dahoatgranekoda | Неотсортированное

Telegram-канал dahoatgranekoda - دعوتگران اللّه

6589

النحل آیه42 الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (مهاجران، آن) کسانیند که (در برابر اذیّت و آزار مشرکان) شکیبائی ورزیدند و (در زندگی) توکّل و تکیه‌ی آنان بر پروردگارشان است. ایدیه مدیر کانال @Azhwan136

Подписаться на канал

دعوتگران اللّه

سوره حجرات آیه(۷)

وَلَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ‎(٧)

لیکن الله ایمان را محبوب شما ساخت و آن را در دل های تان زینت بخشید، و کفر و فسق و نافرمانی را برایتان ناپسند گرداند،(کسانی که چنین کنن)هدایت یافتگانند

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

نێشانەڪانی قبول بونی عیبادەتەڪان چین؟؟


مامۆستا ڪامەران ڪەریم رحمة اللە

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

💦حَسْبِيَ اللّٰهُ وَنِعْمَ الْوَكِيل

💦حَسْبِيَ اللّٰهُ وَنِعْمَ الْوَكِيل

💦حَسْبِيَ اللّٰهُ وَنِعْمَ الْوَكِيل


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

ئەگەر پیاو تەڵاق بخوات دروستە ژن دەربکات لەماڵ ؟

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

🔻 قسمت_سی_و_ششم

هر لحظه که میگذشت بیشتر ناراحت میشدم نمیخواستم بوی ببره از قضیه و با فیلم بازی کردن و مهربون بودن های الکی حالم خیلی داغون تر میشد اما بازم به لطف الله نا امید نشدم از یه طرفم بخاطر نقابمون خیلی میترسیدم چون تا حالا فواد پشتیبانمون بود و خواهرم خیلی نگران بود و خیلی ناراحت من یه جوری باید پیش اونم وانمود میکردم که خیلی ناراحتم نیستم و میتونم از پسش بر بیام هیچ کاری هم از دستم ساخته نبود بجز اینکه ناامید نشوم همچنان امیدم به الله بود و فکر میکردم اگر الله منو از گمراهی و جاهلی نجات داده از اینم نجاتم میده از یه طرفم رفتارش بامن انقدر خوب بود که نمیتونستم ازش ایراد بگیرم یا باهاش دعوایی چیزی صورت بگیره که دلیلی خوبی برای طلاق باشه خیلی مواظب رفتار و کردارش بود منم نمیدونستم چیکار کنم تا اینکه تصمیم گرفتم که الکی بهانه تراشی کنم و موفقم شدم بعد یه ماه الحمدلله کلا رابطه ی تلفنی مو باهاش قطع کنم و به خانوادم گفتم میخوام که ازش طلاق بگیرم و از اون لحظه زندگی رو برای منو خواهر جهنم کردن 😔پدرم از همه بدتر بود یه دعوای حسابی کردیم واقعا انتظار داشتم که اینطوری بشه آخر شب بود یه نیم ساعتی بود جرو بحث مون تموم شده بود چراغ ها خاموش شده بود طبقه پایین صدای بابام می اومد با مامانم اینبارم فضولی و کنجکاوی به لطف الله خیلی بهم کمک کرد رفتم پایین با شنیدن حرفای پدرو مادرم دستا و پاهام سست شده بود 💔یا الله چی دارم میشنوم واقعا هیچ وقت فکر نمیکردم زندگی من چرا خدایا دیگه توان ندارم به خودت قسم😭فهمیدم که ازدواج من همش یه نقشه و بازی بود بازی پدر و مادرم با من 😞اونا از موضوع فواد خبر داشتن سبحان_الله پدر و مادر خودم حالا فهمیدم که چرا قبول کردن با یه مسلمان ازدواج کنم اونم موحد حالا فهمیدم تمام چیزایی که من خواستم واسه ازدواج پدرم قبول کرد نمیتونستم برم بالا همش میگفتم چقدر من بچه بودم چطور فریب خوردم من ضعیف بودم بخاطر همین واسه من پیش اومده چرا جرئت نکردن واسه سوژین بعد چند دقیقه به خودم اومد استغفرالله استغفرالله من دارم چی میگم خدایا الحمدلله من راضیم هیچ چیزت بی حکمت نیست خدایا فدایت بشم الحمدلله که واسه من بود واسه خواهرم نبود تحمل سختی خواهرم رو نداشتم خدایا ممنونم ازت

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

سُبْحَانَ اللَّهِ 💕
الْحَمْدُ لِلَّهِ ‌🌸
لا إلهَ إلاّ اللّه ‌💕
اللَّهُ أَكْبَرُ 🌸
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه 💕
أَسْتَغْفِرُ اللهِ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ ‌🌸
سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِه💕
سُبْحَانَ اللَّه الْعَظِيم 🌸
حَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيل💕
اللَّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ عَلَى نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ‌🌸
لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ 💕
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِیرٌ🌸



🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

📌گەوهـەری قوڕئـــان 📌

زیکرکـردن ئاسانــە کـەچی پاداشـتــی زۆر گـەورە و مەزنــــە

خوای گەورە دەفەرموێ :

{وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا} 

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

سوودەکانی فێربوونی بیر و باوەڕ


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

🔻 قسمت_سی_پنجم

به سوژین زنگ زدم گوشی رو قطع کرد دوباره بهش زنگ زدم گفت عکس بگیر فقط عکس بگیر به روی خودت نیار نمیتونست بخاطر پدرم و اطرافیان حرف بزند منم حالم خیلی داغون بود گوشی را قطع کرد پیام فرستاد که خواهر تو مسلمانی و صبوری نذار چیزی بفهمه عادی رفتار کن قسمت میدم خواهر نذار بویی ببره نمیدونست انقدر گریه کردم چشام قرمز قرمز شده بود نمیدونست قلب خواهرش دیگه نمیتپد نمیدونست که دست من نبود گریه هام ول کنم نبودن نمیدونست که من شکستم💔 فواد بازم اومد در را زد روژین خانم حاضر نشدید؟ از کی تا حالا انقد وقت واسه لباس پوشیدن تلف کردی؟ 😣دلم میخواست برم خفه ش کنم دلم میخواست اون لحظه بمیره گفتم آقا فواد شما ماشین رو روشن و گرم کنید من میام پایین همش سعی میکردم قوی باشم اما خیلی سخت بود خیلی بلاخره نقابمو زدم عکس اون کارت را گرفتم و گذاشتم تو کتش همش میگفتم یاالله کمکم کن یاالله واقعا سخت بود بعد دیدن اون چیزا خودتو به بیخیالی بزنی رفتم پایین کتش را نبردم گفت چرا کتمو نیاوردی؟ گفتم کتت کجا بود برم بیارم گفت اتاق خودت بود؟ یه جورای فکر کنم شک کرده بود عمدا کتش را نبردم که نداند چیزی فهمیدم و کتش رو آوردم و سوار ماشین شدیم هر چی باهام حرف زد هر چند میخواستم باهاش حرف بزنم نمیتونستم یعنی یه کلمه باهاش حرف میزدم میفهمید اون روز تو مدرسه نمیدونستم زنده ام یا مرده انقدم اشک ریخته بودم دیگه اشکی واسه ریختن نداشتم چشام و سرم واقعا درد میکردن همش از خدا میپرسم راضیم اما چرا خدایا خودت میدونی و همیشه دعام این بود سر راهم امتحانی نیار که توانش و نداشته باشم واقعا سخت یا_الله کمکم کن از نزدیک شدن به اومدن آقا فواد داشت حالم بدتر میشد دلم خیلی درد میکرد ازش متنفر شده بودم دلم میخواست و آگه میتونستم حتما آقا فواد تبدیل شد به دشمن خالقم با تمام وجودم ازش متنفر بودم برای دو هزار ارزش نداشت و نداره چون خودشو فروخته بود از چیزای دست دوم بیزار بودم بخصوص کسی الله رو ازدست داده بود 😔فقط این برام جای سوال بود چرا سر راه من؟ وقتی سوار ماشین شدم برام گل آورده بود اون لحظه از هر چی لحظه گل بیزار بودم بعد بهم گفت روژین جان میخوام یه خبر بد بهت بدم فلانی رو گرفتن سریع به چشاش نگاه کردم اصلا توش ناراحتی نبود بیشتر ازش متنفر شدم رفتیم به شهرشون و برگشتیم تصمیم گرفتم هرچه زودتر ازش طلاق بگیرم


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

اللەﷻ بۆچی ئێمەی دروست کردووە؟


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

رَبَّنَا آتِنَا فِي اَلدُّنْيَا حَسَنَةً
وَفِي اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ اَلنَّارِ،

ئه‌ۍ په‌روه‌ردگارم له‌ دوونیا چاڪه‌
و له‌ دوارۆژیشدا چاڪەمان بده‌یه‌وه‌
له‌ سزاو ئازارۍ ئاگر بمانپارێزه،،🤲🏻

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

🔻 قسمت_سی_چهارم

روزهای منو خواهر با دعوا شروع میشد و با دعوا تموم شد بدون وقفه بدون خسته شدن مادرم همچنان مخالف بود البته همه بودن ولی اون عجیب بود دست برادر نبود هیچیم براش مهم نبود تنها دل خوشی منم آقا فواد بود یه مدت که گذشت مادرم یکم کمتر باهمون دعوا میکرد مادر آقا فواد ما را دعوت کردن شهر خودشان من از این موضوع خیلی ناراحت شدم چون من کلاس قرآن داشتم خیلیم مهم بود باید اون روز اونجا باشم واقعیتش نخواستم بهانه دست مامانم بدم واسه دعوا بیخیال شدم به مامانمو اینا حرف مصلحتی گفتم واسه نیومدن اونام قبول کردن اون روز دوشنبه بود قرار بود پنچ شنبه برن یه چند روزی اونجا باشن بعد من جمعه برم آقا فواد که تو شهر ما کار میکرد اونم تصمیم گرفت که جمعه باهم بریم صبح زود وقت نماز بود همه حتی خواهرم سوژین رفتن به شهر آقا فواد منم پا شدم یکم درس مدرسه حاضر کردم میخواستم لباس مدرسه بپوشم آقا فواد آیفون رو زد رفتم باز کردم اومد تو گفت ببخشید یکم زود اومدم اخه یکم کار دارم بعدا حالا تا وقت نماز تموم نشده من برم وضو بگیرم کت شو تو اتاق گذاشت و رفتم وضو بگیر یه چیزی توجه مو جلب کرد به خودش یه جیب داشت کت که توری بود یه چیزی توش بود توجه مو جلب دو بار رفتم ببینم برگشتم بنظر خودم کار زشتی بود برم نگاه کنم اما بلاخره نتونستم جلو فضولی و کنجاویم رو بگیرم رفتم جلو و یه ورقه بود که یه چیز سبز یه کارت سبز توش بود عکس فواد و با نوشته کارت که ثابت میکرد که جاسوس مساجد است چشام تار میدید دستام شروع کرد به لرزیدن خدای من حتما چشام بد دیدن همش به اسمش نگاه میکردم به عکسش نه باورم نمیشد یعنی مطمئنم اون روز من سکته کردم یه لحظه از دنیا رفتم صدایش را شنیدم یعنی میدیدمش اون لحظه میکشتمش به سرعت نمیدونم چطوری و چگونه در رو بستم هیچ وقت اینطوری گریه نکردم چشام اصلا هیچ جا رو نمیدید اومد در رو باز کنه بسته بود دهنمو بستم که چیزی بشنوه گفت آه روژین چرا در رو بستی نمیتونستم حرف بزنم واقعا نمیتونستم چن بار گفت روژین روژین روژین منم یکم به خودم اومدم بلند گفتم الله اکبر اونم اها پس نماز میخونی باشه زود باش بخونو بیا در رو باز کن به هیچ جوری خودمو نمیتونستم خودمو جمع کنم بعد چند دقیقه گفتم آقا برین اتاق سوژین تازه نمازتون رو بخونید من باید آماده بشم واسه مدرسه لباس بپوشم اونم رفت اتاق سوژین من تنها چیزی به عقلم رسید این بود به سوژین زنگ زدم گفتم توروخدا برگرد توروخدا برگرد اونم گفت چرا چی شده براش همه چیز رو توضیح دادم اونم زبونش بند اومد گفت بهت پیام میدم ، صدات قطع و وصل میشه بهت پیام میدم خواهر امیدت به الله باشه


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

سوره منافقون(آیه۱الی۴)

ترجمه(۱)

چون منافقان نزد تو آیند، می‌گویند: گواهی می‌دهیم كه تو بی‌تردید فرستاده خدایی. و خدا می‌داند كه تو بی‌تردید فرستاده اویی، و خدا گواهی می‌دهد كه یقیناً منافقان‌ دروغگویند

ترجمه(٢)

سوگندهایشان را[برای شناخته نشدن نفاقشان‌]سپر گرفته در نتیجه[مردم را] از راه خدا بازداشته‌اند.بد است آنچه را اینان همواره انجام می‌دهند

ترجمه(٣)

این[صفت زشت نفاق و بدی اعمال‌]به سبب آن است كه آنان[نخست‌]ایمان آوردند،سپس كافر شدند در نتیجه بر دل‌هایشان مهر زده شد،به این علّت [حقایق را]نمی‌فهمند

ترجمه(٤)

چون آنان را ببینی جسم و ظاهرشان [از آراستگی و وقار]تو را به شگفت آورد، و اگر سخن گویند [به علت شیرینی و جذابیّت كلام‌]به سخنانشان گوش فرا می‌دهی[اما از پوچی باطن و سبك‌مغزی و دورویی‌] گویی چوب‌های خشكی هستند كه به دیواری تكیه دارند [و در حقیقت اجسادی بی‌روح‌اند كه در هیچ برنامه‌ای اطمینانی به آنان نیست، از شدت ترسو بودن‌] هر فریادی را به زیان خود می‌پندارند. اینان دشمن واقعی‌اند؛ از آنان بپرهیز؛ خدا آنان را بكشد؛ چگونه آنان را [با دیدن این همه دلایل روشن، از حق به باطل‌] منحرف می‌كنند

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

هەوڵەکانت جدی و بەردەوامە بۆ
پەروەردەکردنی نەفست؟


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

💠 قسمت_یازدهم

من سکوت کرده بودم سوژین گفت چرا هیچی نمیگی جوابمو بده منم گفتم خواهر قبلا تو جهل بودم گفت بخاطر دوستت میگی قبلا تو جهل بودی یعنی بابا و مامان و من همه تو جهلیم؟ روژین تو با انتخابت خانوادتو و همه ما رو از دست میدی توانش رو داری؟ میخواست بره بیرون بازم دستشو گرفتم و گفتم خواهش میکنم مامان اینا چیزی ندونن اونم هیچی نگفت دو روز گذشت بخاطر اینکه سحری نمیکردم خیلی ضعف کرده بودم افطاریم چیز زیادی نمیتونستم بخورم رفتم دکتر گفت باید حتما سحری کنی شب زنگ گوشیمو تنظیم کردم زنگ خورد بلند شدم وقتی داشتم میرفتم پایین واسه سحری سوژین بیرون اومد یه نگاه سنگینی بهم کرد و رفت من رفتم پایین یه چیزای از غذایی دیشب مونده بود رو گاز داشتم همش یواش یواش کارا رو میکردم که صدای در اتاق مامان اینا اومد 😰وای خدا الان چیکار کنم مامانم بود اومد گفت روژین دخترم چیکار میکنی؟ گفتم خیلی گرسنمه مامان گفت چرا منو بیدار نکردی؟ گفتم احتیاجی نیست گفت اصلا به خودت نمیرسی این روزا اصلا خورد خوراکت برام جالب نیست نه صبحانه نه نهار شبام که یه ذره کسی ندونه انگار روزه هستی وقتی اینو گفت رنگم سفید شد بابا هم اومد گفت این صداها چیه میاد مامان گفت همون اذان مسلمان واسه بیدار شدن واسه سحری منم گفتم مامان تو کجا میدونی؟ گفت کوچیک که بودم این صدا رو خیلی دوست داشتم و همیشه همراه مامان و بابام و خواهرام بلند میشدم منم من یه لبخند زدم گفتم چه خوب بود نمیدونم چطوری این کلمه به زبون اومد مامان یه کمی بهم نگاه کرد گفت غذات نسوزه رفتارش فرق کرد منم غذا رو آوردم که بخورم اولین لقمه رو خوردم یه لحظه گفتم بسم_الله یه ذره شم گفتم فقط بسم بقیه شو تو دلم گفتم مامان همون لحظه بهم مشکوک شده بود گفت من میرم میخوابم منم خوشحال شدم گفتم باشه غذامو خوردم میرم در آخر گفتم الحمدالله اینارو از مهناز یاد گرفته بودم داشتم قابلمه رو از روی میز برمیداشتم مامانم دوبار پیداش شد 😳گفت اون کلمه اون کلمه چی بود گفتی؟ منم گفتم کدوم؟ من چیزی نگفتم اونم گفت روژین من خنگ نیستم بهم بگو من تو و برادر و خواهرات رو دروغگو بار نیاوردم بهم بگو چرا گفتی الحمدالله منم سکوت کرده بودم مامانم داد بیراه راه انداخت همه اومدن آشپزخانه گفتن چی شد اونم گفت روژین باید جواب بده سرمو بلند کردم خانوادم رو به روم بودن مامانم بابام دو تا خواهرام نمیدونستم چیکار کنم چی بگم اما دهنمو باز کردم گفتم من مسلمان شدم مامان بدون اجازه دادن به ادامه حرفهای دیگم موهامو گرفت منو زد و همش بهم میگفت تو کی هستی واسه خودت تصمیم گرفتی؟ منو پرت کرد به کابینت و کف آشپزخانه و به دهنم زد و میگفت این دهنو میشکنم که بهش گفتی من مسلمان شدم 😔 بابام اومد منو از دست مامان نجات داد گفت چیکار میکنی بچه رو کشتی اون هنوز بچه است یه هوس زود گذره تموم میشه میره منم با این کلمه خیلی عصبی شدم 😭با دهن پر از خون گفتم چیکار دارین میگین 14 سال ما رو تو غفلت و نادانی و جهل بزرگ کردی 14 سال عمرم رو صرف گناه و بدبختی هدر دادین 14 سال عمر بدون یه سجده به خدام هدر رفت الانم من مسلمانم و مسلمانم خواهم ماند مگر منو بکشید من هیچ وقت دوباره به جهل و نادانی قبل بر نمیگردم و زودم رفتم بالا رفتم اتاقم در قفل کردم دعوامون انقد بزرگ بود همه همسایه ها از پنچر هاشون سرشون رو بیرون آورده بود

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

ئاگادار بە!
خۆت بە دور بگرە لە سیفاتی یهود و نساڕا

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

سوره حجرات(آیه۱الی۵)

يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (١)

ای اهل ایمان! بر خدا و پیامبرش [در هیچ امری از امور دین و دنیا و آخرت‌] پیشی مگیرید و از خدا پروا كنید كه خدا شنوا و داناست

يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوٓا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ......(٢)

ای مؤمنان! صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر نكنید، و آن گونه كه با یكدیگر بلند سخن می‌گویید با او بلند سخن نگویید، مباد آنكه اعمالتان پوچ و بی‌اثر شود و شما پوچ شدنش را درك نكنید

ترجمه(٣)

بی‌تردید كسانی كه صدایشان را نزد رسول خدا پایین می‌آورند، آنانند كه خدا دل هایشان را برای پرهیزكاری امتحان كرده، برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است

ترجمه(٤)

یقیناً كسانی كه تو را از پشت اطاق ها صدا می‌كنند، بیشترشان معرفت [به حرمت و عظمت تو] ندارند

ترجمه(٥)

و اگر صبر می‌كردند تا به سویشان بیرون آیی، یقیناً برای آنان بهتر بود، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

اللهم ٳني ٲعوذ بك من عذاب القبر وعذاب النار وعذاب جهنم... یارب 😭🤲

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

⚜️ حدیث شریف



☕️ اگر روزه دار در حالت فراموشي، چيزي بخورد و يا بياشامد

🍵 عنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضی الله عنه عَنِ النَّبِيِّ ﷺ قَالَ: «إِذَا نَسِيَ فَأَكَلَ وَشَرِبَ فَلْيُتِمَّ صَوْمَهُ فَإِنَّمَا أَطْعَمَهُ اللَّهُ وَسَقَاهُ». (بخارى: 1933)

🍰 ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه روايت مي كند كه نبي اكرم ﷺ فرمود: «اگر كسي در حال فراموشي، چيزي خورد و يا نوشيد، روزه اش را كامل كند، زيرا خداوند به او آب و غذا داده است».

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

اللەﷻ بۆچی پێغەمبەرانی ناردووە؟

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه




💞اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد💕

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ((مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلاَ يُؤْذِ جَارَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ)) رواه البخاري ٦٠١٨.

واتە: ((هەر كەسێك باوەڕی بە خوا و بە ڕۆژی دوایی هەیە با ئازاری دراوسێ كەی نەدات, هەر كەسێك باوەڕی بە خوا و بە ڕۆژی دوایی هەیە با ڕێز لە مێوانەكەی بگرێت, هەر كەسێك باوەڕی بە خوا و بە ڕۆژی دوایی هەیە با قسەی خێر بكات یان بێدەنگ بێت))


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

سوره احزاب (آیه ۵۶)

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَآئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (٥٦)

همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود و رحمت می‌فرستند. ای اهل ایمان! بر او درود فرستید و آن گونه كه شایسته است، تسلیم او باشید

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

-ئایا هه‌رڪه‌سی ڪوفرێڪۍ ڪرد پێی ڪافر ئه‌بێ ؟ و
ئایا ڪه‌سێ سوێند بخوات به غه‌‌یری الله ڪافر ئه‌بێ؟


🎙مامۆستا ڪامەران ڪەریم


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ ، وَتَبَارَكَ اسْمُكَ ، وَتَعَالَى جَدُّكَ ، وَلَا إلَهَ غَيْرُكَ.

اللَّهُمَّ يَا فَارِجَ كُلِّ هَمٍّ وَكَاشِفَ كُلِّ غَمٍّ وَمُنَفِّسَ كُلِّ كَرْبٍ وَمُجِيبَ دُعَاءِ المُضْطَرِّينَ ، يَا غِيَاثَ المُسْتَغِيثِينَ وَيَا أرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ، ارْحَمْنَا رَحْمَةً تُغْنِينَا بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ.

يَا جَبَّارًا عَلَا فَوْقَ السَّمَاوَاتِ ، يَا كَاشِفَ الضُّرِّ وَالبَلْوَى وَالمُلِمَّاتِ ، يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ ولَا يَتَبَرَّمُ بِإلْحَاحِ المُلِحِّينَ ، قَاتِلِ الكَفَرَةَ أجْمَعِينَ وَالْعَنْهُمْ إلَى يَوْمِ الدِّينِ ، اللَّهُمَّ خَالِفْ بَيْنَ كَلِمَتِهِمْ وَاقْذِفْ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ وَألْقِ عَلَيْهِمْ رِجْزَكَ وَعَذَابَكَ ، اللَّهُمَّ اهْزِمْهُمْ وَزَلْزِلْهُمْ وَمَزِّقْهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ وَأنْزِلْ بِهِمْ بَأسَكَ الَّذِى لَا تَرُدُّهُ عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِينَ.

اللَّهُمَّ إنَّكَ قُلْتَ ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾ وَإنَّكَ لَا تُخْلِفُ المِيعَادَ ، اللَّهُمَّ هَذَا الدُّعَاءُ وَعَلَيْكَ الإجَابَةُ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِكَ.

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

چۆن بتوانین ئیسلام سەر بخەین؟

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

💠 قسمت_دوازدهم

10 دقیقه گذشته بود کسی سراغمو نگرفت همش سر و صدا می اومد؛ رفتم بیرون از پله ها گوش وایستادم شنیدم پدر میگفت نباید اینکار میکردی اینجوری بیشتر علاقمند میشه و رو به رومون وایمسته مامانم میگفت همش تقصیر توئه انقد بهش آزادی دادی دیگه بهش اجازه از اتاق بیرون رفتنم نمیدم من با گریه رفتم تو اتاق خیلی درد داشتم دهنم ورم کرده بود و بینیم از هر دوتاشون خون می اومد یه دفعه یکی اومد از پشت در روم قفل کرد منم سریع رفتم که قفل نکنه همش داد میزدم آخرش قفل کرد منم با گریه گفتم وضو ندارم چطوری نماز بخونم 😔دم در دراز کشیدم و گریه میکردم ومیگفتم خدایا خودت کمکم کن یه نیم ساعتی بود اذان گفته بودن داشت کم کم با گریه خوابم میبرد یه در بالکن باز شد سوژین با سطل آب با چشای پر از اشکش و دل پرش گفت روژین جان بیا صورتتو برات بشورم منم رفتم صورتمو برام شکست و گفت خواهرت بمیره منم گفتم سوژین التماست میکنم یکم دیگه آب بیار نمازم 😭 اونم گفت آخه چرا؟؟ گفتم خواهش میکنم زود برو برام آب بیار رفت آب آورد نمازمو خوندم همش داشت بهم نگاه میکرد قرآن آوردم یکم قرآن خوندم انگار اصلا سوژین اونجا نیست دو روز از اتاق نذاشتن بیرون بیام گوشیمم ازم گرفته بودن تا اینکه محمد اومد از مامانم خواهش کرد که در رو باز کنه اومد تو سوژینم همراهش بود گفت بیا بریم اسب سواری گفتم نمیام ، گفت مامان اجازه داده منم گفتم باشه رفتم روسری آوردم همه موی سرمو پوشندم و با حجابم حاضر شدم رفتم پایین همه جوری نگام کردن که انگار اولین بار منو میبین خودمو برای یک کتک دیگه آماده کرده بودم اما دیگه برام مهم نبود چون چیز بهتر از همه اینا داشتم مامانم هیچی نگفت داشتیم میرفتیم بابام گفت همه با هم میریم نگاهای سنگین همه برام خیلی سخت بود انگار خودمو بیگانه حساب میکردم بینشون وقتی رسیدم خیلی فامیلامون هم اونجا بودن همه فهمیده بودن که من مسلمان شدم واسه فضولی اومده بودن اما برام مهم نبود وقت شام که یکی از مردای فامیل به پدرم گفت نگران نباش بچه است و هنوز نمیدونه منم شنیدم و رفتم تو جمع☝ گفتم شاید بچه باشم اما به شما ثابت میکنم که اسلام منو بزرگ میکنه سبحان الله هیچ وقت انقد دل جرئت نداشتم از رمضان فقط یه هفته مونده بود وقتی میگفت یه هفته خیلی دلم تنگ میشد با اینکه خیلی اذیتم کردن اما بازم برام شیرین بود

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

سوره تكویر (آیه۱-۸)

ِ إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (١)

در آن هنگام كه خورشید در هم پیچیده شود،

وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (٢)

و در آن هنگام كه ستارگان بی‌فروغ شوند،

وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ (٣)

و در آن هنگام كه كوه‌ها به حركت درآیند،

وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ (٤)

و در آن هنگام كه باارزش‌ترین اموال به دست فراموشی سپرده شود

وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (٥)

و در آن هنگام كه حیوانات وحشی جمع شوند

وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ (٦)

و در آن هنگام كه دریاها برافروخته شوند،

وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (٧)

و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرین گردد،

وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (٨)

و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود:

بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (٩)

به كدامین گناه كشته شدند؟!

Читать полностью…

دعوتگران اللّه

باڕێزلەمامۆستاو بانگ خوازانی حەق بگرین!

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

Читать полностью…
Подписаться на канал