ندهد دل ما گوشهٔ هجر تو به سد وصل
عادت به قفس کرده به گلزار نیاید ...!!
#وحشی_بافقی
توبه کردم که قلم دست نگیرم اما
هاتفی گفت که این بیت شنیدن دارد
وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد.......
#شاعر
داستان عاشقیمان ، چند دفتر میشود
شرح هجران تو اما ، خود کتاب دیگریست...
#محسن_نظری
بهشت و جوی شرابش را، ندیده ایم به خواب، اما
کشیده ایم به هشیاری، عذاب های جهنم را ...
#محمد_قهرمان
گرچه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت،
درِ اين خانه به اميد تو باز است هنوز...
#عماد_خراسانی
ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿ ﮑﻨﺪ
ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﻧﻰ
ﺍﻣﺎ ﺣﯿﻒ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ
و کپي مي کنند
ﻭ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ...
#علي_قاضي_نظام
سحرگه که سربرگرفتم ز خواب
برافروختم چهره چون آفتاب
سریر سخن برکشیدم بلند
پراکندم از دل بر آتش سپند
#نظامی
.
ای ؏شـق اڪَر مومنی و اهل یقینی
خود نیز چرا در قفس عقلی و دینی
پیچیده ترین مسئله ام سادڪی ٺوسٺ
در ساده ٺرین شڪلی و پیچیده ٺرینی....
#پاشاپوری
.
موهای ٺو در صبح
چه زیبا شده افشان
چشمم به ٺماشای ٺو ،
درمانده و حیران......
احساس من امروز
به زیبایی ؏شق اسٺ
این جمعه مرا دیدن
رویٺ شده درمان.......
#اشرف_السادات_کمانی
صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد
راحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد
خویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنک
زشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذرد
#انوری
داستان عاشقیمان ، چند دفتر میشود
شرح هجران تو اما ، خود کتاب دیگریست...
#محسن_نظری
بهترین لحظه در این صبح
هَمان جایے بود
ڪه تو خندیدے و
چَشمانِ تو خورشیدم شُد...
#حمید_رضا_یگانه
اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد
تو هم به صلح گرایی اگر خدا خواهد
هزار عاشق داری تو را به جان جویان
که تا سعادت و دولت ز ما که را خواهد
مولانا
اگر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد
کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمیخیزد
#صائب_تبریزی
گفتا که دهم کام دلت روزی و بسیار
ماه آمد و سال آمد و آن روز نیامد ...
#واله_اصفهانی
ای آشنا چه شد که تو بیگانه خو شدی؟
با مهرپیشگان ز چه رو کینه جو شدی؟
ما همچو غنچه یک دل و یک روی مانده ایم
با ما چرا چو لاله دو رنگ و دو رو شدی؟
نزدیک تر زجان به تنم بودی ای دریغ
رفتی به قهر و دورتر از آرزو شدی
#سیمین_بهبهانی
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است
ُ#سعدی
.
چه ؏اشقانه ی نابی!!
به دل جلا دادی
سپاس از اینڪه
به احساسِ من بها دادی.....
ٺو آفتاب ِ سپید
و زلال ِ صبح ِ منی
ٺویی ڪه در دلِ من
؏شـق را صفا دادی.......
#فرشته_تشکری
ای کرده میان سینه غارت
ای جان و هزار جان شکارت
جز کشتن عاشقان چه شغلت
جز کشتن خلق چیست کارت
میکش که درست باد دستت
ای جان جهانیان نثارت
بس کشته زنده را که دیدم
از غمزه چشم پرخمارت
بس ساکن بیقرار دیدم
در آتش عشق بیقرارت
یک مرده به خاک درنماند
گر رنجه شوی کنی زیارت
جان بوسد خاک تو به هر دم
بر بوی کنار بیکنارت
«مولوی»دیوان کبیر
سخن دیگر نگفتی ای سخن پرداز خاموشم
فراموشت نمی کردم چرا کردی فراموشم؟
#سیمین_بهبهانی