i_d_network | Неотсортированное

Telegram-канал i_d_network - شبکه توسعه

52459

زیرنظر آقایان دکتر: علی سرزعیم (اقتصاددان)، مجتبی لشکربلوکی (استراتژیست)، امیر ناظمی(آینده پژوه) و محمد فاضلی (جامعه‌شناس) و محمدرضا اسلامی(استادپلی تکنیک کالیفرنیا) نام سابق: شبکه استراتژیست ادمین @Mm_135 http://t.me/itdmcbot?start=dr_lashkarbolouki

Подписаться на канал

شبکه توسعه

🔲⭕در دفاع از تصمیم مادیران
🖋️علی سرزعیم، تحلیل گر اقتصادی

در خبرها آمده شرکت مادیران در واکنش به افزایش شدید حداقل دستمزد و متوسط دسمتزد، ۳۰٪ از نیروهای خود را تعدیل کرده.

برخی سایتهای خبری در واکنش به این قضیه خواستار ورود نهادهای نظارتی و تهدید قضایی برای مدیران آن شده اند. طبیعتا معانت نیروی کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مثل همیشه به سرعت وارد می شود و از ابزارهای خود برای دادن حکم برگشت به کار استفاده می کند فارغ از اینکه این تصمیمات و احکام فله ای چه اثراتی برای تولید، صنعت و اقتصاد داشته است. طبعا در فضای مجازی نیز موجی از همدلی با کسانی برقرار شده که شغل خود را از دست داده اند. به رغم فضای ایجادشده باید گفت تصمیم مدیران این شرکت می تواند درست و قابل دفاع باشد. مهم این است که اولویت را در چه چیز قرار دهیم.

در نگاه اقتصادی، بنگاه موجودی است که حیات آن به سود وابسته است و مدیران هر شرکت موظف هستند که سود شرکت را بیشینه کنند و اگر قیمت نهاده های تولید از جمله دستمزد نیروی کار یا نرخ ارز یا قیمت دیگر نهاده ها تغییر کرد، ترکیب تولید را طوری تغییر دهند که این هدف را بتوانند کماکان دنبال کنند. حال اگر دست مدیران را ببندند که نتوانند تعداد ترکیب تولید را متناسب با تغییر نظام قیمتها، تغییر دهند، سود بنگاه کاهش یافته و گاه به عرصه زیاندهی می افتند. کاملا روشن است که زیان ده شدن یک بنگاه به قیمت حفظ نیروهای شاغل تصمیم قابل دفاعی نیست زیرا یک بنگاه تولید به جای تعدیل ۳۰٪ نیروها نهایتا ورشکست شده و مجبور می شود ۱۰۰٪ درصد نیروهایش را تعدیل کند. وقتی که سود بنگاه نیز کاهش یابد سهامداران نفع کمی می بیرند. از دید بسیاری این اصلا اشکال ندارد زیرا با خود می گویند که عدم تعدیل بنگاه به قیمت کاهش سود سهامداران امر قابل دفاعی است. این نگاه، نگاهی کوتاه مدت و اغواگر است اما درست نیست زیرا وقتی سود یک بنگاه کم شود بازدهی سرمایه گذاری در آن بنگاه کم می شود و سرمایه گذاران دیگر حاضر نمی شوند در آن سرمایه گذاری جدید انجام دهند و شرکت به مرور زمان دچار استهلاک و میراشدن می رود. همچنین سودی که شرکت می کند در خیلی از مواقع صرف سرمایه گذاری جدید در همان بنگاه برای ایجاد خطوط تولید جدید و یا ایجاد واحدهای جدید می شود. لذا کاهش سود در بلندمدت فرصتهای اشتغال زایی جدیدی را از بین می برد.
با این توصیف مشخص می شود که باید بین دو چیز انتخاب کرد:

◻️گزینه الف) نیروی انسانی موجود تعدیل نشود ولی در بلندمدت کل حیات بنگاه در معرض تهدید قرار گیرد و همه تعدیل شوند یا فرصتهای اشتغال جدیدی خلق نشود،
◻️گزینه ب) بگذاریم با تعدیل کوتاه مدت نیروی موجود، حیات و سودآوری بنگاه تضمین شود و در بلندمدت شرکت بتواند فرصتهای جدیدی خلق کند. به عبارت دیگر برخی کشورها نظیر کشور ما حیات شرکت را فدای نیروی کار موجود می کنند و به سادگی می پذیرند که به شرکت آسیب برسد اما در مقابل کشورهای غربی هستند که نیروی کار را فدای شرکت می کنند و می گذارند شرکت با قدرت و سودآوری ادامه حیات داشته باشد تا در بلندمدت فرصتهای شغلی خوبی خلق کند. دقیقا به همین دلیل است که در کشورهای غربی شرکتهای زیادی دیده می شوند که سابقه صدساله دارند اما در ایران شرکتهای کمی هستند که عمرشان به بیش از سی سال برسد.

با این توصیف مشخص می شود که تصمیم مدیران این شرکت لزوما محکوم نیست و می تواند قابل دفاع باشد. اینکه حداقل دستمزد با جهش شدید روبرو شود طبیعتا چنین پیامدی دارد و نمی توان با قدرت قهریه مانع از بروز این پیامدها شد.

در بنگاه های بزرگ دولتی که حساسیتی در قبال سود و زیان وجود ندارد کارگران خواستار رشد شدید دستمزد می شوند اما در بنگاه های خصوصی کوچک، کارگران می دانند که خیلی مواقع امکان افزایش شدید وجود ندارد و آنها شغلشان را از دست خواهند داد و یا مجبور می شوند به شکل سیاه و محروم از حقوق قانونی کار کنند و به همین دلیل با آن مخالفند. در ایران نمایندگان جامعه کارگری عمدتا از شرکتهای بزرگ انتخاب می شوند و منافع کارگران بنگاه های بزرگ دولتی را نمایندگی می کنند و توجهی به پیامدهای چنین تصمیماتی بر کارگران بنگاه های خصوصی کوچک ندارند.


☑️⭕️نتیجه راهبردی:

اقتصاد دستور بردار نیست. اگر سیاستی مثل رشد شدید حداقل دستمزد اتفاق افتد نمی توان با زور و تهدید مانع از تحقق پیامدهای آن شد و پیامدهای آن به شکلی مثل اخراج نیرو، کاهش سود، عقب افتادن یا تعلیق ایجاد خطوط تولید جدید و سرمایه گذاری جدید ظاهر می شود. لذا باید در اتخاذ چنین تصمیماتی بسیار حساس بود و از دانش و تجربه کارشناسی بیشترین استفاده را کرد.

به اشتراک بگذارید تا آگاهی گسترش یابد

شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

⚛️می‌خوام لش کنم!

🖋امیر ناظمی

پیش از خواندن، این کلیپ طنز را ببینید.

⭕️پیش‌بینی‌پذیری پیش‌نیاز توسعه
«حرف برنامه‌ریزی با من نزن» این جمله‌ی کلیدی کلیپ است، یعنی نوعی وادادن به شرایط مبهم و عدم‌قطعیت‌های هر روزه. عدم‌قطعیت یعنی ایستادن در جایی که نمی‌دانیم چه می‌شود! ممکن است شما فکر کنید آینده بهتر یا بدتر می‌شود. پیش‌بینی‌ناپذیری یعنی زیستن در شرایطی که می‌تواند به هر چیزی ختم شود؛ و عدم‌قطعیت یعنی احتمال اینکه چه خواهد شد نیز مشخص نیست!

اما واقعیت زندگی آن است که در زندگی، شما برای به دست آوردن هرچیزی نیاز به سرمایه‌گذاری دارید؛ یا دارایی‌هایتان سرمایه شماست یا ایده و زمانی که می‌گذارید.

سرمایه‌گذاری، یعنی هزینه کردن در امروز به امید بازگشت بیشتر در آینده. حالا می خواهد پول تان را سرمایه گذاری کنید یا اعتبارتان را یا زمان تان را. به همین دلیل است که سرمایه‌گذاری همیشه بر پایه‌ برآورد ما از آینده است!

مشکل اصلی توسعه در ایران دقیقا چنین است: چگونه می‌توانیم برای آینده برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری کنیم؛ وقتی هیچ چیز پیش‌بینی‌پذیر نیست؟

به این ترتیب است که ما جامعه ایرانی این دهه‌ها، همیشه در آستانه‌ی هر چیزی هستیم! ما همان‌قدر که در آستانه‌ی توسعه‌ی اقتصادی هستیم، در آستانه‌ی رکود هم هستیم! همان‌قدر که در آستانه‌ی یک جهش بزرگ؛ در آستانه‌ی یک جنگ بزرگ! ما همان‌قدر که در آستانه‌ی پیوستن به جهان پسابرجامی هستیم، در آستانه‌ی شکست برجام هم هستیم! ما اصولا همیشه در آستانه‌ی هرچیزی هستیم!

پیش‌بینی‌ناپذیری یعنی زیستن در شرایطی که می‌تواند به هر چیزی ختم شود؛ و عدم‌قطعیت یعنی احتمال اینکه چه خواهد شد نیز مشخص نیست! اما در زندگی، شما برای به دست آوردن هرچیزی نیاز به سرمایه‌گذاری دارید؛ یا دارایی‌هایتان سرمایه شماست یا ایده و زمانی که می‌گذارید.

اما هر سرمایه‌گذاری، یعنی هزینه کردن در امروز به امید بازگشت بیشتر در آینده. به همین دلیل است که سرمایه‌گذاری همیشه بر پایه‌ی برآورد ما از آینده است؛ و "ما که همیشه در آستانه زندگی می‌کنیم!"، چگونه می‌توانیم آینده را پیش‌بینی می‌کنیم؛ وقتی هیچ چیز پیش‌بینی‌پذیر نیست.

کدام یک از شما قطعا می‌داند که سال آینده برجام هست یا نه؟ کدام یک از شما قطعا می‌داند سال آینده ما تحریم هستیم یا نیستیم؟ کدام‌یک از شما قطعا می‌داند که ما سال آینده درگیر یک جنگ هستیم یا نیستیم؟ این‌ها یعنی «ما در آستانه زندگی می‌کنیم!» در آستانه‌ی همه‌ی این‌ها!

⭕️ما و کاهش عدم‌قطعیت‌ها
1️⃣پیش‌بینی‌پذیری فردی: اگر ندانیم وقتی همسر ما عصبانی می‌شود، چه کاری می‌کند؟ ما را می‌کشد؟ یا می‌زند؟ یا قهر می‌کند؟ یا برایمان می‌نویسد؟ آن‌وقت نمی‌توانیم زندگی کنیم؛ چون زندگی برایمان پیش‌بینی‌ناپذیر می‌شود.

مطالعات مختلف نشان می‌دهد: پیش‌بینی‌ناپذیری و عدم‌قطعیت منجر به افزایش تشویش و به دنبال آن افزایش نفرت افراد به همدیگر می‌شود. وقتی در جامعه‌ای پیش‌بینی‌ناپذیری تبدیل به ارزش می‌شود یعنی افراد به نفرت‌پراکنی تشویق شده‌اند.

شاید بهترین هدیه‌ای که هرکسی به اطرافیانش می‌دهد، اطمینان است و اطمینان یعنی پیش‌بینی‌پذیرتر باشیم.

2️⃣پیش‌بینی‌پذیری شرکتی و سازمانی: یکی از دلایلی که کسب‌وکارهای نو در زمان کوتاهی توانست کاربر جدی بگیرد؛ همین پیش‌بینی‌پذیری‌شان بود. وقتی تاکسی می‌گرفتی و نمی‌دانستی قیمت چقدر خواهد بود، وقتی خرید می‌کردی و نمی‌دانستی می‌شود تعویض کرد یا نه؟ یعنی خدمت پیش‌بینی‌پذیر نبود؛ یعنی ما همیشه فکر می‌کنیم همان کسی هستیم که کلاه سرمان می‌رود.

3️⃣پیش‌بینی‌پذیری ملی: وقتی در سطح ملی تا این اندازه پیش‌بینی‌ناپذیر باشیم، یعنی سرمایه‌گذاری از یک تصمیم‌گیری منطقی به یک قمار تبدیل شده است. یعنی دل بسته‌ایم به شگفتی‌سازها!

البته برای گریز از بیماری «صبر کن ببینیم چه می‌شود!» یا «حرف برنامه‌ریزی با من نزن»، بیش از هر چیزی نیاز داریم به پیش‌بینی‌پذیری ملی و سیاست‌هایی که ثبات را می‌آورند.

⭕️پیش‌بینی‌ناپذیری یعنی عقلانیت!
برای توسعه یافتن باید پیش‌بینی‌پذیر شویم. تنها آن کشورهایی که برای مردم خود و جهان پیش‌بینی‌پذیر هستند؛ می‌توانند سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی را جذب نمایند؛ همانطور که تنها افراد پیش‌بینی‌پذیر برای دیگران قابل اعتماد.

پیش‌بینی‌ناپذیری تنها یک تاکتیک نبرد است، نه شیوه حکمرانی!

شبکه توسعه
@I_D_network

@ShareNovate

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️راز کبریت های بی خطر در ایران
دکتر مجتبی لشکربلوکی

در تاریخ ایران، طولانی ترین دوران نخست وزیری را هویدا داشت یعنی سیزده سال. در مورد عصا و پیپ اش می گفت، کارِ کاریکاتوریست‌ها را آسان کرده و بهانه‌ بیشتری برای کشیدن کاریکاتور من دارند!
پس از سیزده سال نخست وزیری در ایران، تقریبا هیچ چیزی از دارِ دنیا نداشت، تورم صفر درصد در طی سیزده سال نخست‌وزیری او، رویایی ا‌ست که امروزه، باورش برای ما سخت است. در دادگاه گفت: خودکار بیک طی سیزده سال نخست‌ وزیری من سه ریال باقی ماند [البته تورم صفر درصد سیزده ساله واقعیت ندارد کافیست به ارقام نگاه کنیم حالا ممکن است قیمت یک کالا ثابت مانده باشد ولی متوسط تورم سال های نخست وزیری هویدا هشت درصد بود].
اما تاسف در اینست که راز صدارت سیزده ساله هویدا و اینکه طولانی ترین دوره را داشته نه بخاطر این بوده که فساد مالی نداشته یا تورم را در صفر درصد نگهداشته بوده بلکه، تملق و کرنش افراطی او بوده، به قول میلانی: «شاه تشنه تعریف و تمجید بوده و هویدا به خوبی «برق چشمان شاه را به هنگام مقایسه با ژنرال دوگل دیده بود»!
تمام وزیران کابینه اش به دستور شاه انتخاب می‌شدند جداگانه شرفیاب شده و از شاه دستور می‌گرفتند. هویدا بدون توجه به حدود اختیارات و مسئولیت‎های نخست وزیر یک کشور مشروطه و با آشنایی با روحیه محمدرضا شاه، سعی میکرد مقام خود را حفظ کند و فرمانبردار بی چون و چرای «ارباب» باشد. وزیران هویدا نیز اغلب از او حساب نمی بردند و خود را منصوب شاه می دانستند طوریکه گاهی وزیران در حضور او در جلسات هیئت وزیران، فحاشی می کردند حتی در یک مورد، اردشیر زاهدی در حضور دیگر وزیران، هویدا را به باد دشنام گرفت.
وی همیشه تأکید داشت که در مملکت، شخص دومی وجود ندارد و شاه همه چیز است. در دهمین سالگرد نخست وزیری اش، از او سؤال شد که فکر می‌کند تا چند سال دیگر بر این مسند بنشیند؟ با خنده گفت: «سند نخست وزیری را مادام العمر به نام من زده اند»!
هویدا برعکس کثیری از دولتمردان فاسد ایرانی، هرگز فساد مالی نداشت اما به قول بیژن جزنی، اختیاراتش کمتر از اختیارات کریم شیره ایِ دلقکِ دربار ناصرالدین شاه بود! کبریت بی خطر بود و رمز ماندگاریش، کرنش و تملق بود، همیشه «تابع حزب باد» بود،
پس از انقلاب نیز به صف موافقان جمهوری اسلامی درآمد و در رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ در زندان قصر در کمال شگفتی به جمهوری اسلامی رأی داد و خدا را شکر کرد که بساط دیکتاتوری در این مملکت جمع شد! این تلون مزاج هویدا باعث شگفتی خبرنگاران شد و وقتی پرسیدند چه رأیی دادید؟ پاسخ داد به جمهوری اسلامی رأی دادم...انشاالله مبارک است» (به نقل از تاریخ پژوه معاصر علی مردای مراغه ای)


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
در نگاه اول می توان صورت مساله را به سطح مسایل شخصی و روانشناختی تقلیل داد که ایشان را فردی ناتوان، ضعیف النفس، وابسته، غیرمقتدر، حزب باد و متلون دانست. ولی سطح تحلیل را می توان عمیق تر کرد. می توان از خود سه سوال پرسید:
۱) چرا چنین فردی می‌تواند به بالاترین مقام اجرایی کشور دست یابد؟
۲) چرا چنین فردی می‌تواند در چنین مقامی ۱۳سال دوام بیاورد؟
۳) آیا این فرد، موثرترین و بهترین و شایسته ترین فرد برای حکمرانی است؟

ددر سلسله گزارش های چرا ایران عقب ماند (دانلود رایگان اینجا) و استراتژی توسعه ایران (دانلود رایگان اینجا) به هفت چرخه شوم (دور باطل) توسعه نیافتگی ایران اشاره شده. یکی از آن هفت چرخه، تدوام ترتیبات سیاسی محدود نام دارد. توضیح آنکه اگر ترتیبات سیاسی محدود باشد، هزینه کنشگری، انتقاد و فعالیت سیاسی بالا می رود. به همین خاطر بسیاری عطای مشارکت در بهبود کشور را به لقایش می بخشند و با بهانه سیاست پدر و مادر ندارد و کثیف است به امور علمی، فنی، شخصی می‌رسند و وقت گذاشتن برای فرزند و نوه و حیوان خانگی را به کنشگری سیاسی ترجیح می دهند. جامعه به سکوت کشیده می شود. چه نتیجه ای دارد؟ بروز و ظهور نسل بله قربان گو، پاچه خوار و منفعل، وابسته و کمبود کنشگران مرزی مستقل و عدم تغییر در قواعد بازی سیاسی و در نتیجه تداوم نهاد سیاست با دسترسی محدود.
و همین می شود که یکی از مدیران ارشد کشور و یکی از وزرای دولت فعلی گفته است: در نظام مدیریت کشور راز بقاء در سکوت و همراهی است. راز رشد در تئوریزه کردن منویات اصحاب قدرت و راز حذف در مشاوره صادقانه و کارشناسانه!
بیشتر از آنکه آدم ها را تخطئه کنیم به ساختارها، قواعد و نهادها بپردازیم و فعلا برای شروع از «خرده ساختارها و خرده نهادهای» دور و بر خود اعم از خانواده، مدرسه، محله، اداره، دپارتمان، شرکت و شهر خود را بر اساس قواعد (ترتیبات) باز، شفاف و منصفانه طراحی کنیم.

شبکه توسعه (@I_D_network)
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️ بازگشت به #عصر_یازده_دو_صفر

محمد فاضلی – مدیر پادکست دغدغه ایران

گوشی‌های یازده دو صفر نوکیا را حتما یادتان هست. یک صفحه نمایش ساده، فقط برای تماس تلفنی و همه چیزش در حالت حداقلی بود و هست. #یازده_دوصفر نوعی تصویر نوستالژیک از اولین روزهای فناوری گوشی‌های تلفن همراه است.

چند روز پیش، باز کردن یک پیامک ناشناس، سبب شد گوشی تلفن همراهم هک شود. مجبور شدم گوشی را فرمت کنم و به تنظیمات کارخانه برگردانم. تنظیم مجدد گوشی برای دسترسی دوباره به تلگرام، واتس‌آپ، توئیتر، اسنپ، پادکست‌، خدمات بانکی اینترنتی و اینستاگرام تقریباً دوسوم روز از من وقت گرفت و برای ساعاتی دنیای تنگ و تاریک، کم‌دردسر، بی‌اطلاع، ناخواستنی و عجیبی شده بود.

ظرف این چند روز فکر کردم گوشی تلفن همراه بدون دسترسی به اینترنت و از آن فراتر، بدون دسترسی به شبکه‌های اجتماعی، بدون خدماتی که اینترنت ارائه کرده است، حس بازگشت به زندگی #عصر_یازده_دو_صفر به آدم می‌دهد، چون فقط می‌توانستم با یک گوشی تلفن همراه هوشمند چند میلیون تومانی، فقط همان کاری را انجام دهم که آلکساندر گراهام بل مخترع تلفن انجام داد، آن هم به شرطی که شماره تلفنی را حفظ بودم چون دفترچه تلفن گوشی هم در دسترس نبود.

☑️⭕️ تحلیل و تجویز راهبردی

من از آن روز تا به حال به این فکر کرده‌ام که هر تلاشی برای محدود کردن دسترسی شهروندان به اینترنتی با سرعت متناسب با دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، دو پیامد و پیام کلیدی دارد:

اول، فرمان بازگشت به #عصر_یازده_دو_صفر است. زندگی ما بین یازده دو صفر از یک طرف و فناوری سرعت‌ بالای اینترنت، توسعه استارت‌آپ‌ها، خدمات شبکه‌های اجتماعی و متاورس و ... بقیه خدمات مبتنی بر اینترنت قرار گرفته است. هر اقدامی برای محدود کردن دسترسی شهروندان به این خدمات، یعنی بازگشت به عقب یا دست کم متوقف کردن مسیر تکاملی-تمدنی جامعه. هر چند جامعه مسیر خود را خواهد رفت اما محدودیت بیشتر به معنای عقب‌ماندگی، هزینه‌های اجتماعی، کلافگی، و مهاجرت بیشتر است. کما اینکه بعد از مطرح شدن طرح محدودیت اینترنت بلافاصله کلمه مهاجرت در فهرست بالای جست‌وجوی ایرانیان قرار گرفت.

دوم، اکثریت ایرانیان چند میلیون تومان در سالیان گذشته برای خرید گوشی‌های تلفن همراه هوشمند هزینه کرده‌اند. محدود کردن دسترسی به اینترنت یا کاهش کیفیت خدمات (مثل کاهش دادن سرعت اینترنت به نحوی که فرد بی‌خیال استفاده شود و به تدریج به نبودن آن عادت کند) در اصل به این معناست که گوشی چند میلیون تومانی و سرمایه‌گذاری میلیارد دلاری کشور روی گوشی‌های تلفن همراه به هدر برود. انگار گوشی‌های هوشمند را از شهروندان بگیرند و به هر کدام یک یازده دو صفر بدهند که البته غیر از تلفن زدن، می‌شود با آن فندق و بادام هم شکست یا میخ به دیوار کوبید. این به نحوی نقض حقوق مالکیت هم هست. مالکیت شهروند بر گوشی چند میلیونی به شکل زیرکانه‌ای با مالکیت یک گوشی یازده دو صفر کم ارزش تعویض می‌شود.

البته در دنیای دیجیتال، بدون سواد دیجیتال می‌توانی خیلی چیزهایت را از دست بدهی (مثل من که با بی‌دقتی و باز کردن یک پیامک ناشناس از دست دادم)، اما فرمان بازگشت به گذشته و #عصر_یازده_دو_صفر همه چیز را از ما (من و شما) می‌گیرد. هکرها می‌توانند گوشی چند میلیونی یا چند ده میلیون تومانی شما را برای چندین ساعت به یک یازده دو صفر تبدیل کنند. مواظب هک شدن باشید. اما سیاست‌گذاران با سیاست‌گذاری اشتباه مثلا کاهش سرعت اینترنت یا محدود کردن دسترسی شهروندان به اینترنت، برای مدت‌ها گوشی شما را هک می‌کنند و یک یازده دو صفر به شما تحویل می‌دهند. ایکاش سیاست گذاران بیاموزند که با ابرروندها نمی‌توانند و نباید بجنگند!

جامعه می‌تواند به سواد دیجیتال بالاتری مجهز شود و از این مسیر آمادگی بیشتری برای توسعه و ارتقای قدرت ملی پیدا کند، اما بازگرداندن جامعه به #عصر_یازده_دو_صفر جز عصبانیت اجتماعی، زوال اعتماد و سرمایه اجتماعی، فقر بیشتر و تاختن به سمت توسعه‌نیافتگی هیچ دست‌آوردی نخواهد داشت. قدرت ملی از محدودیت برنمی‌خیزد.

(اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید.)

شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از کانال دکتر محمد فاضلی
@fazeli_mohammad

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️وقتی همه مقصریم!
علی سرزعیم


این روزها که حمله به خودروسازان در اوج است. مخالف جامعه صحبت کردن نوعی خودکشی است. اما ترجیح می دهم علی رغم تبعات احتمالی در این مورد نگاه مخالف ارایه کنم. سوار شدن بر هیجان و احساسات عمومی راحت است اما اخلاقی نیست.

◽️اول از همه، تردیدی نیست که کیفیت خودروهای موجود اصلا مطلوب نیست. اما مگر فقط محصول خودروسازان است که بی کیفیت است؟ صادقانه جواب دهیم: دانشگاهی که آموزش بی کیفیت می دهد فرد بی مهارت و بی اخلاق به بازار کار عرضه می کند آسیبش کمتر از پراید است؟ داروسازی که داروی بی کیفیت عرضه می کند تاثیرش بر سلامتی بیشتر از خودروسازان نیست؟ نظام آموزش و پرورشی که مشتی حفظیات به ذهن دانش آموز می ریزد محصول پرافتخارتری نسبت به خودروساز بیرون می دهد؟ جواب با وجدان شما!

◽️دوم: هزینه تمام شده خودروسازان بالاست چون انبوهی نیروی غیرلازم دارند، چون استخدام آنها تحت تاثیر فشار سیاسی بوده، چون «انتصابات فله ای» خارج از اختیار آنان بوده است. این تقصیر خودساز است یا ذینفعان محترم!؟

◽️سوم: ممکن است از خود بپرسیم چرا قبل از تحریم که واردات آزاد بود تعرفه 100 درصدی تحمیل می شد؟ و چرا واردات این محصول آزادسازی نشد؟ پاسخ ساده این است که در آن زمان نرخ ارز سرکوب می شد! به بیان دیگر وقتی نرخ ارز پایین نگه داشته شود محصولات داخلی از جمله خودرو نسبت به کالاهای رقیب خارجی گران در می آید. سیاست گذار چون حاضر نبود از سیاست پوپولیستی پایین نگه داشتن نرخ ارز دست بردارد، با تحمیل یک تعرفه 100 درصد آن را جبران کرد. ادبیات تجارت بین الملل به روشنی می گوید که رفاه مصرف کننده با محدود کردن واردات در بلندمدت کاهش می یابد اما همان ادبیات نیز سرکوب نرخ ارز را سیاستی برای تداوم توسعه نیافتگی معرفی می کند.

◽️چهارم: اصلا فرض کنیم که خودروسازان بدترین تولیدکنندگان کشور باشند. ارزان نگه داشتن نرخ بنزین آیا تشویق خودروسازان ناکارآمد است یا تنبیه آنها؟ به باور من مجموعه خودروی بی کیفیت تنها با گزینه بنزین ارزان قابل چانه زنی و فروش است! همه جامعه نیز با این بده بستان همراه بوده و هستند. فراموش نکردیم که در آبان 1398 کسی از افزایش قیمت بنزین دفاع نمی کرد!!! به باور من تلفات جاده ای بیش از آنکه محصول ایمنی کم خودروها باشد محصول این است که سالها یارانه دولت به جای اینکه صرف توسعه راه آهن و مترو شود که مسافر و بار با قطار/مترو جابجا شود صرف بنزینی شد که دودش به حلقمان رفت. تصور نمی کنم مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا کمتر از تلفات جاده ای باشد

◽️پنجم: آیا خودروسازان ما فقط پراید تولید می کنند یا خودروهای ممتاز مثل سوزوکی، سراتو و ماکسیما هم تولید می کردند اما چرا جامعه بیشتر پراید را خریداری می کرد؟ پاسخ روشن است: چون درآمد سرانه ما ایرانیان پایین است و قدرت خرید محصولات با کیفیت تر که طبعا گرانتر هم هستند را نداریم. ما دوست نداریم این واقعیت را ببینیم و بپذیریم اما از سودای داشتن محصولات بهتر نیز کوتاه نمی آییم. آیا این دوگانگی منطقی است؟

◽️ششم: همه ما وقتی به نتیجه یک اقتصاد رقابتی مبتنی بر نظام بازار که رفاه شهروندان است نگاه می کنیم حسرت آن را می خوریم اما حاضر نیستیم به هزینه و الزامات آن تن دهیم. یکی از الزامات آن مداخله نکردن در امور بنگاه است ولی چه کسی است که از قیمت گذاری خودرو و تثبیت قیمت آن در شرایط تورمی کشور خوشحال نبود؟ چه کسی از اینکه برای فروش خودرو قرعه کشی راه بیفتد و بین قیمت کارخانه و قیمت بازار شکاف بالایی ایجاد شود ناراحت بود؟

☑️⭕️تجویز راهبردی:
یک توافق نانوشته ای میان جامعه، دولت و صنعت خودروسازی منعقد شده که اکنون می بینیم نتایجش اصلا مطلوب نیست. این توافق نانوشته (یا به قول بعضی ترتیبات نهادی) باعث شده است که بازیگران (اعم از خودروساز، دلال، خریدار و....) برود سراغ ماشین کم کیفیت، پرمصرف، گران! اگر می خواهیم به نتایج مطلوب برسیم باید این قرارداد نانوشته نامطلوب را با یک قرارداد صریح مطلوب جایگزین کنیم که در آن
1)بنگاه خودروساز دولتی نباشد
2)صنعت رقابتی باشد
3)قیمت گذاری از مداخله دولت در امان باشد تا راه دلالان بسته شود.
4)صنعت بی مورد حمایت نشود
5)خودروساز سهامدار خصوصی داشته باشد که در تصمیمات داخلی سیاست زده نشود
6)خودروساز بتواند با خودروسازان مهم جهان همکاری بلندمدت برقرار کند.
7)قیمت بنزین به گونه ای باشد خود به خود خودرو کم مصرف انگیزه آفرین باشد.

اول از همه باید بپذیریم که محصول خوب نتیجه یک فرایند خوب است. اگر بخواهیم به نتیجه مطلوب برسیم باید سلسله تصمیمات درست اما سختی بگیریم. میانبری وجود ندارد که از تصمیمات آسان و غلط بشود به نتایج خوب رسید. میانبرطلبی را کنار بگذاریم. سالها میانبر زدیم و برگشتیم همان نقطه اول. برای یک بار هم شده مسیر درست را برویم.

شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️همراهان فرهیخته شبکه توسعه ایران

سلام.
از این پس امکان بازخورددهی روی نوشته ها (پیام ها) امکان پذیر شد. دو علامت زیرنوشته وجود دارد 👍(موافق/بازخورد مثبت) و 👎 (مخالف/بازخورد منفی) یا اگر اولین نفر هستید بعد از ضربه زدن روی پیام دو علامت بالای منو ظاهر می شود که می توانید انتخاب کنید. بازخورد شما هدیه ارزشمندی برای شبکه توسعه است.

با احترام تیم شبکه توسعه ایران.

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️در مصرف نام سردار صرفه جویی باید...
دکتر محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا

۱- یک شیشه عطر خوب و گران قیمت، چیزی نیست که هر دم و برای هر دکان بقالی رفتنی از آن استعمال کنیم.
غزل حافظ، چیزی نیست که هر وقت عشقمان کشید، حافظ بخوانیم. حافظ خواندن، شأن دارد و تمرکز/سکون می طلبد. در فوروارد مطالب مربوط به سردار سلیمانی قدری تامل کنیم. ذکر نام هر چیزی اگر از حدی بیشتر شود، آن مطلب و آن مفهوم لوث می شود. تلألو و درخشندگیش را از دست می دهد.
کلمه چیز مقدسی است؛ شأن و حرمت دارد. در مصرف کلمه صرفه جویی کنیم.

تعبیر عجیب و زیبایی #سعدی دارد. می گوید: حاجت مشاطه نیست / رویِ دلآرام را!
سال هفتادوهشت در خوابگاه دانشجویی بودم و نزدیکیهای انتخابات مجلس ششم بود که یک شب در راهرو خوابگاه، دیدم آقامحسن رضایی دارد به همراه دوسه تا از بچه ها قدم می زند. برای شستن ظرفها رفته بودم که از دیدن ایشان جا خوردم. از بچه ها پرسیدم ایشان و این طرفها؟ گفتند پس فردا انتخابات مجلس است و ایشان آمده برای دیدار با دانشجوها... اصلا احساس خوبی پیدا نکردم. شاید دیدن محسن رضایی در حالت عادی در خوابگاه دانشجویی (که حتی #اساتید_دانشگاه هم به آن سر نمی زدند) می توانست جالب باشد اما، دیدن یک کاندیدا دو شب قبل از انتخابات مجلس آن حس خوب را به دل نمی نشاند. با ظرفهای نشُسته در دست، احساس پیرمرد دهاتی ای را داشتم که سرِ زمین زراعتش نشسته و یکباره می بیند جماعتی برای سرکشی به او و دهاتش آمده اند و بعد می فهمد نزدیکیهای انتخابات است...

از آن سال به بعد، چه بسیار انتخابات که محسن رضایی کاندیدا شد و هیچ وقت هم رای نیاورده. چرا؟ مگر "آقامحسن" فرمانده حاج قاسم ها نبود؟ پس چرا چنین است؟ شاید رمز بردلها نشستن و ننشستن، چیزی است که برخی از آن بی توجه عبور می کنند؟

۲- چرا قاسم سلیمانی دکترای مدیریت استراتژیک نگرفت؟ فردی با آن میزان #ذکاوت و محاسبه گری چرا بعد از جنگ هوس نکرد که تایتل «دکترا» هم به پشت سرداری اش، اضافه شود؟ مگر نمی توانست برود و سر کلاس بنشیند و چند واحد پاس کند و رساله ای و...خلاص. چرا نکرد؟

۳- بعد از جنگ و زمانی که حاج قاسم ها به میان "شهر" برگشتند، کم نبودند آنها که رفتند و کوشیدند تا به شجاعتهای دوران جنگشان، "محاسنی" اضافه کنند. آنها که دکترای مدیریت و اقتصاد و...گرفتند کم نبودند. بسیاری از بچه هایی که روزهای جوانی را در فضای خاک وگلوله سپری کرده بودند ولی خواستند "دکتر" هم بشوند رفتند این مشاطه را هم برخود بستند. طیفی از فرماندهان هم بودند که سَمتِ فعالیتهای اقتصادی رفتند و دستی به کار واردات و صادرات...؛ البته نه دکترا خواندن و نه بیزینسمن شدن هیچ یک بد نیست. ولی حاج قاسم سمتِ این خیابانها نرفت! عده ای از بچه های جنگ هم بودند که کاندیدای مجلس شدند و دست در کار سیاست شدند... ولی قاسم سلیمانی وارد این خیابان هم نشد. حاج قاسم، حاج قاسم ماند ولی بدون اضافه شدن تایتلها و عناوین دکتر/اقتصاددان/نماینده/فعال اقتصادی و... بی اینها مِهرش در دلها افزون شد. مهر حاج قاسم در حالی به دلها بیشتر و بیشتر شد که مشخصا در همان حوزه فعالیتش، انتقاد/سوالهایی برای بخشی از جامعۀ ایرانی وجود داشت. اما «حکایتِ مهر و وفا» (به تعبیر #حافظ) از کجا بر می خیزد؟

۴- حافظ در میانه غزلیاتش تعبیر عجیبی دارد. یک جا می گوید: برای بر دل نشستن، باید "چیزی" افزون بر حُسن داشت! خلاصه ی حرفش در آن بیت این است که افزون بر خوبی و خوشگلی و تایتل و القاب، باید یک "چیزی" باشد که کسی بر دل بنشیند. اسمش را هم گذاشته "نکته" ! :

بس «نکته» غیرِ حُسن، بباید که تا کسی/
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود!
بله، به غیر از "حُسن" نکته هایی لازم است که کسی مقبول دلها بشود.
در این بیت «مردم»: «مردمک چشم» یا همان «مردم»؛ هر دویش زیباست!

۵- برگردیم به حرف سعدی. سعدی یک جا حرف فوق العاده ای زده. خلاصه و مجمل به قدر دهها سطر حرف در مصرعی سروده:
«حاجتِ مشّاطه نیست رویِ دلآرام را»!
لغتنامه دهخدا «مشاطه» را چنین تعریف کرده است: آرایش کننده ی عروس. بله سعدی می گوید رویِ زیبا را چه نیاز به آرایش؟! آنکه «واقعا زیباست» بی آرایش و بی عنوان هم زیبا و دلنشین است. حاجتِ مشّاطه نیست!

روزگار ما، روزگار مشاطه است.
نه اینکه کاندیدای مجلس شدن بد است، یا دکترا گرفتن یا خلبان شدن یا بیزینسمن شدن بد است؛ خیر، ولی اینها آن «حُسن» ی که #حافظ می گوید نیست. اینها #مشاطه است، همان که #سعدی می گوید.

☑️⭕️سخن پایانی:
برخی بر دلها می نشینند و برخی خیر. قاسم سلیمانی بی مشّاطه بر دلها نشست. حال ما زور نزنیم که بر دلها «بیشتر» بنشانیمش.
بگذاریم کلمه، نام، مفهوم... آن درخشندگیِ بکر و روشن خودش را داشته باشد. در تَکرار، صرفه جویی کنیم.

شبکه توسعه (@I_D_Network)
بازنشر از کانال شخصی دکتر اسلامی (t.me/solseghalam)

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️فضول های احمق را بیاندازید بیرون!
دکتر مجتبی لشکربلوکی

اول یک نامه تاریخی جالب را با هم بخوانیم:
فدايت شوم ميخواهيد بدون طول و تفصيل بنويسم كه [برای ایران] چه بايد كرد؟ جواب بنده ازاين قرار است: ... هزار نفر شاگرد به فرنگستان بفرستيد نه اينكه مثل سابق هر كدامي دو سه زن بگيرند بلكه تا ده سال در مدرسه هاي آنجا محبوس بمانند به طوري كه ثلث [یک سوم] آنها در زير كار بميرند و باقي ديگر آدم شوند اصول كار اينها هستند.
كارهاي فرنگستان عموماً به نظر ما عجيب مي آيند چرا؟ سببش اين است كه ما در ايران هوش و فراست طبيعي خود را با علوم دنيا به كلي مشتبه كرده ايم [اشتباه گرفته ایم]. كارهاي دنيا يك وقتي ساده بود و هر كس معني آنها را به هوش طبيعي مي توانست به سهولت درك نمايد. مهندسي عهد هوشنگ، حسابداني حسن صباح و وزارت كريم خان زند چندان عمقی نداشت كه فراست طبيعي نتواند آنها را بفهمد و ليكن در اين عهد تازه به واسطه ترقيات علوم چندان اسباب [تکنولوژی] و معاني [دانش] عجيب بروز كرده كه هوش طبيعي بدون علم هرگز قادر به ادراك آنها نخواهد بود.
ما در ايران از جميع آن علوم تازه كه قانون به كارهاي فرنگستان داد بي خبريم. وزراي ساير دول نيز از اغلب اين علوم بي خبرند. تكليف وزرا به هيچ وجه اين نيست كه داراي جميع علوم باشند نكته اين است كه هوش خود را با علوم دنيا مشتبه نكنند [توهم نزنند که عقل عرفی‌شان می‌تواند جایگزین دانش علمی باشد] وزراي فرنگستان هر علمي را كه تحصيل نكرده اند بدون خجالت ميگويند ما اين علوم را نخوانده ايم و به حكم اين اعتراف حكيمانه هميشه رجوع به اصحاب علم [کارشناسان] مي‌نمايند.

برخلاف فرنگستان، ما در ايران در هر كار هوش و سليقه شخصي خود را حكم مطلق قرار ميدهيم. مسائل علمي كه از آن عميق‌تر و مشكل‌تر نیست حكم آن را در آن واحد جاري ميكنيم. هيچ لازم نيست از وزراي ما بپرسند كه اين علوم و كمالات را در چه زمان تحصيل كرده ايد؟ «جميع علوم را نخوانده مي دانند». «نمي دانم و نخوانده ام در زبان ايشان كفر است.» «دانستن جزو منصب است.» خيال ميكنند كه اگر احياناً در يك مسئله بگويند نميدانم شأن ایشان به كلي خواهد رفت. قسم ميخورم در ميان اين صد نفر فرنگي كه در تهران هستند يك نفر نيست كه جرأت كند بگويد من اكونومي پولتيك [اقتصاد سیاسی] ميدانم، اما جميع اهل درب خانه ما كل اين علوم را در سينه خود مضبوط دارند. اگر از سفراي انگليس و فرانسه بپرسيد بانك را چطور ترتيب ميدهند يقيناً بلاتأمل جواب خواهند داد ما نخوانده ايم و نمي دانيم اما اگر رجوع به مجلس وزرا نمائيم نه تنها جميع وزرا بر كل دقايق آن احكام قطعي جاري خواهند كرد بلكه فراش هاي خلوت ما نيز جميع معايب آن را در آن واحد خواهند شكافت.

دول فرنگستان به جهت ترقي علوم اكونومي پولتيك كرورها خرج مي كنند و چندين هزار نفر عمر خود را در تحصيل اين علوم صرف مي‌نمايند تا اينكه چند نفر اكونوميست پيدا مي‌شوند. در ايران هيچ احتياج به اين نقلها نيست ما همه اكونوميست [اقتصاددان] كامل هستيم!

اولاً آن فضول هاي احمق كه مي گويند همه اين علوم را مي دانيم بايد آنها را از مجلس وزرا بيرون كرد. ثانياً آن اشخاص باشعور كه مي‌گويند ما از اين علوم بي‌خبريم ولي اجراي اين كارها را موافق عقل ناگزير ميدانيم بايد دست اين اشخاص را بوسيد و ايشان را مأمور كرد كه اين قبيل كارها را مجرا بدارند....

☑️⭕️تجویز راهبردی:
آنچه خواندیم بخشی از نامه ای است منتسب به میرزاملکم خان. ۱۴۴ سال پيش این نامه به قولی برای شاه و به قولی برای یکی از وزرای وقت فرستاده شده. در مورد میرزاملکم خان حرف و حدیث بسیار زیاد است. بنابراین می‌توان متن را رها کرد و به شخصیت و حواشی و اصالت نامه پرداخت و دوم اینکه فرض کنیم این نامه توسط یک ناشناس نوشته شده و از خود بپرسيم که چه نکات مهمی دارد. من مسیر دومی را انتخاب می کنم و سه نکته برای توسعه ایران برداشت می کنم:
▪️اعتراف حکمیانه «من نمی دانم» را جدی بگیریم و درک کنیم «نمی دانم» زینت آدم باشعور است و نه عیب.
▪️اولین درس مدیریت این است: مدیریت یعنی انجام امور به وسیله دیگران. لازمه مدیریت دانش تخصصی نیست. مدیران ارشد بیش از آنکه دانش تخصصی داشته باشند باید بینش درست داشته باشند و توانایی کار کردن با متخصصان. توانایی ایجاد فضای طرح، نقد و برگزیدن بهترین ایده ها. دیگر دوران مدیران سوپرمن تمام شده. عصر فعلی، عصر مدیرانی است که می توانند از باهوش ترین ها کار بکشند.
▪️نسبت به ۱۴۴ سال قبل خوشبختانه اکنون کارشناسان و دانشمندان بیشتری داریم و نیازی به تلف شدن یک سوم آنان زیر بار فشار تحصیل نیست. اما آنچیزی که نسبت به ۱۴۴ سال قبل تغییر نکرده باور به علم و تواضع در برابر علم است. ما بیش از فضول های احمق نیازمند باشعورهای متواضع هستیم.

شبکه توسعه (@I_D_network)
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️من اسب نیستم، تو چطور؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی

گفته می شود مردی که «سریال بازی مرکب» را مخفیانه در کره شمالی برده بود به اعدام محکوم شد! این مرد پس از بازداشت تعدادی دانش آموز دبیرستانی، شناسایی و دستگیر شد. دانش آموزی که سریال را خریده بود به «حبس ابد» و بقیه به پنج سال کار سخت محکوم و معلمان و مدیران مدرسه نیز اخراج و برای کار در معدن دورافتاده تبعید شدند. اما مضمون این سریال چیست که چنین واکنشی نشان داده شده؟ توضیح می دهم.

اگر سریال را ندیده اید ادامه این نوشته منجر به افشای داستان خواهد شد.
این سریال در مورد «آزادهای مجبور» است. در مورد اینکه چگونه می‌توان دنیایی طراحی کرد که آدم‌ها آزادانه، مرگ را انتخاب کنند. موقعیت‌هایی که هیچ انتخابی به تو نمی‌دهد جز آنکه باید حیوان کثیف‌تری باشی تا برنده شوی. موقعیت‌هایی که البته می‌شود انسان ماند اما به شرط آنکه بمیری! این سریال در مورد بازی با دو انگیزه اصلی است؛ ترس و طمع. اینکه چگونه می‌توان بدون اجبار فیزیکی، آدم ها را مجبور کرد که همانی را انتخاب کنند که تو می خواهی.

داستان کلی سریال این است: یک بازی طراحی شده و کسانی به این بازی دعوت شده اند که به مرز استیصال رسیده اند. مثلا مردی که اگر تا یک ماه دیگر پول جور نکند، اعضای بدنش به فروش می‌رسند. در یکی از دیالوگ های ماندگار سریال بازیکن شماره ۳۲۲ می گوید «من جایی برای بازگشت ندارم. در اینجا حداقل یک شانس دارم. اما اون بیرون چی؟» در شش مرحله بازی، کسانی که می‌بازند، می میرند و هر مرحله جایزه بیشتر می‌شود و کل جایزه به فرد یا افرادی تعلق می‌گیرد که تا آخر بازی پیش رفته اند. در این مدت هم یک سری افراد VIP این بازی را می‌بینند. لذت می‌برند و شرط می‌بندند و قمار می‌کنند.

این بازی به شدت مشابه نظام‌های سیاسی -اقتصادی بسته و بهره کش است. تشابه بازی مرکب با نظام های سیاسی-اقتصادیِ بسته و بهره کش چیست؟
▪️در هر دو شما در ظاهر آزادی و حق انتخاب داری. اما انتخاب شما محدود شده. حق داری از بین دو کیلو سیب گندیده، دو کیلو سیب انتخاب کنی.
▪️در هر دو شما هر کاری کنید آن بالایی ها (بازیگردان و تماشاگران) برنده‌اند. حالا ممکن است یکی دو بازیگر هم برنده شوند. ولی برنده بزرگ در بین بازیگران نیست.
▪️ در هر دو عدالت وجود دارد اما عدالت بین پایینی ها. عدالتی بین پایينی ها (بازیگران) و بالایی ها (بازیگردان و تماشاگران) نیست. اصولا عدالت خوب است اما فقط برای عده ای!
▪️در هر دو، چهره (انگیزه و شخصیت) واقعی بالادستی‌ها معلوم نیست.
▪️ در هر دو دوربین‌ها همه چیز را زیر نظر دارند. همین تسلط اطلاعاتی یک طرفه (عدم تقارن اطلاعاتی) است که شما را برده می کند.
▪️ در هر دو شما مجبورید یک اسب باشید. در یکی از تکان دهنده ترین دیالوگ بالادستی به یکی از بازیکنان می‌گوید: شما روی اسب‌ها شرط بندی می کنید. اینجا هم همین‌طور است، ما روی انسان‌ها شرط می‌بندیم. شما اسب های ما هستید!
حالا متوجه شدید چرا اعدام و تبعید؟

شاید بعد از خواندن این نوشته بلافاصله احساس کنید که مردم عادی هم یک بازیکن (قربانی) هستند. اما کمی صبر کنید. برخی می گویند: شخصیت VIPها در این سریال مشابه بینندگان سریال است (مثل من و شما). به این دلیل که ما (بینندگان) نیز برای دیدن این سریال پول پرداخت می کنیم و شاهد این فیلم (بازی) هستیم و در ذهن مان روی اینکه چه کسی می‌میرد و چه کسی می‌برد شرط می بندیم. و در حالی که نوشیدنی می نوشیم این بازی را نگاه می کنیم. درست مانند یک تماشاگر VIP

☑️⭕️تجویز راهبردی
هیرشمن اندیشمند برجسته اقتصادسیاسی می گوید شما سه گزینه دارید: وفاداری، خروج و اعتراض.
وفاداری: بمانید و بپذیرید و سکوت کنید.
خروج: بگذاریم و برویم. صحنه بازی را ترک کنیم. خود را درگیر بازی های کثیف نکنیم.
اعتراض: بمانیم و اصلاح کنیم. بزنیم زیر میز! در قسمت آخر سریال بازیگر به طراح بازی می‌گوید، من اسب نیستم من یک انسانم! و بعد می رود که بازی او را به هم بزند.
اما علاوه بر این ها به نظرم سه اقدام دیگر نیز باید انجام دهیم:
▪️آگاهی‌های خود را گسترش دهیم. وگرنه از یک بازی بیرون می آییم در بازی دیگری می افتیم.
▪️ بعضی از ما در شرایطی گیر می افتیم که ترجیح می‌دهیم شانس خود را در بازی‌ای مرگبار امتحان کنیم. بازی‌ای با احتمال ۹۹% کشته شدن. نوعی خودکشی غیررسمی! می‌خواهیم خودکشی کنیم، ولی ترجیح می‌دهیم کس ديگری ماشه را بکشد. وظیفه اخلاقی ما این است که در لحظات دشوار حیات دیگران را دریابیم.
▪️بازی های کوچکِ جدیدِ منصفانه و درست طراحی کنیم. همین بازی های کوچک سرآغاز بازی های منصفانه بزرگتر است. توسعه های محلی-کوچک می تواند سرآغاز توسعه ملی-بزرگ باشد

شبکه توسعه
(@I_D_network)
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️مغزهای کوچک زنگ زده
دکتر مجتبی لشکربلوکی

بگذارید اول نگاه کنیم که در دنیا چه تغییری رخ داده. بعد می آییم سراغ خودمان. قبلا شرکت های بزرگ واحدهای تحقیق و توسعه داخلی داشتند و به آن می بالیدند و البته مزیت رقابتی شان هم بود. مثلا شرکت آی.بی.ام (که برادر بزرگ صنعت فناوری اطلاعات جهان محسوب می‌شود) تحقیقات سنگین انجام می داد و سود خوبی هم می کرد. اما امروزه داستان عوض شده است! شرکت‌های پیشرو در کنار تحقیق و توسعه داخلی، توجه زیادی به بیرون دارند.

بد نیست یک نمونه را با هم بررسی کنیم: شرکت لوسنت تکنولوژی مالک بیشترین سهام آزمایشگاه‌های تحقیقاتی بل پس از جدا شدن از شرکت ای.تی.اند.تی (AT&T) بود. قرن بیستم، آزمایشگاه‌های تحقیقاتی بل قطعا برترین واحد تحقیقات در صنایع تجهیزات مخابراتی بود. اما شرکت دیگری وجود داشت به نام سیسکو! سیسکو فاقد آزمایشگاه‌های مدرن و قابلیت‌های درونی تحقیق و توسعه مانند آزمایشگاه‌های بل بود رقابتی بسیار نزدیکی با شرکت لوسنت داشت و گاهی از این شرکت پیشی می‌گرفت. چه اتفاقی افتاد؟
هر دو شرکت سیسکو و لوسنت در یک صنعت فعالیت می‌کردند اما دارای استراتژی‌های متفاوتی در زمینه نوآوری بودند. شرکت لوسنت منابع عظیمی از ظرفیت‌های خود را به تحقیق و توسعه داخلی (همه چیز را خودم تولید کنم) بود. اما آن طرف سیسکو استراتژی متفاوتی داشت، این شرکت هر فناوری را که نیاز داشت از خارج از مجموعه خود بدست می‌آورد که عموما حاصل همکاری با یا خرید شرکت های کوچک فناور بود. از قضا برخی از همین شرکت ها توسط کارکنان قدیمی شرکت لوسنت راه‌اندازی شده بودند (سایت تجاری سازی فناوری نانو مچ).

آنچه خواندیم نمونه از نوآوری باز است. نوآوری باز به زبان ساده این است که ما در جستجوی نوآوری در سطح محصولات، فرآیندها و کسب وکار هستیم. همه این نوآوری ها که به ذهن/عقل ما نمی رسد! همچنین نمی‌توانیم همه ایده های نوآورانه را عملیاتی کنیم. پس مرزها را باز می کنیم و با دیگران همکاری می کنیم. این می شود هم آفرینی! دو نوع نوآوری باز وجود دارد.
◽️نوآوری باز از داخل به بیرون: ایده و دانش از درون مجموعه شما به بیرون منتقل و منجر به نوآوری می شود.
◽️نوآوری باز از بیرون به درون: ایده و دانش، از بیرون به داخل جذب می‌شوند.
در نوآوری بسته همه کارها درون مجموعه و توسط خود مجموعه انجام می شود. شما در نوآوری باز می توانید با گروه های زیر همکاری کنید و نوآوری ایجاد کنید؛ مصرف‌کننده‌ها و مشتری‌ها؛ تأمین‌کننده‌ها؛ دانشگاه‌ها و سازمان‌های تحقیقاتی؛ رقبا؛ مخترعین؛ استارتاپ‌ها و مشاوران تکنیکی.
نوآوری باز یعنی باز کردن مرزها برای همکاری با دیگران برای هم آفرینی در محصولات، فرایندها و کسب وکارها با و از طریق دیگران.

یک یادآوری مهم: قرار نیست همه امور را از طریق نوآوری باز پیش ببریم. در برخی حوزه ها و زمینه ها، قطعا باید از همان روش نوآوری متعارف (یا به اصطلاح بسته) استفاده کرد.

☑️⭕️تجویز راهبردی:
وقتی شما مرزهای سازمان و کشورت را می بندی،
وقتی با دیگران، تبادل ایده و نوآوری و فناوری نداری، وقتی در کلوب بزرگان دنیا عضویت نداری، وقتی تمام انتصاباتت از دور و بری هایت است. وقتی درب اتاقت، سازمانت و دانشگاهت را به روی دیگران می بندی، بعد از مدتی هر چقدر هم باهوش باشی می‌شوی یک «مغز کوچک زنگ زده». اندازه مغز ما، به اندازه جهان ماست. دقیق تر بگویم: وسعت فهم ما به اندازه وسعت شبکه ماست. شبکه کوچک، مغز کوچک تولید می کند. وقتی با استارت‌آپ‌ها، های تک‌ها، بیگ‌تک‌ها، زنان و مردان بزرگ تعامل نمی کنی، زنگ می‌زنی!
بسیاری را به دلایل امنیتی و غیرامنيتی و ایدئولوژیک کنار می‌گذاریم. محدود مواردی هم که ما می‌خواهیم با آن ها ارتباط برقرار کنیم به خاطر تحریم ها پذیرفته نمی شویم.
چند دانشگاه «واقعا» بین المللی در ایران داریم؟ چند استاد غیرایرانی جهان‌تراز در ایران فعالیت می‌کنند؟ چند پروژه مشترک تحقیقاتی جدی با ده شرکت های‌تک دنیا داریم؟ چند شرکت ایرانی در بازارهای بورس جهانی لیست شده اند (پذیرفته شده اند)؟ کدامیک از ده شرکت برتر جهان در ایران کارخانه، آموزشگاه، آزمایشگاه اصلا نه یک کارگاه ساده صد نفره دارند؟ جواب همه این سوالات آیا عددی غیر از «صفر» است؟ سخت امیدوارم که باشد!
این ایده بیمارگونه که همه چیز را خودمان اختراع و تولید کنیم بسیار خطرناک است. قرار نیست همه چیز را خودمان تولید کنیم. اصلا در 95% موارد مهم نیست که چه چیزی را خودمان تولید کنیم. مهم این است که منفعتش به جیب چه کسی می رود؟ جهان تغییر کرده و مغزهای کوچک زنگ زده هر روز که دیرتر غار تنهایی خود را ترک کنند، بیشتر عقب می مانند.
سرآغاز نوآوری باز، ذهن باز و مغز باز است!

شبکه توسعه (@I_D_network)
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️آفتابه لگن؛ هفت دست! استراتژی؛ هیچی!
دکتر مجتبی لشکربلوکی

یک واقعیت غم انگیز؛ ایران جزو با سابقه ترین کشورهای دنیا در زمینه برنامه توسعه است. شاید هیچ کشوری به اندازه ایران برنامه توسعه ننوشته است. ما از سال ۱۳۲۸ تا کنون ۱۱ برنامه توسعه (پیش و پس از انقلاب) نوشته ایم و داریم می رویم برای دوازدهمینش.
در شرکت ها هم وضعیت همین است. میلیاردها تومان و هزاران ساعت صرف برنامه ریزی استراتژیک می شود اما وقتی با خودمان خلوت می کنیم احساس می کنیم بی فایده بوده است. چرا؟

امروزه همه سازمان ها بیانیه های زیبا دارند و اسناد راهبردی. فرآیندهای عریض و طویل و جلسات طولانی اما ته قضيه چیزی در نمی آید. میان این همه سند و نوشته و گزارش، یک چیز مفقود است: استراتژی.
مفهوم استراتژی زاييده رقابت و محدوديت است. ما (انسان ها و کسب وکارها و ملت ها) در جهانی پر از رقابت و محـدوديت زنـدگی می‌کنیم. زمان محدودی داریم. توان محدودی داریم. پول محدودی هم داریم. اعتبارمان هم محدود است. نمی‌توانیم در همه حوزه‌ها ورود کنیم. نمی‌توانیم در همه عرصه ها عالی باشیم. نمی توانیم به همه موضوعات توجه کنیم. صرف منابع محدود در انبوهی از موضوعات (مهم و غيرمهم) جریمه‌اش واگذاری بازی به کسانی است كه منابع محدود خـود را بر موضوعات مهم و درست متمركز كرده اند.

مثلا در کسب و کار: شرکت بهار روی مشتریان هدف (مناطق شهری، طبقه متوسط دارای تحصیلات دانشگاهی و کارمند) تمرکز می کند ولی شرکت پاییز مشتری هدف خود را مشخص نمی کند و توان محدود خود را به صورت پراکنده و تصادفی به هر مشتری ای که در سازمان را بکوبد تخصیص می دهد. کدام موفق خواهند بود؟

یا مثلا احمد در شبانه روز زمانش را به یادگیری زبان فرانسه، بیگ دیتا و هوش مصنوعی تخصیص می دهد چون تشخیص داده است جهان آینده، دنیای دیتا، رباتیک، ماشین های هوشمند و روابط بین الملل است. محمود همان زمان را دارد اما وقتش را به هر چه پیش آید تخصیص می دهد. چون نقطه تمرکزی ندارد. چون مساله ای ندارد!

ماهیت استراتژی، تشخیص مسایل و موضوعات اصلی و تمركز منابع (زمان و توان و سرمایه و ارتباطات) در جهت تحقـق منـافع نهفتـه در آنهاسـت. فلسـفه استراتژی ساده است: مهم ترین مسایل‌ات را بشناس، روی آن ها تمرکز کن. برای آن ها جواب پیدا کن و دو دستی بچسب به عملی کردن آن پاسخ ها و منابع‌ محدودت را به آن ها تخصیص بده تا دستيابی به موفقیت تمرکزت را از دست نده. بـدون شناخت و شکار سوالات استراتژیک و تمرکز توان و زمان و تخصیص منابع به آن سوالات، به موفقیت استراتژیك نمی‌رسیم. فرمول خلاصه استراتژی: تشخیص + تدبیر + تخصیص.

افراد و کسب وکارها و ملت ها نه‌تنها باید هوشمندانه برای مسائل چاره‌جویی کنند بلکه مهم‌تر از آن، باید هوشمندانه مسائل را انتخاب کنند. یکی از عوامل مهم موفقیت کشورها و سازمان‌های موفق، دقت فراوان آن‌ها در انتخاب صورت‌مساله‌ای است که باید برای آن‌وقت بگذارند. بسیارند سازمان‌هایی که وقت و توان زیادی را صرف موضوعات و مسائلی می‌کنند که به فرض حل شدن، کمک چندانی به تحقق هدف نهایی آنها نمی‌کند. حکمرانانی که نتوانند مسایل اصلی عصر و زمان خود را بشناسند و جواب های درست برای آن مسایل طراحی و اجرا کنند. زندگی شهروندان هم نسل خود و احتمالا نسل بعدی را تباه می کنند.

⭕️☑️تجویز راهبردی:
بگذارید با سه سوال این مطلب را به پایان ببریم:
• مهم ترین مساله‌ای که من در زندگی شخصی ام یا در کسب وکارم یا در کشور در سه سال آینده (یا تا ده سال آینده) باید به آن توجه کنم چیست؟ (تشخیص یا مساله یابی استراتژیک)
• پاسخ من، انتخاب من، جواب من، اقدامات من، طراحی من در قبال سوالات استراتژیکی که تشخیص داده ام چیست؟ آیا جواب من یک پاسخ و انتخاب مشخص است یا کلی گویی؟ از کجا می توانم از درستی پاسخ خودم اطمینان حاصل کنم؟ (تدبیر یا پاسخ یابی استراتژیک)
• آیا زمان و توانی که روی مسایل و پاسخ های استراتژیک می گذارم با بقیه مسایل و موضوعات زندگی یا کسب کارم یا کشورم یکی است؟ آیا به عوامل و منابع لازم برای پاسخدهی به سوالات استراتژیک دستیابی دارم؟ (تخصیص و/یا دستیابی استراتژیک)

این سوالات ارزش آن را دارند که بارها و بارها به آن فکر کنیم.
استراتژی انشا نویسی نیست. مشتی جملات زیبا و باکلاس نیست. استراتژی آرزو نیست. استراتژی یعنی چند انتخاب دردناک سرنوشت ساز. تفاوت آدم ها، کسب وکارها و کشورهای موفق در فکر کردن به همین سه سوال نهفته است. این فرمول ساده را بخاطر بسپارید: تشخیص، تدبیر، تخصیص!

شبکه توسعه (@I_D_network)
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️در ایران دانشگاه ها دقیقا به چه دردی می خورند؟
مجتبی لشکربلوکی

فکرش بکنید شما رییس یک دپارتمان در دانشگاه MIT (مؤسسه فناوری ماساچوست) یکی از سه دانشگاه برتر جهان باشی ولی آن را رها کنی. چرا؟ چون فکر می کنی که این مدل از دانشگاه به درد نمی خورد! کریستین ارتیز وقتی دانشگاه آرمانی خود را تصویر می‌‌کند، جایی بدون سخنرانی، بدون کلاس و بدون رشته را تصویر می کند. دانشجویان در فضایی بزرگ و باز روی مشکلاتی سخت و عملی کار می‌کنند. اگر به مطالعه‌ای نیاز باشد به اینترنت مراجعه می‌کنند و نه استاد. این تصور، با الگوی سنتی تحصیلات عالی فاصله زیادی دارد اما به‌زودی به یک واقعیت تبدیل خواهد شد: او کارش در بهترین دانشگاه جهان را رها کرده تا دانشگاهی جدید ایجاد کند.

در بیست سال گذشته ده‌ها نمونه از این گونه‌ موسسات در شیلی تا چین افتتاح شده. اگرچه حوزه‌های کاری آنها متفاوت است، اما یک حرف مشترک دارند: مخالفت با روش سنتی آموزش. دانشجویان به صورت تیمی روی پروژه‌ها کار می‌کنند و تلاش می کنند مسائل واقعی را حل کنند. شرکت‌ها اغلب حامیان مالی این پروژه‌ها هستند.

شعار دانشگاه زپلین که در سال ۲۰۰۳ در آلمان تاسیس شد این است: «مشکلات جامعه ما هیچ نظم و انضباطی ندارند، ما هم همین‌طور». دانشکده‌ الگوی جدید فناوری و مهندسی در سال ۲۰۱۷ در انگلستان افتتاح شد. این دانشگاه، استادان را بر اساس مهارت استخدام می‌کند و نه تعداد آثار چاپ‌ شده. دانشجویان باید با موفقیت دوره را به پایان برسانند اما ضروری نیست که ریاضی یا فیزیک بخوانند. آنها باید هنر و علوم اجتماعی را مطالعه کنند. (برگرفته از هفته نامه وزین تجارت فردا)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:

۱- بهترین دانشگاه های دنیا زیر سوال هستند و به مراتب دانشگاه های ایرانی بیشتر. به عنوان کسی که ۱۲ سال در دانشگاه درس خواندم و ۱۲ سال هم در دانشگاه ها تدریس کرده ام، صادقانه می گویم نمی توانم از عملکرد دانشگاه های ایرانی دفاع کنم. به نظرم بیشتر (و نه همه) دانشگاه ها شده اند، کارخانه تولید انبوه «مدرک داران بی ادراک!» و جالب اینجاست که اراده ای هم برای تغییر وضعیت موجود نمی بینيم. به ویژه آنکه بسیاری نیز از طریق همین دانشگاه ها، به عناوین مهندس و دکتر و حتی برخی به کرسی استادی رسیده اند!

۲- بیست سال پیش در رشته مهندسی فارغ التحصیل شدم. امروز رفتم مجدد دروس دوره کارشناسی را مرور کردم و تاسف خوردم انگار زمان در دانشگاه های ما متوقف شده. برخی دروس که مطمئنم که به درد هیچ کس نمی خورد باز هم تدریس می شود. یعنی در طول این بیست سال امکان نداشت که یک نظرسنجی انجام شود که واقعا در دنیای واقعی کدام دروس به درد شما خورده و کدام نخورده؟ وقتی درسی در طول بیست سال به درد کسی نمی خورد چرا نباید حذف شود؟ عجیب نیست؟

۳- آیا می شود کاری کرد؟ بله. یک تصویر ارایه می کنم که نشان دهم می‌شود جور دیگری به هم به مساله نگاه کرد: این جهان را تصور کنید: من نه کارشناسی دارم و نه در جستجوی کارشناسی ارشد و دکترا هستم. می گردم متناسب با نیاز شغلی و آینده ام از بین تمام موسسات و دانشگاه ها دنیا دروسی را انتخاب می کنم و در آن ها شرکت می کنم و به جای مدرک کارشناسی، گواهینامه علمی یا فنی (Certificate) دریافت می کنم. مثلا امروز با تکنولوژی واقعیت مجازی در کلاس استراتژی پروفسور مایکل پورتر در دانشگاه هاروارد حاضر می شوم. فردا صبح برای یک درس کاملا بومی در کلاس «اقتصاد ایران» دکتر مسعود نیلی و پس فردا هم در یک پلتفرم آموزش مجازی مبتنی بر بازی (بدون استاد مشخص) در زمینه مذاکره شرکت می کنم و از همه این ها هم گواهینامه می گیرم. همچنین از همه مهم تر ۵۰٪ اطلاعات مورد نیازم را از اینترنت بدست می آورم.
در این جهان دیگر ما با دکترهای قلابی بی سواد سر وکار نداریم! مجبور نیستیم چهار سال وقت مان را صرف دروسی کنیم که ۳۰ سال پیش دیگران به غلط برای ما تشخیص داده اند. لازم نیست برای تحصیلات به یک کشور یا شهر دیگر برویم. دیگر کنکور بی معنا خواهد شد. تحصیلات من مساله محور است و نه مدرک محور. موسسات ارایه دهنده آموزش در یک محیط رقابتی مجبورند هر روز بهتر شوند و دانشگاه های مزخرف، ورشکسته و حذف خواهند شد.

این تنها راه است؟ نه. یک مثال بود برای باز شدن باب گفتگو
امکان پذیر است؟ بله. ولی نه یک شبه.
برای همه رشته ها این کار لازم است؟ در مورد برخی رشته ها مثلا علوم پایه و پزشکی باید مسیر دیگری رفت.
دانشگاه ها هیچ فایده ای نداشته اند؟ قطعا فایده داشته اند.

دانشگاه های ما حاصل کپی هستند. یک کپی قدیمی و ناقص! آنچه ما می خواهیم دانشگاه هایی است که مسائل واقعی از دنیای واقعی را حل کنند. نه اینکه کارخانه تولید مدرک باشند. جهان و بویژه ایران نیاز به دانشگاه های واقعی بدردبخور دارد.

شبکه توسعه (@I_D_network)
بازنشر از کانال مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️چرا «حاکا» مهم است!
محمد فاضلی و امیر ناظمی

جامعه ایرانی در 150 سال گذشته همیشه هزینه داده است بابت فناوری‌گریزی و فناوری‌هراسی. هم هزینه‌های بالای اقتصادی مانند عدم شکل‌گیری شرکت های موفق و پیشرو هم هزینه های اجتماعی مانند فاصله افتادن بین واقعیات زندگی و جریان‌های پیشرو و کاهش اعتماد و سرمایه اجتماعی.

ما فکر می کنیم نخبگان کارآفرین و صاحبان اندیشه‌های نوآورانه به امیدواری و دلگرمی سخت نیازمندند، و آفرینش اعتماد و سرمایه اجتماعی به شدت ضروری است. جامعه ما نیازمند نیلوفر آبی است (اینجا بیشتر بخوانید) یا نیازمند پازل های توسعه است (اینجا بیشتر بخوانید).
جامعه ایرانی به حمایت مسئولانه از فناوری و نوآوری نیازمند است. حمایت مسئولانه از فناوری و نوآوری بالاخص در زمانه‌ای که مشکلات اقتصادی گریبان جامعه ایرانی را گرفته است می‌تواند یک اقدام اخلاقی و سازنده باشد و ما به همین دلیل ابتکار #حاکا (ابتکار حمایت اجتماعی از کسب‌وکارهای اینترنتی ایران) را ارائه می‌کنیم.

ابتکار #حاکا چیست؟
ما (محمد فاضلی و امیر ناظمی) بر اساس باور به «مسئولیت اجتماعی» تصمیم گرفته‌ایم تا در حد توان از توسعه فناوری و نوآوری در قالب کسب‌وکارهای اینترنتی حمایت کرده و در نظر داریم با ابتکار #حاکا (ابتکار حمایت اجتماعی از کسب‌وکارهای اینترنتی ایران) اهداف زیر را دنبال کنیم:

آشکارسازی نوآوری‌ها و منافع آن برای جامعه (تا تصمیم‌گیری برای پذیرش آن تسهیل شود)
تقویت نوآورانی که اقدام به معرفی فناوری جدید کرده‌اند تا بتوانند از این طریق کاربران بیشتری را جذب خود نمایند.

ما در این ابتکار، نوآوری‌هایی را که معیارهای مشخصی را دارا باشند، در کانال‌های تلگرامی «دغدغه ایران» (@fazeli_mohammad)، «آینده مشترک» (@sharenovate) و «موفقیت‌های کوچک ایرانیان» (@Ir_s_s) معرفی می‌کنیم. هم‌چنین برترین موارد در «#پادکست_دغدغه_ایران» (@dirancast_official در تلگرام؛ و با شناسه dirancast در اپلیکیشن‌های پادگیر) معرفی می‌شوند.


هر پیشنهاد توسط تیمی از متخصصان کسب‌وکار اینترنتی داوطلبانه بررسی می‌شود و نهایتاً در صورتی که ترکیب مناسبی از ویژگی‌های مطلوب برای معرفی (تأثیر بر بهبود کیفیت زندگی مردم، کاهش شکاف‌های اجتماعی، توانمندسازی مردم، مراقبت از محیط زیست پایدار) را داشته باشد؛ در نوبت معرفی قرار گرفته و به رایگان در کانال‌ها و رسانه‌های اعلام‌شده معرفی می‌شود.

🔴 شرایط استارت آپ ها و کسب‌وکارهای اینترنتی متقاضی استفاده از ابتکار حاکا را از اینجا بخوانید.

دعوت از دیگران
ما بقیه صاحبان کانال‌های پرمخاطب تلگرامی، صفحات اینستاگرام و پادکست‌ها را نیز به مشارکت در ابتکار حاکا و حمایت اجتماعی از کسب‌وکارهای اینترنتی ایران و نیلوفران آبی و پازل های توسعه ایران دعوت می‌کنیم.

اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید.
@fazeli_mohammad
@Sharenovate

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕سایه سنگین خشونت
🖋امیر ناظمی
بزرگترین چالش ایران در سال‌های پیش رو نه آب خواهد بود، نه فقر، نه بیکاری و نه هیچ‌کدام از ابرچالش‌هایی که زیاد گفته می‌شوند؛ چالش ایران آینده (حداقل تا ۲۰ سال دیگر) خشونت خواهد بود. خشونت پیامد تمامی ابرچالش‌ها است، فردی که احساس تبعیض می‌کند یا درآمد ندارد یا ارزش‌های آموخته‌شده‌اش با واقعیت زیسته‌اش در تعارض است؛ خشمگین می‌شود و این خشم، می‌تواند به خشونت عمومی و فراگیر ختم شود.
⭕️نشانه نخستین
خشونت گفتاری در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان هشداری جدی است به ما. هیچ رویدادی نیست که تبدیل به روزنه‌ای برای پرتاب خشونت بخشی از مردم بر بخشی دیگر نشود. از جایزه کن بردن اصغر فرهادی تا مدال طلای تیراندازی، تا رویارویی دو ایرانی در المپیک، یکی با پرچم ایران و دیگری با ۳رنگ پرچم ایران بر لباس (هرچند در قالب تیم پناهجویان)، تا انتشار نام و عکس کارمندان روبیکا تا … زمینه‌ای بوده است برای برون‌ریزی خشم و ناامیدی در قالب کلمات.
فضای مجازی نگاشت دنیای واقعی ماست و این همه خشونت مجازی، یعنی چالش اصلی در حال بروز در جامعه واقعی ماست.
⭕️وارونه‌خوانی تاریخ
ترسناک‌ترین جنبه بروز خشونت در جامعه ایران پررنگ شدن جمله‌ی وارون‌شده ماندلا است. ماندلا در زمان انقلاب در آفریقای جنوبی و پایان آپارتاید، تنها از طریق کاهش خشونت، توانست انسجام اجتماعی جامعه‌اش را حفظ کند و هزینه‌های تغییرات ساختار سیاسی را کاهش دهد.
او با سیاست معروف «می‌بخشم، اما فراموش نمی‌کنم» توانست خشونت را در جامعه‌اش کنترل کند. ماندلا خوب می‌دانست که تجربه سال‌های آپارتاید می‌تواند تبدیل به ابزار انتقام‌جویی‌ها شود؛ و می‌تواند چرخه خشونت را در کشور به مرحله غیرقابل بازگشت برساند. به همین دلیل بود که او سیاست دوران گذار را در یک جمله خلاصه کرد: «می‌بخشم، اما فراموش نمی‌کنم».
نه آن‌که ماندلا یا سیاه‌پوستان آفریقای جنوبی کم درد کشیده باشند، یا کم کشته داده باشند؛ بلکه رهبران آفریقای جنوبی خوب می‌دانستند بازکردن مساله انتقام‌گیری جامعه را به سمت یک خشونت کامل می‌برد. در درگیری‌های سال‌ها مبارزه میان دو طرف، خون‌های بسیاری ریخته شده بود؛ پس خشونت تنها ابرچالش پیش روی ماندلا بود؛ پیش از توسعه، پیش از احقاق حقوق مردم سیاه‌پوست.
بر اساس این سیاست، هر شهروند می‌توانست به رفتارهای غیراخلاقی دوره آپارتایدش صراحتا اعتراف کند؛ بنویسد و انتشار عمومی هم یابد؛ اما به دلیل آن‌که بخشی از این اشتباهات، یک اشتباه دسته‌جمعی بوده است؛ بخشی از آن حاصل تبلیغات حکومتی و بخش عمده‌ای از آن‌ها فاقد انگیزه‌های شخصی و حتی امتناع از آن همراه با کیفر بوده است؛ باید بخشیده شوند. اما فراموش نمی‌کنیم چرا که تاریخ باید عبرت آیندگان شود.
در سیاست ماندلا اگر کسی به رفتار نادرست‌اش اعتراف نمی‌کرد و بعدترها مستنداتی علیه او یافته می‌شد، امکان دادگاهی‌شدن و مجرم شناخته‌شدن را داشت. از این طریق افراد انگیزه می‌یافتند تا اشتباهات خود را تا حد ممکن افشا کنند.
ماندلا از جامعه‌اش خواست تا همدیگر را ببخشند. او رهبر بزرگی بود، چون آینده جامعه‌اش را قربانی گذشته نکرد. انتقام‌گیری لذت فردی برای بسیاری از مردم عامه داشت؛ اما آینده جامعه را از بین می‌برد.
شعار «می‌بخشم، اما فراموش نمی‌کنم» برای دنیا مهم بود:
1️⃣فراموش نمی‌کند تا تاریخ به عنوان آموزگار جامعه بیش از گذشته مانع از تکرار اشتباهات شود.
2️⃣می‌بخشد تا جامعه درگیر خشونت‌های بی‌حاصلی نشود که روز به روز آینده را ترسناک‌تر کند.
حالا پس از ۳دهه از یک تجربه جهانی موفق، در ایران و در کمال حیرت جمله «نه می‌بخشم و نه فراموش می‌کنم» در روزنامه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به وفور دیده می‌شود! جمله‌ای که از سر تاریخ‌ناخوانی باشد یا از سر شرارت، فرقی ندارد؛ نتیجه‌اش تزریق هر روزه خشونت است به جامعه‌ای است که در آستانه تحریک عمومی قرار دارد.
خشونت افسارگسیخته در قالب درگیری‌های کلامی آغاز می‌شود؛ مانند پرخاش‌گری در شبکه‌های اجتماعی. در گام دوم منازعات خیابانی (و حتی خانوادگی) گسترش می‌یابد؛ که نشانه‌های آن در لابه‌لای آمارها پنهان شده است.
در گام سوم این خشونت مهارنشده می‌تواند تبدیل به خشونت‌های گسترده به اتکاء ایدئولوژی، سیاست یا حتی منافع اقتصادی شود. خشونت‌هایی که بر اساس آموزه‌های تاریخی امکان زمینه‌سازی برای یک مشت آهنین را هم فراهم می‌کند. فراموش نکنید چگونه بی‌محابا زمینه‌های خشونت توسط چه کسانی در حال تزریق به جامعه است؛ و حداقل نگذاریم ما بخشی از این چالش تاریخی شویم.
نگذاریم ما چرخ‌دهنده‌های دستگاه خشونت عمومی شویم؛ هر چیز را بهانه پرتاب ناامیدی‌ها و رنج‌های خود بر سر دیگرانی نکنیم که اتفاقا شدیدا شبیه خود ما هستند. دیگرانی که مشابه ما با همان اندازه از کمبود اطلاعات و قضاوت‌های اشتباه در سوی دیگر میدان بر ما خشم گرفته‌اند.
شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕دغدغه ایران در ایران بر لبه تیغ

معرفی کتاب «ایران بر لبه تیغ: گفتارهای جامعه شناسی سیاسی و سیاست عمومی» نوشته محمد فاضلی، انتشارات روزنه، 1400

🖋️علی سرزعیم

▪️اگر کسی دغدغه چیزی را داشته باشد آن چیز گریبان او را رها نخواهد کرد و او را به خود مشغول می‌کند. رابرت لوکاس -اقتصاددان معروف برنده جایزه نوبل در یک مقاله نوشته بود که وقتی آدمی شروع به فکر کردن در مورد رشد اقتصادی می‌کند دیگر نمی‌تواند به چیز دیگری فکر کند. موضوع توسعه نیافتگی ایران نیز از همین مقوله است و این موضوع گریبان بسیاری از متفکران، روشنفکران و دانشگاهیان ایران را گرفته است و آنها را به حال خود رها نمی‌کند. به همین دلیل این افراد بیش از آنکه به دنبال نوشتن مقالات علمی-پژوهشی یا آی اس آی در مجلات دانشگاهی باشند که امتیاز ارتقا داشته باشد به ریشه های توسعه نیافتگی و ضعفهای نظام حکمرانی فکر می‌کنند. محمد فاضلی از این دسته افراد است. محمد فاضلی اگرچه دکترا دارد و در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به کار است اما خود را در بند این عناوین نمی کند و تلاش می کند در مورد ایران، ریشه های توسعه نیافتگی و نقش حکمرانی بخواند، فکر کند و بنویسد.

◾کتاب ایران بر لبه تیغ مجموعه مقالات او در نشریه اندیشه پویا در طی سالیان مختلف است. وجه تمایز این مقالات با انبوه مقالاتی که روشنفکران متعارف می نویسند این است که آنها موضوع توسعه نیافتگی را عمدتا از زاویه سیاسی تحلیل می کنند ولی دکتر فاضلی زاویه سیاستی را ترجیح می دهد. برای دسته اول سیاستمدار پژوهی اهمیت دارد اما برای محمد فاضلی و کسانی که مطالعه حکمرانی و تدبیر را در دستور کار خود قرار داده اند، سیاست پژوهی مهمتر از سیاستمدار پژوهی است. برای این دسته دوم بیش از آنکه چه کسی قدرت را در دست دارد و چگونه آن را به دست آورده مهم باشد این اهمیت دارد که با این قدرت چه کرده است و چه تاثیر بر نظام حکمرانی برجای گذاشته است.

◾کتاب مقالات متعدد با عناوین بسیار متنوعی را در بر دارد: تصمیمهای بد یا تصمیم های سخت، جامعه ناامیدان ناآرام، نوستالژی دهه شصت، نقد گفتمان خودزنی، چیستی سیاست اعتدال گرا، اباذری علیه اباذری، جامعه شناسی دال بی مدلول نئولیبرالیسم، توانمندی حکومت در یک کشور متوسط، عمران فیزیکالیستی، استاندار همچون شرکت سهامی، عاقبت رابین هودیسم، خطر تکرار و تداوم پوپولیسم، آیا فروپاشی؟، بیمها و بایسته های آینده ایران. این تنوع موضوعی برای خواننده بسیار جذاب است زیرا هر هفت هشت صفحه یک مقاله تمام می شود و مقاله ای جدید با موضوعی جدید مطرح می شود اما همه آنها حول سیاست عمومی (public policy)، حکمرانی (governance) و جامعه شناسی سیاسی هستند. نویسنده برای مخاطبی که او هم دغدغه فهم چرایی توسعه نیافتگی ایران را دارد خوراکهای خوبی برای فکر کردن تهیه می کند. محمد فاضلی در این کتاب ادعا نمی کند که همه ایده های کتاب را خود دارد بلکه جای جای کتاب به متفکران بزرگ ارجاع می دهد و از یافته های آنها برای فهم مسئله ایران استفاده می کند. تطبیق ایده های بزرگ با مسائل ایران از مهمترین مزیتهای این کتاب است که با تعریف روشنفکران به عنوان حلقه وصل متفکران درجه یک جهانی با موضوعات محلی و مخاطبان داخلی کاملا سازگار است.

◾کتاب به لحاظ محتوا آموزنده است و حتما برای جامعه روشنفکری ایران نکات بدیعی دارد. تهور فکری فاضلی در مقابله با برخی مدهای فکری در چند مقاله ای که به نقد تفکر دکتر اباذری یا دکتر سریع القلم اختصاص یافته به خوبی آشکار است و خواننده احساس می کند که با یک نویسنده مستقل و آزاده سروکار دارد که اسیر جو رایج در جامعه فکری نمی شود. بخشی از مقالات کتاب وقتی نوشته شده که دولت اول روحانی روی کار آمده و امیدهای زیادی وجود داشت که این دولت بتواند در کار فرومانده ملت تدبیر کند. توصیه ها و انتظاراتی که بخشی از روشنفکران و دانشگاهیان از این دولت داشتند به خوبی در برخی مقالات این کتاب منعکس شده است. اگر امروز ارزیابی جامعه از عملکرد دولت آقای روحانی ارزیابی خیلی مثبتی نیست می توان با خواندن این مقالات به بخشی از این سوال پاسخ داد که چرا این دولت در عمل ناموفق شد و کجای کار اشتباه کرد.

◾کتاب به لحاظ محتوا جذاب، به لحاظ نگارش وزین، از نظر چاپ زیبا و خوش خوان است و من همه کتابخوانان فارسی زبان را به خواندن این کتاب دعوت می کنم.(لینک کتاب)
شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️بعد از هفتاد سال برنامه توسعه، هشتاد سال دیگر به سوئیس می رسیم
دکتر
محسن رنانی

از ۱۳۲۷ که سازمان برنامه و بودجه تاسیس شد تا کنون، بیش از هفت دهه برنامه‌ریزی توسعه داریم. اما هنوز «نظریه ملی توسعه» نداریم و هنوز «کتاب ملی توسعه» نداریم. یعنی دولت‌ها برنامه‌های توسعه را، به عنوان کتاب‌هایی که حدیث آرزومندی مقامات ارشد کشور در آنها ثبت می‌شد، به مجلس می‌فرستادند و برای تحقق آن آرزوهای غیرواقعی، یا دستکم ناهمگون با ساختار نهادی و اقتصادی کشور، نیز منابع کشور را صرف می‌کردند و تا امروز ما بخش اعظم منابع کشور را تخلیه کرده‌ایم، در‌حالی که هنوز تا رسیدن به شرایط آستانه‌ای توسعه (نه خود توسعه) فرسنگ‌ها فاصله داریم.

با یک تعریف؛ توسعه وقتی رخ می‌دهد که یک جامعه توانایی تبدیل تجربه‌ها و دانش‌ ضمنی خود به دانش آشکار و نیز مهارت تبدیل تجربه‌ها به نهادها و فرایند‌های پایدار و بلندمدت را پیدا کند. می‌گویند وقتی در سال ۱۳۲۹ نفت ملی شد، علت این که ما توانستیم خودمان پالایشگاه آبادان را با کارشناسان داخلی اداره کنیم این بود که انگلیسی‌ها تمام اطلاعات و تجارب مربوط به اداره پالایشگاه را ثبت و مستند کرده بود. مثلا در فلان قطعه از فلان قسمت از برج تقطیر شماره یک، پیچ شماره ۱۲ چند دور باید به راست پیچانده شود تا به اندازه مناسب سفت شود.

حالا ما بخش اعظم منابع کشور را به نام برنامه‌های توسعه صرف کرده‌ایم اما نمی‌دانیم کدام برنامه چقدر به اهداف خود رسید و چقدر نرسید و چرا نرسید و اشکال کار کجا بود؛ و یا این که نمی‌توانیم عملکرد برنامه‌ها را با یکدیگر مقایسه کنیم. علتش این است که ما حتی گران‌‌ترین فعالیت‌های توسعه ای کشور را نیز مستند‌سازی نکرده‌ایم. البته سازمان برنامه‌و‌بودجه (یا سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی سابق) که کارش نظریه‌پردازی، تدوین و نظارت بر اجرای برنامه‌های توسعه بود، یا با مداخله مقامات عالی نمی‌توانست به کار اصلی خودش بپردازد یا در یک دوره هایی فقط به مدیریت بودجه یا همان «حسابدار ملی» تبدیل شد. در آخر هم تمام سرمایه انسانی که طی چند دهه در این سازمان تجمیع شده بود را یکی از روسای جمهور رحمت‌الله علیه، طی معجزه‌ای، با دستور انحلال این سازمان، دود فرمودند.

در هر صورت، مراقبت از فرایند‌های توسعه ملی نیازمند رصد و پایش منظم این فعالیت‌هاست و بدون تولید منظم شاخص‌هایی که این فرایند را در طول زمان و سال به سال مقایسه کند، و حتی بتوان از طریق آنها عملکرد دولت‌های مختلف را مقایسه کرد، نمی توان ارزیابی درستی از مسیر توسعه کشور داشت. چنان‌که اکنون بعد از سه دهه که برنامه‌ریزی توسعه در سالهای بعد از انقلاب شروع شده است، شاخص‌ها نشان می‌دهند که چه انحراف‌های بزرگی داشته‌ایم و بهنگام نفهمیده‌ایم و بنابراین عدم توازن‌های توسعه‌ای به تدریج تمام بخش‌های اقتصادی و غیر اقتصادی را فراگرفته است.

«پویش فکری توسعه» که از سال ۹۷ با هدف ترویج مفاهیم توسعه و رصد فرایند‌های توسعه ملی شروع به فعالیت کرد، با تاسیس «رصدخانه توسعه»، نخستین «کتاب توسعه» را در سال ۱۳۹۹ به عنوان «نسخه مقدماتی» منتشر کرد که در آن ۱۳ کلان‌شاخص، ۱۲۴ زیرشاخص و ۷۳۴ نماگر توسعه برای ساخت شاخص‌های تجمیعی و ترکیبی توسعه کشور و مقایسه آنها با سایر کشورهای جهان مورد استفاده قرار گرفته است. (اینجا رایگان کتاب را دانلود کنید) مثلا با ساخت شاخص «نردبان توسعه» نشان داده شده است که اگر با وضعیت کنونی توسعه در جهان، نردبان توسعه را صد پله در نظر بگیریم، ایران اکنون روی پله ۳۹ است و اگر بخواهد با سرعتی که در ده سال گذشته داشته است حرکت کند نزدیک به ۸۰ سال زمان می‌برد تا به موقعیتی که امروز سوئیس دارد برسد (سوئیس به عنوان کشور دارنده بالاترین رتبه کلی توسعه در جهان). البته ایران در دهه گذشته در مجموع شاخص‌های توسعه، پیشرفت داشته است ولی این‌ پیشرفت آنقدر آهسته بوده که رتبه ایران در حال بدتر شدن بوده است.

☑️⭕️سخن پایانی و دعوت به همکاری
امسال نیز «پویش فکری توسعه» ا ارتقاء کیفیت شاخص‌های تجمیعی و ترکیبی توسعه، در حال تدوین کتاب صفر توسعه (توسعه ۱۴۰۰) است که در ۱۶ اردیبهشت سال آینده (روز ملی توسعه و روز اعتدال بهاری) رونمایی خواهد شد. در سالهای بعد نیز به صورت منظم کتاب توسعه یک، دو، سه ... (برای سالهای ۴۰۱، ۴۰۲ و ...) منتشر خواهد شد. کسانی که تمایل دارند در فرایند تدوین کتاب مشارکت کنند و نیز نهادها و موسسات و شرکت‌های بخش خصوصی که تمایل دارند به عنوان ماموریت اجتماعی خود، از انتشار منظم و سال به سال «کتاب توسعه» پشتیبانی کنند، می‌توانند با دبیرخانه پویش فکری توسعه (این‌جا) تماس بگیرند.


شبکه توسعه ایران، مطالعه این کتاب و مشارکت در تدوام و حمایت از این کتاب را اکیدا توصیه می کند.
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕سیاست ناموسی‌سازی!
مروری بر فرهنگ عزت (۳)


🖋امیر ناظمی

«مصدق پیشنهاد بانک جهانی را برای میانجی‌گری در دعوای نفت را پیشنهاد خوبی می‌دانست، ولی بعضی از نزدیکان سیاسی او به وی گفتند که اگر این پیشنهاد را بپذیرد ملت خواهد گفت که خیانت کرده است.» (کاتوزیان)

نهضت ملی شدن نفت نمونه‌ای از سیاستی است که در ایران می‌توان آن را «سیاست ناموسی‌سازی» دانست. یعنی نقطه‌ای که یک «مساله فنی-تخصصی» تبدیل به «مساله‌ای عزت‌گرایانه» یا به زبان دیگر به «مساله‌ای ناموسی» تبدیل شده است. وقتی مساله‌ای ناموسی می‌شود، حتی رهبران حل مساله نیز تبدیل به پوپولیست‌هایی دنباله‌رو می‌شوند. وقتی نفت مساله‌ای ناموسی می‌شود، حتی مصدق هم نمی‌تواند به میز دیپلماسی دل ببندد و به این ترتیب مساله تبدیل به مساله‌ای خیابانی می‌شود.

⭕️شعارزدگی شروع ناموسی‌سازی
در زمان مذاکرات نفت، هیات مذاکره‌کننده ایرانی توجه کمی به مساله‌های فنی داشت. زمانی که وزرای خارجه انگلستان و آمریکا بر پیچیدگی عظیم صنعت نفت تاکید کرده بودند، مصدق به تمسخر گفته بود: «آیا انگلیسی‌ها موجودات خارق‌العاده‌ای هستند و فقط آن‌ها می‌توانند از عهدة این کار برآیند؟».

مظفر بقایی در مجلس در زمان ملی شدن گفته بود مشتری‌های نفت ایران در اسکله‌های بنادر ما «مثل دکان نانوایی» صف می‌کشند! (۳/۱۰/۲۹)؛ درست در همان دوران حسین مکی در نطق مجلس‌اش گفته بود شرکت‌های خارجی «مجبور هستند حتی مهندسین مجانی هم به اختیار دولت ایران بگذارند»! و استدلال کرده بود «دنیا به نفت ما احتیاج دارد»! بقایی در خصوص استخراج نفت هم ادعا کرده بود «نفت از چاه‌های ما فوران می‌کند و ما آن‌را تصفیه‌نشده می‌فروشیم»! یعنی اصلا مساله فناوری مساله نیست!

در حدود ۲سال بعد، همه آن ادعاها و شعارها در مقابل واقعیت (اسکله‌های خالی و نفت مانده در چاه‌ها) بی‌اعتبار شده بود! مصدق مذاکرات را بدون هیچ توافقی ترک کرده بود؛ اما کشور پس از تحریم و عدم توافق، به هرج‌ومرج کشیده شد و نهایتا این دولت کودتا بود که بر سر کار آمد.

مساله «ملی‌شدن نفت» با شعارهای ساده‌انگارانه تبدیل به یک مساله ناموسی شد تا حتی مصدق هم نتواند در برابر آن پشت سر گزینه درست‌تر بایستد.

«یکی از مهم‌ترین گرفتاری‌هایی که دامنگیر بحث نفت شد، تبدیل آن به یک موضوع عمومی بود؛ چیرگی نوعی گفتار عامیانه!» کاوه بیات آسیب‌شناسی ملی‌شدن صنعت نفت را چیرگی «گفتار عامیانه» می‌داند، آسیبی که از گفتار عامیانه آغاز می‌شود، توان آن را دارد تا یک «مساله فنی-تخصصی» را تبدیل به یک «مساله سیاسی و خیابانی» یا یک «سیاست ناموسی» کند.

به این ترتیب توده است که پیشران تغییرات می‌شود و کارشناسان و نخبگان به گوشه‌ای گذاشته شده و شعارهای خیابانی تبدیل به سرفصل‌های سیاست‌گذاری می‌شوند؛ تا دستورکار سیاست‌گذاران را سردسته‌های جمعیت‌های خیابانی (و لشکرهای مجازی در شبکه‌های اجتماعی به عنوان نمود امروزی‌اش) تعیین می‌کنند.

تبدیل مساله تخصصی به مساله‌ای ناموسی‌شده، نخستین گام از فرآیند تبدیل یک «مساله قابل‌حل» به یک «مساله غیرقابل‌حل» است. زمانی یک موضوع فنی تبدیل به موضوعی ناموسی می‌شود، یعنی دستیابی به راه‌حل پایدار سخت، و تقریبا غیرممکن می‌شود. در حقیقت این فشار توده است که مذاکرات نفت را بی‌سرانجام می‌کند؛ چرا که هرگونه توافق با انگلیس و آمریکا را عقب‌نشینی از منافع ملی تفسیر می‌کند.
مساله‌ای که تبدیل به «مساله ناموسی» شده است، دیگر قابل حل نیست، چون در آن منفعت-هزینه محاسبه نمی‌شود.

سیاستمدار عوام‌گرا که همیشه دوست دارد تا از پیچیدگی‌های مسائل کم کند، دوست دارد تا یک مساله فنی و چندبعدی را تبدیل به یک مساله ساده کند، مساله‌ای ساده که می‌شود برایش راه‌حل‌های ساده، ارزان و فوری داد. دوست دارد تا یک صنعت را در یک نانوایی بازسازی کند؛ برعکس تحلیل‌گرِ متخصص، که دوست دارد مساله را چندبعدی ببیند.

ویژگی سیاستمدار عوام‌گرا، ساده‌انگاری است؛ او همیشه راه‌حل‌های ساده، ارزان و فوری در جیب دارد؛ درست مثل مظفر بقایی که گفت «مثل دکان نانوایی»!

⭕️توازنی که از دست می‌رود!
عزت نه تنها بخشی از هویت انسانی یک فرد است، بلکه در سطح جمعی و ملی معنادار و ارزشمند است. اما غلبه دادن این موضوع بر هر موضوعی و تبدیل هر مساله ساده و تجاری به یک مساله ناموسی می‌تواند زندگی را برای یک فرد به مرور پرهزینه و نهایتا غیرممکن کند.

این سرنوشت برای جوامع و ملت‌ها هم می‌تواند روی دهد. فرهنگ عزت (culture of honor) نامی است که بر این جوامع گذاشته می‌شود. ایران به میزان زیادی دارای فرهنگ عزت است؛ فرهنگی که بیش از اندازه مساله را تبدیل به مساله‌هایی عزت‌گرایانه یا ناموسی می‌کند.
شبکه توسعه
@I_D_network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲☑️⭕️خودکشی دسته جمعی ناموسی

🖋امیر ناظمی

این‌که در روابط دیپلماتیک به جای آن‌که هدف افزایش منافع ملی باشد، دنبال خرید عزت از طرف خارجی هستیم، این‌که مردی سر جداشده همسرش را در شهر می‌گرداند؛ هر دو نمونه‌هایی هستند از فرهنگی که به نام «فرهنگ عزت» (culture of honor) شناخته می‌شود. فرهنگی که در آن آدمیان به دنبال حفظ عزت هستند، چه فقر نتیجه‌اش باشد، چه حراج بر سر منافع ملی و چه خون انسانی بر دست!

چالش «فرهنگ عزت» آن است که، افراد به مرور زمان بیشتر از آن‌که از آینده و حال خود محافظت کنند، به دنبال طلب و تمناکردن احترام و عزت از دیگران هستند. به عبارت دیگر افراد تلاش دارند تا در مقابل دیدگان سایرین عزتمند دانسته شوند، نه آن‌که واقعا عزت داشته باشند! (در این زمینه یادداشت قبلی: عزت زیاد و توسعه بر باد را بخوانید)

به همین دلیل این افراد ترجیح می‌دهند بزرگترین باج‌ها را مخفیانه بدهند، ولی در حضور دیگران با آنان محترمانه برخورد شود. پژوهش‌های مربوط به جوامع دارای «فرهنگ عزت» نشان می‌دهد که مردم این فرهنگ، سعی در پنهان‌کاری هر چیزی دارند که عزت آنان را در برابر دیگران خدشه‌دار کند. به عنوان نمونه، آنان از کسی که به آن‌ها یا خانواده‌شان تجاوز کرده باشد، شکایت نمی‌کنند؛ چرا که همین شکایت را اعتراف به «عزت از دست‌رفته» می‌دانند و این اعتراف در تقابل با فرهنگ عزت قرار دارد. به این ترتیب است که این جوامع دارای بیشترین میزان تجاوز هستند! یعنی همان کسانی که به عزت و ناموس بیش از بقیه اهمیت می‌دهند، بیشتر هم تجاوز را تجربه می‌کنند!

آنان در این‌‌گونه مسائل ترجیح می‌دهند که خودشان اگر بتوانند تجاوزگر را به قتل برسانند؛ اما تمایلی به شکایت ندارند! در همین جوامع است که فرد قربانی (که مورد تجاوز قرار گرفته است) اغلب در نظر مردم محکوم می‌شود. اتکاء به جمله‌های نادرستی مانند «حتما خودش رفتار بدی کرده است» یا «حتما خودش رفتاری کرده است که به او تجاوز کنند»، از استدلال‌های غیرعقلانی و شناخته‌شده در این جوامع است.

به این ترتیب «قتل ناموسی» (honor killings) در فارسی به جای «قتل‌های عزت‌گرا» به «قتل ناموسی» تغییر نام می‌دهد؛ که همین تغییر نام هم نشانه‌ای است از این که ما تا چه حد در جامعه‌ای عزت‌گرا زندگی می‌کنیم.

«فرهنگ عزت‌گرا» یا به زبان دیگر «فرهنگ ناموسی» اغلب در جوامع مردسالار مشاهده می‌شود؛ و البته در جوامع مردسالار نیز تقویت می‌شود. پژوهش‌های مربوط به جوامع عزت نشان می‌دهد، در برابر هر چیزی که عزت افراد این جوامع را لکه‌دار کند، خشونت واکنشی قابل پیش‌بینی است. بررسی قتل‌ها در ایران نشان می‌دهد ۲۰٪ از کل قتل‌ها و ۵۰٪ از قتل‌های خانوادگی در این دسته قرار می‌گیرند. در استان خوزستان این رقم به ۴۰٪ از کل قتل‌ها می‌رسد!

⭕️مطالعات قوم‌نگاری
در مطالعات قوم‌نگاری (کمپل) نشان داده شد ریشه‌ی این فرهنگ مربوط به تفاوت دو جامعه‌ی گله‌دار و کشاورز است. در جوامع کشاورز، بقای یک کشاورز وابسته به همکاری با دیگران است؛ اما در جوامع گله‌دار، هر فرد همواره در معرض تهدید دائمی دزدیده‌شدن حیوان خود است و به همین خاطر آبروی مرد گله‌دار تنها ارزش فردی او نیست، بلکه مهم ترین دلیل امرار معاش وی نیز هست.

به همین دلیل جوامع گله‌دار به خون بیش از زمین وفادار هستند؛ آن‌ها به دلیل شرایط سخت محیط‌شان، اغلب زندگی قبیله‌ای داشته‌اند. جامعه‌شناسی به نام شیلتون رید نشان می‌دهد که در جوامع کشاورزی جرم و جنایت بیشتر از نوع اقتصادی و در جوامع گله‌داری امری شخصی و مرتبط با عزت است.

⭕️بازشناسی
هزینه‌های «فرهنگ عزت» چه در عالم سیاست و چه در نظم اجتماعی، تبدیل به تهدید بزرگ ایران امروز شده است. غلبه یافتن «فرهنگ عزت» بر سایر ویژگی‌های فرهنگی، تبدیل به پیش‌ران بدبختی‌های جمعی شده است. هم کسی که تعاملات بین‌المللی را در تقابل با عزت تعریف می‌کند، و هم کسی که دست به قتل خانواده‌اش می‌زند، دو چهره از یک واقعیت هستند؛ دو چهره از فرهنگ عزت.

☑️⭕️تحلیل راهبردی
اگرچه احساساتی مانند عزت، ناموس یا شرافت، مانند هر احساس دیگری قابل تقدیر است، اما تا جایی که در تقابل با عقلانیت قرار نگیرد. این روزها از هر بلندگویی بر عزت و ناموس تاکید می‌شود، بدون آن‌که بر عقلانیت حرفی زده شود. پس عجیب نیست که ما به چنین نقطه‌ای برسیم.

ما از مرزهای عقلانیت مدت‌هاست که رد شده‌ایم و گویا کسی تمایلی ندارد تا بگوید: «عزت اصلی، پایدار و بلندمدت در عقلانیت است؛ احساس‌های زودگذر نباید آینده ما را بدزدند»!

اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید.

شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕عزت زیاد و توسعه بر باد

🖋امیر ناظمی

باید برای خرید سریع به پاساژی بروی؛ در نزدیک پاساژ مشغول پارک خودرو هستی که ناگهان فردی از خانه روبرویی بیرون می‌آید و می‌گوید «اینجا پارک نکن؛ جای ماشین من است». کمی عصبانی می‌شوی، می‌خواهی بگویی: «خیابان را که نخریده‌ای» یا اینکه «خیابان متعلق به همه مردم است» یا فحش دهی یا ..

در حقیقت ۲گزینه کلی پیش روی شماست:
1️⃣با آن فرد وارد مشاجره شوید. ماشین خود را پارک کنید، پیاده شوید و به دعوا ادامه دهید. چون حق با شماست. او دارد به شما زور می‌گوید و باید جلوی زورگویی‌ها ایستاد.
2️⃣کمی جلوتر جای پارک دیگری وجود دارد، ترجیح می‌دهید این جای پارک را ترک کنید، چون هدف شما خرید است و مهم آن است که شما به هدفتان برسید، با کمترین هزینه.

انتخاب هر گزینه‌ای البته هزینه‌های خودش را هم دارد:
1️⃣ممکن است آن فرد در زمانی که شما نیستید، به خودرویتان آسیب بزند؛ پنچری کمترین هزینه است. البته هزینه زمان از دست رفته‌ای که برای مشاجره می‌پردازید را هم به هزینه بزرگ اعصاب خردی‌تان اضافه کنید. در حقیقت این هزینه‌ها ممکن است شما را از هدف‌تان که خرید بوده است دور کند.
2️⃣شما احساس ناخرسندی دارید که زیر بار حرف زور رفته‌اید، احساس می‌کنید که به عزت نفس‌تان برخورده است. اما شما به سادگی به هدف‌تان که خرید سریع بوده است می‌رسید.

اگر گزینه۱ را انتخاب کنید، شما بیش از هدف‌تان به عزت‌تان بها داده‌اید؛ نوعی از «مدیریت عزت‌گرا»
و اگر گزینه۲ را انتخاب کنید یعنی رسیدن به هدف برایتان مهم است؛ حتی اگر کمی از آن عزت را نادیده گرفته باشد؛ نوعی از «مدیریت هدف‌گرا»

⭕️فرهنگ عزت
کوهن و نیسبیت، آزمایش‌هایی را ترتیب دادند که کم‌وبیش شرایطی مشابه با شرایط بالا را ایجاد می‌کرد. در حقیقت فرد قوی‌هیکلی به فرد آزمایش‌شونده یک توهین جزئی می‌کند.

فرد آزمایش‌شونده که دشنام یا زور می‌شنود، می‌تواند با صبوری وضعیت را مدیریت کند؛ اما برخی از افراد (حتی وقتی احتمال می‌دهد کتک بخورد) در مقابل این رفتار، تمایل به مشاجره یا درگیری دارند، چون احساس می‌کنند عزتشان بر باد رفته است. پژوهش‌های بعدی نشان داد که رفتار افراد تابعی از فرهنگ جامعه آنان است. در حقیقت در «فرهنگ عزت» افراد عزت را بیش از اهداف ارجحیت می‌دهند.

مدیریت عزت‌گرا به عزت بیش از اهداف کلان‌اش اهمیت می‌دهد؛ به این ترتیب او هر روز درگیر هر موضوعی می‌شود که احساس عزت او را قلقلک کند؛ و به این ترتیب او مدام اهداف‌اش را در برابر عزت‌اش از دست می‌دهد.

⭕️اهداف بلندمدت قربانی عزت‌های کوتاه‌مدت!
مشکل مدیریت عزت‌گرا از جایی آغاز می‌شود که او آن‌قدر درگیر عزت می‌شود که از اهداف دور می‌شود. به این ترتیب پس از مدتی او یکی یکی اهداف را از دست می‌دهد و به مرور تبدیل به فردی ضعیف می‌شود؛ همان ضعفی که همه عزت‌اش را یکجا بر باد می‌دهد!

اما مدیریت هدف‌گرا گاه برخی از حساسیت‌های عزت را نادیده می‌گیرد تا قوی شود؛ آن‌قدر قوی که کسی دیگر جسارت توهین به او را نداشته باشد؛ آن قدر قوی که کسی عزت او را به بازی نگیرد!

مشکل در مدیریت عزت‌گرا زمانی بحرانی‌تر می‌شود که افراد به مرور موضوعات مختلفی را برابر با عزت بدانند؛ مثلا نوع نشستن یا استقبال طرف مقابل خود را نوعی از توهین به عزت خود برداشت کنند. در این موقعیت است که اعضا «جوامع عزت» وارد تقابل‌ها و حتی نزاع‌های غیرضروری می‌شوند، هرچند خلاف منافع و اهداف آنها باشد، مانند کتک خوردن از فرد قوی‌تری که دشنام داده است!

این مشکل البته می‌تواند ابزار دست کسی باشد که تمایل دارد تا شما را مدیریت کند. او به سادگی می‌تواند با یک رفتار ساده و نوعی از خدشه‌دار کردن عزت شما، شما را به سمت واکنشی که دوست دارد پیش ببرد. در حقیقت مدیریت عزت‌گرا، به سادگی بازی می‌خورد، به سادگی وارد مشاجره‌های غیرضروری می‌شود و به سادگی اهداف و منافع بلندمدت خود را قربانی یک عزت لحظه‌ای، گذرا و بدون منفعت می‌کند.

⭕️اولویت‌دهی، نه فراموشی!
حتما مدیریت عزت‌گرا هم دوست دارد به اهداف برسد، همان اندازه که مدیریت هدف‌گرا دوست دارد تا عزت‌اش حفظ شود؛ اما پرسش زمانی است که در تعارض میان این دو تا چه اندازه حاضرید از توهین‌های کوچک برای اهداف بزرگ‌تان بگذرید یا برای برعکس!

فرهنگ حکمرانی در ایران را می‌توان یکی از نمونه‌های «فرهنگ عزت» دانست؛ فرهنگی که در آن پر است از تحلیل‌هایی که «منفعت ملی» در پیشگاه «عزت» قربانی همیشگی است. به این ترتیب در بلندمدت نه تنها منافع ملی‌مان دورتر و دورتر می‌شود؛ بلکه هر مساله کوچکی که احساس کنیم عزت‌مان را هدف گرفته است، تبدیل می‌شود به هیاهویی با هیچ منفعت ملی!

اگر هدف توسعه و رفاه جامعه است، می‌شود ماشین را کمی جلوتر هم پارک کرد، نیاز به مشاجره نیست؛ که عزت پایدار توسعه‌یافتگی ایران است.
باز نشر از کانال
@ShareNovate
شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️دعوت به شنیدن یک پادکست تامل برانگیز: پرستار خودکامگی
محمد فاضلی – جامعه شناس و مدیر پادکست دغدغه ایران


پول چیز خوبی است، واسطه تبادل، معیار سنجش ارزش کالاها و خدمات، تسریع‌کننده تجارت و ... اما آیا پول می‌تواند برای جوامع فاجعه به بار بیاورد و میلیون‌ها انسان از ثروتمند تا فقیر را به فلاکت و نکبت بکشاند؟ اندرو دیکسون وایت نشان می‌دهد پول چنین قابلیتی دارد. بی‌سبب نبود که میرابو، انقلابی فرانسوی، انتشار پول کاغذی (خلق نقدینگی توسط حکومت) را «پرستار خودکامگی» و «وام دادن به سارق مسلح» خوانده بود.

کتاب «تورم و اخلاق: کتابی برای همه درباره‌ی یک تجربه تاریخی» (نوشته اندرو دیکسون وایت، ترجمه سیدحسن دیباج، انتشارات دنیای اقتصاد، ۱۳۹۹، ۸۸ صفحه) شرحی بر قابلیت فاجعه‌آفرینی اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و سیاسی پول و خلق نقدینگی بی‌حساب توسط دولت‌هاست.

وایت بزرگ‌ترین تلاش در طول تاریخ بشر، پیش از قرن بیستم، توسط یک دولت برای ایجاد پول کاغذی غیرقابل تبدیل و به گردش انداختن آن را روایت می‌کند، داستانی واقعی از تلاش دولت انقلابی فرانسه در سال ۱۷۸۹ برای انتشار پول کاغذی، از کنترل خارج شدن پول، خلق میلیاردها لیره پول کاغذی (نقدینگی) توسط دولت، و بروز فاجعه تورم، نابرابری، زوال اخلاق و نابودی اقتصادی.

نویسنده در این کتاب نشان می‌دهد که چگونه کسر بودجه دولت‌ها و در همان حال توانایی آن‌ها برای خلق پول (در گذشته با پول کاغذی، و امروز با انواع روش‌ها از طریق بانک مرکزی یا تسهیلات بانک‌های تجاری) به منظور پوشش کسری بودجه، تورم و در ادامه آن، بی‌اخلاقی و نابودی بنیان‌های انسانیت، وطن‌دوستی و ملیت را به بار می‌آورد.

خواندن این کتاب ۸۸ صفحه‌ای زمان زیادی نمی‌گیرد، اما اگر حتی فرصت خواندن آن‌را ندارید، می‌توانید به شرح این کتاب در 56 دقیقه در #پادکست_دغدغه_ایران گوش دهید. مترجم به درستی در عنوان فرعی کتاب عبارت «کتابی برای همه» را آورده است. خلق نقدینگی، تورم و پی‌آمد آن بر زندگی همگان مؤثر است و بیراه نیست اگر بگوییم ضروری است همگان این پدیده را بشناسند و درباره آن بیش از گذشته هوشیار باشند.

شنیدن شرح کتاب در تلگرام
/channel/dirancast_official
شنیدن شرح کتاب در کست‌باکس
https://b2n.ir/g98379
معرفی و صفحات منتخب کتاب
https://b2n.ir/t73324
اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید تا دانش گسترش یابد و آگاهی جمعی خلق شود.

☑️⭕️شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️بیشتر سیاستمدار بود تا روحانی!
علی سرزعیم، تحلیل گر اقتصادسیاسی

یکی از علائم بلوغ جوامع این است که از مطلق‌انگاری مثبت یا منفی نسبت به شخصیت‌ها دست بر می‌دارد و تلاش می‌کند قضاوت منصفانه‌تری نسبت به آنها داشته باشد. بیایید در مورد هاشمی رفسنجانی قضاوت نقادانه و دوجانبه را تمرین کنیم. به نظر شما مهم ترین نقطه قوت و ضعف هاشمی چه بود؟

واقعیت آنست که اصناف و اقشار مختلف اولویتهای متفاوتی دارند. برای یک روحانی دین اهمیت اول دارد و امور دیگر اهمیت نازلتری دارند. برای اهالی هنر، زیبایی و هنر اصل است و امور دیگر فرع قلمداد می‌شوند. برای اهالی ورزش سلامت و نشاط ناشی از تحرک جسمانی اهمیت دارد و بقیه امور، ثانوی هستند. برای اهالی فرهنگ و علم، آموزش اولویت اصلی است و بقیه امور به مرحله بعدی اولویت تنزل می‌یابند. به همین دلیل اگر اداره جامعه صرفا به یکی از اینها واگذار شود بیم آن می‌رود که به یک اولویت بهایی بیش از حد داده شود و به امور مهم دیگر بهایی کمتر از حد لازم. هر رشته و دیسیپلین علمی نگاه خاصی را به افراد تلقین می کند و افراد را بر می انگیزد تا به جهان از زاویه خاصی نگاه کنند که طبعا نگاه جامعی نخواهد بود. حقوق دانان تنها از منظر حقوق، فقها تنها از منظر فقه، اقتصاددانان تنها از منظر اقتصاد، هنرمندان تنها از منظر هنر جهان را می نگرند.

اما یک سیاستمدار محدودیت هر نگاه و فواید هر رویکرد را می فهمد و تلاش می کند که خود را در هیچ کدام این قالبها محدود نکند. سیاستمدار کسی است بر اساس تجربه زندگی خود می‌آموزد به هر چیز بهای لازم و وزن مناسبی بدهد. لذا سیاستمداران شاغول و میزان اولویت‌دهی به امور مختلفند و مانع از افراط و تفریط در این عرصه. هرچقدر سیاستمدار زندگی غنی‌تر یعنی حاوی تجربه‌های دست اول بیشتر و تجربه‌های همنشینی با افراد مختلف و همچنین تجربه فراز و فرودهای بیشتری داشته باشد سیاستمدارتر می‌شود.

هاشمی اگرچه در حوزه بزرگ شده بود اما تجربه زندگی واقعی بیش از تجربه حوزه بر شکل دهی شخصیت او موثر بود. هاشمی به خارج از کشور سفر کرده بود و رونق کشورهای پیشرفته را دیده بود. دیده بود که نظام اقتصاد بازار چگونه خلاقیت افراد را بارور می کند و فعالیت افراد را در سمت مولد بودن جهت دهی می کند و به همین دلیل با تفکرات دولت زده و مداخله گر در اقتصاد بر سر مهر نبود. هاشمی قبل از انقلاب ساخت و ساز کرده بود و فهمیده بود که کسب و کار خصوصی سودآور چقدر جذاب است! هاشمی از محل سود فعالیت ساخت و سازش به خانواده زندانیان زمان شاه کمک مالی می کرد. همین سابقه به او کمک کرد تا وقتی که صفت زالوصفت به هر سرمایه داری الصاق می شد نگاه مثبت به سرمایه داران را ترویج کند.

آقای هاشمی نسبت به دیگر روحانیون حاکم، وزن منطقی‌تری به همه ابعاد لازم برای یک زندگی خوب می داد. همین امر برای کسانی که زندگی را تک بعدی می بینند یا در حکومت اسلامی وزن غیرمتعارفی به برخی جنبه های خاص می دهند گناه نابخشودنی بود و هاشمی را وفادار به ماموریت روحانیت یا ماموریت انقلابیون قلمداد نمی کردند.

اما هاشمی سیاستمداری سنتی بود و نتوانست در قامت سیاستمدار مدرن درآید. ویژگی سیاستمدار سنتی، شخصی کردن سیاست است در حالیکه سیاستمداران مدرن بر کاهش نقش فرد و برجسته کردن نهادها تاکید دارند. به عنوان مثال در کشورهای عربی میزان حضور عکس مسئولان آنها در عرصه های عمومی مثل فرودگاه سنجه خوبی از میزان شخصی بودن سیاست این کشورهاست! در مقابل کشور چین است که اگرچه دمکراتیک نیست اما حزب خلق چین مهمتر شخص دبیرکل آنست! هاشمی نتوانست در عرصه سیاسی خود را از خانواده اش منفک کند و میان دو نقش پدری و سیاستمداری تفکیک قائل شود. هاشمی نتوانست ساختارهای سیاسی را به سمت غیرشخصی شدن سیاست سوق دهد و احزاب را تشکیل دهد، نهادها و تشکل ها را تقویت کند. هاشمی به تشکل گرایی نپرداخت و در عوض به ایفای نقشهای ضعیفی مثل واسطه پیام، میانجی گری، حفظ ارتباطات مبتنی بر سابقه انقلابی و امثالهم بسنده کرد. هاشمی حزب جمهوری اسلامی را تعطیل کرد اما احیا نکرد!

☑️⭕️سخن پایانی
سالگرد هاشمی فرصتی برای بازاندیشی در مورد نقش سیاستمداران است. سالهاست که کشور ما از نظر تعداد متخصصان رشد خوبی کرده است، در دهه هشتاد کمبود منابع ارزی وجود نداشت، فرصتهای رشد درایران کم نیستند مساله کمبود سیاستمدار حرفه ای و شش دانگ است. سیاستمداری که به قول آن شاعر از اهالي امروز باشد، و با تمام افق هاي باز نسبت داشته باشد و لحن آب و زمين را خوب بفهمد. درک زمینه و روح زمانه زمانه ویژگی یک سیاست مدار شش دانگ و حرفه ای است. این سیاست مدار می تواند جامعه را به سمت توسعه حرکت دهد و سیاست را غیرشخصی کند.

آیا در آینده ایران چنین سیاستمداران ظهور خواهند کرد؟ آیا مجال بروز خواهند داشت؟ امیدوارم که اینگونه باشد.

شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️آلمانی ها چگونه کشورشان را اداره می کنند؟ ۵ درس برای ایران
دکتر مجتبی لشکربلوکی

براستی آلمانی ها چگونه کشورشان را اداره می کنند؟ در این گزارش جنبه هایی از کشورداری آلمانی ها انتخاب و تحلیل شده است. ۵ درسی که در این گزارش از آلمانی ها برای کشورداری و توسعه ایران گرفته شده به شرح زیر است.
▪️گران فروشی کنید!
▪️به مادرت احترام بگذار!
▪️از کوره آدم‌سوزی تا کارخانه آدم‌سازی
▪️بی‌پدر باش، بی‌آدرس نباش!
▪️درست طراحی کن! لذتش را ببر

چندی قبل گزارشی نیز در مورد مرکل صدراعظم سابق آلمان منتشر شده بود با عنوان صدراعظمی که ماست می خورد و مانکن نبود.
شبکه توسعه
@I_D_network
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️حکمرانان کشور درکلاس درس این خانم شرکت کنند!
۵ درس مهم صدراعظمی که ماست می خورد و مانکن نبود!

دکتر مجتبی
لشکربلوکی

چندی پیش مردم آلمان به بالکن‌های خود رفتند و ۶ دقیقه یک خانم را تشویق کردند. او در سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۱ در قدرت بود. درآمد سرانه کشور (تعدیل شده بر اساس برابری قدرت خرید) در سال ۲۰۰۵، ۴۴ هزار و ۷۵۰ دلار بود و اکنون به حدود ۵۳ هزار دلار رسیده است؛ بالاتر از کانادا، فرانسه، ایتالیا، ژاپن. او نرخ بیکاری ۱۱٪ تحویل گرفت، ۴٪ تحویل داد. متوسط تورم در دوران صدارت او، کمتر از ۱.۵٪ است. برخی معتقدند که یک Wirtschaftswunder (به زبان آلمانی یعنی معجزه اقتصادی) رخ داده است. چندی پیش یک نظرسنجی در ۱۴ کشور بزرگ اروپایی انجام شد. نتایج نشان داد که ۷۵ درصد از بزرگسالان در ۱۴ کشور اروپایی بیش از هر رهبر دیگری در منطقه به مرکل اعتماد دارند.

در گزارش بالا «صدراعظمی که ماست می خورد و مانکن نبود!» ۵ درس مهم وی برای مدیران ارشد کشور را آورده ام. امیدوارم نسل بعدی حکمرانان و مدیران ارشد آینده ایران از آنگلا مرکل بسیار بیاموزند.

شبکه توسعه (@I_D_network)
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️غیرتی نشوید لطفا!

علی سرزعیم
یادتان هست؟ هشتم آذر ۱۳۷۶ بود که با ناامیدی به تلویزیون نگاه می کردیم. در یک طرف تیم ملی استرالیا با بازیکنان مطرح بازی می کرد و در سمت دیگر تیم ایران بود که صعودش به جام جهانی به دقیقه نود کشیده شده بود! من هم مثل خیلی دیگر از بازی ضعیف‌ تیم‌مان هراسان و ناراحت بودم که دو گل ناگهانی موجب شد تا گل از گل همه ما ایرانی‌ها بشکفد و غم ما به شادی بدل شود. همانطور که ضربه خداداد عزیزی مثل تیری از کمان رها شد. حماسه ملبورن رقم خورد. ناخودآگاه روانه خیابان شدیم. «شور جمعی بدون مجوز» را تجربه کردیم و هرچه بغض درگلو داشتیم، فریاد زدیم!

آن روزهای سرخوش گذشت و بارها و بارها فوتبال ما صعودش به دقیقه نود کشیده شد. بازی‌های ساده را می باختیم یا مساوی می کردیم و همه امیدمان به بازی آخر بود که بتوانیم ناپلئونی آن را رد کنیم و حماسه ملبورن دیگری خلق شود و به جام جهانی برسیم. افسوس که نشد! هر بار با خنده و لبخند می گفتیم ناامید نباش! ایرانیها در دقیقه نود اگر غیرتی شوند چه ها که نخواهند کرد. مثل ملبورن اما نمی شد و هر بار خود را دلداری می دادیم که فوتبالیستهای ما ظاهرا این نوبت غیرتی نشده اند!

روزی روزگاری مفهوم با غیرت بازی کردن وارد فوتبال ما شد و شد جایگزین همه نداشتن های ما. جایگزین همه آن چیزهایی که لازمه یک فوتبال روزآمد و سرآمد بود. تصور می کردیم با نظام باشگاهی ضعیف، فساد در انتخاب بازیکن و مربی، نظام تامین مالی وابسته به دولت، باز هم می توانیم تیمی داشته باشیم که نه تنها در آسیا مطرح باشد بلکه به جام جهانی برسیم و «غیرتی شدن» شاه کلیدی است که می تواند جبران همه آن کاستی ها را بکند. ای کاش می کرد اما نکرد! سالها گذشت و ما به جام جهانی نرفتیم و جام جهانی بدون ما برگزار شد اما ما از مفهوم «غیرتی شدن» بازیکنان دست نکشیدیم. غیرتی شدن برآیند و راه گریز از ساختار-سیستم ناقص است. چون ساختار-سیستم سالم نداریم، دنبال غیرت میگردیم.

تا اینکه یک استثنا رخ داد. یک مربی سرشناس جهانی آمد که رفتار حرفه ای داشت. گزینش حرفه ای می کرد. تمرین‌های مرتب داشت. انتظاراتش را بالا تعریف می کرد و روی آن ایستادگی می کرد. او نشان داد که نیازی به غیرتی شدن نیست. زیرا همه بازیهای مقدماتی جام را یک به یک بردیم و با دلی آرام و قلبی مطمئن به جام جهانی سفر کردیم. در جام جهانی جانانه جنگیدیم و اگرچه باختیم اما خوشحال و سرفراز بودیم که بازی خوبی از خود به نمایش گذاشتیم.

سالهای سال از صعود ما در ملبورن استرالیا گذاشت اما شر ایده «غیرتی بازی کردن» برای صعود به جام جهانی دست از سر ملت ما بر نمی دارد. هنوز به تک ماده و پاس کردن ناپلئونی امیدواریم. هنوز باور نداریم که پیروزی آخرین حلقه از زنجیری است که همه حلقه هایش درست کار کنند. هنوز باور نداریم که موفقیت اتفاقی نیست، بلکه یک قاعده است! موفقیت مرهون برنامه ریزی درست، تلاش و کوشش، پایش و اصلاح است. ما در جنگ تحمیلی مردانه و شجاعانه بیشترین غیرت‌ها را نشان دادیم و عزیزان زیادی را از دست دادیم که جانشان را در کف دستشان گذاشتند اما نهایتا جنگ تحمیلی، با برد ما تمام نشد مساوی تمام شد.

درس‌آموخته راهبردی:
می توان از جنگ، از حماسه ملبورس و از هزاران مثال دیگر درس گرفت که توسعه اتفاقی نیست. ممکن است برخی «موفقیت های موردی»، شانسی و اتفاقی باشد اما توسعه زنجیره ای از دستاوردهاست که حاصل تفکر و تلاش، تدبیر و تعامل است. حتی اگر یک نوبت شانس به یک آدم/ یک سازمان/یک کشور رو کند پیوسته رو نخواهد کرد. اما توسعه در گرو موفقیتهای پی در پی است و این جز با یک سیستم درست حاصل نمی شود. سیستمی که روی شانس تکیه نمی کند. آیا زمان آن نرسیده که به لوازم آن سیستم اداره درست ورزش، اداره درست آب و در یک کلام اداره درست کشور فکر کنیم؟

اگر ارزشمند می دانید منتشر کنید.
شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️بررسی نظریه اقتصاد دولت و مبانی اقتصادی دولت رفاه:
با حضور
دکتر مسعود نیلی
دکتر مرتضی زمانیان
دکتر محمد فاضلی
دکتر علی سرزعیم (مترجم کتاب)

امروز ساعت 17:30
https://www.instagram.com/sharif.policy/?hl=en

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕️بوسه ای که زندگی من را عوض کرد!
دکتر مجتبی لشکربلوکی

اولین بار که پایم به مدرسه باز شد، کمتر از شش سال سن داشتم و جثه ام کوچک بود. آن وقتها مهد کودک و پیش دبستانی در روستا نبود و دانش آموزان غیررسمی به نام "مستمع آزاد" در کلاس اول می نشستند. جایم آخر کلاس و هم نیمکتی ام سکینه؛ جثه ای درشت و حرکاتی کند داشت. مبتلا به فلج مغزی بود. هیچ کدام از ما توسط معلم و سایر دانش آموزان به حساب نمی آمدیم. کار من این بود که دست سکینه را بگیرم تا بتواند حروف را به سختی بر کاغذ بنویسد. پائیز به آخر نرسیده؛ سکینه خزان شد. کالبد بی جانش را پیچیده در پتو بر تخته گذاشتند. سکینه که رفت من هم دل و دماغی برایم نماند؛ مدرسه را رها کردم. سال بعد که به سن مدرسه رسیدم، هنوز جثه ام ریز بود. با این تصور که هنوز مستمع آزادم، من را بر روی نیمکت آخر کلاس نشاندند.
معلم ما خانم معلمی بود تازه کار که از دانشسرای عشایری آمده بود. نامش ثریا در لباس های رنگین عشایری همچون طاووس بود و صورت شادابش در میانه شبستان چارقد و لچک و طرّه زلفهای سیاهش چون خوشه پروین می درخشید. دبستانهای ما هنوز زیر سایه تعلیمات عشایری بودند و خود، از عشایر و دست پرورده آن عشایر زاده دانشمند (قاسم صادقی)که دلبسته طبیعت بود و عاشق زندگی، به شاگردانش گفته بود که با لباس خودشان بر سر کلاس بروند. لباسی پر نقش و نگار با الهام از طبیعت همان منطقه.
پائیز و زمستان گذشت و بهار از راه رسید. من دانش آموز رسمی بودم نشسته بر آخرین نیمکت، خاموش و منتظر که نام"مستمع آزاد" را یدک می کشیدم. تعطیلات نوروز که تمام شد معلم شروع به پرسیدن کرد. اما همه درسها در چهارده روز تعطیلی از کله ها پریده بود.
کسی جواب نداد. دوباره پرسید. با ترس دست بلند کردم و گفتم:
- خانم اجازه!
-مگر بلدی؟
-خانم اجازه بله
-بفرما
برای نخستین مواجهه رسمی با تخته سیاه به پیش تاختم. قامتم به تخته سیاه نمی رسید. با بزرگواری و مهربانی یا شاید ترحم، چهار پایه ای زیر پایم گذاشت و من مسلط، سراسر میدان فراخ تخته سیاه را یک تنه، با سلاح گچ سفید و رگبار کلمات فتح کردم. معلم جیغی کشید و سرخ شد. از خوشحالی بود یا نمی دانم چه، هر چه بود خم شد، مرا بغل کرد و بوسید.
مهربانی او در میان امواج عطرآگین گردن آویز میخک دوچندان بر من نشست. مرا بر نیمکت اول نشاند و دفتری از وسایل شخصی خود به من هدیه داد. همان سال شاگرد اول شدم و سالهای دیگر هم(منسوب به دکتر سهراب صادقی فوق تخصص مغز و اعصاب)

☑️⭕️تجویز راهبردی:
هوارد گاردنر، استاد دانشگاه هاروارد و روانشناس معروف و معاصر، نظریه ای دارد به نام هوش های چندگانه. او می گوید هوش صرفاً هوش ریاضی یا همان IQ نیست. او اول هشت هوش و در نهایت ده هوش را شناسایی کرد: هوش های موسیقایی، تصویری_فضایی، کلامی_زبانی، جسمی_حرکتی، منطقی_ریاضی، درون فردی، برون فردی، طبیعت‌گرا، اخلاقی و بالاخره هوش وجودی

آنچه زندگی را هیجان‌انگیز می‌کند در واقع این است که افراد مختلف ترکیبی ویژه از هوش ها و استعدادها هستند و از ترکیب یکسانی تشکیل نشده‌اند. همه انسان‌ها باهوش‌اند فقط شکل های متفاوتی از هوش نسبت به هم دارند. همین نکته ساده را اگر بپذیریم سه کار باید بکنیم:
1-موفقیت را فقط یک بعدی تعریف نکنیم. اگر بچه ما در ریاضی ضعیف است، ایرادی ندارد. شاید او نویسنده بزرگ جهانی باشد. مگر نویسندگان، ریاضیات خوبی داشته اند؟
2-هر فردی را به مثابه یک گلوله استعداد (بسته استعداد کشف نشده) نگاه کنیم. همان بچه کم‌حرف خجالتی بدلباس شاید بزرگ ترین مجسمه ساز قرن باشد.
3-موفقیت های کوچک دیگران -می تواند یک کودک باشد یا کارمند تازه وارد، یک کارآفرین جوان باشد یا یک برنامه نویس 16 ساله- را جدی بگیریم. فراموش نکنیم یک بوسه چه تاثیری می تواند در سرنوشت آدمی بگذارد.

یکی از تعاریف توسعه این است: افزایش گستره انتخاب افراد از طریق قابلیت ها و محیط توانمندساز. نهادها (به ویژه نهاد آموزش و پرورش و آموزش عالی) را به گونه ای طراحی کنیم که امکان تست و کشف و پرورش استعدادهای متفاوت وجود داشته باشد و نه اینکه همه را یک شکل، یک سان و یک گونه پرورش دهیم. نهادها باید آزادی و گستره انتخاب را افزایش دهند و نه آن که انسان هایی با هوش و استعدادهای مختلف را محدود، محصور و مجبور کنند. مثلا همین که آزادی تغییر رشته وجود داشته باشد کمک می کند فرد بتواند مسیر خودش را در زندگی دوباره پیدا کند نه اینکه گرفتار تصمیمات اشتباه قبلی خود باقی بماند.
شاید من و شما نتوانیم کشورمان را تغییر دهیم، اما می توانیم کمک کنیم ده استعداد کشف نشده، راهشان را در زندگی و کسب وکار پیدا کنند و انتخاب هایشان گسترده تر شود. اینگونه همه ما می توانیم یک کنشگر توسعه باشیم. از منظر توسعه، هیچکس مستمع آزاد نیست!

شبکه توسعه
@I_D_Network
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️قسمت بعدی سریال یازده سپتامبر
🖋دکتر محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا

🔷چند هفته پيش به همراه تعدادي از همكاران برای بازديد از برج عظيمی كه بجاي برجِ فروريخته در ١١ سپتامبر احداث شده، به نيويورك رفتيم. ديدن سازه شعف انگيز است؛ نمونه اي عالي از دانش مهندسى سازه و آخرين تجريبات بشر در حوزه مهندسى.

🔷 پاي برج، چند لحظه اي ايستادم و قامت بلند و شكوه مهندسي اين بنا را تماشا كردم. بلندترین سازه در نیم کره غربی دنیا. محصول طراحی سازه شرکت WSP، طراحی معماری شرکت SOM و پیمانکاری ساخت با شرکت توانمند Tishman .
در پيرامون برج، مردم با جنب و جوش عجيبى در حركتند و "عجله"، بيشترين چيزي است كه در خيابانهاى اطراف در چهره ها مي بينى. انرژي عجيبي در اين فضا هست و سرعتِ حركت و رفتارِ بدن انسانها، نشان از تكاپو و تقلّاى انسان در #منهتن دارد.
روزی روزگاری عده ای «انسان» تصمیم گرفتند نهایتِ نفرت خود از تمدن آمریکایی را با کور کردن چشم منهتن و پایین کشیدن بلندترین برج های آن، نشان دهند. بر سرِ این کار، جان خود و همرزمانشان (در هواپيما)، مسافران پرواز و ساکنان برج ها را هم فدا کردند. فردایِ ماجرا، عده ای دیگر «انسان» ، بهترین متخصصین و مغزها را استخدام کردند تا برجی بهتر، بلندتر، مجلل تر را با آخرین دانشِ مهندسی طراحی کنند. بهترین پیمانکاران هم برای ساخت استخدام شدند و از بهترین مصالح هم استفاده شد. «امروز» برجِ جدید، برپا شده اما نفرت، همان نفرت است و «فاصله» همان است که بود یا شاید هم بیشتر!

بهترین مغزها برای طراحی بکار گرفته شد، و ميلياردها دلار خرج شد، اما از هیچ مغزى براى كم كردنِ اين نفرت (و واكاوى علل آن) استفاده نشد. نفرتِ القاعده از آمريكا همان است كه بود و اوجِ مديريت و حل مساله به شیوۀ آمريكايي هم منجر شد به دو جنگِ ابتر و بى حاصل در عراق و افغانستان.

◽️⭕️تحلیل راهبردی:
اداره امور دنيا دست مهندسين و نظامیان است و مغز مهندسين عاجز از حلِ مسائلی است كه به رفتار انسانى مرتبط است. ساختارهاى مديريت سيستم ها، بر مبناى رياضيات و دانش مهندسی بنا شده، و دانش آموختگانِ اين رشته ها، مغز عليلى در واكاوى «نفرت» و چرائىِ آن دارند. برجى ريخته، برجِ ديگرى بايد طراحى شود؛ كسي به ما حمله كرده، ما هم بايد حملۀ بزرگ به او را تدارك ببينيم. در اين ميانه، مدل¬هاى كامپيوترى متعدد براى مدل¬سازى حملات تروريستى طراحى شد. مهندسين بسياري با ذهن عليل خود به دنبال راهكار برای طراحىِ نرم افزارهاى كنترل بك گراند اشخاص رفتند. صدها ميليارد دلار بعد از يازده سپتامبر خرج شد و مى شود، اما همه در راستای حل فيزيكىِ صورتِ مساله. حال آنكه يازده سپتامبر، ريشۀ انساني دارد. ريشه ذهنى و ايدئولوژيك دارد...

از دل مردانِ القاعده، نقاب پوشانِ داعش برخاست و از دل مديرانِ فارغ التحصيل برترين دانشگاههاى آمريكايي، تصميمِ انداختن مادر بمب ها (بمب شانزده ميليون دلارى) بر ايالت ننگرهار، خارج شد. بمبى كه با پول آن مي شُد حقوق يكسالِ شش هزار معلم در سراسر افغانستان را پرداخت كرد.

سياسيون، براى حل مشكلات و اداره كشورها، دست به دامان مهندسين هستند، همچنان كه براى اداره جنگ ها دست به دامان ژنرال ها هستند و راهكارهاى مهندسين و ژنرال ها، مبتنى بر مدلهاى رياضی و نظامى است كه آموخته اند. مدل هايى كه در آنها، بحثِ «انسان» و آگاهی و روح و «گفتگو» ، جايى ندارد.
زمانی کسی گفته بود ما ظلم را نشانه گرفته بودیم! اشتباه کردیم، ایکاش جهل (ناآگاهی) را نشانه می گرفتیم.
يازده سپتامبر، نمادِ «صحبت نكردنِ بشر» است و نماد «حلِ فيزيكي يك مشكل». مشكلي كه ريشه اش نخشكيد، بلكه ریشه دارتر شد. آخرین مثال اینست که طالبان دوباره بعد از بیست سال برخاسته اند! چرا؟ چون آگاهی و ذهن تغییر نکرد. یازده سپتامبر تمام شده. داستان کاملا ادامه دارد! منتظر قسمت های بعد این سریال باشید!
بازنشر از کانال
@solseghalam
شبکه توسعه

@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕تو مشغول مردن‌ات هستی؛ من در رویای اول‌شدن!

🖊امیر ناظمی

[به خاطر تلخی سقوط افغانستان]

حد نهایی انسان‌ها و ملت‌ها همان چشم‌اندازی است که برای خودشان ترسیم می‌کنند. «هر چه در جستن آنی، آنی». کمتر کشوری چشم‌انداز ملی رسمی دارد؛ اما در میان آن‌ها که دارند، بدون شک چشم‌انداز ایران از بدترین‌هاست.

چشم‌انداز ایران هیچ تصویری خلق نمی‌کند، هیچ تصویری از انسان و شهروندش ندارد؛ تنها چشم‌اندازی از کشوری رقابت‌جو است که دوست دارد در منطقه‌اش اول باشد؛ این که آن منطقه خودش در کجای این جهان بایستد برایش مهم نیست. این که این منطقه آرامش دارد یا جنگ اصلا مهم نیست!

در چشم‌انداز ایران این انسان است که مفقود شده است، آینده مشترک است که مفقود شده است و تصویری از جامعه‌ای که مطلوب می‌دانیم. چشم‌اندازی است که حتی در مورد تصویر مطلوب‌اش از حکمرانی از شهروند یا هیچ چیزی اطلاعات ندارد!

خب بفرمایید: طالبان افغانستان را گرفت، عراق و سوریه تبدیل شدند به پاندول‌های رفت و آمد داعش، لبنان کشوری بدون دولت توانمند؛ و این دومینو ادامه دارد. حالا در این منطقه اول شدن اساسا ارزشی دارد؟

چشم‌انداز ۱۴۰۴ ما هیچ‌وقت به ما نگفت اول شدن در منطقه بحران‌زده‌ای که هر روز هواپیماها در حال فراری دادن انسان‌ها هستند، چه ارزشی دارد؟ اول شدن در منطقه‌ای که زندگی می‌کنیم برای من شهروند ارزشی ندارد.

خاورمیانه‌ای‌ها برای سفر سوار هواپیما نمی‌شوند؛ آن‌ها همیشه در حال فرار هستند!

⭕️منطقه قوی‌تر به جای اول‌شدن
افغانستان هیج‌وقت برای من کشوری دیگر نبود؛ تکه‌ای از جانم بود، مثل شیراز، مثل تبریز، اصفهان، اهواز ...

برای «جانستان کابلستان» من، چشم‌انداز اصلی «منطقه قوی‌تر» بود و هست. چشم‌انداز مورد تصور من رقابت و درگیری در منطقه نیست. برای من چشم‌انداز آینده‌ام گره‌خورده است با سرنوشت منطقه غرب آسیا، آسیای میانه و شمال آفریقا. اگر ایران کشور بزرگ منطقه (جمعیت و مساحت) است، بزرگ بودن‌اش باید در همین نگاه بزرگ‌اش باشد؛ نه در محدود کردن بازی!

ما اشتباه به دنیا می‌نگیریم، و این اشتباه از ما دارد تاوان می‌گیرد. دنیایی موازی را تصور کنید؛ دنیایی که در آن چشم‌انداز ما «منطقه قوی‌تر» بود، دنیایی که افغانستان شاد بود، عراق بی‌حاشیه، سوریه باثبات، یمن در صلح و ... دنیایی که لازم نبود با خبر سقوط هرات بخشی از ما بمیرد، لازم نبود افغانستان زخم کاری دیگرمان باشد.

در منطقه‌ای قوی‌تر، با حجم مبادلات بالا، بدون آن مرزهای سفت و سخت و دیوارکشیده که خط خطی نقاشی خدا هستند. «منطقه قوی‌تر» را به عنوان یک جایگزین چشم‌اندازمان تصور کنید؛ جایی که ما خاورمیانه‌ای‌ها مهربانانه‌تر مشغول زندگی بودیم. اول شدن عقده دوره‌های قدیمی است. حالا در دنیا به کودکان هم یاد می‌دهند، دنیا یک رقابت یا مسابقه نیست، ما اما چشم‌اندازمان هنوز دنیای محدودش رقابتی است، دوست دارد اول بشود!

در «منطقه قوی‌تر» است که جان انسان‌ها ارزش دارد، امنیت بیشتر است. منطقه‌ای که در آن تلاش‌ها برای خلق ثروت است و نه تصاحب‌های هر روزه یک وجب خاک.

کتاب «بازی بی‌نهایت» سایمون سینک، ساده نوشته شده است، بدون نظریه‌های پیچیده، یک کتاب که سطر به سطرش می‌تواند نقد چشم‌انداز رقابتی باشد. کسی که به دنبال اول شدن یا پیروزی است، یعنی دنیا را محدود می‌بیند و همین او را محکوم به نابودی می‌کند.

اساسا اول شدن محصول محدود دیدن دنیاست؛ چرا که دنیا مسابقه فوتبالی نیست که زمانی سوت آغاز و زمانی سوت پایان داشته باشد. دنیا یک حرکت دائمی است؛ شما می‌آیید و می‌روید و تلاش‌ها همچنان ادامه دارند.

⭕️بازتعریف مفاهیم راه سخت پیش رو
امروز صبح دوباره پیامی دریافت می‌کنم که می‌گوید دیگر خسته شده است از زندگی در منطقه‌ای که اخبارش شکنجه شهروندان است. می‌گوید می‌خواهد مهاجرت کند و من چه می‌توانم در پاسخ بفرستم جز ایموجی‌های اندوه!

ما نیاز داریم تا ریشه‌های هر چیز را در نگاه خودمان جستجو کنیم. ریشه‌های مفاهیمی که حالا دهه‌شان گذشته است! ریشه‌های مفاهیمی قدیمی که مشغول قربانی‌کردن آینده هستند.

برای آینده بهتر ایران، هیچ چاره‌ای نداریم که به آینده بهتر منطقه توجه کنیم، چاره‌ای نداریم جز آن‌که «منطقه قوی‌تر» خلق کرده باشیم. ما با نگاه‌های محدود «اول شدن» روز به روز در حال جان دادن هستیم.

افغانستان عزیز، تو بخشی از جان مایی، ببخش که ما مشغول اول‌شدن هستیم!

بازنشر از کانال
@ShareNovate
شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔲⭕چرا خودکفایی «استقلال» را کم می‌کند؟!

🖊امیر ناظمی

[این یادداشت قدیمی به مناسبت عکس سفرای انگلیس و روسیه بازنشر می‌شود؛ همان عکسی که به استقلال ما طعنه میزند]

ما نسل عادت کرده به جشن‌های خودکفایی بودیم؛ از خودکفایی گندم تا پیکان! برای ما بدیهی بود که برای حفظ استقلال باید از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را تولید کنیم. ما تازه سال‌های انتهای دهه‌ی ۷۰ بود که فهمیدیم خودکفایی در همه‌ی امور امکان‌پذیر نیست. با خودکفایی خداحافظی کردیم، هم ما مردم، هم آن سیاستمدارها؛ چون فکر می‌کردیم نمی‌شود! نه اینکه راه حل خوبی نیست!

بعد شروع شد به تهیه فهرستی از کالاهای استراتژیک که فکر می‌کردند باید در آن‌ها خودکفا شویم. گندم در این فهرست بود به اسم امنیت غذایی؛ یا بنزین و خودرو بخاطر سهم اشتغال بالا. ما از ترس تحریم، از ترس کابوس جنگ با عراق، ما به هزار دلیل دنبال استقلال از طریق خودکفایی بودیم.

برای من گذشت و گذشت تا در مدل‌سازی‌ها رسیدم به مفهوم «استقلال»! از دید منی که بزرگ‌شده در این دوره‌ها بودم، استقلال یعنی «کمترین میزان تاثیرپذیری از دیگران» یعنی هرچقدر کسی نتواند بر تصمیمات من اثر بگذارد من مستقل‌تر هستم؛ یعنی اگر آمریکا و اروپا روی فعالیت‌های من اثر نگذارند من استقلال بیشتری دارم.

اما از دید کتاب‌ها و مدلسازی‌هایی که داشتم در دانشگاه تدریس می‌کردم، «استقلال» از «نسبت وابستگی دیگران به من به وابستگی من به آن‌ها» به دست می‌آمد؛ یا برابر بود با «نسبت تاثیراتی که من بر دیگران می‌گذارم به مجموع تاثیراتی که میگذارم و می‌پذیرم».

در این تعریف اگر من کشوری باشم که دیگران به من وابسته نیستند؛ من مستقل نیستم! و البته قدرت هم ندارم!

البته در مدل‌سازی‌های پیچیده‌تر، هم تعریف «استقلال» و هم تعریف «قدرت» پیچیده‌تر می‌شدند، اما در همه‌ی آن‌ها مدام نقش تاثیرگذاری‌ها در تعریف «استقلال» بیشتر می‌شد!

از دید مدلسازی‌های جدید، بازیگری که در یک سیستم «استقلال» داشت، بازیگری بود که باید تاثیرگذار می‌بود، وگرنه هر چقدر هم تاثیرپذیری‌اش را از سایرین کم می‌کرد، مستقل نمی‌شد.

⭕️استقلال و تحریم‌ها
بسیار نوشته شده که چرا اینقدر ما راحت تحریم می‌شویم؟ پاسخ اما دقیقا برمی‌گردد به دلیل همین درک نادرستی است که از مفهوم استقلال داریم.

بازیگر مستقل یا دارای قدرت، قابل حذف شدن از سیستم نیست. یعنی کشوری که ۱۰۰ میلیارد دلار وارد می‌کند و ۱۰۰ میلیارد صادر می‌کند؛ خیلی قوی‌تر از کشوری است که نه وارداتی دارد و نه صادراتی! کشور اول را نمی‌شود از جهان حذف کرد و دومی را می‌شود!

بگذارید چند واقعیت ببینیم:
1️⃣ما ایرانی‌ها فکر می‌کنیم چون سالیانه حدود ۳ میلیارد یورو از آلمان واردات داشته‌ایم؛ خیلی شریک جذابی برای آلمانی‌ها هستیم؛ اما یادمان می‌رود که صادرات آلمانی‌ها حدود ۱۳۵۰ میلیارد است و این یعنی سهم ما حدود ۰.۰۰۲ است! یعنی قابل صرف نظر!

2️⃣سهم ایران در چند سال گذشته کمتر از ۰.۰۰۱ از کل صادرات چین بوده است و سهم ایران در واردات این کشور نیز کمتر از ۰.۰۰۹! یعنی سهم ما تقریبا در اقتصاد چین آن‌قدر ناچیز است، که می‌شود درنظر نگرفت!

این‌ها واقعیت‌هایی هستند که معنایش متاسفانه در همان تفاوت فهم‌مان از مفهوم استقلال نشات گرفته است. ما موفق شده‌ایم تاثیری‌پذیری خود را از دیگران کم کنیم؛ اما ما به سادگی در معادلات جهانی نادیده گرفته می‌شویم؛ چون تاثیرگذاریمان هم به اندازه‌ی تاثیر‌پذیری‌مان ناچیز است!

⭕️تغییر دیدگاه
وقتی به شاخص‌های جهانی دقت می‌کنیم، در بسیاری از این شاخص‌ها «واردات» یک معیار مطلوب است! بله واردات اگر در صنایع پیشرفته و کالاهای سرمایه‌ای باشد، و اگر همراه با صادرات بالا باشد، یک معیار خیلی خوب است. ما هنوز افتخار می‌کنیم به کاهش واردات بدون آن‌که توجه کنیم به سایر جنبه‌ها!

ما بیش از هر چیز نیاز داریم تا به بازتعریف مفاهیمی اقدام کنیم، که میراث دنیای ماقبل جهانی‌شدن است! ما نیاز داریم تا دوباره در خصوص بسیاری از چیزهایی که بدیهی می‌دانیم، فکر کنیم!

ما اگر واردات بالا و صادرات بالا داشتیم، هرچند تفاضلش همین مقدار اکنون بود، حتما بیش از وضعیت فعلی‌مان تاثیرگذار بودیم و این یعنی به راحتی قابل صرف نظر کردن نبودیم! یعنی به راحتی نمی‌شد با یک امضا تحریم‌مان کرد!

در دنیای امروز، هیچ رابطه‌ای یک‌طرفه نیست. نمی‌شود تنها تاثیرگذار بود و هیچ وابستگی نداشت. مهم آن است که بیش از آن که وابسته به دیگران باشیم، آن‌ها به ما وابسته باشند.

دستیابی به استقلال تنها از طریق این توازن ایجاد می‌شود؛ وگرنه اگر به هیچکس وابسته نباشیم و دیگران هم به ما وابسته نباشند؛ همگی برای حذف شدنمان توافق دارند!

یعنی حتی اگر خودکفایی امکان‌پذیر هم باشد، قدرت و استقلال ما را افزایش که نمی‌دهد، بلکه کاهش می‌دهد!

باز نشر ازکانال
@ShareNovate

شبکه توسعه
@I_D_Network

Читать полностью…

شبکه توسعه

🔳⭕️سه تفاوت ایران و سوئیس
دکتر مجتبی لشکربلوکی

زمانی در میدان مخبرالدوله دو تا ساعت بود که شهرداری نصب کرده بود، یکی رو به جنوب و یکی روبه شمال. این دو ساعت هیچ وقت نبود که با هم مطابق باشند، اغلب یکی دو دقیقه و گاهی یکی دو ساعت با هم تفاوت داشتند. خدا رحمت کند محمد مسعود را، در روزنامه مرد امروز نوشته بود: هر وقت این دو ساعت با هم میزان بشوند، کار مملکت هم میزان خواهد شد.

این نکته آن قدر ظریف بود که دهان به دهان می گشت و شهرداری چون دید که واقعا نمیتواند این نقص را رفع کند، برای رهایی از شماتت مردم، آن ساعت ها و ستون ساعت را از میدان برداشت.

به عقیده من معجزه کشور سوئیس در بانکداری و ثبات اقتصادی آن نیست، در این که تورم در آن جا از همه کشورها کمتر است هم نیست، در بی طرفی نیست، در عدم شرکت در جنگ نیست، در عدم قبول عضویت در اتحادیه اروپا هم نیست، در آب و هوا و نظافت و لطافت و ادب مردم آن نیست، معجزه سوئیس در این است که بیش از پنجاه ساعت، با شکل و شمایل مختلف فقط و فقط در سالن فرودگاه آن است، و هیچ کدام از این ساعت ها حتی یک ثانیه با هم تفاوت ندارند. توفیق سوئیس در همین امر جزئی ما را آگاه می کند چنین ملت هایی می‌توانند معجزه سیاسی و اقتصادی هم داشته باشند.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه خواندیم نوشته استاد باستانی پاریزی، تاریخ پژوه و ادیب معاصر است. هر چند بدیهی است که منظورشان این نبوده که اگر روزی روزگاری تمام ساعت های ایران دقیق باشند و یک عدد را نشان بدهند، همه مشکلات ما برطرف می شود. اما به نکته ظریفی اشاره کرده و روی مساله مهمی انگشت گذاشته.
ما در ایران اکنون با یک نسل توسعه خواه روبرو هستیم که حسرت و آرزوی توسعه را دارد. اما باید از نسل توسعه خواه عبور کنیم به نسل توسعه آگاه (۲۵٪ جامعه) و نسل توسعه آفرین (۳٪ جامعه).
۵ ویژگی برای نسل توسعه آگاه/آفرین وجود دارد که یکی از این پنج ویژگی انضباط (دیسیپلین) است (باقی ویژگی ها در اینجا تشریح شده) احتمالا همه ما کلمه دیسیپلین را شنیده ایم. اما به چه جامعه ای با دیسیپلین می گوییم؟ جامعه ای که به این مثلث طلایی احترام بگذارد: زمان-قاعده-برنامه.

▫️زمان محترم باشد. تفاوت هفت و هفت و پنج دقیقه کاملا درک شود و بدانیم که یک اختلاف ۳۰۰ ثانیه ای بین همین دو وجود دارد.
▫️قاعده محترم شمرده شود. یعنی آنکه تصمیمات و اقدامات ما بر اساس یک مبنای مشخص، معقول و مقبول باشد و سلیقه و هیجان، فامیل/قوم سالاری، پارتی بازی، هم حزبی گری، بر شئونات جمعی ما تاثیر نگذارد. قاعده سالاری یعنی پیش بینی پذیری آینده و یعنی کاهش هزینه های تعاملاتی.
▫️برنامه محترم شمرده شود. برای امور مهم، جدولی وجود داشته باشد که بگوید دقیقا چه کسی؟ چه کاری؟ را چه زمانی؟ انجام می دهد و منجر به تولید چه چیزی؟ (اقلام قابل تحویل) می شود؟ کلمه برنامه را به لجن نکشیم و به هر ایده خامِ شفاهیِ تست نشده ای، برنامه نگوییم!
احترام به مثلث طلایی «زمان، قاعده و برنامه» باعث می شود که در گذار زمان به این ویژگی ها آراسته شویم:
◾️تعهد به چرخه
• ارایه برنامه مشخص مکتوب (و نه حرف های پراکنده شفاهی مبهم)
• اجرای مبتنی بر برنامه (و نه هر روز هر کاری به ذهن رسید انجام دهیم)
• پایش سیستماتیک و یادگیری (سنجش انحراف بین برنامه مکتوب و نتایج اجرا و تحلیل انحراف)
◾️گذار از فرهنگ شفاهی به مکتوب (فرهنگ شفاهی بسیار مستعد این سه است: فراموشی، ابهام و زیرتعهدات زدن)
◾️تبدیل وعده ها به تعهد
آیا تربیت نسل توسعه آگاه /آفرین، تنها مسیر و سریع ترین مسیر توسعه است؟ جواب قطعا خیر است. اما به دلایلی که قبلا گفته شده، برخی مسیرهای توسعه در ایران محدود و مسدودند بنابراین باید از روزنه هایی که باقی مانده استفاده کرد. نیلوفرآبی، نتوکراسی، مشق شب و تربیت نسل آتی چهار استراتژی توسعه ایران هستند (اینجا بیشتر بخوانید) که در این نوشته به یک مورد از آنها اشاره شد.

می توانیم این نوشته را بخوانیم و فراموش کنیم، یا تصمیم بگیریم که؛
◾️ خودمان از این به بعد در زندگی شخصی و از آن مهم تر در تعاملات جمعی مان به مثلث طلایی زمان-قاعده-برنامه احترام بگذاریم.
◾️ تا آنجا که می توانیم این مثلث طلایی را به دیگر منتقل کنیم و ترویج دهیم. مثلا به جای وعده های هوایی-شفاهی، تعهدات عملی-مکتوب بدهیم.
◾️ نخواهیم یک شبه کل کشور را توسعه بدهیم، ولی هدف گذاری کنیم که یک جامعه کوچک (مثلا مدرسه، خانواده، اداره، دپارتمان، گروه) را با این سه اصل اداره کنیم.
◾️نخواهیم همه به این اصول احترام بگذارند، خودمان را متعهد کنیم که علی رغم فشارهای هنجاری جامعه به این سه متعهد باشیم و تا آنجا که می شود نسل بعدی را با این سه اصل پرورش دهیم.
ملتی که به این مثلث طلایی بی احترامی کند، به آینده خودش بی توجهی کرده است.

شبکه توسعه به نقل از کانال تلگرامی مجتبی لشکربلوکی
@I_D_Network

Читать полностью…
Подписаться на канал