ساقیا باده بیاور که برانیم همه که بجز عشق تو از خویش برانیم همه #مولانا https://t.me/goolfs
ای دل! برای آن که نگیری چه میکنی؟
با روزگار دوری و دیری چه میکنی؟
بی اختیار بغض که می گیردت بگو
در خود شکست را نپذیری چه میکنی؟
با این اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ
تو جای من؛ جز این که بمیری چه میکنی؟
ای عشق! ای قدیمترین زخم روزگار!
در گوشهی دلم سر پیری چه میکنی؟
دست تو را دوباره بگیرم چه میشود؟
دست مرا دوباره بگیری چه میکنی؟
#اصغر_معاذی
🍂🕊┄
🌺🍂
تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
بر سردر عمارت مشروطه یادگار
نقش به خون نشسته عدل مظفر است
ما آرزوی عشرت فانی نمیکنیم
ما را سریر دولت باقی مسخر است
راه خداپرستی ازین دلشکستگی است
اقلیم خودپرستی از آن راه دیگر است
یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است
سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است
بگذار شهریار به گردون زند سریر
کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است
#شهریار
.
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت
وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای
وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی بسته ابر غصهای
وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی یار کناره میکند
وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسردهای
وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جمله بیقراریت از طلب قرار تست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است
ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد تست
ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی
تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد
از مه و از ستارهها والله عار آیدت
مولانا
🌺🍃
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
حافظ
.
آوازِ زندگی را
با هر مرکّبی که نوشتیم
بزدودش این پلیدکِ غدّارِ بدگمان
وِمروز
آموختیم از تو
که با مرگی اینچنین
آوازِ زندگی را
باید نوشت و
رفت
تا جاودان بماند در زیر آسمان.
✍محمدرضا شفیعی کدکنی
.
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمیکنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمیکنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
حافظ
-
.
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید
و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد...
#مولانا
نی حدیثِ راهِ پُر خون میکند
قصّههای عشقِ مجنون میکند
محرم این هوش جُز بیهوش نیست
مر زبان را مُشتری جز گوش نیست
در غمِ ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد
در نیابد حالِ پُخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسّلام
بندْ بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد قسمتِ یک روزهای
کوزهٔ چشم حریصان پُر نشد
تا صدف قانع نشد پُر دُر نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیبْ کُلّی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیبِ جمله علّتهای ما
ای دوای نَخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
با لبِ دمسازِ خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
هر که او از همزبانی شد جدا
بیزبان شد گرچه دارد صد نوا
چون که گُل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سَرگذشت
جمله معشوق است و عاشق پَردهای
زنده معشوق است و عاشق مردهای
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی پَرْ وایِ او
من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نورِ یارم پیش و پس
عشق خواهد کاین سخن بیرون بود
آینه غمّاز نبود چون بود
آینهت دانی چرا غمّاز نیست
زآن که زنگار از رخش مُمتاز نیست
#مولانا
استاد محمدرضا شجریان
ای که مهجوری عشاق ..
حضرت حافظ
ای که مهجوری عشاق روا میداری
ای دوست ای دوست
ای که مهجوری عشاق روا میداری
بندگان را زبر خویش جدا میداری
تشنه ی، بادیه را
هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره
به خدا میداری
دل ربودیو بحل کردمت ای جان
لیکن به از این دار
نگاهش که مرا میداری
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره
به خدا میداری
ساده لباس بپوش!
ساده راه برو!
اما در برخورد با دیگران
ساده نباش
زیرا سادگی ات را
نشانه می گیرند
برای در هم شکستن
غرورت ...👌🏻👌🏻👌🏻
من که آب تو ز سرچشمه دل ميدادم
آب و رنگت چه شد، ای لاله نعمانی من
من يکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
#پروین_اعتصامی
.
از عشق ندانم که کیم یا به که مانم
شوریده تنم ، عاشق و سرمست و جوانم
از بهر طلب کردن آن یار جفا جوی
دل سوخته ، پوینده ، شب و روز دوانم
ای وای من ! ار من ز غم عشق بمیرم
وی وای من ! ار من به چنین حال بمانم
#سنایی
🌺🍂
هر جمالی که بر افروخت خریدار شدیم
هر که مهرش دل ما برد گرفتار شدیم
کبریای حرم حسن تو چون روی نمود
چار تکبیر زدیم از همه بیزار شدیم
پرتو حسن تو چون تافت برفتیم از هوش
چونکه هوش از سر ما رفت خبردار شدیم
در پس پردهٔ پندار بسر میبردیم
خفته بودیم زهیهای تو بیدار شدیم
ساغری ساقی ارواح فرستاد از غیب
نشاءهاش بیخودئی داد که هشیار شدیم
بار دانش که چهل سال کشیدیم بدوش
بیکی جرعه فکندیم و سبکبار شدیم
مصحف روی و حدیث لبت از یاد برد
هر چه خواندیم و دگر بر سر تکرار شدیم
شربت لعل لبت بود شفای دل ما
بعبث ما ز پی نسخهٔ عطار شدیم
روز ما نیکتر از دی دی ما به ز پریر
سال و مه خوش که به از بار وز پیرار شدیم
هر چه دادند بما از دگری بهتر بود
تا سزاوار سراپردهٔ اسرار شدیم
در دل و دیدهٔ ما نور تجلی افروخت
تا به نیروی یقین مظهر انوار شدیم
سر ز دریای حقایق چه برون آوردیم
بر سر اهل سخن ابر گهر بار شدیم
راه رفتیم بسی تا که بره پی بردیم
کار کردیم که تا واقف این کار شدیم
آشنا فیض ازینگونه سخن بهره برد
نزد بیگانه عبث بر سر گفتار شدیم
#فیض_کاشانی
🌿
هزار کاکُلی شاد
در چشمانِ توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود .
#احمد_شاملو
🌺🍃
دمی از خاک با شوق تجلی سر برآوردن
نمیارزد به عمری خاک عالم بر سر آوردن
من از شرمندگی چون لاله های واژگون عمریست
به سوی آسمانم نیست روی سر برآوردن
کسی باور نخواهد کرد اعجاز تو را ای عشق
برای "خودپرستان" تا به کی "پیغمبر" آوردن
تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی صبرم
چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن
بپرسید از کمانداران ابرویش چرا باید
به قصد کشتن یک نیمهجان صد لشکر آوردن
به غیر از وعدهی پاییز معنایی نخواهد داشت
برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن
یکی از پیله ها لرزید ، چشم شمع ها روشن!
مبارک باد ! از پروانه ها خاکستر آوردن
فاضل نظری
چنان مستم چنان مستم من امشب
خواننده ،؛ استاد محمدرضا شجریان....🕊💕
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
هوشنگ_ابتهاج
.
مباش در پی آزار
و هر چه خواهی کن ،
که در شریعت ما
غیر از این گناهی نیست ...
حضرت حافظ
.
راهی به خدا دارد خلوتگه تنهایی
آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیی
#مولانای_جان
📒سخن کوتاه
نه تو می مانی نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
وبه آن لحظهٔ شادی که گذشـت...
غصه هم میگـذرد...
بر تن لحظه ی خود
جامهٔ اندوه مپوشان هرگز ...
عصرتون بخیر و شادی
چو از شوق تو یک شب
خواب در چشمم نمی آید
اجازت ده که : شبها
گرد کویت پاسبان باشم
#هلالیجغتایی
🌺🍂
ز صورت گر شوی فانی ازین معنی بقا یابی
ازین و آن چو بگذشتی همه نور خدا یابی
درین دریای بیپایان اگر غرقه شوید چون ما
به عین ما نظر میکن که عین ما ز ما یابی
#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
.
.
تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
بر سردر عمارت مشروطه یادگار
نقش به خون نشسته عدل مظفر است
ما آرزوی عشرت فانی نمیکنیم
ما را سریر دولت باقی مسخر است
راه خداپرستی ازین دلشکستگی است
اقلیم خودپرستی از آن راه دیگر است
یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است
سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است
بگذار شهریار به گردون زند سریر
کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است
شهریار
آیندهمون جایی بیرون از ما ساخته نمیشه… دقیقاً همینجاست، توی لحظهای که انتخاب میکنیم باهاش در صلح باشیم یا بجنگیم. مقاومت یعنی تأخیر در همون تغییری که دنبالشیم.
• "آنچه مقاومت میکنید، پایدار میماند. آنچه میپذیرید، تحول مییابد." - اکهارت تله
• "حال حاضر تنها زمانی است که قدرت واقعی دارید." - اکهارت تله
• "زندگی فقط در لحظه حال وجود دارد، و آگاه بودن از آن تنها معجزه واقعی است." - تیک نات هان
• "آنچه پیش میآید، بپذیرید. آنچه دارید، از آن قدردانی کنید. آنچه میرود، رها کنید."
- لائوتسه
تصنیف غلام قمر
با صدای: علیرضا قربانی..🕊💕
شــاعر: مولانا
آهنگساز: اسحاق جهانگیری
آلبوم «قاف عشق»
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر
هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخنِ گنج مگو
ور از این بیخبری، رنج مبر،
هیچ مگو
✾࿐༅🍃🎼🍃༅
.
جمعی که تو در میان ایشانی
زان جمع به در بوُد پریشانی
ای ذات شریف و شخص روحانی
آرام دلی و مرهم جانی ...
#سعدی
.
مستيم و دل به چشم تو و جام داده ايم
سامان دل به جرعه فرجام داده ايم
محرم تري ز مردمک ديدگان نبود
زان، با نگاه ، سوي تو پيغام داده ايم
چون شمع اگر به محفل تو ره نيافتيم
مهتاب وار، بوسه بر آن بام داده ايم
دور از تو با سياهي شب هاي غم گذشت
اين مردني که زندگي اش نام داده ايم
با ياد نرگس تو چو باران به هر سحر
صد بوسه بر شکوفه بادام داده ايم
وز موج خيز فتنه ، دل بي شکيب را
در ساحل خيال تو ، آرام داده ايم
#شفيعي_کدکنی
مادر که باشی...
مهربانیت دست خودت نیست
خوب میشوی حتی با آنان که
چندان با تو خوب نبودند
دل رحم می شوی
حتی در مقابل آنان که
چندان رحمی به تو نداشتند
مادر که باشی
زود می بخشی
زود می رنجی
زود می گریی
زود می خندی
چون سینه ات سرشار از مهر ومحبته
🩷تقدیم به همه مادران سرزمینم🩷