『﷽』 ˼ وضعے چنان کہ درخور حسنش نمیرود آشفتہ حال را نبود معتبر سخن ˹
- رهایش کردم . .
بی آن ك برای آخرین بار در چشمانش غرق شوم.
- حالم؟!
مثل مادریست ك کفن به اندازهی . .
تن نوزاد مُردهاش پیدا نمیشود.
- نیاز دارم برگردم به روزی ك دو تا غریبه بودیم . .
و زخمت رو تنم نبود .
میدونی اون موقع هم آدم غمگینی بودم ولی . .
انقدر زخمی و غمگین نه.
- من دوست نداشتم؟!
من حتی زمانایی ك ‹ ادامه دادنت › به ضررم بود . .
باز ‹ ادامه دادمت :)! ›
- برمیگردم بهت . .
مثلِ مادری ك از طفلش جدا افتاده.
مثلِ برگی ك پودر شد و با خاک آمیخت و دوباره رویِ ساقه برگشت.
برمیگردم بهت عزیزِ من.
اینجوری نمیمونه.
- در بیحوصلهترین ، کلافهترین ، کم صحبتترین . .
اجتماع گریزترین و دل گرفتهترین ورژن خودمم.
- اما ما غمگین نیستیم، ما غمانگیزیم . .
مثلِ یک ژانر ، مثل اکشن ، مثل رمانتیک . .
ژانر داستانِ ما غمانگیز است.
- کاش دوتا بودم . .
یکی ادامه میداد و یکی بسیار و بسیار گریه میکرد.
- از رفتنت ناراحت نشدم.
از این ناراحت شدم ك موقع رفتنت زخمی
از جنگِ برای من رو تنت نبود؛
- بعضی از جنگها ارزش جنگیدن ندارند عزیز من ؛
وگرنه ما نه ضعیفیم و نه کم آوردهایم :)!
و اگر زندگی من یک کتاب بود،
صفحه ی تو گوشه ای خمیده داشت . . ؛
- خسته ، زخمی و از پا افتادهام ولی امیدوار . .
مثل سربازی در حالِ مرگ ، ك باور دارد به پیروزی :)!
- تو خانهام بودی عزیزِ من ، و من از دست دادمت . .
و کسی ك وطن ندارد در تمامِ جنگها گلوله میخورد :)!
من میگم ناراحت نشدم ولی ذوقی که داشتم کور میشه.
@darham_chnllЧитать полностью…
با کلمات معمولی نمیشود گفت که چه کشیدهام.
@darham_chnllЧитать полностью…
- تو چه میدانی؟!
ك من برایِ یکبار خاستن ، چندبار فرو ریختم.
- من دیگه جونی برای ارتباطات سطحی ندارم .
اگه برنامه ندارید تا وقت تشییع جنازه کنارم باشید . .
لطفا نزدیکم نشید.
- و من برای او ، هرگز مقصد نبودم . .
من رستوران بین راهیای بودم ك میخواست مدتی در آن استراحت کند .
و دوباره برود تا به مقصد برسد.
- آریانفر یه جا تویِ پادکستش میگه :
تو روشنی قلبمو گرفتی پرت کردی تو تاریکی . .
همین.
- به خویش مینگرم و بغض میکنم . .
دیگر دلی نمانده در میانِ پیکرم.
- زمانی ك همه چیز دوباره در معرض فروپاشی و تکرار قرار گرفت ؛
به یاد بیاور ك با چه مشقتی آن روزها را گذراندی.
- تو شبیه یک دوست ساده نبودی . .
از همان ابتدا بوی عشق میدادی.
در پایان این رهایی اجباری
مرگ انتظارم رو میکشه عزیز کرده.