زیباترین #قسم_سهراب_سپهري
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟!
@harfenabme
◽️آی آدمها
ای آدمها که بر ساحل نشسته،
شاد و خندانید..!
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید
آن زمان که مست هستید
از خیالِ دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ میبندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من؟!
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان، قربان...
آی آدمها..! که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره،
جامهتان برتن
یک نفر در آب میخواند شما را
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده
در گود کبود و هر زمان، بی تابیاش افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا ..
آی آدمها..!
او ز راه دور،
این کهنه جهان را باز میپاید
میزند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحلِ آرام،
در کارِ تماشایید..!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد
چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش
میرود نعره زنان،
وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها»...
و صدای باد هر دَم دل گزاتر
در صدای باد بانگِ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
آی آدمها...
#نیما_یوشیج
@harfenabme
.
مشت می كوبم بر در
پنجه می سايم بر پنجره ھا
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از ھمه چیز
بگذاريد ھواری بزنم
آي
با شما ھستم
اين درھا را باز كنید
من به دنبال فضايی می گردم
لب بامی
سر كوھی دل صحرايی
كه در آنجا نفسی تازه كنم
آه
مي خواھم فرياد بلندی بكشم
كه صدايم به شما ھم برسد
من به فرياد ھمانند كسی
كه نیازی به تنفس دارد
مشت می كوبد بر در
پنجه می سايد بر پنجره ھا
محتاجم
من ھوارم را سر خواھم داد
چاره درد مرا بايد اين داد كند
از شما خفته چند
چه كسی می آيد با من فرياد كند ؟
#فریدون_مشیری
@harfenabme
به روزگار سگی لعنت! تو را گرفته کجا بُرده؟
من و تو همدم هم بودیم، مرا نهاده تو را برده؟
چقدر چون شب تنهایی، قرین غربت هم بودیم
جدای صلح و جدای جنگ، جدای بُرده و نابُرده
من آمدم که کجایی تو، نیافتم چه بلایی تو
تو را که بُرده؟ کجا بُرده؟ تو را چه بُرده؟چرا بُرده؟
سید رضا محمدی، شاعر افغانستانی
@harfenabme
شب را دوست میدارم
از آن رو که آدم هایش بی نقابند...
دیگر خبری از لبخندهای مصلحتی و آدمک های قوی و قهرمان های بی عیب و نقصِ روز نیست!
شب که طلوع میکند
بشر
- این اندکِ فراوان رنج کشیده -
فارغ از غرورِ همیشه اش برای آنچه که هست و نیست،
در فراسوی کوششی بیهوده برای حفظ استقامتِ شکننده اش در برابر رنج های ناتمام،
آزاد است که خودش باشد؛
سراسر بغض،
خسته،
مملو از امیدهای به یاس نشسته،
دلتنگ،
و دلتنگ...
@harfenabme
از دولت مى امشب حالِ دگرى دارم
گه با لب خندانم، گه چشم تَرى دارم
هرجا كه دلم خواهد، مىپرّم و میبالم
پروانه صفت گويى بالى و پرى دارم
اى دل چه خبر دارى، ديوانهترم امشب
از آن مه بىمهرت، من هم خبرى دارم
تا ماه شود پيدا -داد از غم تنهايى-
با اختركان ناچار، سرّى و سرى دارم
امشب ز دگر شبها ديوانهترم، اميد
گه خندم و گه گريم، حال دگرى دارم
#مهدی_اخوان_ثالث
@harfenabme
حوصله کن مجروح من
مجروح خارزار بی چلچله!
اینطور هم نمیماند
که علف در دهان داس بمیرد و
باد برای خودش
هی به هوچی و هلهله.
من به تو قول میدهم
بهارزایی هزار خرداد خوشخبر
از جانپناه امید و ستاره در پی است.
حالا هی قدم بزن
قدم به قدم
به قدرِ همين مزار بینام و سنگ،
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار
تا ببينيم اين بادِ بیخبر
کی باز با خود و اين خوابِ خسته،
عطرِ تازهی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد!
راستی حالا
دلت برای ديدنِ يک نمنمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دريا گريه دارد!؟
حوصله کن بلبلِ غمديدهی بیباغ و آسمان
سرانجام اين کليد زنگزده نيز
شبی به ياد میآورد
که پشت اين قفل بد قولِ خسته هم
دری هست، ديواری هست
به خدا ... دريايی هست!
#سیدعلی_صالحی
@harfenabme
از دولت مى امشب حالِ دگرى دارم
گه با لب خندانم، گه چشم تَرى دارم
هرجا كه دلم خواهد، مىپرّم و میبالم
پروانه صفت گويى بالى و پرى دارم
اى دل چه خبر دارى، ديوانهترم امشب
از آن مه بىمهرت، من هم خبرى دارم
تا ماه شود پيدا -داد از غم تنهايى-
با اختركان ناچار، سرّى و سرى دارم
امشب ز دگر شبها ديوانهترم، اميد
گه خندم و گه گريم، حال دگرى دارم
#مهدی_اخوان_ثالث
@harfenabme
-راستی
لذت تنها بودن را چشیدهای؛
قدم زدنِ تنها،
دراز کشیدنِ تنها توی آفتاب؟
چه لذت بزرگی است
برای یک موجود عذاب کشیده،
برای قلب و سر!
منظورم را میفهمی!
آیا تا به حال
مسافت زیادی را تنها قدم زدهای؟
📝 نامه به فلیسه
✍ #کافکا
🎙 #عباس_کیارستمی
@harfenabme
چهاردهم تیر، روز قلم گرامی باد!
با قلم میگویم:
- ای همزاد، ای همراه
ای هم سرنوشت
هر دومان حیران بازیهای دورانهای زشت
شعرهایم را نوشتی
دستخوش؛
اشكهایم را كجا خواهی نوشت؟
فریدون مشیری
@harfenabme
-مسافر کوچولو هر بار که دلش میگرفت روی چهارپایه کوچکش مینشست و «آفتاب غروب» تماشا میکرد. خودش میگفت یک روزِ خیلی دلگیر ۷۶ بار غروب آفتاب را تماشا کرده است. سیارههای کوچک این خوبیها را هم دارند و لعنت به سیارهی بزرگ من هروقت دلم باران میخواهد باید زل بزنم به ابرهای خسیس و التماس کنم..
#شازده_کوچولو
@harfenabme
قیر شب...
دير گاهيست در اين تنهايي،
رنگ خاموشي، در طرح لب است
بانگي از دور مرا مي خواند...
ليك پاهايم در قير شب است!
رخنه اي نيست در اين تاريكي،
در و ديوار بهم پيوسته
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي ست ز بندي رسته
نفس آدم ها،
سر بسر افسردهست...
روزگاريست در اين گوشۀ پژمرده هوا،
هر نشاطي مرده است...
#سهراب_سپهری
@harfenabme
صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش
طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه
تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش
زهد گران که شاهد و ساقی نمیخرند
در حلقه چمن به نسیم بهار بخش
راهم شراب لعل زد ای میر عاشقان
خون مرا به چاه زنخدان یار بخش
یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش
ای آن که ره به مشرب مقصود بردهای
زین بحر قطرهای به من خاکسار بخش
شکرانه را که چشم تو روی بتان ندید
ما را به عفو و لطف خداوندگار بخش
ساقی چو شاه نوش کند باده صبوح
گو جام زر به حافظ شب زنده دار بخش
#حافظ
@harfenabme
شازده کوچولو: به نظر میرسه آدم چیزای زیادی برای خوشبخت بودن لازم داره.
گفتم: نه اینطور نیست.
خوشبختی از بودن میاد نه از داشتن؛
از تقدیر و قدردانی بابت هر آنچه الان داری،
نه عجله برای بدست آوردن چیزایی که نداری.
آسونترین و مستقیمترین راهِ خوشبختی خوشحال کردن آدمهایی هست که در اطرافمون هستن.
عشق رو باید با عشق ورزیدن یاد گرفت.
همهی ما توانایی عشق ورزیدن داریم، حتی با یه لبخند،
چون اینکار به همون اندازه به خود ما انرژی میده که به کسی که بهش لبخند زدیم.
#الخاندرو_گیلرمو_روئمز
@harfenabme
تو را میبینم
شعر: #سیمین_بهبهانی
آواز : مهراد توکلیان
امروز سالگرد درگذشت نیمای غزل، سیمین بهبهانی است.
@harfenabme
برای شناختن ﺁﺩﻣﻬا
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ،
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻧﺠﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ
ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﯼ ﺯﻭﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﺖ ...
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ،ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﻓﮑﺮ
ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ
ﺯﻣﯿﻨﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ...
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ است...
@harfenabme
نمی دانم کتاب طاعون آلبرکامو
را خوانده اید یا نه؟
در میانه های کتاب یک جایی هست
که موش ها با سرعت در حال زیاد
شدن هستند. با ازدیاد موش ها
بیماری طاعون هم شدت و شیوع
بیشتری می گیرد. با آن که طاعون
در حال تسخیر شهراست و طاعون
زدگان یکی پس ازدیگری از نفس
می افتند؛ اما مردم هنوز بیماری را
جدی نگرفتهاند؛ یا نمیدانند یا
نمی خواهند که جدیاش بگیرند.
هر کسی روایتی از طاعون و طرز
و طبیعتش دارد.
پدر پانلو کشیش شهر تا وقتی که
خودش طاعون نگرفته است؛ بیماری
را نتیجه گناهان و معصیت مردم
می داند و بی توجه به دستورات
دکتر ریو از مردم می خواهد که با
دعا و نیایش خود را از بلا و بدبختی
محافظت کنند.
کشیش پانلو وقتی که خودش طاعون
می گیرد سراغ اولین کسی که می رود
دکتر ریو است و دکتر تنها کسی است
که از وخامت اوضاع خبر دارد.
دکتر ریو آینده را میبیند اما،
مردم نمی بینند. تضاد ناجوری
شکل می گیرد بینِ دانستن و ندانستن.
آن که می داند رنج می کشد و آنکه
نمی داند فارغ است. دکتر ریو خودش
را به در و دیوار میکوبد تا بگوید که
اگر براساس موازین بهداشتی رفتار
نکنیم آیندهی همه ما تاریک و سیاه
خواهد بود. از طرف دیگر مردم
بیشتر از قبل به سینما می روند.
بی دلیل به خیابان می آیند. هر روز
فستیوال های بزرگ در شهر برگزار
می کنند.مسئولین ناچار به قرنطینه
شهر می شوند اما عده ای قوانین
قرنطینه را نادیده می گیرند.
رامبر روزنامه نگار چون نمی تواند به
دیدار دختر مورد علاقه اش که خارج
از شهر است برود بر علیه قرنطینه
مطلب می نویسد و آن را کاری
بیهوده می داند.
شرایط جامعه طاعون زده ی قرن
نوزدهم در شهر را كه با شرایط کرونا
زده امروز مقایسه می کنم؛ قویا به
این گمان می رسم که...
یا ما برگشته ایم به قرن نوزدهم!
و یا آلبر کامو آدم زمانه ی خودش
نبوده و یک قرن جلوتر از زمان خود
می زیسته و می اندیشیده است!!!
با خواندن داستان طاعون و تجربه ی
قصه ی کرونا آدمی میفهمد که چه
مرز ضخیمی بین دانستن و ندانستن
وجود دارد.
هرچه چرخ تاریخ می چرخد و انسان
به جلو و جلال میرود مرز بین دانستن
و ندانستن هم ضخیم تر و زمخت تر
می شود.
@harfenabme
اگر توی فروشگاه استارباکس کار میکردم، به جای نوشتن اسم مردم روی فنجان قهوهشان، جملات زیر را مینوشتم:
شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفتهاید یا کارهایی که انجام دادهاید برای تعداد کمی از مردم، اهمیت خواهند داشت آنهم صرفاً برای یک مدت کوتاه.
این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگیست.
تمام مسائلی که به آنها فکر میکنید یا کارهایی که انجام میدهید، تنها گریزِ استادانهای از این حقیقتاند.
ما غبارهای کیهانی بیاهمیتی هستیم که در یک نقطهی آبی پرسه میزنیم و به هم برخورد میکنیم. عظمتی برای خودمان تجسم میکنیم و اهدافی برای خودمان میسازیم. امّا راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم.
پس از قهوهی لعنتیتان لذت ببرید!
#مارک_منسن
@harfenabme
ديدی جهان همه از مگویِ من است و
مويههايی همه از مپرسِ تو!؟
تو چه میدانی
که بر ميهنِ من چه رفته است!
در حيرتم از تحمل پروردگاری
که گويی ترکهی کهنسالِ خويش را
تنها بر گُردهی فلکزدگانِ زمين میشکند!
#سیدعلی_صالحی
@harfenabme
اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند.
اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی میکنند.
اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد.
اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه میشوند.
اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم میتوان زندگی کرد.
اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسانهاست.
اما، اگر عزت نفس نداری، هیچ نداری.
#گوته
@harfenabme
دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرد تاوان از که جوید
دریغا نیست همدردی موافق
که بر بخت بدم خوش خوش بموید
مرا گفتی که ترک ما بگفتی
به ترک زندگانی کس بگوید
کسی کز خوان وصلت سیر نبود
چرا باید که دست از تو بشوید
ز صد بارو دلم روی تو بیند
ز صد فرسنگ بوی تو ببوید
گل وصلت فراموشم نگردد
وگر خار از سر گورم بروید
غم درد دل عطار امروز
چه فرمایی بگوید یا نگوید
#عطار_نیشابوری
@harfenabme
هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور!!
حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است. هر قلبی دردی دارد ؛ فقط نحوه ابراز آن فرق دارد.
بعضی ها آن را در چشمانشان پنهان میکنند ٬ بعضی ها در لبخندشان!
خنده را معنی به سر مستی مکن
آنکه میخندد غمش بی انتهاست
نه سفیدی بیانگر زیبایی ست. و نه سیاهی نشانه زشتی. کفن سفید ٬ اما ترساننده است و کعبه سیاه اما محبوب و دوست داشتنی است.
انسان به اخلاقش سنجیده می شود نه به مظهرش.
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی ؛ نظری به پایین بینداز و داشته هایت را شاکر باش .....
@harfenabme
روزی ما دوباره ڪبوترهایمان را پیدا خواهیم ڪرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی ڪه ڪمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادریست.
روزی ڪه دیگر درهای خانهشان را نمیبندند
قفل
افسانهییست
و قلب
برای زندگی بس است.
روزی ڪه معنای هر سخن دوستداشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی ڪه آهنگ هر حرف، زندگیست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنج جستوجوی قافیه نبرم
روزی ڪه هر لب ترانهییست
تا ڪمترین سرود، بوسه باشد.
روزی ڪه تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یڪسان شود.
روزی ڪه ما دوباره برای ڪبوترهایمان دانه بریزیم…
و من آن روز را انتظار میڪشم
حتا روزی
ڪه دیگر
نباشم...
#احمد_شاملو
@harfenabme
آلفرد آدلر به بيماران اندوهگين خود مى گفت :
هر روز فكر كنيد چطور مى توانيد يك نفر ديگر را خوشحال كنيد .
زيرا انديشه خوشحال كردن ديگران ما را از تفكر درباره خودمان باز میدارد !
و بزرگترين عامل نگرانى ترس و اندوه انديشيدن درباره خود است .
شادمانى انسان و شادمانى ديگران به يكديگر بستگى دارد.ارسطو به اين نوع برخورد " خودخواهى روشنگرانه " میگويد .
خیرخواهی، دوستی و عشق ویژگی انسان است . لازم نيست مصلح اجتماعى باشيد كه بتوانيد دنياى بهترى بسازيد !
بلكه همين كه دنياى خصوصى خودتان را بهتر كنيد خدمت بزرگى كرده ايد...
#آلفرد_آدلر
@harfenabme
ارغوان
شاخهی همخون جداماندهی من
آسمان تو چه رنگست امروز؟
آفتابیست هوا
یا گرفتهست هنوز؟
من درین گوشه
که از دنیا بیرونست
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم
دیوار است
آه
این سخت سیاه
آنچنان نزدیکست
که چو برمیکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته
که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کور سویی ز چراغی رنجور
قصهپرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست
هرچه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
#هوشنگ_ابتهاج
@harfenabme
باران
میراث خانوادگی ما بود
کوچک که بودم
از سقف خانه ما میچکید
بزرگ که شدم
از چشمانم ...
@harfenabme
پیام
اختری کو که در این شام سیاه ،
راه بنماید و تابد به سرم ؟
همدمی کو که در این وحشت سرد ، سر به گوش آرد و گیرد خبرم ؟
همه جا شب ، همه جا تب ، همه جا درد و غبار ...
همه جا نعش عزیزان فرو مرده به خاک
نه نشانی ز کسی ،
نه نسیم نفسی ،
نه در این بادیه فریاد نه فریاد رسی
کاروان مرده ، هوس مرده ، جرس مانده ز کار
باد غران و من استاده در این سوز هلاک
چنگ در مو
چو یکی زنگی دیوانه مست
راست، چونان دکلی بر سر توفان زده ناو
می کشم سر به فراز
می نهم رخ به نشیب
می روم خسته و درمانده به آغوش شکست
کو ؟ چه شد سایه ی آن کهنه درخت ؟
بانگ آن مردم شادان و دلیر
چه شد آن بازوی بخت ؟
چه شد آن باروی سخت ؟
چه در افتاد در این بیشه آتش زده ؟ شیر
رفت و این روبهکان جای گرفتند به تخت
همه مرگ است به هر جا نگرم ، مرگ امید
تیرگی بر سر هر تیرگی افکنده پلاس ،
درد بر درد و هوس بر هوس افتاده خموش
آه این ناله ز کیست ؟
بانگ شیر است که می آید از آن دخمه به گوش
#فریدون_توللی
@harfenabme
✍شبان آهسته میگریم
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید
فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید
#اخوان_ثالث
@harfenabme
#خوانش_شعر 🎧
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب...
#شعر: #سهراب_سپهری
#دکلمه: #خسرو_شکیبایی
@harfenabme