رسانه روزنامهنگاران مستقل تماس با ما: @jameeno_pr
#در_کرانه_روز
در خبرهای درگوشی آمدهاست که یک مقام قطری برای تجدید رابطه و یا اصلاح رابطه بین ایران و سوریه به تهران میآید. اگر چنین است، معلوم نیست کدام طرف به این رابطه نیاز دارد.
بعید است آن تروریست سوری مورد پشتیبانی کشورهای اروپا و آمریکا و ترکیه نیازی به رابطهی دوستانه با ایران داشتهباشد. اما ظاهراً ایران بسیار به این تجدید رابطه نیاز دارد؛ چون گویا علاوه بر آنچه برای حفظ خاندان اسد در سوریه هدر رفته، یعنی علاوه بر پولِ بر-باد-رفتهی زمینها و خانههایی که برای تغییر ترکیب جمعیتی سوریه خریدهشدهبودند، حکومت ایران سرمایهگذاریهای مستقیمی هم در این منجلاب خاورمیانه کرده که اگر کاملا به شکل دورهمی و بیقرارداد رسمی نباشند احتمالا قابل بازیافت است. پس ما به این تجدید و بهبود رابطه نیاز داریم.
نکته این است که نمیباید یکوقت برای به دستآوردن دل آن تروریست کتوشلواری بذل و بخششی کنیم. حفظ آبروی از دسترفتهی محور به اصطلاح مقاومت، ارزش خرج حتی یک دلار بیشتر در سوریه و لبنان را ندارد!
🆔@jameeno
#ارسالی_همراهان_جامعه_نو
🔸فراخوان خرید و جمع آوری وسایل گرمایشی برای خانواده های عشایر محروم ترین نقطه استان خوزستان.
در شمال استان خوزستان مردمان زحمت کش عشایر که محل سکونت بخش زیادی از آنها مرز استان خوزستان و چهار محال و بختیاری است در سرمای طاقت فرسایی بدون گاز لوله کشی و وسایل گرمایشی زندگی می کنند.
طی چند مرتبه بازدید از خانوارهای عشایری این منطقه ۴۵ خانوار رو شناسایی کردیم که نیاز مبرمی به بخاری نفتی دارند.
▫️هموطنان زحمت کش عشایر رو در این سرمای طاقت فرسا یاری کنیم.
▫️شماره کارت جهت واریز کمک های نقدی نزد بانک کشاورزی:
۶۰۳۷۷۰۷۰۰۰۳۷۴۶۴۹
به نام موسسه پایکار آدلان تاراز
شماره شبا:
Ir۹۷۰۱۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۹۹۹۵۱۸۳۸۹
▫️هزینه خرید یک عدد بخاری نفتی ۱/۰۰۰/۰۰۰ تومان
شماره تماس جهت کسب اطلاعات بیشتر و ارسال فیش واریزی: ۰۹۹۳۹۴۳۳۹۵۰
▫️آدرس:
خوزستان-شهرستان اندیکا-قلعه خواجه-روبروی اداره شیلات(جهاد کشاورزی قدیم)
▫️لطفا به وسیله باز نشر این فراخوان دیگران را هم در این امر خیر مشارکت دهید.
🆔 @jameeno
#الف
🔸بذر... و زمستان!
▫️شورای سردبیری: «بیست و هشتم ماه مه ۱۸۷۱ یکشنبه روزی بود. بخش اعظم نبرد در پاریس تمام شده بود. چند سنگرِ سقوط ناکرده در اطراف بلویل بود که آنها هم تا ساعت یازده تسخیر شدند. خورشید ناپدید و مه، بر همهجا مستولی بود. بارانِ مداوم هم روزهای آینده را تاریکتر میکرد؛ اما اعدامها ادامه داشت... آن فضا را بعدها کارخانهای که مسلسلها در آن کار میکنند توصیف کردند...» این توصیفی است از روزِ شکستِ مدافعانِ کمونِ پاریس در حدود صدوپنجاه سال پیش. توصیف اینجا به پایان نمیرسد و ادامه دارد: «تاریخساز بودن به معنیِ اشتباه کردن هم هست... و باید از اشتباهات هر جنبشی درسِ عملی گرفت.« («بعد از کمون» درسهایی برای آموختن –ویلیام کلیر رابرتز).
برای ایرانیانِ آرزومندی که در ربع آخر قرن چهاردهم شمسی به آیندۀ بهتری برای میهن خود اندیشیده و در جستجوی آن، دو دورۀ اصلاحات و اعتدال را از سرگذرانده و اکنون دورۀ سوم را با نفی و امتناعی شورشگرانه آغاز میکنند، باید چشماندازهای تازهای گشود. آنها اکنون در آغاز زمستانِ دومین سالِ قرنِ پانزدهم در تمنای تغییری بنیادین، بین امید و ناامیدی و شورش و سکوت، سعی صفا و مروه میکنند. پیِ مرهمی بر زخمهایشان هستند و چنین نجوا میکنند که چه میشود و چه باید کرد؟ خواندنِ تاریخ، بهترین مرهمِ زخمِ تن و زنده نگه داشتنِ امید آنهاست: همۀ جنبشها، روزهای سخت و بیامید هم داشتهاند!
جهان در گذری چند هزار ساله به ما میآموزد که چگونه دنیایمان را در حد تواناییِ خود و در جهت بهساختِ زمانه تغییر دهیم. یکی از هزاران حادثۀ این تاریخِ چند هزار ساله، تشکیل کمون پاریس است که در ابتدا چیزی دربارهاش آوردیم: تحولخواه و شورانگیز و جرقهآسا و ناکام، که سرنوشت و کیفیاتش بسیار به موقعیت امروز ما شبیه است، هر چند خودش ماهیتی کاملاً متفاوت با «برآمد شهریور۱۴۰۱» داشت. از مشابهتِ عمرِ تقریباً هفتاد روزۀ این دو جنبش و جزئیات دیگر که بگذریم، آن شباهتِ امید و ناکامی، عمدهترین شباهتهاست. همۀ جنبشها از این روزها دارند!
🆔 @jameeno
🔺اینجا بیشتر بخوانید.
#الف
🔹معبر ایمن!
▫️شورای سردبیری: بیایید فرض کنیم در اواخر آبان، زمانی که جنبش مهسا به وسعت ایران جریان داشت و اسناد حاکیاند اجزای حکومت در جلسات خود تعادل از دست داده و ناامید شده بودند، تحولی رخ میداد: قوۀ عاقلۀ نظام بر قوۀ جاهلۀ آن فائق میشد، کشتیبان را سیاستی دگر میآمد و به فکر نشان دادن نرمش میافتاد. چگونه باید آن را نشان میداد که نشانۀ عقبنشینی و شکست نباشد؟
قاعدتاً رویکرد صلحآمیز نشان میداد؛ یعنی مثلاً علامت میداد هزاران دستگیر شده را به طریقی راحتتر و بهفوریت مرخص کنند تا بعد، نیروی مسلح غیررسمی را از میدان کنار میکشید، دانشگاهها را انگولک نمیکرد (کارش در دانشگاهها را بهتر از این نمیشود نامگذاری کرد) و کارهای عاقلانهای از قبیل اعلام تعطیلیِ آن مرکزِ پر شررِ گشت ارشاد. اما اگر صرفاً قرار بر همین کارها بود، ترسِ اصلیاش حتماً محقق میشد: این تصور پیش میآمد که جا زده و اوضاع بدتر میشد. این نتیجه را میتوان بهسادگی از روی اثری سمی گرفت که با مضمون «کارشون تمامه» در حال تزریق و جذب به بدنۀ جامعه بود: عدهای برای جلوتر آمدن تشویق میشدند و کار به سامان نمیرسید؛ عقلانیت و سازش باید دوطرفه باشد !
راه برونرفت از این کجگمانیهای دوطرفه و منجر به وقوع بنبست، برداشتنِ یک گام دیگر بود: حکومت باید میتوانست به جماعتی که هر روز خشمگینتر میشد نشان دهد در حال مذاکره با مخالفان و نمایندگانی از معترضان است! چنین کاری در زمان مناسب یک آرامبخش قوی (هرچند موقت) و معطوف به نتیجۀ مرحلهای است. در دیماه سال ۵۷ شاه پهلوی جداً به فکر سازش با آقای خمینی افتاد. به سراغ نیروهای سیاسیِ میانهرو رفت تا بهواسطۀ آنها با آقای خمینی که پیش از به قدرت رسیدن، نمایندگی تام مردم را کسب کرده بود، وارد گفتگو و معامله شود. دیر شده بود. در ایران همیشه دیر میشود. خلاصهاش اینکه عدهای نپذیرفتند، برخی بله گفتند ولی گفته شد در پاریس با آنها دیدار نخواهد شد و داستان اینطور تمام شد که آقای خمینی متکی به برتری مطلقِ زورِ خیابانی توده، حتی بعد از رفتن شاه اعلام کرد با جلال تهرانی رئیس شورای سلطنت فقط وقتی دیدار میکند که استعفا کرده باشد. فقط خدا میداند ما چند بار دیگر این نوع پایان را تجربه خواهیم کرد.
حالا که داریم فرض میکنیم، این را هم بپرسیم اگر حکومت میخواست در آن شرایطِ فرضی که گفتیم، وارد گفتگو هم بشود چه کسی دربرابرش بود؟ هیچکس! از گفتن این حرفها نمیخواهیم وارد موضوعِ دستمالیشدۀ نبودِ رهبر برای جنبش و امتیازِ بیسر بودن و از این قبیل مباحث تجریدی شویم. اگر هم این جنبش سری داشت لابد یکی از همین یأجوج و مأجوجهایی بود که دارند بر سر رهبری جنبش مهسا یقۀ هم را میدرند. آنها که ردند، پس اگر میخواست سر معتبری داشته باشد، آن، چه سر ورهبری بود؟
🆔 @jameeno
🔺اینجا بیشتر بخوانید.
#الف
🔹به قیمت جان!
▫️علی هاشمی / جامعه نو: اعتراضِ مردم به حاکمیت و توأمان و بلادرنگ درگیریِ حاکمیت با مردم ماجرای چند دهۀ اخیر است. چراییِ این مسئله بهجای خود که «یکی قصه پر آبِ چشم» و خشم است اما تکرارِ ریختنِ خونِ جوانان وطن نه بهجای خود! حرف و اعتراضِ مردم، که هزار و یک دلیلِ مشهود و منطقی دارد، همیشه منطقی و آرام ابراز و با ارادههایی که فکر میکنند پنهاناند و صد البته رسوای دو عالم، به خشونت سوق و چهبسا هل داده میشود و بعد بازوی پر زورِ آن ارادهها، مشت اول را در گلولۀ اول میگذارد و خونِ یکی را میریزد و خونِ خلقی را به جوش میآورد و باقی را همه میبینیم و میدانیم. پیِ تشریح و تحلیلِ این نیستم و حرفِ دیگری دارم.
در برهۀ هر انتخابات و فقط در آن برهه، گروهی بندۀ قدرت (در قالب حزب و تشکل و روزنامه و هر آنچه بیستواندی سال دیدیم و دانیم) به طمعِ خوانِ نعمت، مدام از هزار و یک درد و مشکل به مردم میگویند و خودشان را و برنامۀ خودشان را حلّالِ مشکلات جا میزنند و فردای رأی ملت، نه مردم را میشناسند و نه چیزی از مشکلاتِ آنها میدانند و همگی با پا میروند و میدوند وسطِ خوانِ نعمت! درحالیکه یکی از کارویژهها و اصلاً وظایف حزب و گروه و روزنامه و آدمِ مرجعِ سیاسی اشاعۀ آگاهی و آموزش است. آیا نباید در آن بیستواندی سال بهجز پیگیریِ برنامههای قدرتمحورِ خود، برای آموزشِ شهروندان جهت کنشگری و دانستنِ سادهترین نکات و مسائل دراینباره، کاری میکردند؟ مگر نه این است که کشور در دو دهۀ اخیر مدام و هر روز بیش از دیروز، درگیرِ مشکل و بحران بوده است و مردمِ معترض در خیابانها و مقابلِ سازمانها و وزارتخانهها بودهاند؟ خب این جرثومههای نامبرده چرا برای ساماندهیِ اعتراضات و آموزش و آگاهسازیِ مردم برای ابرازِ قانونی و بیدردسرِ اعتراضات، اقدامی نکردند؟ خدا را شکر همه هم کمیتۀ جوانان و کارگران و آموزش و زنان و پژوهش و چه و چه دارند و بروی بخواهی عضو شوی، اول فکر میکنی بروی در یک زمینه صاحبرأی شوی و بعد بیایی درخواستِ عضویت بدهی که البته زهی خیالِ باطل که همه دکور است! بله، در بعضی روزنامهها و نشریات مطالبی منتشر شده و میشود اما بسیار کم است و اغلب نه مناسبِ حال.
از پیِ سکوت و بیمسئولیتیِ این منفعلانِ طمّاعِ قدرت (که البته حُبّاً لِفُلان ساکت و برای سرزنش مردم، باز هم حُبّاً لِفُلان، زبانی دراز و گزنده دارند)، خونِ جوانان وطن، چنان اشکِ مادران سر برنگرفته از سجاده، جاری به سر و صورت است. اگر در آن بیستواندی سال، بیشتر شریک قافله بودند و کنشِ درست و مؤثر را به مردم آموزش میدادند، شاهدِ اینهمه درگیری با مأمورانِ تا بن دندان مسلح و آمادۀ مشت اول نبودیم. درگیریهایی که در کمغمترین حالتِ ممکن منجر به دستگیریِ خشن و زندانِ با اعمال شاقه میشوند و در خونافشانترین حالت، منجر به تصویرِ دستی که سنگی دارد و هنوز به پشتِ سر نرسیده که به لقای گلوله میرسد. طنز ماجرا اینجاست که در این وانفسا، همان حکومتی که لالِ شیونِ «دخترم مریضه» بود، امروز منادیِ گفتگو است و مشتی خاماندیش، منادیِ خشونتپرهیزی؛ که مثبتاندیشم که میگویم خاماندیش.
🆔 @jameeno
🔻اینجا بیشتر بخوانید.
#الف
🔺فوتبال در مصاف با خوشههای خشم
▫️زهره قلیپور / جامعه نو: هر رویداد سرگرمکنندهی جمعی اعم از هنری یا ورزشی، از جمله جشنوارههای هنری و مسابقات ورزشی بسته به گستردگی جامعهی مخاطب، شبکهی هواداران و منابع و حامیان آن، ناخواسته از نقش سرگرمکنندهی خود فراتر میرود و در قامت یک تجربهی جمعی با سویههای فرهنگی و بعضاً دینی، اجتماعی و بعضاً سیاسی متجلی میشود. از این حیث یک رویداد ورزشی مثل مسابقهی فوتبال واجد دو بُعد بسیار مهم است که هم آن را از یک رویداد فرهنگی یا سیاسیِ صرف متمایز میکند و هم مانع میشود که آن را یک سرگرمی محض بپنداریم.
بُعد نخست از خصیصهی نمایشگری یا اجرایی فوتبال ناشی میشود. فوتبال واجد ریختاری ناایستا و متشکل از بدنهایی (بازیکنانی) است که بهرغم تبعیت از قوانینی محدود، سیالیتی نامحدود اما قاعدهمند را به نمایش میگذارند. در این سطح، گویی با یک اجرای نمایشی (پرفورمنس) طرف هستیم، هیچ نتیجهی قابل پیشبینی و راهنما و نقشهی متقنِ قبلی برای نحوهی اجرای آن وجود ندارد و شور و هیجان مسابقه حاصل گشودگی آن به روی امکانهای بیشمار آینده است، طوری که موفقیت و شکست نهایی نیز به خردهرویدادهای آنی، مقطع و سرعت عمل در کاربرد فنون دفاعی یا تهاجمی در میدان مسابقه و کم و کیف هواداری از اجراگران آن بستگی دارد. از سویی حامیان یا نظام حمایتگری که با شیوههای تشویقی و تبلیغی خود، تماشای مسابقه را به اولویتی در زندگی روزمره تبدیل میکند بسته به درجهی بزرگیاش از حیث قدرت و نفوذ و ثروت، در تبدیل این رویداد از یک اجرای صرفاً سرگرمکننده به موقعیتی برای تحقق خواستها و منافع تامینکنندگانش ایفای نقش میکند. اهمیت این دو وجه در قبال رویدادی چون مسابقات فوتبال در سطح جهانی به منتهای درجهی خود میرسد.
▫️بخشی از یادداشت: سیمون کریچلی، فیلسوف انگلیسی معاصر در کتابی که به تحلیل فلسفی فوتبال اختصاص داده، از هواداران یک تیم فوتبال به مثابه حافظه و بایگانی آن تیم نام میبرد و اذعان میکند بازیکنان و مربیان، میآیند و میروند اما هوداران پابرجا هستند، گویی تیم فوتبال بیشتر به هوادارانش تعلق دارد تا بازیکنانش. او حتی با اشاره به این وابستگی، همدلی و مشارکت متقابل بین بازیکنان از یک سو و تیم و هوادارانش از سوی دیگر، فرم سیاسی متناظر با فوتبال را سوسیالیسم معرفی میکند. اما در سطح جهانی این وابستگی فضای تازهای برای تنازع میان منافع و مطالبات از رهگذر نشانهها میگشاید چون میدان مسابقه در رقابتهای جام جهانی، محل رویارویی میان هواداران تیمها در سطح نخست، و صاحبان قدرت در سطح بعدیست لذا محمل ابراز ملاحظات و مطالبات و نشانههای دستههای متعدد است و ازاینرو عرصه را به روی تفسیرهای تازه میگشاید.
🔻اینجا بیشتر بخوانید.
#یادداشت_روز
🔸مطالبه واقعی، پذیرش واقعی!
▫️تحریریه جامعهنو: بالاخره آنچه افراد سیاسی باتجربه انتظارش را داشتند رخ داد: هیاتی از اصلاحطلبان حکومت جمهوری اسلامی با چند مقام میانی حکومت دیدار کردند و تقاضاهایی را از جانب جامعه در برابر آنها قرار دادند. جای امیدواری دارد که این ابتکار عمل از جانب حکومت یک اقدام خردمندانه و پیگیرانه باشد، اما با توجه به اطلاعات قابل اتکای منتشره میتوان انتظارات بیشتری داشت.
خلاصه و صریح میتوان به هیات رئیسه جبهه اصلاحطلبان گفت باید در دیدار اول پیرامون اوضاع مغشوش کشور و پیدا کردن راه عبور از بحران وخیم کنونی با مقامات امنیتی حکومت تصریح کرده باشد که دیدار دوم منوط به اجرای تقاضاهای حداقلی این جبهه در دیدار اول است وگرنه به عملکرد آن نمیتوان امید داشت.
اگر این شرط مطرح نشده باشد، لازم است از سوی این جبهه اعلام شود برای عملی شدن دیدار دوباره، در انتظار رفتار حکومت میماند، بدین طریق میتوان جبران مافات کرد.
شرط خروج کامل همه نیروهای لباس شخصی از همه نقاط کشور و سپردن وظیفهی برقراری نظم به نیروی انتظامی باید بدون هیچ قیدی در برابر نمایندگان مذاکرهی حکومت استوار بماند.
بعید است اصلاحطلبان با وجود حسن نیت قادر باشند روحیه عدم سازش با حکومت را که در جامعه و بویژه در میان جوانان جاریست تلطیف کنند، اما میانداری آنها به عنوان یکی از شانسهای کشور برای پرش از روی بحران بنیانکن کنونی، تنها در صورتی محقق میشود که دستاوردهای قابل لمسی را کسب کنند. حکومت درک چندان روشنی از این موضوع ندارد اما اصلاح طلبان که شناخت بهتری از جامعه دارند باید فوریت اقدامات لازم و قابل توجه و اعتمادبرانگیز را برای آنها تشریح کنند.
🆔 @jameeno
#دیدگاه_همراهان_جامعه_نو
🔸لباس شخصیها و امنیت ملی
🖌امیرحسین علینقی
▫️نادیده گرفتن اقتضائات دولت و حاکمیت ملی از یکسو و غلبه نگاه کوتاهمدت به مدیریت در کشور باعث شده است تا جامعه و حکومت ایران، در ارتباط با آنچه موضوع «لباس شخصیها» خوانده میشود، به ورطه پرمخاطرهای وارد شود. اکنون به نظر می رسد که این مساله در حال تبدیل شدن به یک معضل امنیتی بزرگ در کشور است. در ادامه تلاش میکنم تا ابعاد ضدامنیتی این موضوع را از دو زاویه حقوقی و استراتژیک تبیین کنم. گذار موفق از این روزهای سخت، بدون تغییر جهت در نظام حکمرانی کشور، از جمله تجدیدنظر جدی و فوری، در آنچه معضل لباس شخصیها مینامم، میسر نیست.
الف) ابعاد حقوقی
۱. ارتباط حقوق با موضوع امنیت ملی، ناشی از وجود قید «ملی» در ترکیب «امنیت ملی» است. در حقوق اساسی، ابعاد حقوقی دولت ملی بررسی میشود و طبیعی است که اگر مسالهای امنیتی، وصف «ملی» داشته باشد، مورد توجه حقوقدانان نیز قرار میگیرد. پیشتر در مقالهای با عنوان «بررسی مفهوم امنیت از زاویه حقوق اساسی»(۱) به بررسی این موضوع پرداختهام، که در چند جمله عصارهاش را بیان میکنم. حقوقدانان در توصیف یک دولت ملی از چهار مفهوم «جمعیت»، «سرزمین»، «حکومت» و «حاکمیت» استفاده میکنند که از میان این چهار رکن، مفهوم حاکمیت(۲) در کانون مباحث دولتهای ملی قرار دارد. اگر چنین باشد «حاکمیت ضابطه و معیار نهایی امنیت دولتهای ملی است. دولتهای ملی، به علل گوناگون با افزایش یا کاهش جمعیت و سکنه مهاجر به کشور و یا از کشور خود کنار آمدهاند، بخشهایی از سرزمین کشورهای متعدد جابجا شده است و در طول زمان، نوع و سازمان حکومتها نیز دگرگون شده است، اما تمامی این تحولات در بستر بقای دولتهای ملی، و گاه به قصد حفظ دولت-کشور انجام شدهاند.» (همان مقاله) در نتیجه، مفهوم حاکمیت در کانون ملاحظات امنیتی دولتهای ملی قرار دارد و یک سیاست امنیت ملی، مترصد دفاع از «حاکمیت ملی» است. دولتهای ملی را نهاد «خشونت مشروعیت یافته» مینامند و انحصار در کاربرد این خشونت، آنها را از دیگر بازیگران متمایز میکند.
🆔 @jameeno
🔺اینجا بیشتر بخوانید.
#توئیتر_جامعه_نو
🖇به علت بروز اشکال فنی، امکان بارگذاری توئیتها در حساب توئیتری جامعه نو فراهم نشد.
۱- استراتژیهای تثبیت امنیت اجتماعی بر دو بنیان نظری متفاوت استوارند: وحدتمحور و انشقاقگرا. در اولی، عناصر امنیت پایدار از تلاش حکومت برای گردآوردن مردم یک جامعه متکثر زیر یک آرمان عمومی و درسایه نگاه یکسان و پدرانه حکومت به همه گرایشها و برابری حقوق همه فراهم میآید...
۲- در استراتژی ثبات امنیتی انشقاقگرا، حکومتها با تزریق تعارض و دشمنی بین مردم در زمینههای اعتقادی، قومی، نژادی، توزیع انتخابی رانت، و اعمال تبعیض درحقوق اجتماعی، مردم را در برابر یکدیگر قرار می دهند وامنیت را در برقراری تعادل وحشت بین بخش لهیده جامعه و حکومت میدانند.
۳- امنیت انشقاقگرا شکننده و دستخوش هر نوع تحرک کنترل نشدهای است: امنیت به مثابه آرامشی گورستانی، که توفانهای بنیانکن ازدل آن زاده میشود.
شیوه تثبیت امنیت درایران مبتنی بر استراتژی دوم است واکنون دوران توفانی آن فرارسیده است!
🆔 @jameeno
#الف
🔺«عمامه پرانی» و نقش روحانیت در ترویج آن
▫️نیما پاکزاد / جامعه نو: پدیده «عمامهپرانی» از میانههای موج جدید اعتراضات مردمی دو ماه اخیر مشاهده شد و به نظر میرسد به تدریج در حال گسترش باشد. برخی با نقد این پدیده، آن را واکنشی در جهت تکمیل چرخه خشونت میدانند و افراد را از تکرار آن حذر میدهند. اما در مقابل عدهای این رفتار را عکسالعملی منطقی در برابر پدیده «حجاب اجباری» توسط حکومت توصیف میکنند.
اما فارغ از قوت و ضعف استدلال طرفین پدیده عمامه پرانی، باید به چرایی بروز چنین رفتاری از سمت بخشی از جامعه توجه داشت. گروهی از جامعه که هرچقدر آن را از نظر تعدادی کم تصور کنیم، اما نمی توان وجود آن را انکار کرد.
افرادی که به هشدار منتقدین که روحانیت یکرنگ نیستند توجه یا باور ندارند. از نگاه این دسته از مردم اینکه گفته شود گروه بزرگی از روحانیون که موسوم به «طیف سنتی» هستند از ابتدا نه خواهان انقلاب بودند و نه همراه آن، معنایی ندارد. این مردم هرچند ممکن است تک صدایی از سید محمود طالقانی را در مخالفت با حجاب اجباری شنیده باشند، اما اساسا از وجود روحانیون نواندیش در بدنه حوزهها اطلاع ندارند. بنابراین باید ابتدا به این فکر کرد که چرا بخشی از جامعه، طیفبندی برای روحانیت قائل نیست و تمام روحانیون را حامی سیاستهای جمهوری اسلامی میداند؟
دلایل زیادی در این مسئله دخالت دارند، اما در این یادداشت فقط به یک مورد مهم که حاصل پژوهشی جدید با عنوان «آینده نگاری الزام به حجاب در افق 1411» است اشاره می شود. در بخشی از این پژوهش دیدگاه 41 مرجع تقلید مشهور و موثر در خصوص حجاب اجباری مورد بررسی قرار گرفته است. در این لیست تنها حضرات بروجردی، سید محسن حکیم و خوانساری دوران حکومت جمهوری اسلامی را تجربه نکردند، اما سایرین همگی بخشی از دوران این نظام اسلامی و البته قانون حجاب اجباری را تجربه کردند. همچنین حدود 10 نفر از این مراجع همچنان در قید حیات هسته و جنبش اخیر مردم را درک کردهاند.
توجه به دیدگاه مراجع از این نظر اهمیت دارد که بدانیم، موضوع حجاب اجباری که یکی از الزاماتی هست که حکومت به اسم دین بر جامعه اعمال کرده است و این اجبار حکومتی از نخستین روزهای زمزمه انجام این کار تا به امروز، همواره مورد نقد و اعتراض اقشاری از جامعه بوده است. همچنین مسئله حجاب (جدا از مسئله اجبار آن توسط حکومت) یکی از اموری است که به دلیل ماهیت آن همواره مورد توجه روزمره جامعه اعم از مذهبی و غیر مذهبی قرار داشته است و عموم روحانیون تاکید ویژه بر آن دارند.
🆔 @jameeno
🔻اینجا بیشتر بخوانید
🔺روایتی از کوهِ نسخههای باد کرده و سیاستِ جدیدِ «همشهری»
🔹از این جیب به آن جیبی که هر دوی آن «جیبِ» مردم است
▫️پژمان موسوی / جامعه نو: به حرف نیست، وقتی رسانهای، بنگاهی، شرکتی یا هر کسبوکاری، ضدِ مردم باشد، بلافاصله همان «مردم» به آن واکنش نشان میدهند و حرفِ آخر را میزنند.
وضعیتِ این روزهای روزنامهی همشهری، نه از روی ادعای مدیراناش بر «سخنگویی مردم» و نه حتی مخالفاناش بر «ضدیت با مردم»، که دقیقا از روی تعداد برگشتیها و نُسَخِ «باد کرده»ی هر شبِ آن قابلِ ارزیابی است. برای این کار هم نیازی به یک گروهِ «حقیقتیاب» نیست، هر کدام از ما هر شب میتوانیم به کیوسکهای مطبوعاتی مراجعه کنیم و کوهِ نسخههای بادکرده را ببینیم.
در چنین شرایطی است که انتشارِ نامهی مدیرعامل همشهری به معاونتهای شهرداری تهران که در آن از «دستورِ» زاکانی شهردار تهران مبنی بر خریدِ ۱۵۰۰ نسخه به صورتِ روزانه پردهبرداری شده است، مهم و قابل تامل قلمداد میشود.
معنای این اقدام این است که با بودجهی عمومی روزنامه منتشر میکنند، کسی آن را نمیخرد، نسخههایش باد میکند، برای جبران، «از این جیب به آن جیب» در دستورِ کار قرار میگیرد تا روزنامهشان همچنان منتشر شود. غافل از اینکه هر دو «جیب» متعلق به مردمی است که هیچ نسبتی با این روزهای همشهری ندارد…
🆔 @jameeno
#دیدگاه_همراهان_جامعه_نو
🔺در جستجوی عقل سلیم
🖌حسن اسدنیا
▫️نگاهی به بعضی شعارهای مخالفان وضعیت حکمرانی موجود نشان می دهد در بعضی اعتراضات به تدریج، شعارها از بیانهای لطیفی چون «زن، زندگی، آزادی» و «مرد، میهن، آبادی» که بسیار نکته بینانه و ایجابی است به سمت شعارهایی حاوی نفی از جمله « تا ... کفن نشود ...» و «می کشم می کشم ...» و شعارهایی از این دست لغزیده است. خطاست اگر ضمن همدلی با ناراحتی جمعی، این اشتباه را به جماعت خشمگین از هر طرف یادآوری نکنیم. به قول نیچه کسی که می خواهد با اژدها بجنگد باید مراقب باشد خود به هیولا بدل نشود. البته که اینجا اژدها استعاره ای از سیستم معیوب و فاسدی است که به دلایل مختلف سال به سال درون نظام خزیده و بالیده است. کافی است به یاد آوریم، از دلایل انقلاب علیه نظام شاهنشاهی نیز یکی همین سر بر آوردن فساد بعضی از سران دولت و حکومت سابق بود. ناراحتی افراد قابل درک است و البته که کشته شدن تاسف آمیز بسیاری از هموطنان، از دختران و پسران راهپیمایی کننده در خیابان گرفته تا نمازگزاران زاهدان و یا زیارت کنندگان شاهچراغ و یا بسیجیان و پرسنل نیروی انتظامی، باعث تراکم خشم بسیاری در گروه های مختلف درگیر شده اما باید دانست اگر قرار باشد عقل سلیمی این میان حاکم گردد، فرصت عمل محدود است و خویشتنداری، بسیار حیاتی و فرصت زا. به همین علت باید نظام حکومت در این اندیشه تامل کند که نهایتا پس از این به ویژه با تیز شدن دندان طمع بعضی کشورها، سختگیری بیشتر و داغ و درفش نه تنها به نفعش نیست که در صورت تکرار و شدیدتر شدنش زیانی سخت تر از این بابت نه تنها به او که به ایران خواهد رسید. یادآوری این مساله به بیانی تحلیلی است. از آن سو باید به معترضان نیز هشدار داد، که گرچه ممکن است مقابلۀ خشن با ماموران یا لباس شخصیها یا حتی روحانیون در حال، به آنان دل خوشی و خنک دلی بدهد اما به قول مولوی «خون به خون شستن محال آمد محال». بیان خشن از هر طرف که باشد، خطرناک و غیرسازنده است و گفتار ناپاک می تواند به عمل اشتباه و ناقض غرض اولیه منجر شود. در هر صورت، شجاعت عمل کنشگرانه (و نه واکنشی) برای عمل در جهت اصلاح ابتدا باید از طرف حکومت که به هر صورت هنوز دست بالا را دارد، نشان داده شود. شجاعتی که بتواند تفاوت افکار جامعه را با خود بپذیرد، آن را درک کند، به آن احترام بگذارد و در جهت خواسته های به حق آن گام بردارد. کمیته های حقیقت یاب واقعی با مقبولیت جمعی تشکیل داده و مسببان کشته شدن افراد را بدون پرده پوشی و مصلحت سنجی معرفی کند. اگر بیان مذهبی در پذیرش این گزاره موثر است که باید از امام علی(ع) نقل کرد: «النجات فی الصدق». بیان حقیقت بدون مصلحت سنجی های معمول از آن جهت سبب تاکید دوباره است که جامعه بتواند کنش متفاوتی از حکومت مشاهده کند و دوباره از پس دستگیری و خاموش کردن هر آن که اعتراضی به آرامی یا تندی گفته، ذهن جامعه به سمت این شعر اخوان ثالث نگراید که سرود: «کاوه ای پیدا نمی آید دریغ! کاشکی اسکندری پیدا شود!»
🆔 @jameeno
#دیدگاه_همراهان_جامعه_نو
🖌امیرحسین علینقی
🔸در عدمتعهد یک تفکر، تصویری گویاتر از تصویر فوق نیست؛ و همچنین است در خطری که چنین افاضاتی برای یک جامعه دارد.
این نتیجه رواج گفتمان نظامی است. عاقبت انتقال تفکر صلب لشگری به فضای متکثر مدنی، وضعیت امروز جامعه ماست که زمین کسب و کارش با سرعت در مسیر سوخته شدن است.
از سربازهایی که لباس غیرنظامی بر تن دارند، زیاد داریم. همین دیروز یک "نظامی" مدیرعامل یک شرکت هواپیمایی "کشوری" شد.
کافی است تا آنچه این سرباز گفته را در فضای سیاست خارجی، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع ترجمه کرده و با عملکردهای جاری مقایسه کنیم، تا متوجه شویم که چه آتشی به جان این سرزمین افتاده است. یحتمل با همین توجیه است که نیروهای حافظ نظم، به خود حق میدهند تا از هر معترضی، در سطحی فراتر از یک "دشمن"، در خیابانهای ایران، پذیرایی کنند: نظامی کردن امر انتظامی!
آنچه آینده این سرزمین، این مردم، و حتی دینشان را تهدید میکند، بیاناتی از این دست است، که به لطف حوادث روزگار، از سطح جلسات آموزشی و توجیهی، به رو آمده است. "سیاست سرزمین سوخته" را جدی بگیریم.
🆔 @jameeno
#توئیتر_جامعه_نو
🖇به علت بروز اشکال فنی، امکان بارگذاری توئیتها در حساب توئیتری جامعه نو فراهم نشد.
۱- شرایط غریبی است. حکومت کشتار نمیخواهد، اما کارش در یورش به افراد و ساختمانها ازجنبه نوع و شدت، به شرایط پس از کودتای نظامیان آمریکای لاتین درسالهای دهه هفتاد شبیه است. انگار که حکومت علیه بقایای مشروعیت خود کودتا کرده باشد: اتکا به خشونت عریان، سرکوب به مباشرت لاتها و لمپنها!
۲- غولهایی را از بطری درآورده که به بطری برنمیگردند وبهزودی در کنترلش نخواهند بود. همه لمپنها شعبان جعفری نمیشوند که تا آخر به آقایشان وفادار بمانند. لابداین مهم نیست، اما فعلا دارند کارهایی میکنند وخواهند کرد که حکومت نه میتواند مسئولیتش را بپذیرد و نه به موجودات خیالی منتسب کند!
۳- درحالیکه نخبگان فکور جامعه درتلاشند وجه مدنی اعتراضهای جاری را گسترش دهند و مطالبات اجتماعی را به شکل معقولی صورتبندی کنند، اما حکومت تلاش دارد از این کار جلو بگیرد! گرایش حکومت در برخورد با تحرکات موجود این است که تحرک دوماهه اخیر یک شورش کور، هرچند پر آسیب باشد.
۴- شورشها آسیب تخریب ساختمان دولتی و بلند شدن صدای رگبار گلوله و از دست رفتن جان مردم را در پی دارند، اما درنهایت قابل سرکوبند. درمقابل، خیزشهای اعتراضی مسالمتآمیز و مطالبهمحور خصلت توسعهیابنده وملی مییابند وانرژی آنها غیرقابل مقاومت است. آشکار نیست چرا خشونت حکومت فزاینده است؟
🆔 @jameeno
#الف
🏷 مستعمره!
🖊 تحریریه جامعهنو:
حکومتِ «فرقهترکیب» نوع جذابی از حکومت برای وارسی و درس گرفتن است. در این نوع حکومت، به بهانۀ اینکه جمعیت کشور متشکل از مردمانی با چند باور دینی یا گرایش فرقهای است، یک شرکت سهامی سیاسی تعبیه میشود تا برای شکلگیری حکومت نوعی تعادل سیاسی پدید آید. بارزترین شکل این نوع حکومت در دوران جدید در لبنان پدید آمد. در جریان تقسیم میراث عثمانی بین بریتانیا و فرانسه (خطکشی سایکسـپیکو) تکۀ لبنان که به فرانسه رسید سرزمین زیبا و پربرکت ساحل مدیترانه بود که ایجاد حکومت در آن، مشکل بود و عاقبت یک جمهوری درست کردند با نخستوزیری از سنیها، رئیس مجلسی از شیعیان و رئیسجمهوری از مسیحیان. هر یک را به نسبت تعداد جمعیتش قدرت دادند؛ یعنی سنیها تکۀ اصلی را از کیک قدرت دارند. کارکرد خوبی برای فرانسه داشت. هیچکس حاکمیت کامل نداشت و سیستم مستعمرهمانندی بود. رونق گرفت و بیروت معروف شد به عروس خاورمیانه ولی این به خاطر بیسامانی و شل بودنِ حکومت بود. بهشت قاچاقچیان، جاسوسان، فراریها، خوشگذرانها و طبیعتاً جنگ پنهان سیاسی بود. آن سه فرقه هم در این شرکت سهامی سر سازش نداشتند و تکلیف چنین شرکتی هم معلوم است، همیشه ورشکسته. سادهتر بگوییم، وضعیت چنان است که در این کشورها امکان تشکیل و قدرتگیریِ حزب و جبهۀ ملی نیست و کنترلشان بسیار آسان است. هر فرقهای بدون شرم و حیا خود را حقوقبگیرِ هر جایی که بخواهد میکند. حزبالله لبنان که رهبر مرحوم آن میگفت همۀ آبونان و حقوق و خرجِ حزبالله از ایران میآید و تا وقتی ایران پول داشته باشد ما هم داریم و خلاص، (نقل غیرمستقیم کردیم) آدمِ راستگویی بود و پز این وضع را هم میداد.
البته چون سیستم مناسبی برای صاحبان جهان است، آمریکاییها بعد از صدام آن را برای عراق که چشموچراغ نفتخوارانِ آمریکایی است بسیار مناسب یافتند. جمعیت عراق را به سه شعبۀ سنی و شیعه (فرقههای مذهبی) و کردی (پارۀ قومی) تقسیم و حکومت را بین آنها تقسیم کردند. چون این حکومتسازی متأخر است و شمایلش را همه میدانند، چگونگیِ ترکیبش را توصیف نمیکنیم. افتضاحی است که فقط آمریکاییها میتوانند ادارهاش کنند، آنهم با در مشت داشتنِ همۀ سیاستمداران.
اشکالِ این حکومتها برای مردمان کشورها این است که آنها را از وجه ملی تهی میکند و یک عناد و رقابتِ سایندۀ دائمی پدید میآورد که نافی وحدت و قدرت ملی است. میتوان آنها را اداره کرد و تا ابد سرورشان بود. آمریکاییها ماهانه و حتی روزانه تعیین میکنند که عراق از ایران برق و گاز بگیرد یا نه و کدام مرز باز باشد یا بسته و کدام بانک و تا چه روزی اجازه دارد با ایران تبادل داشته باشد و... حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
عارضۀ مهم این ترتیبات، امکان مداخلۀ کشورهای کمقدرتتر در این کشورها از طریق خریدن رهبران فرقههاست. در لبنان، ایران و اسرائیل از این روش سود بردهاند. اسرائیل زمانی صرفه را در خریدن رهبران مسیحی یافت و ایران در زمانی دیگر امکان مداخله را از طریق شیعیان. در عراق هم همینطور، اسرائیل با خریدن رهبران کرد و ایران از راه پول دادن به سران طوایف شیعه. سرنخ اصلی البته دست ایالاتمتحده است. وقتی اراده کند فلان دارودستۀ وابسته به شیعه دیگر دست از پا خطا نکند و خمپارهپراکنیاش کلاً پایان یابد، این اتفاق میافتد. اگر بخواهد، دارودستۀ معروفِ مسلح تا حد منحل شدن نیز ظرفیت پذیرش تحکم دارد. بیشتر نمیگوییم چون مافیای شریک و بدخویِ همان دارودسته در ایران، تا حد محو آثار وجودی «جامعهنو» نفوذ دارد.
داستان دعوای اخیر داخلیِ لبنان بر سر فرود هواپیمای ایرانی در لبنان نیز در شمار عواقب و مزایای دستساز کردنِ حکومت فرقهای است. ایران چند دهه پیش با خرج کردنِ پول در لبنان گروه حزبالله را سازمان داد و بهویژه در جنوبِ آن، رفتار مستعمرهسازانهای در پیش گرفت که نتیجه هم گرفت. بعدازاینکه حزبالله برای مشارکت در سازوکارِ سیاسی و مجلس لبنان وجه سیاسی را نیز به ماهیت نظامی خود افزود، ایران عملاً میتوانست در لبنان کارکرد سیاسی هم داشته باشد؛ البته باعثِ وابستگیِ سازوکار سیاسی لبنان به پول ایران، احساس ابرقدرتی در حکومت ایران و نفرتِ همۀ ایرانیانِ غیرحکومتی از این رابطه شد. شعار بسیار هشیارانۀ نه غزه،نه لبنان (که برخی اصلاحطلبانِ ترسو در ابتدا آن را محکوم کردند) زادۀ همین رابطۀ سرطانی و بدخیم بود.
از داستان فرودگاه بیروت میگفتیم. تصور این است که حکومت، صندوق دلار میگذاشته در هواپیما برای پرداخت حقوقِ اعضای حزبالله. چنین نیست؛ حق و حساب آنها از طرق خروجیِ امثال چای دبش، با پولشویی و در خارج پرداخت میشود. داستان فرودگاه، شکل لبنانیِ چیزی است که در سوریه رخ داد. واکنش چاقوچلههای فرقۀ لبنانی، در برابر ارادۀ ایالاتمتحده و اسرائیل، برای اعمال تغییرات عمیق در خاورمیانه!
🆔@jameeno
#دیدگاه_همراهان_جامعه_نو
🔺امنیتی کردن اقتصاد و رویای ثبات آن
🖌امیرحسین علینقی
▫️«...ثبات بخشیدن به اقتصاد، یک ضرورت است و لازمه آن، اتخاذ تدابیر اقتصادی جامع از یکطرف، و مبارزه بیامان با عناصر معارض ثبات و پیشرفت، از طرف دیگر است. اینکه یک اقلیت سه چهار درصدی، مطامع خود را به موازات جنگ دشمن و به قیمت آسیب زدن به معیشت ۹۶ درصد مردم دنبال کنند، قابل تحمل نیست. باید برای صیانت از زندگی مردم، بر اخلالگران سخت گرفت. اخلالگران دانهدرشت باید در کنار تحمل مجازاتهای عادی، مجازات همراهی با جنگ اقتصادی دشمن را هم متحمل شوند. باید در کنار اصلاح روندهای غلط اقتصادی، ارتکاب جرائم را پرهزینه کرد. مجازات هم صرفا اعدام و حبس نیست و میتواند به جریمهها و محرومیتهای اقتصادی و مالی و بانکی و اجتماعی توسعه یابد. التهابآفرینان، قیمتسازان مصنوعی، و سفتهبازان نباید کمترین احساس امنیتی داشته باشند....»
عبارات بالا بخشی از ستون اصلی صفحه دوم کیهان امروز (۱۲ دیماه ۱۴۰۱) است. کلیدواژههای اصلی این عبارات، کلیدواژههای وام گرفته شده از عرصه امنیتاند. این در حالی است که ظاهراً پیشنهاد شده است تا از انرژی نهفته در این کلیدواژهها برای «ثبات بخشیدن به اقتصاد» استفاده شود. در بخش دیگری از همین یادداشت، حتی توصیه شده است که از «قرارگاه» و «کارکرد قرارگاهی» برای مدیریت بر این امور استفاده شود.
دشمنان درشت و ریز کشور، که گویا تعدادشان رو به فزونی است، بهکنار.
اما فرض کنید که بازنشستگان ایرانی، که سرمایه اندوخته محدودی را در بانکها به ودیعه گذاردهاند تا، به وقت نیاز، از محل سودش زخمی را الیتام بخشند، با ناامیدی از وضعیت روند مدیریت اقتصادی و نرخ تورم کشور، با مراجعه به بانکها، متمایل به تبدیل دارایی نامطمئن ریالی خود به دارایی مطمئنتری باشند (یکی از آنها را چند روز پیش با چند برگه گواهی سپرده در بانکی دیدم. گفتگوی جالبی با هم داشتند). حال فرض کنید که تعداد این افراد بسیار زیاد هم باشد و اقدام هماهنگ نشده آنها، وضعیت پولی بانکها و کشور را متلاطم و «ملتهب» کند. آیا این بازنشستگان بختبرگشته، که به قصد حفاظت از مختصر دارایی خود اقدامی انجام داده و نظام بانکی کشور را ملتهب کردهاند، آن گونه که در مقاله کیهان آمده، به اتهام التهابآفرینی، مجرماند؟ نقش حکومتی که با خلق بیامان پول، رندانه، دارایی مردم را میبلعد، چیست؟
همین توصیف را میتوان در باب صاحبان ثروتی که داراییهای بیشتری دارند و ظاهراٍ «حق» دارند تا از دارایی خویش حفاظت کنند، انجام داد. اگر آنها از سودهای بانکی نامید شده و تلاش کنند تا ثروت خود از مسیر دیگری حفظ کنند و تلاش جمعی آنها به «التهاب» در بازار منجر شود، «قیمتساز مصنوعی» و «سفتهباز»اند؟
عبارت آخر نقل شده از روزنامه کیهان را میبایست چندین و چند بار خواند و سپس به این پرسش پاسخ داد که آیا از دل این عبارتها، و به عبارت بهتر، از دل این نگرش، اقتصاد کشور در مسیر ثبات قرار خواهد گرفت یا خیر؟
مادام که گفتمان امنیتی-نظامی، که کلیدواژههایش در تار و پود یادداشت کیهان لانه کرده، بر فضای عمومی کشور (یعنی نه تنها بر عرصه امنیت، بلکه بر دیگر عرصهها) حاکم باشد، بعید است که بتوان امیدوار بود تا در نرخ استهلاک سرمایه، که اکنون برای چهارمین سال متوالی از نرخ سرمایهگذاری پیشی گرفته است، تغییری صورت پذیرد.
انتظار رشد که هیچ. رویای امروز ما، رسیدن به ثبات و همترازی نرخ استهلاک و سرمایهگذاری است.
🆔 @jameeno
#الف
🔺براندازی، القا یا امکان؟
▫️علی هاشمی/ جامعه نو: به قول سعید مدنی جامعهشناسِ در بند، «جامعۀ ایران یک جامعۀ جنبشی است؛ یعنی جامعه، نارضايتیِ خود را در قالبها و اشکال مختلفِ اعتراضی بروز میدهد و هر نارضايتی، بهسرعت تبدیل به اعتراضِ اجتماعی میشود.»
جامعۀ ایران با چنین مختصات و ویژگیهایی، هر لحظه آبستنِ اعتراضاتی همچون اعتراضاتِ این چند ماه است که با وجودِ انباشتِ مطالبات و معضلات و بحرانهای متعدد و نحوۀ مواجهۀ حکومت با مطالبات و معضلات و بحرانها، تجربۀ بعدی بهمراتب از تجربۀ فعلی شدیدتر و ناگوارتر خواهد بود.
اما آیا این جامعۀ جنبشی میتواند برانداز هم باشد؟ یعنی معترضانِ ناراضی (اعم از معلمان و کارگران و پرستاران و کشاورزان و دانشجویان و بازنشستگان و بازاریان و...) امکانِ براندازی دارند؟ یعنی مثلاً میتوانند یا اصلاً با «اقدامات فراقانونی و همراه با توسل بهزور و خشونت، قصد سرنگونی نظام سیاسی حاکم» را دارند؟ یعنی معترضانِ ناراضی (اعم از معلمان و کارگران و پرستاران و کشاورزان و دانشجویان و بازنشستگان و بازاریان و...) با یکی از اقسامِ پنجگانۀ براندازی (مصرح در قانون) یعنی «قیام مسلحانه، طرح براندازی، حمایت مالی و تسلیحاتی از طرح براندازی، نامزد شدن در حکومت کودتا و تشکیل یا ادارۀ جمعیت بهمنظور براندازی»، در پی براندازیاند؟ اصلاً این پنج مورد که در قانون آمده است، تعریفِ عملِ کسانی است که در خیابانها و دانشگاهها و بازارها و...، تجمع و اعتراض میکنند؟ آیا هرگز اعتراضِ معترضانِ ناراضی، چنین ظهور و بروزی داشته است؟ مبرهن است که نه چنین است. شرح و توضیح و قیاسِ یکبهیکِ این مواردِ قانونیِ پنجگانه با عملِ معترضان را غیرضروری میدانم زیرا بدیهی و محرز است که چقدر متباین و متمایزند.
هم معترضان میدانند و هم حکومت میداند که آنها صرفاً معترضاند؛ آنها به تجربه میدانند که حکومتِ فعلی لزوماً با اعتراضِ خیابانی و مسدود کردنِ چند خیابان و شعارنویسی، رفتنی نیست. جامعه نه دانای کل، اما نادان هم نیست که چنین متوهم باشد؛ این همه سال معترض بوده است اما اعتراضهای پر دامنۀ فعلی و قبلی و بعدیاش، هرگز در اقسامِ پنجگانۀ براندازی نگنجیده و نخواهد گنجید.
اما وقتی یک موضوع اینقدر روشن است چرا باز هم عدهای (در داخل و خارج) به این اعتراضات برچسبِ براندازی میزنند؟ به نظر، داخلیها چنین میکنند تا زمینه را برای برخوردِ قهرآمیز با هر تجمع فراهم کنند و معترضانِ بازداشتی را در معرضِ اِعمالِ اشد مجازات قرار دهند. بعضی در خارج نیز از اعتراضات تعبیر به براندازی میکنند تا از این آبِ گلآلود ماهیِ خود را بگیرند و خیالهای خامِ خود را بپزند. این دو گروهِ داخلی و خارجی از منحرفکنندگانِ همیشگیِ اعتراضاتاند. اعتراضاتی که صرفاً نتیجۀ انباشتِ مطالباتِ محقق نشدهاند و اصلاً میل و ظرفیت و توانِ براندازی ندارند اما با مواجهۀ همیشه غلطِ حکومت، هل داده میشوند به سمت اقدامات تند و بهسرعت، تبدیل به یک بحرانِ امنیتیِ حاد میشوند که از قضا در این موارد رفتارِ خودِ حکومت و کسانی که با معترضان در خیاباناند، بیشتر مصداقِ مواردِ قانونیِ براندازی است و الحق که اینان بر سرِ شاخ نشستهاند و بُن میبُرَند.
یکی از نکاتی که دربارۀ این مواجهۀ غلط باید گفت این است که مگر معلمان و کارگران و پرستاران و کشاورزان و دانشجویان و بازنشستگان و بازاریان و... فقط در ایران تجمع و اعتراض میکنند؟ قربانش بروم صداوسیما مدام در حال پوشش اخبار اعتراضات در اقصی نقاط جهان است و میبینیم و میدانیم که روند و سرانجامِ تجمع و اعتراض در اغلب نقاط دنیا، روند و سرانجامی بسیار متفاوت از میهن اسلامی است و آنجا حکومت، چنین مواجههای با اعتراضاتِ گاهوبیگاهِ جامعه ندارد و از قضا همین صداوسیما نیز به هیچکدام از آن تجمعات و اعتراضات برچسبِ براندازانه نمیزند و معترضان را برانداز نمینامد؛ درست برعکسِ آنچه دربارۀ تجمعات و اعتراضات و معترضان داخلی میکند. شاید بنا بر بعضی تحلیلها مردم خواهانِ عبور از حکومت فعلی باشند اما همین مردم با نحوۀ اعتراضشان و به دلایل مختلف نشان دادهاند که مایل نبوده و نیستند به هر نحوی چنین کنند.
مردم با آگاهی و تجربۀ گران و خونچکانِ خود دریافتهاند که چگونه با «قدرتِ بیقدرتان»، تمامیتخواهی و تمامیتخواهان را به چالش بکشند و مطالباتشان را بهپیش ببرند و براندازی و براندازان را در هزارتوی بولتنهای محرمانۀ فارسی و پشتِ کیبوردها (در حسابهای توییتری) تنها بگذارند. درست برعکسِ آنان که چنین مفاهیمی را به ابتذال کشیدند و صرفاً در حدّ دستمالیهای انتخاباتی سراغ «قدرتِ بیقدرتان» رفتند و آنچنانکه در الفِ به قیمت جان ذکر شد برای ساماندهیِ اعتراضات و آموزش و آگاهسازیِ مردم برای ابرازِ قانونی و بیدردسرِ اعتراضات، کاری نکردهاند و نمیکنند.
🆔 @jameeno
🔺«شادی» که در انتظار «دختران ایران» نبود!
▫️نیما پاکزاد / جامعه نو: «با آرزوی شادی برای دانش آموزان بیست سال بعد»؛ این جمله پایانی فیلم مستندی است که در سال ۱۳۸۰ درباره وضعیت و آرزوهای دختران دبیرستانی آن روزها ساخته شده است.
نمیدانم آن روزی که «ناهید رضایی» این جمله را برای پایان مستند «خواب ابریشم» انتخاب کرد، حتی در بدبینانهترین حالت هم تصور میکرد، بیست سال بعد دخترانی که فرزندان همان دختران فیلم او محسوب میشوند، همچنان آرزوی داشتن یک «زندگی معمولی» را فریاد بزنند؟ آرزوی سادهای که بارها و بارها از زبان دختران بیست سال پیش در فیلم او شنیده میشود و دختران امروز برای مطرح کردنش، خطر ضرب و شتم و زندان و محرومیت و حتی مرگ را به جان خریدهاند و در اوج ناامیدی برای تحقق آن که دیگر نقشی از رؤیا پیدا کرده، امیدوارانه فریادش میزنند.
خواب ابریشم روایت ساده، اما صمیمانه درددلهای دخترانی است که بیست سال پیش احساس نادیده گرفته شدن توسط جامعه خود داشتند و دغدغههایشان را با دوربین یک مستندساز در میان گذاشتند، «حتی اگر کسی آنها را نشنود»!
تاریکترین نقطه این مستند دقیقا همینجاست؛ «حتی اگر کسی آنها را نشنود». جملهای که از زبان دختری خسته از فشار جامعه، که اشک امانش نمیدهد شنیده میشود. دختر نوجوانی که آنچه در وجودش میگذرد را خطاب به دوربین فقط برای ثبت در تاریخ پرتاب میکند. برای اینکه ما امروز بدانیم، چه راهی را تا به امروز طی کردهایم.
امروز در حالی که صدمین روز هم از جنبش «زن، زندگی، آزادی» گذشته است، با پوست و جان خود درک میکنیم آن دختر نوجوان حق داشت تا اشک بریزد. دخترانی که با ذهنهای ساده و دقیق خود، در آن روزهای ابتدایی دهه هشتاد و سرخوردگی از ناکامی دولت اصلاحات در تغییر شرایط زندگی معمول مردم، متوجه آینده نگرانکننده ایران شده بودند، اما صاحبمنصبان و برنامهریزان کلان این مملکت تا به امروز از درک آن ناتوان ماندهاند.
امروز بیست سال از ساخت مستند «خواب ابریشم» گذشته است و میتوان با اطمینان گفت آرزوی ناهید رضایی محقق نشد و «شادی» در انتظار دانش آموزان سالهای ابتدایی قرن جدید نبود. و نگرانکنندهتر آنکه مشخص نیست تا چه زمانی قرار است این مطالبات تکراری از زبان زنان نسلهای مختلف فریاد زده شود، اما همچنان نشنیده بماند؟
🆔 @jameeno
🔸گزارههایی از جنس دغدغههای روز
▫️فاروق نجم الدین / جامعه نو:
گزاره نخست: جنبش فعلی اگر چه خواستههای رادیکالی را مطرح میکند که متضمن عبور از نظام و براندازی آن هم هست اما به گمان من این جنبش مطلقا نسبتی با جریانهای اپوزیسیون برانداز (قبلی) در خارج و داخل ندارد. جنبش فعلی (در دیدگاه بنده) "جنبش مطالبات" است. جنبش در درجه اول خواستار شکستن خاکریز مقدم نظام درباره مهمترین محدودیتها است که زندگی عادی را از مردم سلب کرده است.
معترضان، یک زندگی عادی مانند مردم دنیا را مطالبه میکنند. آزادی در پوشش، رفع محدودیتهای زنان، محدودیتهای ورزشی، تبعیضهای جنسیتی، تبعیضهای قومیتی، تحمیلهای آموزشی و فرهنگی در آموزش رسمی و رسانههای انحصاری و ... شاید ترجیح معترضان این باشد که مطالبات توسط همین نظام برآورده شود اما میدانند که نمیشود. به همین دلیل شعار عبور از نظام میدهند.
شعار "نه، به ج.ا." به گمان من به تنهایی نشاندهنده این نیست که هیچ اصلاحی از سوی نظام احتمال پذیرش ندارد. دلیلش به عنوان مثال رنگباختن شعار "رضا شاه روحت شاد" است. این شعار، اساسا دال بر تمایل "سلطنتطلبانه" نیست و فقط از روی گرایش سلبی سر داده میشد. بنابراین اگر نشانهای دال بر اصلاحات جدی در نظام دیده شود (که متأسفانه فعلا دیده نشده) احتمال کاستهشدن گسست فعلی همچنان وجود دارد. بدیهی است که برخورد قهری ممکن است جنبش مطالبات را به سمت خواستههای تماما انقلابی سوق دهد.
گزاره دوم و پاسخ: آیا اصلاحطلبی (با همان تعریف رایج طی چند دهه گذشته) نسبتی با "جنبش مطالبات" دارد؟ جواب چه مثبت و چه منفی باشد این سؤال مطرح است که اصلاحطلبان باید چگونه با جنبش و مطالبات ان برخورد کنند؟
پاسخ: جنبش فعلی پیوندی با جنبش اصلاحطلبی برقرار نکرده و اساسا زائیده و زائده آن نیست. کما اینکه زائیده و زائده جنبش اپوزیسیون برانداز هم نیست. جنبش فعلی با اعتراضات آبان ۹۸، اعتراضات بازنشستگان، اعتراضات کارگران، اعتراضات کمآبی و محیطزیستی، اعتراضات به سرنگونی هواپیمای اوکراینی پیوندی نزدیک دارد. اصلاحطلبان نتوانستند نسبت به هیچکدام از این اعتراضات موضعگیری مناسبی داشته باشند و یا با آنها نسبتی برقرار کنند. برخورد اصلاحطلبان در بهترین حالت، برخورد هدایتگرانه و نصیحتمآبانه بوده و در این کار نیز ناموفق بودهاند.
اصلاحطلبان حتی سعی کردند مرتبا معترضان را از خطر "تجزیهطلبی" بیم دهند (نمونه: نوشته عباس عبدی در مورد تیم ملی. به نظر او دو دسته تیم ملی را تضعیف میکنند؛ یکی حاکمیت و دیگری تجزیهطلبان آن سوی آب. همچنین نوشته اقای زیدآبادی خطاب به حامد اسماعیلیون) یا اساساً تغییر نظام را "نه ممکن و نه مطلوب" قلمداد کنند که به معنی تخطئه کامل جنبش اعتراضی است و نه پیوند برقرار کرد با آن ..
البته رویکرد اصلاحطلبان و مستقل منحصر به موارد فوق نیست. معتقدم که جنبش اصلاحطلبی هنوز هم ظرفیت لازم برای نقد جدی حاکمیت را دارد اما این رویکرد که صرفا بر روی هشدار دادن به خطر "آن سوی آب" متمرکز است، به جای شکل دادن و هدایت جنبش؛ آن را دستی دستی به سوی "اپوزیسیون برانداز" میراند.
🆔 @jameeno
#الف
🔸وانهاده!
▫️شورای سردبیری: اگر ایرانیان، بهویژه جوانان ایرانی، از ارتش آلمان در فاصلۀ سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۵ کسی را بشناسند آن شخص معمولاً ژنرال رومل است. از دریادار کاناریس یا ژنرال بک یا حتی کلاوسفوناشتوفنبرگ که از تلاش و سرنوشت دردناکش برای ترور هیتلر فیلمهایی هم ساخته شده است، چیزی نمیدانند. البته سرنوشت کل ارتش آلمان، موسوم به ورماخت دردناک است: ارتشی مرکب از فرماندهان وطنپرست که به انقیاد هیتلر و نازیهای آدمکشِ اساس و اسدی درآمد و از جایگاهش در مقام ارتشِ مردمِ آلمان تنزل یافت؛ حالا دیگر ارتش هیتلر بود نه مردم آلمان. بنابراین چنان از ارزشهای خود تهی شد که با شکست هیتلر، از نهاد ارتش و نظامیگریِ سنتیِ آلمان چیزی باقی نماند. از ارزشهای خود تهی شد چون هیتلر آن را از آنِ خود کرده بود. دیکتاتورها عادت دارند داراییهای عمومی را به نام خود سند بزنند!
پدیدۀ «ازآنِخودسازی» نه فقط خاص هیتلر بود و نه فقط محدود به ارتش. داراییهای عینی و غیرعینی دیگری هم هستند که دیکتاتورها سعی میکنند به از آن خود سازند. یک موردِ دستبهنقدش، فوتبال است که در هفتههای اخیر و در ایران، محققانِ بسیاری برای نشان دادنِ علاقۀ دیکتاتورها به تملک آن و علل سیاسی و اجتماعیِ این تمایل، با ذکر نمونههایی از آلمان، ایتالیا، اسپانیا و آرژانتین به خوانندگانشان، همت به خرج دادهاند (پاینده باشند). زمینههای دیگری نیز هست: از تاریخ و اسطورههای ملی، مذهب و عقیده، هنر و ادبیات، ابتکارات و پیشرفتهای علمی گرفته تا تسخیر ذهن و روحِ جوانان و در نهایت ذهنِ یک ملت که غایتِ امر و هدفِ نهاییِ همۀ «ازآنِخودسازی»هاست. سلطه با هدفِ تسخیر اذهان و ماشینی کردنِ آدمها، جز با این قبیل ازآنِخودسازیها شدنی نیست.
🆔 @jameeno
🔺اینجا بیشتر بخوانید.
🔹مدار صفر درجه ...
▫️فاروق نجم الدین/ جامعه نو: "ادبیات صفر و صد" هم از ان دردهای کهنه و مزمن ما است که خصوصا در بزنگاههای مهمترین تحولات اجتماعی ما بروز پیدا میکند ... متاسفانه شامل همه میشود؛ نه خواص و عوام دارد، نه روشنفکر و کمسواد و نه سنتگرا و مدرن ...!
دفاع از اقای زیدآبادی کار پسندیدهای است اما مطلقگرایی از این نوع که اقای سروش به کار میبرد، تالی فاسد دارد.
یادم میآید که سروش در انتخابات ۸۸ از کروبی حمایت کرده بود و دولت ابادی از موسوی ...
اقای دولت ابادی شدیدا به سروش تاخت که "تو همان کسی هستی که در ستاد انقلاب فرهنگی آن بلاها را بر سر استادان دانشگاه آوردی و چه و چه ..."
و سروش نیز با همان ادبیات به دولت ابادی میگفت که "تو همان مارکسیست لینینیست کذا و کذایی هستی که ..."
و طنز تلخ ماجرا این بود که این مجادله زشت پیش از شروع رقابت و رفاقت بعدی موسوی و کروبی بود ...
نوشته فعلی دکتر سروش نمونهای از همان "ادبیات صفر و صد" است که این بار در دفاع از زیدابادی نوشته شده است.
من برای سروش و عقایدش احترام زیادی قائلم اما این ادبیات، به اعتقاد من برخاسته از اخلاق کژتابانهای است که متاسفانه در هنگامه تحولات اجتماعی گریبانگیر جریانات سیاسی و فکری میشود. قابل قبول نیست که گفتمان عمیق روشنفکری جامعه ما در چنین مقاطع حساسی تحت تاثیر هیجاناتی از این دست قرار گیرد...
شاید به همین دلیل است که جامعه ما درهر تحولی هزینههای زیادی میدهد و هر بار به "مدار صفر درجه" خود بازمیگردد.
🆔 @jameeno
🔹چگونه هیولا می شویم؟!
▫️نیما پاکزاد / جامعه نو: در این روزهای پر هیاهو و آشوب و درد و غم نشانهها مهماند. نشانههایی که از دیگران دریافت میکنیم و مهمتر از آن باید به نشانههایی که خودمان تولید میکنیم. باید به آنها توجه داشته باشیم چون مسیر آینده را نشانمان خواهند داد. باید به این فکر کنیم که چه میشود تا ملتی که علیه «ظلم سیستماتیک» بر خود، خروش کرده است و خواهان «آزادی ایران» است، ناخودآگاه به جایگاهی میرسد که بخش قابل توجهی از آن در مقابل باخت «تیم ملی ایران» خوشحالی میکند!
قرار گرفتن در مقابل منافع ملی اتفاقی ساده و محصول عللی خطی نیست که به راحتی بتوان متوجه آن شد. تمام آنها که در روزی مقابل منافع ملی ایستادند، برای خود بسیار توجیهها داشتند. این که در شرایط پر التهاب و حتی انقلابی به سر میبریم، توجیه بیتوجهی به رفتار ما نمیتواند باشد. باید نسبت به نشانهها هوشیار بود.
به این فکر کنیم چگونه میشود که به یکباره تیم فوتبالی که در تمامی سالهای گذشته، با تمام فراز و فرودها و خوشیها و حتی فسادهای درونیاش، همیشه نشانی از وحدت ملی ایرانیان بوده است، (و از قضا حامیان ایدئولوژیک نظام فعلی بودهاند که همواره مقابل کلیت آن و بازیکنانش موضعگیری میکردند)، امروز تبدیل شده است به نماد نظام حاکم؟!
چرا یادمان رفته که همین یک ماه پیش عدم شادی بازیکنان استقلال در سوپر جام ایران که سه نفر از آنها عضو همین تیم ملی هستند، چه شکوهی از همدردی مشترکی جامعه ایرانی را به نمایش گذاشت. انگار به یاد نداریم که کریم انصاریفرد چندی پیش بعد از زدن مهمترین گل زندگیاش به منچستریونایتد شادی نکرد، سردار آزمون همینطور، حتی مهدی طارمی… اصلا چه کسی آخرین شادی علنی این بازیکنان را در میدان فوتبال به خاطر دارد؟!
معروف بود که ایرانیان حافظه تاریخی ندارند، اما به نظر می رسد که امروز حتی حافظه کوتاهمدت بسیاری از ما نیز دچار اختلال شده است. واقعا چه شده است که با موجسازی رسانههای وابسته به دولت های خارجی، همه این بازیکنان می شوند خائن؟ فقط به علت دیدار رسمی با رئیس جمهور و فوتبال بازی کردن؟! علاوه بر این، با چه منطقی اگر از بازیکنان یک تیم خوشمان نیامد، میشویم ضد کلیت آن تیم؟! متوجه هستیم معنای ضدیت با تیم ملی یعنی چه؟! این نشانه چیست؟!
مطمئنا کسانی که موج ضدیت با تیم ملی را به راه انداختهاند، از پیامد حرکت زیبای الناز رکابی در تیم ملی صخرهنوردی، بازیکنان تیم ملی فوتبال ساحلی و کشتی فرنگی و دیگر ورزشکاران که این روزها هر کدام به روش ابتکاری خود تقویتکننده وحدت ملی ایرانیان بوده و هستند، احساس خطر کردهاند. همانها که از مدتها پیش خواهان عدم حضور تمام نمادهای ایران در سطح جهان بوده و هستند، چرا که این نمادها به مفهوم «ایران یکپارچه» قدرت و اعتبار میدهد. همانها که حتی در همین بازی جام جهانی هم با وجود آنکه بازیکنان تیم ملی در مقابل چشم میلیاردها انسان حمایت خود از مردم معترض را نشان دادند و اعلام عمومی کردند، اما همچنان دست از تخریب این نماد ملی برنداشتهاند.
ایران ما روزهای دردناکی را سپری میکند. از یک سو حکومتی خودکامه که به هیچ توصیه و هشدار و دلسوزی وقعی نمینهد و از سوی دیگر برخی دولتهای خارجی که همیشه دشمن کلیت یکپارچهای به نام ایران بودهاند. این دو سویه به ظاهر متناقض، فرصت را غنیمت پیدا کرده و تا میتوانند تیشه به ریشه مفهومی به نام «ایران» میزنند. هر دو سر طیف با سرعت «ایران» را به سمت ویرانی میکشانند. حمایت شدید رسانههای فارسی زبان وابسته به دولتهای عربستان، اسرائیل و آمریکا در کنار تبلیغات مشمئزکننده رسانههای وابسته داخلی، نشان میدهد که مسئله امروز کشور ما، دیگر بودن یا نبودن حکومت فعلی نیست، بلکه بودن یا نبودن یک ایران واحد هست که هدف بازی طنابکشی این دو سوی صاحب قدرت شده است.
در این میان وظیفه ما ملت ایران است که هوشیار باشیم و دستکم سوار بر موجهای این دو سوی مخرب نشویم. سواری بر این موجها، شاید در کوتاه مدت هیجانبخش باشد، اما به مرور ما را تبدیل به هیولا خواهد کرد. هیولاهایی که از اعدام شدن، زخمی شدن، شکست خوردن و حقیر شدن برادر یا خواهرهای هموطن خود خوشحال خواهیم شد و حتی آرزوی آن را در سر خواهیم پرورانیم.
در این روزهای سخت فقط و فقط ما ملت ایران هستیم که می توانیم حافظ عزت و وحدت ایران باشیم و ابزاری نداریم جز دانش و هوشمندی خود. ملتی که تمام ابزارهای قدرتمند ماندنش از او گرفته شده است، نه تشکل و نهاد فراگیری دارد و نه رسانههای مستقل توانمند که بدون وابستگی یه یکی از این دو سر طیف بتواند صدای گروههای مختلف مردم باشد، باید بسیار مراقب واکنشهایش باشد. ضدیت با مفاهیم و نمادهای ملی، نقطه عزیمت روند غمباری است که مطمئنا اکثریتی از ما، حتی از تصور آن بیمناکیم.
🆔 @jameeno
🔺«تجربه» تازه با «ناصر تقوایی» و صفحات ویژهی «ادبیات و سیاست» آمد
▫️شمارهی چهاردهم دورهی جدید مجلهی «تجربه» با گفتوگویی ویژه با ناصر تقوایی نویسنده و کارگردان با عنوان اصلیِ «زنان سالهاست برای آزادی تلاش میکنند» و یادنامهای دربارهی ناصر تکمیل همایون منتشر شد.
در این شماره میخوانید:
چهرهیماه: صفحاتی به یادِ ناصر تکمیل همایون نویسنده، تهرانشناس و مورخ که 25 آبان در 86 سالگی درگذشت با آثار و گفتاری از حبیب الله پیمان، احسان شریعتی، قربان بهزادیاننژاد، علی بلوکباشی، ماهرخ ابراهیمپور و گفتوگوی اختصاصی حمیدرضا محمدی با او که آخرین گفت وگو با اوست. این گفتوگو با عنوانِ «از خیانتکارانِ این مملکت نبودم» منتشر شده است.
ادبیات: پرونده ی ویژهی «ادبیات و سیاست» با آثار و گفتاری از روبرت صافاریان، کاوه فولادی نسب و میلاد حسینی. گفتوگوی اصلی این بخش با بیژن اشتری است که با عنوانِ «به آیندهی ایران بسیار خوشبینم» منتشر شده است/ پرونده ای به یادِ یدالله رویایی و شعر حجم با آثار و گفتاری از محمد آزرم، محمد حسین مدل، خشایار فهیمی، پیمان طالبی و سعید برآبادی
کتابخانه: گفتوگو با هاله حامدی فر به انگیزهی انتشار کتاب بتا/ مرور کتابهای روز
سینمای ایران: پروندهای دربارهی جهانِ شاعرانه و سینمایی ناصر تقوایی به همراهِ گفتوگویی اختصاصی با او دربارهی این روزهای ایران و کارِ نیمهتمامِ سریال«میرزا کوچک خان» به همراهِ آثار و گفتاری از داریوش مهرجویی، علی نصیریان، سعید راد، احمد طالبینژاد، سعید عقیقی، مجتبی اسکندری، مرضیه وفامهر، سبا حیدرخانی و حامد قریب/ پروندهای دربارهی «رمانتیسم و سینما» با آثاری از محراب توکلی، پویا جنانی و محمد هاشمی/ نگاهی به سریالِ «شبکه مخفی زنان» به قلمِ مازیار معاونی
سینمای جهان: پروندهای درباره جایگاه و کارنامهی حرفهای «ریدلی اسکات»/ صفحاتی دربارهی «بدون خون» آنجلینا جولی
تئاتر: گفتوگوی تفصیلی احسان زیورعالم و فرامرز اسدی با بهزاد قادری سُهی دربارهی جایگاه و تاثیرات تئاتر در جامعهی امروز ایران
تجسمی: پروندهای دربارهی هنر اعتراضی با طرحِ این پرسش که «هنر چگونه و کجا با مردم همراه می شود» با آثار و گفتاری از نیکزاد نجومی، امیر وارسته، شروین طاهری، سعید باباوند، آسیه مزینانی، آیدین خانکشیپور، هادی حیدری، شرمین دالوند، سمیه رمضانماهی، سوانا بغوزیان، مرجان صادقی و...
مطالعات ایرانی: صفحاتی دربارهی انجمن آثار ملی به شادباشِ یکصدمین سال روزِ تاسیس آن/ گفتوگوی تفصیلی حمیدرضا محمدی با علیقلی محمودیبختیاری ادیب و پیشکسوت زبانشناسی به همراه یادداشتی از رضا قویفکر/ نگاهی به یادداشتهای روزانهی محمدعلی فروغی به قلم محسن آزموده/ دربارهی گرگان و ناهارخورانش به قلم الهه موسوی/ وارثان زعفران و نمک به قلم علی اتحاد
هنر زندگی: پروندهای دربارهی «تنهایی» همراه با گفت وگویی ویژه با آدریان پیلکینگتون»
به همراه یادداشت اختصاصی جهانگیر هدایت دربارهی «بخشی از سرنوشت صادق هدایت» و آثار و گفتاری از فرشین کاظمی نیا، عسل آذرپور و ...
مدیر مسئول تجربه کتایون بناساز است و پژمان موسوی سردبیری آن را بر عهده دارد. تصویر روی جلد هم از مهدی حسنی است.
🆔 @jameeno
https://www.uplooder.net/img/image/59/c58695fd17af332e89f092e55eaf98ed/IMG-20221122-174254-191.jpg
#الف
🔸رابطۀ وزن و هزینه!
▫️شورای سردبیری: کمهزینهترین انقلابِ معاصر باید همیشه پیش چشم باشد. زنجیرهای از اشخاص در آن است که به ما کمک میکند منطق تحولات سیاسیِ منجر به تغییرات بنیادین را درک کنیم و برای آینده درسهایی بگیریم. اعضای این زنجیره عبارتاند از آیتالله خمینی رهبر حرکت انقلابی سال ۵۷، آیتالله بهشتی معتمد او در ایران، اعضای نهضت آزادی ایران، ارتشبد قرهباغی فرمانده ارشد ارتش، ناصر مقدم رئیس وقت ساواک، ژنرال هایزر نمایندۀ دولت ایالاتمتحده برای کنترل اوضاع ایران در هنگامۀ سقوط شاه!
خلاصۀ داستانش این است که در آخرین روزهای عمر رژیم سابق، نمایندگان رژیم قدیم با نمایندگان رژیم جانشین هماهنگیهایی کردند تا تغییر پیش رو با کمترین هزینه صورت گیرد. ماجرا چنین پیش رفت که پس از خروج شاه بهعنوان مانع اصلیِ هر گونه توافق (آقای خمینی میگفت «شاه باید برود!») و کاشته شدنِ یک نخستوزیر کاملاً مناسبِ دورانِ گذار در رأس دولت، مقامات مهم کشور بهتدریج آمادۀ سازش با نمایندگان انقلابیون شدند. نقل است که ژنرال هایزر نمایندۀ دولت ایالاتمتحده پس از فارغ شدن از برنامۀ خروج تسلیحاتِ فوق سریِ نظامیِ آمریکا از ایران، به عرصۀ سیاست ورود کرد و به فرماندهان ارشد ارتش پیشنهاد داد وارد گفتگو با نمایندگان آیتالله خمینی شوند. گفتگو به واسطگی اعضای نهضت آزادی انجام شد که برخی اعضایش در پاریس کنار آقای خمینی بودند (ابراهیم یزدی) و برخی کنار آقای بهشتی نمایندۀ آقای خمینی در ایران (مهدی بازرگان). هنوز از مفاد این مذاکرات که افسران ارشد ارتش و رئیس ساواک و نمایندۀ ایالاتمتحده در آن حاضر بودند سند معتبری منتشر نشده است ولی ماهیت این مذاکرات روشن است: اطمینانِ دو طرف به همدیگر برای شروع یک روند عمدتاً سیاسیِ کمهزینه برای تغییر رژیم. آمریکا باید مطمئن میشد رژیم جدید به سمت اتحاد شوروی نمیغلتد، فرماندهان ارتش باید مطمئن میشدند رژیم بعدی آنها را نمیکشد (آیتالله خمینی به نمایندهاش گفته بود با اعضای ارشد ارتش ملاقات کنید و دلگرمی بدهید) و آقای بهشتی باید مطمئن میشد بعد از آمدن آقای خمینی به ایران، ارتش حرکت تندی نمیکند و در نهایت بین آقای خمینی و بختیار بهعنوان بقایای حکومت شاه بیطرف میماند. بهاینترتیب بود که انقلاب ۵۷ کمهزینهترین انقلاب تاریخ در مرحله تثبیت شد (در کل بهمنماه ۵۷ فقط ۱۷۹ نفر کشته شدند).
رابطۀ تعداد نازل کشتهشدگان ماه پیروزی انقلاب 57 با داستانی که گفتیم چیست؟ رابطۀ سادهای است. اگر آن تماسها برقرار نبود و نیروها کور عمل میکردند، احتمالاً فرماندهان تندرویی مانند خسروداد حمام خون راه میانداختند و هم در خیابان و هم در میان نظامیان، کشتارِ پر هزینهای به راه میافتاد. آن تماسها بسیار هوشمندانه بود. از هر دو طرف !
تحولات سیاسی در کشورها و دورانهای مختلف مثل هم نیستند اما قواعد بنیانی و روندهای کلیِ مشترکی دارند: یکی از آنها «ائتلاف حاملان تغییر» است. معنایش این است که در مراحل نزدیک به فرجام تحول، دو گروه به یکدیگر نزدیک میشوند: کسانی که در رژیمِ ضعیف و در حال حذف، واقعیتِ ناتوانی در تداوم وضع را پذیرفته و خواهان حفظ برخی ساختارها، منافع و ضمانتها هستند و کسانی که در صفِ گروه و جبهۀ خواهانِ تغییرِ حکومت هستند، در پی گذار کمهزینهاند (کمخشونت). این دو گروه همیشه در جایی از تاریخ انقلابها با یکدیگر روبرو میشوند و کموبیش توافق میکنند و سبب کاهشِ هزینۀ انتقال رژیم میشوند. این هم البته یادمان باشد رفتن از این مسیر، آدمِ مقبول و وزین، با تجربه و استخوان خرد کرده میخواهد نه صرفاً معروف به هر دلیلی و مشتاق به هر نتیجهای!
احتمالاً روزی باز هم در ایران از این نوع ماجراها رخ میدهد و کسانی برکشیده میشوند تا "آن کار" را به انجام برسانند . برایش مستعدیم اما یک استعداد دیگر هم داریم: فرسایش! چیزی که الآن در ایران جریان دارد یک جریانِ فرسایشی بین دو سطحِ خشن است: جامعه بدون نشان دادنِ نرمی و بدون سخنگو فقط مایل به یک رویاروییِ فیصلهبخش است و حکومت، نابردبار و ناموافق با هر نرمش و سازش است و این دو در حال فرسودن یکدیگرند. ما قبلاً دربارۀ چنین موقعیتی بسیار حرف زدهایم. نتیجۀ محتوم موقعیتِ تداوم فرسایش، پیدا شدنِ نیروی سوم برای فیصلهبخشی و تسلطش به هر دو طرف است. اگر این رخ دهد، لزوم "آن گفتگوهای فیصله بخش " منتفی خواهد شد!
طبق معمول باید بگوییم زود است دربارۀ نهایت و فرجامِ رابطۀ پر تخاصمِ مردم و حکومت پیشبینیِ قریب به یقین شود اما بعید است آیندۀ این طلاقِ عاطفیِ طولانی و خشم و کینِ متعاقب آن، افق روشنی داشته باشد: ابزارِ «ختم به خیر» کردن این ماجرا، فعلاً در دسترس نیست!
🆔 @jameeno
#دیدگاه_همراهان_جامعه_نو
🔸مدارس فردای ایران
🖌اسداله شمائی
▫️"من دوست دارم اونقدر تنوع مدرسه زیاد باشد مثلاً در همین ارومیه ما مدارسی باشند که زبان اصلی تدریس در آنها کردی باشد، مدارسی باشد ترکی درس بدن، مدارسی باشند فارسی باشه، مدارسی باشند زبان اصلی تدریس در آنها انگلیسی باشد، مدارس وابسته به موسسات گوناگون شیعه، سنی و مسیحی و... باشد مدارسی باشد بچهها در آنها اصول آزاداندیشی را یاد بگیرد و.... و .... (در ارومیه قومیتهای کرد، ترک، ارمنی، آشوری با مذاهب و سلیقه های گوناگون زندگی میکنند )
مدارس با محتوا و دروس متنوع و متفاوت موجود باشد و هر کس هر مدرسهای را که به زاویهدیدش به دنیا و فرهنگش نزدیکتر هست برای تربیت و آموزش فرزندش انتخاب کند نه اینکه بچهات را هر مدرسهای ببری چه دولتی و چه غیر دولتی فقط یک حسینیه ببینی و تحمل ۵ دقیقه ماندن در آنجا را نداشته باشی و به خودت لعنت بدی که چرا باید بچهات را تحویل همچین جایی بدی ."
▫️متن بالا را هموطنی در قالب یک کامنت در یک گروه تلگرامی نوشته است.
این رؤیاها آیندهٔ ما را خواهد ساخت.
تمرکزگرایی و ایدئولوژیزدگی آفت بزرگ نظام آموزشی کنونی ماست که خلاقیتها، استعدادها و تواناییها را در نطفه خفه میکند.امروز صفر تا صد فعالیت های مدارس ما را وزارتخانه تعیین می کند. ادارات کل، کارشناسان، معلمان، خانوادهها و دانش آموزان در تصمیم سازی ها نقشی ندارند و به فرموده عمل می کنند.انجمن اولیا و مربیان،شوراهای دانشآموزی،شورای معلمان و ... نمایشی بوده و رئیس انجمن مدرسه و نمایندهٔ معلمان، ماشین امضای چک مدرسه هستند.
اما در آموزش و پرورش فردا وزارتخانه هیچ کاره خواهد بود.خانوادهها و معلمان و دانش آموزان صفر تا صد مدارس ،تعیین محتوا و برنامهها را بر عهده خواهند گرفت. مدرسه به دست صاحبانش اداره خواهد شد.خانوادهها با سپردن ثمره زندگی خود یعنی فرزندانشان به مدرسه و معلمان با وقف زندگیشان، مدرسه را مدرسه کرده اند. چه کسی نسبت به سرنوشت بچهها از آنها دلسوزتر است؟
مدارس از دست حکومت آزاد و به مکانی برای تربیت شهروندان آزاد تبدیل می شوند. خلاقیتها و ظرفیتها و توانمندیهای دانش آموزان در مدرسه شکوفا میشود. همه مدرسه را از آن خود می دانند و برای ارتقای آن می کوشند. مدرسه به دست والدین و معلمان شکل خواهد گرفت و دیگر کسی منتظر بخشنامه نخواهد ماند.تعیین محتوای آموزشی، زبان آموزش ، نوع پوشش، تفکیک یا اختلاط جنسیتی مدرسه ، همه و همه بر عهده شورای مدرسه خواهد بود.والدین و معلمان و اولیای مدرسه در ارتباط تنگاتنگ و واقعی خواهند بود. آزادی مسئولیت دارد.مدارس فردای ایران آزاد و مسئول خواهند بود. وزارتخانه صرفاً نقش پشتیبان و تدارکات را ایفا می کند.
با خلاقیت ،ایدهها ،ظرفیتها و استعدادهای معلمان،خانوادهها و دانشآموزان،مدرسه به جایگاه واقعی خود خواهد رسید.
🆔 @jameeno
#دیدگاه_همراهان_جامعه_نو
🖌شهرام خادم
🔸در نسبت جنبش و دلار!
▫️روشن است که جنبش شکلگرفته در دو ماه اخیر ریشههای گوناگون اجتماعی، سیاسی و... دارد. نمونههای مشابهْ اما نه یکسانِ جنبش حاضر، دستکم قدمتی از سال 57 و قبل از آن دارد. در این اثنا سیلی از تحلیلها و اظهارنظرهای متنوع بیرون آمد.
اینکه کجا ایستادهایم و اعتراض است یا اغتشاش، انقلاب است یا جنبش محدود، به چپ راهنما میزند یا راست، از داخل هدایت میشود یا خارج، چه امکانهایی پیشرو دارد و باید چه بشود، توسط چه کسانی راهبری شود یا بدون رهبر بماند، کل حکومت را به عقب براند یا به تغییر ساختارها اکتفا کند و... محل مناقشه است.
من همچون سایر مردم ایران از درهای مختلف سخن بهمیان آوردهام. در این فقره از رابطه مستقیم یا غیرمستقیم جنبش و دلار میگویم. میدانیم که از همان آغاز اسفند انقلاب اسلامی زنان برای مقابله با حجاب اجباری به میدان آمدند و از آنگاه تاکنون خیابانهای ایران صحنهی اعتراضهای ضدحکومتی بودهاست. دلار 7 تومانی امروز به 5 هزار برابر رسید و همچنان جمهوری اسلامی بر پایهی سرکوب استوار ماندهاست؛ پایهای که آخرین حربهی حکومت برای گریز از دستِ مردم ناراضی است. تنها در همین هفته مردم داخل کشور 15 درصد فقیرتر شدهاند.
آنچه ترسناک است اینکه مبادا تاب آوری مردم زیر غلتک های تورم نادیده گرفتهشود. فقط ایرانیان داخل سرزمین عمق استخوانسوز تورم را حس میکنند. ایرانیان خارج سرزمین نیز پایاپای داخل، علیه سرکوب و استبداد حکومت ایستادهاند و اعتراضشان را بهگوش جهانیان رساندهاند.
مبادا بیبرنامگی برخی کمپینهای دلال خارجنشین و الگوهای تکراری آنها و زدوبندهای سیاسی و اقتصادی شان با ابرقدرتها، روند چهار دههی اخیر را تکثیر کرده و جوانان افسرده و مستاصل داخلی را زیر چرخ دندههای تورم دوچندان له کند.
اگر چهاردهه "خواست ابرقدرتها" به تضعیف کشور همراه با ارتجاع،ناکارآمدی، چپاول و استفاده عریان از گلوله، ما مردمان این سرزمین را نیازمند مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، شغل و آموزش کردهاست؛ بهگونهای که درک آن فقط برای داخلی ها ممکن است. پس هر الگویی که هموطنان دغدغهمند خارجنشین بدون درنظر گرفتن فقر مضاعف ملت بهکار گیرند، پيشاپيش نتیجه معکوس داده و مردم داخل را نومیدتر و درمانده تر خواهد کرد.
چرا ایرانیان خارجنشین در عوض اینهمه سال گلایه، از تأسیس یک صندوق مالی برای تامین داروهای خاص درماندگان داخل عاجزند؟ چرا هیچ انجمن بینالمللی غیرسیاسی، صرفن با هدف تامین مالی اقشار خاصی از آسیبدیدگانِ ناشی از سرکوب حکومت، راهاندازی نشده و دلالی خون معترضان بیش از همه بهچشم میآید.
کاش کمپینهای سیاسی خارجنشین مطابق برنامهای مدون،منسجم و تحقق پذیر، مطالبات سیاسی را دنبال کنند بهگونهای که پیشبینی کاهش ارزش پول ملی و فقر صدچندان ملت در آن بهعنوان عنصری اجتنابناپذیر در نظر گرفتهشود.
🆔 @jameeno
🔺روبیکا چیست؟ از کجا آمد؟ دارد چه میکند؟ بیایید به سال ۹۶ برگردیم.
.
▫️پژمان موسوی / جامعه نو: چند روز پیش، «روبیکا» در واکنش به بدافزار معرفی شدناش از سوی گوگلپلی، در بیانیهای مدعیِ «۵۰ میلیون نصب فعال»، «۳۵ میلیون کاربر فعال» و «ارسال بیش از ۵۰۰ میلیون پیام یکتا در روز» شد. فارغ از اینکه این ادعا تا چه از از واقعیت دور است، برای اینکه بدانیم روبیکا چیست و در چه بستری رشد کرده است، باید به سال ۹۶ برگردیم.
اوایلِ پاییزِ ۹۶، صداوسیما مناقصهای یکجانبه، بدونِ هیچ اطلاعرسانیِ روشن و در فضایی انحصاری و رانتی برگزار کرد و در آن، شرکتی به نامِ «توسکا» را برندهی مناقصه اعلام کرد. در این مناقصه، صداوسیما تمامی تبلیغات خدمات ارزش افزوده و شرکتهای حوزهی پرداختاش را به توسکا واگذار کرد. چند ماه از این مناقصه نگذشته بود که شرکت توسکا، اپلیکیشن «روبیکا» را به عنوانِ رسانهی اولِ خود در نقشِ یک «وی.اُ.دی» به مردم معرفی کرد. از فروردین ۹۷ تا اوایل ۱۴۰۰، تمامی زیرساختهای تبلیغیِ صداوسیما عملا در اختیار روبیکا بود و این شرکت در بستری انحصاری و رانتی، شب و روز خود را در چشم و گوشِ مخاطب فرو میکرد. در واقع مردم در هر برنامهی پُر بینندهای، نام روبیکا را میشنیدند و برای هرگونه ارتباط با آن برنامه یا سازمان، مجبور بودند روبیکا را نصب کنند. اما سال ۱۴۰۰ ورق برگشت؛ سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر که آن هم متعلق به صداوسیما بود، به دلیل استفادهی غیرمجازِ دادههای شخصیِ کاربران، مجوز فعالیت روبیکا را باطل کرد و یک علامت سوالِ بزرگ باقی گذاشت که چرا خودشان مجوزِ خودشان را که با این همه رانت و فساد به دست آمده، باطل کردند.
خیلی زود پاسخِ این پرسش روشن شد، روشن که نه یک روز از خواب بیدار شدیم و دیدیم روبیکا دوباره عنانِ امور را دست گرفته و همه جا سخن از روبیکا است.
هنوز اما آنچنان که باید، روبیکاییها نتوانسته بودند صحنه را متعلق به خود کنند و این، اعتراضاتِ شهریور و مهر ۱۴۰۱ بود که این فرصت را به آنها داد. اینستاگرام و واتساپ فیلتر شدند و روبیکا مانندِ یک قهرمان وارد شد و خودش را جایگزینی خوب و مطمئن برای آن دو اپلیکیشنِ پُرطرفدار جا زد.
کمکم مدیران و وزیران و همهی آنها که منتظرِ چنین روزی بودند، صفحاتِ جدیدشان را در روبیکا رونمایی کردند و از مردم خواستند به این «اَپِ وطنی» بپیوندند.
البته مثل روز روشن بود که مردم حتی زمانی که قادر به «انتخاب» هم بودند، روبیکا را که محصولِ یک سازمانِ دولتی با سازوکارهای رانتگونه و انحصاری بوده انتخاب نمیکردند چه برسد به روزهایی که فیلترینگ و سانسور، امانشان را بریده و باید از روی «اجبار» روبیکا را نصب کنند.
بیانیهی گوگلپلی هم که آب پاکی را روی دست مردم ریخت و وضعیتی را به وجود آورد که مدیرانِ این «اَپ» ماندند که برای نشان دادنِ اقبالِ مردم به خودشان چه بکنند.
اینجا بود که شرکتها و سازمانها و نهادهای دولتی و خصولتی، کارمندان و نیروهایشان را مجبور کردند که روبیکا را به عنوان یک «ابزار پیامرسان» نصب کنند(روندی که این روزها به شدت ادامه دارد)، تا شاید بتوان از این «نصبها»، یک عددِ بزرگی را در آورد و در بوق و کرنا کرد.
اینها هنوز نمیدانند برای مردم، «اعتماد» است که اهمیت دارد و آنها هیچگاه به یک اپلیکیشنِ انحصاری و رانتی که پُشت و رویاش دیگر کاملا مشخص است، روی خوش نشان نخواهند داد و حاضرند «دود» به هوا بفرستند و با دود ارتباط بگیرند اما امثالِ «روبیکا» را در گوشیِ تلفنِ همراهشان نصب نکنند…
🆔 @jameeno
https://s6.uupload.ir/files/img_20221104_124123_543_48it.jpg
#دیدگاه_همراهان_جامعه_نو
🔹گرهگشایی، شنیدن صداها، گفتگوی ایرانی با استمداد از حافظ و مولوی
🖌اسداله شمائی
▫️پذیرش و فهم مسئله مهمترین بخش راهحل هر مسئلهای است. در ماشین در حال حرکت هستید ماشین عیبی پیدا می کند گاز نمیخورد یا دنده جا نمیخورد یا صدای نامتعارفی شنیده میشود یا...
رانندهای که مشکل را انکار میکند و نمیپذیرد که ماشین عیب پیدا کرده و با وجود عیب و نقص به راهش ادامه میدهد یا تصادف میکند و همه را به کشتن میدهد یا عیب چند برابر میشود و هزینه تعمیر بالاتر.
ماشین حکمرانی کشور عیب پیدا کرده است. سروصدا بلند شده و... انکار راهحل نیست.
باید سخنها را شنید. راهحل همین است. راه حل در گفتگوست. شنیدن سخنها راهحل است. همه یک کشور بیشتر نداریم. وقتی یک کشور داریم باید کنار بیاییم. مردم را نه میشود کشت نه همه را بیرون کرد.
در یک کشتی هستیم. یک خانواده هستیم، ایران خانه است. ما را در خود پناه داده نباید با دست خودمان آن را ویران کنیم. همه ایرانیان وطندوست و میهندوست هستند. دنبال برچسب زدن به همدیگر نباشیم. همه حق دارند آرزوهای خود را در همین جا بجویند و به رؤیاهایشان برسند. وحدت در عین کثرت ممکن است. تکثر و تنوع و طیف بودن طبیعی است. خدادادی است. اختلاف سلیقه خدادادی است.
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
ایران و وطن و میهن را محور قرار داده و با نام ایران، وطن و میهن همه را به خانه برگردانیم. ماموطن می تواند چون مادری همه را آشتی دهد. سخن ها را شنیدن درمان است.
همه را برای نجات ایران وطن میهن صدا کنیم. همه می آیند.
برای ایران
برای ...
از لسانالغیب لااقل بپذیرید:
چو غنچه گرچه فروبستگیست کارِ جهان
تو همچو بادِ بهاری گرهگشا میباش
وفا مجوی ز کس ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالبِ سیمرغ و کیمیا میباش
مریدِ طاعتِ بیگانگان مشو حافظ
ولی معاشرِ رندانِ پارسا میباش
گفتگو را تا دیر نشده آغاز کنید.
از بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
مولوی
🆔 @jameeno
#الف
🔹گونهگونی و همسویی
▫️فاروق نجم الدین / جامعه نو: حضور گرایشهای متفاوت در یک حرکت اجتماعی اگر چه امری طبیعی و حتی ناگزیر است اما موضعگیریها علیه گرایشهای همسو گاه چنان بالا میگیرد که با نوعی از رانش نیرو همراه میشود.
اظهار نظر اخیر اقای بهزاد نبوی که میتوان او را یکی از پیشگامان انتقاد از وضع موجود شمرد، یکی از همین موضعگیریها است که گونهگونی و تنوع دیدگاهها را به اثبات میرساند. موضعگیری او اما با واکنشهای متفاوتی روبرو بود که بسیاری از انها حتی ذهنیت همافزایی را نیز زیر سؤال میبرد ...
در نگاه من نقد و ایرادی از این جهت متوجه اقای بهزاد نبوی نیست که چرا او میخواهد نظام را اصلاح کند یا اینکه چرا حاضر نیست با کسانی همراه شود که به قول او "میخواهند دینامیت زیر نظام بگذارند"!
اصلا رویه اعلامشده اقای بهزاد نبوی و دیگر اصلاحطلبان همین بوده و هست. بنابراین دلیلی وجود ندارد که منتقدانش او را از این بابت شماتت کنند و یا از او بخواهند که از این نگاه عدول کند. به نظر من، این نقطه قوت اقای بهزاد نبوی است که میگوید "دیگر به انقلاب از هیچ نوعش اعتقاد ندارم". مرحوم بازرگان تا واپسین روزهای رژیم سلطنتی چنین اعتقادی داشت. او حتی پس از انقلاب نیز با تبیین شجاعانه "خط مشی گام به گام"، مخالفت خود را با روشهای تند و خشونتآمیز بیان میکرد. اگرچه افکار عمومی آن روزها همراهی چندانی با این نوع تفکر نداشت (یا اجازه داده نشد که بیان شود) اما بعدها اغلب نخبگان جامعه به این ضرورت پی برده و مرتبا از زیانهایی انتقاد میکردند که از قبَلِ تندرویها (از هر نوعش) بر جامعه وارد آمده است. الان هم به نظر میرسد که ما در مرحلهی مشابهی به سر میبریم. خیلیها نظام سلطنتی را سیاهی مطلق میدیدند اما این یک اشتباه مطلق بود.
🆔 @jameeno
🔺اینجا بیشتر بخوانید.