مغزم، روحم، الانم، آینده م، تلاشام، انگیزه م، رفیقام، آرزوهام. همه ش رو گاییدید.
زجر کشیدنتون و التماستون آرزوی الانمه.
خون در زمین فرو نرفت. روی زمین پخش شد، از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد. هرکس آن را میدید میفهمید جایی بیگناهی را کشتهاند...
#ایران
کیبورد و مدیریت فرایندها!
در کتاب فریفته تصادف، نوشته نسیم طالب میخواندم که کیبوردی که ما اکنون استفاده میکنیم (qwerty)، از نظر چیدمان حروف به طور عامدانهای در بدترین شکل ممکن است!
زیرا مبدعین ان در نظر داشته اند که سرعت تایپیستهای ماشین تحریر از حدی بالاتر نرود که موجب گیرکردن نوار جوهر یا شکستن اجزای آن دستگاه شود!
اکنون که آن محدودیت نیست بارها تلاش شده که چیدمان اصلاح شود اما به دلیل عادت مردم و گذشتن این اثر شبکهای از توده بحرانی همهگیری، دیگر امکان پذیر نیست!
یادم به فرایندهای بسیاری از شرکتها افتاد، فرایندی به دلیلی، مقطعی به گونهای طرحریزی شده و اکنون دیگر آن دلیل از بین رفته و حتی متضادش به وجود آمده اما هنوز فرایند به همان شکل باقی مانده است!
این هشدارِ آغازین فیلم فایتکلابه.
خیلیها به خیال اینکه متن قوانین کپیرایت معمولیه، بهش توجه نکردن. میگه:
هشدار
اگه این رو میخونید، پس این هشدار برای شماست. هر کلمهای که از این تکه کاغذ بیمصرف رو میخونید، ثانیهای از عمر شماست که هدر میره. مگه کار دیگهای ندارید که انجام بدید؟ آیا زندگیتون همینقدر پوچه که نمیتونید به راه بهتری برای گذروندن لحظات زندگیتون فکر کنید؟ یا اونقدر تحت تاثیر «قدرت»ی هستید که فقط باید به مدعیانش احترام بذارید و مدام بهش اعتبار ببخشید؟ آیا هرچیزی رو که قرار باشه بخونید، میخونید؟ آیا همونطور فکر میکنید که قراره فکر کنید؟ چیزهایی رو میخرید که بهتون گفته شده بخرید؟ از آپارتمانت بیرون برو. با جنس مخالف خودت دیدار کن. خرید افراطی و خودارضایی رو کنار بذار. از کارِت استعفا بده و یک مبارزه رو آغاز کن. ثابت کن که زندهای. اگه انسانیتت رو ثابت نکنی، به آمار و ارقام تبدیل میشی! به تو هشدار داده شد...
دلت را خانه ما كن ، مصفا كردنش با من
به ما درد دل افشا كن ، مداوا كردنش با من
اگر گم كرده اي اي دل ، كليد استجابت را
بيا يك لحظه با ما باش ، پيدا كردنش با من
بيفشان قطره اشكي ، كه من هستم خريدارش
بياور قطر هاي اخلاص ، دريا كردنش با من
اگر درها به رويت بسته شد ، دل بر مكن ، بازآ
درِ اين خانه دق الباب كن ، وا كردنش با من
به من گو حاجت خود را ، اجابت مي كنم آني
طلب كن آنچه مي خواهي ، مهيا كردنش با من
بيا قبل از وقوع مرگ ، روشن كن حسابت را
بياور نيك و بد را ، جمع و منها كردنش با من
چو خوردي روزي امروز ما را ، شكر نعمت كن
غم فردا مخور ، تأمين فردا كردنش با من
به قران ، آيه رحمت ، فراوان است اي انسان
بخوان اين آيه را ، تفسير و معنا كردنش با من
اگر عمري گنه كردي ، مشو نوميد از رحمت
تو نام توبه را بنويس ، امضا كردنش با من
#ژولیده_نیشابوری
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و نالهای دل زار زار ما
دردا و حسرتا که به جز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
آن شد که غمگسار غم ما تو بودهای
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما
آری به اختیار دل انوری نبود
دست قضا ببست در اختیار ما
#انوری
نگو سیاسی نیستم.
بگو توقعم تو زندگی، مثل سگ زندگی کردنه. البته بی عرضه هم هستم. شرفم ندارم.
مگه چقدر بهتون پول میدن که بخاطرش حاضرید ساعت ۷ بیدارشید برید سرکار؟من اگه ماهی صد میلیونم بهم بدن بگن ۷ صب پاشو؛ پا میشم ولی خداییش خیلی سخته.
Читать полностью…اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
#باباطاهر
امروزو هیچوقت یادم نمیره.
صبح یکی از عزیزترین دوستهایی که تو زندگی باهاش آشنا شدم رو به خاک سپردم، شب تو تولد عزیزترین آدم زندگیم با همهی غمهایی که رو دلم برای همیشه سنگینی میکنه لبخند زدم...
در گل بمانده پای دل
آه از آن مهرو و از نای دل
تو کز شوق وصال بانگ نکو سر میدهی
ای ملک خبر دار تو از سودای دل
#شهریار
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و نالهای دل زار زار ما
دردا و حسرتا که به جز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
آن شد که غمگسار غم ما تو بودهای
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما
آری به اختیار دل انوری نبود
دست قضا ببست در اختیار ما
#انوری
یه فعل قشنگ هست که ظاهرا در ادبیات انگلیس تازه تاسیسه : Gatsbying . رمان گتسبی بزرگ رو یادتون میاد؟ همونی که مهمونی شلوغ میداد تا شاید معشوقهش «دیزی» رو ببینه.
وقتی در فضای مجازی چیزی منتشر میکنیم که همه میبینن اما برای یه نفر خاصه، «گتسبی کردیم».
تو می روی و دل ز دست می رود
مرو که با تو هر چه هست می رود
دلی شکستی و به هفت آسمان
هنوز بانگ این شکست می رود
کجا توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از الست می رود
نمی خورد غم خمار عاشقان
که جام ما شکست و مست می رود
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست می رود
بیا که جان سایه بی غمت مباد
وگرنه جان غم پرست می رود
شب غم تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست می رود
#هوشنگ_ابتهاج
یهو به خودت میای میبینی هرچی بافتی خیال بوده،
نه رسیدی، نه خندیدی، نه کسی بود بهش تکیه کنی، نه شَبی که با فکر و خیال صبح نکنی، نه کسی دید چی به سرت اومد، نه کسی تورو واسه خودت خواست...
🎥 Joker 2019
برای همین دلم میخواد تا خود لحظه تحویل سال اینو گوش کنم:
Here I am, on the road again,
من اینجام، تو جاده
there I am, up on the stage
من اونجام، بالای سن
There I go, playin' star again,
من رفتم، نقش ستاره رو بازی کنم
there I go, turn the page
من رفتم، صفحه دیگه ای از زندگیم رو ورق بزنم