داشت در یک عصر پاییزی زمان میایستاد
داشت باران در مسیر ناودان میایستاد
با لبی که کاربرد اصلیاش بوسیدن است
چای مینوشید و قلب استکان میایستاد
در وفاداری اگر با خلق میسنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان میایستاد
یک شقایق بود بین خارها و سبزهها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان میایستاد
در حیاط خانه گلها محو عطرش میشدند
ابر، بالای سرش در آسمان میایستاد
موقع رفتن که میشد من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست میبردم بر آن، میایستاد
موقع رفتن که میشد طاقت دوری نبود
جسممان میرفت اما روحمان میایستاد
از حساب عمر کم کردیم خود را، بعد ما
ساعت آن کافه یک شب در میان مییستاد
قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل
باز با این حال میگفتم بمان، میایستاد
ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
نه چرا آهسته؟باید ساربان میایستاد
باید از ما باز خوشبختی سفارش می گرفت
باید اصلا در همان کافه زمان میایستاد
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
بار سنگین، ماه پنهان، اسبِ لاغر نابلد
ره خطا بود و علامت گنگ و رهبر نابلد
ما توکل کرده بودیم این ولی کافی نبود
نیل تر بود و عصا خشک و پیمبر نابلد
از چه میخواهی بدانی؟ هیچ یک از ما نماند
دشمن از هر سو نمایان، ما و لشکر نابلد
از سرم پرسی؟ جز این در خاطرم چیزی نماند
تیغ چرخان بود و گردن نازک و سر نابلد
مشتهامان را گره کردیم اما ای دریغ
مشتی از ما سستپیمان، مشت دیگر نابلد
گاه غافل سر بریدیم از برادرهای خویش
دید اندک بود و شب تاریک و خنجر نابلد
نامهها بستیم بر پاشان، دریغ از یک جواب
باز و شاهین تیزچنگال و کبوتر نابلد
کشتی ما واژگون شد تا نخستین موج دید
ناخدای ما دروغین بود و لنگر نابلد
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
جز من چه کسی غرق دعا بود برایت؟
باران شدم از لحظه ی بدرود برایت
بی مرزترین کشور دنیا منم امّا
از چارطرف بسته و محدود برایت !
گردشگر زیبا! بنشین، نقشه درست است
پا می شود از جنگل من دود، برایت
قلّآب به قلّاب شدم ماهی ِ رودت
هرگز نشد این آب ، گلآلود برایت
تا دست کسی سیبی ازین باغ نچیند
پرچین شدم و یکسره مسدود ، برایت
بگذار پس انداز حساب تو شود عشق
با درصدی از بیشترین سود برایت
تنها تو بت ِ آزر من باش دراین شهر
تا بگذرم از آتش نمرود برایت
سنجاق به دفتر شده سنجاقک شعرم
برگرد که تا پر بکشد زود برایت
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
هیچکس نیست بفهمد غم لبریزم را
حسّ شهریور برخورده به پاییزم را
باید از پنجرهی رو به خیابان بِکَنم
عکس آن همقدمِ خاطرهانگیزم را
باید آتش بزنم،دود کنم،محو کنم
نامهی اول تا آخر پرویزم را
بشکنم،خرد کنم،پخش کنم در عالم
شیشهی سمّ غزلهای جنونریزم را
مغولستانم و یک بار نپرسید کسی
علت آن غم مردمکش چنگیزم را
کاش میشد که پراند ز قفس سینهی من
آه،این آهِ چهل سال گلاویزم را
خسته از دست پریشانی من، باد نشست
تا مرتب کند اینبار خودش میزم را
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ،خدا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش،صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
باز گردد عاقبت این در ؟ بلی
رو نماید یار سیمین بر ؟بلی
ساقی ما یاد این مستان کند؟
بار دیگر با می و ساغر ؟بلی
نوبهار حسن آید سوی باغ؟
بشکفد آن شاخههای تر؟بلی
طاقهای سبز چون بندد چمن
جفت گردد ورد و نیلوفر؟بلی
دامن پرخاک و خاشاک زمین
پر شود از مشک و از عنبر؟بلی
آن بر سیمین و این روی چو زر
اندرآمیزند سیم و زر ؟بلی
این سر مخمور اندیشه پرست
مست گردد زان می احمر؟بلی
این دو چشم اشکبار نوحه گر
روشنی یابد از آن منظر؟ بلی
گوشها که حلقه در گوش وی است
حلقهها یابند از آن زرگر؟بلی
شاهد جان چون شهادت عرضه کرد
یابد ایمان این دل کافر؟بلی
چون براق عشق از گردون رسید
وارهد عیسی ِجان زین خر ؟بلی
جمله ي خلق جهان در یک کس است
او بود از صد جهان بهتر؟بلی
من خمش کردم ولیکن در دلم
تا ابد روید نی و شکر ؟بلی
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید
می توان از تو فقط دور شد و آه کشید
پرچم صلح برافراشته ام بر سر خویش
نه یکی ؛ بلکه به اندازه ی موهای سفید
سال ها مثل درختی که دم نجاری ست
وقت ِ روشن شدن ارّه وجودم لرزید
ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من
به تقاضای خود اصرار نباید ورزید
شب کوتاه وصالت به گمان شد سپری
دست در زلف تو نابرده دو تا صبح دمید
من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی
زنده برگشتم و انگیزه ی پرواز پرید
تلخی وصل ندارد کم از اندوه فراق
شادی بلبل از آنست که بو کرد و نچید
مقصد آنگونه که گفتند به ما،روشن نیست
دوستان نیمه ی راهید اگر،برگردید
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
مثل یک روحی ،رها از بند زندان و تنی
دور هم باشی اگر از من ،همیشه با منی
خوب می دانی که در قلبم کسی جای تو را..
بعد ِ تو دنیا برای من به قدر ارزنی …
تو همیشه بی خبر مهمان بغضم می شوی
بی هوا از چشم های خسته ام سر می زنی
خسته ای از این همه طوفان پی در پی ولی
تو امید آخر عشقی ٬ نباید بشکنی
گرمی دست تو غم را از دل من می برد
مثل یک آتش که می افتد به جان خرمنی
این همه مهر و محبت کار دستت می دهد
وای از آن روزی که دستت می رسد پیراهنی
اِن یکادُ الذینَ ،چشم نامحرم به دور
چشم این قوم و برادرهای شوم ِ ناتنی
من نمی خواهم که هرشب یاد تو باشم ولی٬
تو مگر از خواب های خسته ام دل می کنی؟
دوست داری باز هم پروانه تراز این شوی؟
که تمام لحظه هارا پیله دورت می تنی؟
فکر کن بود و نبود من چه فرقی می کند؟
مثل من این روزها وقتی به فکر رفتنی
رد پایت را بگیر از کوچه های این غزل
گرچه تو تنها دلیل شاعری های منی
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
این بار هم تمام خطاها به پای من
اما نخواه این که تو باشی خدای من
من مانده ام چگونه بگویم چه قصه ای ست
مابین چشم های تو با شعر های من
چوب حراج می زنی امروز بر دلم
ای جو فروش دلبر گندم نمای من
آخر چگونه می شود از عشق با تو گفت
وقتی که رنگ بر تو ندارد حنای من
تا بسته ای به روی من آغوش خویش را
این درد را نمیشنوی در صدای من
عمری که من دچار تو بودم تمام شد
حالا بیا تو باش کمی مبتلای من
بگذر از آنچه بین من و تو گذشته است
این بار هم تمام خطاها به پای من
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
مانده در خاطر من فکر و خیال تو هنوز
هیچ چشمی نکند غمزه مثال تو هنوز
روزها میرود و شب پی هم می آید
می کشم در سر خود نقش وصال تو هنوز
نیست در شهر کسی تا بکشد منت عشق
غافلند از تو و از جاه و جلال تو هنوز
سر هر کوی و گذر نُقل کلامت پهن است
نرسیده است به لب میوه ی کال تو هنوز
خواجه گر شهر سمرقند به خالی بخشید
ندهد سنگ محک قیمت خال تو هنوز
بیت بیت غزلم طوق گلی گردن تو
قابلی نیست به چشمان غزال تو هنوز
سایه ی مهر تو افتاد به بام دل من
آه این سینه کشد شوق وصال تو هنوز
برکه از عکس رخ ماه به رویا پیوست
مانده در گوشه ی ابروی هلال تو هنوز
گرچه ساقی زمی ناب مرا ساغر داد
میکشم منت صهبای زلال تو هنوز
خرمن زلف شبت ریخته ای بر شانه
در کف باد اسیرم پی شال تو هنوز
گرچه باز است قفس ، لذت پروازم نیست
می پرم ازدل و جان با پر و بال تو هنوز
باغ را جلوه ی مستانه ی آلاله صفاست
چشم من در پی آن تازه نهال تو هنوز
هرکه از چاله در آمد به ته چاه افتاد
دل من در گرو چانه و چال تو هنوز
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
این رود بی شتاب به دریا نمی رسد
شب هایمان به روز دریغا! نمی رسد
امشب برس به داد دل بی پناه من
بیمار رو به مرگ، به فردا نمی رسد
چون سیب کال عشق شکفتی به باغ شعر
شعرم ولی به پای تو زیبا، نمی رسد
تا به خدا رسیده ز دست تو ناله ام
فریاد من به گوش تو امّا نمی رسد
از گوشهٔ لبان تو گه گاه بوسه ای
انفاق اگر شود به لب ما نمی رسد
مگذار تا ز چاه برونم بیاورند
یوسف همیشه دست زلیخا نمی رسد
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
هوای کوچه نامیزان، هوای خانه بغض آلود
کجایم می برد این بیقراری های نامحدود
لبم خالی است از زیبایی آن شعرهای شاد
دلم در گیر و دار زندگی این روزها فرسود
سیاووشم، جهان سودابه ی مکار را ماند
برایم ناگهان افروخت، مثل آتش نمرود
من و این سوختن هایی که می بینی، که می دانی
ببین پیراهن من را، نه تاری ماند از آن، نه پود
حواسم نیست، شک دارم به آن زیبایی بسیار
نمی دانم به من عشق فراوانم چه می فرمود
من و از یاد رفتن ها، من و بر باد رفتن ها
بخوان بر گونه هایم طرحی از آغاز رودارود
اگرچه دود پشت دود، رنگی تیره دارد عشق
چه آتش ها که بر می خیزد آرام از میان دود
من از شیدایی خود حرف های تازه ای دارم
سخن تا چند می گویی، دل من، از زیان و سود
چرا دیگر نمی ریزد به چشمم شعله ی رازی
چرا دیگر نمی تابد به رویم طالع مسعود
زمستان رفت، لبخند بهارم را نمی بینم
زمستان رفت، سهمم از تماشا بیقراری بود
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
میخرامد غزلی تازه در اندیشه ما
شاید آهوی تو رد میشود از بیشه ما
دانه سرخ اناریم و نگه داشته اند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه ما
اگر از کشته خود نام و نشان می پرسی
عاشقی شیوه ما بود و جنون پیشه ما
سرنوشت تو هم ای عشق فراموشی بود
حَک نمی کرد اگر نام تو را تیشه ما
ما دو سرویم در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ما
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
عجب که بیخ محبت نمیدهد بارم
که بر وی این همه باران شوق میبارم
از آستانه خدمت نمیتوانم رفت
اگر به منزل قربت نمیدهی بارم
به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی
بیا و زنده جاوید کن دگربارم
چه روزها به شب آوردهام در این امید
که با وجود عزیزت شبی به روز آرم
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
چه کردهام که به هجران تو سزاوارم
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
هنوز با همه بی مهریت طلبکارم
من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات
مگر اجل که ببندد زبان گفتارم
هنوز قصه هجران و داستان فراق
به سر نرفت و به پایان رسید طومارم
اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی
حدیث عشق به پایان رسد نپندارم
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
یکی تمام بود مطلع بر اسرارم
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
حال من گنجشک خيسی زير باران مانده است
از زمين و از زمان و از خدا هم رانده است
با شمايم سنگ ها! آباد باشد خانه تان!
تا خرابی سهم اين ويرانه ی درمانده است!
بادها ديگر نگفتند از پريشان بالی ام؟
شرح اين ديوانه چندين ابر را بارانده است؟
هر که در آوازهای زخمی ام دقت کند،
حرف چشمم را اگر هم بسته باشد،خوانده است!
زندگی می رقصد و هرگز نمی فهمد کسی
بال های کوچکش در چرخ او جا مانده است!
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
نیستی کم نه از آیینه نه حتی از ماه
که ز دیدار تو دیوانهترم تا از ماه
من مُحال است به دیدار تو قانع باشم
کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه
به تمنای تو دریا شدهام گر چه یکی است
سهم یک کاسه آب و دل دریا از ماه
گفتم این غم به خداوند بگویم، دیدم
که خداوند جدا کرده زمین را از ماه
صحبتی نیست اگر هم گِلهای هست از اوست
میتوانیم برنجیم مگر ما از ماه؟
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
عنبرین مویی مرا دیوانه کرد یاسمنبویی مرا دیوانه کرد
ای مسلمانان! به فریادم رسید طفل هندویی مرا دیوانه کرد
فکر زنجیری کنید ای عاقلان! بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
پیش هر بیگانه گویم راز خود آشنارویی مرا دیوانه کرد
میزنم خود را به آتش بیدریغ آتشین خویی مرا دیوانه کرد
از حرم لبیکگویان میروم جذبه کویی مرا دیوانه کرد
واقف از میخانه و مسجد نی ام چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
بیا که تیرِ نگاهت هنوز در پَرِ ماست
گواهِ ما، دل خونین و دیدۀ ترِ ماست
دلی که رام محبّت نمیشود دل توست
سری که در ره مهر و وفا رود سرِ ماست
به پادشاهیِ عالم نظر نیندازیم
گدای درگه عشقیم و عشقْ افسر ماست
میان سینۀ ما آتشی به نام دل است
که یادگار گرانمایهای ز دلبر ماست
ز خاک پای تو شرمندهام، چه چاره کنم؟
بیا ببین که همین نیمهجانْ میسّرِ ماست
تو شمع بزم رقیبانی و نمیدانی
که در فراق رُخَت خون دل به ساغر ماست
فراق دوست کشیدیم و زندهایم هنوز
خدای را، مگر از سنگِ خاره پیکر ماست؟
رسیده جان «فریدون» به لب ز درد فراق
به کس چه جای شکایت که این مقدّر ماست...
فریدون مشیری
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
ما هم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم ما هم اسیر طره ی جانانه بوده ایم ما نیز چون نسیم سحر در حریم باغ روزی ندیم بلبل و پروانه بوده ایم ما هم به روزگار جوانی ز شور عشق عبرت فزای مردم فرزانه بوده ایم بر کام خشک ما به حقارت نظر مکن ما هم رفیق ساغر و پیمانه بوده ایم ای عاقلان به لذت دیوانگی قسم ما نیز دلشکسته و دیوانه بوده ایم
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم
مگر در این شب دیر انتظارِ عاشقکُش
به وعدههای وصال تو زنده دارندم
غمم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمیگذارندم
سری به سینه فرو بردهام مگر روزی
چو گنج گمشده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بیغمان نبردم راه
غم شکستهدلانم که میگسارندم
من آن ستارۀ شب زندهدار امّیدم
که عاشقان تو تا روز میشمارندم
چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق
خیال روی تو بر دیده میگمارندم
هنوز دست نَشستهست غم ز خون دلم
چه نقشها که ازین دست مینگارندم
کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد
که همچو خوشۀ انگور میفشارندم
/channel/golbang1
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود
از تو بعید نیست میان دو خنده ات
تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود
توران به خاک خاطره هایت بیافتد و
آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شود
چشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست
درآینه، بدون گمان، عاشقت شود
از تو بعید نیست ،قیامت کنی و بعد
خاکستر جهنمیان عاشقت شود
وقتی نوازش تو شبیخون زندگیست
هر قلب مات بی ضربان، عاشقت شود
از من بعید بود ولی عاشقت شدم
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
افشين يداللهي
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
و چای دغدغه ي عاشقانه ي خوبی ست
برای با تو نشستن بهانه ي خوبـی ست
حياط آب زده ، تخت چوبی و من و تو
چه قدر بوسه، چه عصری، چه خانه ي خوبی ست
قبول كن، بــه خدا خانه ي شما سارا
برای فاخته ها آشيانه ي خوبی ست
غروب اول آبان قشنگ خواهد بـود
نسيم و نم نم باران، نشانه ي خوبی ست
بيا به كوچه كـه فرديس شاعری بكند
كه چشم تو غزل عاميانه ي خوبی ست
كرج سوار شو! آقا صدای ضبط اگر
نه خير كم نكن آقا! ترانه ي خوبی ست
صدای شعله ور گل نراقـی و باران
فضای ملتهب و شاعرانه ي خوبی ست
مطابق نظر ماست هرچه هست عزيز!
قبول كن كه زمانه زمانه ي خوبی ست
به خانه باز رسيديم، چای می خواهيم
برای با تو نشستن بهانه ي خوبی ست
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
جنگجویی بیسلاحم درمصاف لشکری
کاش اسبی داشتم همراه خود یا خنجری
پشتهای از کشته ی همشهریانم پیش چشم
شهر نیشابورم و چنگیز خان دیگری
سخت میلرزم به خود از حمله ی تورانیان
نیست در شهنامه ها اسطوره ی نامآوری
نیل پیش روی من ، فرعونیان پشت سرم
کاش میآمد دوباره با عصا پیغمبری
دور تا دورم حصاری آهنین روئیده است
وانخواهد شد پس از این رو به آزادی دری
آن عقاب زخمیام پر ریخته کنج قفس
شوق پروازم سراپا ،کو ولی بال و پری؟
جواد احمدی
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
مگر که خون من است اینکه می شود نوش ات
که پیک اولش این گونه برده از هوش ات
کلیددار تویی ای نگاهبان بهشت
بگیر دست مرا و ببر به آغوش ات
کشیده ای به ظرافت کمان ابرو را
به قصد جان من و خلق تا بناگوش ات
سیاه بخت تر از موی سربه زیر تو شد
هر آن کسی که سرش را نهاد بر دوش ات
شهید اول این بوسه ها منم، برخیز !
نشان بزن به لب آخرین کفن پوش ات
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
از عشق هم فقط خبرش می رسد به من
غم نامه های شعله ورش می رسد به من
بیهوده چشم دوخته بودم به آسمان
ابری است،چشم های ترش می رسد به من
آزادی آن پرنده ی در شعله ها رها ؛
وقتی که سوخت بال و پرش ، میرسد به من
افتاده دست های تمنای من ، خزان ،
با گام های رهگذرش می رسد به من
هرگز درخت حسرت و اندوه دیده ای ؟
هر سال بهترین ثمرش می رسد به من
غم را اگر درون جهان منتشر کنند
غمگین نباش! بیشترش می رسد به من
امروز آن درختِ به طوفان رسیده ام
امروز ، باغبان تبرش می رسد به من...
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
لب ما و قصـه ی زلف تو ، چه توهّمی ! چه حکایتی ! تو و سر زدن به خیال ما ، چه ترحّمی ! چه سخاوتی !
به نماز صبح و شبت سلام ! و به نور در نَسَبت سلام ! و به خال کنج لبت ســــلام ! که نشسته با چه ملاحتی !
وســـــط « الست بربکم » ، شـــده ایم در نظـــر تــو گُـم دل ما پیــــــاله ، لب تـو خُـــــم ، زده ایــم جــــــام ولایتـی
به جمــــال ، وارث کوثــــری ، به خــــدا حسین مکرری به روایتـی خود حیـــدری ، چه شبــاهتی ! چه اصـالتی !
« بلغ العُلی به کمالِ » تو ، « کشف الدُجی به جمال » تو به تـو و قشنگی خــــــال تو ، صلوات هـــر دم و ســــاعتی
شده پر دو چشم تو در ازل ، یکی از شراب و یکی عسل نظرت چه کرده در این غــزل ، که چنین گرفته حلاوتی !
تـو کـه آینــه ، تـو که آیتــی ، تـو کـه آبــــــروی عبــادتی تـو کـه با دل همـــــه راحتی ، تـو قیـــــام کن کـه قیــامتی
زد اگــر کسی درِ خانه ات ، دل مـاست کــرده بهانه ات کـه به جستجوی نشـانه ات ، ز سحـــر شنیــده بشـارتی
غــــــزلم اگــــر تو بســـازیم ، و نـــی ام اگــــر بنــوازیم به نسیـــــم یــاد تو راضیـــم ، نه گلایــه ای نه شکــایتی
نه ، مرا نبین ، رصدم نکن ، و نظر به خوب و بدم نکن ز درت بیـــــــا و ردم نکــن ، تـو کـه از تبــــار کــرامتـی
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
گفتی احساس به یغما برده داری، میخرم
باغبانی و گل پژمرده داری، میخرم
گفتی از ترس فلک، یک عالم احساس نجیب
گوشه ی پیراهنت افسرده داری، میخرم
گفتی انگار از نبرد خویش با دل میرسی
نوجوان کشته ای بر گُرده داری، میخرم
گفتی از بی عاشقی در تیر باران غزل
یک بغل مصراع پیکان خورده داری، میخرم
جای فریاد و سرور کودکانه در دلت
گفته بودی عندلیب مرده داری، میخرم
گفتی از آن عمر سرتاسر زمستان، یادگار
بی نهایت شعر سرما خورده داری، میخرم
عمر کوتاه من و تو در حد اندازه نیست
هر چه اندوه و غم نشمرده داری، میخرم.
حميد رضا آذرنگ
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟
همه یارند، ولی یار وفادار کجاست؟
تا نپرسند، بخوبان غم دل نتوان گفت
ور بپرسند، بگو: قوت گفتار کجاست؟
رفت آن تازه گل و ماند بدل خار غمش
گل کجا جلوه گر و سرزنش خار کجاست؟
صبر در خانه ویرانه دل هیچ نماند
خواب در دیده غمدیده بیدار کجاست؟
پار بر داغ دل سوخته مرهم بودی
یارب امسال چه شد؟ مرحمت پار کجاست؟
در خرابات مغان هوش مجویید ز ما
همه مستیم، درین میکده هشیار کجاست؟
بهتر آنست، هلالی، که نهان ماند راز
سر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
ياد تو می وزد ولی، بی خبرم ز جای تو
کز همه سوی می رسد، نکهت آشنای تو
غنچه طرب فزون کند،جامه ز تن برون کند
سر بکشد نسيم اگر، جرعهای از هوای تو
عمر منی به مختصر، چونکه ز من نبود اثر
زنده نمیشدم اگر، از دم جان فزای تو
گرچه تو دوری از برم، همره خويش میبرم
شب همه شب به بسترم، ياد تو را به جای تو
باتو به اوج میرسد، معنی دوست داشتن
سوی کمال می رود، عشق به اقتفای تو
عشق اگر نمی درد، پردهی حائل از خِرد
عقل چگونه می برد، پی به لطيفههای تو ؟
خواجه که وام میدهد،لطف تمام میدهد
حسن ختام میدهد، شعر مرا را برای تو :
خاک درت بهشت من، مهر رُخت سرشت من
عشق تو سرنوشت من، راحت من، رضای تو
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1