🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌 #مشروطه_پادشاهی #ملی_گرایی #لیبرالیسم_محافظهکار #ایرانشهری
🌟 به زودی این پست حذف خواهد شد لطفاً
زودتر وارد شوید ☀️
از فرصت پیش آمده استفاده کنید...✅
⚠️مغلطهی زمانپریشی
یکی از رایجترین خطاهای شناختی هست که میتونه درک ما رو از تاریخ تحولات اجتماعی دچار خطا کنه. این مغالطه زمانی اتفاق میافته که ما دستاوردها و ارزشهای گذشته رو با استفاده از معیارها و دانش امروزمون قضاوت میکنیم و شرایط خاص اون دوران رو نادیده میگیریم. مثلا فرض کنید عملکرد یه کامپیوتر دهه ۱۹۷۰ که در زمان خودش پیشرو بوده، با قدرت پردازش یه ابررایانه امروزی مقایسه کنیم، بدون اینکه محدودیتهای تکنولوژیک ساخت اون دستگاه رو تو زمان خودش در نظر بگیریم.بطور خاص این اشتباه تو تحلیل تاریخ ایران خیلی رایج هست و باعث میشه نتونیم درک درستی از مسائل سیاسی و اجتماعی داشته باشیم. با این حال، با یادگیری تفکر انتقادی و افزایش سواد رسانه میشه این نوع مغالطه رو تشخیص داد و درک درستتری از مسائل امروز مثل حقوق زنان و موضوع سوادآموزی پیدا کرد.
✍🏼دکتر اکبر سلطانی
@cafe_andishe95
🟥بربریت کمونیسم تفکر خام و ضد مدرنی است که از تئوری تا عمل منسوخ و ضد آزادی و ضد دموکراسی بود.
طبقات اجتماعی و طبقه بورژوازی و پرولترها بازیهایی سطحی و اشتباه
تز، آنتیتز و سنتز دیالکتیک مارکسیستی تزی ورشکسته
ارزش اضافه و استثمار کارگران دروغی مبتدیانه
دیالکتیک تاریخ و ماتریالیسم تاریخی بازی ناشیانه
پیدایش و نابودی نظامهای اقتصادی تاریخی پیشگویی های پیغمبر پوشالین
«طبقات در تاریخ»، «طبقات در جنگ» خصومت مضحک
پایان سرمایهداری و انقلاب کمونیستی وعده اشتباه
نابودی مالکیت خصوصی ابزار تولید بربریت پیشا مدرن و ضد توسعه
🚩کمونیسم بلایی که ذهن رمانتیک بشر خلق کرد و نیمی از جهان را به فلاکت کشاند.
و همچنان قربانی می گیرد
@cafe_andishe95
💡موضوع اصلی استدلال اثر بزرگ توکویل، دموکراسی در آمریکا، آن است که دموکراسی تنها روش مؤثر برای آموزش اکثریت است. این حرف همانقدر که در زمان او درست بود، امروز هم هست. از همه مهمتر دموکراسی فرآیند تکوین افکار عمومیست.
مزیت اصلی دموکراسی نه در روش آن برای انتخاب کسانیست که حکومت میکنند، بلکه در این واقعیت است که چون بخش بزرگی از جمعیت سهم فعالانهای در تکوین افکار عمومی دارند، گسترهای به همان نسبت وسیع از اشخاص هست که قرار است از طرف اکثریت مردم دست به انتخاب بزنند. شاید تصدیق کنیم که دموکراسی قدرت را به دست داناترینها و آگاهترینها نمیدهد و در هر لحظهی معین، تصمیمگیری حکومت نخبگان ممکن است برای کل جمعیت سودمندتر باشد، اما این ضرورت موجب نمیشود که همچنان دموکراسی را ترجیح ندهیم. ارزش دموکراسی بیشتر به خاطر جنبههای پویای آن است تا جنبههای ایستایش. مانند آزادی، منافع دموکراسی خود را فقط در بلندمدت نشان میدهند، در حالی که دستاوردهای فوریتر آن ممکن است کاملاً بیاهمیتتر از دستاوردهای فوریِ اشکال دیگر حکومت باشند.
📗منشور آزادی–فردریش فون هایک📘
@cafe_andishe95
دستِ ناپاکِ مزدورانِ سپاه و بسیج خامنهای، دیروز کیان پیرفلک و امروز رها شیخی را از ایران گرفتند. جنایت خمین و کشتار خانواده شیخی، بیانگر ماهیت رژیم درمانده و تبهکاری است که توان حفاظت از سرکردگان جنایتکار خود را ندارد؛ اما انتقام سختش را از ملت و کودکان بیپناه ایران میگیرد.
این دریای خون چنان میان ملت ایران و رژیم شکاف انداخته که با هیچ ترفند و فریبکاری پر نخواهد شد؛ و این جنایات هرروزه، جز با برانداختن رژیمِ جانی، و استقرار یک دولت ملی و دموکراتیک به پایان نخواهد رسید.
با خانواده جانباختگان و مردم شریف خمین عمیقا ابراز همدردی میکنم و نوید میدهم که نور دادرسی بر دل داغدیدهی دادخواهان خواهد تابید، و در یک دادگاه ملی و منصفانه، جنایتکارانِ کودککش به سزای اعمال خود خواهند رسید.
@OfficialRezaPahlavi
📥نوع دیگر از لیبرالیسم وجود دارد که می توان آن را «لیبرالیسم مبتنی بر حقوق» نام داد و برای تعریف و توجیه فرمانروایی سیاسی به اندیشه اخلاقی حقوق متوسل میشود.
نمونه این لیبرالیسم در کانت و لیبرالیست های سنتی وجود دارد و از معاصرین می توان به فاینبرگ اشاره کرد. این رویکرد نه تنها از شالوده ریزی بر بنیان اخلاقی نمی هراسد بلکه به مسئولیت اخلاقی دولت در احترام و دفاع و ترویج حقوق فردی اعتقاد دارد. با وجود این توسل به شالوده اخلاقی را با رواداری ناسازگار نمی داند. از این رو فرصت حمله به این شالوده اخلاقی را برای مخالفان به رسمیت می شناسد و دولت را موظف به رعایت آن می داند.
📕جین همپتن
■فلسفهٔ سیاسی
@cafe_andishe95
میرحسین موسوی، مرداد۶۹:
متخصصان غربگرا در وزارتخانه حزباللهیها را اذیت میکردند. خارج از حوزه قانونی و اداری آنان را برکنار کردیم
بین حفظ نظام الهی و حزباللهیها ارتباط ناگسستنی وجود دارد. نباید بگذاریم بها دادن به حزبالله از بین برود
باید حاکمیت حزبالله بر کشور را تبلیغ کنیم
میگفتند حزبالله مرتجع و قرون وسطایی است و با ارزشهای ۱۵ قرن نمی شود جامعه امروز را اداره کرد. امام بر این اوهام خط بطلان کشید
اگر حزبالله کنار زده شود نظام به سمت اسلام آمریکایی خواهد رفت
@hafezeye_tarikhi
نظر میرحسین موسوی دربارهی هویت ایرانی در نخستین کنگره شعر وادب دانش جویان سراسر کشور
@cafe_andishe95
میرحسین موسوی، شهریور۱۳۶۳:
دانشگاه جای یک متخصص نیست. جای یک فرد مکتبی است که تخصص را هم آنجا فرا بگیرد
ما نمیتوانیم برای اینکه متخصص کم داریم ارزشهای غربی و طاغوتی و اروپایی را در دانشگاهها احیا کنیم
میگویند باید متخصص را ارج بگذاریم. ما دانشگاه مکتبی را فدای این نخواهیم کرد
@hafezeye_tarikhi
🗽اخلاق بدون آزادی بیمعناست
🔰دفاع ما از آزادی فردی نباید از روی شعار باشد، و نباید آن را هدیهای از سوی دولت، یا حتی امتیازی که بتوان آن را بخشید یا از نو بازستاند، بشمار آوریم. آزادی وضعیتیست که در آن هر فرد بتواند بنا بر عقل، میل و شناخت خویش، مسیر زندگیاش را انتخاب کند، و بنا بر «اصل آزار» به آزادی دیگران تجاوز نکند.
⚜️دفاع از آزادی، دفاع از انسان است، آنهم بهمثابه موجودی خردمند، که حق دارد اشتباه کند، حق دارد متفاوت باشد، و حق دارد خویشتنِ خویش را از نو بسازد. آزادی فردی مبتنی بر این مفروضات است:
1. انسان از توانایی عقلی برخوردار است.
2. میداند خیر خود را چگونه پیگیرد.
3. میتواند با استفاده از دانش در دسترس، زندگی خود را هدایت کند.
📍اما باید توجه داشت که نمیتوان برداشت بیحد و حصر از آزادی داشت. همانگونه که به «اصل آزار» اشاره رفت، تنها توجیه موجه برای محدود کردن آزادی فردی، جلوگیری از آسیب به دیگران است. من آزادم دست خود را به هر شیوه که میخواهم در هوا تکان دهم، اما از آنجایی که "صورت" فرد دیگر در فضا-زمان آغاز میشود، آزادی من محدود میشود. جامعه و دولت هیچگاه حق ندارند صرفاً به این دلیل که رفتاری ناپسند، اشتباه یا غیراخلاقی به نظر میرسد، آن را سرکوب کنند، مگر آنکه بهصورت ملموس، صدمهای واقعی به دیگران وارد سازد.
💠 شکی در این وجود ندارد که آزادی، اصل ضروری برای تحقق درونیترین تواناییها و نیازهای انسان است. بهدیگر سخن، آزادی فردی اساس و بنیان هستیِ خودانگیخته انسان است. بنابراین دولت نباید با تعیین هدفی هرچند به ظاهر متعالی برای فرد، او را به انجام آن وادار کند. دولت میبایست شرایطی فراهم سازد تا فرد بتواند بر پایهی عقل و انتخاب، خود-زیستی را سامان دهد. خوانندگان این نکته را نباید فراموش کنند که آزادی، خود بستریست برای پرورش اخلاقیات، نه وضعیتی که مانع تحقق اخلاقیات شود. زیرا اخلاق و زندگی اخلاقی حاصل از آن، تنها از دل انتخاب آزادانه برمیخیزد.
🔹با این تعابیر، آزادی را میتوان ضرورتاً شرط لازم عقلانیت اجتماعی دانست؛ که فقدان آن، نهتنها به نابودی فرد منتهی میشود، بلکه سبب میشود تمام جامعه از پویایی، خلاقیت و نوآوری تهی شود.
✍️اشکان بابادی
@cafe_andishe95
🗽اندیشه معتدل توکویل در پرهیز از فردگرای افراطی و خودخواهی:
📍«احساس سنجیده و آرام هر فرد را در اجتماع وامی دارد خود را از توده همنوعان جدا کند و همراه خانواده و دوستانش کنار نشیند، و پس از آنکه حلقه کوچک خود را بدین سان تشکیل داد، جامعه بزرگ را با طیب خاطر به حال خود گذارد ...
خودخواهی نطفه همه فضایل را زایل میکند؛ فردگرایی ،ابتدا، فقط فضایل زندگی همگانی را تحلیل می برد؛ اما در دراز مدت همه و همه را از پا
در می آورد و سرانجام در خودخواهی محض جذب میگردد. خودخواهی خوی زشتی است به قدمت جهان و در شکلهای گوناگون جامعه یافت میشود؛ فردگرایی ریشه دموکراتیک دارد، و هر چه شرایط برابرتر باشد بیشتر گسترش می یابد.
(مجموعه آثار، یکم اب، ۱۰۵)
الکسی دو توکویل جامعه شناس لیبرال دموکرات
فرانسوی
@cafe_andishe95
🚨ترسانگیزی، عامل بقای استبداد؟!
-بخش2
از دید ماکیاولی، این ترسانگیزی اما نباید به حدی برسد که منجر به نفرت مستمر و ماندگار مردم از حاکم و طرز حکومت او شود. این خردمندِ آدمشناس به ویژه بر این نکته تأکید میکند که حاکمان نباید بدون توجیه قوی و منطقی خونریزی کنند و از آن مهمتر، هیچگاه نباید به منافع مالی و اموال و داراییهای شخصی اکثریت باشندگان جامعهای که بر آن حکومت میکنند، دستدرازی کنند:
«..با اینهمه، شهریار نمیباید ترس از خویش را چنان در دلها اندازد که اگر نتواند مِهر مردم را به خود برانگیزد، مایه نفرت از وی شود زیرا ترس از خویش را میتوان نیک در دلها افکند بیآنکه سبب نفرت شود و این آنگاه است که شهریار به مال و ناموس رعایا و شهروندان خویش دست نیازد و چون ناگریز شود که دست به خون کسی یازد، باید وجهی منطقی، شایسته و دلیلی روشـن داشته باشد. اما بالاتر از همه باید از دست یازیدن به داراییِ دیگران دست باز دارد زیرا مردم مرگ پدر را زودتر فراموش میکنند تا از دست رفتن میراث پدری را…!»
این توصیف واقعبینانه از طبیعت انسان، در طول چند قرن پس از رُنسانس، آثار و میراث ماکیاولی را به شهرت و بدنامی توأمانی دچار کرد که ریشه در ناخرسندی بیشینه اهل سیاست از صراحت مثالزدنی و تلخ او در بیان واقعیات جاری در سیاستورزی آنها دارد.
🔚
چون نیک بنگریم، هنوز از پسِ پنج قرن از تحریرِ «شهریار»، در عصر دموکراسیها، تقریبا تمامی حکومتهای مستقر در خاورمیانه، با درصدی از شدت و ضعف، از روی توصیههای یادشده در فصل هفدهم رساله «شهریار» اداره میشوند. شوربختانه، در افق آینده این جوامع نیز، نور امیدی به چشم نمیخورد و به نظر میرسد که تا دهههای آینده نیز، «شهریارِ» نیکولو ماکیاولی، نه متنی تاریخی بلکه دستورالعملی برای حکمرانیِ حاکمان مستبد و جنایتکار این قسمت از دنیا خواهد بود.
✍🏼یوسف مصدقی
@cafe_andishe95
خبرها از تنش و درگیری بین جمهوری اسلامی و اداره گاز و علفهای خشک بیابان حکایت دارد.
Читать полностью…علی خامنهای، ۳ فروردین ۱۳۹۹:
ما دشمن زیاد داریم. هم دشمنان جن، جنی، هم دشمنان انسی. اینها به هم کمک هم میکنند
@hafezeye_tarikhi
⚔️🛡در مبارزه بر ضد اسطوره های سیاسی فلسفه چه کمکی میتواند به ما بکند؟ به نظر می آید که فیلسوفان جدید مدتها پیش هرگونه امیدی به تأثیرگذاری بر سیر رویدادهای سیاسی و اجتماعی را از دست داده باشند. هگل برای فلسفه ارج و حرمت بسیار قائل بود. اما با این وصف این خود هگل بود که میگفت فلسفه برای اصلاح جهان همیشه دیر به میدان می آید. بنابراین اگر تصور کنیم که فلسفه می تواند از زمانه ی خویش فراتر رود همان قدر احمقانه است که تصور کنیم فرد میتواند از زمان بیرون جهد. «هنگامی که فلسفه رنگ خاکستری خود را بر چیز دیگری میزند، این امر حاکی از این است که صورتی از زندگی پیر شده است و فلسفه با خاکستری کردنش نمیتواند آن را از نو جوان کند بلکه فقط میتواند آن را بشناسد. جغد مینروا وقتی به پرواز در می آید که شب سایه هایش را می گستراند.» اگر این گفته ی هگل درست بود، فلسفه به سکوت مطلق یعنی به اتخاذ گرایشی كاملاً منفعل در مورد حیات تاریخی انسان محکوم بود. فلسفه می بایست فقط وضع تاریخی موجود را بپذیرد و آن را تبیین کند و در برابر آن سر فرود آورد. در این صورت فلسفه چیزی جز تفکر و تأمل بیهوده نخواهد بود. اما به نظر من این گفته ی هگل هم با خصلت کلی فلسفه و هم با تاریخ فلسفه تناقض دارد. برای رد این گفته ذکر نمونه ی کلاسیک افلاطون بسنده خواهد بود. متفکران دوران گذشته نه فقط «زمانه ی خویش بودند که در اندیشه درک شده بود» بلکه غالباً می بایست از زمانه ی خویش فراتر روند و در تقابل با آن بیندیشند. بدون این تهور عقلانی و اخلاقی فلسفه نمی توانست به وظیفه ی خود در حیات فرهنگی و اجتماعی بشر عمل کند.
از میان بردن اسطوره های سیاسی فراسوی توان فلسفه است، زیرا اسطوره از لحاظی آسیب ناپذیر است: استدلال های عقلی بر آن بی اثرند و نمی توان آن را با قیاس های منطقی ابطال کرد. اما فلسفه میتواند خدمت مهم دیگری انجام دهد. فلسفه می تواند به ما کمک کند تا خصلت دشمن را بفهمیم. برای نبرد با دشمن باید او را شناخت. شناختن دشمن یکی از نخستین اصول یک استراتژی منسجم است. شناختن دشمن فقط دانستن ضعف ها و نقایص او نیست بلکه شناختن نیروی او نیز هست. همه ی ما دچار این خطا بوده ایم که نیروی اسطوره را دست را دست کم بگیریم. هنگامی که برای نخستین بار اسطوره های سیاسی را شنیدیم آنها را آن قدر پوچ، ناهمساز، تخیلی و مضحک یافتیم که به دشواری توانستیم بر ارزیابی خود غلبه کنیم و آنها را جدی بگیریم. اکنون برای همه ما روشن شده است که ناچیز گرفتن نیروی اسطوره، اشتباه بزرگی بوده است. این اشتباه را نباید دوباره تکرار کنیم. باید منشأ، ساختار و روش ها و فن اسطوره های سیاسی را به دقت مطالعه کنیم و دشمن را رو در رو ببینیم تا دریابیم که چگونه باید با او بجنگیم. "
📚کتاب : اسطوره دولت ارنست کاسیرر-
یدالله موقن
@cafe_andishe95
✍ این روزها که گرما و قطعی برق و آب روی اعصاب بیشترماست، تعدادی کانالِ ناب انتخاب کردیم که درگذر از این شرایط کمکتون میکنه.❤️
با انتخاب کلید موردنظر، به جامعه دوستداران دانش، هنر و فلسفه بپیوندید.
این پست تبلیغاتی نیست، برای پیشرفت و رشد شماست، مجموعه ای از بهترین ها.
هیچ آشوبی در جامعه ترسناکتر از وقتی نیست که آشوب کنندگان از متون مذهبی برای
پوشاندن اهداف واقعی خود استفاده کنند....!
✍️دنیس_دیدرو-فیلسوف روشنگری
@cafe_andishe95
میرحسین موسوی، ۱۳ خرداد ۱۳۸۸:
همه هویت و عزت ما از وجود مبارک حضرت امام است
@hafezeye_tarikhi
🇺🇸
🗽«اعلامیه استقلال» آمریکا بهنظر عموم مورخین، یکی از پیشروترین و مهمترین اسناد تاریخی در دوران معاصر است.
در این ویدیو که کاخ سفید آن را تهیه و منتشر کرده است لری آرنت، رئیس کالج هیلزدیل، به مناسبت دویست و پنجاهمین سالگرد اعلامیه استقلال آمریکا، به بررسی معنا و ساختار این سند تاریخی میپردازد.
او اعتقاد دارد که اعلامیه استقلال نهتنها پایهگذار ایالات متحده بلکه بزرگترین سند سیاسی در تاریخ بشر است، که تأکید میکند همه انسانها برابر آفریده شدهاند و حق دارند حکومتی بر اساس خواست خود تشکیل دهند.
این سند شامل سه بخش اصلی است:
بیانیه اصول بنیادین مانند برابری انسانها و حق حاکمیت مردم، فهرستی از اقدامات ستمگرانه پادشاه بریتانیا که جرقه انقلاب بود، اعلام رسمی جدایی و تأسیس کشور آمریکا، همراه با سوگند وفاداری به این اصول.
🏛دولت:او تأکید میکند که بنیانگذاران آمریکا ساختاری برای حکومت ایجاد کردند که شامل تفکیک قوا، نمایندگی مردمی توسط دولت و ایجاد قوه قضاییه مستقل بود تا از استبداد جلوگیری شود.
@cafe_andishe95
🏛 《ارسطو همیشه بدّقت تأکید میکند که قاعده هرگز مقدم بر داوریهای متین یک داور روشنبین نیست. قاعده، به نظر وی، در تربیت اخلاقی سودمند است، و همچنین هنگامی که وقت کافی برای تدبّر و تعمق کامل وجود نداشته باشد، یا جایی که پیشداروی ممکن است عینیت داوری ما را مخدوش کند. بهعقیدهی ارسطو، قاعده حتی در بهترین حالت چیز جز سرجمع و خلاصهی داوریهای خاص افراد بهرهمند از فرزانگی نیست، و اگر از آن بهرغم ادراکات شهودی خویش پیروی کنیم، درست همان جاهایی خشک و انعطافناپذیر میشویم که باید بیش از هر وقت نرم و حساس باشیم. در دفتر پنجم اخلاق نیکوماخوس، ارسطو تشبیه به معماری را بهکار میبرد و میگوید کسی که بخواهد هر تصمیمی را بر طبق اصول متصلب و انعطافناپذیر اخذ کند، مانند معماری است که بکوشد انحنای پیچیدهی یک ستون قاشقتراش را با خطکش راست اندازه بگیرد، حال آنکه معمار ورزیده از وسیلهای بهنام «خطکش لِسبوسی» استفاده میکند که نواری فلزی است و «ثابت نیست و برای سازگار شدن با شکل سنگ، خم میشود». 》
📖 ارسطو
✍️ مارتا نوسباوم
📝 ترجمه: عزتالله فولادوند
@cafe_andishe95
🗳🗽دموکراسی قالبی حکومتی است که سازگارسازی دولت با خواستههای حکومت شوندگان را بدون خشونتآمیز امکانپذیر میکند.
در نظام دموکراتیک وقتی دولتداری مطابق میل اکثریت مردم صورت نمیگیرد ، برای حاکم کردن مردانی که تمایل دارند طبق میل اکثریت کار کنند، نیازی به جنگ داخلی نیست. ساز و کار انتخابات و نظام پارلمانی زمینهی آن را فراهم میآورد که تغییر دولت بیسایش و روان رخ دهد، بدون آن که کار به خشونت کشیده شود و خونی بر زمین ریزد.
تنها گروهی میتواند حاکمیتی پایداری بر پا کند که بتواند روی تایید حکومت شنوندگان حساب کند.
کسی که میخواهد ایدههای خود را حاکم بر دنیا ببیند ، باید بکوشد حاکمیت بر افکار آدمها را به دست آورد. در بلند مدت نمیتوان انسانها را بر خلاف میل و ارادهشان تابع نظامی قرار داد که با آن مخالفند.
کسی که میکوشد به زور چنین کند، در نهایت شکست خواهد خورد و با نبردهایی که به راه میاندازد بلایای بیشتری را پدید میآورد
نمیتوان انسانها را بر خلاف میل و ارادهشان خوشبخت کرد.
📗 کتاب ، لیبرالیسم-لودویگ فون میزس
@cafe_andishe95
🗽💡یکی دانستن سرنوشت حکومت با سرنوشت کشور!
"بقاء ایران یا دلواپسی برای تداوم نظام"؟!
مدتی است عدهای که البته کمشمار هم نیستند با همهی تفاوت در دیدگاهها و با گرایشات مختلف سیاسی، اما گویا به یک نقطه نظر مشترک رسیدهاند با این باور یا ادعا که هرگونه تلاش مردم برای تغییر حکومت اسلامی الزاماٌ به فروپاشی کشور میانجامد و در آن صورت، جنگ داخلی نیز حتمی خواهد بود که منجر به تجزیه ایران میشود!
یکی دانستن سرنوشت حکومت با سرنوشت کشور، پایهی اصلی این نظر یا این ادعاست؛ که با خود پرسشهای اساسی را بوجود میآورد.
مهمترین این پرسشها را میتوان بدینگونه مطرح ساخت:
۱_رمزِ ماندگاری کشورها آیا الزاماً در گروِ ماندگاری حکومتها است؟!
۲_با هربار تغییر حکومتها، آیا کشورها فروپاشیدهاند؟!
۳_آیا با هر تغییر حکومت، آن کشور تجزیه شده است؟!
۴_اگر چنین است؛ پس جابجای(تغییر) حکومتها، آیا برای همیشه به یک امر منتفی تبدیل شده است؟!
۵_یقینی دانستن این نظر یا ادعا، آیا همان "باور حکومت آخرالزمانی" نیست؟!
۶_اینان به تازگی به این ایده رسیدهاند یا قبلاً نیز بدان باور داشتند؟ اگر به تازگی رسیدهاند، وجود چه عوامل مهمی آنها را به این نظر رسانده است که قبلاً وجود نداشتند؟ مسائل قومی، رقابتهای منطقهای و جهانی آیا قبلاً نبودند و فقط الان بوجود آمدهاند؟!
۷_اگر قبلاً رسیده بودند، پس چرا در سال پنجاهوهفت آن را مطرح نکردند؛ که هیچ، اگر در آن زمان چنین مسئلهای مطرح میشد، را فریبی بیش نمیدانستد که توسط حکومت طرحریزی شده و به توسط افراد فریبخوردهی گمراه، پیگیری میشود؟!
۸_آیا در سال پنجاهوهفت مسائل قومی، رقابتهای منطقهای و جهانی وجود نداشتند که انقلابیون مطمئن بودند تغییر حکومت در آن زمان منجر به فروپاشی و تجزیهی کشور نمیشود؟ اگر مطمئن بودند، این اطمینان را از کجا آورده بودند؛ و چه قدرتی این اطمینان را به آنها داده بود که سرنگونی حکومت پهلوی هیچگونه آسیبی به انسجام و بقاء کشور نمیزند؟!
بجز این پرسشها که خود خللِ اساسی ایجاد میکنند در این نظریه یا ادعا؛ "به لحاظ تاریخی" نیز کافی است به دو رویداد مرتبط و همچنین به یک وضعیت، اشاره شود تا نقض کنندهی "این ادعای یقین پنداشته شده"، باشد.
یک؛ وسیعترین جدایی سرزمینی اندوهبار که حدود صدسال پیش و در جنگهای ایران و روسیه شکل گرفت، اتفاقاً در زمانی بود که در ایران حکومت مستقر قاجاریه حاکم بود؛ نه به هنگام جابجایی حکومت با حکومت دیگری!!
دو؛ منسجمترین تلاشهای تجزیهطلبانهی فرقهی پیشهوری در آذربایجان و همچنین توسط قاضیمحمد در کردستان، که خوشبختانه هر دو ناکام ماندند؛ نیز به هنگام استقرار حکومت پهلوی بود، نه به وقت تغییر حکومتها!!
سه؛ اگر سرنوشت کشور با حکومت مستقر یکی پنداشته شود، که اینگونه اصرار دارید:
_آنگاه اگر آن حکومت، آن کشور را به ویرانه بدل کرد؛ که کرده است!
_آنگاه اگر آن حکومت، با ندانم کاری یا شاید هم دانسته، زیستبوم کشور را به نابودی بکشاند؛ که کشانده است!
_آنگاه اگر حاکمان آن حکومت، پاسخگوی مسئولیتهای پُرشمار خود نباشند و نشوند؛ که نیستند!
_آنگاه اگر حاکمان آن حکومت، با حقپنداریِ خود، ادعای جاودانگی حکومت خود کنند؛ که میکنند!
آنوقت با این اصل یا ادعای بزعم خود تغییرناپذیر و خیرخواهانه برای بقاء کشور، مردم از ترس اینکه هرنوع تلاشی برای تغییر حکومت منجر به فروپاشی یا تجزیه نشود که ادعای آن را دارید؛ چه باید بکنند؟!
آیا این بدان معنی نیست که مردم باید از ترس تبِ احتمالی، همچنان تن به مرگ تدریجی بدهند؛ که مبادا با تغییرخواهی و تلاش برای تغییر، شاید روزی دچار آن شوند!!
این مدعیان که در چهل سال پیش تو دهن هر کسی میزدند اگر مدعی میشد سرنوشت کشور وابسته است به سرنوشت حکومت پهلوی و چنان افراد را وابسته، مزدور، نادان و... میخواندند و آنان را "ادب انقلابی" میکردند! در عینحال اینک اما با همان صراحت و قاطعیت انقلابیِ خود، سرنوشت ایران را وابسته میدانند به سرنوشت حکومت اسلامی و اگر کسانی برعکس آن را بگویند جیرهخوار اجانب، نادان، تندرو و... میخوانند که قصد دارند با چنین کاری، جنگ داخلی راه بیندازند و کشور را "فروپاشی کنند"! آیا برای این همه تناقض و این "یک بام و دو هوا"ی خود، پاسخی دارند؟!
اینان آیا دغدغهی بقاء ایران را دارند یا تنها "هموغمشان" فقط و فقط حفظ و تداوم این حکومت است آنهم به هرقیمتی و به هرروشی؛ حتی اگر شده، با ترساندن مردم تا مبادا هیچگونه تغییری را حتی به مخیله خود نیز راه دهند؟!!
"متناقضین منطبقساز"! جز این، در "وصفشان" نتوان گفت.
✍🏼 اسفنداد ایرانیاد
@cafe_andishe95
میرحسین موسوی، اردیبهشت ۱۳۶۴:
در پاسخ به ندای نورانی ستیز با کفر و الحاد، پیروی از امت حزبالله و رهایی از فرهنگ منحط غربی حجاب اسلامی خواهران در کلیه دستگاههای اجرائی با دقت مراعات گردد
انجمنهای اسلامی بر این امر خطیر نظارت کرده تخلفات را گزارش کنند تا برخورد قاطع انجام شود
پوشش کامل اسلامی جهت استفاده خواهران کارمند به شرح ذیل میباشد (مانند تصویر):
الف ـ مانتو و شلوار مدل ساده، گشاد و بلند از پارچه ضخیم و از یک رنـگ.
ب ـ مانتو شلوار مورد استفاده از رنگهای سنگین انتخاب گردد. رنگهای سرمهای، قهوهای، طوسی و مشکی ارجح است.
ج ـ از مقنعه جلو بسته و مدل ساده و یکرنـگ و بدون هرگونه تزئین، در رنگهایی که جلب توجه نکند و تقلیدی از فرهنگ غرب نباشد استفاده شود.
د ـ کفش از مدل ساده با پاشنه معمولی مناسب جهت محل کار با رنگهای مناسب.
هـ ـ جوراب به رنگهای سنگین.
و ـ عدم استفاده از زیورآلاتی که در شأن خانمهای کارمند نیست و نیز عدم استفاده از هرگونه لوازم آرایش.
@hafezeye_tarikhi
⛔️آنارشیسم چه فردگرا چه جمعگرا تئوری دروغ بنیاد است!
انارشیسم تئوری سست یوتوپیایی است که دو شاخه اصلی چپ و راست دارد که قدمت بخش چپ بیشتر و بدنهی اصلی جریان نیز است و عقیده رادیکال یوتوپیایی است که برازنده چپ رمانتیک بوده نه راست.یعنی انتخاب این تئوری بی معنی در راستگرایی خودش زیر سوال جدیست.
⚠️در مورد توسل به دروغ به عبارتی می توان گفت تنها راه دفاع از انارشیسم فردگرا دروغ گویی و انتشار اطلاعات غلط برای گمراهی ذهن و سپس بناکردن استدلال ایدئولوژیک خود است.ایدئولوژی مغلطه بنیان و بر اساس فریب طراحی شده و به قول میزس برای آدم نرمال این جهانی نیست بلکه مفروضش عالم فرشتگان است!
💢براین اساس تز انارشیسم در ذات اصلی خودش از دو دروغ اصولی تشکیل شده و تغذیه می کند :
1_هر نوع دولتی شر و بدی مطلق است و امکان ندارد خیر تولید کند
2- تمام اشکال دولت مردودند و همگی به یک وجه ضد آزادی هستند
1️⃣ایدهی اول دروغین است چون دولت و به خصوص دولت مدرن نه تنها ضد آزادی نیست بلکه در مدرنیته و به خصوص مدرنیته سیاسی ضرورت تام دارد و بسیاری از تئوریسنهای لیبرال صاحب تئوری دولت هستند و خودشان از پیشکسوتان ساماندهی دولت به مثابه یکی از مهمترین سوالات تاریخ فلسفه سیاسی هستند.
و هیچ تئوریسن قابلی بدون اینکه تئوری دولت غنی و کارایی داشته باشد نمی تواند خود را فیلسوف سیاسی بداند.
هر کسی در فلسفه باید رابطه خود را با انواع دولت در سیاست را روشن کند تا مشخص شود در درجات آزادی با تحقق چه نوع دولتی چه ساختاری با چه میزان آزادی خواهد ساخت.
اما انارشییسم یک سبکسری سطحی است که به علت عدم کیفیت تئوریک و عملی صورت مسئله را پاک کرده و در توهم یوتوپیایی خود تصور دارد مسئله را حل کرده.
2️⃣ایده دروغین دوم همهی اشکال دولت را در یک سطح قرار داده و عملاً دانشزدایی میکند!یعنی فرایندی ضد عقلی است که تمایزها را محو میکند و پیروان انارشیسم را در حالت کودکانه بی تمیزی و جنون تئوریک فرو می برد
مثل روتبارد که همه نوع دولت از پیشنهاد نوزیک که کوچترین دولت ممکنه است تا توتالیتاریسم هیتلر همه را یکسان درک میکند و به همه لویاتان میگوید
این پدیده را شاید بتوان فقر و بیمایگی سیاسی حاد نامید که تنها از انارشیسم ساطع میشود که جزو ضعیفترین و بی اعتبارترین ایدئولوژی های ساخته ذهن یوتوپیایی بشر رمانتیک بوده.
🔻در پایان به دروغ شاخدار دو آنارکوکاپیتالیست توجه کنید که جز برای خنده ارزش خاصی ندارد اما انارشیستها جدی جدی آن را جدی گرفته اند!
دو انارشیست به نامهای لیندا و موریس تانهیل
در بازار برای آزادی، گفته اند:
معمولاً باور بر این است که در کشورهای دموکراتیک وظیفهی پلیس محافظت از شهروندان است. با اینحال، پلیس در واقع از مردم محافظت نمیکند (بهجز مقامات عالیرتبهی حکومت مثلاً رئیسجمهور) آنها فقط برخی از جنایتکاران را پس از انجام عمل تجاوزکارانه دستگیر و مجازات میکنند!!
@cafe_andishe95
چنین گفت موبَد به بهرامِ تیز
که خونِ سرِ بیگناهان مَریز
چو خواهی که تاجِ تو ماند به جای
مبادی جز آهسته و پاکرای
نگه کن که خود تاج با سر چه گفت:
که با مغزت ای سر، خرد باد جفت
حکیم فردوسی
@cafe_andishe95
✖️نفهمیدن رمز پیروزی چپها است.
داروین صبوری
@cafe_andishe95
🚨ترسانگیزی، عامل بقای استبداد؟!
-بخش1
نیکولو ماکیاولی (Niccolò Machiavelli) خداوندگار اندیشه سیاسی نوین، در فصل هفدهم از رساله شهیر و کمابیش بدنامش «شهریار» (The Prince/Il Principe) به یکی از بنیادیترین پرسشهای تاریخ سیاست میپردازد و به مدد عقل حسابگر، پاسخی درخور به آن میدهد. در مشهورترین ترجمه این رساله به فارسی عنوان فصل مورد اشاره، چنین به لباس واژگان فارسی درآمده است: «در باب سنگدلی و نرمدلی و اینکه مهرانگیزی بهتر است یا ترسانگیزی[؟]»
ماکیاولی در «شهریار»: بطور کلی نوعِ بشر، ناسپاس، جفاکار، آزمند و بزدل است و تا زمانی که حاکمِ پیروز باشید، وفادار به شما!
پیش از آنکه به استدلال و پاسخ ماکیاولی در باب پرسش بالا بپردازم، ذکر این نکته خالی از فایده نیست که ماکیاولی، «شهریار» را یکسره به طریقه اداره امیرنشینها و حکومتهای مطلقه فردی اختصاص داده و در ابتدای کتاب هم بحث درباره حکومتهای جمهوری را به اثر مفصلاش، «گفتارها در باب نخستین ده دفترِ [تاریخ] تیتوس لیوی» (Discourses on the First Ten of Titus Livy) احاله کرده است. بنابراین، به هنگام مطالعه «شهریار»، باید به یاد داشته باشیم که این رساله، در باب چه موضوعی نوشته شده است.
آنچه اما «شهریار» را از باقی آثار ماکیاولی متمایز میکند، صراحت توأم با تعقلی است که او در این رساله در پیش گرفته است. توصیههای ماکیاولی به حکمران مخاطب این کتاب- و البته خوانندگان فرضی آن در آینده- فراسوی احکام اخلاقی یا نیک و بد وجدانی است. این خردمند بزرگ عهد رنسانس، با تکیه بر عبرتِ فجایع و شکستهای گوناگونی که در آشوبها و هرج و مرج اروپای آن دوران به چشم دیده و با مدد گرفتن از دانش وسیع خود در تاریخ، در این رساله مختصر و مفید، طرحی نو در علم سیاست در انداخته و بنا به نظر اکثریت قریب به اتفاق علمای علم سیاست، مبانی سیاست نوین را پیریزی کرده است.
📑ماکیاولی در این رساله، بیش از باقی آثارش، به تمایلات و نیاتی که رفتارها و تصمیمات آدمیان را رهبری میکنند میپردازد و از این چشمانداز، شناخت طبیعت انسان را یکی از بنیادهای علم سیاست و پیشنیاز اصلی سیاستورزی فرض میکند. بر همین مبناست که او عرصه سیاست را که پیوندی ناگسستنی با موضوع کسب «قدرت» دارد، محلی برای جولانِ پلیدترین خصائص انسانی میداند.
طبیعی است که با چنین رهیافتی به سیاست، نگاه ماکیاولی به نوع بشر نمیتواند همدلانه و مهرورزانه باشد. او در همین فصل هفدهم از رساله «شهریار»، در باب سرشت آدمیان، بیتعارف چنین حکم میکند: «بطور کلی نوعِ بشر، ناسپاس، جفاکار، آزمند و بزدل است و تا زمانی که حاکمِ پیروز باشید، وفادار به شما».
حال اگر حکمرانی بر سر دوراهیِ سنگدلی یا نرمدلی با شهروندان کشوری که بر آن حکومت میکند قرار گرفت، کدام یک از این دو راه ضامن استمرار حکومت و قوام دولت اوست؟ پاسخ اولیه خداوندگارِ سیاست نو این است که خوش میبود اگر آمیزهای از هر دو راه، قابل انتخاب میبود اما از آنجا که در عالَم واقع داشتنِ همزمان خدا و خرما مقدور نیست، حکمران عاقل باید میان سنگدلی و نرمدلی، اولی را انتخاب کند.
استدلال ماکیاولی درباره ترجیح ترسانگیزی به مهرانگیزی، ساده اما خردمندانه است. مهر و لطف شهروندان نسبت به حاکمان، امری است دلبخواهی که وابسته به ارضاء نیازها، تمایلات و سلائق آنهاست و فرد حاکم، سلطه و ارادهای همهجانبه بر آن ندارد. از این منظر، مردم بنا بر انگیزهها و عواطفشان، تصمیم میگیرند که حاکم یا سیاستمداری را دوست بدارند یا منفور بدانند. در مقابل اما، ترس و خوف آدمیان، دلبخواهی نیست و ریشه در عاملی خارجی دارد که حدود بیم و خطر را برای آنها تعیین میکند. بر این مبناست که نوع بشر، اختیاری واقعی برای انتخاب میان ترسیدن و نترسیدن ندارد و اگر عاملی هراسانگیز یا حاکمی بیرحم در مقابل خود ببیند، سپر میاندازد و تسلیم احساس ترس میشود.
ماکیاولی هوشمندانه بر این نکته انگشت میگذارد که عقل ایجاب میکند که هر انسانی به چیزی تکیه کند که استواریِ آن وابسته به اراده خود اوست نه خواست و اراده دیگران. به همین قیاس، حاکمان هم باید به چیزی تکیه کنند که در حیطه اراده آنهاست و نه آنچه که خارج از اراده آنها قرار دارد. مِهر مردمان، خارج از اراده حاکمان است اما ترس شهروندان در بیشتر موارد در کنترل اراده و ابزار ارباب قدرت است. پس بر حاکم است که بر آنچه بر آن کنترل بیشتری دارد تکیه کند که همانا ترس شهروندان است و نه مِهرشان.
@cafe_andishe95
👁🗨سقوط آزاد یک تحلیلِ مُغرض: چگونه ادعاهای بیسند علیه شاهزاده رضا پهلوی در باتلاقِ بیمنطقی غرق میشوند...
تحلیلِ بهظاهر دلسوزانهای که در تلاش است تا تصویری مخدوش از وضعیت ایران ترسیم کند، به طرز فاجعهباری در دامِ تعصب و سوگیری گرفتار شده است. در این میان، حملات ناجوانمردانه و بیاساس به شاهزاده رضا پهلوی، نه تنها نشاندهندهٔ ضعف استدلال نویسنده است، بلکه عمقِ نیاتِ پلید و هدفمند او را برملا میسازد. نویسندهای که جرات میکند بدون ارائه کوچکترین مدرک، اتهاماتی سنگین چون "دعوت دخالت بیگانه" و "دست داشتن در حملهٔ اسرائیل" را به شاهزاده رضا پهلوی نسبت دهد، نه تنها فاقدِ ابتداییترین اصولِ اخلاقِ حرفهای است، بلکه به شعور مخاطب نیز توهین میکند.
این چه منطقی است که ارتباط یک فعال سیاسی با دولتها و سازمانهای بینالمللی را "دعوت دخالت بیگانه" تعبیر میکند؟
شاهزاده رضا پهلوی همواره بر ضرورت تغییرات دموکراتیک در ایران و حمایت از حقوق بشر تاکید داشته است. او در این راستا، با بسیاری از دولتها و سازمانهای بینالمللی در ارتباط بوده است. این ارتباطات، به هیچ وجه به معنای دعوت دخالت بیگانه نیست، بلکه تلاشی است برای جلب حمایت بینالمللی از مبارزات مردم ایران برای آزادی و دموکراسی.
این نوع اتهامزنی ها نشاندهنده فقدان استدلال منطقی و مستند در تحلیل نویسنده است.
آیا نویسنده انتظار دارد شاهزاده رضا پهلوی در برج عاج بنشیند و هیچ تلاشی برای جلبِ حمایتِ جهانی از مبارزاتِ مردم ایران برای آزادی و دموکراسی نکند؟
این قبیل ادعاها، چیزی جز تلاشِ مذبوحانه برای تحریفِ واقعیت و پنهان کردنِ حقیقت نیست. شاهزاده رضا پهلوی، در قامت یک رهبر ملی، وظیفه دارد از هر طریقِ ممکن برای منافع ایران و ایرانیان تلاش کند و ارتباط با جامعه بینالمللی، یکی از ابزارهای مشروع و موثر در این راستاست.
اما اوجِ وقاحتِ این تحلیلِ مُغرضانه، در نسبت دادنِ "دست داشتن در حملهٔ اسرائیل" به شاهزاده رضا پهلوی نمایان میشود.
این اتهام، نه تنها بیاساس و مضحک است، بلکه نشاندهندهٔ عمقِ کینه و عداوتِ نویسنده نسبت به شاهزاده رضا پهلوی است. آیا نویسنده میتواند حتی یک سند، یک مدرک، یا یک قرینه ارائه دهد که این ادعایِ شرمآور را اثبات کند؟
پاسخ روشن است: خیر! زیرا این اتهام، چیزی جز زاییده تخیلاتِ بیمارگونه نویسنده نیست.
شاهزاده رضا پهلوی، بارها و بارها بر تمامیت ارضی ایران و عدم مداخلهٔ خارجی در امور داخلی کشور تاکید کرده است. او همواره منافع ایران را در اولویت قرار داده و برای سربلندی و پیشرفتِ میهن خود تلاش کرده است. اتهام "دعوت دخالت بیگانه" به او، نه تنها بیانصافی و ناجوانمردانه است، بلکه توهین به تاریخ و هویتِ یک خاندانِ اصیل و وطنپرست است.
نویسندهای که اینچنین گستاخانه و بیپروا به تخریبِ چهره یک شخصیتِ ملی میپردازد، هدفی جز ایجاد تفرقه و انحرافِ افکار عمومی ندارد. اما خوشبختانه، مردم ایران به خوبی آگاه هستند و فریبِ این قبیل دسیسهها را نخواهند خورد. شاهزاده رضا پهلوی، همچنان به عنوان یک صدای رسا برای آزادی و دموکراسی در ایران، مورد حمایت و احترامِ میلیونها ایرانیِ در سراسر جهان قرار دارد و این حمایت، سدی محکم در برابرِ تمامِ توطئهها و تهمتهایِ ناروا خواهد بود.
در پایان، به نویسنده این تحلیلِ مُغرضانه توصیه میکنم که به جای پرداختن به تخریبِ دیگران، کمی به خود رجوع کند و به دنبالِ یافتنِ حقیقت باشد. شاید در این صورت، بتواند از این باتلاقِ بیمنطقی و تعصب رهایی یابد و به جمعِ انسانهایِ آزاده و منصف بپیوندد. اما تا آن زمان، ادعاها و اتهامات او، چیزی جز مشتی دروغ و تهمت نخواهد بود که در تاریخِ این سرزمین، به زبالهدان سپرده خواهد شد.
در پایان برای درک بهتر نقش شاهزاده رضا پهلوی در تحولات ایران، لازم است از تحلیلهای دقیق، منطقی و مبتنی بر شواهد روی آورد و از تعصبات و سوگیریهای شخصی دوری کرد.
✍🏼 اشو
@cafe_andishe95
بیشک آیندگان به ما خواهند خندید و از طرفی بر ما شرم خواهند فرستاد که چطور در قرن ۲۰ و ۲۱ این جانوران نیم قرن بر ایران حکومت کردند.
✅@behzadmehrani77
🔅ولتر می گوید در عصری زندگی می کنیم که خرد هر روز بیشتر از روز پیش هم در کاخ های مجلل بزرگان مهمان است و هم در فروشگاه های شهروندان و حجرۀ بازرگانان. این پیشرفت توقف ناپذیر است و سرانجام میوه های خرد خواهند رسید و باید هم برسند. احترام به گذشته و سنت نباید مانع چیدن این میوه ها شود، زیرا قانون اساسی جهان عقلی این است که این جهان تنها هنگامی وجود پیدا میکند و مستقر می شود که هر روز آن را از نو بیافرینیم. «زمان های گذشته چنان اند که گویی هرگز وجود نداشته اند. همیشه ضروری است که از نقطه ای که در آن ایستاده ایم و ملت ها بدان رسیده اند آغاز کنیم.»
این گفته برخاسته از اندیشههایی است که فقط ولتر میتوانست آن را با چنین ایجاز و وضوحی بیان کند. این جمله گویای تمام اعتقادات و گرایشهای عقلی عصر روشنگری است. "
📚فلسفه روشنگری ارنست کاسیرر ترجمه یدالله موقن
@cafe_andishe95