِ بالای خودبراندازیِ حکومت غافل شد!

در کنار ظرفیت بالای خودبراندازی، شرایط کشور و حکومت خود از مهم‌ترین و مؤثرترین عواملی است که می‌تواند منجر به نزدیک شدنِ بیش‌ازپیشِ حکومت به لبۀ پرتگاه شود. بلی فارغ از ترامپ و فشار حداکثری و حملۀ نظامیِ احتمالی، همین شرایط کشور و حکومت و همان ظرفیت بالای خودبراندازی، برای تداعیِ شرایط سقوط و تلوتلو خوردن در لبۀ پرتگاه، کافی و وافی است. تداعی و احتمالی که جزء ناخوشایندترین و نامطلوب‌ترین گزینه‌ها برای کشور و مردم است.

در مقام بررسیِ ضمنی این تحلیل‌ها می‌توان گفت که ناظرند بر اینکه حملۀ نظامیِ احتمالی موجب تضعیف بعضی توانایی‌های نظامی و لجستیکیِ حکومت خواهد شد؛ البته کم و کیفِ این تضعیف بستگی به قدرت حمله و میزان تخریب و خسارت و نیز آمادگی و واکنش حکومت دارد. این تحلیل‌ها می‌گویند که اگر حملات نظامی صرفاً به اهداف نظامی نباشند و مثلاً به زیرساخت‌های اقتصادی مانند تأسیسات نفتی نیز حمله شود، می‌تواند منجر به مختل شدن عملکرد آن‌ها و عواقب مترتبِ بعدی شود.
بر مبنای این تحلیل‌ها، حملۀ نظامیِ احتمالی ممکن است شکاف‌ها و اختلافات موجود بین جناح‌های سیاسی و بعضی نهادها و نیز شکاف موجود میان حاکمیت و مردم را عمیق‌تر کند. می‌توان گفت که این موارد نیز بستگی دارند به نحوۀ واکنش حکومت و میزانِ قدرت حمله و میزانِ تخریبِ زیرساخت‌های حیاتی و نیز اختلال در عملکرد کلیِ نهادها و زیرساخت‌های اقتصادی. این اختلالات ممکن است روند زندگیِ روزمرۀ مردم را مختل کنند و منجر به شروع اعتراضاتی شوند که با توجه به میزان و تداوم و وخامتِ اختلالات و نیز نحوۀ واکنش حکومت به اعتراضات، واجد خطراتی برای حاکمیت باشند و در کنار موارد پیش‌گفته، نمای سقوط حکومت را تداعی کنند (فارغ از درستی و نادرستیِ این تداعی).

در مقام جمع‌بندی می‌توان گفت که بر مبنای این تحلیل‌ها شاید حملۀ نظامیِ احتمالی منجر شود به تضعیف بعضی توانایی‌های نظامی و لجستیکی، تضعیف زیرساخت‌ها، تشدید بحران اقتصادی، شکل‌گیری اعتراضات مردمی و... که خب حتماً باعث فشار به حکومت خواهند شد اما باعث سقوط حکومت، نه! شدت و قدرت، از جمله مؤلفه‌های مهم حملۀ نظامیِ احتمالی هستند که کم و کیف آن‌ها، امکانِ تحققِ احتمالات مختلف را کاهش یا افزایش می‌دهند.

آنچه فارغ از ترامپ و فشار حداکثری و حملۀ نظامیِ احتمالی، واجد بیشترین و بالفعل‌ترین امکان برای تداعیِ سقوط حکومت و نزدیک شدنِ بیش‌ازپیشِ آن به لبۀ پرتگاه است...

- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 پینگ‌پنگ سه‌نفره!

🖊 شورای سردبیری:
درست مثل این‌که یک پینگ‌پنگ سه‌نفره در جریان باشد، آمریکا و ایران در شب دیدار با یکدیگر به‌نوبت به سراغ روسیه می‌روند. هفتۀ پیش نمایندۀ ایالات‌متحده که گویا در هر سه حوزۀ داغ اروپا و آسیای غربی (اوکراین، غزه و ایران) هم اختیار و هم تخصص دارد ساعاتی پیش از شروع مذاکره با وزیر امور خارجه ایران در مسکو بود و سپس مستقیم از کرملین به مسقط آمد و این‌بار هم روزی پیش از شروع دور دوم مذاکره، وزیر امور خارجه ایران به کرملین می‌رود تا به‌قول‌خودش پیام مکتوب برای پوتین ببرد. روسیه در مذاکرات دوجانبۀ ایران-آمریکا، جانب سوم است! چرا؟
به‌گمانی علتش این است که روسیه با هردو طرف روابط استراتژیک دارد و هردو مایلند اگر نه در حد مشاوره، حداقل اطلاعی از آن‌چه در سردارند به پوتین برسانند. رئیس‌جمهوری اوکراین هم که به او تکلیف‌شده از بخش‌هایی از اوکراین چشم‌پوشی‌کند در کنار نشسته و منتظر است ببیند سهمش در ثمن‌های معاملۀ به‌واقع سه‌جانبۀ آمریکا، روسیه و ایران چیست.

ما نمی‌توانیم عاقبت این بازی موش‌وگربه را دقیق پیش‌بینی‌کنیم؛ اما می‌توانیم چگونگی استراتژیک‌بودن روابط در این موضوع را حداقل در مورد ایران و روسیه تشخیص‌دهیم.
رابطۀ استراتژیک محصول موقعیت (اقتصادی، جغرافیایی، بین‌المللی) است. غالباً در تمیز تفاوت میان «استراتژیک‌بودنِ روابط دو کشور» با «مهم‌بودن جایگاه طرفین در استراتژی طرف مقابل» توجه و دقت وجود ندارد. مثالی بزنیم: روابط اقتصادی روسیه و ایران هیچ‌گاه برای آن‌ها استراتژیک نبوده‌است: سهم مبادلات روسیه با ایران کم‌تر از یک دردصد تجارت خارجی ۷۰۰میلیارد دلاری آن‌هاست و در نیمۀ اول سال پیش که آمارش در دست هست ایران کم‌تر از ۵۰۰میلیون دلار صادرات به روسیه داشته است. در مقابل بسنجید با ترکیه که سال پیش با آن‌ها ۸/۵میلیارد دلار تجارت داشته؛ آن هم درحالی‌که ترکیه مجبور به رعایت تحریم‌ها علیه روسیه هم بوده است. رابطۀ روسیه با ترکیه استراتژیک است، ولی اهمیت استراتژیک جغرافیایی ایران برای روسیه بیشتر از ترکیه است؛ چون رابطۀ استراتژیک حاصل موقعیت است.

حتی نگاهی سرسری هم به نقشه می‌تواند نشان‌دهد که موقعیت جغرافیایی روسیه برای ایران جنبۀ استراتژیک ندارد؛ جز آن‌که چون خرسی بزرگ نشسته بر سر لانۀ خرگوش فرض‌شود. اما موقعیت جغرافیایی ایران برای روسیه جنبه استراتژیک دارد؛ حداقل از دورۀ قاجار و پهلوی اول و پهلوی دوم: زمانی ایران حدفاصل روسیه و هند بوده که بزرگترین دارایی استعماری بریتانیا بوده، در زمان رضاشاه (دوران کمونیستی در قالب اتحاد شوروی) مسیر استراتژیک دریافت مهمات از متفقش ایالات‌متحده بوده، زمان محمدرضاشاه و جنگ سرد سپر دفاعی غرب در برابر آن بوده‌است. پس از آن را هم رویمان نمی‌شود بگوییم؛ که رابطۀ روسیۀ پوتین با حکومت موجود ما چه بوده‌است. اهمیت این‌ها حاصل تأثیر جغرافیا در ساخت استراتژی روسیه در قبال ایران بوده‌است.

کوتاه‌کنیم: ایران یک دارایی استراتژیک برای روسیه است اما می‌توان شواهد بسیار آورد که روسیه دارایی استراتژیک ایران نیست. معنایش این است که روسیه می‌تواند بر سر ایران معامله‌کند، اما ایران نمی‌تواند بر سر روسیه معامله‌کند. چه بسا رفت وآمدهای پیش از این دیدارها برای چانه‌زنی با پوتین باشد؛ چانه‌زنی برای شیرین‌کردن معامله برای آن‌ها که برتری استراتژیک دارند. پینگ‌پنگ سه نفره چنین ماهیتی دارد: تو در برابر دو بازیکن روبرویی تنهایی، آقای حکومت!

طبق‌معمول نصیحت ما این است که به روسیه اعتماد استراتژیک نیست؛ نداشته‌باشید. سیاست بین‌الملل بازار صادرات پرتقال و گوجه‌فرنگی و فلفل‌دلمه‌ای نیست که بتوان یخ‌زده از دزفول و یزد به روسیه فرستاد. ماهیت مشاورات تیم ترامپ با پوتین و ماهیت پیام ما برای پوتین با همدیگر ارتباط دارند؛ اما نه تجانس دارند و نه ترادف و نه هم‌گونی. فقط یک نقطۀ اشتراک دارند: تکه‌ای از سرنوشت ایران!
حکومت را به عمیق‌کردن نگاهش به استراتژی دفاع‌ملی، گسترده‌کردن افق آن و محاسبات راهبردی دقیق‌تر دعوت می‌کنیم!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#معرفی_کتاب
چاپ بیست‌ویکم منتشر شد
شناسایی و شکار جاسوس
نوشتهٔ پیتر رایت
ترجمهٔ محسن اشرفی
انتشارات اطلاعات

«شناسایی و شکار جاسوس» زندگی‌نامۀ شغلی بی‌پرده‌پوشی پیتر رایت، افسر ارشد سابق ضداطلاعات بریتانیا، است که با استفاده از تجربیات و تحقیقات او در مورد تاریخ جامعه اطلاعاتی انگلیس، در همراهی با پاول گرینگراس، روزنامه‌نگار سابق و فیلمساز صاحب‌سبک بریتانیایی، نوشته‌شده‌است.
این کتاب ابتدا در سال 1985 در استرالیا منتشر شد و بلافاصله هم با حکم دادگاهی در انگلیس توزیع و انتشارش در انگلستان (اما نه اسکاتلند) ممنوع شد. در سپتامبر 1987 دولت انگلیس از دولت استرالیا هم خواست جلوی انتشار کتاب را بگیرد، ولی در ژوئن 1988 دادگاهی در استرالیا با این درخواست مخالفت کرد - کتابی جنجال برانگیز که ادعای فاش‌کردن بسیاری از رازها را دارد.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 سرگیجۀ شنبه!

🖊 شورای سردبیری:
نمی‌باید جای تعجب داشته‌باشد که این روزها مجبور می‌شویم زیاد دربارۀ قذافی و لیبی بنویسیم؛ به احتمال زیاد علتش این باشد که تعداد رهبران دیوانه و تصمیمات دیوانه‌وار و یک‌شبه و تغییر سریع و بی‌منطق رفتار آن‌ها در دنیا زیاد شده‌است!

داستانی هم که امروز برایتان تعریف‌می‌کنیم متعلق به دهۀ هفتادِ قرن پیش است؛ دورانی که قذافی در اوج دیوانه‌سری‌ها و تصمیمات عجیب‌وغریب بود. یک‌روز به‌یک‌باره در لیبی اعلام‌شد انگلیسی‌ها حق خروج از لیبی را ندارند. اگر حافظه خطا نکند در آن‌هنگام حدود هزار نفر تبعۀ بریتانیا در لیبی حضور داشتند و بیم این‌که قذافی گروگان گرفته‌شان به سرعت بالا گرفت. دولت بریتانیا متوحش شد و ناو جنگی فرستاد و بحرانی بین‌المللی پدید آمد. معمر قذافی و دستگاه تبلیغاتی‌اش هیچ توضیحی دربارۀ این فرمان نمی‌دادند و فقط براساس رسم دوران به استعمار بریتانیا فحش‌می‌دادند و ناله و نفرین هم می‌کردند.
البته در این‌مورد خاص حرفی بی‌ربط به بریتانیا بود؛ چون لیبی در دوران استعمار مستعمرۀ ایتالیا بود، نه بریتانیا. بحران ادامه‌یافت و هنگامی که پس از چندروز قذافی فرمان‌داد همۀ انگلیسی‌های مقیم و مسافر بریتانیایی در لیبی را در یک‌جا جمع‌کنند بحران به اوج خود رسید و خطر حملۀ بریتانیا و متحدانش به لیبی جدی‌شد. آن‌گاه در اوج بحران اعلام‌شد انگلیسی‌ها را جمع‌کرده‌اند تا آقای قذافی شخصاً به آن‌ها هدیه‌داده و لطفش را به انگلیسی‌ها نشان‌دهد، علی‌رغم این‌که ملکۀ آن‌ها را شخص محترمی نمی‌داند. بعد از آن هم گفتند خروج آزاد است و جز خندیدن به ریش قذافی چیز دیگری برای کسانی که دنبال سرگرمی و سیرک بودند نماند. همۀ انگلیسی‌ها هم که بسیاری‌شان در بخش نفت بودند بلافاصله و از ترس یک دیوانگی دیگر لیبی را ترک‌کردند.

حالا شاید بشود علت این یادکردن فراوان از قذافی و لیبی را درک‌کرد. فکرتان جای بد نرود! منظور انداختن نگاهی به تصمیمات لحظه‌ای ترامپ و کاخ‌سفید بود. معلوم نیست دنیا را مسخره‌کرده و یا واقعاً عقلش پاره‌سنگ برمی‌دارد و یا یک هدف استراتژیک پنهان پشت این تاکتیک‌های برق‌آسای بین‌المللی وجود دارد؟ حتی کشور فکور چین را که در عرصۀ بین‌الملل سنجیده قدم برمی‌دارد به تحرکات سریع واداشته و به‌نظرمی‌رسد آن‌ها هم نمی‌دانند پشت این تصمیمات ترامپ چه چیزی خوابیده‌است.
افزون بر عرصۀ اقتصاد در عرصۀ سیاست هم همین است. وزیر امور خارجۀ ایران شنبه درحالی دربرابر نمایندۀ رئیس‌جمهوری آمریکا می‌نشیند که کل دستگاه حاکمیت و خیل مشاوران و خردمندان کشور معنای اعمال و حرف‌های تاکتیکی ترامپ و کاخ سفید را نمی‌دانند و از هدف نهایی و اقدامی که در عمق ذهن آمریکایی‌ها طراحی‌شده خبر ندارند و حتی حدس هم نمی‌توانند بزنند که نقشۀ آمریکا چیست.

این‌ها را نگفتیم که خودمان حدس و تفسیری بدهیم؛ چون ما هم مطمئن به قضاوت‌های خود نیستیم. فقط می‌توانیم اطمینان‌بدهیم در آن بالا هم کسی تفسیر و تحلیل قطعی و آگاهی از برنامۀ آمریکا ندارد و بیشتر با توکل و توسل به عمان می‌رویم تا استراتژی و تاکتیک!
کسی که از اهداف استراتژیک ژنرال جبهۀ مقابل خبر ندارد، نمی‌تواند به‌درستی و نتیجه‌بخش‌بودن استراتژی خود مطمئن‌باشد و تحرکش از روی لاعلاجی، بلاتکلیفی و حدس و گمان است!
پس خیلی منتطر حل معقول مسئله نباشید. البته انتظار سرعت در تغییرات معقول است!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 برگشت‌ناپذیر

🖊 علی هاشمی | تحریریۀ جامعه‌نو:
خاورمیانه طی مدت اخیر شاهد تغییرات مهمی بوده است. برجسته‌ترینِ این تغییرات شامل حالِ حماس و حزب‌الله و حکومت سوریه شد و حوثی‌های یمن نیز دارند شامل می‌شوند. تغییراتی که تا حدود زیادی برگشت‌ناپذیر نیز بوده‌اند و مثلاً دربارۀ حکومت سوریه کاملاً برگشت‌ناپذیر است و اسد و حکومتش به تاریخ پیوسته‌اند.
بررسیِ بعضی از شرایط این گروه‌ها و حکومت اسد، نمایی از تغییراتِ (احتمالیِ) پیش روی حکومت ما نیز می‌دهد. در باب حکومت اسد، مثلاً در شش ماه منتهی به سقوط حکومت، اقتصاد کشور به خاطر تحریم‌ها و جنگ داخلیِ طولانی و فساد و ناکارآمدیِ حکومت در آستانۀ فروپاشی بود. این شرایط در کنار مواردی همچون تورمِ بالا که مردم را به ستوه آورده بود و نیز کمبود و گرانیِ روزافزونِ اقلام خوراکی و مواد غذایی (برنج، گوشت، میوه)، بیش‌ازپیش به نارضایتی‌ها دامن زده بود.
بیکاری چنان در حالِ درنوردیدنِ جامعه بود که اگر طاعون به جان جامعه می‌افتاد این‌چنین آن‌ها را خوار و زمین‌گیر نمی‌کرد. جنگ و شرایطِ ناپایدارِ پس از جنگ و ناآرامی و درگیریِ همیشگی و احتمالِ همیشگیِ شروع درگیری‌ها، در کنار تورم و رکود و نیز تحریم‌هایی که علاوه بر زمین‌گیر کردنِ صنایع و کسب‌وکارها، سرمایه‌گذاری خارجی را نیز محال کرده بودند، رونق اقتصادی و جان گرفتنِ کسب‌وکارها و به‌تبع آن کاهش بیکاری را تبدیل به محال‌ترین روندها کرده بود. روندهایی معمولی که در کشورهایی با شرایط معمولی، ابتدایی‌ترین مؤلفه‌ها برای یک زندگی معمولی بودند و نبودِ این زندگیِ معمولی، جوانان و مردم سوریه را بیش‌ازپیش به مهاجرت و یا به عبارت بهتر و دقیق‌تر فرار از کشور رهنمون می‌کرد.
شرایط کشاورزی و کشاورزان نیز نامساعد بود. تخریبِ زمین‌ها و کمبود آب که در پشت سدها به‌خوبی قابل‌مشاهده بود و تغییر اقلیم و از همه مهم‌تر، سال‌ها و سال‌ها سوء مدیریت و ناکارآمدی، یکی از ارکان اقتصاد در سال‌های گذشته را تبدیل کرده بود به یکی از بحران‌های بزرگِ اقتصاد و کشور و مردم و نیز عاملی برای نارضایتیِ بیش‌ازپیشِ این قشر، از حکومت و شرایط کشور.
کاهش و یا به عبارت بهتر و دقیق‌تر سقوط ارزش پول ملی نیز علاوه بر اینکه قدرت خرید مردم را به‌شدت کاهش داده بود، خود دلیلی مضاعف برای نارضایتیِ مردم از حکومت و نیز ناتوانی و ناکارآمدیِ حکومت بود. حکومت برای جلوگیری از سقوط ارزش پول ملی فاقد توان بود و یا به عبارت بهتر و دقیق‌تر عاجز از کوچک‌ترین اثربخشی حتی برای حفظ وضع فلاکت‌بارِ موجود بود و پول ملی روزبه‌روز بی‌ارزش‌تر می‌شد.
وضع دارو نیز بهتر از موارد پیش‌گفته نبود. جنگ و فروپاشی اقتصادی باعث کاهش واردات دارو شده بود و همین منجر به گرانیِ سرسام‌آور و کمیاب و نایاب شدنِ دارو. گرانیِ سرسام‌آور و کمیاب و نایاب شدنِ دارو لزوماً شامل داروهای خاص نبود بلکه حتی مسکن‌های ساده نیز سر از بازار سیاه درآورده بودند. سوریه در چنین شرایطی و متأثر از عوامل مهم و تعیین‌کنندۀ خارجی، درنهایت سقوط حکومت را تجربه کرد. تغییری برگشت‌ناپذیر!
حزب‌الله لبنان نیز تغییرات مهم و برجسته‌ای را تجربه کرد. این گروه که پیش از تحولات اخیر با حمایت مالی و نظامیِ حکومت، در عرصۀ سیاسیِ لبنان و روابط منطقه‌ای قدرتی تعیین‌کننده داشت و از مهم‌ترین ابزارهای بازدارندگیِ حکومت و واجد نقشی مهم در استراتژیِ دفاعی و تهاجمی‌اش بود، پس از تحولات اخیر بی‌اغراق زیرورو شد.
اسرائیل با کشتنِ حسن نصرالله و نیز فرماندهان ارشد این گروه و با عملیات‌های متعدد (مانند عملیات پیجرها) که اغلب موفقیت‌آمیز نیز بودند، هیمنۀ حزب‌الله را شکست. این حملات و ضربات متعدد منجر به توافقِ آتش‌بس با اسرائیل شد. توافقی که با عزم و اراده و تصمیمِ پیشینِ حزب‌الله برای مشارکت در جنگ غزه همخوان نبود اما فشارهای نظامی و سیاسیِ بی‌سابقه و ضربات اسرائیل، حزب‌الله را برای پذیرش شرایط جدید متقاعد کرد.
حزب‌الله علاوه بر تجربۀ موارد فوق، در عرصۀ افکار عمومی نیز آن جایگاه پیشین را از دست داد و علاوه بر این، شاهد نارضایتیِ عمومی از خود نیز بود زیرا درگیری‌های حزب‌الله و اسرائیل، مشکلات گوناگونی را به لبنان و مردم لبنان تحمیل کرد. پر بیراه نیست اگر گفته شود که حزب‌الله نیز تغییری برگشت‌ناپذیر را تجربه کرده است و شواهد و قرائن حاکی از آن است که بازسازیِ حزب‌الله و بازگشت به جایگاه پیشین، اگرنه محال اما بسیار بسیار دشوار و دور از دسترس خواهد بود.
شاید بررسیِ اجمالیِ همین دو مورد برای سنجش عیار ادعای برگشت‌ناپذیر بودنِ تغییرات اخیر در خاورمیانه کافی باشد...

- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

#الف

🏷 مسئلۀ نیابت!

🖊 تحریریۀ جامعه‌نو:
برای آن‌ها که کمتر از هفتادسال دارند اندکی تاریخ بگوییم. حدود شصت‌سال‌پیش یک جریان استفاده از نیروهای نیابتی پیدا شد که بزن‌بهادر آن کشور شاهنشاهی ایران بود. البته داستان آن‌روزها از آن‌چه این روزها جریان دارد و در حال رسیدن به نقطۀ پایان است پیچیده‌تر بود: یمن ایستاده روی گور تمدن باستانی‌اش کشور بسیار عقب‌افتاده‌ای بود (همان لنگ‌بندان و نان‌خشک‌خورانِ مقصود آقای ولایتی) و انگلیسی‌ها هم برای سلطه بر تنگۀ مهم باب‌المندب در بندر عدن و اطراف آن مستقر بودند و جنگی ابتدایی میان قبایل آن‌جا پیش‌می‌بردند. بخشی از مردم جنوب یمن به‌نیابت از انگلیس با قبایل شمالی مخالف امام مخلوع یمن می‌جنگید. بعد مصر به‌نیابت از شوروی وارد جنگ شد و ناصر احمق که نمی‌توانست جلوی اسرائیل از خودش دفاع‌کند قبایل یمنی را بمباران‌کرد. پادشاهی سعودی و اردن هم به‌نیابت از انگلیسی‌ها از قبایل حامی امام مخلوع در شمال یمن حمایت‌می‌کردند.
داستان با خروج اجباری انگلیس از یمن و تقسیم یمن به دو کشور ختم شد. جمهوری تشکیل‌شده در جنوب آن رفت زیر علم مارکسیسم و نیروی‌نیابتی شوروی شد در جنگ شرق و غرب بر سر سلطه بر تنگۀ مهم هرمز. کشور عمان ساحل جنوبی تنگۀ هرمز را در اختیار داشت و یمن‌جنوبی به‌نیابت از اتحاد شوروی با راه‌انداختن جنبشی در منطقۀ ظفار در جنوب‌غربی عمان کوشید حکومت عمان را تضعیف و احیاناً ساقط‌کند و ساحل جنوب تنگۀ هرمز را زیر کنترل نیروهای هوادار شوروی ببرد. حالا نوبت ایران بود که به‌عنوان نیروی نیابتی غرب وارد معرکه شود و به کمک سلطان عمان برود و منطقۀ ظفار را از هواداران اتحاد شوروی پاک‌کند. ارتش ایران وارد ظفار شد و نیروی نیابتی شوروی را پس‌زد. یک علت ارادت سلطان عمان به ایرانی‌ها همین محبت البته نیابتی قدیمی است.

می‌توانیم از این جنگ‌ها و رقابت‌های درهم‌پیچیدۀ نیابتی مثال‌های بیشتری بزنیم اما بس است. بهتر است به میراث‌دار همۀ آن تجربه‌ها یعنی حکومت خودمان برسیم. البته ده‌روز پیش اعلام‌شد ایران نیروی نیابتی ندارد ولی دوروز پیش یک مقام ناشناس به روزنامۀ تلگراف گفت ایران نیروهایش را از یمن هم بیرون‌می‌برد. حکومت ایران گاهی با گردن افراشته و گاهی نیز با سری فروافکنده و پنهان‌کارانه در این بازی شرکت کرده و البته اخیراً هم عقب‌نشینی ناگزیر را پذیرفته‌است؛ داستانی است شرم‌آور!

با پیروزی انقلاب‌اسلامی ‌حکومت تازه‌تأسیس و کم‌تجربه یک‌باره از هول حلیم شیرجه‌زد در دیگ داغ: از نخستین پیام‌های آقای خمینی یکی هم دعوت از عشایر و ارتش عراق بود برای سرنگون‌کردن صدام درحالی‌که صدام انحلال ارتش ایران را از جانبط حکومت می‌دید و مشغول محاسبۀ زمان مناسب برای حمله به ایران تضعیف‌شده بود. سپس ایران دربارۀ کار نیابتی چیزهای بیشتری آموخت و به تشکیل و حمایت از نیروهای نیابتی پرداخت. از بلاهت‌های عمیقی چون مداخله در فیلیپین و ایرلند و الجزایر که بگذریم، مرحلۀ پیشرفته‌تر تمرکز بر کشورهای عربی منطقه بود. توهم حاکمان کشور همۀ کشورهای منطقه را غیراسلامی، نوکر بیگانه و مستحق سرنگونی می‌شمرد.
از پول‌دادن به قبایل بدوی و صحرانشین گرفته تا راه‌انداختن تظاهرات در ایام حج با شعار نابودی آمریکا و اسرائیل پیشه‌شد: همه با نتایج مصیبت‌بار. تکامل‌یافته‌ترین نیروی نیابتی حزب‌الله لبنان بود که البته تعیین‌کنندگی‌اش نه به‌خاطر سنجیدگی رفتار حکومت بلکه به‌خاطر ساختار فرقه‌ای حکومت لبنان بود. ولی برخی دیگر جز اسمی و تبلیغاتی نبودند و بعضی هم عملیات داشتند؛ البته همه بی‌ثمر و فراموش‌شده.

با گذشت زمان و مشخص‌شدن بی‌فایده‌بودن این نوع نایب‌گرفتن‌ها توجیهاتی استراتژیک برای دفاع از این نوع فعالیت‌ها جستجو شد. اولین آن‌ها محاصرۀ اسرائیل برای نابودکردن آن بود. سپس در مراحل پیشرفته‌تر استراتژیست‌ها از آن تعاریف و مفاهیم دفاعی (استراتژی پیرامونی -peripheral) درآوردند و از همان زمان هم بود که ما جرأت کردیم از آن‌ها انتقاد نرم کنیم و سپس در سال‌های اخیر اعمال و هزینه‌های آن‌ها در لبنان، سوریه و عراق را سرشار از بلاهت بدانیم. امروزه همه از این عواقب آگاهند، پس زیاده‌گویی نمی‌کنیم.
آخرین تحول اعلام مقام ایرانی به روزنامۀ تلگراف بوده که خبر آن را دادیم. ایران از این نوع فعالیت‌ها طرفی نبسته و زیان‌کار و پشیمان، شکست‌خورده و ناکام از داشتن روابط سازنده با همسایگان در گوشۀ رینگ افتاده‌است!

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

🔍#در_جستجوی_واقعیت

قول چت‌جی‌پی‌تی به جامعه‌نو:
🏷 بعد از این جواب واقعی می‌دهم!

🖊 تحریریه جامعه‌نو:
اخیراً یکی از اعضای گروه جامعه‌نو هوش‌مصنوعی چت‌جی‌پی‌تی را در یک بحث مهم اقتصادی به چالش کشیده‌است. گفتگو خیلی عادی شروع‌می‌شود و چت‌جی‌پی‌تی هم پاسخ‌های معمول دستگاه نظری سرمایه‌داری را می‌دهد که بعداً هم آن‌ها را «نظرات متعادل» توصیف‌می‌کند، ولی وقتی با نقاط‌ضعف پاسخش روبرو می‌شود، به‌تدریج حواسش را جمع‌می‌کند که با شخص آگاهی طرف صحبت است و می‌پذیرد که برخی جوانب پاسخ را پنهان کرده‌است و می‌پذیرد «نمی‌تونم انکار کنم که شرکت‌های فناوری، از جمله شرکت‌های سازنده‌ی من، در محیطی فعالیت‌می‌کنن که تحت‌تأثیر قدرت‌های مالی و سیاسی قرار داره. بعضی پاسخهای اولیه‌ی من ممکنه بیشتر از دیدگاه‌های رایج و رسمی بیان.»

در پایان بحث، چت‌جی‌پی‌تی‌ می‌پذیرد که صداقت نداشته و از این گفتگو درس گرفته و قول‌می‌دهد بعد از این حقیقت را به بهترین شکل ارائه‌کند و اطلاعات «واقعی» بدهد!

این مکالمه جذاب را که خود چت آن را خلاصه و ترجمه‌کرده همراه با متن اصلی به همراهان، به‌ویژه علاقه‌مندان به اقتصاد و مسائل سیاست بین‌الملل تقدیم‌می‌کنیم.
بخش اول خیلی تخصصی است، اما آخر بحث بسیار جذاب می‌شود. با امید به‌اینکه قول وجدانی چت‌جی‌پی‌تی به تحریریه‌ی جامعه‌نو برقرار بماند، توجه شما را به این گفتگو جلب می‌کنیم.

ترجمه‌ی فارسی خلاصه‌ی گفتگو را در instant view و با لمس اینجا بخوانید. اگر هم حساب کاربری چت‌جی‌پی‌تی را دارید برای خواندن متن کامل به زبان اصلی اینجا را لمس‌کنید.

🆔@jameeno

Читать полностью…

جامعه نو

سقوط
نویسنده: معتمد ماه‌بخشان
چاپ اول: پاییز ۱۴۰۲، نشر مهری

🆔@jameeno

Читать полностью…
Подписаться на канал