زبان انگلیسی را سریع و آسان بیاموزید! اصطلاحات،مکالمه،داستان،نکات گرامی،لغات همراه با فایل های صوتی و کلیپ های آموزشی. ارتباط با آدمین جهت تبادل،ترجمه،تدریس در فضایمجازی و تبلیغات با قیمت مناسب.
💢Grammar
⭕️ The difference between "on time & in time"
🧚♂🔤🧚♀
🌟 با عضویت در لیست تلگرامی جامع آموزش زبان زیر عضو بی نظیرترین و کامل ترین مجموعه آموزش زبان انگلیسی تلگرامی شوید:⬇️⬇️
🌟 پادکست، کوییز، گرامر، آیلتس، تافل، ویدیو، آموزش زبان به کودکان، اصطلاحات انگلیسی، زبان کنکور و ... :⬇️⬇️
✅تخفیف باور نکردنی تابستانی داریم
فقط تا امشب
✈️اگر میخوای انگلیسی رو شروع کنی و 6️⃣ ماهه پروندهاش رو ببندی عدد 6️⃣ رو به آیدی زیر بفرست⬇️
http://T.me/Reza_Arashnia_admin
🔺آموزش حرفه ای انگلیسی برای تمام سطوح به صورت کاملا رایگان!
بزرگترین کانال زبان کشور🏴🏴🏴
بی نیاز از کلاس!
دیگه پول به کلاس زبان نده ازینجا رایگان یاد بگیر :)👇⬇️⬇️⬇️👇👇
↲عضویت↳
↲عضویت↳
↲عضویت↳
↲عضویت↳
↲عضویت↳
❌ عضویت محدود ❌
✈️اگر میخوای انگلیسی رو شروع کنی و 6️⃣ ماهه پروندهاش رو ببندی عدد 9️⃣ رو به آیدی زیر بفرست⬇️
http://T.me/Reza_Arashnia_admin
اصطلاحات مربوط به دانشگاه و محوطهی دانشگاه (مناسب برای لیسنیگ و اسپیکینگ):
Audit: to go to a class or educational course for pleasure or interest, without being tested or receiving a qualification at the end
(كلاس) مستمع آزاد بودن
I audited Dr. Hooshyar's class.
در كلاس دكتر هوشيار به طور مستمعآزاد شركت كردم.
As a senior citizen, he is allowed to audit university classes.
__________________________
Call/Take the roll: If you take/call the roll, you read aloud the names of all the people on the list to make certain that they are present
حضور غیاب کردن
The teacher called the roll to see if any students were absent.
معلم حضور غیاب کرد تا ببنید آیا کسی از دانشآموزان غایب است.
#campus_vocabulary
راههای بازگو کردن یک جمله:
1. this means that
این امر/مسئله/موضوع یعنی...
• Computer technology is constantly being improved. This means that the computer that you have just bought will probably be out of date in only a few months' time.
تکنولوژی کامپیوتر دائماً در حال بهبود یافتن است. این امر یعنی کامپیوتری که تازه خریدی احتمالاً در مدت چند ماه قدیمی میشود.
نکته 1: این ساختار در ابتدای جمله استفاده میشود.
2. which means that
که این امر/مسئله/موضوع یعنی...
• There is a shortage of hospital doctors, which means that patients often have to wait a long time for treatment.
کمبود دکتر در بیمارستان وجود دارد، که این امر یعنی مریضها معمولاً باید زمان زیادی برای درمان منتظر بمانند.
نکته 2: قبل از این ساختار کاما بکار میرود.
3. that is
یعنی [برای افزودن چیزی به متن]
• The book is about art in the modern period, that is, art since 1900.
این کتاب دربارهی هنر در عصر مدرن است؛ یعنی هنر از سال 1900 به بعد.
• Her son suffers from Attention Deficit Hyperactivity Disorder. That is, he finds it difficult to pay attention or stay quiet for more than a short period of time.
4. in other words
به بیان/زبان دیگر
• Average incomes fell, while the incomes of the top 20 percent of the population
increased. In other words, the rich got richer.
میانگین درآمد پایین آمد، در حالی که درآمد 20 درصدِ بالای جمعیت افزایش یافت. به بیان دیگر، پولدارها، پولدارتر شدند.
5. to put it another way
به بیان/زبان دیگر
• Using this software would offer a 15% saving in space. To put it another way, this will mean an extra 12Gb free on an 80Gb disk.
استفاده کردن از این نرمافزار سبب 15% صرفهجویی در فضا میشود. به زبان دیگر، این یعنی 12 گیگابایتِ اضافه در یک دیسک 80 گیگابایتی.
6. to put it simply
به بیان/زبان سادهتر
• What the treatment aims to do, to put it simply, is to make the skin grow back over the wound.
به زبان سادهتر، کاری که درمان قرار است انجام دهد این است که سبب رشد پوست روی زخم شود.
• A romantic novel should demand a certain level of emotional involvement on the part of the reader. To put it simply, the novel should not just describe a love relationship; it should allow the reader to participate in it.
#vocabulary
کلماتی که به معنی «نظر و عقیده» هستند:
1. opinion
We were invited to give our opinions about how the work should be done.
ما دعوت شدیم تا نظراتمان را در مورد اینکه کار چگونه باید انجام شود بدهیم.
2. view
She has strong views about education.
In my view, footballers are paid too much.
به نظر من، فوتبالیستها بیشازحد پول میگیرند.
3. point of view
From a farmer’s point of view, foxes are a nuisance.
از نظر کشاورزان، روباهها مزاحم هستند.
4. position
The party has changed its position on nuclear weapons.
حزب نظرش را در مورد سلاحهای اتمی تغییر داد.
5. attitude
نگرش، دیدگاه
My parents and I have very different attitudes to life.
من و والدینم دیدگاههای خیلی متفاوتی نسبت به زندگی داریم.
6. stance
The President has adopted a tough stance on terrorism.
رئیس جمهور دیدگاه بسیار محکم و غیرقابلانعطافی نسبت به تروریسم دارد.
7. perspective
A child can only see see the world from his or her own perspective.
بچهها دنیا را فقط از دیدگاه خودشان میتوانند ببینند.
8. outlook
Despite her health problems, she has a positive outlook.
علیرغم بیماریش، نگرش بسیار مثبتی داشت.
9. line
Journalists are often too willing to accept the official line (= the opinion that a government states officially).
He found it hard to accept the party line (=the official opinion of a political party) on every issue.
برای او پذیرفتن خط فکری حزب برای هر موضوع سخت بود.
10. angle
We’re approaching the issue from many different angles.
ما از زوایای مختلف داریم به این موضوع میپردازیم.
#vocabulary
🔵تدریس فوقالعاده "نوک زبونمه" با فیلم مکمل رو ببین و از یادگیری لذت ببر‼️
🟣ما بهت اطمینان میدیم که زبان انگلیسی رو خیلی راحت و اصولی یاد میگیری ‼️
🟣میخوای یادگیری زبان رو شروع کنی ولی نمیدونی از کجا برای شروع نام و شماره تماست رو به آی دی زیر بفرست و منتظر تماس مشاوران ما باش ‼️
🟣 @Reza_Arashnia_admin
🟣 @Reza_Arashnia_admin
کلماتی که به معنی «تخریب کردن، ویران کردن» هستند:
1. destroy
• The earthquake almost completely destroyed the city.
زلزله تقریباً شهر را بطور کامل نابود کرد.
• The twin towers were destroyed in a terrorist attack.
2. devastate
• The country’s economy has been devastated by years of fighting.
اقتصاد کشور بدلیل سالها جنگیدن نابود شده است.
• Allied bombings in 1943 devastated the city.
3. demolish
• The plane crashed into a suburb of Paris, demolishing several buildings.
هواپیما به حومهی شهر پاریس برخورد کرد، که این امر چندین ساختمان را ویران کرد.
• The original 15th century house was demolished in Victorian times.
4. flatten
• The town centre was flattened by a 500 lb bomb.
مرکز شهر با یک بمب 500 پوندی ویران شد (با خاک یکسان شد).
5. wreck
داغون کردن، نابود کردن (معمولاً برای ساختمان یا اتاق)
• The toilets had been wrecked by vandals.
دستشوییها توسط خرابکاران نابود شده بودند.
• They just wrecked the place.
6. obliterate
• The nuclear blast obliterated most of Hiroshima.
انفجار هستهای بیشترِ هیروشیما را نابود کرد.
7. reduce sth to ruins/rubble/ashes
کاملاً ویران کردن، به خرابه/آوار/خاکستر تبدیل کردن
• The town was reduced to rubble in the First World War.
در جنگ جهانی اول، شهر به آوار تبدیل شد.
8. ruin
• The new houses will ruin the view.
خانههای جدید منظره را خراب خواهند کرد.
• Fungus may ruin the crop.
9. annihilate
• An atomic bomb can annihilate a city.
بمب اتمى مىتواند شهرى را نابود كند.
People were afraid of the possibility of global annihilation.
#vocabulary
#word_choice
اشتباه رایج در استفاده از کلمهی born:
واژه born شکل سوم فعل bear است که یکی از معانی این فعل "زاییدن، به دنیا آوردن" است. بنابراین برای بیان اینکه در جایی متولد شدهایم، باید از این فعل بصورت مجهول (نه معلوم) استفاده کنیم. با توجه به این توضیحات، جملهی زیر اشتباه است:
× My name is Ali Sariat and I born in Tehran.
شکل صحیح جملهی گفتهشده 👇
My name is Ali Sariat and I was born in Tehran.
be born
متولد شدن
The baby was born in the middle of the night.
آن بچه در نیمه شب به دنیا آمد.
It was the first time I'd actually watched a child being born.
این اولین بار بود که متولد شدن یک بچه را میدیدم.
نکته: فعل bear بصورت was/were born استفاده میشود، نه بصورت have/has been born. پس جملهی زیر اشتباه است:
× I have been born in a town just outside Paris.
شکل صحیح جملهی گفتهشده 👇
I was born in a town just outside Paris.
من در شهری خارج از پاریس به دنیا آمدم.
I'll never forget the day when the seven puppies were born.
دو جملهی زیر صحیح هستند 👇
I was born.
They were born.
اما دو جملهی زیر غلط هستند:
× I have been born.
× I am born.
#grammar
#common_mistake
ضربالمثلهایی که درباره "تحصیل، دانش و تجربه" هستند:
1. “If you are planning for a year, sow rice; if you are planning for a decade, plant trees; if you are planning for a lifetime, educate people”
(یک ضرب المثل چینی است)
اگر برای یک سال برنامهریزی میکنی، برنج بکار؛ اگر برای یک دهه برنامهریزی میکنی، درخت بکار؛ اگر برای یک عمر برنامهریزی میکنی، مردم را باسواد کن.
-نمونهی این ضربالمثل در رایتنگ مربوط به school change بکار رفته است.
#sample_writing
2. Education is the most powerful weapon we can use to change the world.
تحصیلات قویترین سلاحی است که میتوانیم برای تغییر دنیا استفاده کنیم.
3. “Live as if you were to die tomorrow. Learn as if you were to live forever.”
Mahatma Gandhi
جوری زندگی کن که انگار قرار است فردا بمیری. جوری یاد بگیر که انگار قرار است همواره زنده باشی.
4. “Give a man a fish, feed him for a day; teach a man to fish, feed them for a lifetime.”
به انسان یک ماهی بده، یک روز او را سیر کن؛ به انسان ماهیگیری یاد بده، یک عمر او را سیر کن.
5. Never too old to learn
برای آموختن هیچ وقت دیر نیست.
6. A little knowledge is a dangerous thing.
دانش اندک چیزی خطرناکی است.
7. Knowledge is power
دانش قدرت است.
8. The pen is mightier than the sword.
قلم از شمشیر قدرتمندتر است.
9. Experience is the best teacher.
تجربه بهترین معلم است.
10. Wisdom is better than strength.
آدمی را عقل میباید نه زور (عقل بهتر از قدرت است).
#proverb
املای درست کلماتی که بطور رایج اشتباه نوشته میشوند. توجه به نگارش صحیح این کلمات در بخش رایتینگ بسیار مهم است.
most commonly misspelled words 👇
#review
برخی کلمات مانند human هم نقش اسم و هم نقش صفت دارند و بنابراین s' نمیگیرند:
Human error/mind/body/knowledge (× human's ×)
بنابراین عبارات human's life/error/mind/body و عبارات مشابه غلط هستند.
the essence of human life
ماهیت زندگی انسان
The human body is composed of about 60% water.
بدن انسان از حدود 60% آب تشکیل شده است.
The meat was declared unfit for human consumption.
آن گوشت برای مصرف انسان نامناسب اعلام شد.
Harsh environments are unfit for human habitation.
محیطهای دارای آب و هوای بد برای سکونت انسان نامناسباند.
Fundamental human rights
حقوق اساسی بشر
human societies
جوامع بشرى
in the course of human history
در طول تاريخ بشر
#grammar
#common_mistake
ضربالمثلهایی که دربارهی "تجربه و سفر" هستند (مناسب برای استفاده در رایتینگ و اسپیکینگ):
1. The only source of knowledge is experience.
تنها منبع دانش تجربه است.
(Albert Einstein)
2. The world is a book, and those who do not travel read only a page.
دنیا یک کتاب است و کسانی که سفر نمیکنند، فقط یک صفحه از این کتاب را میخوانند.
Saint Augustine
3. live and learn
زندگی کن و از تجاربت درس بگیر
= try to profit by our mistake
سعی کن از اشتباهاتت سود ببری
John didn't know he should water his house-plants a little extra in the dry winter months. When they all died, he said, "Live and learn."
4. Years teach us more than books
سالها بیشتر از کتابها به ما درس میدهند (اهمیت تجربه).
#proverb
🌟هر ترم کلاس زبان حداقل 1 میلیونه‼️
ولی ازینجا میتونی رایگان تو مدت زمان کمتر انگلیسی یاد بگیری ✅
➪ 𝙹𝙾𝙸𝙽 ✅
➪ 𝙹𝙾𝙸𝙽✅
➪ 𝙹𝙾𝙸𝙽✅
➪ 𝙹𝙾𝙸𝙽✅
➪ 𝙹𝙾𝙸𝙽✅
❌ عضویت محدود ❌
میدونستی برای مهاجرت فقط کافیه انگلیسیت خوب باشه تا بتونی شغل مناسب گیر بیاری و اقامت بگیری؟🔴😀
Читать полностью…میدونستی برای مهاجرت فقط کافیه انگلیسیت خوب باشه تا بتونی شغل مناسب گیر بیاری و اقامت بگیری؟🔴😀
Читать полностью…کلماتی که به معنی "اوج و قلهی چیزی" هستند
1. zenith
• In the 1860s, Tolstoy was at the zenith of his achievement.
در دههی 1860،تولستوی در اوج موفقیتش بود.
• His career reached its zenith in the 1960s.
2. peak
• The bird sat on the peak of the shingled roof
پرنده روى بلندی شيروانى نشست.
• Traffic reaches its peak between 8 and 9 in the morning.
• the peaks and troughs of married life
فراز و فرودهای زندگی متاهلی
3. acme
• To act on this world-famous stage is surely the acme of any actor's career.
ایفای نقش کردن بر روی این صحنهی مشهور، بدون شک اوج فعالیت هر بازیگری است.
4. pinnacle
• By the age of thirty-two she had reached the pinnacle of her career.
تا قبل از 32 سالگی، او بخ اوج فعالیت کاری رسیده بود.
• The pinnacles of the Himalayas were visible above the clouds.
قلهی هیمالیا از بالای ابرها پیدا بود.
5. apex
the apex of the roof/triangle/mountain
راس/بالاترین نقطهی سقف/مثلث/کوه
At the apex of the party was its central committee.
کمیتهی مرکزی در مهمترین بخش حزب قرار داشت.
6. crest
It took us over an hour to reach the crest of the hill.
رسیدن به بالای تپه بیش از یک ساعت طول کشید.
7. summit
We were standing at the summit of the highest mountain in India.
ما در قلهی بلندترین کوه در هند ایستاده بودیم.
His election as President represented the summit of his career.
انتخاب او بعنوان رئیسجمهور، اوج دورهی کاری او بود.
8. climax
The festival reaches/comes to its climax with the traditional boat-burning ceremony.
جشنواره با مراسم سنتیِ boat-burning به اوجِ خودش رسید.
9. prime
He was barely 30 and in the prime of (his) life.
او بهسختی 30 سالش بود و در اوج زندگی خودش قرار داشت.
#vocabulary
Besides, except, other than, and apart from
1. besides
این کلمه یعنی "علاوه بر"
Besides mathematics, we have to learn physics and chemistry.
علاوه بر ریاضی، باید فیزیک و شیمی یاد بگیریم (3 درس باید یاد بگیریم)
2. except
این کلمه یعنی "بجز"
He can play all musical instruments except the flute.
او میتواند تمام سازها بجز فلوت را بنوازد (فوت جزو سازهایی که بلد است، نیست)
3. apart from/other than
این دو عبارت هر دو معنی گفتهشده را دارند و معنی آنها را از متن باید فهمید. یعنی "علاوه بر" یا "بجز"
Apart from/Other than mathematics, we have to learn physics and chemistry.
علاوه بر ریاضی، باید فیزیک و شیمی یاد بگیریم (3 درس باید یاد بگیریم)
He can play all musical instruments apart from/other than the flute.
او میتواند تمام سازها بجز فلوت را بنوازد (فوت جزو سازهایی که بلد است، نیست)
#vocabulary
قبل از بعضی اصطلاحات که با next, last, this, that, one, every, each, some, any, all شروع میشوند، از حرف اضافه استفاده نمیشود؛ بنابراین جملهی زیر اشتباه است:
× See you on next Sunday.
شکل صحیح جملهی گفتهشده 👇
See you next Sunday.
جملهی غلط:
× Come on any day you like.
شکل صحیح 👇
Come any day you like.
جملهی غلط:
× The party lasted for all night.
شکل اصلاحشدهی جملهی گفتهشده 👇
The party lasted all night.
#grammar
🔵تدریس پر انرژی "به نمایندگی از شما" با فیلم مکمل رو ببین و از یادگیری لذت ببر
🔵برای شروع فقط کافیه نام و شماره تماست رو به آیدی زیر بفرستی و منتظر تماس مشاوران ما باشی ✅
👇
⭐️ @Reza_Arashnia_admin
کلماتی که معادل "مانع شدن" هستند:
1. foil
• Customs officials foiled an attempt to smuggle the paintings out of the country.
مقامات گمرک تلاش برای قاچاق کردن نقاشیها از کشور را نقش بر آب کردند.
• Their escape attempt was foiled.
2. impede
• Although he's shy, it certainly hasn't impeded his career in any way.
اگرچه او خجالتی است، این امر کارش را به هیچ وجه مختل نکرده است.
• Work on the building was impeded by severe weather.
3. hamper
• Our efforts were severely hampered by a lack of money.
تلاشهای ما بخاطر کبود پول بشدت مختل شده است.
• Millions of mothers are hampered in their careers by lack of adequate childcare.
4. obstruct
• They were charged with obstructing the police in the course of their duty.
آنها متهم به ممانعت از پلیس برای انجام وظیفه شدهاند.
• Terrorists were attempting to obstruct the peace process.
5. thwart
• His ambition to be a painter was thwarted by poor eyesight.
جاهطلبی او برای نقاش شدن بهدلیل بینایی ضعیف بینتیجه ماند.
• It is claimed that the authorities had thwarted the plans at the last minute.
6. prevent
• His disability prevents him (from) driving.
معلولیت مانع رانندگی او میشود.
• The law has done little to prevent racial discrimination and inequality.
#vocabulary
#word_choice
اشتباه رایج
Fewer Vs Less
برای بیان مقدار کمتر (چیزی که غیرقابلشمارش باشد) از less و برای بیان تعداد کمتر (چیزی که قابلشمارش باشد) از fewer استفاده میشود. بنابراین جملهی زیر اشتباه است:
If there were less cars on the roads, there would be less accidents.
شکل صحیح جملهی گفتهشده 👇
• If there were fewer cars on the roads, there would be fewer accidents.
اگر ماشینهای کمتری در جادهها باشند، تصادفات کمتر خواهد بود.
• Less traffic would mean fewer accidents.
ترافیک کمتر یعنی تصادفات کمتر.
• There were fewer children in the class than expected.
تعداد دانش آموزانِ داخل کلاس کمتر از حد انتظار بود.
• We did less work today than yesterday.
ما امروز نسبت به دیروز کمتر کار کردیم.
#grammar
#common_mistake
کلماتی که برای بیان "قصد و هدف" بکار میروند:
1. aim
• The main aim of the study is to investigate the way in which young people deal with the stress of exams.
هدف اصلی مطالعه بررسی روشی است که از طریق آن، افراد جوان با استرس امتحان کنار میآیند.
• A cure for cancer is our ultimate aim.
درمان سرطان هدف نهایی (بالاترین هدف) ماست.
2. purpose
• He did not tell them about the purpose of his visit.
او به آنها درمورد هدف ملاقاتش چیزی نگفت.
• The main purpose of education is to help people to lead satisfying and productive lives.
هدف اصلی تحصیل، کمک کردن به مردم برای داشتن زندگی رضایتبخش و مفید است.
3. objective
• The principal objective of any company is to make money for its shareholders.
هدف اصلی هر شرکتی، بدست آوردن پول برای سهامدارانش است.
• The government is unlikely to achieve its long-term objective of cutting CO2
emissions.
احتمال دستیابی دولت به هدف درازمدتش که کاهش آزادسازی CO2 است، کم است.
4. goal
• The company's long-term goal is to be the market leader in this type of technology.
هدف درازمدت شرکت، پیشتاز بودن در بازار این نوع فناوری است.
• World leaders have set themselves the goal of getting rid of child poverty.
رهبران جهان هدف پایان بخشیدن به فقر کودکان را برای خود تعیین کردهاند.
5. target
• The University is expected to reach its target of 5000 students next September.
از دانشگاه انتظار میرود که سپتامبر آینده به هدف 5000 دانشآموزش برسد.
• They failed to meet their target of having a computer in every classroom.
آنها نتوانستند به هدف داشتن یک کامپیوتر در هر کلاس دست یابند.
6. intention
• She went to Hollywood with the intention of starting a career in movies.
او با هدف شروع کردن کارش در عرصهی فیلم، وارد هالیوود شد.
• The reader can never be 100% sure of the writer's original intentions.
خواننده هیچوقت نمیتواند 100% مطمئن از اهداف اولیهی نویسنده باشد.
7. the point
• The point of the experiment is to show how different metals react with oxygen.
هدف آزمایش این است که نشان دهد فلزات مختلف چگونه با اکسیژن واکنش میدهند.
• He felt that his critics were completely missing the point.
او احساس کرد منتقدانش کاملاً هدف (نکته) را فراموش کردهاند.
8. ends
اهداف (معمولاً اهداف بد و نامناسب)
• Several politicians were accused of trying to exploit the situation for their own ends.
چندین سیاستمدار متهم به تلاش برای سوء استفاده از موقعیت برای [دستیابی به] اهدافشان شدند.
• The terrorists will do almost anything to achieve their ends.
تروریستها برای دستیابی به اهدافشان تقریباً هر کاری میکنند.
#vocabulary
#word_choice
نحوهی پرفریز و تبدیل قید به صفت:
adv + adj <=> adj + noun
اگر قرار باشد از قید، صفت و اسم بطور همزمان استفاده کنیم، ترتیب آنها بصورت
adv + adj + noun
باید باشد. اما میتوانیم از "قید + صفت" یا "صفت + اسم" با معنی تقریباً معادل استفاده کنیم. مثال:
1. socially competent <=> social competence
از نظر اجتماعی دارای صلاحیت
صلاحیت اجتماعی
• Research shows that students with social competence often do better academically.
تحقیق نشان میدهد دانشآموزان دارای صلاحیت اجتماعی معمولاً از نظر آکادمیک عملکرد بهتری دارند.
• Studies show that students who are not socially competent are more likely to experience peer rejection compared to their socially competent peers.
مطالعات نشان میدهند احتمال طرد شدن دانشآموزانی که از نظر اجتماعی شایسته نیستند (صلاحیت ندارند)، نسبت به همنوعانشان که از نظر اجتماعی شایسته هستند، بیشتر است.
2. economically justifiable/stable <=> economic justification/stability
از نظر اقتصادی توجیهپذیر/با ثبات
توجیه/ثبات اقتصادی
• This means they are both economically justifiable in some cases and in some cases, they are not.
این یعنی هر دو در برخی موارد از نظر اقتصادی توجیهپذیر هستند و در برخی موارد نه.
3. mentally retarded <=> mental retardation
از نظر ذهنی عقبمانده
عقبماندگی ذهنی
• In general, mentally retarded children reach developmental milestones such as walking and talking much later than the general population.
بطور کلی، کودکانی که از نظر ذهنی عقبمانده هستند، خیلی دیرتر از دیگران به مراحل مهم رشد مانند راه رفتن و صحبت کردن میرسند.
• The topic describes issues related to mental retardation.
این موضوع موضوعاتی که مرتبط با عقبماندگی ذهنی هستند را توصیف میکند.
4. economically/financially/technically feasible/viable <=> economic/financial/technical feasibility/viability
از نظر اقتصادی/مالی/تخصصی امکانپذیر
امکانپذيری اقتصادی/مالی/تخصصی
5. politically mature/correct <=> political maturity/correctness
بالغ از نظر سیاسی
بلوغ سیاسی
• A politically mature person votes after a careful consideration of what is at stake both for herself and for her country.
یک شخص بالغ از نظر سیاسی پس از بررسی دقیق چیزهایی که برای خودش و کشورش در معرض خطر است، رای میدهد.
• Political maturity is something which is rare to find in the political scenario of many countries.
بلوغ سیاسی چیزی است که در جریان سیاسی بسیاری از کشورها یافته نمیشود.
#grammar
اشتباه رایج:
حروف ربط جفتی یا زوجی (Correlative Conjunctions)، یک جفت حرف ربط هستند که کلمات، عبارات و جمله وارهها را بهم وصل میکنند. رایجترین حروف ربط زوجی شامل موارد زیر میشوند:
both … and
either … or
neither … nor
not only … but also
whether … or
عناصری که توسط حروف ربط جفتی بهم وصل میشوند به لحاظ گرامری باید دارای ساختار موازی (همسان) باشند؛ یعنی هر دو طرف آن اسم، صفت، فعل، قید و... باشد:
جملهی نادرست:
The car either dashed against a dog or a goat. (verb-noun)
شکل صحیح جملهی گفتهشده 👇
• The car dashed against either a dog or a goat. (noun-noun)
جملهی نادرست:
× Neither he would eat nor allow us to eat. (noun-verb)
شکل صحیح جملهی گفتهشده 👇
• He would neither eat nor allow us to eat. (verb-verb)
جملهی نادرست:
× Neither he smokes nor drinks. (noun-verb)
شکل صحیح جملهی گفتهشده 👇
• He neither smokes nor drinks. (verb-verb)
#grammar
#common_mistake
میدونستی برای مهاجرت فقط کافیه انگلیسیت خوب باشه تا بتونی شغل مناسب گیر بیاری و اقامت بگیری؟🤤👆🏻
Читать полностью…زمان گذشته کامل (ماضی بعید) Past Perfect Tense
طرز ساختن:
اسم مفعول (قسمت سوم فعل)
+had
+فاعل
موارد استعمال:
1- بیان کاری که در گذشته قبل از گذشته دیگر انجام گرفته است:
When we got to the station, the train had left.
2- بیان کاری که قبل از زمانی در گذشته انجام گرفته است:
They had finished the work before noon.
تبصره_ گاهی فعل زمان گذشته (مورد اول) و یا قید زمان گذشته(مورد دوم) از جمله حذف می شود ولی شنونده از مضمون سخن بدان پی می برد:
I had seen him (before I left the school).
3- بعد از حرف ربط قیدی مانند unless , if و سایر ادوات شرط برای بیان فرض گذشته به کار می رود:
If he had come earlier, he would have seen the doctor.
زمان گذشته استمراری (ماضی استمراری)
Past Continuous Tense
طرز ساختن:
فعل با ing +
was
+ فاعل
were
موارد استعمال:
1- کاری که در گذشته ادامه داشته و همزمان با آن کار دیگری صورت گیرد:
We were reading newspaper when the telephone rang.
2- کاری که در گذشته معین مدتی ادامه داشته است:
He was swimming at 3 o'clock yesterday.
3- کارهایی که همزمان با هم در گذشته مدتی ادامه داشته است:
When we were playing chess, my father was watching television.
4- کارهایی که در طول زمان معین در گذشته ادامه داشته است:
All last month we were visiting round Europe.