drbahmanmoshfeghi | Неотсортированное

Telegram-канал drbahmanmoshfeghi - Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

-

طبیب عشق منم باده ده که این معجون/ فراغت آردو اندیشه ی خطا ببرد

Подписаться на канал

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

هفتاد و اندی سال قلمزنی!

روز قلم برهمه ی قلمزنانِ شرافتمند مبارک باد!

" روزِقلم" بهانه ای شد تا نگاهی به قلم زدن های دوران عمرم درمسائل مختلف بیندازم :
اولین باری که نوشته ای از من دریک نشریه ی محلی بچاپ رسید، " بیوگرافی آلبرت آینشتاین " در نشریه ی " هدفِ ملت " چاپ لاهیجان-به صاحب امتیازی شاد روان احمدآزاد و مدیر مسئولی شادروان محمود آزاد در سال 1331 شمسی ( درست هفتاد ویک سال پیش بود). در آن زمان من پانزده سال داشتم. به دلیل نامعلومی آن نشریه عمرکوتاهی داشت وفقط یک شماره انتشار یافت!
بدنیست بگویم انتخاب بیوگرافی مختصر آلبرت انشتاین برای نشریه ی " هدفِ ملت" ناشی از محیط خانوادگی یی بود که درآن زندگی می کردم.برادرم " محمدآقا" علاقه ی فراوانی به مطالعه ی کتابهای مختلف، بخصوص زندگانی فلاسفه و جامعه شناسان ودانشمندانِ مختلف داشت و در منزلِ ما مرتبا صحبت از: " ولتر، ژان ژاک روسو، پاسکال، مولیر، دکارت، آلبرت انشتاین، و....و....و....می شد. جالب اینکه یکی از دوستانِ هم مدرسه ای برادرم بنام : " منوچهر پورملک" که هم خطی زیبا داشت و هم نقاشی می کرد، عکس های افراد یاد شده را نقاشی می کرد و برادرم آنها را درقاب معمولی که شیشه ی آنرا از شیشه بری نزدیک منزل ما که متعلق به " اوستا تقی شیشه بر" (صنایع) در محله ی تکیه بربا کمی فاصله از " بقعه ی آپیررضا"، بود فراهم می کرد و در جای جای اتاقی که درس می خواندیم نصب شده بود. یک قابِ عکسِ مشخص ترازهمه بالای سرش قرار داشت و آن عکسی از" آلبرت آینشتاین" در زمینه ی تصویری از انفجار بمب اتم واین جمله : W=mc2 بعدها E (انرژی ) جای W را گرفت و شد : E= mc2.
آری در چنین محیط خانوادگی بود که من با نام" آلبرت انشتاین " آشنا و به او علاقمند شدم. آن سالها ، سالهای دوران طلایی حکومت دکتر محمد مصدق، قهرمان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران بود. متاسفانه شرق و غرب خوب درک کرده بودند که اگر حکومت ملی دکتر محمد مصدق در ایران دوام وقوام بگیرد ، دیگر میهن ما ایران، مرکز تامین منافع ومقاصدِ سیری ناپذیر آنها نخواهد بود واین امر مغایر بود با سالهای سال مداخلات بی شرمانه ی ابرقدرت های شرق و غرب و ایادی داخلی خود فروخته ی آنها و در راس همه، محمد رضا شاه که به کمک ملاکین و نظامیان بی اختیار و خود فروخته دست به کودتای 28 امرداد32 زدند و حکومت ملی دکتر مصدق را سرنگون کردند، درست است که آمریکا و انگلستان عامل اصلی کودتا بودند، ولی چشم روی هم گذاشتن ابرقدرت شرق، ( اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی! ) بروی آن، در به ثمر رسیدن آن بسیار موثر بود. نه تنها چشم بر روی آن گذاشته بود،بلکه نازشستی هم به حکومت کودتا تقدیم کرد، بدین معنی در تمام مدتی که حکومت ملی دکتر مصدق ازسوی کشور های غرب تحریم شده بود و نفت آنرا هیچ کشوری نمی گذاشتند بخرد و دکتر مصدق با مشکلات مالی فراوانی که مواجه بود، ناچار دست به انتشار اوراق قرضه ی ملی زده بود که مردم با خرید آن، حماسه آفریده بودند، کشور اتحاد جماهیرشوری از دادن طلاهای ایران به حکومت دکتر مصدق خود داری کرد ولی پس از پیروزی کودتا و مستقر شدن حکومت کودتا، آنها را دودستی تقدیم کرد!
حکومت دکتر مصدق فرصت کم نظیری بود که به میهن ما و مردم میهن ما روی نموده بود، فرصت ها همیشه به یک کشور و مردمش رونمی کنند، متاسفانه از آن فرصت استفاده نشد، تا میهن ما و مردمش طعم حکومت مردمی و آزادی را بچشند و به توسعه و پیشرفت برسند، کاری که گاندی و نهرو در هندوستان کردند و موفق شدند.
اما در ایران پس از روی کار آمدن حکومت کودتا همه ی گروهها و احزاب و جمعیت های آزاد اندیش و روزنامه ها ونشریات مختلف منحل و شدند و محمد رضا شاه از سرنوشت پدرش هم درس نگرفت و هر اشتباه را با اشتباهی دیگر تکرا ر کرد و گوشش به هیچ حرف و اظهار نظر ها، غیراز حرف ِ خودش و اطرافیان گوش به فرمان و غلام خانه زاد و نوکرصفت ، توجهی نداشت. این بود که وقتی مردم مشاهده کردند که شاه با زبان خوشِ آنها میانه ای ندارد، بتدریج زبانِ زور و پاگرفتن گروهای مسلح یکی پس ازدیگری جا بازکرد و شاه هنگامی به خود آمد و گفت که صدای انقلاب را شنیده است! که دیگر دیر شده بود.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

خوشحالیِ سه گانه؟!(1)
مطا لعه ی کتاب های مختلف، خوشحالی حاصی به من دست می دهد، خوشحالی دیگر، برداشتن یادداشت هایی است درطول مطالعه نظرم را جلب می کند، جالب اینکه سعی می کنم آن یادداشت هارا تنها برای خود بایگانی نکنم ، بلکه به دیگران منتقل کنم واین مسئله خوشحالی ِ ویژه ای به من دست می دهد.حال این شما و آن یادداشت ها:
پاسخ دندان شکنِ یک راهزنِ دریایی به اسکندر کبیر : هنگامی که آن راهزن دریایی را دست بسته پیش اسکندرآوردند، آن جهان گشای مقدونی ازوی پرسید : ای مرد! تو به چه جراتی دریاها را عرصه ی تاخت وتاز خود قرار داده ای و کشتی ها را چپاول می کنی؟ محکوم دست بسته با خونسردی وآرامش مطلق جواب داد : اول بگو ببینم تو چگونه جرات کرده ای که تمام ثروت واموال جهانیان را چپاول کنی؟ فرقِ میانِ من و تو فقط دراین است که چون من صاحب یک کشنیِ کوچک هستم وپیشه ی خود را با تصرف کشتی های کوچک که حامل کالاهای محدود هستند انجام می دهم، ناممم را دزد وراهزن دریا گذاشته اند و تو از آنجا که همین عمل را به کمک بحریه ای بزرگ انجام می دهی وثروت های هنگفت ملل دیگررا غارت می کنی، نامت را امپراطور گذاشته اند!
"فیلیپ" ، پادشاه مقدونیه بود در سال 360 ق-م برتخت سلطنت نشست وپس از 22 سال توطئه وتجاوز به خاک های دیگران، سرانجام درسال 338 ق-م درنبرد مشهورِ " کرونا"فایق شد. فیلیپ دراثر توطئه ای که مشهور است زنش" اولیپیناس" در آن شرکت داشت به قتل رسید وجانشین وی " اسکند کبیر" دنبال نقشه های پدر را گرفت و به آرزوی جهانگشایی ی وی جامه ی عمل پوشاند، سرانجام درسال 323 ق-م درسنِ 32 سالگی ازدنیا رفت وجانشینان اسکندرامپراطوی وسیع او را میان خود تقسیم کردند.
" استنتور" نام جارچی معروف یونانی در نبرد ِ " ترویا" است. معروف است نعره ای به قوت پنجاه نفرداشت.
شهرِ خداد Civitos Dei- خداوند متعال سرورِ مشفق ِ ما در دوفقره از فرامین بزرگش به بندگان یاد داده است که آفریدگار و همسایه ی خود را دوست بداریم. آیه ی انجیل درباره ی شهرخدا چنین است : ای اورشلیم، خدای را ستایش وتجلیل کن، ای صهیون خدای خودرا به عز و جلال بنگر، زیرا ذاتِ قادرمتعال نرده های دروازه های ترا از همان بدوِ افرینش محکم ساخته و کودکانت را در درون آن دروازه ها زندگی می کنند مشمول عنایت و کرم خود قرار داده است . هم او آن ذات لایزال است به مرز های تو صلح و آرامش عطا کرد...
معنی ی کلمه ی " اورشلیم" ( احلام صلح) یا " دورنمای باشکوه آرامش " است.
منبع- کتاب خداوندان اندیشه ی سیاسی- تهیه وتدوین از دکتر بهمن مشفقی- لاهیجان.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

نگاهی به "هفت پیکر" نطامی گنجوی.
درهفت پیکرنظامی،حوادثِ داستان برمحورزندگی "بهرام گور(بهرام پنجم) ساسانی دور می زند. یزد گرد، به صلاحدید منجمان ، بهرام را به نعمان سپرد تادریمن تربیت شود.ساختن قصرمشهور " خورنق" وداستان

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

گزیده ای از کتابِ " متفکرانِ یونانی
مقدمه- کتاب متفکران یونانی نوشته ی " تئودورگمپرتس" به ترجمه ی مترجمِ پرآوازه "محمد حسن لطفی" درسال 1375 ازسوی انتشارات خوارزمی روانه ی بازارکتاب شده است. اولین بخش آن اشاره ای به "افلاطون" دارد که در آن آمده است :
افلاطون احتمالا درسال 437 قبل از میلاد در" آتن " به دنیا آمد. همه ی مردم یونان ایمانی عمیق و بدونِ چون وچرا نسبت به این موضوع داشتند که از" نژاد هلن " ، بانو خدای افسانه ی یونان هستند. جنگِ پلوپونزدرحدود بیست سال قبل ازتولد افلاطون میان شهر های یونان باستان آغاز شده بود وطرفین متخاصم درجنگ، " آتن" و "اسپارت" بودند واین جنگ سرانجام در 404 ق م با شکست" آتن" پایان یافت. دولتِ "اسپارت" پشتیبان حکومت های الیگارشی بود و دولتِ آتن(یونان) ازروش دموکراسی حمایت می کرد.
افلاطون در ایام جوانی ِ خود تحتِ تاثیر عمیق "سقراط " قرار گرفت. سقراط بی اندازه زشت بود ولی کوچکترین اعتنایی به وضعِ سیمای ناخوشایند خود نداشت. لحنِ بیانش شوخ وطنزآمیز بود. رسالتِ سقراط این بود که مردم را به جهلِ شان معتقد سازد واو هرگز مدعی نبود که چیزی بیشتر از دیگران می داند ومی گفت اگر کسی اندکی عاقل تر از دیگران است، تنها به این دلیل است که به جهلِ خود واقف است.
درسال 399 ق م که سقراط هفتاد ساله بود به جرم انکار خدایان رسمی کشور وابداع خدایان جدید و فاسد کردن جوانان، دریک دادگاه آتنی به محاکمه کشانده شد، ولی هیچ کدام از وسائلی را که ممکن بود با استفاده از آنها تبرئه شود، نپذیرفت واز روش زندگانی خوددفاع کرد، حتی نقشه ای را که دوستانش برای فراردادن او،از زندان چیده بودند نپذیرفت. عقیده ی سقراط این بود که که " تنها علم" و " تنها داناییِ بشر " که می شود به حقیقت علمش نامید ،همان علم به جهل کامل خودِ بشر اسست. تنها چیزی که ما بطور یقین می دانیم این است که چیزی نمی دانیم. هدف ِ افلاطون این بود که دانایی و بصیرتِ معقول،جانشین سلیقه و احساساتِ متغیرِ افراد گردد به همین جهت" آکادمی " را درآتن تاسیس نمود وآنرا کارگاهی برای ایجاد وتولید نظم سیاست درآورد واین علمی بود که افلاطون وجودآنرا برای اصلاح جهان یونانی لازم می دید ومقارن با تاسیس آن بزرگترین اثرفکری خودرا بصورت مکالمه ی جدلی میان سقراط و مصاحبان فرزانه ی وی تنظیم کرد که به نام ِ " جمهوری" معروف است.فکرافلاطون متضمن یک اصلِ عملی نیزبود وآن عبارت از" اصل مسئولیت اخلاقی افراد" درقبال اعمال و کرداری که ازآنها سرمی زند. ازعقاید بنیانی افلاطون یکی این است که عدالت جزیی از فضائل انسانی است، عادل بودن از خصائل بشری است. فصیلت یا عُلو خصیصه یا فیضی است که به دارنده اش استحقاق این را که " خوب" باشد می بخشد. افلاطون چهار صفتِ اصلی را من حیث المجموع،سازنده ی فضیلت وعُلو انسانی می دانست: خرد-شجاعت- اعتدال- عدالت. دارنده ی این صفات انسانی است خوب.به آنها فضائل چهارگانه می گفتند.
افلاطون معتقد بود ستم کشیدن وتسلیم بیدادگری شدن،ننگی است بزرگ، چون زیانش بیشتر است ولی مرتکب زیانکاری شدن، علی الرسم ننگین ترو رسوا کننده تراست. تحمل بی عدالتی در سرشت آزادگان نیست واز خصائل فطری " بندگان" است.
لاهیجان دکتر بهمن مشفقی- خردادماه 1402 شمسی. ،

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

"وقتی که صلاح مملکت در بین باشد بنده از همه چیز خودم می‌گذرم و ابداً علاقه به هیچ چیز ندارم"

🌱🌹🌱
🌹امروز ۲۹ اردیبهشت
زادروز معمار ملی شدن صنعت نفت و دلسوز وطن دکتر محمد مصدق . 🌱🌹🌱

🌹روحش شاد و یادش گرامی🌹

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

لاهیجان غیر غیر از شیطان کوه‌...کوه ابوقبیس هم دارد. مجوز ساخت این بنا باعث شد بناهای چندین مرتبه و بلند در حاشیه ی بولوار استخر یکی پس از دیگری ساخته شود!

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

یاد داشت هایی از کتابِ" تحقیقی دردین یهود " به قلم جلال الدین آشتیانی.
کتابی است درعینِ دلنشینی، بحث برانگیز است، به همین جهت برآن شدم گوشه هایی از آنرا برای اهالی تحقیق و پژوهش رونمایی کنم :
رسالاتی را که مجموعه کتاب مقدس واصول تعلیمات دین یهود را تشکیل می دهند به یونانی " کانن" می نامند که به معنای میزان . مقیاس است.کلیسای مسیحیت این مجموعه را " اسکریپیتور" به معنی "ِنوشته" می نامد. اسکریپیتور یا سندِ مقدس، در فرهنگِ نو" بیبل" ( بیبلوس= کتاب). مسیحیان برای این مجموعه همچنین نامِ " عهد عتیق" یا " وصیتِ قدیم" بکار می برند.
دین یهود این مراحل را گذراند : دوره ی شیوخ اسرائیل ، دوران موسی، مژده ی ظهورمسیح و پسرِ خدا که در انجیل اعلام گردید. اسرائیل یک قوم شرقی باستانی بود.
در زبان لاتینی " تستامنتوم " به معنای " حقیقت " و " میثاق " است. دریونان به این میثاق" دیانک" ودر عبری " بریب" گویند.یهودیان کتاب مقدس را به سه بخش تقسیم می کنند:
ا- تورات .
2- نبییم یا نبی ها که مشتمل بررسالات منتسب به نبی های اسرائیلی است.
3- کتوبیم : یا کُتُب به کلام صحیح نوشته ها-رسالات تعلیمی و تربیتی دین یهود. کل این مجموعه را یهودیان با کلمه ی " تنک(تنخ) تخلیص می نمایند که از حروف اول نامهای این سه بخش ترکیب شده است. تورات از پنج رساله تشکیل شده است که شامل روایاتی است از دوران موسی و دستورات وقوانینی که به موسی نسبت داده می شود.واصلِ آنرا کُتُبِ موسی نامیده اند و معتقدند که مضامین آنهامستقیما از جانب " یهوه" خداوند اسرائیل به موسی وحی شده است واو به اسرائیلیان اعلام کرده است. تورات ازقدیم کتاب اصلی و بنیادی دین یهود را تشکیل می داده است. از قرن دوم میلادی اصطلاح خاص یونانی را برای این پنج رساله بکار بردند وآنرا " پنتا تویخ" یا پنج طومار نامیدند. در عبری طومار هایی را که دعا ها ودستورات مذهبی را برآنها نوشته می شد" مگیلوت" می نامیدند.
درمجموعه ی عبری هریک از این پنج طومار را به نام ِ جمله ی آغازی بخش اول آن نامگذاری شده است، این جملات عبارتند از:
1- برشیت یا درآغاز ( در آغاز خدا زمین و آسمان را افرید...)
2- والله ِ شِمُت یا واینها هستند نامها ( واینها نام های بیناسرائیل اند که به مصرآمده بودند).-
3- وَ بَی کَرهَ یا واونداد( واوندا داد موسی را...)
4-ویه دبریا و او سخن گفت( یهوه سخن گفت با موسی در صحرای سینا)
5- اللهِ حدِ باریم یا اینها هستند کلمات( اینها هستند کلماتی که موسی در برابراسرائیلیان برزبان آورد.
کتاب پنجم را ضمن نکرارورونوشت تورات، یا میشنه هت تورات می نامیدند زیرا معتقد بودند این همان طوماریست که در قرن هفتم قبل از میلاد درمعبد یافت شده ودر کتاب دوم قانون ویا رونوشت آن بوده است.
در ترجمه ی یونانی تورات نام رسالات عبارتند از:
1-کتاب اول موسی یا " گنزیس" که به یونانی ولاتین به معنی آفرینش یا پیدایش است. 2-کتاب دوم موسی یا " اِکسُدُس" به معنی خروج
3-کتاب سوم موسی یا "لویتیکون" به معنی کتاب لوی ها یا دستورات شعائری
4- کتاب چهارم موسی یا " آریتموی" به معنی اعداد
5- کتاب پنجم موسی " دئوترنومیون " یا قانون دوم
کتاب پیغمران شامل رسالات زیر است : یوشع ( یهوشوعا) ، قضات( شوفتیم) ساموئل( شموئیل) شاهان (ملکیم)، ایسایا(ایشایاهو)=اشعیا) برمیا، هزگیل(یزخکهل) وسرانجام 12مقاله ی نبی های کوچک : " هورا"(هوشیا) یوال، عاموس،اوبادیا، یونا(یونس، میکا، ناحوم،هاباکوک،زفانیا،هاگایی، زاخاریا( ذکریا) ملخیا(ملخی) رسالاتی که یهودیان فلسطین آنها را در " کانن" خود پذیرفتند عبارتند از:
مزامیر را درضمن سرود های ستایش می نامند.
در حدود یکصد سال پس از میلاد مسیح همه ی یهودیان همان کانن اول را قبول کردند ودر شورای مذهبی آنرا تثبیت نمودند.
ابراهیم در سن 175 سالگی فوت می نماید. اورشلیم شهری است قدیمی که در کتاب آفرینش از آن" شهرسالم" یاد شده است. درسال 538 قبل از میلاد کوروش با فتح بابل یهودیان را مجددا به اورشلیم بازگرداند وبه خرج دولت ایران معبد اورشلیم را باز سازی می کند. در فلسطین شهر" اریحا" دارای قدمتی بیش ازهشت هزار سال می باشد.
درتورات " کنعان" عبارت است از منطقه ی غرب وشرق اردن که یهوه (خدا) بنام " ارض موعود" آنرا به اسرائیلیان بخشید( سرزمین مقدس). اصطلاحات ِ " سامی" و" حامی" ازتورات گرفته شده و مقصود فرزندان سام و حام ، پسران نوح بوده اند. فرهنگ یک قوم مهترین حیات مایه ی آن قوم است. برطبق کتاب مقدس سال تولد موسی 1525 قبل از میلاد می باشد.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

دکترسونیای عزیزچقدر زود و نا بهنگام ودرد ناک ما را ترک کردی!
غم برزگ فقدان تو فراموش شدنی نیست. دکتر سونیا معصومی ، تنها خواهر همسرم نبود، دوست و همکار شرافتمند ووفادا ر وصمیمی و پشتیبان ملموس خانواده هم بود و حقیقتا تحمل از دست دادنش با آن همه خاطرات سالهای زندگی و کوشش های کم نظیرش در حرفه ی شریف پزشکی وشب و روز به فکر اتحاد وانسجام اعضای جامعه ی پزشکی بودن و دائم غم بیماران بی شمارش را خوردن، چیزهایی نیست که از خاطره ها فراموش گردد ، اری، دکتر سونیا معصومی، زنده و جاوید است، چونکه نکونام زیست.
لاهیجان- دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

معلقات سبع
معلقات سبع از جمله کتابهای نادری است زینت بخشِ کتابهای کتابخانه ام می باشد. عبدالحمید آیتی مترجم این کتاب می باشد در دیباچه ای که برچاپِ دوم این کتاب درسال 1357 نوشته است آمده است : اینها معلقات سبع همان هفت قصیده ای است که پیش از ظهور اسلام، آنچنان اشتهار وارج وبهایی نزدِاعراب ....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

چنین سرود زریتشت.
کتابی برای همه کس و هبچ کس.
سرودِ رقص.
شامگاهی زرتشت با شاگردان از میان جنگل می گذشت،و همچنان که در پیِ چشمه ای می گشت، هان! به چمنزاری رسید سرسبز که گِردش را درختان وبوته ها خاموش فرا گرفته بودند وبرآن دخترکانی باهم می رقصیدند.
دخترکان چون زرتشت را بشناختند، از رقص

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

یاد آوری رخداد های شهرمان در گذشته ی نه چندان دور، شناخت هویت ماست.
لاهیجان در 93 سال پیش، انجمن بلدی ( شورای شهر) داشت!.
" لاهیجان " در روز نامه ی " اطلاعات .
یکی از کارهای فرهنگی ی اینجانب در سالهای گذشته، استخراج خبر های مربوط به لاهیجان از شماره های مختلف روزنامه ی اطلاعات ازسال تاسیس آن روزنامه در سال 1306 شمسی تا سال 1320شمسی بود. خواننده با مطالعه ی آن پی به بسیاری از گوشه های تاریخ لاهیجان ورخداد ها ی شهر ما دراین دوره می برد.
این نوشته ها علاوه بر اینکه ....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

" تامس مور"، به روایتِ بهمن فرمان آرا
" تامس مور " ازآن آدم هایی است که درهرقرن یکی دونفر شبیهش پیدا می شوند، آدمی که حاضرنیست روی اصولِ خودش پابگذارد، می داند چه...

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

هفتادوپنج سالِ اول، به روایتِ بهمنِ فرمان آرا
این روزها سرگرم مطالعه ی کتابِ : " هفتاد وپنج سال اول، به روایت بهمنِ فرمان آرا " هستم. موضوع کتاب : سینما، ایران ، تهیه کنندگان و کارگردانان و سرگذشت نامه است.
درمعرفی این کتاب آمده است : این کتاب حاصلِ صبرو علاقه ی محسن آزرم است که دوسال در جلسات متعدد .....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

خاطرات عمر.
مقدمه : سالهای سال در این فکر بودم که رخداد های زندگی ام را یادداشت نمایم و کوشش هایم در زمینه های مختلف بخصوص نوشتن مقالات گوناگون چه به جِد و چه به طنز را گردآوری نمایم تا بصورت کتابی منتشر نمایم.
اولین بار نوشته ای ازمن در یک نشریه محلی چاپ لاهیجان بنام ِ " هدفِ ملت" که صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن به ترتیب شاد روان احمدآزاد و شادروان محمودآزاد بود راه یافت.آن ایام که زمان حکومت ملی دکتر مصدق بود، انتشار مطالب گوناگون در جراید ونشریات آسان بود ومن در آن زمان پانرده ساله بودم و اغلب به " مطبوعاتی داد" که بعد ها نامش به " مطبوعاتی آزاد" تغیر داد می رفتم. به همین جهت وقتی از خبرانتشارِ " هدف ملت" را شنیدم، با خود گفتم که چه خوب است مطلبی برای چاپ درآن نشریه بفرستم و مطلبی تحت عنوان " بیوگرافی البرت انشتاین " بفرستم. علتِ انتخابِ آن ناشی از محیط زندگی خانوادگی ام بود وبرادرم " محمد آقا" علاقه ی فراوانی به مطالعه ی کتابهای مختلف، بخصوص زندگی نامه های فلاسفه ونویسندگان و دانشمندان بود ودر منزل ِ ما اغلب صحبت از: " ولتر" ، " ژان ژاک روسو" ، پاسکال، مولیر، دکارت و آلبرت آینشتاین و.....و.... می شد. جالب اینکه یکی از دوستان و هم مدرسه ای و هم محله ای برادرم، بنام " منوچهر پور ملک" هم خطِ زیبایی داشت و هم نقاشی خوبی می کشید، لذا عکس های افراد یادشده را نقاشی می کرد وبرادرم آنها را در قاب های معمولی که از مقوا و شیشه درست شده بود واغلب از شیشه بری نزدیک منزل ما واقع در محله ی تکیه براز مغازه ی شیشه بری" اوستا تقی" که نام فامیلی صنایع داشت وما فقط به اوستا تقی می شناختیم تهیه می کرد و برادرم بالای سرِ خود و جای جای دیواراتاق نصب می کرد. خوب یادم می آید که در همان زمان آمریکا اولین انفجار بمب اتمی خود را انجام داده بود ومعروف بود که سازنده اش " آلبرت انشتاین" است و آوازه اش در تمام جهان پر شده بود و جراید جهان ، از جمله ایران عکسی از انفجار بمب اتمی منتشر کرده بودند که آلبرت انشتاین را در کنار عکس انفجار بمب اتمی و این فرمول معروفش : W= mc2 که بعد ها E= mc2 جای آنرا گرفت، از منوچهر پورملک خواست که آنها را دریک نقاشی بگنجاند واو هم با ظرافت خاص این کار را انجام داد و برادرم با قاب گرفتن آن، بالای سرش بروی دیوار نصب کرده بود. آری در چنین محیط خانوادگی بود که من با نام ِ " آلبرت آینشتاین" آشنا و علاقمند شدم. و این بود که بیوگرافی آلبرت آینشتاین " را نوشتم وبرای چاپ به نشریه ی " هدف ملت" با امضای ب م ( بهمن مشفقی) فرستادم.
دورانِ طلایی حکومت ملی دکتر مصدق چندان دوام نیافت، زیرا کشور های شرق و غرب، که به ترتیب تحت نفوذ و تسلط حکومت اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده ی آمریکا بودند و سالها بود که ایران مرکز تامین منافع ومصالح آنها بود، به همین جهت آنها به کمک ایادی خود فروخته داخلی شان و در راس همه، محمد رضا شاه و درباریان و پاره ای ازنظامیان باز نشسته دست به کودتای ننگین 28 امرداد 32 زدند و کشور شورا ها هم چشم هایش را بروی آن بسته بود! و حکومت ملی دکتر مصدق را برکنار، و سرلشکر بازنشسته " زاهدی " که بلافاصله عنوان سپهبد گرفت را به حکومت رساندند. نکته ای که جادارد به آن اشاره وتاکید کنم این است که " فرصت ها" همیشه به یک کشور ومردمش رو نمی کند، حکومت ملی دکتر مصدق، فرصتی بود که به میهن ما و مردمش رونموده بود و متاسفانه با انجام کودتای 28 امرداد 32، ملت ایران با سرنوشت درد ناکی مواجه شد که نیاز به توضیح ندارد. بدنبال آن همه ی احزاب و گروههای ملی منحل و روز نامه های شان ممنوع الانتشار شدند. امر چنان برمحمد رضا شاه مشتبه شده بود که خود را همه کاره ی کشور می دانست و جز خودش و افکارش، کسِ دیگری را قبول نداشت و هر اشتباهی را با اشتباه دیگری تکرار می کرد وکار به آنجا کشید به زودی گروهایی که به این نتیجه رسیده بودند که محمد رضا شاه میانه ای با منتقدین حرفی وقلمی خود ندارد، به پیاده کردن گروههای مسلح یکی پس از دیگری اعم از مارکسیست ها و گروهای مذهبی دست زدند. و محمد رضا شاه بخود نیامد وزمانی بخود آمد و گفت که : "صدای انقلاب را شنیدم" که دیگر کار از کار گذشته بود واورا به سرنوشت همه ی دیکتاتور ها دچار ساخت وکشور وتاج وتخت را رها وبه خارج پناه برد.
از سالِ 32 تا سال 1339 اینجانب هیچ فعالیت علنی سیاسی نداشتم وهراز گاهی پاره ای از نشریات هواداران دکتر مصدق که گروهی بعنوان نهضت مقاومت ملی انتشار می دادند از جمله نشریه ی " راه مصدق" را مطالعه و در محدوده ی بسیار کوچک، از جمله بین دانش آموزان دبرستانی که تحصیل می کردم ( دبیرستان رازی تهران) پخش می کردم.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

زین تنگنای خلوتم
       خاطر به صحرا می‌کشد

کزبوستان بادسحر
        خوش میدهد پیغام را

    ✍ #سعدی


💐جشن سیزده به در
    و روز طبیعت خجسته باد


🌺🌺دکتر بهمن مشفقی-لاهیجان

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

خوشحالیِ سه گانه؟!(1)
مطا لعه ی کتاب های مختلف، خوشحالی حاصی به من دست می دهد، خوشحالی دیگر، برداشتن یادداشت هایی است درطول مطالعه نظرم را جلب می کند، جالب اینکه سعی می کنم آن یادداشت هارا

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

فشکل آب؟
در سالهای نوجوانی ما اغلب خانواده ها در موقع |شستن برنج "برای پختن ِ، آبِ بدست آمده از شستنِ برنج را که به آن " فشکل آب " می گفتند دور نمی ریختند و آنرا در ظرفی می ریختند وبا آن " ظروف غذا" را می شستند، زیرا به تجربه دریافته بودند که ظرف ها با "فشکل آب" خیلی خوب تمیز می شوند، در آن زمان شوینده های صنعتی وجود نداشت . در شکل زیر " فشکل آب " در در مرحله ی آغاز شستن برنج مشاهده می کنید. لاهیجان -دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

نگاهی به "هفت پیکر" نطامی گنجوی.
درهفت پیکرنظامی،حوادثِ داستان برمحورزندگی "بهرام گور(بهرام پنجم) ساسانی دور می زند. یزد گرد، به صلاحدید منجمان ، بهرام را به نعمان سپرد تادریمن تربیت شود.ساختن قصرمشهور " خورنق" وداستان معمار بیچاره ی آن" سنمار" پسرِاو نیزمعمار بود و " طاق بستان" را او ساخته است. " نعمان " پس از پائین انداختن سنمار از بالای برج کاخ گرفتار عذاب وجدان می شود وبرای توبه وانابه به بیابان روی می نهد وناپدید می شود.
بهرام تحت تربیت منذر پسر نعمان دانش های زمان را می آموزد وبه سه زبان فارسی و عربی و یونانی آشنایی می یابد. مهارت بهرام در شکار کردن،بخصوص شکار کردن گوران وداغ نهادن برآنها اورا درسیمای شکار گری افسانه ای جلوه گر می سازد. ماجرای دوستیِ بهرام گور با کنیزی به نام " فتنه" که سرانجام منجر به ازدواج با فتنه می شود .
وقتی خاقان چین به ایران حمله می کند وسرانجام پس از ماجراهایی بهرام اورا شکست می دهد وسپس میلِ فراغت ونشاط می کند وتصویر هفت شاهزاده خانم راکه در خورنق دیده بود،یاد آورد ومهرِ آنان را در دل گرفت وبه خواستگاری آنان فرستاد : نخست دختری ازنژاد کیان خواست وسپس دختر خاقان چین و دخترقیصر روم، دختر شاه مغرب، دختر رای هند، دختر حاکم خوارزم وشاهزاده خانم صقلاب را به بارگاه فرخواند. یکی از شاگردان سمنار که " شیده" نام داشت هفت قصر( هفت گنبد) برای این هفت شاهزاده بنا کرد. در ساختن آنها تدبیری بکار برد که رنگِ هر گنبد با رنگِ منسوب به یکی از سیاره های هفت گانه هماهنگی داشته باشد وبهرام هر روزدر گنبدی که با آن روز سازگاری داشت، با لباس های همرنگِ آن گنبد مهمان شاهزده خانم می شد و به عیش و نشاط می پرداخت.
روزشنبه، بهرام به گنبد سیاه پیشِ "فورک" شاهزاده خانم هند رفت.ارتباطشنبه یا ستاره ی زهل Saturday روز ساتورن یعنی زهل.
روز یکشنبه بهرام در گنبد زرد مهمان همای شاهزاده خانم رومی شد، ارتباط روز یک شنبه با خورشید Sunday انگلیسی و Sontag آلمانی.
بهرام روز دوشنبه درگنبد سبز مهمان دختر پادشاه اقلیم سوم می شود ارتباط روز روشنبه با ماه که یه انگلیسی Monday و آلمانی Montag و Lundi فرانسوی.
روز سه شنبه بهرام لباس ِسرخ می پوشد وبه مهمانی شاهزاده خانم سرخ پوش "صقلاب"( شیرین نوش) می رود وارتباط سه شنبه با مریخ که به فرانسه Mardi روز مارس(مریخ). روز چهارشنبه بهرام در گنبد پیروزه رنگ مهمان شاهزاده خانم فیروز پوش( آذر یون دختر پادشاه اقلیم پنجم) می رود.در ارتباط چهارشنبه با عطارد (Mercury)
روز پنجشنبه بهرام در گنبد صندل فام به مهمانی " یغما ناز" دختر پادشاه چین می رود واین روز به مشتری معروف است.Jupiter
روز آدینه بهرام به گنبد سپید به مهمانی شاهزاده خانم سپید پوش ی رود ( صابعین لباس سپید برتن می کردند ودر حالی که شاخه های درخت وآلات موسیقی دردست داشتند به گرد بت ِ زهره طواف می کردند)روز آدینه به ستاره ی زحل مربوط است( Friday ) سرانجام بهرام با کناره گیری از سلطنت و ناپدید شدن ا ودر غار منجر می شود.
منبع- کتاب تحلیل آثار نظامی گنجوی- تالیف دکتر کامل احمد نژاد-انتشارات علمی-1369 خلاصه شده از سوی دکتر بهمن مشفقی- خرداد ماه 1402 شمسی- لاهیجان.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

گزیده ای از کتابِ " متفکرانِ یونانی
مقدمه- کتاب متفکران یونانی نوشته ی " تئودورگمپرتس" به ترجمه ی مترجمِ پرآوازه "محمد حسن لطفی" درسال 1375 ازسوی انتشارات خوارزمی روانه ی بازارکتاب شده است. اولین بخش آن اشاره ای به "افلاطون" دارد که در آن آمده است :
افلاطون احتمالا درسال 437 قبل از میلاد در" آتن " به دنیا آمد. همه ی مردم یونان ایمانی عمیق و بدونِ چون وچرا ....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

درک گروهی از گردشگران از ورود ممنوع

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

معجزه : معجزه عبارت است پدیده ای غیرطبیعی وخارج از قانون ونظام عالم وچون چنین پدیده ای درعالمِ واقعیت هرگز وجود نداشته ونخواهد داشت، آنچه را با معجزه مربوط می سازیم، خود غیرطبیعی وغیرواقعی خواهد شد به عقیده ی " گرسمان" هیچ معجزه ای درهیچ جای دنیا وهیچ زمانی رخ نداده است.

ملاقات موسی درکوه خدا
این کوه ابتدا " هورب" نامیده می شود وپس از بازگشت موسی از مصر به اتفاق اسرائیلیان" کوه خدا" ،"کوه سینا" نام دارد و" یهوه(خدا) درقُله ی این کوه ساکن است. موسی برای ملاقات خدا به قله ی این کوه صعود می کند تا باخدا سخن بگوید. هیچ یک از اسرائیلیان حتی جیوانات آنان اجازه ی نزدیک شدن به کوه را ندارند.هنگامی که یهوه برفراز کوه فرود می آید، تمام کوه با دود وآتش پوشیده می شود وکوه به لرزه در می آید ، یهوه دراین حال ده فرمان را( دباریم) برالواح شهود ومیثاق(ایدوب) با انگشت خود می نویسد وبه موسی می دهد.هنگامی که موسی با خدا در حال گفت وگواست اسرائیلیان به دستور " هارون" طلا وزینت های خود را جمع کرده وبه هارون می دهند تا او برای آنها گوساله ای از طلا بسازد واسرائیلیان آنرا خدا می نامند وبه این بت قربانی ها تقدیم می کنند. موسی در بازگشت با این منظره روبرو می شود و بسیار خشمگین می گردد و الوح را می شکند وبه دستور او " لومی ها" اعضای عشیره اش سه هزار نفرزا قتل وعام می کنندولی به " هارون" محرک این گناه آسیبی نمی رسد وفقط موسی به او می گوید : این قوم بر تو چه کرده بود که براو چنان گناه عظیمی بار کرده ای ......بالاخره موسی مجددا الواح را ازسنگ ساخت و " یهوه-خدا" برروی آن می نویسد ,ودستورمی دهد درکنار قرارگاه خیمه ای برپادارند ونام آن خیمه را" خیمه ی ظهور" می نهد( جائی که خدا درآن ظاهرمی شود) دراین خیمه الواح فرامین یهوه را درصندوقی بنام" صندوق میثاق" حفظ می کنند وفقط موسی حق دخول به این خیمه و روبرو شدن با یهوه را دارد زیرا فقط اوست که چشم درجشم می تواند با خدا صحبت کند. گاهی یهوه به شکل دود یا ستون ابری درکنار خیمه ظاهر می شود واسرائیلیان ازدیدار این دود برخاک می افتند که مبادا به دیدار یهوه مجبور شوند، که چنین حادثه ای مرگ آفرین است.
درحدود یک میلیارد مسیحیان ویهودیان جهان به وراثت کتاب عهد عتیق را مقدس و وحی الهی می دانند ودرحدود همین تعداد مسلمانان گیتی به اساطیرو شخصیت های این کتاب به نظرتقدیس واحترام می نگرند.به این طریق کتاب مقدس یهودیان درحقیقت پایه ی سه دین بزرگ جهانی است که در تاریخ تمدن وتحولات جهان تاثیر عظیمی داشته اند. صفحات این کتاب که قریب به پانصد صفحه می باشد مملواز بیشمار مسائل مختلف در مورد دین یهود می باشد وخواندن آن حوصله ی فراوان می خواهد.
تهیه و تدوین از دکتر بهمن مشفقی- لاهیجان- اردیبهشت ماه سال 1402 شمسی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

یاد داشت هایی از کتابِ" تحقیقی دردین یهود " به قلم جلال الدین آشتیانی.
کتابی است درعینِ دلنشینی، بحث برانگیز است، به همین جهت برآن شدم گوشه هایی از آنرا برای اهالی تحقیق و پژوهش رونمایی کنم :
رسالاتی را که مجموعه کتاب مقدس واصول تعلیمات دین یهود را تشکیل می دهند به یونانی " کانن" می نامند که به معنای میزان . مقیاس است.کلیسای مسیحیت

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

معلقات سبع
معلقات سبع از جمله کتابهای نادری است زینت بخشِ کتابهای کتابخانه ام می باشد. عبدالحمید آیتی مترجم این کتاب می باشد در دیباچه ای که برچاپِ دوم این کتاب درسال 1357 نوشته است آمده است : اینها معلقات سبع همان هفت قصیده ای است که پیش از ظهور اسلام، آنچنان اشتهار وارج وبهایی نزدِاعراب داشته است که می گویند آنها را در معبد بزرگ خود خانه ی کعبه آویخته بوده اند.
پس از ظهور اسلام نیز این قصاعد همچنان ارزش خودرا در ادبِ اسلامی از دست نداد وجویندگان ادب ِ عرب از هر ملت با خواندن وآموختن آنها همت گماشتند.برآنها شرح ها نوشتند وحتی بر سرِ یک کلمه یا یک تعبیرشان میان ادبا مناقشات برخاست.
رواج فراوان معلقات در بین ادب جویان قدیم سبب شد که در سخن برخی ازآنان نیز تاثیر گذارد وپاره ای از شاعران ملل غیر عرب هم که بسی دیوان شعر تازیان از بر داشته اند، مانند مردان و" معلقات" بخاطر دلدارِ سنجل ترائب خود بر ربع و اطلال و دمن،یگریند ویا اسب وشتر خود را وصف کنند. عبدالحمید آیتی-18/1/1345
شاعران معلقات سبع به ترتیب زیر در کتاب آمده است:
امروالقیس
طرفه بن العبدبن سفیان
زهیربن ابی سلمی
ابوعقیل لبید بن ربیعه
عمروبن کلثوم
عنتره بن شداد
حارث بن حلزه
معلقه ی امروالقیس : همسفران! لحظه ای درنگ کنید تا من به یادِ یارِ سفرکرده وسرمنزل او بگریم وریگستان میانِ " دخول " و "حومل" و " توضح" و " مقراه" را از سرشکِ دیدگانم سیراب سازم. داروی دردِ من اشکهای سوزان من است.اما بربازمانده ی خرگاه ویران دلدار گریستن کدامین درد را آرام می بخشد؟
معلقه طرفه : دلدار من با آن لبان کبود وچشمان سیاه و گردن زیبا چون آهویی است که شکوفه های اراک را می چرد...از میان لبان کبودش لبخند زد وخنده اش چون بابونه ای تازه بود که از میان ریگ های نمناک روئیده باشد.
معلقه ی زهیربن ابی سلمی: آیا در سرزمین های " حومانه الدراج" و "متثلم" هیچ خرابه ای از " اُم اوفی" یار عزیز من سخن نمی گوید؟ آیا از خانه ی او در " رقمتین" که چون خالهای کبود برساعد زنی نمودار بود دیگر ندایی برنمی آید.
معلقه ی لبیدبن ربیعه : براین سرزمین از آن وقت که آن یارِ دلنواز رختِ سفر بربسته سالهای درازی گذشته است، با ماههای حلال و حرامش....من ایستاده ام وبا قلبی درد ناک پرسیدم: ای ریگ های صحرا، ای سخره های کوهستان وای ویرانه ای متروک، از آن دلبرِطناز چه خبر؟ اما چگونه می توان از سنگهای سختی که هرگز سخنی برنمی آورند، سخن پرسید؟
معلقه ی عمروبن کلثوم : هان، ساقیا، هنگام صبوح است، دیده ازخواب بگشای وجام از باده پرکن وشراب " اندرین" را از ما دریغ مدار.شرابی صاف و به زعفران گلگون شده بکامم ریز وچنان مستم کن که از سر دنیا برخیزم.شرابی که کهساغری از آن اندوه ازدل یزداید ورنجِ دنیارا از یاد ببرد.
معلقه ی عنتربن شداد : آیا نغمه ای هست که شاعران آنرا نسروده باشند؟ ای شاعر شوریده آیا پس از آنهمه سرگردانی سرمنزل محبوب را شناختی؟ ای خانه ی " عبله" در دیار متروک " جواء" به سخن آی و این عاشق دلخسته را از ساکنانت خبرده.خوش باد زندگی ات واز گزند روزگاران در امان مانی ای خانه ی " عبله".
معلقه ی حارث بن حلزه : من و " اسماء" همیشه در " محیا ه" یا روی تپه ها وبالای کوه " فتاق " ویا در وادی " عاذب" ویا در سنگلاخ " وقاء "دیدار می کردیم....اکنون دراین میعادگاهها نشانی از او نیست " اسماء " پیمان شکن رفته است.من دیوانه وار زار زار می گریم،اما کدام گمشده را اشک به صاحبش برگردانده است؟
منبع- کتاب معلقات سبع-ترجمه عبدالحمید آیتی- رونمایی از دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

چنین سرود زریتشت.
کتابی برای همه کس و هبچ کس.
سرودِ رقص.
شامگاهی زرتشت با شاگردان از میان جنگل می گذشت،و همچنان که در پیِ چشمه ای می گشت، هان! به چمنزاری رسید سرسبز که گِردش را درختان وبوته ها خاموش فرا گرفته بودند وبرآن دخترکانی باهم می رقصیدند.
دخترکان چون زرتشت را بشناختند، از رقص باز ایسنادند.اما زرتشت با سیمایی دوستانه به سوی ایشان رفت واین سخنان را گفت: از رقص باز نایستید، دخترکانِ نازنین! نه یازی برهم زنید چشم سوی شما آمده است،نه دشمنِ دخترکان.
من دربرابرِ ابلیس هوادارِ خدای ام،زیرا ابلیس "جانِ سنگینی"ست.پس، ای سبُک پایان، من چگونه دشمن رقص های خدایی شما توانم بود؟ یا دشمنِ پاهای دخترکان با گوژکانِ زیبا شان؟ به راستی، من جنگلی هستم وشبی ازدرختان تاریک.اما آنکه از تاریکی ام نهراسد، در زیرِ سروهایم دامنه هایِ گلِ سرخ نیزخواهد یافت.وهمچنین آن خدای کوچک را که دخترکانش از همه بیش دوست می دارند: او در کنار چشمه با چشمانِ بسته آرام غنوده است.
به راستی، این تن آسا، در روزِ روشن خفته است! شاید بسیارسردر پیِ پروانه ها نهاده بوده است؟
رقاصانِ زیبا! از من خشمگین نشوید اگر خدای کوچک را کمی گوشمال دهم!شاید فریاد بردارد و بگرید.اما گریه اش نیز خنده آور است!
او با چشم گریان شمارا به رقص خواهد خواند. ومن خود برای رقص اش سرودی خواهم سرود :
سرودی برای رقص وهجوی برای " جان سنگینی"، برترین وتواناترین ابلیسم که " خداوندِ جهان" اش می خوانند.
واین است آن سرود که زرتشت سرود، آنگاه که کوپیدو ودخترکان با هم می رقصیدند:
ای زندگی! به تازگی در دیدگانت نگریستم وگویی در ژرفنای ناپیمودنی غرقه شدم.
اما تو با قُلابِ زرین مرا برکشیدی؛ و چون { ژرفنای} را ناپیمودنی خواندم، برمن خنده زدی. گفتی که ماهیان همه همین می گویند.آنچه را که خود نتوانند پیمود ناپیمودنی می دانند. اما من تنها چیزی دگر شونده ام ووحشی،و به هر حال زن ام ، نه از اهلِ فصیلت.شما مردان چه مراژرف بنامید چه " وفا دار" چه جاودانه چه رازناک- کاری جز بخشیدنِ فضیلت های خویش به ما نمی کنید؛آه، شما اهل ِ فضیلت!"
این چنین خنده زد آن زن باورنکردنی.اما من هر گز اورا وخنده اش را باور ندارم هرگاه که زبان به بدگویی ازخود می گشاید.
و چون در خلوت با فرزانگی توسن ام سخن می گفتم، برآشفته با من گفت : " تو خواهان ای، تو مشتاق ای، تو عاشق ای.تنها از این روست که زندگی را می ستایی ".
به درشتی اورا پاسخ گفتم وحقیقت را با فرزانگیِ برآشفته ام در میان نهادم.و آدمی درشت ترین پاسخ را آنگاه می دهد که با فرزانگیِ خویش" حقیقت را درمیان می نهد".
باری ماجرای ما سه تن چنین است: به جان و دل تنها زندگی را دوست می دارم. وبراستی، آنگاه که از او بیزارم بیش از همیشه دوستش می دارم.!
واما این که با فرزانگی میانه ی خوب دارم وبسیار بسیار خوب، از آن روست که بسیار مرا به یاد زندگی می اندازد!
او چشمان زندگی را دارد
منبع- کتاب ِ چنین گفت زرتشت- کتابی برای همه کس و هیچ کس-فردریش ویلهلم نیچه- ترجمه داریوش آشوری- چاپ پانزدهم-1379 شمسی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

یاد آوری رخداد های شهرمان در گذشته ی نه چندان دور، شناخت هویت ماست.
لاهیجان در 93 سال پیش، انجمن بلدی ( شورای شهر) داشت!.
" لاهیجان " در روز نامه ی " اطلاعات .
یکی از کارهای فرهنگی ی اینجانب در سالهای گذشته، استخراج خبر های مربوط به لاهیجان از شماره های مختلف روزنامه ی اطلاعات ازسال تاسیس آن روزنامه در سال 1306 شمسی تا سال 1320شمسی بود. خواننده با مطالعه ی آن پی به بسیاری از گوشه های تاریخ لاهیجان ورخداد ها ی شهر ما دراین دوره می برد.
این نوشته ها علاوه بر اینکه خواندن آن برای مردم عادی جالب است ، برای اهالی ی تحقیق هم می تواند جالب ومفید باشد. امید است روزی مجموعه ی آن ها بصورت کتابی منتشر شود.
مقدمه- درشهریور ماه سال 1306 شمسی یعنی نود و سه سال پیش یک آتش سوزی مهم درلاهیجان رخ داد که از آن آتش سوزی سه گزارش درروزنامه ی اطلاعات درتاریخ های 19 و 21 و 24،شهریور ماه 1306 به چاپ رسید . درگزارش اول آمده است :
حریق مهم :
شب گذشته ساعت چهار، حریق مهمی درلاهیجان واقع شد،آتش از مسجد جامع که مرکز عمومی بازاراست شروع وتا اول میدان را سوزاند وقریب صد دکان، یک تیمچه ومسجد جامع نیز سوخت. حکومت ورئیس بلدیه حضورداشتند ولی مساعی شان بدون اطفائیه بی نتیجه ماند.ساعت پنج ونیم با کمک اهالی توانستند جلوگیری از حریق نمایند.
درگزارش دوم آمده که درتاریخ 1306/06/21 درشماره 306 روزنامه اطلاعات به چاپ رسید می خوانیم : راجع به حریقِ ِ لاهیجان !
تحقیقا 85دکان، مسجد جامع، مختصری ازحسنیه ی چهارپادشاه، سوخته بیش از20دکان را هم برای جلوگیری از حریق خراب کردند: صبح 19شهریوریک دستگاه اطفائیه ازاداره ی بلدیه ی رشت به لاهیجان فرستاده شد با اینکه راه خیلی خراب بود وعبور از سفید رود سخت بوده است، 11صبح وارد وشروع به خاموش کردن بقیه ی آتش تا شب که به کلی اطمینان ازاطفاء آن شد مشغول بودند.ساعت 10صبح اطفائیه رشت معاودت خواهد کرد.یک دکان قالی وسقط فروشی وکفش دوزی با اشیاء خودش طعمه ی حریق شده وبقیه ی دکاکین واشیاء شان را خارج، دراین ضمن مقداری چپاول شده. ازدیروز تاکنون به مساعدت افراد قلعه بیگی وحکومت چندین فقره ازاجناس ازمنزل مردم کشف وبه صاحبان آن ها مسترد می شود.خسارت وارده از حریق با قسمت دکاکین من حیث المجموع یکصد هزار تومان تعین شده است.
درگزارش سوم که درتاریخ 1306 06/24 درشماره ی 358 روزنامه ی اطلاعات به چاپ رسید آمده است :
علت حریق لاهیجان : درتعقیب خبری که چندی قبل راجع به حریق لاهیجان منتشر گردیده بود برطبق اطلاعاتی که واصل شده، اداره ی نظمیه ی گیلان پس از تحقیقات اخیر کشف می نماید که، " بقالی" برای خلاصی ازدستِ موش ها ومحافظتِ اجناس خود، گربه به دکان آورده بود وشب ها گربه را به وسیله ی طنابی به چهارپایه بسته وچراغ نفتی نیز روی چهار پایه می گذاشت برای اینکه گربه موش ها را ببیند، درشبی که حریق اتفاق افتاد گربه برای گرفتن موش حرکت ودر اثر تقلایی که کرده است، چهار پایه افتاده وبدوا چراغ نفتی وسپس دکان مشتعل گردیده وباعث حریق عمده می گردد که در نتیجه چندین دکان وچند مسجد قدیمی ودو امام زاده طعمه ی حریق می گردد.
ازقراربه دنبال این آتش سوزی لاهیجان، مردم به مسئولین شهر فشار وارد می کنند تا نسبت به خرید یک دستگاه ماشین اطفائیه اقدام کنند این تقاضای مردم نتیجه بخش می شود ودر تاریخ دوم بهمن ماه همان سال درشماره ی 412 روزنامه ی اطلاعات این خبر به چاپ می رسد :
خریداری اطفائیه : بلدیه ی لاهیجان راپرت می دهد که برطبق تصمیم انجمن بلدی دو دستگاه اطفائیه از محل صرفه جویی خریداری و وارد شده است. عجالتا مشغول تکمیل و رفع نواقص اثاثه ی آن می باشند.
معلوم می شود که حد اقل 93 سال پیش لاهیجان ، انجمن بلدی =شورای شهر داشته است لاهیجان- دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

" تامس مور"، به روایتِ بهمن فرمان آرا
" تامس مور " ازآن آدم هایی است که درهرقرن یکی دونفر شبیهش پیدا می شوند، آدمی که حاضرنیست روی اصولِ خودش پابگذارد، می داند چه فرصت و موقعیتی را از دست می دهد اما حاضر نیست اصول خودش را فراموش کند، درست برعکسِ مردمانِ این زمانه که فرصت و موقعیت را مهم ترازهرچیزی می دانند.ازآن آدم هایی است اصلِ همه چیز را به فرعش ترجیح می دهد.هرجای دنیا ممکن است آدمی مثلِ " تامس مور" پیدا شود، ادمی که جانش را فدا می کند اما حاضرنمی شود قانون را نادیده بگیرد.قانون اصل است، یک باراگر زیرپا بگذاریمش بار دوم هم ممکن است همین کار را بکنیم.
منبع- کتاب هفتاد و پنج سال اول به روایت بهمن فرمان آرا.
لاهیجان- دکتر بهمن مشفقی- فروردین ماه 1402 شمسی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

هفتادوپنج سالِ اول، به روایتِ بهمنِ فرمان آرا
این روزها سرگرم مطالعه ی کتابِ : " هفتاد وپنج سال اول، به روایت بهمنِ فرمان آرا " هستم. موضوع کتاب : سینما، ایران ، تهیه کنندگان و کارگردانان و سرگذشت نامه است.
درمعرفی این کتاب آمده است : این کتاب حاصلِ صبرو علاقه ی محسن آزرم است که دوسال در جلسات متعدد با من مصاحبه کرد وزحمتِ پیاده کردنِ نوارها ونگارش کلِ متن را بعهده گرفت.درزندگانی من دوستانی بوده اند که با محبت شان مرا یاری کرده اند: هوشنگ گلشیری،عباس کیارستمی،عباس گنجوی، احمد رضا احمدی،ابوالحسن نجفی، ضیاء موحد،داریوش شایگان، نعمتِ حقیقی، وده نفردیگر جز این یاران فرموش نشدنی هستند وبیش از همه سپاس گزارم از همسرِ نازنینم، " فلورا لبافی نژاد" که دراین پنجاه وچند سال،در روز های خوش وناخوش،یار وهمراه من بوده، تاب آوردنِ این زمانه تنها به لطف ومهرِ بی دریغ اوممکن است.
سالها پبش به دانشجویانم که پرسیدند چطور می شود در سینمای ایران موفق شد؟ به شوخی گفتم با فرمولِ ساده ی بیست و پنج درصد استعداد،پانزده درصد روابط، شصت و پنج در صد پوست کلفتی.دانشجوها هم آن روز به این جواب خندیدند.حالا که سالها از آن روز می گذرد و من هم در هیچ دانشگاهی درس نمی دهم،فکر می کنم این فرمول اصلا هم شوخی نیست؛ حقیقتِ محض است، فرمول موفقیت درهمه ی کارهای هنری درایران جزاین نمی تواند باشد.
من سوم بهمن ماه سال 1320 در تهران بدنیا آمدم، پدر و مادرم اصفهانی بودند . " فرمان آرا " ازقدیم به کسی می گفته اند که فرمانهای رسمی پادشاه را تذهیب وتزئین می کرده ، فرمان هایی که می رسید به دست این وآن.در واقع فرمان آرایی یک شغل بود و کارفرمان آرا آراستن ِ فرمان اداری بوده ،یک جور هنری که هرکسی بلدش نبود.
از مطالعه ی این کتاب یادداشت های فراوانی برداشته ام که در اینجا به یکی دوتای آنها اشاره می کنم : آدمی که در زندگی هدف نداشته باشد، خودش را جدی نمی گیرد ودیگران هم قاعدتا جدی نمی گیرندش،...چه فایده انسان اگر کاری نکند اگرگرهی ارکاردیگران بازنکند، اگر دیگری را دوست نداشته باشد اگر همنشینی دیگر نشود....
دوست داشتن نعمت است، موهبتی است که نصیب هر کسی نمی شود، هرکسی که واقعا عاشق می شود، ادمی که آدمی دیگر را دوست می دارد ودوست داشته می شود، نامش را باید در شمار خوشبخت ترین مردمان جهان نوشت.
فروردین ماه 1402 شمسی- لاهیجان دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

تا اینکه در سال 1339 با توجه به اوضاع سیاسی وشرایط جهانی ، اندکی فضای سیاسی کشورباز شد وبرای اولین بار پس ازهفت سال از فاجعه ی 16 آذرماه 32 که منجر به کشته شدن سه تن از دانشجویان دانشکده فنی به اسامی " برزگ نیا ، شریعت رضوی و قندچی از سوی سربازان رژیم کودتا گشت، دانشجویان دانشگاه تهران به رهبری جبهه ملی ایران در روز شانزدهم آذر ماه 39 با تعطیل کردن کلیه ی کلاس های دانشکده های مختلف دانشگاه تهران، اجتماع عظیمی در مقابل دانشکده فنی تشکیل دادند و یکی از دانشجویان بنامِ " پروانه ی اسکندری" که هنوز با داریوش فروهر رسما ازدواج نکرده بود ازروی یک صندلی بالارفت و از انبوه جمعیت دانشجویان خواست به احترام شهدای شانزدهم آذر 32 سه دقیقه سکوت نمایند و سپس دانشجویان با نظم خاص مسیر خیابان های دانشگاه را به ترتیب: دانشکده دارو سازی- دانشکده پزشکی-دانشکده دندان پزشکی-دانشکده علوم و بنای جدیدالا احداث دانشکده ادبیات و دانشکده هنر های زیبا به سمت محوطه ی مجسمه ( که مجسمه ی شاه در آن نصب شده بود عبور و سرانجام پس از عبور از باشگاه دانشگاه در مقابل دانشکده ی حقوق توقف نمودند ویکی از دانشجویان مبارز دانشکده حقوق بنام جمال اسکویی از صندلی با لا رفت و اعلامیه ی هیئت اجرایی جبهه ملی ایران را که بمناسبت روز شانزدهم آذر صادر شده بود قرائت نمود و سپس از جمعیت دانشجویان خواست که با نظم و ترتیب محوطه ی دانشگاه را ترک کنند.
این دوره هم چندان دوام نیافت و سرانجام جلوی هر گونه فعالیت های احزاب و گروههای منتقد گرفته شد!. در سال 1339 در زمان انتخابات نخست وزیری شریف امامی بعلت شرکت در تظاهرات دانشجویان باز داشت شدم و چند ماهی در زندان قزل قلعه بودم و در اول بهمن ماه سال 1340 در زمان حکومت دکتر علی امینی در جریان حمله ی افسران گارد شاهنشاهی به رهبری خسرو داد بازداشت و مدتی زندان قزل قلعه بودم
خلاصه با فارغ التحصیل شدن از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران وگذراندن دوره ی آموزشی سربازی در پادگان فرح آباد تهران، داوطلب خدمت در جزیره قشم شدم وپس از پایان دوره سربازی به استخدام سازمان بیمه های اجتماعی درآمدم دیگر هیچگونه فعالیت سیاسی نداشتم. چند ماهی در جریان تظاهرات مردم که منجر به پیروزی انقلاب 22 بهمن 57 شد در تطاهرات شرکت داشتم. جالب اینکه تنها سه ماه بعد از پیروزی انقلاب 22 بهمن شاهد رخداد هایی بودم که به فکرم رسید انقلاب دارد منحرف می شود و درهمان زمان مقاله ای در روز نامه ی جبهه ی آزادی ارگان مرکزی حزب ایران با عنوانِ : " انقلاب و ضدِ انقلاب باهم متولد می شوند" نوشتم ونگرانی خود را از انحراف انقلاب اعلام داشتم. تمام کسانی که از همان روز های اول پیروزی انقلاب در مصدر کار قرار گرفتند از جمله بنی صدر- مهندس هاشم صباغیان، دکتر سامی، واحمد سلامتیان وداریوش فروهر و ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران پس ازانقلاب از کسانی بودند که در فاصله ی سالهای 39-41 با آنها روابط نزدیک داشتم ولی نمی دانم چه چیز هایی مشاهده کرده بودم که هیچوقت به سراغ آنها برای گرفتن پست یا مقامی نرفتم.! من به پرنسیپ هایی معتقد بودم وسعی می کردم به آن پرنسیپ ها وفادار باشم. در آن زمان کت و شلوار پوشیدن وکراوات زدن نشان از با پرنسیپ بودن افراد بود. تمام وزرای کابینه ی بازرگان جز یکی دونفر در موقع معرفی آنها به امام خمینی همه کرا وات زده بودند، ولی طولی نکشید که ناگهان مشاهده کردم آنها یکی پس از دیگری کراوات های شان را در آوردند! در حقیقت پرنسیپ شان را از دست داده بودند و بی پرنسیپ شده بودند! طولی نکشید اوضاع برمنتقدین حاکمیت سخت شد و جبهه ملی مرتد شناخته شد و روزنامه و کلوپ آن تعطیل شد ومن ناچار در خود فرورفتم وشاهد رخداد های شگفت انگیز شدم و تا دوم خرداد 76 اصلا علاقه ای به مسائل و رخداد هایی که شاهد بودم نداشتم تا اینکه با آمدن خاتمی و راه افتادن هیاهوی اصلاحات و جامعه ی مدنی برای اینکه متهم نشوم به اینکه این جبهه ی ملی ها فقط بلد هستند انتقاد بکنند، الان هم که فضا برای فعالیت های سیاسی باز شده است در لاک خود فرورفته اند، مصلحت را دراین دیدم که لبخندی به جریان اصلاحات و جامعه ی مدنی بزنم. تا اینکه به زودی متوجه شدم بسیاری از طرفداران اصلاحات و جامعه ی مدنی عملا بویی از اصلاحات و جامعه ی مدنی نبردند وفقط قصد شان در پست گرفتن و در مسند قدرت بودن است که کم کم خودم را کنار کشیدم و سعی کردم با نوشتن مقالات مختلف در باره ی مسائل و مشکلات شهر لاهیجان خود را سرگرم سازم.
پانزدهم فروردین ماه سال 1402 شمسی- لاهیجان- دکتر بهمن مشفقی.

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

خاطرات عمر.
مقدمه : سالهای سال در این فکر بودم که رخداد های زندگی ام را یادداشت نمایم و کوشش هایم در زمینه های مختلف بخصوص نوشتن مقالات گوناگون چه به جِد و چه به طنز را گردآوری نمایم تا بصورت کتابی منتشر نمایم.
اولین بار نوشته ای ازمن در یک نشریه محلی چاپ لاهیجان بنام ِ " هدفِ ملت" که صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن به ترتیب شاد روان احمدآزاد و شادروان محمودآزاد بود راه یافت.آن ایام که زمان حکومت ملی دکتر مصدق بود، انتشار مطالب گوناگون .....

Читать полностью…

Dr.Bahman Moshfeghi دکتر مشفقی

مبارک باد این سال وهمه سال
همایون بادت این روز وهمه روز

سالی سرشار از،سلامتی و شادکامی برایتان آرزو میکنم دکتر بهمن مشفقی

Читать полностью…
Подписаться на канал