این دو روز مانده را با کفشدوزکها برقص
با کلاغان دوست باش و با مترسکها برقص
صحنه های خیمه شب بازی است این دنیا ، بخند
ای مبارک پیش چشم نامبارکها برقص
هیچکس هرگز نمیفهمد چه دردی میکشی
با نقاب خنده روی بغض دلقکها ، برقص
دیده بان،دیشب حنابندان معشوق تو بود
دیده بانی را رها کن،روی برجکها برقص
زندگی توفان سختیهاست اما چاره چیست؟
در دل طوفان شبیه بادبادکها برقص
قد بکش از لابه لای بوته ها بیرون بیا
سرو باش و در میان چنگ پیچکها برقص
شب به زودی میرود،مرغ سحر،بیدار باش
نت به نت با جیرجیر جیرجیرکها برقص.
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
بِسْمِ رَبِّ العشق و آغازِ لبت
مطلعِ زیباترین رازِ لبت
فُزْتُ رَبِّ غمزهي افسونگرت
زمزمي جوشیده از نازِ لبت
آیه ي لاتَقْنَطُوا، تفسیري از
قهقهِ مستانه ي سازِ لبت
موسي از جادوي تو، أَلقِ عَصاك
نیل مي خندد، از اعجاز لبت
قُلْ أَعُوذُ رَبِّ بوسههاي تو
شاعران، قافیه پردازِ لبت
أیها السّاقي، أدر جامي دگر
از شرابِ مستِ شیرازِ لبت
السَّلامُ یا حَبیبي، پس كجاست؟
جلوهیِ آهویِ طنازِ لبت
باز ققنوسِ غزل، میسوزد از
آتشِ مردادِ اهوازِ لبت
دست افشان، پایكوبان، لولیان
در سماعِ شور و شهنازِ لبت
گرچه مَغضُوبِ عَلَيهِمْ گشتم از
حضرتِ معشوقهي نازِ لبت
سوز و سازِ من، گواهِ عاشقي ست
واژه هایم، نكته پردازِ لبت
در خیالم ، یاس پرسه میزند
با جناس و حشو و ایجازِ لبت.
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
شکایت از غم پاییز برگ ریز بس است
مرا تبسم گل های روی میز بس است
به آنچه یافته ام قانعم! چه کم چه زیاد
اگر بس است همین چند خرده ریز بس است
همیشه قسمت فواره سرنگون شدن است
تو نیز مثل من ای دوست برمخیز! بس است!
به فکر پرچم تسلیم باش و نامه ی صلح
نه دوست مانده نه دشمن،دگر ستیز بس است
به جای گوهر و یاقوت،سنگ در کف توست
هر آنچه یافته ای را زمین بریز بس است!
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
محرمی نیست وگرنه كه خبر بسیار است
رمق ناله كم و كوه و كمر بسیار است
ای ملائک كه به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید كه اندوه بشر بسیار است
ساقههای مژهام از وزش آه نسوخت
شُكر! در جنگل ما هیزم تَر بسیار است
سفرهدار توام ای عشق بفرما بنشین
نان ِجو ، زخم و نمك ، خون ِجگر بسیار است
هر كجا مینگرم مجلس سهرابكُشی است
آه از این خاك ، بر آن نعش پسر بسیار است
پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید
پشت دلتنگیام اما و اگر بسیار است
اشك ، آبادی چشم است بر آن شاكر باش
هركجا جوی روانی است كپر بسیار است
سالها رفت و نشد موی تو را شانه كنم
چه كنم دوروبرت شانه به سر بسیار است
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
برگ سبز برنامه شماره 292
آواز در مايه ي همايون👆👆
خواننده: استاد محمد رضا شجريان
ني:استاد محمد موسوي
سنتور: استاد منصور صارمي
غزل آواز: سيف فرغاني
گوينده: روشنك
دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد
جان طاقت هجر تو ازین بیش ندارد
از عاقبت عشق تو اندیشه نکردم
دیوانه دل عاقبت اندیش ندارد
مه پیش تو از حسن زند لاف ولیکن
او نوش لب و غمزه چون نیش ندارد
از مرهم وصل تو نصیبی نبود هیچ
آن را که زعشق تو دل ریش ندارد
خود عاشق صاحب نظر از عمر چه بیند
چون آینه روی تو در پیش ندارد
از دایره عشق دلا پای برون نه
کآن محتشم اکنون سر درویش ندارد
چون سیف هرآنکس که ترا دید به یکبار
بیگانه شد از خلق و سر خویش ندارد
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
برای شادی روحم کمی غزل لطفا"
دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا"
همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا
به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا"
مرا به حال خودم ول کنید آدمها
فقط برای کمی گریه لااقل، لطفا"
کسی میان شما عشق را نمیفهمد
ادا، دروغ بس است این همه دغل، لطفا"
کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا
به حرف نیست که عاشق شدن، عمل لطفا"
به زور آمده بودم، به اختیار مرا
ببر به آخر دنیا از این محل لطفا"
نمانده راه زیادی، کنار قبرستان
پیاده میشوم آقا همین بغل، لطفا"
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
میزنم دل را به دریا مثل این دیوانه ها
غرق گیسوی تو هستم دختر افسانه ها
قصّه احساس ما شد قصّه احساس عشق
قصّهیِ شمع و گل و افسانه یِ پروانه ها
عاشقم،عاشقترین،عشق تو در خون مَنَست
اِی غــزلبانو ترین دُردانه ی فرزانه ها
شاعری دیوانه ام،دیوانه یِ لبهای تو
بُرده ای عقل مرا با بوسه یِ مستانه ها
سُستِ چشمانت شدم، مستو خراب آن نگاه
میبری با چشمکی دیوانه را میخانه ها
باده ی لبهای تو کهنه شراب حافظ است
لب به لب پیکی بده اِی ساقی پیمانه ها
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
آواز در دستگاه ابوعطا👆👆
خواننده: استاد محمد رضا شجريان
سه تار: استاد احمد عبادي
غزل آواز: سعدي
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
بگفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکندهست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندهست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکندهست
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکند است
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گل آکند است
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوند است
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
ما هم از عشق بسی خاطره داریم هنوز
بر سر خاطره ها ابر بهاریم هنوز
مثل شیرینی خوابیست به هنگام سحر
ما به شیرینی این تلخ دچاریم هنوز
آری آغاز،گره خوردن چشم است به چشم
ما هم آشفته ی چشمان خماریم هنوز
باغ سرسبز نشان داد به ما عشق ولی
روزو شب همنفس بوته ی خاریم هنوز
گله از عشق نداریم،چو آن ساعت شن
ثانیه ثانیه در خویش بباریم هنوز
فصل شادابی ما را تب پاییز ربود
برگ زردیم که بر دوش غباریم هنوز
قلبمان برکه ی آبی ست پراز حسرت ماه
شب به شب در طلبش لحظه شماریم هنوز
زخم ها راوی دردند، گواه اند که ما
مرد و مردانه سر قول و قراریم هنوز
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
این در همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی توکجا گوش می کنی
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی
می جوش می زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی
سایه چو شمع شعله در افکنده ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می کنی
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم است
لذت عشق من و تو، نرسیدن به هم است
ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم
عاشقی کردن ما شرح عدم در عدم است
مثل یک تابلوی نیمه ی نفرین شده ای
دست هر کس که به سوی تو بیاید، قلم است
عشق را پس زدی ای دوست، ولی پیش خدا
هر که از عشق مبّرا بشود، متهم است
می روی، دور نرو، قبل پشیمان شدنت
فکر برگشتن خود باش و زمانی که کم است
قبل رفتن بنشین خاطره ای زنده کنیم
بنشین چای بریزم، بنشین تازه دم است
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری! کو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که دامان بهاران گلبهگل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرأت بوسیدن لبهای تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
با ابرهای سر به گریبان در این مسبر
بنویس از ادامه ی باران در این مسیر
دارد کجام می برد این یاد لعنتی
با زخم های ریخته در جان در این مسیر
تا روشنم کند نفس مهربان تو
آیینه ای بیار، بتابان در این مسیر
دلتنگی زمین و زمان ریخت بر سرم
لبریزم از خیال پریشان در این مسیر
تا جان پر از هوای زلیخاست، می خورد
یوسف هزار مرتبه بهتان در این مسیر
تا عشق هست و حال دل عاشقان خوش است
ماییم با امید فراوان در این مسیر
شوقی ست در دلم که به پایان نمی رسد
جانم فدای حضرت جانان در این مسیر
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
بیا به خانه ی آلاله ها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
شبی به حلقه درگاه دوست دل بندیم
اگرچه وا نکند، دست کم دری بزنیم
تمام حجم قفس را شناختیم، بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم
به اشک خویش بشوییم آسمان ها را
زخون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم
اگرچه نیت خوبی است زیستن اما
خوشا که دست به تصمیم بهتری بزنیم
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم
پیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم
همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایهی رنج تو باشم رفع زحمت میکنم
این دهانِ باز و چشم بیتحرّک را ببخش
آن قدر جذّابیت داری که حیرت میکنم
کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست
هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت میکنم
فکر کردی چیست موزون میکند شعر مرا؟
در قدم برداشتنهای تو دقت میکنم
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم
توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
می نشینم تا قیامت با تو صحبت می کنم
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
زیرِ نم نم هایِ باران بیشتر می خواهمت
در میانِ رقصِ گندمزار تر می خواهمت
باز کن بند از تلاطم هایِ رودت بیشتر
آبشارِ گیسوانی تا کمر می خواهمت
جایِ این انگشتر و این گوشوار و نیم تاج
گُل به دست و گُل به گوش و گُل به سر می خواهمت
بوسه ات را چاپ کن بر صفحه یِ لبهایِ من
با چنین خطِ لبی صاحب اثر میخواهمت
نازدختِ اطلسِ جغرافیایِ دلبری!
از خلیجِ نقره تا سبزِ خزر می خواهمت
از شرابِ ماه در جامِ شبم مستی بریز
جرعه در جرعه ستاره تا سحر می خواهمت
از زبانم نه، بخوان رازِ مرا از چشمِ من
از تب و تابِ درونم با خبر می خواهمت
پا به پایِ من بیا تا آخرِ دنیا عزیز!
خوش به حالِ من که عمری همسفر می خواهمت
عاشقانه کفر گفتم باز هم با یک غزل
چون که حتي از خدا هم بیشتر می خواهمت
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
آواز در دستگاه شور👆👆
خواننده: استاد اكبر گلپايگاني
سنتور:استادمجيد نجاحي
ويولن:استاد محمود رحماني پور
ني:استاد حسن ناهيد
تنبك:استاد حسين همدانيان
غزل آواز: طبيب اصفهاني
غمت در نهانخانهٔ دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
خلد گر به پا خاری آسان بر آرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند
پی ناقهاش رفتم آهسته ترسم
غباری به دامان محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن پای در گل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
طبیب از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
قرار بود غمم را به عشق چاره کنی
نه اینکه این دلِ خون را هزار پاره کنی
روا نبود که من در میانه خاک شوم
کنارِ گود تو بنشینی و نظاره کنی
دلم کنار نمی آید این جدایی را
نمیشود به همین راحتی کناره کنی
قرار بود که حافظ به خنده باز شود
نه اینکه اشک بریزی و استخاره کنی
مباد خرمنِ مویت ز اشک خیس شود
مباد دامنِ شب را پُر از ستاره کنی
رسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند
نشد که فال بگیری و زود پاره کنی
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
نگرانِ توام مبادا که ، بعدِ من عاشقِ کسی بشوی
گلی و قیمتیتر از آنی ، که بیفتی به پا، خَسی بشوی
در شبت هر چراغ سوسو زد، ماه زیبایِ آسمانت نیست
انزوا بهتر است از اینکه ، یار و همراه هر کسی بشوی
عاشقم بودهای و دلخوری از ، زخمهایی که بر تنت زدهام
بیگمان من بُریدمت که بهار، شاخهی سبزِ نو رسی بشوی
من پذیرفته بودمت امّا علّتِ سختگیریام این بود
خواستم کیمیایِ من باشی؛ در دلِ خاک، اطلسی بشوی
چقَدَر اشک ریختم پایت، سجده کردم به شوقِ دیدارت.
چه دعاها و وِردها خواندم ، تا که عشقِ مقدّسی بشوی
نگرانم نباش؛ خوبم؛ شکر! به نوشتن، به شعر، مشغولم
نرسیدم به هیچجا ای کاش ، تو برایِ خودت کسی بشوی.
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
خدا به یادتو افتاد ، ماه شکل گرفت
تو را به من نرسانید، آه شکل گرفت
کسی میان تو و ماه شب قضاوت کرد
برای بار نخست اشتباه شکل گرفت
شدم به کار تماشای چشم تو مشغول
هزار کار در این کارگاه شکل گرفت
من از نگاه تو دریافتم که روز نخست
چگونه در دل آدم گناه شکل گرفت
تو گرم کار شدی شاهکار شد ایجاد
تو رو به راه شدی شاهراه شکل گرفت
برای ماندن من شهر و دشت شد زندان
برای رفتن تو ایستگاه شکل گرفت
زمان کنار تو معنی نداشت اما آه
که بعد رفتن تو سال و ماه شکل گرفت
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
آواز در دستگاه همايون👆👆
خواننده: استاد غلامحسين بنان
سنتور: استاد رضا ورزنده
غزل آواز: حافظ
گر بُوَد عمر، به میخانه رَوم بارِ دِگَر
بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر
خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم
تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر
معرفت نیست در این قوم خدايا مددي
تا بَرَم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر
یار اگر رفت و حقِ صحبتِ دیرین نشناخت
حاشَ لِلَّه که رَوَم من ز پِیِ یارِ دگر
گر مساعد شَوَدَم دایرهٔ چرخِ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگارِ دگر
عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند
غمزهٔ شوخَش و آن طرهٔ طَرّارِ دگر
راز سربستهٔ ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سرِ بازارِ دگر
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کُنَدَم قصدِ دلِ ریش به آزارِ دگر
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیارِ دگر
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
نمی دانی که یک روزت شود یک سال یعنی چه؟
خیال آسوده کِی می داند استیصال یعنی چه؟
نبودی مثل من بازیچه ی آهو ،نمی دانی
که بالان دیده گرگی گر شود اغفال یعنی چه
دلم را بردی و جرم است غصب مال غیر امّا
یقین دارم نمی دانی که ردّ مال یعنی چه
میان سفره ی تحویل سالت بودم آن ماهی
که دق کرد و نفهمید احسن الاحوال یعنی چه
نگو قفل قفس باز است ،در زندان چرا حبسی؟
نمی دانی قناریّ ِبدونِ بال یعنی چه
تو از هر بند آزادی ، رهایی که نمیدانی
کسی در سرزمین خود شود اِشغال یعنی چه؟
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
اي بی وفای سنگدل قدرناشناس! از من همین که دست کشیدی تو را سپاس
با من که آسمان تو بودم روا نبود چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس
آیینه ای به دست تو دادم که بنگری خود را در این جهان پر از حیرت و هراس
پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی است؟ کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس
دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت! روزی به امر کردن و روزی به التماس
مگذار ما هم ای دل بی زار و بی قرار چون خلق بی ملاحظه باشیم و بی حواس
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
به غیر غم که دلیلی است تا که جان بسپارم
مرا چه هست که حالا به این و آن بسپارم
تمام ارثیه ی من غم است و مانده ام آن را
به دشمنان بدهم یا به دوستان بسپارم
چه خوب تر که نیایی، دگر چه فایده دارد
که باغ سوخته ام را به باغبان بسپارم؟
کجاست مقصد من؟ در جواب مسئله باید
ادامه ی سفرم را به بادبان بسپارم
اشاره کرد به عقلم، دلم، که عشق از این پس
رسالتی است که باید به این جوان بسپارم
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
آواز در دستگاه نوا👆👆
خواننده: محمد معتمدي
غزل آواز: سعدي
مقصود عاشقان دو عالم لقای توست
مطلوب طالبان حقیقت رضای توست
هر جا که شهریاری و سلطان و سروریست
محکوم حکم و حلقه به گوش گدای توست
بودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیک
شهری تمام غلغله و ماجرای توست
هر جا که پادشاهی و صدری و سروریست
موقوف آستان در کبریای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای توست
هر جا سریست خستهٔ شمشیر عشق توست
هر جا دلیست بستهٔ مهر و هوای توست
کس را بقای دائم و عهد قدیم نیست
جاوید پادشاهی و دائم بقای توست
گر میکِشی به لطف وگر میکُشی به قهر
ما راضی ايم هرچه بود رای رای توست
امید هر کسی به نیازی و حاجتی است
امید ما به رحمت بیمنتهای توست
هر کس امیدوار به اعمال خویشتن
سعدی امیدوار به لطف و عطای توست
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
دمی از خاک با شوق تجلی سر برآوردن نمیارزد به عمری خاک عالم بر سر آوردن من از شرمندگی چون لاله های واژگون عمریست به سوی آسمانم نیست روی سر برآوردن کسی باور نخواهد کرد اعجاز تو را ای عشق برای خودپرستان تا به کی پیغمبر آوردن تو خضر واقف از غیبی و من موسای بی صبرم چه دشوار است از کار تو ای دل سر درآوردن بپرسید از کمانداران ابرویش چرا باید به قصد کشتن یک نیمهجان صد لشکر آوردن به غیر از وعدهی پاییز معنایی نخواهد داشت برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن یکی از پیله ها لرزید ، چشم شمع ها روشن! مبارک باد ! از پروانه ها خاکستر آوردن
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
جان در غمِ عشق تو ، چون برگ خزان تا کی ؟
آشفته ی آن گیسو ، در حلقه نهان تا کی ؟
تا چند به یادِ تو ، شب تا به سحر نالم ؟
چشمان من اینگونه ، چون آب روان تا کی ؟
از دست دلِ زارم ، یک دم نَبَرَد خوابم ،
ای یوسف کنعانم ،، رسوای زمان تا کی ؟
گفتم دگران گویند از حالِ پریشانم ،
بر این دلِ غمدیده ، صد زخم زبان تا کی ؟
در یاد و خیال من نقش است جمال تو ،
ای روشنی دیده این چون وُ چُنان تا کی ؟
بر ناوک مژگانت جانم به سپر آمد ،
بر کشته ی چشمانت ، این تیر و کمان تا کی ؟
بشنو سخن مسکین ، دلتنگم وُ دلتنگم ،
این خواب پریشان وُ این آه و فغان تا کی ؟
شب گریه و شب ناله ، ای همدم دیرینم
بر جان نحیف ما ، این درد عیان تا کی ؟
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
آواز در دستگاه اصفهان اجرا شده در سازمان يونسكو سال ١٣٣٥👆👆
خواننده: استاد اكبر گلپايگاني
كمانچه: استاد اصغر بهاري
غزل آواز: سعدي
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
ایران من! ای هرکه رسیده ست به جایی،
کندهست تورا پوست، به امید قبایی!
ایران من! ای قسمتِ مردانِ تو از تو،
تنهاییِ یُمگان دره ای تنگیِ نایی
ای در تو، به اما و اگر کار سپرده،
وِی در تو زبون، هرکه کُنَد چون و چرایی
پژواک چو تیری شد و برگشت به سویش،
هرکس که برآورد به شوق تو صدایی
خفتهست به صدحیله، اگر هست درین مُلک ،
اندیشهی بکری، نظر کارگشایی!
گویا خبرِ خوش نَتَوان از تو شنیدن،
چو قهقهه از خانه ی درگیر عزایی!
تاریخ اگر نعره برآرد عجبی نیست:
رستم به چه سرگرمی و آرش به کجایی؟
خود، منفعت است اینکه گریبان ضرر را،
با پنجهی تدبیر بگیرند به جایی
در مذهبِ ما بر پسران فرض نباشد،
هم رفت اگر از پدران کار خطایی!
آن پایِ دگر پیش نباید که نهادن،
در گِل چو فرو رفت سرِ پنجه ی پایی!
آه ای پسرم!حالِ وطن بهتر ازین باد
کس بهتر ازین باتو نگفته ست دعایی!
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1
ای بی تو دل تنگم بازیچه ي توفانها
چشمان تب آلودم باریکه ي بارانها
مجنون بیابانها افسانه ي مهجوری است
لیلای من اینک من مجنون خیابانها
آویخته ي دردم ، آمیخته ي مردم
تا گم شوم از خود گم ، در جمع پریشانها
آرام نمی یارد ، گویی غم من دارد
آن باد که می زارد در تنگه ي دالانها
با این تپش جاری ،تمثیل من است آری
این بارش رگباری ، برشیشه ي دکانها
با زمزمه ای غم بار ، تکرار من است انگار
تنهایی فواره ، در خالی میدانها
در بستر مسدودم با شعر غم آلودم
آشفته ترین رودم در جاری انسانها
دریاب مرا ای دوست ای دست رهاننده
تا تخته برم بیرون از ورطه توفانها
🌺🌹🌺🌹f
/channel/golbang1