نشد که عاشقم باشی
نشد که دوستم بداری
با من امّا
مهربان باش
چراکه همسفریم
و در سفر
غریبهها نیز
با هم
مهربانند
#رضا_نظری_ایلخانی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
من و تو
دو "تنهایی" بودیم
که در دشت ها با گله هامان می دویدیم
پی جرعه ای آب
پی تکه ای علف ...
من و تو
دو "تنهایی" بودیم
که در فصل جفتگیری
"تنهایی" بزرگتری از ما زاده شد!
#بابک_زمانی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
نترس
غروب
نبض آجرها را که بگیرم
به خانه میرسم
همین روزهاست که ببینی
دنیا دارد
روی پاشنههای من میچرخد
#سرور_بهبهانی
از کتاب #دنیا_دارد_روی_پاشنه_های_من_میچرخد
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
در قطر قطبنمای سفر
دستمال سبز یادگار
بادبان افراشتهی مردمک خیس
برخیز
برخیز
شاخک لرزان صورت جذامی من
آنک ، در افق سرب
رود شبانه روان است .
و حلقهای دوّار
از نفسهای مسموم یک گلبرگ
تاج شاهیِ توست
#محمود_شجاعی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
از بهار تا بهار
که یک پایان است ؛
و دیوارهای بدرود
انتظار زخم راهها را دارند
بر صخره
قطره
چه هدیه میکند ؟
دردی به هیئت رفتن
#فرامرز_سلیمانی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
صبح شد
آی نمیباید خفت
چشم بگشای که خورشید شکفت
باز کن پنجره را با دمِ صبح
باید از خانهی دل
گَرد پریشانی رُفت
#سلمان_هراتی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
و من
هر آرزویی برای خودم داشتم
به تو مربوط می شود
دلخوشیم
سلامتیم
آرامشم!
میدانی، تمام این ها با بود تو
برآورده می شود
پس تنها یک آرزو برایم باقی میماند بودنت...
#سیدعلی_صالحی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
میداند نمیشود به پا آمد میداند
میداند میان راه میافتم
او هم این را میخواهد
تا بیاید مرا بلند کند
ببرد آن بالا رنگِ برف کند
#بیژن_الهی
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
مرا مثل نداشتنت ... عمیق
مثل قدم هایت .....محکم
مثل رویاهایت ...باشکوه
در آغوش بگیر
زیباترین وداع هنوز اتفاق نیفتاده است
برای روزهایی که نیستم
عمیق
محکم
باشکوه
مرا در آغوش بگیر
با احساس مردی
که لب مرز نشسته و
می داند
به جنگ برود
یا از کشور
فرقی نمی کند
خانه اش آتش گرفته است
#منیره_حسینی
از کتاب:
#خیلی_چیزها_روشن_میشود
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
پس این فرشتگان به چه کاری
مشغولند
که مثل پرندگان راست راست
می چرخند در هوا
سرماه
حقوقشان را می گیرند
پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
که مرگ ما را نمی بینند
کاش پر و بالشان در آتش
افتاب تیر بسوزد
ما با ذغال شان
شعار خیابانی بنویسیم
پس این فرشتگان پیر شده
جز جاسوسی ما
به چه کار بد دیگری
مشغولند
که فریاد ما به گوش کسی نمی رسد.
#شمس_لنگرودی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
بي گمان ،
تو برای مداوای انزوای من
مرگ را بايد در استوايی ترين قاره ی آفتاب
كه مشرق نوبنيادش را
از تكان ِكتف های گندمگون ِ من
خواهد شناخت
از عزيمت ِ خود شرمگين كنی!
#بهرام_اردبیلی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
عاشقی بد اقبالم
بخواب تا رویایت را ادامه دهم
بخواب تا فراموشت کنم
بخواب تا جایگاهم را در ابتدای گندم
در سرآغاز کشتزار و آغاز زمین از یاد ببرم
بخواب تا بدانم بیش از آنچه دوستت دارم دوستت می دارم
بخواب تا در میان بیشۀ انبوهی از لطیف ترین موها
بر تن آواز کبوتر گام بگذارم
بخواب تا بدانم در کدامین نمک می میرم
ودر کدامین عسل برانگیخته خواهم شد
بخواب تا دستانم را شماره کنم
تا آسمانها و شکل گیاهان را در تو بشمارم
بخواب تا گذرگاهی برای روحم حفر کنم
روحی که از سخنم گریخته و بر زانوانت فرو افتاده است
بخواب تا بر من بگریی.
#محمود_درویش
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
گلوی این روزهایم ورم کرده
جای پای دنیا
روی خرخرهی روزهایم نقش بسته
نقشی به شکل یک بغض
تا همیشهی شب ...
شب قاتلیست
که راست راست
میان تمام کوچه هایی که خاطره داریم
راه میرود و بغض میسازد
کاش کسی می آمد
و این شب را میکشت
شبی که مقتول هایش نفس میکشند
و هرشب فریادهایشان را اشک میریزند...
#مسلم_علادی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
۵۰ سال
در بیشه ای پناه گرفتم
با سرخ پوستِ چاقی
دوست شده بودم
که نام عجیبی داشت
روزها
دعوا می کردیم
و شب ها
چپق صلح می کشیدیم
از چشم های تو برایش گفتم
زبانم را نمی فهمید
اما سرش را تکان می داد
و می گریست.
#حامد_ابراهیم_پور
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
باید به فکر تنهایی خودم باشم.
دست خودم را میگیرم و
از خانه بیرون میزنیم.
در پارک،
به جز درخت،
هیچکس نیست!
روی تمام نیمکتهای خالی مینشینیم،
تا پارک،
از تنهایی رنج نبرد!
دلم گرفته،
یاد تنهایی اتاق خودمان میافتم،
و از خودم خواهش میکنم،
به خانه باز گردد...
#محمدعلی_بهمنی
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
چه سفر درازی کردم
در اندوه
و چون باز آمدم
روح عریانی
دیدم
در انتهای افق
و خود را در اندوه خود
بازنشناختم.
#بیژن_جلالی
کانال:#قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
باید ؛
نام خیابان ها را
عوض کنم
وکوچه ها را
تکثیرکنم ؛ در
تعداد قدم هایی که
برداشته ای !
فکرهای دیگری هم دارم
مثلن ؛
به دنیا بگویم
که با چشم هایت تبانی کند
جویباررا
به خانه ام بیاورد
پنجره ای بگذارد به سمت دشت
وتو را
کنار کوهستان
درآغوش شعرهایی بگذارد
که دست از سرم برنمی دارند !
#اردشیر_اصغری
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
وداع، ساده نیست
کوچک نیست
که بشود پشت قاب عکس گذاشت
وداعِ برگ و شاخه کوچک نیست
تو دوباره سبز خواهی شد
و من شاهد رقصیدنت در باد خواهم بود
اگر رفتگر پیر مرا نبرده باشد
وقتی پریشانیات، از موهات
به شانهام ریخت
هرگز نخواستم بفهمم
کداممان میگرید؟
در آغوش هم بودیم
دو قطرهی باران بودیم
در آغوش هم غرق شدیم
حواسمان نبود، ریشهی کدام گیاه نوشیدمان
از آوند
به گلبرگ
به لحظههای دو عاشق ریختیم
و در میانهی یک وداع ماندیم
بر سنگ
وداع
کوچک نیست
که دست تکان بدهیم
در هوا پراکندهاش کنیم
#معین_دهاز
کتابِ #اسب_من
نشر چشمه
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
جویای جوانهای در بسترم، سبز میمانم و خورشید چرخ میزند شبانه به شانهی من. دمی که گریز از پنجرهام فرا رسد، دمی که شهر در خیال کودک برپا شود،
ناچار میآید ترس و به جویها میگذرد سموم حیوانی...
تو ایستادهای روی سنگها و
بلور شکستهی چشمهات
رودی بر من گشودهاند
در آب
ناشکیب سپیدهام و
حباب
میچرخد تا بیانتها
انگار نیستی و
سالها گریستهام
بی تو
که بر سنگها شکستهای.
#دورنمای_زمستانی_با_یک_صاحب_و_سگش
#فیروز_ناجی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
گذاشتم رفتم
و
با خودم گفتم
این بهار خودت شاخهها را باندپیچی کن
و
در راه سوتبلبلی بزن
دست در جیب
سر بالا
کفشهای پارهی تازه
و به هر پرنده که آواز نداشت تا نردههای آهنین
فرصت بده
گرچه دیر
گرچه خاموش
گرچه گمشدگی را گزارشی نیست
و هیچ در خودت
و جیبات
و سنگریزههای کفشات
امان نداد
و راه بازگشت به خانه در نقشه پاک شده بود.
#نسرین_الهی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
اما دیدی آرامآرام
دلمان به بیکسی
صدایمان به سکوت
و چشمهایمان به تاریکی عادت کرد؟!
#سیدعلی_صالحی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
هنوز چیزی هست
حسی غریب
صبحِ یک نوروز
هنوز چیزی هست
چیزی شبیهِ کنجکاویِ چشمت در عکس
که نگاهم میدارد.
وگرنه چیست؟
صداهایی درهم
که از دوردستها میشنوم
در عطرهایی فرّار...
#احمد_رضا_قایخلو
از کتاب: ترانه ی پنهان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
دوست دارم
سه شنبهی آخر اسفند
از زیر کُرسی ِ تنهاییام
نبودنت را بکِشم بیرون
بیاندازم کفِ اتاق
شعر بپاشم روش
کبریت بزنم
و از آتشِ یک سال انتظار
بپرَم ..
بهار بیحضورِ تو
کابوس این خوابِ زمستانی است
دوست دارم
شکوفه، بهانهی تو باشد
تو پیراهنِ تمام فصلها که در راهند ...
#سید_محمد_مرکبیان
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
سرم را به سنگ خیس بکوبم
یا از حلقهی آتش بگذرم
اینجا که قدمگاه تو بود
درشکهها رفتهاند
و آن گدای کور کنار آن سکو نشسته هنوز
زندگی از من چه میخواهد
بعد از آن روزها؟
#محمد_باقر_کلاهی_اهری
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
بهار
روزی که
به هیئت شمشادی درآمدم
گم میشوم در ازدحام میدان
و در میان فاتحین تاریخ
_ با لهجههای گوناگون _
تا خون مرجانی من
لطافت لبهایت را
در خشونت تصمیم سرداری
پنهان میکند.
#بهرام_اردبیلی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
أشهد أن الحب مثل الموت
يأتي حين لا ننتظر الحبّ،
فلا تنتظريني...
گواهی میدهم که عشقْ مثل ِ مرگ است
زمانی میآید که چشم انتظارش نیستیم؛
چشم انتظارم نباش...
#محمود_درویش
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish
انّی وُلدت
لکی أحبّک...
زاده شدم
تا تو را دوست بدارم...
#محمود_درویش
کانال: #قطره_محال_اندیش 🔻
@ghatremahalandish
وقتی که ابر نمی بارد
وقتی دل سیاه و صبورش
یک لحظه فکر چشمه و پل نیست
بیهود رعد
بیهوده برق
بیهوده هرولۀ گنجشک
در سعی نارون و بید
بیهوده برق چشم گربه در شب تاریک ماکیان
بیهوده شعر
بیهوده شاعری
بیهوده این کلمات چیده شده در کنارهم
بیهوده شادمانی
بیهوده غم
بیهوده عمر قلم ها
که در به سیاهی کشاندن کاغذ گذشت
بیهوده دل که شبستان درد بود
و هی
مدام
– بیهوده –
از عشق می سرود
بیهوده حس ناتوانی سگ ها در شاپرک شدن
یا شرمساری ماهی ها
در تنگ تنگ سفرۀ نوروزی
وقتی که ابر نمی بارد
بیهوده آفتاب
بیهوده آب
بیهوده انتظار قطار
در ایستگاه آخر دنیا.
#پیام_شمس_الدینی
کانال #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish
حتما نامش را شنيده ايد
نقاش نام آوری
كه گوشِ بريده ی خويش را
پيشكشِ پري تن فروشی كرد
كه جز وحشت
هيچ واژه ای را به ياد نياورد.
هي ونگوگ
عاقبت اين كار چه شد؟
هيچ...
تو غمگين و خسته
به خانه آمدی
و او...
چشم به راهِ يك مشتری.
#شعر_تجربه
#چارلز_بوكوفسكی
کانال : #قطره_محال_اندیش
@gharibmanouchehri94
انگشتِ اشارهاش که از آسمان میگذرد
اجازه میگیرد
از او میپرسد:
غروب، جز برای غمگین کردن
به چه درد میخورد؟
- همین!
پرسشی که پاسخ است
تا ابد زنده میماند
پس رهایش کن، بگذار برود!
دیوانه است او
که گفته بود میرود
اما رفت
و گفته بود میماند
اما ماند
و گفته بود میخندد
اما خندید.
دیوانه است او
که رفتن و ماندن و خندیدن را بیخیال شده
به کندنِ معنیِ «اما» فکر میکند!
#گروس_عبدالملکیان
کانال : #قطره_محال_اندیش
@ghatremahalandish