drbahmanmoshfeghi | Неотсортированное

Telegram-канал drbahmanmoshfeghi - Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

-

طبیب عشق منم باده ده که این معجون/ فراغت آردو اندیشه ی خطا ببرد

Подписаться на канал

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

شب های زمستان کرونایی، بیش ازهرزمستانی،کتاب خواندن لذت بخش و آموزنده است.
برگزیده داستانهای شاهنامه.
عنوان فوق نام کتابی است درسال 1353 از سوی بنگاه ترجمه ونشر کتاب به کوشش ِ احسان یار شاطر روانه ی بازار کتاب شده است. به حدی این کتاب دلچسب و خواندنی است که اینروز ها به باز خوانی آن دست زدم.دریغم آمد که بخش هایی از آنرا به تدریج دراختیار اهالی کتاب و کتابخوانی،بخصوص جوانان عزیز میهن ما قرار ندهم.
بخش اول :
مقدمه- حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعرِ پرآوازه ی میهن ما نقل کرده است که از زمانهای باستان درایران کتابی بود پر از داستانهای گوناگون و سرگذشت شاهان و دلاوران ایران را درآن گرد آورده بودند.بعد از حمله ی اعراب به ایران آن کتاب هم پراکنده شد، اما پاره ای ازموبدان در گوشه و کنارآن کتاب را نگهداشتند وگروهی از موبدان سالخورده نزد بزرگ مردی جمع شدند و تاریخ باستانی ایران را برزبان آوردند و دلِ شنوندگان از شکوه گذشته ی ایران شاد شد و گفته های آنان بصورت کتابی درآمد، ابتداء دقیقی شاعر معروف تصمیم گرفت آن روایت ها را به شعر درآورد ولی عمرش وفا نکرد تا اینکه فردوسی طوسی به کاری بزرگ وماندگار دست زد ودر زمان سلطان محمود غزنوی به سرودن آن روایت های با ستان به نظم، شاهنامه را بنیاد نهاد :
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند.
نخستین شاهان.
در آغاز مردم از فرهنگ وتمدن بهره ای نداشتند و پراکنده می زیستند.نحستین کسی که برمردم سَروَر شد و آیین پادشاهی آورد" کیومرث " بود. نخستین روز بهار که آغاز جوان شدنِ گیتی بود برتخت نشست. در آن زمان زندگی ساده و بی پیرایه بود. مردم جامه را نمی شناختند و خورشهای گوناگون را نمی دانستند. " کیومرث " درکوه خانه داشت وخود وکسانش پوست پلنگ را برتن می کردند.اما" کیومرث" ، فرّ ایزدی و نیروی بسیار داشت ومردمان وجانوران، همه فرمانبردار او بودند و او راهنما و آموزنده ی مردم بود.
مایه ی شادمانی و خوشدلی ِ کیومرث، فرزندی بود خوب روی و هنر مند ونامجو، بنام " سیامک"...روزگاری گذشت وسیامک بالید وبزرگ شد و شهریاری کیومرث به وی نیرو گرفت.
ستیز اهریمن-
همه دوستدار سیامک بودند، جز یک تن و آن " اهریمنِ بد اندیش" بود که با این جهان ومردمش دشمنی داشت.اهریمن بچه ای بدخواه و بی باک چون گرگ داشت، سپاهی برای او فراهم آورد واورا به نیرنگ بنام هواخواه و دوستدار اونزد کیومرث فرستاد.اما کیومرث آگاه نبود و نمی دانست چنین بد خواهی بردرگاه خود دارد.
"سروش" که پیکِ هرمزد، خدای بزرگ بود،برکیومرث ظاهر شد و دشمنی فرزند اهریمن و قصدی را که بجانِ سیامک داشت برکیومرث آشکار کرد.
چون سیامک از بد اندیشی دیوِ پلید آگاه گشت، برآشفت و سپاه را گرد آورد وپوست پلنگ را جوشن خود کرد و به نبردِ دیوزاده رفت و خواستار جنگ ِ تن به تن شد .پس برهنه گردید و با دیوزاده درآویخت، دیوزاده نیرنگ زد و سیامک شکست خورد :
فکند آن تنِ شاه بچه بخاک
بچنگال کردش جگرگاه خاک
سیامک بدست چنان زشت دیو
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو
کیومرث از شنیدن این خبر از تخت فرود آمد وزاری سرداد...یک سال مردم در کوه به سوگواری بنشستند، تا آنکه سروشِ خجسته از کردگار عالم پیام آورد که " کیومرث،بیش از این مخروش وبخود بازآ ، هنگام آن است که سپاه فراهم کنی و گُرد( دمار) از آن دیوِ بدخواه برآوری و روی زمین را از آن ناپاک، پاک کنی.".
کیومرث سر بسوی آسمان کرد و خداوند را آفرین خواند واشک از مژگان پاک کرد، آنگاه به کینِ سیامک کمربست.
سیامک فرزندی داشت بنام هوشنگ که یادگار پدر بود...چون بهنگام کین خواهی رسید ، هوشنگ را پیش خود خواند واورا از آنچه گذشته بود وستمی که برسیامک رفته بود آگاه کرد وگفت : من اکنون سپاهی گران فراهم می کنم وبه کین خواهی فرزندم سیامک کمرمی بندم،اما باید تو پیشرو سپاه باشی، چه تو جوانی ومن سالخورده ام.سالار سپاه توباش. آنگاه سپاهی گران فراهم کرد همه ی دد و دام از شیر و ببرو پلنگ و گرگ و همچنین مرغان و پریان درین کین خواهی به سپاه وی پیوستند. اهریمن نیز باسپاه خود در رسید. "دیوزاده "بیم ناک و هراسنده خاک در آسمان می پراکند و می آمد. دوسپاه بهم در افتادند، آنگاه هوشنگ دلیرچون شیر چنگ انداخت وجهان را برفرزند اهریمن تارکرد وتنش را به بند کشید و سر از تنش جدا کرد وپیکرِ اورا خوار برزمین انداخت.
چون کین سیامک گرفته شد روزگار کیومرث هم بسرآمد وپس از سی سال پادشاهی در گذشت.
هوشنگ پس از سالها بفرمان یزدان پادشاهی کرد ودر آبادانی جهان و آسایش مردمان کوشید و روی گیتی را پرازداد وراستی کرد.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

بمنا سبت دوم بهمن ماه و جشن بهمنگان ونکاتی در مورد اسم ِ من : " بهمن"
"بهمن"، " وهمن " ، " وهومن " به معنای "اندیشه ی نیک" است.
بهمن، اولين و برترين امشاسپند است (امشاسپند یعنی پاکان ِ بی مرگ ) و صورت اصلى اين كلمه "وهومن" Vohuman است كه مركب از دو كلمه است. (وهو) به معنى نيك و (من) به معنى ضمير و وجدان و مصدر انديشه، و به عبارت ديگر " وجدان نيك" و "خرد كامل".
از روايات اوستا چنان استنباط مى شود كه صحت و سعادت و نيكى تمام ضماير و قلوب، به اين امشاسپند مربوط است و ستودن و تمجيد نمودن اين امشاسپند عبارت از استقبال نيك ضميرى و صاحب وجدان نيك شدن است و در روايات اوستا مى آيد كه وهومن امشاسپند از هر كس ناخشنود باشد در دنيا سعادت و در آخرت، بهشت و درجات عالى نصيب آن شخص نخواهد شد
روز دوم هر ماه را"بهمن‌روز" می‌گفتند و "بهمن‌روز" را درماهِ بهمن جشن می‌گرفتند وآنرا"جشن بهمنگان" می‌گفتند.
از میان گل‌ها "یاسمن سپید" ، گل ویژه «بهمن» و در میان جانوران نیز «خروس سپید»‏نماد بهمنگان است.
دوم بهمن ماه سال 1399شمسی- لاهیجان- دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

ساعت هفت ونیم صبح پنجشنبه دوم بهمن ماه ۹۹کوچه ی ما در خیابان شیخ زاهد لاهیجان

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

برف- عروسی به کوچه ی ما هم آمد
ساعت ۲۳ اول بهمن ماه ۹۹

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

دراین روز دانشجویان دانشگاه تهران برای همدردی با دانش آموزان اخراجی دبیرستان دارالفنون اجتماع عظیمی دردانشگاه برپا کردند وساعتی بعد از درب جنوب شرقی دانشگاه در حالیکه نیروهای گارد شاهنشاهی مواظب آنها بودند به محض اینکه چندین متر از دانشگاه در صفوف مرتب خارج شدند و به محل فعلی بانک ملی مقابل دانشگاه که در آن زمان محل سوپر مارکت بزرگی به نام " سوپر پرمنان " بود، رسیدند با یورش وحشیانه نظامیان مواجه شدند و نا چار به محوطه ی دانشگاه برگشتند. تا ساعت 11 صبح مرتبا از سوی نظامیان گاز های اشک آورو پاره آجر به داخل دانشگاه ومیان انبوه جمعیت دانشجویان پرتاپ می شد و دانشجویان پاره ای از گازهای اشک آور را در همان لحظه ی فرود به میان شان، برمی داشتند و به طرف نظامیان پرتاپ می کردند و لی آنها مجهز به ماسک ضد گاز اشک آور بودند . اما دانشجویان که مجهز به ماسک ضد گاز اشک آور نبودند چشم های شان پراز اشک می شد و برای تخفیف آن بلافصله عده ای از دانشجویان دانشکده داروسازی با مراجعه به دانشکده و آزماشگاه مربوطه ماده ای می آوردند که ما دانشجویان با استعمال آن روی چشم های خود اندکی از اثرات گاز اشک آور را خنثی می کردیم. به تدریج متوجه شدیم که چند کامیون که بار آجر داشتند، آجر های شان را وسط خیابان مقابل دانشگاه خالی می کنند.! بلافاصله بعد از آن سربازان گارد آن آجر ها را به طرف دانشجویان که پشت نرده های دانشگاه بودند پرتاب می کردند و ناگهان بارانی از آجر ها به روی دانشجویان فرود آمد وخشم دانشجویان را بیشتر ساخت.
تصور اینکه سربازان گارد به حریم دانشگاه هجوم بیاورند نمی شد تا اینکه درست در ساعت یازده و پانزده دقیقه روز اول بهمن چهل، فرمانده ی آن دسته از سربازان گارد که بعد ها معلوم شد، خسروداد بود فرمان حمله به دانشگاه را داد و آنچه توانستند برسر دانشجویان و کلاس ها و آزمایشگاهها آوردند ومن که با گروهی به نزدیک ترین دانشکده یعنی دانشکده حقوق و اتاق های طبقه ی سوم آن پناه بردیم .اما در اثر بی تدبیری یکی از دانشجویان که پنچره ی کلاس را که در طبقه ی سوم قرار داشت باز می کند و از آنجا خطاب به سربازان مهاجم فریاد می زند : فاشیست ها گورتان را کم کنید ....،با این کارش آنها را متوجه ی جایی که ما پناه برده بودیم می کند و دقایقی طول نمی کشد که سربازان گارد با شکستن درب کلاسی که پناه برده بودیم تک تک مارا به ضرب با توم و ته تفنگ که در مسیر سه طبقه تا جلوی دانشکده حقوق لت و پار می کنند و ما را ازکف خیابان مجاور زمین چمن دانشگاه که فاصله ی چند متری داشت به زمین چمن پرتاب می کنند که مچ پای من آسیب می بیند.بعد ما را سوار ماشین های ریو می کنند ابتداء به باغ شاه مرکز گارد شاهنشاهی می برند و تا ساعت شش بعد از بازجویی های اولیه ما را به پادگان عباس آباد می برند و تعدا د ما در این لحظه 120 نفر بود. مجددا باز جویی می کنند و دراین باز جویی من می توانستم با گفتن اسم عوضی خودم را نجات بدهم ولی یک بد شانسی آوردم و آن اینکه یکی از بازجوها به نام گروهبان تیموری بود که مرا شناسایی کرد و تا مرا دید گفت : تو، توبه نکردی بازهم سرو صدا راه انداختی؟! کسی که بغل دستش بود از او پرسید مگر تو این را می شناسی ؟ گفت آره پارسال هم توزندان قزل قلعه در بند ما بود ( این گروهبان با استوار ساقی معروف و استوار زمانی از مامورین وقت زندان قزل قلعه بودند. ).باز جویی ها تا ساعت 12 شب ادامه داشت ودرحالیکه من خسته ومانده با درد شدید پا فقط به این فکر می کردم که تکلیف مان را روشن کنند، حدود ساعت یک بعد از نیمه شب یک سرهنگ پادگان عباس آباد به آسایشگاه آمد وخطاب به ما دانشجویان گفت : دانشجویان عزیز خوشبختانه اکثریت شما، دانشجویان خوبی هستید عده ای از " عوامل بیگانه " میان شما نفوذ کرده بودند وما آنها را شناسایی کردیم و تعداد شان 12 نفر است. اسامی آنها را می خوانم و بقیه شما دانشجویان آزاد هستید. در این لحظه دانشجویانی که صبح با ما بودند چنان برای آن سرهنگ ابراز احساسات کردند که نظیر نداشت که بی نهایت از این صحنه متاسف شدم و با خود گفتم اینها بجای ابراز احساسات می بایست سکوت معناداری نسبت به سخنان آن سرهنگ می کردند...بعد اسامی 12 نفر را خواند که منهم جز آن " عوامل بیگانه " بودم و مارا با 12 سرباز مسلح سوار ماشین ریو کردند و به زندان قزل قلعه تحویل دادند که خود شرح جداگانه ای دارد.
درآذرماه سال 1341 که حکومت علی امینی برسرکاراست وفشاربرآزادی خواهان بیشترشده بود وهیاهوی اصلاحات ارضی همه جا حضوردارد.دانشجویان دانشگاه تهران پرده هایی در دانشگاه بالابردند که روی آنها نوشته شده است: " اصلاحات ارضی بلی! دیکتاتوری شاه نه! "

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

امروز اول بهمن ماه سال 1399شمسی است. لازم می دانم برای اطلاع علاقمندان واهالی تحقیق نگاهی به رخداد شوم اول بهمن ماه سال 1340 شمسی ( پنجاه ونه سال پیش ) که من دانشجوی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بودم، بیندازم و خاطراتم را از آن روز نقل نمایم :
حکومت دکتر علی امینی.
.بر خلاف تصورخیلی ها دکترعلی امینی .....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

سرنوشت مشترک ِنهضتِ مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت.
درست پنجاه وپنح سال پس از امضای فرمان مشروطیت ازسوی مظفرالدین شاه قاجار،مشروطیتی که ناکام ماند و نه تنها به اهدافش نرسید بلکه به علل و عوامل فراوان داخلی و خارجی، به شیرِ با یال و دم ِ اشکم استبدادِ سلاطین بعدی که عقیده ای به اجرای درست قانون اساسی نداشتند تبدیل شد و مردم ازدرکِ حکومت مردم برمردم و قانون گرایی عاجز شدند، درنتیجه بر هرچه که برآنان می گذشت،بی تفاوت گشتند وبرای تسکین دلِ شان " این نیز بگذرد " را وردِ زبان خود ساختند وروشی در پیش گرفتند که گربه شاخِ شان نزند و امورشان بگذرد وغافل ازاین بودند که آنگونه برخورد با مسائل و مشکلاتی که درمقابل شان علم می شد، نتیجه اش چیزی جز قوت وقدرت گرفتن، خودکامگی و فساد نخواهد بود.
نهضت ملی شدن نفت فرصتی بود که مردم میهن ما از زیربار تسلط سیاسی و اقتصادی ابرقدرت استعمار گر و مکار وقت، بریتانیا وعوامل خود فروحته ی داخلی رهایی یابد و طعم حکومت مردم برمردم و قانوگرایی را بچشد. بنیانگذار این نهضت انسان شریف و نجیب و آزاده ای بنام دکتر محمد مصدق بود، که صداقت و سلامت و آزاد اندیشی و ایران دوستی را در کارنامه اش داشت. اما از همان روز های آغاز نخست وزیری اش مواجه با خشمِ دولت استعمارگر ومکار بریتانیا شد وآن دولت چون می دانست اگر حکومت مردمی اوریشه بگیرد، تیشه به ریشه های سالها نفوذ او و عوامل خود فروخته ی داخلی اش خواهد خواهد خورد، این بود که از همان روزهای آغاز حکومت دکتر مصدق، تصمیم جدی به سرنگون کردن آن به هر قیمت که شد، گرفت.
برای روشن شدن چگونگی قوت گرفتن و به اجرا درآمدن و سرانجام موفق به سرنگون کردن حکومت دکتر مصدق شدن ، جادارد توجه ی مخاطبین ارجمند و علاقمندان به شناخت درست نهضت ملی شدن نفت و رهبر آن، به مطالب مستند زیر که برگرفته از کتابِ : " ایران در دوره ی دکتر مصدق" اثر " پروفسور سپهر ذبیح" که چاپ سوم آن درسال 1381شمسی از سوی" موسسه انتشارات عطایی" با ترجمه ی " محمد رفیعی مهرآبادی" روانه ی بازار کتاب شد، جلب نمایم..
سپهر ذبیح در سراسر دوران حکومت دکتر مصدق مفسر سیاسی روز نامه ی باختر امروز متعلق به دکتر حسین فاطمی و نیزخبرنگار روزنامه ی تایمزلندن در نیمه ی دوم دوران حکومت دکتر مصدق بود.
نویسنده ،مدخل کتاب را چنین آغاز کرد : به قدرت رسیدن دکتر محمد مصدق در 12 اردیبهشت 1330 شمسی، طلیعه ی عصرِ جدیدی در ایران بود، عصری که آشکارا نشانگر عدول از الگوی متعارف تحولات سیاسی دراین کشور، پس از جنگ اول جهانی بود. این عصر، با اوجِ موفقیت آمیزیک مبارزه ی مردمی در سطح ملی، برای از میان بردن نفوذ سیاسی- اقتصادی بریتانیا آغاز گردید، که به مثابه یک وسیله ی اثبات مجدد استقلال ملی وبهبودی و رفاه مادی مردم ایران به شمار می رفت.
این کتاب شامل پیش گفتار نویسنده و مدخل ونیز هشت فصل و نتیجه گیری و پی نویس و سرانجام " گاه شماری از رویداد های مهم ایران در دوره ی دکتر مصدق است. مجموع صفحات کتاب 281 صفحه می باشد.
نویسنده ی کتاب در بخش ِ عملیات مشترک " سیا" و " سازمان جاسوسی انگلستان" می نویسد : .... سازمان جاسوسی دولتِ بریتانیا از سال 1900میلادی فعالت خود را درایران آغازکرد.بروز جنگ جهانی دوم سبب شد که سازمان جاسوسی انگلستان برخی از شرق شناسان و ایران شناسان معروف را در صفوف جاسوسان خود وارد سازد، از جمله " سرهنگ جفری ویلر" که بعد ها رئیس مرکز مطالعاتی آسیایی شد. نفردیگر، " دوشیزه لمبتون" فارغ التحصیل از دانشگاه لندن بود. " سرهنگ جفری ویلر" در قسمتِ اداره اطلاعات و روابط عمومی کنسولگری انگلستان در اصفهان کار می کرد و " دوشیزه لمبتون" در قسمتِ روابط عمومی سفارت بریتانیا در تهران کار می کرد. از جاسوسان " سیا" سه نفرِ زیر مامور خدمت در ایران شدند: اولی به نامِ " آنتونی کومو" که مامور سازمان سیا در پوشش دبیرسفارت آمریکا در تهران را داشت. دومی " ارنست پرون" دوستِ قدیمی و بسیار مورد اعتماد شاه که اهل سوئیس بود. ارنست پرون نفوذ زیادی در دربار داشت واز مدت ها قبل با سازمان جاسوسی انگلستان همکاری می کرد و او عضوِ رابط میان دربار و عوامل "طرحِ آژاکس" بود.( طرح آژاکس را انگلیسی ها ریختند." آژاکس " در اساطیر یونان یکی از پهلوانان دلیر ونیرومند بود که با " تروی TROY به جنک پرداخت.).

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

بایدن مذاکره‌کننده کلیدی در برجام را برای معاونت وزیر خارجه برگزید

جو بایدن، رئيس‌جمهور منتخب آمریکا وندی شرمن، دیپلمات کهنه‌کار این کشور را برای تصدی معاونت وزیر خارجه آمریکا برگزید.

وندی شرمن از مذاکره‌کنندگان کلیدی آمریکا در توافق اتمی با ایران (برجام) در سال ۲۰۱۵ بود.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

(1).- توضیح اینکه با وجود اینکه موحد بودم و بار ها به زیارت اماکن مقدسه می رفتم ولی تا سن چهل سالگی، نماز نمی خواندم و همسرم اولین کسی بود که چند روز قبل از حرکتم به خانه ی خدا، به من نماز را آموخت و پیشنماز من شد.! جالب اینکه در فرود گاه مهرآباد تهران که اولین نماز دسته جمعی را خواستند برگزار کنند من برای احتیاط در صف آخر قرار گرفتم، ناگهان موقع سجده متوجه شدم که من تنها کسی هستم که کفش بپا دارم! بعد یواشکی از پا در آوردم.!

(2)- در آن سال به هر پزشک کاروان مبلغ پنج هزار تومان می دادند. جالب اینکه در این سفر حال و احوالی پیدا کردم و آن مبلغ پنجهرار تومان را نگرفتم! در حالی که برای هزار تومانش خیلی ها بودند که چانه می زدند.( پایان نامه ی اول)



نامه ی دوم : مکه ی معظمه 21 آبان 2536.
بسم الله الرحمن الرحیم.

سهیلای عزیز، مژده و مملی، روز گذشته از جده برای شما نامه ای دادم. ومقداری از شرح سفر و برنامه را نوشتم واینک دنباله ی آن. حدود سعت پنج بعداز ظهر به وقتِ جده کار وان هفتاد و دونفری ما بوسیله ی دوماشین یکی سرباز مخصوص مردها ودیگری سربسته مخصوص زنها از جده برای رفتن به مکه ی معظمه حرکت کردیم. البته فاصله ی جده تا مکه 73 کیلومتر است وهیچ وقت کاروان این فاصله را ( بدون توقف) طی نمی کند بلکه اول از جده به جُحفه می رود ودر آنجا لباس احرام می پوشند از از آنجا ، لبیک الهم لبیک ....گویان بطرف مکه حرکت می کنند. جُحفه یک راه فرعی غیرقابل تشخیص در بیابان است و در راه مدینه( جاده فرعی) قرار دارد.اگر شوفرکاروان بلد نباشد، حتما باید یک نفربلد، همراهش باشد. چون جاده اش جاده ای نیست که بتوان مستقیما از آن عبور کرد، چون از میان بیابان می گذرد هرلحظه ممکن است شن های بیابان جاده را بپوشانند، لذا دولتِ عربستان هم چندان تمایلی به ایجاد جاده در آن نمی کند. چون میقاتی که ما به ان عقیده داریم، برای انها چندان اهمیت ندارد. میقات مکانهایی است کاروان ها ی حجاج برای رسیدن به مکه ی معظمه در آنجا توقف می کردند واحرام بتن می کردند( محرم می شدند). ازجُحفه تا مکه ی معظمه 156 کیلومتر است که صد و چهل کیلومتر آن همان جاده ی بیابانی است. " هلیسا خانم" نمی دانی چه صفایی داشت در آن بیابان در آن ماشین سرباز نیمه های شب لبیک کنان سفرکردن آسان آنچنان ستاره باران بود که آدم وجد می آمد. در مسجدِ جُحفه قبل ِ احرام کردن،شام خوردیم و بعد محرم شدیم، بعد نماز خواندیم وجای همه را خالی کردیم. حدود ساعت 12 شب از آنجا لبیک کنان بطرف مکه ی معظمه حرکت کردیم بهیچوجه عظمت وروحانیت این وضع را نمی شود وصف کرد،فقط باید آدم خودش باشد تا ببیند چه خبراست. آدم همه چیز را جز خدا وعظمت اورا فراموش نمی کند.گفتن لبیک تا وقتی که خانه های مکه ی معظمه ظاهر شود ادامه دارد و وقتی به خانه های شهر مکه رسیدیم دیگر لبیک گفتن قطع می شود و صلوات و اوراد دیگر می خوانند. هیجان شخص به حدی است که گاهی احساس می کند قلبش دارد از طپش می ایستد. کاروان ما حدود ساعت 2 بعداز نیم شب بجلوی اقامتگاه ما درمکه رسید وپس از وضو گرفتن همه جمع شدیم و بطرف خانه خدا حرکت کردیم.من می گویم خانه ی خدا شما می شنوید یا دارید عکس می بینید. بهچوجه نمی توانید حالت شخص مرا در آن لحظات ورود به این مکان مقدس مجسم کنید.باوجود اینکه ساعت دوونیم بعداز نیمه شب بود، باز جای سوزن انداختن نبود. با دستوراتی که داده شده بود پشت سرآقای حاج انشایی تمام مراسم از نماز درمقام ابراهیم و سعی بین صفا و مروه و سپس تقصیر همه بخوبی انجام شد. نمی دانید آدم در مواقع طواف چه حالتی دارد. حدود هفت ونیم صبح این مراسم ما بخوبی به پایان رسید. یعنی از پنج بعد از طهر دیروز تا هفت ونیم صبح امروز مشغول بودیم. در این مراسم پول یکی از زن های کاروان ما که در گردنش بود وبه قول خودش 17 هزار تومان بود، دزدیده شد. من پول هارا جایی قایم کرده بودم که عقلِ جن هم نمی رسید. البته جان ومال مرا حفط کند( توکلت و علی الله را گفته بودم) تا ساعت چهار بعد از ظهر مشغول استراحت و مداوای بیماران بودم.ساعت چهار بعداز ظهر رفتم خیابانهای مجاور هتل، جای هلیسا خانم واقعا خالی که مغازه ها را ببیند واسباب ها را بخرد. ولی تا این لحظه هیچ چیز تهیه نکردم چون هنوز وارد بکار وقیمت نشده ام.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

آغاز چهل و نهمین سال زندگیِ مشترک
در آستانه ی چهل و نهمین سال زندگی مشترک مان ( سهیلا- بهمن) نیازی نیست که از وفا داری فدا کاری ها و دقت نظرو حسنِ سلیقه ی همسرم در بسیاری از زمینه ها سخن بگویم، زیرا در ادبیات ما آمده است : آنرا که عیان است، چه حاجت به بیان است. امروز به معنای حقیقی کلمه ، مرا سورپرایز کرد و دونامه از اولین سفرم به مکه ی معظمه در سال 1356 شمسی درست جهل و سه سال پیش .....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

عکس هایی از گردشگری درمسیر جاده کیسم .
جمعه بیست و ششم دی ماه سال ۱۳۹۹

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

چگونه این محبت ها را جبران کنم؟
ازتشکر زبان بُوَد قاصر
در سالروز تولد هشتادو سه سالگی ام، با بی شمار محبت وبزرگواری دوستان و آشنایان، بخصوص همکاران شریف جامعه ی پزشکی مواجه شدم که دقیقا، بارِ گرانیست کشیدن به دوش. ازجمله پیام های محبت آمیز

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

بیست و چهارم دی ماه .هشتاد و سومین سالروز تولد م را به لطف خدا پشت سر گذاشتم قدردان همسر عزیز و فرزندان مهربان و همشهریان لاهیجانی شریف و همکاران جامعه ی پزشکی هستم
لاهیجان چهار شنبه ۲۴ دی ماه سال ۱۳۹۹ شمسی.دکتر بهمن مشفقی ‌

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

آلودگی صوتی یا توفیقی اجباری است؟!.
عادت خواب بعد از ظهر ها در نزدِ بسیاری از ایرانی ها،از اولویت خاصی برخوردار است، حتی اگر یک ربع یا نیم ساعت باشد. در سفرهایم به چند کشورِ خارجی، چیزی بعنوان ِ خوابِ بعد از ظهر مشاهده نکردم، اصولا موعدِ غذایی بعنوان ناهار وجود ندارد! صبحانه است و تا ساعت شش یا هفت بعد از ظهر فقط قهوه و بسکویت و میوه در برنامه ی شان دیده می شود ولی شام شان بین ساعت شش و هفت بعد از ظهر است. وقتی هم میهمان دعوت می کنند، همین وضع وجود دارد. معمولا با میهمان تعارف برای خوردن غذا که روی میز غذا خوری چیده شده ونیز خوردن میوه نمی کنند و اغلب میوه جات در گوشه ای از سالن غذا خوری قرار دارد و هرکس هرمیوه ای دوست دارد خودش بلند می شود و با زیردستی و ....بطرف ظرف میوجات می رود و هرقدر میوه دوست دارد برمی دارد ومیل می کند،دیگر میزبان قربان صدقه نمی رود که : تورو خدا، این میوه را بخور یا آن میوه را بخور. خارجی ها کلمات برای شان معنی و مفهوم درست دارد وقتی به شما گفتند فلان چیز را نمی خورند، واقعا نمی خورند ، مثل ما ایرانی ها نیستند که پیش خود بگویند : آخه یکم بیشتر تعارف نکرد وگرنه می خوردم.!
واما در مورد آلودگی صوتی عصر امروزکه سبب شد ترکش آن خواب بعد از ظهرم را بگیرد، ازاین قرار بود ، البته مختص میهن ما و یا شهر ما نیست، هرنقطه ای از عالم که ساخت و سازی باشد از این آلودگی های صوتی به وفور دیده می شود. امروز وقتی که همانطور در فیلم مشاهده می کنید، با آن مواجه شدم، با برنامه ی پیاده روی در مسیر جاده ی شیخ زاهد به آن پاتک زدم. نه عصبانی شدم نه نالیدم، بلکه نظیر دیگر واقعیت های ناهنجار زندگی روزانه آنرا پذیرا شدم.آری ...زندگی باید کرد.
عصر روز سه شنبه 23 دی ماه سال 1399شمسی- لاهیجان- دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

رخداد های خوشایند و فراموش نشدنی در تاریخ جامعه ی پزشکی میهن ما
شش سال پیش این خبر توجه ی پزشکان بخصوص اعضای اقلیت آرامنه ی میهن ما را جلب کرد :
همزمان با آغاز سال نو میلادی رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران از دو پزشک پیشکسوت ارامنه دیدار کرد.
دکتر علیرضا زالی با هیات همراه خود از دو پیشکسوت جراحی عمومی ایران "دکتر اوشین هاکوک" و "دکتر ادوارد وارطانی" دیدار و از خدمات ارزنده آنها در عرصه پزشکی قدردانی کرد.
به گزارش روابط عمومی سازمان نظام پزشکی دکتر علیرضا زالی رئیس کل سازمان نظام پزشکی همزمان با آغاز سال نو ميلادي در روز بیستم دی ماه و به منظور تقدیر از خدمات ارزنده دو پیشکسوت جراحی عمومی ایران آقایان "دکترهاکوک "و "دکتر وارطانی" با هیات همراه خود طي هفته گذشته به منزل آنها رفته و لوح یادبودی را به پاس زحمات چند ساله آنها در عرصه پزشکی و خدمت رسانی به مردم ایران تقدیم کرد.
"دکتر ادوارد وارطانی" متخصص جراحی ،استاد دانشگاه تهران و تحصیل کرده پاریس ضمن سپاس از حضور رئیس کل سازمان نظام پزشکی ،از خاطرات سالهای طبابت خود در جمع حاضر سخن گفت.وی به مدت 25 سال رئیس بخش جراحی بیمارستان امیراعلم بوده و پیش از آن نیز در بیمارستان شهدای تجریش از شاگردان پروفسور عدل محسوب می شد.همسر دکتر وارطانی نیز که داروساز و استاد بازنشسته دانشگاه تهران بود در این دیدارچیکده ای از فعالیت های علمی خود را عنوان کرد و بیان داشت :خوشحالم که فرزند ارشدمان راه پزشکی را برگزیده و در حال حاضر جراح پلاستیک در آمریکا است.
دکتر" اوشین هاکوک "نیز خطاب به دکتر زالی با ابزار خرسندی از توجه سازمان نظام پزشکی به همکاران پیشکسوت ؛گفت :امیدوارم سال نو میلادی برای همه هموطنان سال خوبی باشد و سازمان نظام پزشکی با همه سختی ها بتواند به رسالت خویش عمل نماید. رونمایی از- دکتر بهمن مشفقی- لاهیجان.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

شب های زمستان کرونایی، بیش ازهرزمستانی،کتاب خواندن لذت بخش و آموزنده است.
برگزیده داستانهای شاهنامه.
عنوان فوق نام کتابی است درسال 1353 از سوی بنگاه ترجمه ونشر کتاب به کوشش ِ احسان یار شاطر روانه ی بازار کتاب شده است. به حدی این کتاب دلچسب و خواندنی است که اینروز ها به باز خوانی آن دست زدم.دریغم آمد که بخش هایی از .....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

بمنا سبت دوم بهمن ماه و جشن بهمنگان ونکاتی در مورد اسم ِ من : " بهمن"
"بهمن"، " وهمن " ، " وهومن " به معنای "اندیشه ی نیک" است.
بهمن، اولين و برترين امشاسپند است (امشاسپند یعنی پاکان ِ بی مرگ ) و ....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

بعد از سوگند ریاست جمهوری آمریکا اتفاق افتاد- جنیفر لوپز

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

امکان برگزاری مراسمی چون سال های گذشته (40 و39)وجود ندارد و از طرفی شاخه دانشجویی جبهه ملی ودیگرهواداران جنبش دانشجویی نمی خواهند این روزبه فراموشی سپرده شود. به همین جهت از سوی جبهه ملی برنامه ریزی می شود که هردانشجوی طرفدارجبهه ملی که آن روز در هرجا وکلاس های درس حضوردارد، درست درساعت ده صبح به یاد و احترام و بزرگداشت دانشجویان شهید شانزده آذرماه 1332 یک دقیقه اعلان سکوت نماید.
من در آن روز وآن ساعت کلاس آزمایشگاه(درس عملی) شیمی داشتم درنتیجه به من این ماموریت داده شد که درساعت ده صبح دستورصادره را اجرا نمایم.معمولا درکلاس آزمایش شیمی عملی ابتدا استاد دکترروشن می آمد و موضوع درس را می گفت و بعد از دانشجویان خواسته می شد که آزمایش های گفته شده را خودانجام دهند وسپس استاد به اتاق خودش می رفت.
یک دقیقه به ساعت ده مانده من پشت تریبون کلاس آزمایشگاه شیمی قرارگرفتم وخطاب به دانشجویان گفتم : دوستان عزیز! هرچند شایسته ی انسانهای بزرگواری چون شریعت رضوی- بزرگ نیا- قندچی این نیست که سالگرد شهادت شان با یک دقیقه سکوت برگزارشود ولی از آنجا که دولتِ آزادی کشِ امینی..(دراین لحظه استاد دکترروشن وارد آزمایشگاه شد وشگفت زده مرتبا باصدای بلند خطاب به من گفت بیا پایین! بیا پایین!... ولی من توجه به دستورش نکردم وحرفم را قطع نکردم وبه جمله ام ادامه دادم : با تمام قوا به جنگ آزادی و آزادی خواهان آمده است به یک دقیقه سکوت اکتفا می کنیم!
جالب اینکه استاد دکتر روشن هم دراین سکوت همراهی کرد! وقتی سکوت به پایان رسید ازهمه تشکرکردم ودرحالیکه روپوش سفید خود را در می آوردم به طرف استاد دکترروشن رفتم وگفتم استاد ! در اختیارشما هستم!
استاد دکترروشن مرا به اتاق رییس آزمایشگاه ،"دکتر رضا قلی زاده " برد و ما جرا را تعریف کرد! " استاد دکتر رضا قلی زاده "گفت: این چه حرکتی بود شما کردید ؟! چرا بی اجازه این کاررا کردید؟! من گفتم جناب استاد! چون می خواستم همه ی مسئولیت متوجه ی من باشد ! نه شما! چون اگر از شما اجازه می گرفتم آنوقت مسئولیت متوجه ی شما هم می شد!...آن استادان شریف با خوشرویی حرف مرا گوش دادند و گفتند برو آزمایشگاه و آزمایش هایت را انجام بده! .... آن مردان شرافتمند به هیچ جا و کسی گزارشی از کار من ندادند و هیچ مشکلی برای من پیش نیاوردند! یادشان همیشه گرامی است.
وقتی به آزمایشگاه برگشتم بچه هایی که نگران من بودند همه از من می پرسیدند: چی شد؟ اخراجت می کنند؟ گفتم نه بچه ها آنها استادان و انسان های شریفی هستند که حرف حساب را خوب درک کردند وتنبیهی برای من درنظرنگرفتند!
درود به شرف چنان استادانی که نمونه ی شرافت و انسانیت بودند. یاد شان گرامی باد جالب اینکه شادروان دکتر احمد فرهاد معتمد رئیس وقت دانشگاه تهران که فرمان ریاست دانشگاه را از دست شاه گرفته بود در همان روزاول بهمن از ریاست دانشگاه تهران استعفا داد.
-اول بهمن ماه سال 1399 خورشیدی وگذشت 59سال از آن روزشوم هجوم نظامیان به دانشگاه. – لاهیجان دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

امروز اول بهمن ماه سال 1399شمسی است. لازم می دانم برای اطلاع علاقمندان واهالی تحقیق نگاهی به رخداد شوم اول بهمن ماه سال 1340 شمسی ( پنجاه ونه سال پیش ) که من دانشجوی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بودم، بیندازم و خاطراتم را از آن روز نقل نمایم :
حکومت دکتر علی امینی.
.بر خلاف تصورخیلی ها دکترعلی امینی بجای اینکه به قول معروف هوای جبهه ملی را داشته باشد ودرمورد جبهه ملی مثل دیگرنخست وزیران بی اختیار سیاست های احمقانه ی شاه را به اجرا نگذارد، شدید تر از هر حکومتی به اجرا گذاشت:
وقتی جبهه ملی خواست درروز سی ام تیرماه آن سال مراسمی در بزرگداشت " شهدای سی ام تیر" درمزارشان برگزارنماید . دکتر ارسنجانی وزیرپرهیاهوی امینی برای جلوگیری از برگزاری این مراسم ساده در تماسی با مهندس حسیبی پیغام زیر را برای جبهه ملی فرستاد و گفت: شما حق دارید روز29تیر ویا 31 تیردست به این کاربزنید! در روز" سی تیر" ،نه ! چون اعلیحضرت به روز" سی تیر" واصولا" کلمه ی سی تیر" حساسیت دارند!
هرچند اعضای شورای جبهه ملی به این حرف اعتناعی نکردند و بر مزارشهدای سی تیر حاضر شدند ، ولی از آنجا دسته جمعی روانه ی زندان شدند. دراین روز من درکلوپ جبهه ملی واقع درخیابان ایتالیای تهران نزدیک دانشگاه تهران بودم که خبردادند تا ساعتی دیگر ماموران دولتی به کلوپ حمله خواهند کرد ومن با عده ای که آنجا بودیم خود را نجات دادیم. امینی مثل همه ی دولت های دست نشانده ی شاه در درجه اول منویات شاه را اجرا می کرد.درآن زمان این شایعه در دانشگاه پیچید که دربار می خواهد یک کابینه ائتلافی با جبهه ملی تشکیل بدهد! وخیلی ها هم باور کرده بودند وبا قضاوت های سریع خود، جبهه ملی را به سازشکاری متهم کرده بودند وگفته بودند فشار آمریکا است که دربار به چنین فکری افتاده است!...یکی از نازنین مردان وبا بینش ترین افراد و روشن بین ترین رهبران جبهه ملی ، شاد روان مهندس احمد زیرک زاده بود که به قول خودش یک دفتر ومغازه آهنگری درچهارراه شیخ های- نادری تهران داشت. وما این شانس را داشتیم که هر وقت به مشکلی بر می خوریم یا سوآلی برای ما ن پیش می آمد به آنجا نزداو می رفتیم واو با تواضع مثال زدنی اش ما را می پذیرفت و به سوآل های ما جواب می داد. لذا بهترین موقع بود که پیش او برویم واز او درمورد این شایعه سوآل کنیم. شاد روان زیرک زاده وقتی سوآل مارا شنید با خنده ی مخصوصش، که اکنون درحال نوشتن این خاطره چهره اش از جلوی چشمم به قول معروف " دفیله " رژه می رود گفت: بچه ها ! صبر کنید یک چایی برای شما بریزم بعد جواب سوآل شما را بدهم....
شادروان مهندس زیرک زاده گفت: بچه ها این حرف ها ، حرف های بی پایه است. امریکا هیچگاه تاوقتی که" نوکردارد " دنبال" دوست" نمی گردد، بخصوص اینکه یک بار" پیه جبهه ملی" درحکومت دکتر مصدق به تنش خورد ومی داند آمدن جبهه ملی چه نتایجی برایش خواهد داشت ولذا تاوقتی که کسی مثل شاه وحکومت های مورد تایید شاه را دارد نمی آید برای خودش درد سر درست کنند.شاه هیچگاه با جبهه ملی، حکومت ائتلافی تشکیل نخواهد داد و به آمریکا خواهد گفت من منافع تورا آنطورکه مورد نظر تو است تامین خواهم کرد.اصولا این شایعه ائتلاف به شوخی بیشترشبیه است.
حکومت دکترامینی عاقد قرارداد کنسرسیوم عملا چندان فرقی با دیگر حکومت های منصوب شاه نداشتند نشانش همان رفتارهای تند حکومت امینی با جبهه ملی و دیگر منتقدین خود بود.خیال نکنید امینی اگر به قدرت مورد نظر خود می رسید به جبهه ملی یا گروهای آزادی خواه مجال عرض اندام می داد.ابدا، امینی هم قوام السلطنه ای بود که چه بسا درموقع خود خطاب به منتقدینش می گفت: "کشتی بان را سیاستی دگرآمد!" امینی امتحانش را با عقد قرادداد کنسرسیوم به مردم ایران داده بود و چه بسا نخست وزیری او هم نوعی پاداش دیررس دراین زمینه به او بود.
اول بهمن سال 1340 و هجوم وحشیانه ی سربازان گارد شاهنشاهی به دانشگاه تهران.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

سومی ، " شاپور ریپورتر" یک زرتشتی ایرانی بود که عملیات مشترک سازمانهای جاسوسی انگلستان و " سیا" را درایران هدایت و هماهنگ می کرد. او درسال 1331 شمسی به " آنتونی کومو" ملحق شد و آنتونی کومو توانست وزارت خارجه ی آمریکارا قانع کند تا با کارِ " شاپور ریپورتر" در ستاد او بعنوان مترجم موافقت کند. وی زبانهای فارسی و انگلیسی و فرانسه را بخوبی می دانست. شاپور ریپورتر در پوشش مترجم توانست خدمات مهمی به " آنتونی کومو" بکند. خدمات شاپور ریپورتر به دولتِ انگلستان به حدی بود که در سال 1960 میلادی، دولتِ انگلستان به او لقبّ " سِر" داد. شاپورریپورتر به نام" شاپورجی اش" در سالهای 50- 1948 با سمتِ مترجم سفارت هند در تهران کار می کرد. درضمن " شاپورریپورتر " معلم زبان انگلیسی ملکه ثریا و ملکه فرح هم بود و بصورت یکی از مشاوران مورد اعتماد شاه در آمده بود.شاپور ریپورتر توانست نقشِ واسطه ی اصلی موسسات بازرگانی و نظامی انگلیس را پیدا کند و دلال خریداری تانگ های چیفتن و موشک های " راپیر" از انگلستان گردید.جالب اینکه شاپور ریپورتر درسال 1355 شمسی به اتهام اختلاس در کمیسیون های دریافتی تحت پیگرد قرار گرفت، اما به دلیل فقدان دلایل کافی، از او سلب اتهام شد. در پایان جادارد اضافه شود که " دالس" وزیر امور خارجه ی آمریکا ژنرال آیزن هاور را تشویق کرد نظر انگلستان را در مورد سرنگون کردن حکومت دکتر مصدق بپذیرد و به سازمان سیا چراغ سبزی برای تشریک مساعی با سازمان های جاسوسی انگلستان نشان داده شود. اسناد مستندی که نویسنده ی این کتاب از آنها استفاده کرده است، کتاب را بسیار خواندنی کرده است و توصیه می کنم در فراهم کردن و مطالعه ی آن کوتاهی نشود.
لاهیجان- سی ام دی ماه سال 1399- دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

سرنوشت مشترک ِنهضتِ مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت.
درست پنجاه وپنح سال پس از امضای فرمان مشروطیت ازسوی مظفرالدین شاه قاجار،مشروطیتی که ناکام ماند و نه تنها به اهدافش نرسید بلکه به علل و عوامل فراوان داخلی و خارجی، به شیرِ با یال و دم ِ اشکم استبدادِ سلاطین بعدی که عقیده ای به اجرای درست قانون اساسی نداشتند تبدیل شد و مردم ازدرکِ حکومت مردم برمردم و قانون گرایی عاجز شدند، درنتیجه .....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

قرار است امشب یک بار دیگرخانه ی خدا را طواف بکنیم، البته این طواف بدون احرام است ومستحب است. برای پدر و مادر و هه ی آرزو مندان. اینجا من به یاد همه بخصوص مامان و بابای تو هستم وبرای همه از دایی جان بزرگی گرفته تا هرکس که بخواهی همه یاد من هستند.، زندایی بزرگی، علیخان وخانمش،عموهای تو، عموقاسم، عموحسینی، عمو اکبر، بخصوص خانم جان وغیره همه را دعا می کنم. حدود هفت روز دیگر مادر مکه معظمه خواهیم بود بنابراین وقت فراوان برای زیارت های متعدد وجود دارد. روز هشتم و نهم و دهم مراسم در مشعر و منا و مکه ی معظمه داریم.
هوای مکه از جده خنک تر است، معهذا اکنون با یک زیرپیراهن در حالیکه پنکه با لای سرم باد می زند هستم .دیشب که در راه بودیم هوا خیلی خنک بود بطوری که ما احساس گرما نمی کردیم.
بدنیست بدانید که از هفتادو دونفراعضای کاروان ما ، فقط 27 نفر مرد هستند، بقیه را زنها تشکیل می دهند. ازرحمت ِ خدا هیچگونه ناراحتی ندارم. سلام مرا به مادرم برسانید وبگویید برای ایشان خیلی دعا کردم. به سوری خانم هم بگویید از خداوند خواستم که تقاضایت براورده شود (1) ومرتبا بیادش هستم.، حسن آقا، مشهدی ابوالحسن، مشهدی زهرا، ایمانی و تمام افراد درمانگاه وآقای صفرپور وحتی خانم عبدالهی که حامله هست، هم یادم هست.
اطاق ما در طبقه ی اول هتل قرار دارد واطاق مخصوص پزشک است. ناظر اوقاف هم یک مهندس بنام جمشیدی است با من است بنابراین بیشتر اوقات به یاد دکتر جمشیدی هم هستم.آقای مسعود خان مطلق زاده را هم خیلی یاد می آورم وخانم آقای مطلق زاده وجناب سرهنگ هم مرتبا یاد می کنم. برای جناب سرهنگ نصیری وخانواده اش سلامتی و موفقیت خواستم، برای آقای کریم و جناب سرگرد.سلامتی خواستم،آقای خسروی ،شوکت خانم ، محترم خانم،نازی، ماهرخ خانم، سوری خانم ، خیراندیش، حسن آقای خسروی، مهری خانم، صدر مماز،ارشادی، پیرجوانان، کافه همت، افضل خانم ومادرش، وآقای طوافی، قمر خانم و شوهرش حکیم علی، قنوعی، رعنا،آدختر، ننه ی دایی جان،آرشام، محسن، جمیله،آقای هاشمی و مادرش، وخانم، فرانک و فریبا، فروهر، مهر زاد، سرهنگ نخجوان،خالجان مهوش، خالجان زیبا، ارباب. گماشته ی سیاه جناب سرهنگ نخجوان، حاجی ماهر ، آقای سلطانی، را بگویید در اینجا یاد می کنم. این سطور را الان ساعت هفت ونیم بعداز ظهربه وقت مکه ی معظمه که از بلند گودارد اذان برای نمار عشا می زنند ، می نویسم. خوش بحال همه ی آنها که دراین مکان مقدس بیاد شان هستم. قربانت- بهمن.
(1)- در آن سال از فرزند نازنینش پرویز نصیر مسلم خبری نداشت و فکر نمی کرد کشته باشندش و از من خواسته بود برای آزادی او در کنار خانه ی خدا دعا کنم.
لاهیجان- بیست و هفتم دیماه سال 1399شمسی- دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

آغاز چهل و نهمین سال زندگیِ مشترک
در آستانه ی چهل و نهمین سال زندگی مشترک مان ( سهیلا- بهمن) نیازی نیست که از وفا داری فدا کاری ها و دقت نظرو حسنِ سلیقه ی همسرم در بسیاری از زمینه ها سخن بگویم، زیرا در ادبیات ما آمده است : آنرا که عیان است، چه حاجت به بیان است. امروز به معنای حقیقی کلمه ، مرا سورپرایز کرد و دونامه از اولین سفرم به مکه ی معظمه در سال 1356 شمسی درست جهل و سه سال پیش بعنوان پزشک کاروان مشرف شده بودم(1) ، درمیان اسنادش پیدا نمودند و به من لطف نمودند. شادی ِ زاید الوصفی وجودم را فراگرفت که نگو! ( نامه ها بدون هیج ویراستاری رونمایی می کنم . نامه ی اول چنین آغاز می شود:
بسم الله الرحمن الرحیم . سهیلای عزیز، مژده و مملی.امروز جمعه بیستم آبانماه برابربا بیست وهشتم ماه ذیقعده است. الان ساعت نه صبح به وقتِ جده است وما که روز گذشته ساعتِ پنج بعداز ظهر پس از سه ساعت پروازوارد جده شدیم. محلِ اقامتِ ما در جده یک ساختمان چند طبقه است هزاران مسافرکه از هرنژاد و هرمملکت در اتاق های مختلف آن سکونت دارند. این ساختمان تقریبا وصل به محوطه ی فرود گاه جده می باشد ودر تمام ساعات شبانه روز، ورود و پرواز هواپیماهای حجاج لحظه ای نمی گذارد که آدم استراحت کند. اتاق ما مشرف به محوطه ی فرود گاه است و جای ممل و مژی خالی که هوا پیما هارا ببینند.این اتاق حدود هفت متر در هفت متر است که تعداد 18 عدد تختخواب دونفره، مثل سرباز خانه، پایین و بالا دارد وبنا براین سی و شش نفردراین اتاق می توانند استراحت نمایند. هم تختی من آقای زرعی چیان لاهیجانی است که رئیس بانک داریوش رشت می باشد، مردِ بسیار خوب و بسازی است. درموقع نوشتن این نامه سفارش کرده است که از شما بخواهم با شماره 3811 منزل برادرشان در لاهیجان تماس بگیرید واطلاع بدهید که در وضع خوب و راضی بسر می بریم.
هوای اینجا واقعا گرم است ومن با یک عدد عرق گیر هستم. کسی که به مکه می خواهد مشرف شود، بهترین کار این است که حدِ اقلِ اثاثیه را با خود بیاورد. هیچ چیز جز یکی دودست لباس زیر و احیانا شلوار تابستانی لازم نیست.هرچه غیراز اینها باشد جز زحمت ِ بار وحمل و نقل چیزدیگری ندارد.
یکی از چیز های جالب این است که هیچ کس جز من و آقای زرعیچیان در فکرِ کم خوردن نیستند. همه اگر روزی ده مرتبه به اینها غذا بدهند، باز می خورند.وقتی من اینها را می بینم که این جور غذا را با حرص می خورند، می گویم: خدایا اگر اینها اسهال بگیرند، این دواهارا که سهل است،تمام دواهای جعبه ی دارورا هم به اینها برسانم، نمی شود مهارش کرد.
اینجا هم گرانی بچشم می خورد ، کوکا کولا دانه ای دوتومان، همین نامه ای که دارم برای شما می نویسم چهار تومان. دم پایی خیلی خیلی معمولی ده تومان است.تا حال رفیقی پیدا نکردم که به شهر جده سربزنیم. چون هیچ کس میلِ این کار را ندارد ومی ترسد که از کاروان جابماند. این است که من هم کوتاه آمدم. ان شاالله در موقع آمدن اگر توقف ما در جده قابل ملاحظه بود، به شهر جده سری می زنم. قرار است تا چند ساعت دیگر، حدود یک بعد از ظهر از جده بطرف جُهفه حرکت کنیم در آنجا لباس احرام بتن می کنیم. تا حال چند نفری سردرد و شکم درد و سرما خوردگی داشتند، بحمدالله با داروهایی که در دسترس بود بهبودی یافتند.
صبح امروز حاج محمد علی انشایی، نماز اعضای گروه ازجمله حقیر را به اصطلاح پیش گرفت ویکی دو جا ایراد تلفظی داشت که با راهنمایی ایشان رفع شد( 2 ). بعد به تفسیر نماز پرداخت وبعد نماز نافله خواندیم. بعد نماز صبح بجا آوردیم وغیره. یکی از خصوصیات این سفر با همه تنوع مسافرینش این است که هیچ کس بفکر کار و زندگی و گرفتاری های روزانه اش نیست، و بی خیال از همه چیزو همه کس مشغول کار های خودش است. آبِ لوله کشی اینجا مثل ِ آبِ گرم حمام می باشد!اصلا اینجا تا حال ما باوجود یخ، آبِ سرد نخورده ایم. مطلب دیگری که قابل عرض باشد نیست. سلام مرا خدمت همه ی فامیل بخصوص پدر و مادر( بابا و مامانت) همچنین آقای مطلق زاده وبانو و آقای نصیری و بانو، مسعود، سعید، حبیبه، دکتر جمشیدی و بانو، دکتر شکوری و خانواده، دکتر بشر دوست وبانو، دکتر میثمی و بانو، سوری خانم، حاج آقا، شوکت خانم و آقای جنابی و ناهید خانم، مهدی و بانو،عسکر، بهروز، محترم خانم وآقای خسروی و ماهرخ خانم وآقای خیراندیش، ننه امینه، رعنا، حاج ماهرو بانو،آقای سلطانی برسانید.
درپایان سلام مخصوص مرا به مادرم برسانید، خسرو، پرویز، کامبیز،وآقای مهندس و زن دایی ، جمیله خانم، محسن خان، آرشام، و ننه دایی جان وآ دختر، افضل خانم و مادرشان، آقای طوافی، آقای کریم، سرگرد- حسن اقای مطب، مشهدی ابولحسن و مشهدی زهرا ، و جای همه خالی است. واقعا خالی است. قربانت- بهمن- مملی و مژده را از دور می بوسم. آدرس برادرم یادم رفت، خودت برایش نامه بده و جریان سفر را بنویس. محل امضاء

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

راز رسیدن به توسعه وترقی.
"داگلاس نورث " برنده جايزه نوبل اقتصاد مي گويد : اگر مي خواهيد بدانيد كشوري توسعه مي یابد يا نه ، اصلا سراغ فناوري كارخانه و وابزاري كه استفاده مي كند نروید، اينها را براحتي ميتوان خريد يا دزديد يا كپي كرد .
براي ديدن توسعه برويد در دبستانها و پيش دبستان ها، ببينيد انجا چكونه بچه ها را اموزش مي دهند ؟ مهم نيست چه چيزي اموزش مي دهند ، بلكه ببينيد چگونه اموزش مي دهند. اگر كودكان شما را پرسشگر خلاق. صبور. نظم پذير. خطر پذير و داراي. روحيه گفتكو وتعامل و مشاركت جمعي وهمكاري، بار اورد، اينها انسانها وشخصيت هايي خواهند شد كه مي توانند توسعه ايجاد كنند.
رونمایی از- دکتر بهمن مشفقی- لاهیجان.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

چگونه این محبت ها را جبران کنم؟
ازتشکر زبان بُوَد قاصر
در سالروز تولد هشتادو سه سالگی ام، با بی شمار محبت وبزرگواری دوستان و آشنایان، بخصوص همکاران شریف جامعه ی پزشکی مواجه شدم که دقیقا، بارِ گرانیست کشیدن به دوش. ازجمله پیام های محبت آمیز درفضای مجازی، تلفن های فراوان، گلدان های گل، وهدایای گوناگون وسرانجام دریافت شعری محبت آمیزاز دوستِ گرانقدر وشریف و بینهایت موردِ احترام عامه " دکتر حمید اخوین" ، که گفتار و کردار و رفتارش نه تنها راه گشای بسیاری ازمسایل جامعه ی پزشکی بلکه مسائل مشکلات اجتماعی مختلف می باشد. کنجکاوی های او یادآور ضرب المثلِ " مورا از ماست کشیدن". است، که همیشه ثمر بخش بوده است. جادارد در اینجا آن شعر را رونمایی کنم :
ای که هشتاد رفت و بیداری
علم و فضل و ادب بسی داری
قدم ات گرچه بود، در دی ماه
لیک" بهمن" چرا لقب داری
تا که هستی طبیب بر دل و جسم
نیست بیمی ز رنج و بیماری
مهربانی و مشفقی همه وقت
مهر تو بر همه بود ساری
گه که اندوه به دل بسی داری
بازهم کس ندیده ات زاری
قلم ات در مسیر آگاهی
قدم ات در مسیر بیداری
نظرت تیز و دقتت بسیار
به شجاعت بیان تو می داری
گاه چرخد قلم به نقدی تند
به مدارا ولی نظر داری
سیر آفاق و انفس ات بسیار
لیک منزل به شهر خود داری
عشق تو شهر و مردم و همسر
مهر را، بر همه روا داری
شادی و عمر تو بود افزون
تو که اینگونه خوش، نظر داری. –
تقدیم به مناسبت تولد هشتادو سه سالگی....
۹۹/۱۰/۲۵. دکتراخوین.
بلافاصله با زبان قاصردر چند بیت تشکر با عنوان ِ :
" از تشکر زیان بود قاصر"
ای طبیبِ "حمیدِ" همیشه عزیز
من به قربان تو رفیق عزیز
شعر تو برد لم چنان بنشست
همچنان مخلصت بُوَم دربست.
ارادتمند- بهمن مشفقی. لاهیجان - بیست و پنجم دی ماه سال 1399شمسی-

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

هدیه ی دوستی نازنین در اولین روز هشتا دو چهار سالگی ام.
بیست و پنجم دی ماه سال ۱۳۹۹شمسی

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

آلودگی صوتی یا توفیقی اجباری است؟!.
عادت خواب بعد از ظهر ها در نزدِ بسیاری از ایرانی ها،از اولویت خاصی برخوردار است، حتی اگر یک ربع یا نیم ساعت باشد. در سفرهایم به چند کشورِ خارجی، چیزی بعنوان ِ خوابِ بعد از ظهر مشاهده نکردم، اصولا موعدِ غذایی بعنوان ناهار وجود ندارد! صبحانه است و تا ساعت شش یا هفت بعد از ظهر ....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

خواندن این مطلب برای من حالب بود، برای شما چطور؟
عکس روز: درخت کاج نوش جان!
صبح امروز این خبر" دویچه وله " نظرم را جلب کرد که در آن آمده است :
درختان کاج که تا چندی پیش به خاطر کریسمس آرایش شده و زینت‌بخش خانه‌ها بودند، اکنون جهت جمع‌آوری در کنار خیابان‌ها قرار دارند. البته برخی این درختان را به باغ‌وحش‌ها و پارک‌های وحشی اهدا می‌کنند تا به عنوان خوراک جانواران مورد استفاده قرار گیرند. درختان کاج به ویژه برای فیل‌ها و شترها خوراکی لذیذ محسوب می‌شوند. تصویری از فیل‌های باغ‌وحشی در جمهوری چک که سرگرم چشیدن طعم درختان کاج هستند.- لاهیجان- دکتر بهمن مشفقی- 23 دی ماه 99

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

رخداد های خوشایند و فراموش نشدنی در تاریخ جامعه ی پزشکی میهن ما
شش سال پیش این خبر توجه ی پزشکان بخصوص اعضای اقلیت آرامنه ی میهن ما را جلب کرد :
همزمان با آغاز سال نو میلادی رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران از دو پزشک پیشکسوت ارامنه دیدار کرد.
دکتر علیرضا زالی با هیات همراه خود از دو پیشکسوت جراحی عمومی ایران "دکتر اوشین هاکوک" و "دکتر ادوارد وارطانی" دیدار و .....

Читать полностью…
Подписаться на канал