goolfs | Unsorted

Telegram-канал goolfs - گلها

1351

ساقیا باده بیاور که برانیم همه که بجز عشق تو از خویش برانیم همه #مولانا https://t.me/goolfs

Subscribe to a channel

گلها

.


ای باد سحر خبر بده مر ما را
در ره دیدی آن دل آتش‌پا را

دیدی دل پرآتش و پرسودا را
کز آتش خود بسوخت صد خارا را



مولانا

Читать полностью…

گلها

سلامی چو بوی خوش آشنائی ...

Читать полностью…

گلها

.

سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیدهٔ روشنایی

درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه، ساقی کجایی؟

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل‌گشایی

عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می‌برد شیوهٔ بی‌وفایی

دل خستهٔ من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین‌دلان مومیایی

می صوفی‌افکن کجا می‌فروشند؟
که در تابم از دست زهد ریایی

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی

بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم‌صحبت بد جدایی جدایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده، کارِ خدایی؟
 
#حافظ

Читать полностью…

گلها

🌿💕


سرو بر خاک ره از رشک قد یار نشست
جلوه قامت او دید ز رفتار نشست

خاک در دیده آن رهرو بی صبر و ثبات
کز ره کعبه بآزردگی خار نشست

تا چو صورت تهی از جان نشود قالب ما
بفراغت نتوان پشت بدیوار نشست

حسن یوسف همه را پرده ناموس درید
بس زلیخا صفتی بر سر بازار نشست

دوش در مجلس ما باد سحر کرد گذار
شمع را گرمی بازار بیکبار نشست

تنم از شوق بتان هیزم آتشکده شد
رشته جان همه در وصله زنار نشست

تو درون آی که تا جان رود از خانه تن
که بسی ماند درین خانه و بسیار نشست

از گران باری تن جان سبکروحان رست
اهلی از زحمت جان نیز سبکبار نشست


✍اهلی شیرازی
📙دیوان اشعار
📖غزلیات
📜غزل شمارهٔ   ۳۲۰


با درود ،
بامداد  دوشنبه تون فرخ ، روزگارِ بلندِتان برمدارِ سلامتی ،شادمانی ، سرافرازی وبرکت ،استوار باد


شاد باشی

Читать полностью…

گلها

از دوست به یادگار دردی دارم

کان درد به صدهزار درمان ندهم

#مولانا

Читать полностью…

گلها

.
               پادشاهی پسر به مکتب داد
                 لوح سیمینش بر کنار نهاد

                بر سر لوح او نبشته به زر
                جور استاد به ز مهر پدر


              #شیخ اجل سعدی گلستان

Читать полностью…

گلها

همیشه یادمان باشدکه وضعیـت کنونـی ما
سرنوشت نهایـی مان نیسـت
روزهـای خـوب خواهنـدآمد
تازمانی که ریشه داریم،جوانه میزنیم
همیشه راهی هست

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات شاد

🌺🌺🌺

دوباره صبح شد یک شروع تازه
زمانی برای با هم بودن
مهرورزی را دوره کردن
از زندگی لذت بردن...
روزت زیبا

🌺🌺🌺

شاد باشی
‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌

Читать полностью…

گلها

خدایا 🙏
خوب می‌دانم که بی تو هیچم هیچ ولی باز هم در گیر و دار این روزمرگی‌هایم از یاد تو غافل می‌شوم و نیک می‌دانم که تو همراه مرا در یاد داری ، به من سعادتی عنایت کن که همیشه و در همه حال به‌یادت باشم .

آمین🕊

به نام خدای همه

Читать полностью…

گلها

نفسی وجود دارم
که تو را سجود آرم

که سجود توست جانا
دعوات مستجابم


#مولانا

Читать полностью…

گلها

هزارانْ جانِ ما و بهتر از ما
فِدایِ تو، که جانِ جانِ جانی

دِگَر، وَصْفِ لَبَش دارم وَلیکِن
دَهانِ تو بِسوزَد گَر بِخوانی

#مولانا

Читать полностью…

گلها

.


از بس‌که خورده‌ام به خم زلف یار پیچ
طومار ناله‌ام همه جا رفته مارپیچ

زال فلک طلسم امل خیز هستی‌ام
بسته ‌است چون ‌کلاوه به چندین هزار پیچ

ای غافل از خجالت صیادی هوس
رو عنکبوت‌وار هوا را به تار پیچ

پیش ازتو ذوق جانکنیی داشت‌کوهکن
چندی تو هم چو ناله درین ‌کوهسار پیچ

امید در قلمرو بی‌حاصلی رساست
از هر چه هست بگسل و در انتظار پیچ

رنج جهان به همّت مردانه راحت است
گر بار می‌کشی ‌کمرت استوار پیچ

بر یک جهان امل دم پیری چه می‌تنی
دستار صبح بِه‌ که بوَد اختصار پیچ

افسرده‌ گیر شعلهٔ موهومی نفس
دود دلی‌ که نیست به شمع مزار پیچ

موجی که صرف‌ کار گهر گشت گوهر است
سرتا به پای خود به سراپای یار پیچ

صد خواب ناز تشنهٔ ضبط حواس توست
بر خویش غنچه‌ گرد و لحاف بهار پیچ

بیدل مباش منفعل جهد نارسا
این یک نفس عنان ز ره اختیار پیچ

#بیدل_دهلوی

Читать полностью…

گلها

❤️‍🔥شهریار


جانا سرى به دوشم
و دستى به دل گذار
آخر غمت به دوش دل
و جان کشیده ام ...


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

گلها



ماییم و دل و آرزوی یار و دڪَر هیچ
قاصد برسان مژدهٔ دیدار و دڪَر هیچ...


#حزین‌_لاهیجی🍁🍂

Читать полностью…

گلها

.



در ازل هر کو به فیضِ دولت ارزانی بُوَد

تا ابد جامِ مرادش همدمِ جانی بُوَد

من همان ساعت که از مِی خواستم شد توبه کار

گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بُوَد

خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش

همچو گُل بر خِرقه رنگِ مِی مسلمانی بُوَد

بی چراغِ جام در خلوت نمی‌یارم نشست

زان که کُنجِ اهلِ دل باید که نورانی بُوَد

همتِ عالی طلب جامِ مُرَصَّع گو مباش

رند را آبِ عِنَب یاقوتِ رُمّانی بُوَد

گرچه بی‌سامان نماید کارِ ما، سهلش مبین

کاندر این کشور گدایی، رَشکِ سلطانی بُوَد

نیک نامی خواهی ای دل با بَدان صحبت مدار

خودپسندی جانِ من بُرهانِ نادانی بُوَد

مجلسِ اُنس و بهار و بحثِ شعر اندر میان

نَستَدَن جامِ مِی از جانان گران جانی بُوَد

دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب

ای عزیزِ من! نه عیب آن بِه که پنهانی بود؟

#حضرت_حافظ

Читать полностью…

گلها

سلامی چو بوی خوش آشنائی ...

Читать полностью…

گلها

مقامِ امن و مِیِ بی‌غَش و رَفیقِ شَفیق
گَرَت مُدام مُیَسَّر شود زِهی توفیق

جهان و کارِ جهان جمله هیچ بَر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

دریغ و دَرد که تا این زمان ندانستم
که کیمیایِ سعادت، رَفیق بود رَفیق

به مَأمَنی رو و فرصت شِمُر غنیمتِ وقت
که در کمینگهِ عُمرَند، قاطِعانِ طَریق

بیا که توبه ز لَعلِ نگار و خندهٔ جام
حکایتیست که عقلش نمی‌کُنَد تَصدیق

اگر چه مویِ میانَت به چُون مَنی نَرِسَد
خوش است خاطرم از فکرِ این خیالِ دَقیق

حلاوتی که تو را در چَهِ زَنَخدان است
به کُنهِ آن نَرِسَد صد هزار فکرِ عمیق

اگر به رنگِ عقیقی شد اشکِ من، چه عجب؟
که مُهرِ خاتَمِ لَعلِ تو هست همچو عقیق

به خنده گفت که حافظ غلامِ طبعِ توام
ببین که تا به چه حَدَّم همی‌کُنَد تَحمیق


#حافظ

Читать полностью…

گلها

.


یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جست و جو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی، رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرحم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت



افشین_یداللهی

Читать полностью…

گلها

.


ما را کنار گیر تو را خود کنار نیست
عاشق نواختن به خدا هیچ عار نیست

بی حد و بی‌کناری نایی تو در کنار
ای بحر بی‌امان که تو را زینهار نیست

زان شب که ماه خویش نمودی به عاشقان
چون چرخ بی‌قرار کسی را قرار نیست

جز فیض بحر فضل تو ما را امید نیست
جز گوهر ثنای تو ما را نثار نیست

تا کار و بار عشق هوای تو دیده‌ام
ما را تحیریست که با کار کار نیست

یک میر وانما که تو را او اسیر نیست
یک شیر وانما که تو را او شکار نیست

مرغان جسته‌ایم ز صد دام مردوار
دامیست دام تو که از این سو مطار نیست

آمد رسول عشق تو چون ساقی صبوح
با جام باده‌ای که مر آن را خمار نیست

گفتم که ناتوانم و رنجورم از فراق
گفتا بگیر هین که گه اعتذار نیست

گفتم بهانه نیست تو خود حال من ببین
مپذیر عذر بنده اگر زار زار نیست

کارم به یک دم آمد از دمدمه جفا
هنگام مردنست زمان عقار نیست

گفتا که حال خویش فراموش کن بگیر
زیرا که عاشقان را هیچ اختیار نیست

تا نگذری ز راحت و رنج و ز یاد خویش
سوی مقربان وصالت گذار نیست

آبی بزن از این می و بنشان غبار هوش
جز ماه عشق هر چه بود جز غبار نیست



مولانا
-

Читать полностью…

گلها

هر جا روی
تو با منی
ای هر دو چشم و روشنی

خواهی سوی
مستیم کش
خواهی ببر سوی فنا ...


#مولانا

Читать полностью…

گلها

ترس همیشه درباره چیزی است که وجود ندارد
ترس از دست دادن.، ترس از بدست نیاوردن، ترس از اینکه خطاهامون جلوی بقییه رو بشه 
این بیت شعر برای من خیلی کار می‌کنه

آری از قسمت نمیشاید گریخت
عین الطاف است ساقی هر چه ریخت

Читать полностью…

گلها

گاهی بعضی آدم‌ها
رو نمی‌شه داشت…
فقط می‌شه
دوستشون داشت،
از دور،
بی‌هیچ توقعی…
که فقط سالم باشن
و حال‌شون خوب باشه،
همین

Читать полностью…

گلها

#یک حبه نور

سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ

بالاخره یه روز میاد که بهت میگم دیگه روزای تلخ تموم شد، از این به بعد به خاطر اونهمه صبوری که کردی تمام امنیت‌ها و آرامش‌های دنیا مال توئه.

Читать полностью…

گلها

نشنیدستی تو نام من در عالم


من هیچکسم

هیچکسم

هیچکسم...

#مولانا

Читать полностью…

گلها

با یار به گلزار شدم رهگذری
بر گل نــظری فکندم از بی‌خبری

دلــدار به من گفت که شرمت بادا
رخـسار من اینجا و تـو بر گل نگری

#مولانا

Читать полностью…

گلها

.


مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم
مستانه در این گوشه میخانه بمیرم

درویشم و بگذار قلندر منشانه
کاکل همه افشان به سرشانه بمیرم

میخانه به دور سر من چرخد و اینم
پیمان که به چرخیدن پیمانه بمیرم

من بلبل عشاق به دامی نشوم رام
در دام تو هم بی طمع دانه بمیرم

شمعی و طواف حرمی بود که می خواست
پروانه بزایم من و پروانه بمیرم

من در یتیمم صدفم سینه دریاست
بگذار یتیمانه و دردانه بمیرم

بیگانه شمردند مرا در وطن خویش
تا بی وطن و از همه بیگانه بمیرم

✍استادشهریار

🍂🍁

Читать полностью…

گلها

چه بگویم
سحرت خیر ؟
تو خودت صبح جهانی...

شهریار

Читать полностью…

گلها

.


مزن بر دل ز نوکِ غمزه تیرم
که پیشِ چشمِ بیمارت بمیرم

نِصاب حُسن در حدِّ کمال است
زکاتم دِه که مسکین و فقیرم

چو طفلان تا کِی ای زاهد، فریبی
به سیبِ بوستان و شهد و شیرم

چُنان پُر شد فضایِ سینه از دوست
که فکرِ خویش گم شد از ضمیرم

قدح پُر کن که من در دولتِ عشق
جوانبخت جهانم گر چه پیرم

قراری بسته‌ام با مِی فروشان
که روزِ غم به جز ساغر نگیرم

مبادا جز حسابِ مُطرب و مِی
اگر نقشی کشد کِلکِ دبیرم

در این غوغا که کَس کَس را نپُرسد
من از پیرِ مُغان منّت پذیرم

خوشا آن دَم کز اِستغنایِ مستی
فَراغت باشد از شاه و وزیرم

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بامِ عرش می‌آید صَفیرم

چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مُدَّعی بیند حقیرم



حافظ

Читать полностью…

گلها

آسمان ابریست از آفاق
چشمـــانم بپــرس
ابر بارانی ست
ازاشڪ چوبارانم بپرس

#حسیـن_منزوی

Читать полностью…

گلها

#صائب_دیوان اشعار_غزلیات
#غزل شمارهٔ ۶۹۹۵
         
دارد از خط گل رخسار تو فرمان خدایی

چون به فرمان خدا از همه کس دل نربایی؟

گرهی نیست دل ما که ازان زلف گشایی

نقطه را هست به این بسمله پیوند خدایی

من همان روز که دل را به سر زلف تو بستم

دست در خون جگر شستم از امید رهایی

چون نشد روز و شب ما ز تو یک بار منور

زین چه حاصل که قمر طلعت و خورشید لقایی؟

نه به خود گوشه چشمی، نه به عشاق نگاهی

هیچ کس نیست بپرسد ز تو ای شوخ کرایی

من سرگشته حیران ز که پرسم خبرت را؟

چون نداری تو ز شوخی خبر از خود که کجایی

پاکی دامن ما نیست کم از پرده عصمت

گو بدانند حریفان که تو در خانه مایی

بال پرواز ندارد نگه خاک نشینان

ظلم بالاتر ازین نیست که بر بام برآیی

قمری از طوق عبث می کند آغوش طرازی

تو نه آن سرو روانی که به آغوش درآیی

پیش چشمی که به غیر از تو مثالی نپذیرد

حیف ازان روی نباشد که به آیینه نمایی؟

می شود ناف غزالان ختا دیده روزن

در حریمی که تو آن زلف گرهگیر گشایی

گفته بودی که به بالین تو آیم دم رفتن

آمد اینک به لبم جان، نه بیایی نه بپایی!

سالها خانه نشین گشت به امید تو صائب

چه شود یک ره اگر از در انصاف درآیی؟



#صائب_تبریزی

Читать полностью…

گلها

گرچه ممکن نیست با تکرار آسانش کنند
حیف باشد غم که مشق تازه کارانش کنند

تازه راضی کرده‌ام دل را به دین‌داری ولی
بیم از آن دارم که دین‌داران پشیمانش کنند

ساختن با خانه فرسوده دل بهتر است
گر بنا باشد که در تعمیر ویرانش کنند

گرچه این گنجشک دیگر با قفس خو کرده است
می‌زند بر میله سر وقتی هراسانش کنند

عشق را آموزگار زهد منکر شد، چه شد
بر ملاتر می‌شود رازی که کتمانش کنند

بستن میخانه از هر خانه‌ای میخانه ساخت 
می‌تراود نور چون در شیشه پنهانش کنند

بادها هرگز نمی‌فهمند گیسوی رها
دل‌رباتر می‌شود وقتی پریشانش کنند

می‌کشم رنجی که هرگز مستحقش نیستم
در حساب روز محشر کاش جبرانش کنند




#فاضل_نظری

Читать полностью…
Subscribe to a channel