نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگیی* @Tabaa24
.
.
دلنگران میهن
دوم تیر ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روزی که اسفندیار به آهنگ جنگ با رستم به زابلستان شد، رستم با پدرش زال رای زد تا از جنگ با شاهزاده جوان بپرهیزد.
سخن نغز زال به رستم آن بود که سفارش کرد تا به هر راهی که شده در جنگ را بربندد. با دادن مال و خواسته. با میهمان کردن پسر پادشاه به سرای خویش. با هر راهی که شده!
چرا؟
چون اگر جنگ درگیرد، دستکم یکی از فرجامهای آن کشتهشدن رستم بر دست اسفندیار خواهد بود!
فرجام دیگر آن که رستم اسفندیار را بکشد.
اما نگرانی زال چیزی دیگر است، بزرگتر از این هر دو:
زال جنگ را و پس از جنگ را میبیند.
میداند که اگر جنگ درگیرد آب و خاک و سرزمینش بر باد خواهد رفت. و آن بزرگترِ دردها خواهد بود.
به رستم میگوید:
به دست جوانی چو اسفندیار
اگر تو شوی کشته در کارزار
نماند به زابلستان آب و خاک
بلندی برین بوم گردد مغاک.
زال، نگران میهن است.
بر اوست که تا بتواند راه جنگ را بربندد.
او خوب آگاه است که آدمیان همه رفتنیاند.
آنچه باید بماند میهن است.
آنچه باید بماند میهن است.
میهن.
این خاک.
این خانه نیاکانی.
این گرامیتر از جان.
/channel/dejnepesht4000
@shafiei_kadkani
#ایران
مهیبترین نمود اهریمنی، هجوم اَنیران (غیر ایرانی) به سرزمین ایران، و والاترین و مقدّسترین وظیفۀ اهورایی، پایداری ایرانیان در برابر هجوم بیگانگان و نگاهبانی آزادی و استقلال سرزمین و مردم خویش است.
شاهنامه سرگذشت این پایداری ها و تجلّی روح ملی ایران و بیان آرمانهای جاودانی ایرانیان است. از اینجاست که در ضمیر ناخودآگاه ایرانیان جای گرفته و با گذشت هزار سال،
غبار کهنگی بر آن ننشسته است.
گردآوری داستان های ملی و تدوین شاهنامه در عصر انوشیروان، به نیت تقویت همبستگی ملی و رفع پراکنده اندیشهای درونی کشور و تقویت نیروی ملی در برابر خطرهای هجوم هپتالیان از شمال شرق و رومیان از غرب بود.
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
سِرّ برجای ماندن ایران چیست؟
[یک نقطهٔ مرموز در کلّ تاریخ ایران]
✍محمد علی اسلامی ندوشن:
🔸ایران، از سه هزار سال پیش بدینسو هیچ زمان نبوده است که در صحنهٔ تاریخ جهان حاضر نباشد. یک ملّت چقدر میتواند پست و بلند و افت و خیز و رنج و آزمون داشته باشد، و باز بماند؟
از نفَس بیفتد، ولی از پا نیفتد؟ چون به حکم جغرافیا در قلب حوادث جهان بوده، از چهار سو فشار بر او وارد میشده، با اینحال، از میدان به در نمیرفته.
از کاخ آپادانا تا خانهٔ گِلی حافظ در شیراز، فاصلهٔ چندانی نیست؛ زمانی مُلکِ مرئی را در زیر سیطرهٔ خود داشته، زمانی مُلکِ معنی را.
.
یک نقطهٔ مرموز در کلّ تاریخ ایران است و آن سرّ بر جای ماندن اوست. چگونه بوده که وقتی همهٔ درها به رویَش بسته مینموده است، باز دریچهٔ نامنتظری باز میشده که او بتواند خود را از طریق آن برهاند؟ چنین مینماید که هرگاه لازم میشده، او ادامهٔ حیات ایرانیَش را به بهای گرانی میخریده.
این بها، «شکیبائی در مصائب» بوده است.
بدینگونه، آنچه را که «مشی ایران» میتوان خواند، به نیروی نو شدن و «باز آفرینی بر حسب مقتضیّات» تضمین میگردیده.
منظورم از «بازآفرینی بر حسب مقتضیّات» آن است که اقتضای اوضاع و احوال جدیدی که عارض گردیده، پاس داشته شود، بیآنکه اصلِ «مشی» تغییر یابد.
[اصل مشی ایرانی ماندن]
ظواهر تغییر میکرد، ولی او آن را مهم نمیدانست، پس از چندی و پس از یک انحنای مختصر، باز همان مسیر پیشین در پیش گرفته میشد.
سخنها را بشنویم، صص ۴۶-۴۵
#ایران
/channel/eshtadan
✍ دکتر محمد علی اسلامی:
🔸ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش. هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
/channel/eshtadan
✍#دکتر_محمد_اسلامی_ندوشن
🔹فردوسی سه قدرت را با خود طرف کرده بود: حاکم، متشرع و عوام. پس چگونه شد که جان به در بُرد و احترام او محفوظ ماند؟
جواب دیگری جز این به ذهن نمیرسد که پشتوانه نیرومندی داشت و آن «فرهنگ ایران» بود. این فرهنگ، در تاریخ هم پشتیبان بوده است و هم دشمنتراش؛ و در هر حال عده زیادی آماده بودند تا از آن دفاع کنند، و اینان در جناح فردوسی صف با اعتباری را تشکیل میدادند.
سرو سایهفکن
@dr_eslaminodoushan
🔹/channel/eshtadan
شبی داستانگستر و دیرپاى
به زیبنده آیین، فراگیر جاى
فروگسترانیده بر کوه و دشت
یکى پهن دامن به جاى نشست
از آن زایش فرخ دیرباز
به دیگر شبان سرفرازان به ناز
زِ زاییدنِ مهرِ گیتیفروز
شده نازْپیوند و فرخندهروز
فزونتر زِ شبهاى دیگر بلند
به پایان آذرمهِ سردْخند
من اندر یکى روستاى کهن
به شش سالگى شاهدِ انجمن
پدر بود و مادر فراخاسته
یکى خانگى بزم آراسته
به آیین «یلدا» زِ بهر شکون
به خوان چیده از میوهها گونهگون
من و دیگران از کسانِ حرم
زِ خوان بهرهور هر یکى بیش و کم
هم از شام کردن شده بهرهیاب
برفتیم در بستر از بهرِ خواب
چو در خوابِ خوش پاسی از شب گذشت
مرا حال یکسر دگرگونه گشت
به ناگه زِ آواى مردانهاى
زِ گلبانگ داناى فرزانهاى
دو چشمم زِ خواب گران باز شد
دلم محو آن طُرفه آواز شد
اگر چند چشمان من بسته بود
دو گوشم بر آن نغمه پیوسته بود
چو آن نغمهها در دلم جا گرفت
وجودم نوازش سراپا گرفت
چنانم زِ لذت دگر گشت حال
که گفتی برآوردهام پرّ و بال
که بود آن برآورده آواى خوش؟
برآورده آواى زیباى خوش
پدر بود کز پهلوانى سرود
به شهنامه خواندن دل من ربود
همانا که گاهِ جوانیش بود
گرایش به شهنامه خوانیش بود
به فردوسیَش بود بسیار مهر
زِ صهباى شعرش فروزنده چهره
به گُردانه آهنگ و بانگ بلند
همیخواند آن سرور ارجمند
«دلیرى که بُد نام او اشکبوس
همىبرخروشید بر سانِ کوس»
«بیآمد که جوید زِ ایران نبرد
سر همنبرد اندر آرد به گرد»
***
از آن شب که بشنیدم این داستان
شدم جذب آن نامهی باستان
به جان دوستار سرایندهاش
به دل حقگزار و ستایندهاش
چکد نام فردوسی از خامهام
دل آکنده از مهر شهنامهام
✍️ زندهیاد #ادیب_برومند
تهـران — آذرماه ۱۳۷۰
۲۱ خرداد زادروز #ادیب_برومند
گرامی باد یاد شاعر ملیگرای ایران
(۱۳۰۳ اصفهان — ۱۳۹۵ تهران)
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
.
دکتر جمال رضایی
بریده از گزارشی بلند
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۹ خرداد به سال ۱۳۸۰ ایران، زبان فارسی و فرهنگ ایران یکی از فرزندان شایسته و نیک خود را از دست داد. او کسی نبود مگر دکتر جمال رضایی.
زاده شهریور ۱۳۰۵ بود، در بیرجند. جدش صندوقدار دستگاه علم بود، و فرزندانش را به نام جدشان به «اولاده صندوقدار» میشناختند.
در بیرجند و مشهد و تهران درس خواند تا دکترای زبان و ادبیات فارسی گرفت. کتیبه سنگی «کال جنگال» را او شناسایی کرد. دکتر صادق کیا آن را خواند و معلوم شد که از دوره پارتهاست. از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۹ استاد زبان فارسی و معاون دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی در مشهد بود.
پس به تهران آمد. تدریس و تحقیق کرد. سرپرست موسسه زبانهای خارجی، سرپرست امور اداری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، و معاون دانشکده شد. چندی رییس گروه آموزش فرهنگ و زبانهای باستانی بود و بازپسین سمتش معاونت دانشگاه تهران و معاونت وزارت علوم و آموزش عالی بود.
در میان یاران و دوستان امیر اسدالله علم بود. در آن زمانه که ایران سرشار از دانشمندان تراز یکم بود دکتر رضایی جایی و جاهی در میان آن دانشیان گزیده هم داشت. مردی متنفذ شده بود. نفوذ و جایگاهش صرف کمک به عموم میشد. نگران خودش نبود.
زمانی حزب رستاخیز به رای پادشاه در کشور تاسیس شد. حزب، برای کسب وجاهت، از حضور برخی شخصیتهای صاحب نام بهره میگرفت. پیوستن کسانی چون دکتر جمال رضایی به حزب، هم از سر همراهی با جریان حاکم بود، هم از سر آن باوری راستین که به آیین شهریاری ایرانی داشت. آیینی که بزرگانی چون دکتر ذبیحاله صفا و محمدعلی امام شوشتری دست به نگارش اندیشهها و نگرههای آن زدند تا پیکره نوشتاری آن در دسترس آید.
سال ۱۳۵۷ که تندبادها وزیدن گرفت، تاوان سختی بهر اندیشهورزی در راه میهن داد. خبر اخراج او و جمع استادانی نامدار از دانشگاه تهران روز ۲۹ اسفند آن سال در روزنامه اطلاعات انتشار یافت. زندگی را پس از آن در تنگناهایی گذراند که برازنده دانشی مردی چونان او نبود. . . . .
رنجهای گران را تاب آورد تا بهر گذران زندگی تن به کارهایی داد، فرود از ارج خویش. یکی از سرودههایش در همان سالها سخنی است رسا از دلتنگیهای جانکاه او. از آن که زندگانی را در بهار بر او پاییزی کردند:
«هر دم اندوهی گران، هر لحظه رنجی جانشکار
آید از نو نزد من بهر مبارکباد من
قصه کوته، جان فشاندم سالها در راه علم
عشق ورزیدم به ایران، کشور فرخار من
لیک جز اندوه و حرمان، جز مرارت هر چه بود
حاصل آن گشت، آذر ماه در خرداد من.»
در دوره خانهنشینی اجباری هم بیکار ننشست. دست در کار گردآوردن موادی از فرهنگ، زبان و تاریخ زادگاهش شد. چند کتاب نوشت. اما ناگاه آوای جرس برخاست، بار بربست و به راه جاودانگی شتافت. نماند تا انتشار کتابهایش را ببیند تا مگر بهری از آن اندوهان بزرگش کاسته شود.
«واژه نامه گویش بیرجند» و «بیرجند نامه» از کتابهای اوست. این کتابها گویش بیرجندی و هم گوشه و کنارهایی از تاریخ و فرهنگ بیرجند را ثبت کرده و آن را از نابودی رهانیده است. جا دارد دکتر رضایی را رهاننده گویش بیرجند از فراموشی و نابودی بشناسیم و نامش را بر جای آن امتاندیشانی بر هر کوی و برزن دیارمان بگذاریم که نه دیار میشناسند، نه میهن!
سازمان یونسکو برای ثبت گویشهای مردم دنیا خرجها میکند. دکتر رضایی چنان کاری بزرگ را در بیرجند یک تنه به انجام آورد.
روز ۱۹ خرداد ماه ۱۳۸۰ حدود ۷۵ سال داشت که در تهران درگذشت. در تنگنا و ناکامی. پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دکتر بهزاد اندوهجردی در مقدمه بر «بیرجندنامه» شعری را آورده، سزاوار دکتر جمال رضایی:
شیر را بر گردن اَر زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود.
دکتر جمال رضایی هنوز «میر» است.
میر ادب پارسی،
میر آزادگی،
میر بر زنجیرسازان. . . !
/channel/dejnepesht4000
هجدهم خردادماه، زادروز دکتر محمدجعفر یاحقی (۱۳۲۶، فردوس)
شاهنامه یک فرهنگ است
شاهنامه نه صرفا یک کتاب بلکه به معنای وسیع کلمه یک فرهنگ است. پس نباید آن را با کتابهای دیگر مقایسه کرد.
فردوسی پدیدآورنده شاهنامه و شاهنامه پشتیبان زبان فارسی است. در شاهنامه، به غیر از فرم و صورت، همهچیز متنوع است. یعنی آهنگ و طنین سخن که به اصطلاح در بحر متقارب قرار میگیرد. همچنین از نظر هدف و چشمانداز اثر که عبارت است از فرهنگ فاخر آریایی، برای ابراز هویت و آزادگی. در باقی زمینهها شاهنامه عرصه متنوعی است که میتواند روانهای گوناگون را سیراب کند و به این دلیل است که به هر جای آن توجه میکنیم، اگر چشم دل باز کنیم، موارد تازهای را مشاهده خواهیم کرد.
فردوسی در نقاشی جنبههای زندگی اقوام آریایی نقش و آنقدر توانایی داشته که بتواند به گوشه و کنار زندگی مردمان گذشته سر بکشد و ظرافتها و باریکنگریهای آنها را از نظر بگذراند. هنر برتر و فاخرتر آن است که توانسته است این ظرافتها را نه تنها برای روزگار خود بلکه برای مردمان دورههای پس از خود نیز هموار، ملموس و دلپذیر کند. به طوری که گویی مردمان این و آن روزگار، به تن خویش آن را آزموده و فراز و فرود آن را از سر گذارندهاند.
آنکه از دور به شاهنامه نگاه میکند، اگر تیزبین نباشد، آن را کتابی از سنخ باقی کتابها میبیند که چنانکه از نامش بر میآید، کتاب شاهان است و سرگذشت آنان. آنکه کمی نزدیکتر میآید و چشمان خود را اندکی میمالد، شاهنامه را سرگذشت جنگها و پهلوانی قهرمانان ملی میداند که در راه دفاع از وطن جانفشانیها کردهاند و آنکه خود را شاهنامهشناس میداند و سالها در زیر و بم کلمات دقت میکند و در تحقیق و پژوهش موشکافی میکند، شاهنامه را فاخر و پاشکوه میبیند که به عنوان میراثی گرانسنگ به یادگار برای ما برجای مانده و باید به مثابه پایه استوار زبان و فرهنگ و فارسی از کیان آن محافظت شود.
#دکتر_محمدجعفر_یاحقی
#فردوسی
#شاهنامه
#فرهنگ
@kheradsarayeferdowsi
🔹/channel/eshtadan
آیندهی علومانسانی در ایران
علومانسانی در ایران میگسترد و میبالد و پیش میرود. این پویش را سر ایستادن نیست. دیر و دور نیست روزی که در بسیاری از شهرهای ایران خانهی اندیشمندان علومانسانی برپا شود. خانههایی از آن مردم. خانههایی از آن ملت ایران. خانههایی آزاد و رها از بند نامردم. خانههایی برای پاسداری از ایران و تاریخ و فرهنگ و تمدن درخشان و بیمانند آن.
آن روز نزدیک است. آن روز میآید.
#داریوشـرحمانیان
هجدهم خردادماه هزار و چهارصد و چهار
/channel/dariush_rahmanian
🔹/channel/eshtadan
✍ #دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن
🔸چون زبان ما فارسی است و وضعِ شعر در زبان فارسی طوری است که "رفیعترین پایگاهِ کلامِ بشری" را ارائه کرده است، توقّعِ ما در شعر بسیار بالاست، و این درجهی توقّعِ، ما را نسبت به شعرِ زبانهای دیگر مشکلپسند کرده است. من اعتراف میکنم که چون فارسی زبان هستم و به پهنا و تنوّع شعرِ فارسی نگاه میکنم و حافظ و سعدی و مولوی را خواندهام، و حتّى رودكی و مسعود سعد و سنایی و فرّخی سیستانی و ناصر خسرو و نظامی را به نظر میآورم، شعرِ خارجی نمیتواند سیرابم کند، به نظرم کمرمق میآید و عمقِ کافی ندارد.
شعر فارسی به هستهی مرکزیِ ضمیرِ بشر راه یافته، به نقطهای که ورای آن، دیگر نقطهای نیست، امّا در زبانهای دیگر، اگر «هومر» و «شکسپیر» را استثنا کنم و در کمدی «مولیر» را، با شرمندگی اذعان میکنم که بهرهای را که باید از شعر بگیرم، نمیگیرم.
البتّه قبول دارم که یک تفاوت میتواند در آن باشد که زبانِ دیگری برای من، زبانِ مادری نیست، و همهی ظرائفِ آن را در نمییابم، و یا اگر در ترجمه بخوانم، شعر در ترجمه به صورتی درمیآید که گوئی به عارضهی کم خونی (anemia) دچار شده است. اینها را قبول دارم، این نیز درست است که ذوق من با اندیشهی غربی به اندازهی شرقی اُخت نیست، ولی خارج از این ملاحظات، گمان میکنم که کم ملّتی به اندازهی ایرانی به ستیغِ شعر راه یافته است.
#روزها_جلدسوم
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔹/channel/eshtadan
🔶ژاله آموزگار
🔸من خودم را گاهی در کسوت آن گنجشکی میبینم که چون جنگل آتش گرفته بود، با منقار کوچکش، جرعه جرعه از آبِ دریا میگرفت و به جنگل میپاشید. به او گفتند: جرعهی آب تو در برابر این شعلهها چه کارایی دارد؟ او گفت که: «به خودم میگویم من هم کاری انجام دادهام…». و من هم دلم را خوش میکنم که لااقل بیتفاوت نماندم…
🔸دهم خرداد هزار و چهارصد و چهار
خانه اندیشمندان علوم انسانی
/channel/eshtadan
دهیار کُنارصندل انتخاب کرد
ورزشگاه روی تمدن ۴ هزارساله
| فرزانه قبادی |
🔺دو دهه پیش، وقتی خواب کنارصندل آشفته شد و بخشی از حافظه تاریخیاش به یغما رفت، بودند کسانی که به دادش برسند و صدایش را به گوش دنیا برسانند. «حمیده چوبک» و «یوسف مجیدزاده» و بسیاری از کسانی که ایران و تمدن کهن آن برایشان ارزشمند بود، تمام تلاششان را برای شناسایی این محوطه باستانی بهکار گرفتند. جیرفت و کنارصندل شهرت جهانی پیدا کرد. آنها نمیدانستند کنارصندل قرار است دو دهه به حال خود رها شود و بعد هم دهیار روستا لودرها را راهی تپه باستانی کند. او با صراحت تمام میگوید: «برای من مردم مهم هستند، نه ثبت جهانی و محوطه باستانی.» او درباره کدام مردم حرف میزند؟
🔻 لودرها کارشان را شبانه پیش بردهاند، یکهفتهای میشود که مشغول کارند و مخالفتهای پایگاه میراث ملی جیرفت راه به جایی نبرده و مثل همیشه از مسئولان بالادستی وزارتخانه هم خبری نیست. حالا تپه کنارصندل پر از تکههای سفال شده و تخریبی سازمانیافته در قلب نشانههای تمدن «ارته» رخ داده است؛ بدون اینکه کسی کاری کند. جیرفت قرار بود جهانی شود، قرار بود تاریخ بینالنهرین را تغییر دهد، قرار بود از تمدنی ارزشمند بگوید؛ حالا اما لودرها کنارصندل را شخم زدهاند، همانطورکه دو دهه پیش حفاران غیرمجاز سوراخسوراخش کردند و همانطورکه ۲۰ سال به حال خود رها شد و همانطورکه امروز کسی دم نمیزند و به تخریب نشانههای یک تمدن بزرگ واکنشی نشان نمیدهد.
گزارش کامل را در سایت «پیام ما» بخوانید.
https://payamema.ir/payam/133344
#توسعه_پایدار #میراث_فرهنگی #کنارصندل #جیرفت #تمدن_هلیل #پیام_ما
@payamema
🎥 سخنان استاد ژاله آموزگار دربارۀ همشهری خود، استاد #محمد_امین_ریاحی_خویی
(به بهانه زادروز استاد - یازدهم خرداد ۱۳۰۲ - خوی)
ریاحی، مردی آزاده و ایراندوست بود. او در زمان پیشهوری و غائله فرقه دموکرات که آذربایجان رنجها کشید و برای بیرون راندن عوامل بیگانه از ایران، یک دم از پای ننشست و با سرودن اشعار پرشور و سخنرانیها در آزادسازی خطۀ آذربایجان سهم فراوان یافت.
«عشق میهن» نمونهای از سرودههای اوست که آن را در ۱۳۲۴ خورشیدی ساخت و در کنار «راه نجات آذربایجان» در اسفند ۱۳۲۵ خورشیدی منتشر کرد:
خسته شد جانِ من از درد وطن، درمان کجاست؟
مُلکِ ایران گشت ویران، رحمتِ یزدان کجاست؟
لشگر افراسیاب فتنه ایران را گرفت
بهر دفع این مصائب، رستمِ دستان کجاست؟
روزگار سفلهپرور، داد ایران را به باد
آن همه فرّ و شکوه و خرگه ایوان کجاست؟
دشمنان گویند با ما عهد و پیمان بستهاند
لیک در فرهنگ ایشان عهد کو، پیمان کجاست؟
اندر این ویرانه، میهندوستی دیوانگی است
من شدم دیوانه، یاران بند یا زندان کجاست؟
جان مشتاقان «ریاحی» سوخت از شوقِ وطن
تا فدا سازیم جان، بازگو میهن کجاست؟
🛫 @IranDel_Channel
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹سهروردی و صاحب کرگدن
آقا و دوست عزیز
▪️ من با اعجاب تمام « عقل سرخ » را خواندم. شما یکی از بزرگترین و اعجاب انگیزترین متن های حیات معنوی را به غرب شناساندهاید . بدون تردید شما آن متن را در خاطره خود ایرانیان نیز زنده کردهاید. متنی مشکل است و نمی توان آن را وقت و بی وقت خواند. باید منتظر لحظهای ماند که دل یاری کند. اما وقتی راه گم میکنم یادداشتها و توضیحات شما بار دیگر مرا به جاده هدایت میکنند. در واقع شاید تا پایان زندگیم نیازمند خواندن نوشته دیگری نباشم. این اثر را خواهم خواند و باز هم خواهم خواند.
صمیمانه از شما متشکرم، ارادتمند شما
اوژن یونسکو
پاریس ، اول ژوئیه ۱۹۶۷
----------------------
پینوشت: این نامه از سوی یونسکو خطاب به هانری کربن پس از ارسال نسخهای از کتاب "l'Archange empourpré" بدو نگاشته شده و میبینید که سهروردی چه جایگاهی در نزد این نویسندگان شهیر داشته است، آن هم از پس هزار سال.
منقول از دکتر جواد طباطبایی، خانم استلا کربن از دوستی صمیمانه شوی خود با اوژن یونسکو و امیل چوران به رابطهٔ سه تفنگدار یاد میکرد.
@ahle_tamyz
🔹/channel/eshtadan
هشتم خرداد سالروز درگذشت زندهیاد استاد #بهرام_فرهوشی
بهرام فرهوشی (۱۳۰۴–۱۳۷۱) زبانشناس، ایرانشناس و پژوهشگر برجستهٔ فرهنگ و تمدن ایران باستان بود که در گسترش دانش زبانهای ایرانی باستان و فرهنگ ایرانزمین نقشی بیمانند داشت.
بهرام در فروردین ۱۳۰۴ ارومیه به دنیا آمد و در خانوادهای فرهنگی رشد کرد. پدرش، علیمحمد فرهوشی، مترجم و از بنیانگذاران مدارس جدید در ایران بود. از کودکی با زبانهای فرانسه و فارسی آشنا شد و در ۱۱ سالگی داستانهای شاهنامه را به نثر برگرداند. در ۱۲ سالگی نیز کتاب «ترانههای شرقی» را از فرانسه به فارسی ترجمه کرد.
شادروان استاد #ابراهیم_پورداوود او را تشویق کرد تا در دانشگاه پاریس ادامه تحصیل دهد و دکتری خود را در زمینه «تمدن و زبانهای ایرانی» دریافت و سپس در دانشگاه برن سوئیس به مطالعهٔ گویشهای ایرانی پرداخت. در این دوران از دانش استادان بنامی چون #امیل_بنونیست و #ژان_دومناش بهرهمند شد.
پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۱، به دانشیاری ابراهیم پورداوود در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران منصوب شد و بیش از ۲۰ سال به تدریس زبانهای اوستایی، پارسی باستان، پهلوی، اساطیر ایرانی، خطهای باستانی و گویششناسی ایرانی پرداخت.
📚 فعالیتهای علمی و فرهنگی
فرهوشی در سالهای دههٔ ۱۳۵۰ خورشیدی، برنامۀ «فرهنگ ایرانزمین» را در تلویزیون ملی تهیه میکرد که بینندگان بسیاری داشت. او همچنین مدیریت چاپ و انتشارات دانشگاه تهران را بر عهده داشت و در این دوران، آثار مهمی پدید آورد که یادگاران جاوید او برای دانشپژوهان است.
🖋 برجستهترین یادگارها:
📖 فرهنگ پهلوی به فارسی
📖 فرهنگ فارسی به پهلوی
📖 هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی
(ترجمهٔ اثر رومن گیرشمن.)
📖 کارنامهٔ اردشیر بابکان
📖 علل شکست ساسانیان
📖 نامهای ایرانی
📖 راهنمای گردآوری گویشها
📖 واژهنامۀ گویش خوری
پس از انقلاب اسلامی، به دلیل برخی اختلافات، از دانشگاه کنارهگیری کرد، اما حلقهای از دانشجویان و همکاران وفادار او را تنها نگذاشتند و نشستهای علمی در خانهٔ او برگزار میشد. او در سال ۱۳۷۰ برای درمان بیماری به آمریکا رفت و در ۸ خرداد ۱۳۷۱ در سن خوزه، آمریکا، درگذشت. پیکر او به ایران بازگردانده شد و در ۲۸ خرداد به خاک سپرده شد. بزرگداشت او در تالار انجمن زرتشتیان تهران برگزار شد.
یاد و آثار او همچنان در محافل علمی و فرهنگی ایران زنده است و در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی به تدریس و تحقیق در زمینهٔ زبانها و فرهنگ ایران باستان پرداخته میشود.
روانش شاد - یاد و نامش جاوید.
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔸/channel/eshtadan
#ایران
ایران عزیز خانۀ ماست
میهن، وطن، آشیانۀ ماست
این خانۀ شش هزار ساله
از ماست به موجب قباله
آن روز که خاک آن سرشتند
بر سنگ، قبالهاش نوشتند
وین کهنهقباله را گواهان
هستند مِهان و پادشاهان
از کورش و اردشیر و دارا
میراث رسیده است ما را
سنگی که درین بنا بهکارست
از خانهخدا بران نگارست
خشتی که فتاده بر زمینست
از خون دلاوری عجینست
دشتی نه، که نیست رزمگاهی
راهی نه، که نیست شاهراهی
از ساحل هیرمند تا وخش
رستمش سپرده با پی رخش
میجوی نشانهها به هر مرز
از خسرو و طوس و گیو و گودرز
میکاو زمین و بین به هر گام
شمشیر قباد و خُود بهرام
در هر قدمی و هر بدستی
پایی بفتاده است و دستی
آن کوه که بنگری به هامون
پرورده به دامن آفریدون
آن قلّه که برده سر به افلاک
آورده به بند پای ضحّاک
آن بحر مهیب بیکرانه
خوردهست ز شاه تازیانه
آن بارگه بلندبنیاد
از خسرو دادگر کند یاد
آن صفّه مقام شهریاریست
وان بُقعه مزار نامداریست
این ناموران و پاکجانان
بخشنده سر و جهانستانان
از کوشش و کار و دانش و داد
کردند چنین خجستهبنیاد
با نام نکو جهان سپردند
رفتند و به دیگران سپردند
پس دست به دست از پدرها
گردید و رسید با پسرها
امروز که ای ستودهفرزند
هستی تو برین سرا خداوند
«غافل منشین نه وقت بازیست
وقت هنرست و سرفرازیست»
از پا منشین و جا نگه دار
گر سر بدهی سرا نگه دار
این پند شنو ز خانهبردوش
ور خانه بود خراب مفروش
[حبیب یغمایی، یغما، مهر ۱۳۳۰، شمارهٔ ۴۱، ص ۳۲۶- ۳۲۷].
/channel/eshtadan
✍محمدعلی اسلامی ندوشن:
🔹 ایران از آزمایشها گذشته است، مانند سیاوش گذرنده بر آتش؛ سرزمین شگفت، خودآزار، رمزآلود، بارکشنده چون لوک، پای فشارنده مانند قیج. دیدیم که همه آمدند و رفتند: اسکندر رفت، عرب رفت، ترک و تاتار رفتند، و او، او را چه بنامیم؟ سیمرغ چارهگر، چنار پیر، آتش نمردنی؟ همانگونه بر جای است و چنین مینماید که سختجانی او ضربههای روزگار را از سر میگذراند.
ایران را از یاد نبریم، صص۳۲۰-۳۱۹
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
*قیچ: درختچهای سخت در بیابانها.
@dr_eslaminodoushan
🔹/channel/eshtadan
🔸🔹طباطبایی در باب سرشت جنگ در باره ایران چه نوشته بود؟
استاد جواد طباطبایی در دفتر تأملی درباره ایران پیرامون جنگ چنین نوشته بود:
🔸تحول تاریخی هیچ قومی در شرایط آزمایشگاهی شکل نمیگیرد بلکه تاریخ، میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد.
این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که وضع بحران و جنگ همیشه نتیجه گزینش آزاد یک قوم نیست بلکه تحمیلی است. هیچ قومی نمیتواند به پیامدهای جایگاه جغرافیای سیاسی سرزمین خود تن در ندهد، اما میتواند با شناخت درست داده ها و با آگاهی از منطق آن خود را بر داده های «جغرافیای سیاسی» تحمیل کند. به دیگر سخن ایرانزمین با توجه به مکان خود در جغرافیای سیاسی نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرارنگیرد، اما با توجه به دائمی بودن تهدید و تجاوز میبایست اندیشه ای از «مدیریت بحران» پیدا می کرد که تا بتواند درد «ضعف طبیعی» خود را با آخرالدوای اراده معطوف به قدرت درمان کند.
@JavadTaba 🌲
🔹/channel/eshtadan
🌟 25 کانال خاص که نباید از دست بدی!
📖 اگه اهل مطالعه هستی و محتوای سطحی خستهت کرده، این لیست مال توئه!
📌 کلیک کن و وارد دنیای تازه شو:👇
🎁 /channel/addlist/noDqPtFLL6RkZmNk
📢فردوسی و شاهنامه در منظومههای پهلوانی، دینی و تاریخیِ پس از او / سجاد آیدنلو
🔸منظومههایی که پس از شاهنامه و غالباً به پیروی از آن، در زمینه های پهلوانی، دینی و تاریخی به نظم درآمدهاند، از مآخذِی هستند که کمتر مورد توجّه فردوسی شناسان است. حال آنکه سَرایندگانِ بیشترِ این آثار افزون بر تأثّرات فراوان زبانی، ادبی و اندیشگی از شاهنامه، به صورتهای گوناگون از فردوسی و شاهنامه نام بردهاند که گردآوری و بررسی مجموع این اشارات نکته های تازه و درخور بحثی درباره سرگذشت حکیم توس و نظم شاهنامه و نیز تلقیّات رایج نسبت به آن در فرهنگ ایران، پیشِ روی می نهد. نتیجه پژوهش در آن دسته از منظومه هایی که متن منقّحِ چاپی یا نسخه برگردان آنها قابل دسترسی است، زیر چند عنوان/ موضوع تقسیم بندی می شود.الف) ستایش و بزرگداشت فردوسی و شاهنامه که در اغلب این آثار دیده می شود و ویژگی عامّ فرهنگ و ادب ایران در همه ادوارِ پس از فردوسی است. ب) سرگذشت فردوسی و نظم شاهنامه که به پیروی از سنّت ادبی و تاریخی، ناظر بر برخی از افسانه های احوال فردوسی و چگونگی سَرایش شاهنامه است؛ ولی در این میان مواردی به سانِ نقش کرّامیان در شاهنامه سَرایی، داستان آمرزش و بهشتی شدن فردوسی به سبب بیتی توحیدی که به استناد دست نویسهای معتبر شاهنامه الحاقی است و انتساب عنوان/ صفت «مرد غازی» به فردوسی، از اشارات سزاوار توجّه است. ج) خرده گیری بر فردوسی و شاهنامه. در اینجا ایرادها و نقدها از چند منظر مختلف بیان شده است؛ از جمله: نشان دادن ضعفهای پهلوان اصلی شاهنامه رستم و برتری جهان پهلوان منظومه خویش بر او، ناخشنودی از سروده نشدنِ داستانی خاص از سوی فردوسی، اعتراض به انتقاد فردوسی بر سخن سست دقیقی، تعریض به مذهب و عقاید فردوسی، تاختن بر محتوای مغانه (ایران پیش از اسلامِ) شاهنامه در برابر منظومه های دینی و معرّفی فردوسی به عنوان ستاینده کافران و گبران) ادّعای برابری با فردوسی و برتری بر او.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
✍ سعید نفیسی (۱۲٧۴-۱۳۴۵)
🔹زبان یگانه وسیلۀ حفظ و بقای فکر مشترک است. ما ایرانیان به هیچ قیمتی نباید راضی شویم ملیت ما سست بشود، یا خدای ناخواسته در خطر بیفتد. باید همۀ همّ خود و مهمترین وظیفۀ ملی خود را حفظ زبان فارسی و توسعه و رواج آن بدانیم.
این موضوع حفظ و حراست و توسعه و تکمیل و رواج زبان فارسی که وظیفۀ فردفرد ما و بالاترین وظیفۀ ملی ماست راه بسیار ساده و روان و طبیعی دارد. ما پاسبان میوۀ هزار سال جانفشانیهای روانفرسای پدران بزرگوار خود هستیم.
🔹برگرفته از: سعید نفیسی، «حفظ زبان پارسی»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۲۹۳-۳۰۰.
@theapll
🔹/channel/eshtadan
📣 ۳۴ کانال طلایی برای عاشقان تاریخ و فرهنگ و ادبیات!
📚دنبال محتوای خاص و مفید هستید؟
👇کلیک کنید: این لیست مخصوص شماست!
📌 /channel/addlist/VWuWQfzwpCFkOTU8
🔍 یه نمونه کانال عالی هم این پایین هست، همین حالا ببینش!👇
هجدهم خردادماه، زادروز سعید نفیسی (۱۲٧۴-۱۳۴۵)
فردوسی و روحیات ایرانیان
در هر جای این دیار که پای فرزند آدمی باز شده باشد پهلوانان فردوسی نیز راه یافتهاند. بر فراز دروازههای شهر، بر در گرمابههای روستا، بر در زورخانهها، بر فراز قلعهها و حصارها رستم و دیو سفید و یا رستم و سهراب و یا رستم و اسفندیار و یا رستم و اشکبوس را نقش بستهاند. روی قالیها و قلمکارها یا روی ظروف سیمین و مسین و زرّین همهجا فردوسی اثری از خویش گذاشته است.
در معماری، در حجاری، در نقاشی، در موسیقی ایران، فردوسی مانند پهلوان باستانی خویش یکهتازی و کشورستانی میکند. در هر خانهای اگر یک نسخه از شاهنامۀ او نباشد نقشی از پهلوانان او است.
از قدیمترین زمان همواره معمول بوده است که برای شهنامۀ او مجالس و تصاویر میساختهاند و این تصاویر چنان با روح ملّت ایران توأم شده است که هرجا لازم آید که چیزی را نقش کنند صورت رستم و دیگر پهلوانان فردوسی لازم آن است. به همین جهت است که فردوسی در میان ملّت ایران مقامی دارد که هنوز هیچ سرایندهای را در میان قوم خویش آن مقام فراهم نشده است و شاید فراهم نگردد. هیچ گویندهای نتوانسته است مانند وی روحیّات ملّتی را سخرۀ خویش کند و هیچ شاعری چون وی نتوانسته است تمام آرزوهای چندین هزار سالۀ ملتی را در میان سخنان خود بپروراند. فردوسی تنها شاعر نیست، بلکه هزار سال است که فرمانروای روح ایرانی است. هزار سال است که در دلهای مردم ایران از شهری و بیابانگرد، از پیر و از جوان، از زن و از مرد، از خردسال و سالخورده پادشاهی میکند.
(سعید نفیسی، تهران، ۲ شهریور ۱۳۱۳)
#سعید_نفیسی
#فردوسی
#شاهنامه
@kheradsarayeferdowsi
🔹/channel/eshtadan
#دیک_دیویس:
🔸اگر نمیتوان با اتکا به جغرافیای شاهنامه به مفهومی روشن از هویت واحد ایرانی رسید باید ببینیم تلقی شاهنامه از نژاد و قومیت چیست زیرا چنانکه میدانیم یکی از دغدغه های اصلی شاهنامه که درباره آن بسیار سخن گفته اند مسألۀ «گوهر» و «نژاد» است. با وجود آنکه در سرتاسر شاهنامه گهگاه به اهمیت تبار و خاندان اشاره شده جزئیات داستانهای بخشهای اسطوره ای این منظومه به روشنی به ما می فهماند که هیچ مفهومی از خلوص نژادی وجود ندارد که بتوان آن را شرط لازم هویت ایرانی به شمار آورد.
🔸نگاهی به شاخص ترین شاهان و قهرمانان بخش اسطوره ای و داستانی شاهنامه برای اثبات این ادعا کافی است. کیخسرو شاخص ترین نمود شاه کامل در بخشهای ماقبل تاریخی شاهنامه یعنی پیش از حمله اسکندر از غرب به شمار میرود پدر کیخسرو سیاوش است و پدر سیاوش هم کیکاووس پادشاه ایران است اگر بخواهیم هویت ایرانی خالصی را دست کم در سلسله نسب پدری کیخسرو تا پدربزرگش جست و جو کنیم همه چیز خوب است اما سلسله نسب مادربزرگ پدری او به دختری می رسد که در اصل از توران گریخته و مدعی است که نسبش به گرسیوز و از آن طریق به افراسیاب پادشاه ،توران میرسد. اگر به سلسله نسب مادری کیخسرو نگاه کنیم به روشنی میبینیم که مادرش فرنگیس دختر افراسیاب است و با اینکه ما درباره مادر فرنگیس، یعنی مادربزرگ مادری کیخسرو، هیچ نمیدانیم به نظر میآید که او نیز از توران بوده است زیرا اگر ایرانی بود حتماً به صراحت بیان می شد. بدین سان کیخسرو که نمونۀ عالی و کامل شاه ایرانی در نیمه نخست شاهنامه محسوب می شود، تنها یکی از اجداد شناخته شده اش به طور مسلّم ایرانی است و سه تن دیگر از آنان تورانی هستند؛ یعنی از میان دشمنان دایمی ایران از زمان مرگ فریدون تا حملۀ اسکندر.
@shahnamehpajohan
🔸/channel/eshtadan
#دیک_دیویس:
در مواجهه با شاعری که در دوران کهن و در زمانه ای می زیسته که دین در زندگی اکثر مردم واقعیتی انکارناپذیر و فراگیر بوده و میتوان گفت همه جوانب زندگی انسان در محاصره امرونهی ها و شایست و ناشایستهای دینی قرار داشته است طبعا میتوان انتظار داشت شعرهایی بسراید که از پاداش و مجازات اخروی خبر دهند اما فردوسی با این که در چنین محیطی می زیسته به گونه ای شگفت به دین و مذهب به این معنا علاقه ای نشان نمیدهد. این دیدگاه ممکن است در نظر برخی خوانندگان بدعت آمیز جلوه کند زیرا فردوسی به حق به آن مشهور است که همواره در اشعارش با علاقه ای وسواس گونه به مسائل اخلاقی می پردازد و مکرراً به معضلات و تنگناهای مربوط به وظیفه صاحبان قدرت توجه میکند؛این دغدغه را به ویژه در داستان سیاوش و داستان اسفندیار به وضوح میتوان دید همچنین فردوسی شاعری است که سخت دلمشغول عدالت است؛ چنانکه یکی از مفسران نکته سنج شاهنامه را حماسه داد نامیده است. اما باید تأکید کنیم که دلمشغول بودن به مسائل اخلاقی و جست وجوی عدالت ضرورتاً مقتضی داشتن دیدگاهی دینی نیست. اخلاق و عدالت در اشعار فردوسی بیش از آنکه مرتبط با خدا باشد با انسان پیوند دارد.
🔸از کانال تلگرامی باشگاه شاهنامه پژوهان
/channel/eshtadan
📌بخشی از سخنان «چنگیز مولایی» در «بنیاد پژوهشی شهریار تبریز»
📎۱٠ خرداد ۱۴٠۴
🔹عدهای گاهی نمیتوانند به مسئلهای پاسخ دهند؛ بنابراین، بلافاصله آن را متوجه یکی از سلسلهها میکنند.
اگر به تاریخ نگاه کنیم، مسائل و اختلافات قومیتی در دورهی رضاشاه را همسایگان ایران به وجود آوردهاند! همان همسایه بود که برای ما فتنهی آذربایجان را به وجود آورد. بعدها هم که هیچ طَرفی از _فتنه انداختن و تفرقه انداختن بین ملت ایران _نبست، شروع کرد به ایجاد تقابل و #تفرقهی_زبانی و دم زدن از زبان مادری و از این قبیل مسائل!
🔹برای اینکه از این نفاقها به دور باشیم، بهتر است که هویت و #ملیت خودمان را بشناسیم.
🔹#زبان_فارسی، زبان مشترک همهی ما #ایرانیان است.
@Vatanyolii
/channel/eshtadan
یازدهم خرداد زادروز محمّدامین ریاحی
زبان ما و همسایگان ما
صاحباختیار زبان فارسی ما نیستیم. بلکه این زبان میراث مشترک همۀ اقوام فارسیزبان است. نیازی به گفتن نیست که تا یکی دو قرن پیش، یک زبان فارسی بیشتر وجود نداشت. زبان رودکی سمرقندی، عمعق بخارایی، مولوی بلخی، کسایی مروزی، سنایی غزنوی، مسعود سعد لاهوری، خسرو دهلوی، خاقانی شروانی، نظامی گنجهای، فضولی بغدادی، بیدل دهلوی با زبان فردوسی و سعدی و حافظ یکی بود و جز پارهای ویژگیهای سبکی که در سخن شاعران و نویسندگان همعصر در یک کشور هم مشاهده میشود، تفاوت مهمی میان زبان شعر آن جاودانگان نبود و نیست.
امروز هم شعر و ادب در سراسر این سرزمینها یکی است. اشکالی که هست در اصطلاحات علمی و فنی و اداری و تعبیرات مربوط به تمدن جدید است. در یکی دو قرن اخیر که رشتههای پیوند میان همزبانان ما گسسته بوده در هر منطقهای برای بیان مفاهیم جدید تعبیرات خاص دیگری از زبانهای فرنگی عاریه گرفتهاند یا از گنجینۀ لغات کهن انتخاب و معمول کردهاند و این چندگونگی اصطلاحات میان زبان برادران فاصله انداخته است و اگر این وضع ادامه یابد در آینده روزی خواهد رسید که فارسی و دری و تاجیکی واقعاً به صورت زبانهای جداگانه درخواهند آمد.
تا دیر نشده است برای بازبینی تعبیرات علمی و اداری و یکسان کردن آنها باید اقدام اساسی شود. راه کار تشکیل مجامع مشترک از دانشمندان و زبانشناسان کشورهای ذینفع است.
امروز ایران و افغانستان و تاجیکستان در تهیۀ کتابهای علمی مخصوصاً کتب مورد نیاز دانشگاهها در تنگنا هستند و عمدهترین مشکل فقر اصطلاحات علمی است. اگر روزی در مجامع مشترکی با شرکت دانشمندان افغانی و تاجیک وحدت اصطلاحات علمی تأمین گردد، این مشکل رفع خواهد شد. آن وقت کتابی که در هریک از این کشورها تألیف و چاپ میشود در تمام منطقه مورد استفاده خواهد بود.
امروز همۀ اقوام منطقه باید خود را مشترکاً وارث و مسئول حفظ و توسعۀ این زبان و فرهنگ بدانند و در تقویت بنیان آن بکوشند تا با همکاری همهجانبۀ آنها زبان فردوسی و رودکی و نظامی و مولوی جایگاه دیرین خود را در تمدن امروز جهان بازیابد. موفقیتهای معنوی بهدستآمده در این راه مقدمۀ دستاوردهای مادی و تقویت بنیان این جوامع و رفاه مردم آنها خواهد بود.
«زبان ما و زبان همسایگان»، محمّدامین ریاحی
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ، ج ۲، ص ۶۸۴-۶۸۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹/channel/eshtadan
مسئلهی جهانی شدن از ايران آغاز شده است و سخنگوی بارزِ اين فكر، شاهنامه و فردوسی است.
شاهنامه يک خطاب جهانی دارد، از همان ابتدا كه شروع میشود میگويد «به نام خداوند جان و خِرَد»، اين جامعترين و بالاترين تعريف در مورد خداوند است، برای اينكه كلّ بشر در هر نقطه از دنيا كه واجدِ جان و خرد است، به اين قوا نظر دارد.
فردوسی در ادامهی شاهنامه، در مورد آفرينش جهان، ستايش خرد، آبادانی جهان و بانيان تمدّن حرف میزند و اين خطاب جهانی است، و مخصوص يک قوم و ملّت و تمدّن نيست. موضوع شاهنامه نبرد بين نيكی و بدی است؛ يعنی يک امر جهانی كه در كلّ سرنوشت جهان جريان داشته است. اين موضوع به صورت يک فرهنگ جهانی در «عرفانِ ايرانی» جريان پيدا میكند. وقتی مثنوی مولوی را باز میكنيد میبينيد فراتر از همهی نظريّهها و باورها حركت میكند و يک هدفِ جهانی مورد نظر اوست، و اين ريشهاش برمیگردد به ايرانِ پيش از اسلام، و آنچه در روحيّهی ايرانی بوده، كه هميشه ديدش يک "ديدِ جهانی" است.
#ایران_و_جهان_از_نگاه_شاهنامه
@sarv_e_sokhangoo
/channel/eshtadan
🔵🔴 در ستایش یا در تخریب میراث فرهنگی ؟!
✍ مهرناز شهباز
هفته میراث فرهنگی شاید زمانی برای تجلیل از آنانی باشد که در مسیر دشوار حفاظت از تاریخ، فرهنگ و هویت این سرزمین گام برداشتهاند اما مراسمی که به این مناسبت در باغ جهانی چهلستون اصفهان برگزار شد، به جای آنکه محملی برای تقدیر از تلاشگران این حوزه باشد، به صحنهای برای انکار ارزشهای میراثی بدل شد.
در این جلسه حضور نداشتم اما با دیدن ویدئوهایی که توسط برخی بلاگرها و فعالان فضای مجازی منتشر شد، از شنیدن سخنان امام جمعه اصفهان متعجب و متأسف شدم و شاید باید بگویم خوشحالم که در آن فضا حضور نداشتم چراکه شنیدن جملاتی چون" اصفهان نیازی به هزار خانه تاریخی ندارد، ده، بیستای آنها را نگهدارید..." یا اینکه "میتوان روی ستونهای چهلستون رنگ کشید..." یا " مرمت سنگ مرمر آسیب دیده مسجد جامع ضرورتی ندارد و میتوان نمونه جدید و بهتر تراشید..." برای هر خبرنگار حوزه میراثفرهنگی دردناک و نگرانکننده است.
این سخنان نه تنها فاقد پشتوانه کارشناسی است، بلکه با روح و هدف هفته پاسداشت میراث فرهنگی در تضاد آشکار بود؛گویی در مراسمی که باید پاسدار هویت باشد، تریبون در اختیار کسی قرار گرفته که بهجای تأکید بر حفظ، مسیر حذف را مشروع جلوه میدهد.
از کسی که در حوزه دین صاحبنظر است، انتظار میرود در زمینهای که تخصص ندارد، با احتیاط سخن بگوید؛ نه اینکه با ادبیاتی طعنهآمیز و سهلانگارانه، به میراثی بتازد که ستونهای تاریخ و فرهنگ این سرزمین را شکل دادهاند.
در دورانی که اصفهان با بحرانهای زیستمحیطی، فرونشست زمین مواجه است، حفظ میراث فرهنگی نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی حیاتی است. گردشگری یکی از معدود مسیرهای نجاتبخش برای این شهر است و این صنعت بر شانههای همین خانهها و بافتهای تاریخی ایستاده است. حذف تدریجی این شناسنامهها، یعنی بریدن ریشههای فرهنگی و اقتصادی آینده اصفهان.
جای تأسف است که در مراسمی که قرار بود تکریم تلاشگران عرصه میراث باشد، سخنانی به گوش رسید که نهتنها حمایتی از آنان نبود، بلکه تمام زحماتشان را به سخره گرفت. بدتر از آن، اینکه چنین اظهار نظرهایی از سوی فردی صورت میگیرد که نهتنها تخصصی در این حوزه ندارد، بلکه انتظار میرود در جایگاه خود، پاسدار هویت و تاریخ این سرزمین باشد، نه منتقد بیپایه آن.
خانههای تاریخی اصفهان، نشانههای زیسته مردم این شهرند؛ آنها سندهای زندهای هستند از فرهنگ، معماری، و زیست شهری در ادوار مختلف. کماهمیت جلوهدادن این خانهها، تنها زمینهساز تسریع روند تخریب و بیتوجهی به بافت تاریخی نیست، بلکه نوعی بیحرمتی به حافظه جمعی مردمی است که با این فضاها زیستهاند و نفس کشیدهاند؛ بیحرمتی به کارشناسان، کنشگران و حافظان دغدعهمند میراث فرهنگیست.
میراث فرهنگی، کالایی مصرفی نیست که با نمونه تازه جایگزین شود. اگر به خود اجازه میدهیم سنگی از صفه یا ستونی از چهلستون را با نمونهای نو تعویض کنیم، به همان سادگی میتوان هویت یک شهر را هم تعویض کرد و آیا ما آمادگی آن را داریم که هویتمان را از نو تراش دهیم؟
هزار افسوس؛ هزار افسوس!
امید که به جای حذف صداهای تخصصی و گشودن تریبون برای اظهارنظرهای غیرکارشناسی، جایگاه واقعی حفاظت از میراث تاریخی اصفهان را حفظ کنیم؛ چراکه شهر تاریخی، تاریخی باقی نمیماند اگر از درون تهی شود.
🌍 @TahlilZamane
🔸/channel/eshtadan
#دکنر_محمد_امین_ریاحی:
▪️فردوسی رهبر فکری و معلم بزرگ ملت ایران است
اگر فردوسی را تنها به عنوان شاعر بزرگ و حتی بزرگترین شاعر ایران بشناسیم، قدر او را درست نشناخته ایم و حق او را ادا نکرده ایم. فردوسی نه تنها بزرگترین شاعر ایران بلکه حکیم و متفکری بزرگ و رهبر فکری و معلم بزرگ ملت ایران، و استواری بخش زبان فارسی، و یگانگی بخش ملت ایران، و جاودانگی بخش آزادی و استقلال ایران است و شاهنامه او معرف ملت ایران به عنوان ملتی با فرهنگ والای باستانی و مایه عزت و اعتبار ایران در انظار جهانیان است.
@shahnamehpajohan
🔸/channel/eshtadan