🔴کودکان در بحران؛ چگونه از روان آنها در جنگ محافظت کنیم؟
۱. حفظ آرامش و اطمینانبخشی به کودک
۲. پرهیز از قرار دادن کودک در معرض اخبار و تصاویر خشونتآمیز
۳. ایجاد یک روال روزمره منظم حتی در شرایط بحرانی
۴. فراهمکردن محیطی امن، هرچند موقت
۵. گفتوگوی صادقانه و متناسب با سن کودک درباره وقایع
۶. تشویق کودک به بیان احساسات خود از طریق نقاشی، بازی یا صحبت
۷. حفظ پیوندهای خانوادگی و اجتماعی تا حد امکان
۸. ارائه فرصتهایی برای بازی و فعالیتهای سرگرمکننده
۹. حمایت عاطفی مداوم از سوی والدین یا مراقبین
۱۰. استفاده از کمک روانشناختی یا مشاوره در صورت نیاز
۱۱. تقویت حس امید و آیندهنگری در کودک
۱۲. آموزش مهارتهای مقابله با استرس به زبان کودکانه.
آرزوها را دوست ندارم.
دوست ندارم آرزویی داشته باشم!
دوست ندارم تمام زندگیام معطلِ رسیدن شود!
آرزوها آدم را بردهی خود میکنند!
آرزو ، رهایی را میگیرد وُ انتظار میدهد!
چه مضحک! انتظار برای چه دقیقاً؟
شگفتیهای زیستن برای ادامه دادن کافی نیست؟!
اصل، بر « نشدنِ» خواستههاست!
اگر شد خوب است. زندگیاش میکنم! با تمامِ وجود !
اما نمیجنگم برای چیزی!
جنگ برای رسیدن و تصاحب خریت است!
زن، پول، مقام!
ندیدهام کسی را با داشتههایش دفن کنند!
✍علی سلطانی
«هیچچیز یک انسانِ بیشعور را به اندازهی روبهرو شدن با زنی که میداند چگونه بخواند، بنویسد و بیندیشد و در عین حال خصلتهای زنانهی خود را از قلم نیندازد، دچار وحشت نمیکند.»
📚هزارتوی ارواح
✍کارلوس روئیث ثافون.
خونهی دوستم بودم که خانمش اومد گفت:
رانندهی تاکسی اینترنتی توی مسیر مزاحمش شده. دوستم سریع قضیهرو پیگیری و شکایت ثبت کرد.
به همسرش نگفت کِرم از خودت بوده!
نگفت حق نداری دیگه تنها بری بیرون.
نگفت دیگه این چیزا رو به من نگو که به هم میریزم!
چون اون خانم برای پیگیری این مزاحمت نیاز به کمک داشت! چون اگه سکوت میکرد باعث میشد اون آدم این کار رو تکرار کنه.
حالا میخوای دوست پسر باشی یا همسر یا برادر یا پدر!
اگه توی پیگیری چنین مزاحمتهایی، که به اندازه کافی اون خانمِ محترم از لحاظ روحی به هم ریخته، جای سرزنش، هواش رو داشتی و فضای امنی ایجاد کردی که راحت درمیون بذاره با تو مَردی؛
در غیر اینصورت مَرد نیستی! دکورِ مَردی !
✍علی سلطانی
ربع پایانی عمر
نوشته: بیر یوهانسون
بیر یوهانسون، جامعهشناس سوئدی که در دانشگاه استکهلم جامعهشناسی تدریس میکرد، مقالهای برای سالمندان نوشته است که در آن تجربه شخصیاش پس از بازنشستگی را با عنوان «ربع پایانی عمر» بازگو میکند:
همانطور که میدانی... زمان طوری حرکت میکند که گویی تو را میرباید، بیآنکه متوجه سرعت گذرش باشی...
انگار همین دیروز بود که جوان بودم و تازه زندگی را آغاز میکردم... ولی به طرز عجیبی احساس میکنم که این اتفاق مربوط به قرنها پیش بوده، و از خود میپرسم: همهی آن سالها کجا رفتند؟
میدانم که همهی آنها را زندگی کردهام، خاطراتی از آن زمان و رویاهایی که در سر داشتم دارم...
اما ناگهان متوجه شدم که اکنون در ربع پایانی زندگیام هستم، و این کشف مرا شگفتزده کرد...
همهی آن سالها کجا رفتند!؟ جوانیام کی و کجا از من جدا شد؟
در طول عمرم با سالمندان زیادی روبهرو شدم، اما همیشه فکر میکردم پیری چیزی دور از من است... آن زمان در ربع اول مسیر زندگیام بودم و ربع چهارم آنقدر دور بهنظر میرسید که حتی نمیتوانستم تصورش را بکنم...
اما حالا، ربع چهارم در را کوبیده، از آستانهام گذشته و جوانیام را با خود برده است... دوستانم بازنشسته شدهاند، موهایشان سفید شده، آهسته راه میروند، به سختی میشنوند، به زحمت میفهمند...
برخی از آنها از من بهترند و برخی بدتر... اما بهوضوح میبینم که چقدر تغییر کردهاند... دیگر آن آدمهای پرشور و جوانی که در خاطرم بودند نیستند...
ما اکنون همان سالمندانی هستیم که زمانی نگاهشان میکردیم و هرگز تصور نمیکردیم روزی مثل آنها شویم...
امروز برایم حمام کردن خودش به هدف روز تبدیل شده!! و چرت نیمروزی دیگر اختیاری نیست، بلکه ضروریست!!
چرا که اگر خودم بهدلخواه نخوابم، همانجا که نشستهام خوابم میبرد...
و اینگونه وارد فصل جدیدی از زندگیام شدهام، بیآنکه برای دردها، ناتوانیها و کارهایی که میخواستم انجام دهم ولی هرگز نکردم آماده باشم...
چقدر برای کارهایی که نباید انجام میدادم پشیمانم... و چقدر برای چیزهایی که باید انجام میدادم و نکردم افسوس میخورم...
در عین حال، کارهای زیادی هم هست که از انجامشان در گذشته خوشحالم...
پس اگر تو هنوز وارد ربع پایانی زندگیات نشدهای... بگذار به تو یادآوری کنم که زودتر از آنچه فکرش را میکنی از راه میرسد...
بنابراین، هرچه در زندگیات میخواهی انجام دهی، همین حالا انجامش بده...
کار را به فردا نینداز!!
زندگی با سرعت میگذرد... پس هرچه میتوانی امروز انجام بده، چون هیچگاه نمیتوانی مطمئن باشی که در کدام ربع از زندگیات هستی...
هیچ تضمینی نیست که همهی فصلهای عمرت را ببینی... پس امروز را زندگی کن و هرچه میخواهی انجام دهی یا بگویی تا عزیزانت بهیاد بسپارند، همان امروز بگو و انجام بده...
امیدوار باش که قدردانت باشند و بهخاطر همهی آنچه برایشان در این سالها کردهای، دوستت داشته باشند...
«زندگی» هدیهای است برای تو.
و نحوهی زندگیات، هدیهایست برای کسانی که بعد از تو میآیند...
پس آن را عالی کن... زندگیات را خوب زندگی کن.
از روزت لذت ببر...
کاری مفرّح انجام بده...
شاد باش...
برای تو روزی فوقالعاده آرزو دارم...
به یاد داشته باش که «سلامتی» ثروت واقعیست، نه طلا و نقره...
و بهتر است این موارد را هم در نظر داشته باشی:
بیرون رفتن خوب است
بازگشت به خانه بهتر
فراموش کردن اسامی اشکالی ندارد... چون بعضیها حتی فراموش کردهاند که تو را میشناسند!
میدانی که قرار نیست در همهچیز حرفهای باشی، مثل گلف
کارهایی که قبلاً انجام میدادی، دیگر برایت مهم نیستند، و اینکه اهمیتی هم نمیدهی که دیگر علاقهای نداری
روی صندلی راحتی و با تلویزیون روشن بهتر از تخت میخوابی
دلت برای روزهایی که فقط با کلید «روشن» و «خاموش» همهچیز کار میکرد تنگ شده
تمایل داری از کلمات کوتاهتری استفاده کنی: «چی؟»... «کی؟»... «کجا؟»
لباسهای زیادی در کمد داری... که بیش از نیمی از آنها را دیگر هرگز نخواهی پوشید
چیزهای قدیمی برایت ارزشمندتر میشوند:
آهنگهای قدیمی
فیلمهای قدیمی
و از همه بهتر: دوستان قدیمی!!
این را برای دوستان قدیمیات بفرست... بگذار بخندند و با تو همنظر باشند...
و به یاد داشته باش: مهم نیست چه اندازه جمع کردهای، بلکه مهم این است که چه چیزهایی پخش کردهای...
و این نشان میدهد که چه نوع زندگیای داشتهای...
در پایان... و گمان میکنم این خلاصهی خرد زندگیام باشد:
ما خوب میدانیم که نمیتوانیم زمانی به عمرمان بیفزاییم، اما میتوانیم زندگی را به زمانمان بیفزاییم..
دولت چین کتاب «قلعه حیوانات» جورج اورول را ممنوع کرد.
➕ #قلعه_حیوانات کتابی ضد آرمانشهری است که در طول جنگ جهانی دوم نوشته شده است. این کتاب داستان گروهی از حیوانات اهلی است که در اقدامی آرمانگرایانه علیه صاحب مزرعه، اقای جونز، انقلاب میکنند، او را از مزرعهاش فراری داده، و اداره مزرعه را با شعار #برابری و #رفاه در دست میگیرند. رهبری این جنبش را خوکها بر عهده دارند. پس از مدتی این شعارها به دستاویزی برای بهرهکشی و ظلم به سایر حیوانات مزرعه تبدیل میشود و خوکها هرگونه مخالفتی را سرکوب میکنند.
➕ در کشمکشی داخلی، یکی از خوکها به نام ناپلئون با استفاده از سگهای درندهای که مخفیانه تربیت کرده دیگر خوک پرنفوذ مزرعه، اسنوبال، را فراری داده و عدهای از حیوانات را به اتهام خرابکاری در مزرعه و همکاری با دشمن اعدام میکند.به مرور تمام آرمانهای اولیه انقلاب توسط خوکها زیرپا گذاشته میشود و سایر حیوانات با جیره ناچیز غذا مجبور به بیگاری میشوند درحالیکه خوکها همواره سیر هستند و غذای زیادی میخورند و به تمام امکانات رفاهی دسترسی دارند. کار تا جایی پیش میرود که خوکها در خانه همان ارباب قبلی، اقای جونز، ساکن میشوند و حتی یاد میگیرند چطور روی دوپا راه بروند و با بقیه انسانها معامله کنند...امیدواریم این سانسورها مثل برخی دیگر از سیاستهای ضدمردمی دولت چین چراغِ راه سیاستگذار ایرانی نشود.
📌مطالعه قلعه حیوانات را به فرزندانتان توصیه کنید.
قرنهاست که ما ملّتِ فردا هستیم.
در زندگیِ غمانگیزمان امروزْ نداریم،
و همه چیزمان شده: انشاءاللّه دُرُست خواهد شد، برادر!
📚 بر جادههای آبی سرخ
✍ نادر ابراهیمی
بخشایش، مهمترین گام در راه عشق ورزیدن به خود است. ما باید خودمان را با چشمان معصوم یک کودک بنگریم و خلافها و شک و دودلیهای خود را با عشق و مهربانی پذيرا شویم. باید پیش داوریهای سختگیرانه را کنار بگذاریم و با اشتباهاتی که مرتكب شدهایم، کنار بیاییم. ما باید بدانیم که ارزش بخشیده شدن را داریم. بخشایش، موهبتی الهی است که به ما میآموزد اشتباه کردن، بخشی از انسان بودن است.
📙 نیمه تاریک وجود
✍🏻 دبی فورد
شاید بهتر بود خداوند ما را هم مثل گیاه ها خلق می کرد. یعنی این که پای مان محکم توی زمین باشد. آن وقت هیچ کدام از این کثافت کاری های مربوط به جنگ و مرز و این چیزها اصلا پیش نمی آمد.
📚بازماندهروز
✍کازوئو ایشیگورو
همین که پایم را میگذارم خانه کسی قبل از هر کجای دیگری روم سراغ کتابخانهی طرف؛ چون که جلوی کتابخانه کسی بهتر از هر کجای دیگر میشود روحیات صاحبخانه را شناخت.
📗 کافه پیانو
👤 فرهاد جعفری
هیچ رویدادی در دنیای بیرون رخ نمیدهد مگر آنکه پیش از آن در دنیای ذهن رخ داده باشد. برای اینکه دنیایی زیبا برای خود بیافرینید نخست باید ذهن خود را زیبا کنید و برای اینکه ذهنتان را زیبا کنید پیش از آن باید مهار و کنترل ذهنتان در دست گیرید.
📚کنترل ذهن
✍خوزه سیلوا
سالی یک بار،
به وقت اول ماه مه؛
به اجبار یادشان میآید
شانه های ما را بالا بروند
برای نصب پلاکارد
-روز جهانی کارگر مبارک
بر پیشانی شکستهی کارخانهای
که نان مان را یک عمر
آجر پخت.
ما کهایم؟!
چه فرقی میکند مرد یا زن بودن مان؟!
لهجهی کارگریمان از دور
داد میزند .
ما آنقدر کارگریم
یادمان میرود دستهایمان
برای آچار و بیل است
یا برای در آغوش گرفتن!؟
خروسخوان هر روز،
-اگر خروسی مانده باشد
میافتیم از دست خودمان
و هر گرگ و میش
خودمان را جمع میکنیم
از بساط زندگی.
و هر شب لای انگشتانمان
دود میشویم.
کارگر نیازی به پلاکارد ندارد
به گمانم
باید بلند شوم
شانه های خودم را بالاتر بروم
برای برداشتن پلاکاردی
که نمینویسد
چرا عمری نان کارگران آجر پخته می شود؟!
✍«فخرالدین احمدی سوادکوهی»
آدمی اگر هیچ چیز در این دنیا نداشته باشد، باز هم چیزی هست که باید بابت آن هر ثانیه شادی کرد و آن "وجود داشتن" است.
وجود داشتن برای عشق ورزیدن به تمام کسانی که ما را در زندگیشان پذیرفتهاند.
📚میخواهم سهمم را ببخشم
✍ فردریک بکمن
بهترین راه برای قدردان بودن از شغلتان این است که زندگی را بدون آن تصور کنید.
✍ اسکار وایلد
این بروشور توسط وزارت دفاع سوئد همین چند وقت پیش برای شهروندان این کشور درست شد که در شرایط جنگی چه کاری باید انجام بدن ( بخاطر اقدام های تهاجمی روسیه و پیوستن سوئد به ناتو ) این نسخه به زبان فارسی برای فارسی زبانان ساکن سوئد نوشته شده! حاوی مطالب بسیار مفید که میتونه تو هر شرایط اضطراری کمک کننده باشه
Читать полностью…(غول چراغ جادو!)
دکتر مصطفی جلالیفخر
احتمالا سایر همکاران هم با چنین خاطراتی روبرو شدهاند که بیش از آن که طنز یا تراژدی باشد، ابسورد/ انتزاعی ست. اوایل شگفتزده میشدم و چشمانم شبیه تعجبهای مهران مدیری میشد اما کمکم عادت کردم و اگر حوصله داشته باشم، بهانهی شوخطبعی ست. چند تا از این موقعیتها را به عنوان خاطرات طبابت عرض میکنم و امیدوارم تاثیر داشته باشد.
موارد متعددی پیش آمده که بیمار با انبوهی شکایت و علامت میآید که گاهی روی کاغذ هم نوشته و پس از ذکر همهی آنها تاکید میکند « این را هم بگویم که من اهل دارو خوردن نیستم ها!» و معمولا من در این لحظه دو دستم را بالا میبرم و برای بیمار از صمیم قلب دعا میکنم. سوال بعدیام این است که پس چرا پیش من آمدید؟! چنین درخواستی انواع مختلف دارد. مثلا بیمار میگوید من برای مشکل قلبی یا مفاصل کلی دارو میخورم و دیگه معدهام تحمل داروی جدید برای بیماری اخیرم ندارد. گاهی هم من را غول چراغ جادو میپندارد و میخواهد با یک آمپول در یک بار تزریق، به معجزهی بهبود کامل برسد. برخی اصرار دارند که فقط شربت یا کپسول بدهم (یا ندهم!) و گمان میکنند هر دارو در تمام اشکال با تاثیر مشابه ارائه میشود.
اصرار برای تجویز «تقویتی خوب» برای بازگشت قهرمانانه به یک زندگی پر جنب و جوش هم یکی از درخواستهای تکراری ست. در این گروه، برخی نسخهی بی سُرم را شفابخش نمیدانند و اگر چیزی در سُرم ریخته نشود هم فایده ندارد. گاهی با تعجب میپرسند «سُرم خالی؟!» و من به آنها بشارت میدهم که گفتهام منو را بیاورند تا هر چی دوست دارید داخلش بریزید.
با توجه به شرایطی که همه میدانیم، مشکلات روان - تنی ناشی از اضطراب و افسردگی کم نیستند و طبعا باید درمان مربوطه را دریافت کنند. اغلب وجود مشکل را تایید میکنند اما «داروی اعصاب» برایشان خط قرمزی ست که حاضر به مصرف آن نیستند و گمان میکنند «معتاد» میشوند. گاهی مجبورم ده دقیقه توضیح دهم که نیاز به دارو به معنای اعتیاد نیست و با تقویتی و سُرم رنگی مشکلشان حل نمیشود. اغلب مجبورم ورق فاموتیدین را از جیبم در بیاورم و بگویم من خودم سالهاست به دلیل ریفلاکس مقاوم اسید معده مجبور به استفاده از این دارو هستم و این به معنای اعتیاد نیست. خلاصه این که موهای سپید بنده الزاما به دلیل ژن و سن نیست، قانع کردن بیماران محترم هم حکایتی ست.
فاسدترینِ آدمها کسانی هستند که نادانند اما گمان می کنند همه چیز را می دانند ، آن وقت به خودشان اجازه می دهند دیگران را بکشند .
روحِ آدمِ جنایتکار کور است . در نتیجه نه خوبیِ واقعی در او وجود دارد ، نه عشق پاک و نه روشن بینی .
📚 طاعون
✍ آلبر کامو
به نظر میرسد نظام اجتماعی در دورهی اخیر به ندرت با چنین صراحتی، موقعیت به کسانی داده باشد که حاضرند برای کسب منافع، به هر کاری دست بزنند؛ کسانی فاقد اصول، بیمقدار و تشنهی مال و مقام.
در چنین وضعیتی، شگفت نیست که امروزه بسیاری از پُستهای دولتی توسط انواع جاهطلبان، فرصتطلبان، شیادان و افراد مشکوک اشغال شده است.
🖋 واسلاو هاول
📓 قدرت بی قدرتان
گفتم: بالاخره که فراموشش میکنی. روزگار همینطور نمی ماند. نفس عمیقی کشید و گفت: یاد بعضی آدم ها هیچ وقت تمامی ندارد؛ با این که نیستند، با این که رفته اند، ولی هیچ وقت خاطره شان تمام نمی شود. گفتم: ولی همین که نیستند کم کم همه چیز تمام می شود. لبخندی زد و گفت: بودن بعضی از آدم ها، تازه از نبودنشان شروع می شود...
📗 بعد از ابر
✍🏻 بابک زمانی
اگر مصیبت چشیدهاید و کماکان با جنایتکاران دست میدهید، پس دیگر شایستگی این را ندارید که شما را شوهر، پدر، دوست و یا معشوق بنامند؛ و مرتبه و جایگاه شما هم در هستی هر چه باشد، دلتان دل ِ بزدلان است و ذهنتان ذهنِ چاپلوسان.
📘عقل سلیم
✍توماس پین
«ملت ایران میداند که گرگهای ما داخلی هستند، از خارجی نباید متوقع بود که دایه خاتون از مادر مهربان تر باشد. بدانیم که اگر بخودمان رحم نکنیم دیگران به ما رحم نخواهند کرد .
📚اشک تمساح
✍ صدق هدایت
تنها چیزی که باعث آزار ما میشود درک و دریافت خود ماست. برداشتت از مسائل را تغییر بده، آسیبدیدگی برطرف خواهد شد.
هیچچیز از بیرون قادر نیست به تو آسیب برساند چرا که تو فقط میتوانی با عیوب خودت به خودت گزند برسانی. تنها راه مقابله با دشمن این است که مانند او نباشی.
✍ اروین د یالوم
📚انسان موجودی یکروزه
🔺فایدهی رمان خواندن چیست؟
▪️دکتر ژاله آموزگار پاسخ میدهد.
🔺استاد ژاله آموزگار یکی از مشهورترین و برجستهترین استادان رشتهی فرهنگ و زبانهای باستانی در ایران است. پژوهشگری که سالها همکار استاد احمد تفضلی بوده، بیش از ۴۶ سال سابقهی تدریس در دانشگاه تهران دارد و از باسابقهترین و کمنظیرترین پژوهشگران مطالعات ایران باستان در روزگار ماست.
🎥 ویدئو: آرته باکس
به ما میگویند زندانها مملو از جمعیت شده است ، اما اگر جمعیتمان مملو از زندان شده باشد چه ..؟!
✍میشل فوکو
موقعیت های ناراحت کننده شما را سریعاً در حالت ضعیفی می برد به طوریکه دیگر قدرت کنترل موقعیت را نداشته باشید.اگر احساس می کنید که به کرات تسلط بر اعصابتان را از دست می دهید، یادگرفتن اینکه چطور احساساتتان را به درستی کنترل کنید بخشی از فرایند رشد شماست.
🔹شانه هایتان را تکان بدهید. در اکثر ما قسمت اعظم فشار در پشت گردن، شانه ها و بالاتنه جمع می شود. دفعه بعد که در یک موقعیت ناراحت کننده گرفتار شدید، اگر دقت کنید خواهید دید که شانه هایتان به جلو خم شده و عضلاتتان منقبض می شوند. تکان دادن شانه ها باعث می شود فرم بدنتان را دوباره به حالت نرمال برگردانید، طبیعی نفس بکشید و کمی آرامتر شوید.
🔸 برای قدم زدن بیرون بروید. گاهی اوقات نفس کشیدن در هوای آزاد همه آن چیزی است که برای تغییر حال و هوا به آن نیاز دارید. وقتی عصبانی می شوید، بیرون رفته و نفس عمیق بکشید.
🔹 یکدسته ورق پاره کنید. یکی از ساده ترین فعالیت هایی که می تواند حواس شما را از موضوع منحرف کرده و عصبانیت شما را خالی کند، این است که یک دسته ورق را پاره کنید.
🔸 با مدیتیشن و ریلکسیشن خود را آرام کنید. از بین بردن استرس به طور طبیعی، نیازمند صبر و تحمل است. وقتی روی آرام کردن درونی خود تمرکز کنید، آنوقت می توانید با فکری بازتر به همه چیز نگاه کنید.
🔹 ناراحتی هایتان را روی کاغذ بیاورید. خودکار و کاغذ ابزارهایی بسیار ارزشمند برای بیرون کردن افکار ناراحت کننده از ذهنتان هستند. حتی اگر هیچوقت عادت نداشته اید که برای خالی کردن خودتان از نوشتن استفاده کنید.
🔸 چشمانتان را ببندید و نفس عمیق بکشید. اجازه بدهید حتی برای یک لحظه هم که شده، زمان در ذهنتان متوقف شود. با این روش می توانید روی بیرون کردن فشارهای روحی و احساسی از ذهنتان تمرکز کنید
🔹 شمع وانیلی یا شمع سنبل روشن کنید. رایحه وانیل آرامبخش و تسکین دهنده است درحالیکه عطر سنبل هم تقریباً خواب آور است. بااستفاده از این رایحه های قوی می توانید به بیرون کردن استرس از بدنتان و از بین بردن عصبانیتتان کمک کنید.
منبع : کانال کتابدونی
وقتی آکنده از غرور باشی، عشق ناپدید میشود. همزیستی عشق و غرور ممکن نیست. این دو جایی در کنار هم ندارند.
عشق و الوهیت میتوانند در کنار هم باشند، زیرا عشق و الوهیت مترادف هستند، ولی همجواری عشق و غرور امکان پذیر نیست.
بنابراین "هیچ" باش.
هیچ منشاء همه چیز است،
هیچ منشاء بی نهایت است.
هیچ همان الوهیت است.
هیچ یعنی نیروانا.
بمحض اینکه فکر کنی که کسی هستی،
عشق از جاری شدن باز میایستد.
عشق از درون کسی به بیرون جاری میشود که:
"کسی نباشد".
عشق در نیستی خانه دارد.
هنگامی که خالی باشی،
عشق نیز در تو جای خواهد گرفت.
✍🏽 اشو
📕 عشق، رقصِ زندگی
رابطه رضایتبخش دارای سه مولفه در همتنیده است:
۱. صمیمیت: مراد از صمیمیت اعتمادی است که امکان درک کردن و درک شدن را فراهم میکند. اعتمادی که امکان در میان گذاشتن احساسات و افکار خصوصی را فراهم میسازد.
۲.مراقبت: مراد از مراقبت کمک به رشد و رضایت فرد مقابل است در یک رابطه رضایت بخش فرد به نیازها و تجارب فرد مقابل حساسیت نشان میدهد و در جهت خوشنودی و رشد وی قدم برمیدارد.
۳. آزادی: در رابطه رضایتبخش در مقابل محدودیت و کنترل، آزادی و خود پیروی وجود دارد. به عبارتی هنگامی رابطهای رضایتبخش است که فرد مقابل به وی اجازه دهد آنطور که دوست دارد عمل کند، کنترل را به حداقل لازم برساند، وی را همانطور که هست قبول داشته باشد.
📚سبکها و مهارتهای ارتباطی
✍ نیما قربانی 📜 نشر بینش نو، ص٤٠
امروز زادروز سیمین دانشور
۸ اردیبهشت ۱۳۰۰
۱۸ اسفند ۱۳۹۰
کاش من هم اشک داشتم و جای امنی گیر میآوردم و برای همهی غریبها و غربتزدههای دنیا گریه میکردم. برای همهی آنها که به تیر ناحق کشته شدهاند و شبانه دزدکی به خاک سپرده میشوند.
📚سووشون
👤سیمین دانشور
میگویند همه با هم متحد شوند
تا دنیا عوض شود اما نمیفهمند
اگر همه با هم متحد می شدند
دیگر چهنیازی بهتغییر دنیا بود !!
✍رومن گاری