.
تو دلت سنگ و دلم چشم به در دوخته است
نزن آتش به درختۍکه خودش سوخته است
بـه خـدا رسـمِ وفـا نیست ، دلـی را بِبَـری
کـه وفا را خودش از محضرت آموخته است
چه بگویم بـه خدایت که جهان باخبر است
که دراین دل چه حریقۍکه برافروخته است
گُلِ من سرکِش و زیبـاست دل آراست ولی
حیف! در سینـه جفا و ستـم اندوخته است
قصدِ اوچیست کـه عمری بـه اسارت ببَرد؟
یوسفی را کـه بـه صد قافله نفروخته است
از آن روزی که اینترنت خریدم
محبّت از زنم دیگر ندیدم
هزاران حرف نامربوط گاهی
از این همسایه هایم می شنیدم
گرفتار بلایی خانمانسوز
شدم از روز اوّل تا به امروز
نه شبها روی میزم شام دارم
نه از دستش دلی آرام دارم
مرتّب می خورد قطاب و پشمک
شده تفریحش ارسال پیامک
زنم با دوستانش می کند چت
عوض هم می کند روز ی دو تا خط
دریغ از اعتنا بر کار منزل
بلا بر جان مردم گشته نازل
همه داریم درد جانگدازی
به دل از دست دنیای مجازی
خدایا کی قدیما این چنین بود
دل ما کی تنوری آتشین بود؟
همه دلشاد و فکر شب نشینی
دعامان "خیرازعمرت ببینی"
عجب اسب چموشی داشت بابا
کجا ماشین و گوشی داشت بابا؟
ولی حالا گرفتار عذابیم
همه دلواپس و در اضطرابیم
الهی درد مردان را دوا کن
زنان را زود از اینترنت جدا کن
شاعر: مهدی سید حسینی
.
《 چهار فصل》
شاعر : #مهدی_ادوین
گوینده : #افسون_غفائی
تنظیم و میکس #سمیر_رستگار
تهیه شده در #صدای_دلها
🥀🌿
.
زیرِنورِ ماهِ چشمت....
این دلم پروانه شد....
مستی دل با تو...
آری مستیِ جانانه شد...
#محمدمعلم
.
ترا من می پرستم....
از خدایم بیشتر جانم...
خطایم را ببخشد....
تو اگر گویی خدایت را....
#عبدالله_معزيزى
تورا چون جانِ شیرین....
با وفایم دوستت دارم..
تورا ای همسفر...
ای همنوایم دوستت دارم....
#فريناز_تيرگر
.
من آن روزی ڪه دیدم....
زلف مشڪین ٺـو دانستم...
ڪه این مار سیه خواهد....
ڪشیدن حلقه در گوشم....
#علی_قلی_خان_بهادر_واله
.
خیال بوسه می سازد....
ڪبود آن لعل نازڪ را...
چه بی رحم به دندانش...
گزیدن آرزو دارم....
#نورالعین_واقف
ماهى* به *آب* گفتا ، من *عاشق* تو هستم..
از لذت حضورت ، *مى* را نخورده مستم !
آيا تو *میپذيرى* ،عشق خدائيم را ؟..
تا اين که *برنتابى* ،ديگر جدائيم را ؟!
آب روان به ماهى ، گفتا که باشد *اما..*
لطفا بده *مجالى* ،تا صبح روز فردا !
بايد که خلوتى با ، افکار *خود* نمايم..
اينجا بمان که فردا ، با پاسخت *بيايم!!*
ماهي قبول کرد و ،آب روان *گذر کرد..*
تنها براى *يک شب* ،از پيش او سفر کرد!!
وقتى که آمدش باز، تا اين که گويد *آرى..*
يک *حجله* ديد و عکسی، بر آن به يادگاری...
*خود* را ز پيش ماهى،ديشب که برده بودش..
آن شاه ماهى عشق، *بى آب* مرده بودش!
ناليد و يادش افتاد، از ماهى آن *صدايي..*
وقتى که گفت با عشق ، میميرم از *جدايى!!*
*ای کاش که آب میماند،آن شب کنار ماهی
*ماهی* دلش نمیمرد ، از درد بی وفایی
*آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی ...*
*یک لحظه غفلت از هم،یعنی همین جدایی!*
#«وحشیبافقی»
این چندسال
آهنگ تازه منتشر شده از صالح رضایی🎼🎻
یادمه دیدمت
اوایل نوجوونی
با خودم تو دلم
گفتم که تو همونی
اگه میشد
نمیدونی چی میشد
یه کوچه تو بارون دنبال تو دوییدم
اومدم سر راهت
فقط از تو شنیدم
که دور شو
اینو نمیگفتی نمیشد؟
بی تو این چند سالی که به من گذشته
فرقی نداره با هفته ی گذشته
یه سری غمِ ثابتن که تکرار میشن
میزنن آتیشم
یه تصویر از نگاهت
توی ذهنم نشسته
من میبینم چشاتو
حتی با چشمای بسته
بی تو گم شدم
تا این آدم شدم
تا دیروز که دوباره
اتفاقی تورو دیدم
میدونی چرا مثل اون روز
دنبالت ندوئیدم
آخه میدونی من
عاشق این غم شدم
.
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
بگذر از شعر و غزل،هیچ مگو،رام توام
با من از عشق بگو،لیلای خوش نام توام
از دو چشمت شده ام مست،مرا می بینی ؟
آن چنان مست،که سودا زده ی جام توام
#یوسف_حمزه
در خانه بمانید که بیرون خبری نیست
غیر از غم و بیماری و فوتی اثری نیست
در دور همی های شما جشن" کووید" است
تنها ثمرش بهر تو شش های سفید است
کووید چموش و خر ! و افسار بریده است
یک قاتل و یک جانی خاموش و دریده است
بیرون خبری نیست بجز خنده ی ویروس
آن فسقلی فتنه گر و ذره ی منحوس
در خانه بمان مشتی اگر طالب فیضی
یا بار سفر بند اگر در پی غیظی
باید به چه رو گفت که کووید چموش است؟
یک قاتل بی دشنه و چاقو و خموش است؟
لب های تو را گر که ببوسد کُندَت منگ
با سرفه ی تو خلق شود صوت بد آهنگ
لبخند زَنَد، در ریه ات جشن بگیرد
تکثیر شود ، دارو و درمان نپذیرد
آن قدر کند لوس خودش را که شوی زار
چون کار کووید است فقط فتنه و آزار
هر چند چموش است ولی با کف صابون
یا با زدن ماسک شود ذله و لاجون
"جاوید" بزن ماسک و نزن این همه چانه
با ماسک چه زیبا بشود صورت و چانه!!
۹۹/۹/۳
#محمد_جاوید
دفترم وا می شود ، لای غزلها نیستی
رد پاهای تو هست اما تو این جا نیستی
موج در موج تو دل را می کشد در کام خود
در تلاطم دید مت هرچند دریا نیستی
با خیالت پرسه دارم می زنم چون بادها
دم به دم عطر تورا دارم تو پیدا نیستی
صبح پاییز است باران لحظه ها را خیس کرد
من برایت چتر واکردم ، تو اما نیستی
کوچه های خلوت این شهر ماتم کرده است
این خیابان ها غم انگیز است زیرا نیستی
ساعت انگاری توقف کرده ، در جا می زند
شوق رفتن نیست در این لحظه ها تا نیستی
آسمان تاریک ، من تاریک ، دنیا.......بی خیال
باز دل شک می کند دائم ، که تنها نیستی
#اکبر_آزاد
میبرم خاطره را تا شب پیدا شدنت
صبح آدم شدنم، حسرت حوا شدنت
.
آمدی، آمدنت صبر و قرارم شده بود
هر نفس داشتنت، دار و ندارم شده بود
.
لیلی یکسره در قافیه پنهان شده ای
تو خداوند زمان بر تن انسان شده ای
.
به خدا خیره شدی مظهر زیبایی شد
شب به چشمان تو آمد که تماشایی شد
.
شمس چشمان تو این قافیه را شیرین کرد
شاهد از غیب سراسیمه تو را تحسین کرد
.
چشم گرگی که به چشمان سـِتـَبرم زده ای
دلربایی که به افسانه ی صبرم زده ای
.
آن پلنگی که به آهو نظر انداخت منم
آنکه در بازی چشمان تو هی باخت منم
.
من که مستعمره ام ، شعله به جانم تو بکش
قصد فتحم کن و از زیر زبانم تو بکش
.
تو بگو، حرف به حرفش همه بر گردن من
قاتلم باش! بیا خیمه بزن بر تن من
.
با سرانگشت کمی معجزه کن روی تنم
زیر گوشم تو بخوان "عاشقِ عاشق شدنم"
.
بغلم کن، بغلم شوق رسیدن دارد
بوسه با طعم عسل لذت چیدن دارد
.
قدر یک جرعه بنوشان که به عرفان برسم
من از آغوش تو تا مُلک سلیمان برسم
.
لب من با هوس بوسه معطر شده است
تاب تندیس تو را دیده و کافر شده است
.
باغ انگور تو در فصل خزان گل دارد
بی سبب نیست که لبهای تو الکل دارد
.
ای بهاران همه افسون شده از عطر تنت
دو بلورین صدف آمیخته با پیرهنت
.
نیمه باز آن یقه و دلهره بر جان من است
بیش از این وا بشود، لحظه ی پایان من است
.
رشته کوه است و دلم حس پریدن دارد
هیبت قله از این فاصله دیدن دارد
.
تن بی تاب تو با وسوسه اش می ارزد
دکمه را باز نکن، دست خدا میلرزد
.
از همان شب که تراشید تو را زلزله شد
طرح اندام تو در هر دو جهان مسئله شد
.
تا که دستی به دماوند تو زد حیران شد
فتبارک که نه! انگار خدا شیطان شد
.
به گمانش همه را با تو هوایی بکند
ملکه باشی و او با تو خدایی بکند
.
ای لبت یکسره در وصف شکر، عین عسل
طرح اندام تو بی تابی هر بیت غزل
.
حضرت باکره، ای شاه خدایان جهان
ای خرامان شده از رقص تنت، چرخ زمان
.
دو قدم پیش بیا، حضرت منّانم باش
گره ها را بگشا، سارق ایمانم باش
.
روی شانه کمی از موی سیاهت بنشان
دل اگر رفت مهم نیست کنارم تو بمان
.
گره را باز بکن، روسری ات غمگین است
قصد عاشق کشی ات، رسم کدام آیین است؟
#پویا_جمشیدی
آسمان" جای قشنگی ست کبـوتر باشیم
"عشق" پـرواز بلنـدی ست بیـا پر باشیم
دشت گهواره ی سبزیست قـدم بگذاریم
"بـاغ" از رایحـه لبـریـز ، معطـر بـاشیـم
گـوش آشـوبِ چکـاوک، بنشانـد در دل
"رنگ" زیبـاست، چو پروانه مُصّور باشیم
"بـذر" پـاشیـم ز لبخنـد کـه غـم بگریزد
مـرگِ شـادی رسد از غصه مکـدر باشیم
دست یابیم به اندامِ عروسی چون عشق
مِهـر"را مشق چو گلـواژه ی دفتر باشیم
وقت تنگ است درنگ ازچه نمایی عاکف
عشق شد مقصد اگر ، نقطهٔ آخر باشیم
#عاکف_م
.
ورای ڪعبه و بتخانه....
مأواییست عاشق را....
دو منزل را یڪی ڪن...
تا بیابی منـزل ما را...
#نجیب_کاشانی
.
به دندان و لـب شیرین...
مسلم نیـست دل بـردن...
جز آن یـاقوت لـب...
معشـوقِ مروارید دنـدان را...
#امیر_معزی
.
نرگس بـه دور چشـم تـو...
انـدر خمـار مانـد...
در سـر ز جام لعل تـو دارد شراب را...
#ابن_حسام_خوسفی
گفتم نگرم روی تو، گفتا به قیامت
گفتم روم از کوی تو، گفتا به سلامت
گفتم چه خوش از کار جهان؟ گفت غمِ عشق
گفتم چه بُود حاصل آن؟ گفت ندامت
هرجا که یکی قامت موزون نگرد، دل
چون سایه به پایش فکند رحلِ اقامت
در خلد اگر پهلوی طوبیم نشانند
دل میکشدم باز به آن جلوهی قامت
عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزی
در بر کنم از وصل تو تشریفِ کرامت
دامن ز کفم میکشی و میروی امروز
دستِ من و دامان تو فردایِ قیامت
امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ
بر خاک شهیدان تو خار است علامت
ناصح که رخش دیده، کف خویش بریدهست
هاتف به چه رو میکندم باز ملامت؟
هاتف_اصفهانی
خانه ات آباد ای دل ، بَس خرابم کرده ای
چون طبیب حاذقی ، اکنون جوابم کرده ای
من که عمری پا به پایت آمدم تا کوی یار
از چه رو اکنون چنین، در غصه خوابم کرده ای
#مولانا
نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی ، نه کنار تو نشستن
ای نگاه تو پناهم ، تو ندانی چه گناهی ست
خانه و پنجره بر مرغک طوفان زده بستن ...
#شفیعی_کدکنی