bookparadise | Неотсортированное

Telegram-канал bookparadise - بهشت کتاب

359

Подписаться на канал

بهشت کتاب

تا حالا رو نوکِ انگشتاتون ایستادین؟

Читать полностью…

بهشت کتاب

دیشب واقعا احساس تنهایی می کردم و نیاز داشتم با یکی باشم. به کافه کرفت رفتم تا شاید اونجا آشنایی رو ببینم. از قضا با سوفی، یکی از شاگردهای سابقم روبرو شدم. سوفی هنوز هم مثل بیست سالگیش زیبا و دلربا بود. از زندگیش تعریف کرد و گفت با شوهرش رابطه خوبی نداره و چند وقتیه که طرف گذاشته رفته. خلاصه از هر دری حرفی زدیم و آخر سوفی ازم دعوت کرد تا به خونه‌اش برم و نقاشی های جدیدش رو ببینم.
باهم به خونه سوفی رفتیم و وقتی داشتیم وارد می‌شدیم، بهم گفت: «یکم آروم، پسرم خوابه.»
بی‌اختیار ازش پرسیدم: «به پسرت میگی من کی‌ام؟»
با گفتن این جمله‌، این جمله‌ی پرسشی نفرت‌انگیز، این جمله‌ی چندش‌آور، حالت تهوع بهم دست داد. انگار تاریخ تکرار شده بود و من به چهل سال پیش برگشته بودم. وقتی‌که نوجوان بودم توی ساختمون ما زن و شوهری به نام امیلی و پاتریک با پسر کوچکشون زندگی می‌کردن. پاتریک مغازه‌ی چرم فروشی داشت و امیلی هم نوازنده‌ی ویولنسل بود. به از شما نباشه، زنی بود زیبا، آروم، قد بلند و با چشم هایی آبی که هرکسی رو شیفته خودش می‌کرد.
یه روز به طور اتفاقی امیلی رو با مردی غریبه دیدم. طرف از اون بچه خوشگل ها بود و هیکل تراشیده و براقی هم داشت.وقتی امیلی داشت در رو باز می کرد با لحنی زننده پرسید:«به پسرت میگی من کی ام؟»
امیلی در رو باز کرد و گفت:«هیچکس»
بعد از دو ساعت مَرده از خونه بیرون رفت و امیلی غمگین و سوزناک‌تر از همیشه شروع به نواختن ویولنسل کرد.از اون روز به بعد همش از خودم می پرسیدم چرا باید امیلی مردی غریبه رو بیاره خونه و به پاتریک خیانت کنه؟ و چرا باید بعد از اون کار آهنگی به این غمگینی بزنه؟
اما این کار ادامه داشت و هرچند وقت یک‌بار امیلی مردی جدید رو می‌آورد خونه و بعد از رفتنش ویولنسل می‌زد.
تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم امیلی رو تعقیب کنم و ببینم این مردها رو از کجا می‌آره. امیلی با عینکی دودی به سمت مغازه پاتریک رفت و از دور به اونجا خیره شد.من هم مثل اون از دور نظاره گر بودم. بعد از چند دقیقه زن مو بوری با یک دسته رز قرمز وارد مغازه شد و پاتریک به گرمی و با چشمانی رخشان اون رو در آغوش گرفت و بلافاصله کرکره رو پایین کشید و ساعتی با اون زن توی مغازه تنها موند.
با دیدن این صحنه امیلی با چشمانی اشکبار از اون جا دور شد و من هم دیگه واسه‌م مهم نبود اون مردها رو از کجا گیر میاره. اما این سوال همیشه در ذهنم باقی موند: پاتریک داشت خیانت می کرد یا امیلی؟ و اینکه چرا بعد از اون کارها امیلی غمگین تر از همیشه ویولنسل می‌زد؟

کتابفروشی خیابان بیست‌ و یکم شرقی/ روزبه معین

Читать полностью…

بهشت کتاب

«جایی که آزادی مورد تهدید قرار گرفته باشد، قلم مورد تهدید است، و برعکس.»
«آزادی، تمامی‌ِ گنجینه های دنیا را در خود گرد می‌آورد و برای رسیدن به آن می‌بایستی بی‌درنگْ هر نارسایی، کمبود و نگرانی را از خود دور می‌کردیم. گویی رسیدن به آن مثل رسیدن به بهشت بود.»

«من معتقد بودم و معتقد هستم که نمی‌توان با سازندگانِ اردوگاه‌ها همراه شد.»
«آزادی، اکسیژن تاریخ است.
تا وقتی که هست آن را بدیهی می‌انگاریم و عادتاً تنفس می‌کنیم _گویی که تا ابد پایان نخواهد یافت.
تنها به هنگام قطع آن است که به ارزشِ بی‌حدّش پی می‌بریم.»

📚 لوازم نویسندگی
✍ نادر ابراهیمی

Читать полностью…

بهشت کتاب

روزی مردی داخل چاله‌ای افتاد و بسیار دردش آمد …
یک پدر روحانی او را دید و گفت:
حتما گناهی انجام داده‌ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه‌نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت: این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که: خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت:
ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بی‌سوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد…!

جرج برنارد شاو

Читать полностью…

بهشت کتاب

تعبیر مؤدبانه

شبی هارون‌ الرشید در خواب دید که دندان ‌های او ریخته شد.
مُعَبِّری (کسی که تعبیر خواب می کند) را طلبید و از تعبیر خواب خود سؤال نمود.
معبر گفت این خواب دلیل است که جمیع خویشان خلیفه بمیرند.
هارون الرشید از این سخن او ناراحت شد و گفت خاک به دهانت.
سپس فرمان داد تا او را صد تازیانه بزنند.

معبر دیگری را طلبید و از تعبیر خواب خود پرسید.
معبر گفت این خواب دلیل است که عمر خلیفه از همه‌ اَقرَبا درازتر باشد.
هارون‌ الرشید، خلیفه‌ عباسی بخندید و گفت هر دو تعبیر در یک معنی است، اما دومی ادب را رعایت نمود.
پس فرمان داد تا هزار درهم پاداش به وی دادند.

📚منابع:
۱. نمونه‌ معارف، جلد ۱، صفحه ۹۵
۲. زینه المجالس، صفحه ۲۴۹

Читать полностью…

بهشت کتاب

قانون ۳۳٪ از تای لوپز چیست؟

Читать полностью…

بهشت کتاب

💢حمایتگری یا ترحم از روی خشم پنهان

💯 وقتی از شخصی حمایت می کنید و نقش ناجی او را ایفا می کنید، به احساس خود توجه کنید.
🔵 آیا واقعا نسبت به او عشق و محبت می بینید یا خشم و نفرت و ترحم و دلسوزی را تجربه می کنید!؟

🔴 در بسیاری از مواقع، حمایتگری بیمار گونه، می تواند نوعی مکانیسم مقابله ای در برابر خشم و نفرتِ شما نسبت به طرف مقابل باشد، تا خود و او، این خشم و نفرت را نبینید.

🔵 این خشم و نفرت از کجا سر منشا می گیرد!؟

بطور ناهشیار، پشت نقابی که خودمان هم باورمان نمی شود، با خود می گوییم:

🔴 از او بخاطر ضعف و حماقت و بیماری و بی مسوولیتی و غیره اش عصبانی ام پس حمایتش می کنم تا هم خشمم را نبیند و هم اینکه در موضِعی بالاتر از او قرار می گیرم و اجازه سر بلند کردن به او را نخواهم داد.

⚫️ در واقع گاهی حمایت و توجه افراطی کردن در قالب نقش حامی، معلم،  مُنجی و پلیس، مراقب، پرستار یا مصلح و نقاد و ... می تواند بسیار شیرین و کام روا بخش احساسات خودشیفتگی افراد باشد
.
🔴 بگذار فکر کند من خیلی مهربانم، خیلی دلسوز و مراقب و مادرانه یا پدرانه و توانمند و مقتدرم؛ پس هم احساس ارزشمندی خواهم کرد، هم او را کنترل کرده و سر جایش خواهم نشاند و هم به تحسین و تشکرش از من وادار خواهد شد تا بفهمد که به من محتاج است و از من ضعیف تر و نادان تر است و اگر من نباشم او نابود خواهد شد؛
❇️ زیرا اگر دانا و توانمند بود، به حمایتم نیازی نداشت!!

✳️‌ اما بطور هشیار اینگونه خود را فریب داده و به خود می گوییم که او نیاز به کمکم دارد، انسان درمانده ای است، بیچاره است، دلم برایش می سوزد و من می توانم او را نجات دهم، پس حمایتش می کنم چون من خیلی مهربانم و از خود گذشته هستم.
بنابراین؛ حمایتگری افراطی در قالب توجه بیش از حد به طرف مقابل، در واقع نوعی تنبیه و تحقیر محترمانه طرف مقابل در لباس مبدل است.
وابسته کردن دیگری به خود، تحت عنوان حمایت و دلسوزی، علاوه بر سوخت رسانی به هسته های تشکیل دهنده ی خودشیفتگی، نوعی ریاست طلبی و کنترل گری منفعلانه است که خود را به شکل جامعه پذیر تری تغییر و استتار کرده است.
ما حمایت می کنیم تا سیطره حضور و دخالت و دخل تصرفمان در دیگری مشروعیت پیدا کند.

اکثر حمایتگران افراطی، مبتلا به طیفی از اختلالات سادومازوخیسم یا شخیصتی هستند و از همین طریق به کنترل قربانی خود مبادرت می کنند و از به استقلال رسیدن او ناخرسند و عصبانی می شوند.
حمایتگر مرضی، به دنبال گرفتن مدال المپیک ایثار و از خودگذشتگی است و به همین دلیل گاهی بسیار پر زرق و برق و نمایشی و پر هیاهو و توام با منت، اقدام به حمایت می کند.

در حمایت کنندگی سلامت، تلاش شما تنها در مسیر خودشکوفایی و توانمند سازی فرد صورت می پذیرد و هرگز برایش نقش کاسه ی داغ تر از آش را ایفا نخواهید کرد و بیشتر از خودش نگران او نیستید و یا از مستقل شدن طرف مقابلتان هراس و بد حالی را  در درون خود تجربه نمی کنید.
ولی یک حمایت گر بیمار، دائما احساس دلسوزی و ترحم را با خود یدک خواهد کشید و تلاش می کند تا فرد مورد حمایتش، دائما در حال تجربه احساس وابستگی نا ایمن توام با احساس گناه باقی بماند.

✍کانال روانشناسی تحلیل رفتار متقابل

Читать полностью…

بهشت کتاب

زندگی در تهران چقدر هزینه دارد؟

بسیاری از افراد که در تهران زندگی نمی‌کنند، تهران را یک آرمان‌شهری می‌بینند که در آن می‌توان به همه آرزوها رسید و زندگی لوکسی را تجربه کرد.  ولی واقعیت چیز دیگری است، زندگی در تهران آن‌قدرها هم لذت بخش نیست و هزینه‌های زندگی در این کلان‌شهر بسیار زیاد است، در این مطلب قصد داریم همین موضوع را باهم بررسی کنیم و ببینیم واقعا هزینه زندگی در تهران چقدر است؟

۱. خرید مسکن در تهران
خرید مسکن در تهران به یک رویا تبدیل شده است. میانگین قیمت هر متر مربع در تهران حدود ۷۵ میلیون تومان است که با دلار ۵۰ هزارتومانی معادل ۱۵۰۰ دلار می‌شود.
با فرض این که شما یک کارمند معمولی باشید اگر بخواهید یک آپارتمان ۷۵ متری در جای متوسط شهر بخرید و برای این کار ماهیانه ۳۰ درصد خالص درآمدتان را پس‌انداز کنید، باید ۱۸۷ سال کار کنید و منتظر بمانید. البته با فرض این که ارزش پس‌اندازتان افت پیدا نکند.

۲. وضعیت اجاره‌بها در تهران
به‌طور میانگین در تهران رهن کامل هر متر مربع ملک مسکونی ۱۸۰ دلار است که اگر به اجاره تبدیل کنیم، اجاره کامل هر متر مربع ۵.۵ دلار می‌شود، یعنی برای اجاره یک ملک ۷۵ متری در جای متوسط شهر باید ماهیانه حدود ۴۰۰ دلار بپردازید که اگر با دلار ۵۰ هزارتومانی هم حساب کنیم، یعنی ماهیانه حدود ۲۰ میلیون تومان فقط برای اجاره بها باید بپردازید. فارغ از سایر مخارج ضروری که در این شهر گران خواهید داشت.

۳. هزینه حمل‌و‌نقل در تهران
نرخ بلیط تک سفره مترو در تهران ۲۰۰۰ تومان و هر بلیط brt برابر ۱۵۰۰ تومان  و هر کورس تاکسی ۵ هزارتومان است.
‏با فرض این که شما روزانه برای رفتن به سر کار یا دانشگاه بخواهید از منزلتان تا مترو یا brt  یک کورس تاکسی سوار شوید و هنگام بازگشت از سرکار هم همین هزینه را پرداخت کنید، روزانه حدود ۲۰ هزارتومان و ماهیانه حدود ۵۰۰ هزارتومان(۱۰ دلار) هزینه خواهید داشت.  که اگر تحمل شلوغی‌های مترو را نداشته باشید و بخواهید از اسنپ و تپسی استفاده کنید باید ماهیانه حدود پنج میلیون تومان (۱۰۰دلار) هزینه کنید.

۴. وضعیت خودرو در تهران
هرچند قیمت خودرو در کل کشور یکسان است ولی بیایید قیمت خودرو در تهران را با سایر کشورهای همسایه مقایسه کنیم تا متوجه میزان گرانی خودرو در تهران بشویم: تویوتا و هیوندای ۲۰۱۶ کارکرده در تهران چند برابر مدل صفر ۲۰۲۳ در سایر کشورها قیمت دارد.
کیفیت خودرو داخلی هم که نیازی به بحث ندارد، هنوز سمند ۲۰ سال پیش با همان شکل و کیفیت تولید می‌شود. واردات هم در انحصار چین است. (آریزو۶ در تهران از کمری ۲۰۲۳ امارات گران‌تر است)

۵. هزینه فرصت زمان در تهران
اگر بخواهید ساعت ۷ صبح از سمت غرب به مرکز تهران بیایید، اگر خیلی خوش شانس باشید و ترافیک قفل نشده باشد برای مسیر ده دقیقه‌ای، باید حداقل ۴۰ دقیقه زمان سپری کنید ولی در حالت تصادف یا بارندگی باید این زمان را دوبرابر کنید.
در ساعت ۴.۳۰ عصر که کارمندان تعطیل می‌شوند هم این ترافیک را مجددا تجربه می‌کنید، ضمن این که بعضی مکان‌ها در هر ساعت از شبانه‌روز ترافیک سنگینی دارند (پارک وی تا تجریش، جردن تا میرداماد، همت، جلال، امام علی و...)

۶. هزینه تفریحات در تهران
قیمت رستوران در تهران با سایر شهرها قابل قیاس نیست؛ برای دو نفر یک وعده غذای معمولی حدود ۵۰۰ هزارتومان و یک کافه رفتن حداقل ۲۵۰ هزارتومان هزینه خواهد داشت.
‏تله کابین توچال برای هر نفر ۱۰۰ هزارتومان و بازدید از برج میلاد ۱۳۰ هزارتومان هزینه دارد. یک فنجان چایی ساده هم در درکه برایتان صدهزارتومان هزینه دارد.


جمع بندی:
زندگی متوسط در تهران برای یک خانواده سه نفره که جای متوسط شهر زندگی می‌کنند و مدرسه دولتی می‌روند و از حمل و نقل عمومی استفاده می‌کنند و ماهیانه دو شب هم به تفریح می‌روند حدود ۶۰۰ الی ۸۰۰ دلار(حدود ۳۵ میلیون تومان) هزینه خواهد داشت.
البته اگر بخواهید در مناطق خوب زندگی  کنید و برای تفریح به باشگاه انقلاب بروید و آخر هفته در لواسان یا کردان ویلا کرایه کنید و برای شام  به رستوران‌های لوکس بروید، باید این هزینه‌ها را چندین برابر کنید.

چرا با وجود این همه آلودگی، ترافیک و گرانی باز هم حدود ده میلیون نفر در تهران ساکن هستند؟
‏جواب ساده است؛ چون بهترین‌ها در تهران هستند. (بهترین دانشگاه، مراکز خرید، بیمارستان، متخصصین و...) از طرفی تمام ارگان‌های دولتی هم در تهران است، این عدم تخصیص منابع تهران را با بحران دچار کرد.
حقوق ۲۵ میلیون تومان(۵۰۰ دلار) در تهران حقوق بالایی محسوب می‌شود، ولی برای مخارج حداقلی هم کم است. این دستمزد را در مقابل هزینه‌ها قرار دهید و آن‌ را با سایر کشورها مقایسه کنید. جایی‌ که آلودگی  و ترافیک کمتر است و مک‌دونالد و آدیداس و…حضور دارند و به جای دنا و شاهین می‌شود رنو، هیوندا و تویوتا سوار شد!

✍ پوریا بختیاری

Читать полностью…

بهشت کتاب

💢۱۴ روش برای غلبه بر خواب آلودگی بعدازظهرها در محل کار

همین که ناهار را می‌خوریم، پلک‌هایمان سنگین می‌شود، گهگاه خمیازه می‌کشیم و به‌سختی می‌توانیم بر روی کارهایمان تمرکز کنیم. خیلی از ما با این مشکل مواجه هستیم و معمولا بعدازظهرها، انرژی لازم برای انجام کارهای خود را نداریم. این مسئله موجب می‌شود تا نتوانیم بهترین عملکردمان را داشته باشیم. در ادامه ۱۴ روش را برای غلبه بر خواب آلودگی بعدازظهرها در محل کار، به طور خلاصه بیان می‌کنیم.

🔺بیرون بروید و ۱۰ دقیقه در روشنایی روز بنشینید

بهتر است که برای صرف ناهار، به فضای بیرون از محل کار بروید و زمان استراحت خود را به غذا خوردن و پیاده‌روی اختصاص دهید. این کار به شما کمک می‌کند تا میزان ملاتونین تولید شده (هورمون خواب) در بدن را در طول روز پایین نگه دارید.

🔺به جای کربوهیدرات‌ که انرژی شما را کاهش می‌دهند، پروتئین‌های انرژی‌بخش مصرف کنید


مثلا برای ناهار، یک تخم‌مرغ آب‌پز و مقداری گوشت مرغ، بسیار بهتر از سالاد ماکارونی است. این تغییر در رژیم غذایی، تأثیر زیادی بر کاهش میل شدید شما به چُرت زدن در بعدازظهر می‌گذارد.

🔺از نوشیدن چای عصرانه لذت ببرید

این کار روش خوبی برای مقابله با بی‌تحرکی‌های بعدازظهر است که به لطف همان مقدار اندک کافئین موجود در چای حاصل می‌شود.

🔺میز کارتان را مرتب کنید و ایمیل‌های زائد صندوق ایمیل‌تان را پاک کنید

این ۲ کار، نیاز چندانی به تمرکز و نیروی فکری شما ندارد و موجب می‌شود حس کنید که پُرانرژی‌تر شده‌اید، زیرا نتیجه‌ی آن قابل مشاهده است و بی‌نظمی‌هایی را که موجب تحلیل رفتن انرژی‌تان می‌شود، برطرف کرده‌اید.

🔺با یکی از نزدیکان خود تماس بگیرید

یک مکالمه‌ ۵ دقیقه‌ای موجب بهبود روحیه‌ شما می‌شود و برای انجام کارهایتان، نیروی تازه‌ای به شما می‌بخشد.

🔺حرکات کششی انجام دهید

شانه‌های خود را به سمت جلو و سپس عقب بچرخانید و هر چرخش را با دم و بازدمی عمیق زمان‌بندی کنید.

🔺تکه‌ای شکلات تلخ بخورید

این شکلات علاوه بر برخورداری از اندکی کافئین، حس سرخوشی رضایت‌بخشی را در فرد ایجاد می‌کند. ولی نباید بیش از یک تکه از آن را مصرف کنید.

🔺آدامس‌های معطر و تند بجوید

جویدن آدامس‌هایی با طعم و عطر تند، تحریک‌کننده است و به مغزی که دارد تسلیمِ رخوت و بی‌حالی می‌شود، نشاط‌ می‌بخشد.

🔺در اواسط روز، کارهای گروهی انجام دهید

اگر اغلب به تنهایی کار می‌کنید، سعی کنید در زمانی از روز که تمرکز شما رو به کاهش است، کارهایی را به همراه دیگران انجام دهید. البته کاری که انجام می‌دهید، حتما باید جالب و تعاملی باشد.

🔺عصرانه‌ای بخورید که موجب افزایش گردش خون‌تان می‌شود

البته منظور ما این نیست که شکلات شیری بخورید. میان‌وعده‌ی شما باید دارای پروتئین، فیبر و کربوهیدرات‌های پیچیده (مانند غلات سبوس‌دار یا سبزیجات خام) باشد تا میزان قند خون شما را به اندازه‌ ثابتی بالا ببرد و ثابت نگه دارد.

🔺کاری را انجام دهید که بیش از همه به آن علاقه دارید

وقتی خواب‌آلودگی بعدازظهر به سراغ‌تان می‌آید، شوروشوقی که برای انجام کارهای مورد علاقه‌تان دارید، به شما کمک می‌کند تا از اُفت انرژی و خواب‌آلودگی خود جلوگیری کنید.

🔺کارهای بایگانی‌تان را انجام دهید

از میز کارتان فاصله بگیرید و در حالی که کارهای بایگانی‌تان را انجام می‌دهید، حرکت کششی انجام دهید. با این کار احساس می‌کنید که انرژی تازه‌ای یافته‌اید.

🔺در کارهای روتین و معمول خود، تنوع ایجاد کنید

وقتی تمرکزتان در حین انجام وظیفه‌ مهمی، رو به کاهش است، به مدت ۳۰ دقیقه کار دیگری انجام دهید و سپس دوباره مشغول انجام وظیفه‌ اصلی خود شوید.

🔺هرچندبار که می‌توانید از جایتان بلند شوید

برای نمونه، به جای ارسال ایمیل یا تماس گرفتن با همکاران خود، به سر میز کار آنها بروید تا سؤال خود را حضوری از آنها بپرسید.

✍برگرفته از: rd.com
کانال آموزه های سازمانی

Читать полностью…

بهشت کتاب

"از کودکان بسیار آموخته‌ام"

ضرب المثلی هست که بر اساس آن چهار خصوصیت کودکان را از بزرگ تر ها متمایز می کند.کودک غریزه مالکیت و حفاظت ندارد،در بگو مگو نفرت نمی‌فهمد، به نظر می‌رسد کنترل احساسات را کمتر دارد و به ظواهر برونی چندان وقعی نمی‌گذارد.کودک نگرشی باز تر نسبت به زندگی دارد. مسائل را پیچیده نمی کند.نقشه ای پشت انگیزه‌هایش نیست و به اینکه از بیرون چگونه دیده یا شنیده می شود کاری ندارد.جلوی دوربین بازی در نمی آورد.هر صبح برای بهتر کردن حس و حال به قهوه نیاز ندارد.


از کتاب سر کلاس با کیارستمی

Читать полностью…

بهشت کتاب

حافظه، برای عتیقه کردنِ عشق نیست، برای زنده نگه داشتنِ عشق است ...
اگر پرنده را به قفس بیندازی، مثل این است که پرنده را قاب گرفته باشی و پرنده‌ی قاب گرفته، فقط تصوّرِ باطلی از پرنده است !
عشق، در قابِ یادها، پرنده‌ای‌ست در قفس.
مِنّتِ آب و دانه بر سرِ او مگذار و امنیت و رفاه را به رُخِ او نکش. عشق، طالبِ حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب ...

✍ نادر ابراهیمی

Читать полностью…

بهشت کتاب

سطل شما چقدر پر است؟ کتابی خارق‌العاده و بی‌نظیر است که با تحقیقات ارزشمند موجود در آن، به شما یاد می‌دهد که چگونه نیروی اندیشه را تحت کنترل در‌ بیاورید، افکار منفی خود را به افکار مثبت تبدیل کنید و به آرامش درونی برسید.

این اثر جزو یکی از بهترین کتاب‌های دنیا است و روی زندگی و روابط نزدیک افراد زیادی در سراسر دنیا تاثیرات ماندگار و فوق‌العاده‌ای ایجاد کرده است. این کتاب با یک زبان ساده و گویا، بیشتر از هر چیزی به اهمیت مثبت‌گرایی و تاثیرات شگفت‌انگیز آن در زندگی ما اشاره دارد.

📕 سطل شما چقدر پر است
✍🏻 #تام_راث

Читать полностью…

بهشت کتاب

💢مامورم و معذور!

■مردی که برای آزمایش آمده بود، دستش را در کاسه‌ای کرد که در آن کاغذهای مختلف به صورت تا شده قرار گرفته بود. قرار بود با چیزی شبیه قرعه کشی، مشخص شود که او «آزمایشگر» خواهد بود یا «آزمایش شونده». برگه را درآورد و دید: نقش او «آزمایشگر» بود.

□هیچکس به مرد نگفت که روی تمام کاغذ‌های داخل آن کاسه، نوشته شده: «آزمایشگر». به همین دلیل، در تمام مدت آزمایش، آن فرد فکر می‌کرد که در اتاق مجاور، مرد دیگری نشسته است که قرعه‌ «آزمایش شونده» به نامش درآمده.

●ژنراتور را روشن کردند. هدف از آزمایش،‌ «ارزیابی اثر تنبیه بر روی حافظه و کارکرد آن» بود. به آزمایشگر لیستی از کلمات و معانی آنها داده می‌شد تا آنها را با میکروفونی که داخل اتاقش بود برای «آزمایش شونده اتاق مجاور» بخواند و سپس سوالاتی چهار جوابی را برای او می‌خواند تا ببیند آیا می‌تواند گزینه‌ی درست را انتخاب کند یا نه؟

○آزمایش شونده، با انتخاب یکی از چهار کلیدی که پیش روی او قرار داده بودند، گزینه مورد نظرش را اعلام می‌کرد. گاهی درست و گاهی نادرست.

■هر بار که پاسخ نادرستی داده می‌شد، با فشار یک دکمه، شوک الکتریکی به مردی که در اتاق مجاور بود وارد می‌شد. میزان شوک با توجه به تعداد خطاها افزایش پیدا می‌کرد. طبیعی است که با افزایش شدت ولتاژ، صدای فریاد مردی که در اتاق مجاور بود به گوش می‌رسید.

□بعضی وقتها، نگرانی و ناراحتی در چهره «آزمایشگر» دیده می‌شد. گاهی می‌پرسید: «واقعاً اینقدر زجر دادن لازم است؟ اصلاً انسانی است؟» و مردی که با لباس سفید آزمایشگاه، بالای سرش ایستاده بود توضیح می‌داد که: «بله. باید ادامه دهیم. چاره دیگری نداریم.»

●به آزمایشگر گفته نشد که صداهایی که می‌شنود، صداهای ضبط شده است و واقعاً شوکی در کار نیست. او در مقابل خودش ژنراتوری را می‌دید که هر بار، ولتاژش را بالا می‌برد و با فشار یک دکمه، شوکی را به مرد دیگری که در اتاق مجاور است وارد می‌کند.

○این آزمایش ۴۰ بار و با ۴۰ نفر مختلف انجام شد. از این ۴۰ نفر، هیچکدام وقتی شنیدند که طرف مقابل می‌گوید: من مشکل قلبی پیدا کردم، آزمایش را متوقف نکردند. ۲۵ نفر از آنها، حاضر شدند تا ۴۵۰ ولت شوک به طرف مقابل وارد کنند. این در حالی است که از ۳۴۵ ولت به بالا، صدای جیغ و اعتراض قطع می‌شد و به نظر می‌آمد که آزمایش شونده، یا مرده یا از هوش رفته است!

■نکته دردناک این آزمایش، که *استنلی میلگرام* آن را ترتیب داد این بود که: این مردها، شوک را به یک غریبه وارد نمی‌کردند. آنها در زمان قرعه کشی، طرف مقابل را دیده بودند و کاملاً باور داشتند که یک تصادف، آنها را به «آزمایشگر» تبدیل کرده و ممکن بود خودشان روی صندلی اتاق مجاور نشسته باشند.

□آزمایش میلگرام در سالهای بعد به شکلهای مختلف تکرار شد و در هیچ آزمایشی، تعداد کسانی که اعمال این شوکها را متوقف کرده و به آزمایش اعتراض کردند از یک سوم جمعیت بیشتر نشد.

●میلگرام، در تفسیر آزمایش خود، به نکته مهمی اشاره می‌کند: رفتار ما انسانها به دو دسته تقسیم می‌شود. زمانهایی که بر اساس «مسئولیت شخصی» تصمیم می‌گیریم و زمانهایی که بر اساس «وظیفه و ماموریت شغلی» رفتار می‌کنیم.

○ما زمانی که بر اساس «مسئولیت شخصی» رفتار می‌کنیم، وجدان خود را دخالت می‌دهیم. از منطق خود استفاده می‌کنیم و به پیامدهای تصمیم و رفتار خود فکر می‌کنیم. اما زمانی که بر اساس «وظیفه و ماموریت شغلی» رفتار می‌کنیم، نیازی نمی‌بینیم که به منطقی بودن یا اخلاقی بودن کاری که انجام می‌دهیم فکر کنیم.

■اصطلاح «مامور هستم و معذور»، بیان دیگری از تجربه میلگرام است که در فرهنگ ما هم شنیده می شود....

✍ کانال مدیران ایران

Читать полностью…

بهشت کتاب

✅معرفی کتاب؛ تاریخ بی‌خردی

این کتاب در باره یکی از متقاعدکننده‌ترین تناقض‌های تاریخ است: پیگیری سیاست‌های دولت‌ها برخلاف منافع خودشان»

کتاب در پنج فصل با عناوین زیر تدوین شده‌است:
۱. پیگیری سیاست‌های مغایر با منافع خویش.
۲. نمونه‌های آغازین: اسب تروا.
۳. پاپ‌های رنسانس و جدا شدن پروتستان‌ها.
۴. بریتانیا آمریکا را از دست می‌دهد.
۵. آمریکا در ویتنام به خود خیانت می‌کند!

 این کتاب چهار مورد از عمده‌ترین بی‌خردی‌های حکومت‌ها در تاریخ بشر را شرح می‌دهد:
۱. تصمیم تروایی‌ها برای انتقال اسب یونانی به شهرشان.
۲. شکست پاپ‌های رنسانس در رسیدگی به عواملی که منجر به اصلاحات پروتستانی در اوایل سده ۱۶ شد.
۳. سیاست‌های انگلستان در دوره شاه جرج سوم در باره مستعمرات آمریکا.
۴. مدیریت نادرست ایالات متحده در درگیری در ویتنام.

این کتاب ابتدا با عنوان سیر نابخردی از تروا تا ویتنام توسط نشر و پژوهش فرزان روز در سال ۱۳۷۵ و چاپ دوم آن در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و سپس با عنوان تاریخ بی‌خردی از تروا تا ویتنام با ترجمه حسن کامشاد از سوی انتشارات کارنامه در سال ۱۳۸۸ منتشر شده‌است.

Читать полностью…

بهشت کتاب

یکی از مأیوس‌کننده‌ترین مسائل در قرن بیستم این بود که معلوم شد تحصیل اجباری و پیشرفت تکنولوژی و دانش و فرهنگ، به هیچ روی منجر به بهتر شدن آدم‌ها یا محتاط‌تر شدن یا مهربان‌تر شدنشان، آن‌گونه که در قرن نوزدهم سخت بدان باور داشتند، نمی‌شود و عده‌ کثیری از قاتل‌ها و آدمکش‌ها و عاملان کشتارهای دسته‌جمعی اتفاقاً عاشق هنر هستند و به اپرا گوش میدهند و به نمایشگاه‌ها می‌روند و شعر می‌سرایند و علوم انسانی و طب می‌خوانند.

📖 شهر فرنگ اروپا
✍🏻 پاتریک اوئورژدنیک

Читать полностью…

بهشت کتاب

غربت و فکر ناگزیر مهاجرت

خبر این بود:

«فخری خوروش در آمریکا درگذشت».
بهار پارسال هم با این خبر آغاز شد: رضا براهنی(‌نویسنده و منتقد ادبی) در کانادا در گذشت.
و بعد: مهدوی دامغانی(‌استاد ادبیات) در آمریکا درگذشت.
تابستان پارسال: هوشنگ ابتهاج(سایه)- غزل‌سرای نامدار-  در برلین آلمان درگذشت
و عباس معروفی(‌رمان‌نویس) در کلن آلمان درگذشت.
و در زمستان گذشته: سید جواد طباطبایی (فیلسوف) در آمریکا درگذشت.
به این نام‌ها سلطان نثر پارسی محمد‌علی اسلامی‌ندوشن را هم باید اضافه کنید که او هم در آمریکای شمالی درگذشت.
آخر اگر یکی از بیرون نگاه کند نخواهد پرسید: مگر در مملکت شما جنگ است که هنرمند و متفکر و دانشمندتان در بیرون از آن سرزمین زندگی می‌کند تا بمیرد؟
همین تازگی فیروز نادری اختر‌شناس هم در آمریکا درگذشت.
فکر سفر ‌غربت از این خاک ویرانم می کند ولی گاهی چاره ای جز رفتن نیست

✍امیر دبیری مهر

Читать полностью…

بهشت کتاب

◾️ گُل و گلوله‌های زندگی

✍️ احسان محمدی

🎂 تولد سه‌سالگی «باران» بود. اردیبهشت سال پرماجرای ۸۸. منتظر «رامین» بودیم که نیامد. «ایشاالله یه فرصت دیگه!» این را «امیر» گفت. تکیه کلام رامین وقتی نمی‌توانست بیاید.

شام خوردیم، کیک قاچ کردیم و در مورد رامین هم حرف زدیم. اینکه خوش‌شانس است که در کمال شگفتی با یک حساب کوچک بانکی، سمند برنده شد، اینکه در عین غافلگیری زهره قرعه‌کشی دانشجویی حج برنده شد و زن و شوهر رفتند زیارت خانه خدا. خندیدم. عکس گرفتیم. غافل از اینکه روزگار همان دقیقه‌ها دارد چه بلایی سر رفیق‌مان می‌آورد.

◾️فردا صبح «عباس» زنگ زد: «خبر داری رامین گلوله خورده؟».
رامین؟ گلوله؟ مگه جنگ شده وسط تهران؟

رامین مهندس عمران بود. حوالی غرب تهران مشغول گودبرداری یک ساختمان. از گود که بیرون می‌آید با دو سارق مسلح یک طلافروشی ناخواسته رو در رو می‌شود. هیکل درشتی داشت. دزدها اسلحه را می‌گیرند طرفش و بنگ بنگ!

◾️معجزه‌آسا از مرگ نجات پیدا کرد. رفتیم ملاقات. خون زیادی از دست داده بود، نصف یکی از ریه‌هایش را برداشته بودند. دیدن رفیق در آن حال شبیه زنده به گور شدن است.
امیر مثل همیشه فضای سنگین را با شوخی شکست.

- رامین! چند تا گلوله خوردی؟
رامین به زحمت گفت:
- نمیدونم!
- خب کاری نداره! یه پارچ آب می‌ریزیم دهنت! عین #لوک_خوش‌شانس از هر جا زد بیرون معلومه جای گلوله است!

◾️رامین با درد می‌خندید. چهار گلوله خورده بود اما خدا او را دوباره به ما بخشید. شاید دعای خیر کارگرها که هوایشان را داشت، شاید عشقی که زهره به او داشت، شاید قلب کوچک آیلین که تازه به دنیا آمده بود، شاید حُسن نیت ذاتی‌اش، شاید دستپاچگی دزدها، شاید بدن سالم و ورزشکارش ... هر چه بود همین که زنده مانده بود، خوشحال بودیم.

امیر گفت:
- رامین؟! فکر کردی زندگی همه‌اش برنده شدن سمند تو بانکه؟ بردن قرعه‌کشی سفر دانشجویی حجه؟ نخیر! زندگی گلوله هم داره!
خندیدیم. رامین با لبخندی کمرنگ و صدای آرامی گفت: «احسان! امیر رو ببر بیرون، منو می‌خندونه جای زخمام درد می‌کنه.»

◾️۱۳سال از آن ماجرا می‌گذرد. دزدها هیچ‌وقت دستگیر نشدند، رامین رفت کانادا. گلوله‌های سُربی احتمالاً روانه سطل زباله شدند و چهره هیچکدام از پزشکان و پرستارانی که آن روزها با نهایت قدرشناسی از آن‌ها تشکر کردیم را یادم نمانده اما شوخی آن روز امیر همیشه با من ماند که ماند.

❌ اینکه زندگی گلوله هم دارد ... هر چقدر بخت به تو لبخند بزند، لایک بگیری، مدال بیندازند گردنت، به تو غبطه بخورند و بروی روی قله بایستی باز یک جایی چند گلوله برایت کنار می‌گذارد ...

Читать полностью…

بهشت کتاب

کینتسوگی
هنر برخورد ژاپنی‌ها با شکست!

ژاپنی‌ها فرهنگ بسیار جالب و عجیبی دارند به نام کینتسوگی!
در فلسفه کینتسوگی وقتی ظرفی میشکند، آن را دور
نمیاندازند بلکه بر اساس یک باور و هنر باستانی که از
اجدادشان به ارث بردهاند، شکستگیها را به شیوه خاصی
مرمت میکنند.آنها قطعات شکسته را با پودر طلا به هم میچسبانند تا آن جسم شکسته شده حالا ارزشی بیشتر از قبل پیدا کند و زیباتر از قبل شود.

چرا شکستگی را با طلا پر میکنند؟
کینتسوگی میگوید که شما بعد از شکست نه تنها دچار
کاستی و ضعف نمیشوید، بلکه بسیار ارزشمند شده و
میدرخشید. شکستها، نتایج بسیار ارزشمندی هستند که
افراد موفق کوله باری از آنها را جمع کردهاند.
دنیا همه را میشکند اما برخی پس از شکست، از همان
جایی که شکست خوردهاند قوی میشوند.
در کینتسوگی عمل ترمیم، دراصل تولد دوباره است. به جای تلاش برای بازگرداندن یک جسم شکسته به حالت اول، آن را به یک گنجینه ارزشمند تبدیل میکنند.
در کینتسوگی نه تنها شکستگیها را پنهان نمیکنند بلکه با
استفاده از درخشش طلا، توجه را به آن خطوط شکسته بیشتر جلب میکنند. ترکهای طلایی در یک جسم شکسته، یادآور خاطره و تجربه است. ترکهای طلایی نشان میدهند که جسمی که شکسته بود حالا با طلا ویژگیهای منحصر به فردی استفاده کرده که قبلا این ویژگیها را نداشت.
این نمادی از ناپایداری، قدرت و زیبایی است.

اما چند درس مهم از کینتسوگی:
۱.شکستگی و عیوب خود را بپذیرید و آنها را پنهان نکنید.
وقتی طلا شکاف های داخل یک ظرف شکسته را مشخصتر میکند به ما یادآور میشود که کاستی و نقص زیبا است و میتوان از آن استفاده کرد. پس آنها را نپوشانید! شکستگیها و عیوب خود را بپذیرد و آنها را دوست بدارید، چرا که این شکستگیها هستند که شما را به انسان بهتر و قویتری تبدیل میکنند.

۲.تغییر بخشی از زندگی است.
کینتسوگی به ما میگوید که تغییر بخش اجتناب ناپذیر زندگی است چرا که وجود ما همیشه درحال تغییر است. پس به جای چسبیدن به اندیشه آنچه باید باشیم و آنچه بودهایم، باید آنچه را که هستیم، بپذیریم. ما هیچگاه محصور زمان نیستیم و هرگز هم تماما کامل و یا تماما ناقص نیستیم. زندگی همواره آثار خوب و بد خودش را روی ما میگذارد، پس این نشانههای باقی مانده پیشینه ماست و به ما نشان میدهد که چگونه رشد کرده ایم.

۳. جراحت ها راهی برای ورود نور به درون شماست.
کینتسوگی ما را ترغیب میکند که راجع به سختی‌ها متفاوت فکر کنیم. همه ما در دورهای از زندگی خود با ناملایمات روبه رو خواهیم شد، اما حتی اگر احساس نقص کنیم میتوانیم آن را از نو بسازیم. توجه داشته باشید که توانایی بازسازی به معنای فراموش کردن تجارب گذشته نیست، بلکه به معنای پذیرش آنها بهعنوان بخشی از ما و داشتن قدرت کافی برای عبور کردن از آنها است.

۴.با خود مهربان باشید.
شاید مهمتر از همه این موارد، کینتسوگی اهمیت دوست داشتن خود را به ما یادآور میشود. یک فنجان شکسته را نمیتوان به تنهایی درست کرد. پیش از آنکه این فنجان دوباره کامل شود، نیازمند عشق، مراقبت و توجه است. ما هم همینطور هستیم. وقتی سختی را تجربه میکنیم، این مراقبت، عشق و توجه است که ما و اطرافیان را به هم وصل میکند.

✍ پوریا بختیاری

Читать полностью…

بهشت کتاب

ازت نمی‌پرسم کجا بودی که اگه نخواستی من بدونم، مجبور نشی دروغ بگی. نمی‌پرسم حقوقت چقدره که احساس نکنی آمار درآمدت رو دارم.
درباره‌ی رابطه‌ت نمی‌پرسم چیزی، چون نمی‌تونی همه‌ی وقایع رو بگی و قطعا باعث میشه کامنت غلط بدم. نمی‌پرسم خونه‌ت کجاست که احساس نکنی می‌خوام شخصیتت رو با محل زندگیت بسنجم. نمی‌پرسم چرا شوهر نمی‌کنی یا زن نمی‌گیری تا جَو ایجاد نکنم که احساس کنی دیر شده و عقب موندی از بقیه و دست به انتخاب اشتباه بزنی. نمی‌پرسم نمره یا رتبه‌ت چند شد؛ چون تو عدد نیستی برای من.
چون فهم و سوادت مهمه!
نمی‌پرسم این مدل چیزارو ازت.
چون وقتی آدم اَمنی‌ام برات، که راحتت بذارم.
چون بعضی سؤالات، احساس امنیت رو از بین میبره!

✍️علی سلطانی

Читать полностью…

بهشت کتاب

تفاوت محصول و برند

🔴 محصول و خدمت را می‌توانیم مجموعه‌ای از یک سری ویژگی‌ها و مشخصات فنی تعریف کنیم. برای مثال، وقتی می‌گوییم این خودرو «موتور ۲۵۰۰ سی‌سی‌ دارد»، «آپشن‌های به‌روزی دارد» و «گارانتی ۷ ساله دارد» داریم یک محصول را توصیف می‌کنیم.

🔵اما زمانی که ویژگی‌ها و مشخصات فنی محصول‌مان را به منافع ملموس برای مشتریان تبدیل می‌کنیم، داریم برندمان را توصیف می‌کنیم. برای مثال، وقتی آپشن‌های مختلف خودرو را به «راحتی حداکثری راننده و سرنشینان خودرو» تبدیل می‌کنیم، داریم برندمان را برای مشتری توضیح می‌دهیم.

🟡بر همین اساس، برند را می‌توانیم مجموعه‌ای از «تصورات ذهنی مشتری از ویژگی‌ها و مشخصات فنی محصول» تعریف کنیم.

🟢به همین دلیل، باید در مذاکرات فروش، تبلیغات و تمام روش‌های ارتباطی‌مان با مشتریان روی خلق تصورات ذهنی از محصول‌مان تمرکز کنیم.

🟣به طور مثال، با این که لندرُوِر، در میان خودروهای سواری دیگر، بالاترین ظرفیت حمل اسباب و اثاثیه را دارد، اما، روی ویژگی تصویر ذهنی «ماجراجویی» تمرکز کرده است.

🟠به همین دلیل، حتی در تبلیغات لندرُوِر هم ویژگی‌ها و منافع فیزیکی این خودرو خیلی کم بیان می‌شوند و بیشتر روی روح اصلی این خودرو که همان «امکان سفرهای ماجراجویانه به هر نقطه‌ای در دنیا» است، تمرکز می‌شود و به قول یکی از همین تبلیغات «با لندرُوِر می‌شود تا آخر دنیا رفت.»

📚خلق برندهای مردم پسند
✍برایان تیل

Читать полностью…

بهشت کتاب

ما به ندرت برای کسانی که از ما بهترند راز دل می‌گوییم!
حتی از محضرشان می‌گریزیم...

در مقابل، بیشتر اوقات اسرار خود را نزد کسانی اعتراف می‌کنیم که به ما شباهت دارند و در ضعف‌ها و حقارت‌هایمان شریک‌اند...

بنابراین ما نمی‌خواهیم خودمان را اصلاح کنیم، یا بهتر شویم ،
زیرا در این‌ صورت ابتدا باید به حکم عجز و قصور خویش گردن نهیم!

ما فقط می‌خواهیم که بر حالمان رقت‌آورند و در راهی که می‌رویم تشویق‌مان کنند!

خلاصه می‌خواهیم دیگر مقصر نباشیم و در عین حال برای تزکیه نفس‌مان هم قدمی برنداریم!
نه از وقاحت نصیب کافی برده‌ایم و نه از فضیلت!
نه نیروی ارتکاب گناه داریم و نه قدرت اجرای ثواب...!

✍آلبر کامو

Читать полностью…

بهشت کتاب

ساده‌ترین تصور ما از داشتن رفاه، داشتن تمکّن مالی است
اما پول به تنهایی نمی‌تواند تضمین‌کننده‌ی رفاه باشد.

رفاه واقعی، رفاه احساسی و هیجانی است.
کودک باید عشق دریافت کند، چیزی که ممکن است در مجهزترین قصرها و اتاق‌های بهترین ویلاها یافت نشود.

رفاه یعنی این که والدین کودک همواره، به شیوه‌ای خلاقانه، در دنیای او حاضر باشند، و با تمام وجود به ترس‌ها و نگرانی‌های فرزندان‌شان بپردازند، و برای شنیدن آن‌چه کودک‌شان به زبان می‌آورد و آن‌چه که مشتاق است به زبان بیاورد اما هنوز جرئت‌اش را نیافته، گوش شنوا داشته باشند.

رفاه یعنی این که والدین به کودک‌شان نشان دهند که همواره از او، صرفا به خاطر بودن‌اش حمایت می‌کنند و نه به خاطر موفقیت‌های عجیب و غریبی که احیانا به دست آورده است.

یعنی به او اطمینان دهند که حتی اگر کل دنیا علیه او باشد، آن‌ها طرف‌اش خواهند بود.
یعنی به او بیاموزند که همه‌ی انسان‌ها، علی‌رغم خطاها و رفتارهای نادرست‌شان، مستحق درک و مهربانی هستند.

رفاه یعنی این که والدین کودک را از بدترین اضطراب‌هایشان و از تنش‌های مربوط به بزرگ‌سالان دور نگه دارند و محافظت کنند. یعنی درک کنند که هنوز سال‌های سال مانده تا فرزندشان آن‌قدر بزرگ شود که بتواند پیچیدگی‌های هستی را درک کند، و آن‌قدر بالغ و پخته باشند که اجازه دهند کودک به آرامی و سر فرصت بزرگ شود.

رفاه یعنی این که والدین در برابر کودک احساس بی‌ عیب و نقص بودن نکنند
یعنی این که آن‌قدر خود را در نظر فرزندشان دست‌نیافتنی جلوه ندهند که کودک یا آن‌ها را در قالب فرشته ببیند و یا در قالب شیطان. رفاه یعنی والدین بتوانند در نظر کودک‌شان آدم‌هایی معمولی و حتی کمی کسل‌کننده باشند.

رفاه یعنی این که والدین یاغی‌گری‌های کودک را درک کنند و غیرواقع‌بینانه از او انتظار نداشته باشند که هم مطیع باشد و هم بچه‌ی خوبی.

رفاه یعنی این که والدین به جای تحمیل عقایدشان به کودک، آن‌ها را تشریح کنند.

رفاه یعنی این که والدین درک کنند که کودک‌شان در نهایت آن‌ها را ترک خواهد کرد و این موضوع نشانه‌ی استقلال اوست و نه خیانت کردن به آن‌ها.

همه‌ی این موارد، نمونه‌ی واقعی رفاه هستند که امروزه به همان اندازه‌ی رفاه مالی نایاب‌اند و البته اهمیت‌شان از آن بیشتر است.


از ناکامی‌های کودکی گذر کردن
موسسه‌ی مدرسه‌ زندگی (زیر نظر آلن دوباتن)


 

Читать полностью…

بهشت کتاب

من به کسانی که از مذهب خود با دیگران سخن میگویند
و تبلیغ می کنند مخصوصاً وقتی که منظورشان این است که آنها را
به دین خود در آورند هیچ اعتقاد ندارم !
مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در کردار است
و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود ...!


این‌ست مذهب من
مهاتما گاندی

Читать полностью…

بهشت کتاب

داستان کوتاه ،،،، من نگران تراپیستم هستم

من تا پارسال یک تراپیست قشنگ داشتم که هر سه‌شنبه باهاش حرف می‌زدم. قدیم‌ها فکر می‌کردم داشتنِ تراپیست یک قدم مانده به دیوانه بودن است. بعد گوشی دستم آمد که چون خط تولید آدمیزاد فاقد کنترل کیفی است، وجود نقص‌فنی ماجرایی کاملا طبیعی است. حالا اگر توی رزومه‌‌ی آدم جنگ و خاورمیانه و شلنگ‌آباد را هم اضافه کنی، نداشتن تراپیست خودِ دیوانگی‌ست. چند سال پیش زنگ زدم به مریم و گفتم که من اندوهگینم و کمک می‌خواهم. مریم هم وصلم کرد به این تراپیستِ قشنگ. سه‌شنبه‌ها خوش می‌گذشت. با اسکایپ زنگ می‌زدم بهش و با توسل به  تمامی خاندان نبوت جهت قطع نشدن اینترنت، یک ساعت برایش حرف می‌زدم. آدم برای ادامه دادن باید حرف بزند. هر لوانتوری یک اگزوز لازم دارد جهت ریپ نزدن.

از اندوه‌های لوکسم حرف زدم. این‌که آمدنم بهر چیست؟ این‌که لیلایم کجاست؟ این‌که آیا راه سعادت‌مندی از این ور است یا از آن ور است؟ علم بهتر است یا ثروت؟ پارسال به تراپیستم گفتم چند ماه استراحت کنیم و دوباره از سر بگیریم. گفت باشد و خداحافظی کردیم و خلاص. بعد خوردیم به ماجراهای اخیر و لجن‌زاری که ته ندارد. تروما پشت تروما. تروماهایی که دیگر شخصی نیستند و جمعی‌اند. الان دقیقا نمی‌دانم باید چه کار کنم؟  ور رفتن با اندوه شخصی خیلی آسان است. اما اگر اندوه جمعی شد باید به کی پناه ببرم؟ تراپیست قشنگم؟ نمی‌شود که. فکر کنم الان دیگر وقتش باشد که از  یک کهکشان دیگر تراپیست پیدا کنم.

اصلا قرار به این نبود. هجده سال پیش که محمود شد رییس جمهور، اظهر من الشمس بود که این مرد آغاز یک درامای جدید است. من هم دیگر حوصله دراما نداشتم. کل دار و ندارم را -که البته بیشتر ندار بود- ریختم توی دو تا چمدان و مهاجرت کردم. ما را به خیر و شما را به سلامت. با خودم گفتم هزینه‌اش را می‌دهم. خودم را از نعمت پدر و مادر و برادر و دوست و فامیل و درکه و لواشک و کباب بناب محروم می‌کنم. در عوض به آسمان آبی نگاه می‌کنم و خودم تصمیم می‌گیرم با شام، شربت شفتالو بخورم یا عرق سگی یا آب. بی‌دغدغه. نه دلار مهم است و نه قیمت گوجه. سالی یک بار هم می‌آیم ایران و بوس و لیس و دیدار جهت رفع دلتنگی و تعریف خاطرات فرنگ. برنامه‌ی اولیه این بود. می‌دانستم که اندوه فردی گریبانم را می‌گیرد. و گرفت. اما کنار آمدن با اندوه فردی کاری ندارد. من فرار کردم تا گرفتار اندوه جمعی نشوم. که البته کور خواندم. اندوه جمعی تا نپتون هم که بروم با من خواهد آمد.

نگران تراپیستم هستم. حدس می‌زنم او هم افتاده توی قابلمه‌ی این اندوه جمعی. هیچ کاری هم از دستم برنمی‌آید. فقط می‌توانم نگران باشم. بابت این نگرانی هم قرار نیست بهم مدال انسان‌دوستی بدهند. فوقش یک مدال حلبی، نشان وطن‌دوستی بزنند روی سینه‌ام. که وطن‌دوستی فضیلت درجه‌ی یک محسوب نمی‌شود. آدم اگر آدم باشد دلش برای همه می‌سوزد. من هیچ وقت دلم برای سنگالی‌ها و چچنی‌ها و هائیتی‌ای‌ها و بقیه‌ی ای‌ها نسوخته است. با این‌که همه جا تعفن وجود دارد. اما من فقط الان نگران تراپیستم هستم. نگران اندوه جمعی خودمان. من مصداق  مسلم اینم که هم کتک خوردم، هم پیاز خوردم و هم پول را دادم.

چند ماه بعد از این‌که هواپیما را زدند، یاسمن توی وبلاگش مرثیه‌ای نوشت و تهش گفت: «از نظر من این‌که ما به اصلاح وضعیت سیاسی‌مان امیدوار باشیم یا نباشیم اهمیت خاصی ندارد. برای من مهم نیست که عاقبت سیاسی کشورم یا امریکا چه می‌شود. برای من داستانهای‌مان مهم است. خاطراتمان و چیزهایی که حس می‌کردیم و دیگر نمی‌کنیم. برای من مهم است که کسی بیاید و آگاهانه از کرختی بعد از آبان بگوید و ناامیدی را پس بزند. از روزمره بگوید و روزمره را به رسمیت بشناسد». درست است. چیزهایی هستند که دیگر حس‌شان نمی‌کنیم. داستان‌های روزمره‌مان دیگر وجود ندارند. در واقع آدم‌هایی هستیم که زیر آفتابیم اما سایه نداریم.

به هر حال. من نگران تراپیستم هستم. نگران اندوه جمعی‌مان. توی دلم هم فحش می‌دهم به روزگار که زد زیر قولش و وطن و تمام مشکلاتش را مثل بنفشه‌ها چید گذاشت توی چمدانم. کنار همه‌ی دار و ندارم. با این اندوه جمعی چه کنیم تراپیست عزیزم؟
✍ فهیم عطار

Читать полностью…

بهشت کتاب

💢ﻓﺮﻣﻮﻝ ﻫﺪﻑ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ "ﺑﺮﺍﯾﺎﻥ ﺗﺮﯾﺴﯽ"

ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﻣﻮﻝ ﻫﻔﺖ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺪﻑ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺩﺳﺘﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ، ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﻮﻝ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﺪ... ﻫﺮﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ. ﺍﯾﻦ ﺍﻏﻠﺐ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﯾﺸﻬﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻣﺘﺤﻮﻝ ﺳﺎﺧﺘﻪ...

1⃣ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ...
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺑﺪﻫﯿﺪ، ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﭼﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ...

2⃣ ﻫﺪﻑ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﮑﺘﻮﺏ ﮐﻨﯿﺪ. ﻫﺪﻓﯽ ﮐﻪ ﻣﮑﺘﻮﺏ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﯾﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺲ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ...

✅کم رنگترین قلم ها، از پر رنگترین ذهن ها ماندگارترند...

3⃣ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺧﻮﺩ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﺳﺎﺯﯾﺪ. ﺫﻫﻦ ﻧﯿﻤﻪ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﺿﺮﺏ ﺍﻻﺟﻞ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﻌﺎﻝ ﺳﺎﺯﺩ...
ﺍﮔﺮ ﻫﺪﻓﺘﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺟﺎﻣﻊ ﺍﺳﺖ، ﺯﯾﺮﻫﺪﻓﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﯿﺪ...
ﺍﮔﺮ ﻫﺪﻑ ﺷﻤﺎ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺳﺖ، ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻫﺪﻓﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻧﻬﺎﯼ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ...

4⃣ ﻓﻬﺮﺳﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻥ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﻬﯿﻪ ﻧﻤﺎﯾﯿﺪ... ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﯾﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﯿﺪ .

5⃣ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺍﻭﻟﻮﯾﺖ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﺪ. ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ...

6⃣ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻫﺪﻓﺘﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺷﻮﯾﺪ. ﻋﻠﺖ ﺍﺻﻠﯽ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﻋﻤﻠﮕﺮﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ... ﻧﺎﮐﺎﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺟﯿﻬﺎﺗﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﯾﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩند...

7⃣ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮐﺎﺭﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻫﯿﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﻫﺪﻑ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ. ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﯽ 365 ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ...!

✍انجمن مدیریت کسب و کار ایران

Читать полностью…

بهشت کتاب

باقر پرهام مترجم و پژوهشگر فلسفه درگذشت

باقر پرهام مترجم و پژوهشگر فلسفه شنبه 7 خرداد در سن 88 سالگی در کالیفرنیای آمریکا در گذشت. پرهام عضو موسس کانون نویسندگان ایران بود.

خبر در گذشت باقر پرهام را پسرش رامین پرهام امروز در توییتر اعلام کرد.

باقر پرهام (1402-1314) زاده رودبار بود و کتابهایی که در حوزه فلسفه و جامعه شناسی ترجمه کرد همچنان از منابع مهم این دو حوزه در ایران است که مرتب تجدید چاپ می شوند از جمله 3 اثر معروف هگل، گروندریسه کارل مارکس و کتاب مطالعاتی درباره‌ی طبقات اجتماعی نوشته ژرژ گورویچ.

Читать полностью…

بهشت کتاب

محکوم کردن و تمسخر زنانی که میخواهند بیش از آنچه آداب و رسوم، برای جنسیت آنها مجاز می داند انجام دهند یا بیاموزند، کوته فکری است.

✍ ویرجینیا وولف

Читать полностью…

بهشت کتاب

گیرم که ما خواستار حقیقت باشیم
از کجا که “ناحقیقت” را خواستار نباشیم، یا نامعلومی را، و حتی نادانی را ؟!
آیا این مسئله ی “ارزش حقیقت” بود که در برابر ما گام نهاد، یا این ما بودیم که در برابر آن گام نهاده ایم؟ اینجا کدام یک از ما اودیپوس بوده است و کدام یک ابولهول؟ اما چنان است گویی که وعده ی دیداری میان “پرسشها” و “پرسش نمادها “در میان بوده است؛ و به گمان ما، سرانجام باید باور داشت که مسئله ی ارزش “حقیقت” تا کنون طرح نشده است.

✍نویسنده: فردریش نیچه
📚کتاب: فراسوی نیک و بد

Читать полностью…

بهشت کتاب

غذا خوردن یک رفتار است، دعوا کردن یک رفتار است، دیر سر قرار رفتن یک رفتار است، خشمگین شدن یک رفتار است، غمگین و افسرده شدن یک رفتار است، نگران و مضطرب شدن یک رفتار است، هذیان یک بیمار سایکوز نیز یک رفتار است.

و همه رفتارها:
از درون ما برانگیخته می‌شوند و معطوف به هدفی‌اند.
هدف هر رفتار، ارضای یکی از پنج نیاز اساسی ماست:
عشق و احساس تعلق
قدرت
تفریح
آزادی
بقا و زنده ماندن.

📙 تئوری انتخاب
👤 ويليام گلسر

Читать полностью…

بهشت کتاب

او را راحت گذاشتم. نگفتم همه‌چیز درست می‌شود. برای آرام‌کردنش تلاشی نکردم.
گاهی اوقات بهتر است همه‌چیز را آن‌طورکه هست رها کرد و اندوه را آزاد گذاشت تا دوره‌اش را بگذراند.

#ژوان_هریس
- شکلات

Читать полностью…
Подписаться на канал