foroghfarokhzad | Неотсортированное

Telegram-канал foroghfarokhzad - 🔸فروغ_فرخزاد🔸

41138

ادرس پیج اینستاگرام 👇 https://www.instagram.com/foroghfarokhzad_official/ ادمین: @Forogh_admn تبلیغات: @yasharabdolmaleki59 @Forogh_admn ارتباط باما: @Moaz7777 ️کانالای دیگرمون👇 "عاشقانه ها" @asheghanehas سایه روشن @Lighting

Подписаться на канал

🔸فروغ_فرخزاد🔸

ﻣﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﻮ
ﻭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ
ﻭ ﮐﺴﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﺩ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﮔﻨﮕﯽ ﺑﺎﺯ می یاﺑﺪ
ﺑﺎ
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭼﯿﺰ ﻏﺮﺑﺘﺒﺎﺭ ﻧﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻬﻮﺕ ﺗﻨﺪ ﺯﻣﯿﻦ هستم
ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺑﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﯾﺶ
ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ
ﺩﺷﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺳﺎﺯﺩ..!

#فروغ_فرخزاد

• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

به من چه دادید ، ای واژه های ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهش ها ؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب ،
از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است ،
فریبنده تر نبود ؟...




#فروغ_فرخزاد

• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

قربانت بروم. دوستت دارم، دوستت دارم. دلم می‌خواهد چشم‌هایم را روی هم بگذارم و وقتی بازشان می‌کنم پهلوی تو باشم. دلم می‌خواهد ببوسمت. آنقدر ببوسمت که تشنگی‌ام تمام شود. تنم به یادت بیدار می‌شود.
نامه‌ات را که می‌خواندم یک‌وقت متوجه شدم که دارم بلندبلند باهات حرف می‌زنم. مثل دیوانه‌ها!
انگار که تو اینجا بودی. در برقِ آفتاب که روی آینه افتاده بود، بودی.

فروغ فرخزاد
✉️نامه به ابراهیم گلستان
۱۸ ژوئن ۱۹۶۶
• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده‌ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات...

#فروغ_فرخزاد

• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

بر دو چشمش  دیده میدوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از جاه ومال و آبرو

فروغ فرخزاد
• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ، ز ابرها ، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها

#فروغ_فرخ‌زاد
• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

تنها کانال فعالِ «فیودور داستایفسکی»
همراه با بررسی آثار و اندیشه‌های داستایفسکی

/channel/DostoevskyinSiberia
/channel/DostoevskyinSiberia

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

همیشه سعی کرده ام مثل یک در بسته باشم
تا زندگی وحشتناک درونیم را کسی نبیند و
نشناسد..!
#فروغ_فرخزاد

• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

@enzevayyy

رقص در انزوای کلمات

https://t.me/joinchat/AAAAAElZrGUBSGRwNlC3IQ

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

/channel/nimepenhanmadari

امروز می‌خواهم بهتون یک پادکست ساده و کمتر دیده شده درباره‌ی‌ زنانگی و مادری معرفی کنم.
در نیمه‌پنهان هر زنی روایت مادر بودن خودش رو میگه، از این حیث که یک زن و یک انسانه.
باهاشون همراه باشیم

🌹لینک کانال:
/channel/nimepenhanmadari

🌹لینک کست باکس:
http://tinyurl.com/2zjhxfhm

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

از خانهٔ بلوری ماهی ها
دیگر صدای آب نمی آمد

#فروغ_فرخزاد

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

باز در چهرهٔ خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسهٔ هستی سوزت


باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزندهٔ عشق
که ز چشمت به دل من تابید


باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود


یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانهٔ عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانهٔ عشق


یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعلهٔ حسرت افروخت
یاد آن خندهٔ بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت


رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پردهٔ اشک
حسرتی یخ زده در خندهٔ سرد


آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعلهٔ سوزندهٔ عشق
آخر آتش فکند بر جانت

#فروغ_فرخزاد
خاطرات
دفتر شعر اسیر
• @forighfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

باز در چهرهٔ خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسهٔ هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزندهٔ عشق
که ز چشمت به دل من تابید

#فروغ_فرخ‌زاد
• @forighfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

من عریانم، عریانم، عریانم
مثل سکوت‌های
میان کلام‌های محبت عریانم..

فروغ

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

https://www.30book.com/book/161386/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%AF-%D9%BE%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%B4%D8%B1-%D9%88%D8%A7%D8%AC


لینک خرید در سایت 30book

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

خوانش زیبای فریدون فرخزاد از شعر خواهرش فروغ فرخزاد
• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

هریک از ما کارهایی در زندگی انجام داده ایم که نمی توانیم به آن ها افتخار کنیم. کارهایی که شاید به هیچکس نتوانیم بگوییم،جز دوستانِ نزدیک خود. اما کارهایی هم هست که به آن ها هم نمی توانیم بگوییم. کارهایی چون رازی در قلب خود ، نگاه می داریم و فقط خود و خود از آن ها باخبریم.ولی بگذار رازی برایت بگویم. کارهایی هم هست که حتی در خلوت خود نیز آن ها را به خود نخواهیم گفت. افکار و کارهایی که با شرم ، حتی از خود پنهان می کنیم. همه ی ما پنهان می کنیم.

_ یادداشت های زیرزمینی، فئودور داستایفسکی

@DostoevskyinSiberia

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

چون نگهبانی
که در کف مشعلی دارد
می‌خرامد شب !
میان شهر خواب آلود
خانه‌ها با روشنایی‌هایِ رویایی
یک به یک در گیر و‌ دار
بوسه‌ی بدرود ...

فروغ فرخزاد

• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

سلام بر آنان که ما را ندیده، فهمیدند
نخوانده، دانستند
و نبوسیده، دوست داشتند🤍
آریانا🪽

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

به هرحال این اوضاعی است که می بینید و تفسیر لازم ندارد.ما هم می سوزيم و می سازيم. قسمتمان اين بوده يا نبوده ديگر اهميت ندارد. سگ بريند روی قسمت و همه چيز.

_ نامه صادق هدایت به حسن شهید نورایی

@DostoevskyinSiberia

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

باز کن از سر گیسویم بند
پند بس کن ، که نمی گیرم پند
در امید عبثی دل بستن
تو بگو تا به کی آخر ، تا چند


از تنم جامه برون آر و بنوش
شهد سوزندهٔ لبهایم را
تا به کی در عطشی دردآلود
به سر آرم همه شبهایم را


خوب دانم که مرا برده ز یاد
من هم از دل بکنم بنیادش
باده ای ، ای که ز من بی خبری
باده ای تا ببرم از یادش


شاید از روزنهٔ چشمی شوخ
برق عشقی به دلش تافته است
من اگر تازه و زیبا بودم
او ز من تازه تری یافته است


شاید از کام زنی نوشیده است
گرمی و عطر نفسهای مرا
دل به او داده و برده است ز یاد
عشق عصیانی و زیبای مرا


گر تو دانی و جز اینست ، بگو
پس چه شد نامه ، چه شد پیغامش
خوب دانم که مرا برده ز یاد
زآنکه شیرین شده از من کامش


منشین غافل و سنگین و خموش
زنی امشب ز تو می جوید کام
در تمنای تن و آغوشی است
تا نهد پای هوس بر سر نام


عشق طوفانی بگذشتهٔ او
در دلش ناله کنان می میرد
چون غریقی است که با دست نیاز
دامن عشق تو را می گیرد


دست پیش آر و در آغوشش گیر
این لبش ، این لب گرمش ای مرد
این سر و سینهٔ سوزندهٔ او
این تنش ، این تن ِ نرمش ، ای مرد

#فروغ_فرخزاد
شعر : انتقام
دفتر شعر : اسیر
• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانهٔ خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانهٔ خویش


می برم تا که در آن نقطهٔ دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکهٔ عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه


می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ، ای جلوهٔ امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال


ناله می لرزد ، می رقصد اشک
آه ، بگذار که بگریزم من
از تو ، ای چشمهٔ جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من


به خدا غنچهٔ شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعلهٔ آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید


عاقبت بند سفر پایم بست
می روم ، خنده به لب ، خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل

#فروغ_فرخزاد
شعر: وداع
دفتر شعر : اسیر

• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس ، مرغی اسیرم


ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت


در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامُش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم


در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست


ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم


اگر ای آسمان ، خواهم که یک روز
از این زندان خامُش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر ، که من مرغی اسیرم


من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

#فروغ_فرخزاد
اسیر
دفتر شعر : اسیر
• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد ؟

#فروغ_فرخزاد

• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

بعد از او بر هر چه رو كردم
ديدم افسون سرابی بود
آنچه می‌گشتم به دنبالش
وای بر من، نقش خوابی بود

#فروغ_فرخزاد
• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

من خسته ام، نمی توانم درباره چیزی فکر کنم و تنها می خواهم سر بر دامنت بگذارم، تماس دست هایت با پیشانی ام را احساس کنم و تا ابد در این حالت بمانم.

_کافکا نامه به ملینا

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعلهٔ نگاه پریشانش


می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامُشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهایی


ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعلهٔ رمیدهٔ خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش


او غنچهٔ شکفتهٔ مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زدهٔ چشمی
کاو را به خوابگاه گنه خوانَد


باید که عطر بوسهٔ خاموشش
با ناله های شوق بیآمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد


باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبایی
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینهٔ زیبایی


ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی ؟
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهُده می خندی


آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و ناکامی
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی


می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز

#فروغ_فرخزاد
شعله رمیده
دفتر شعر : اسیر

• @forighfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

چون نگهبانی
که در کف مشعلی دارد
می‌خرامد شب !
میان شهر خواب آلود
خانه‌ها با روشنایی‌هایِ رویایی
یک به یک در گیر و‌ دار
بوسه‌ی بدرود ...

فروغ فرخزاد

• @foroghfarokhzad

Читать полностью…

🔸فروغ_فرخزاد🔸

زمستان بود بوسه‌ ای آتش زدیم و گرم شدیم...

-غلامرضا بروسان

Читать полностью…
Подписаться на канал