استرس روی کل زندگیمون تاثیر میزاره:
- سلامت جسمی (معده درد، سر درد و..)
- رفتارمون
- رابطه مون
- شغلمون
و....
ولی فقط کافیه یبار یاد بگیریم چطور مدیریتش کنیم، پس حتما وبینار رایگان مدیریت استرس و اضطراب رو از لینک زیر ثبت نام کنین:
B2n.ir/u06830
💕💕
مامانم همیشه میگه تا وقتی یکیو پیدا نکردی که برات مثل بچهت باشه نرو توی رابطه، ازدواج!
یه بار که پرسیدم یعنی چی، گفت "یعنی مثل بچه ای که از گوشت و پوست و استخون خودته باشه برات؛
نه خوبیشو، نه بدیشو، نه خوشگلیشو، نه زشتیشو، نه دارائیشو، نه فقیریشو حاضر نباشی با کس دیگهای عوض کنی، هر عیب و ایرادیم که داشته باشه دلت نخواد یکی بهترشو بیاری به جاش، چون برات بهترینه در هر حالتی...
وقتی ازدواج کن که مطمئن باشی میتونی توی سختیا، نداریا، مریضیا، گرفتاریا مثل یه مادر بمونی به پای آسمون ابری و آفتابی زندگیِ طرفت، گاهی عینک آفتابی بزنی، گاهیم چتر بگیری دستت!"
✍️طاهره اباذری هریس
@BehtarinMadareDonya
💕💕
قصه ای هست که واقعی یا تخیلی
بودنش را نمیدانم؛ میگویند توی جیبِ
کسی که با پرت کردن خودش از روی پل
خودکشی کرده، کاغذی پیدا شده که نوشته
بوده: از خانه راه میافتم، اگر توی راه
کسی به من لبخند زد، منصرف میشوم،
در غیر اینصورت خودم را خواهم کشت.
وقتی من بچه بودم هنوز سوپرمارکتهای
بزرگ نبود، هنوز هیچ بقالیای آب
معدنی نداشت، مرکز خریدی نبود که آب
سردکن داشته باشد و سر هر کوچه پارک
نبود که بین سبزههاش شیر آب آشامیدنی
گذاشته باشند. اهالی محل، سر بعضی از
کوچهها کلمن آب میگذاشتند با یک لیوان
پلاستیکی قرمز یا استیل، که آن هم
همیشگی نبود.
رهگذری اگر تشنه میشد، باید در یکی از
خانهها را میزد و یک لیوان آب
میخواست. "یک لیوان آب" در فرهنگ
مردم آن زمان، یک لیوان آب نبود، ثواب
سیراب کردن بود، کسی که در میزد و آب
میخواست یک رهگذر تشنه نبود، بهانه
ثواب کردن بود.
همیشه این آبها تمیز، خنک، توی سینی و
بشقاب و با "لبخند" برده میشد.
امروز یک عکس از آن دوران دیدم با
خودم گفتم شاید خیلی از کسانی که در
خانهای را میزدند و آب میخواستند، تشنه
نبودند، تشنهی آب نبودند، غریبههای
تنهایی بودند که مهری را طلب میکردند
که پهلوی آب میآمد، توجهی را
میخواستند که وقت سر کشیدن آب و بالا
و پایین شدن سیبک گلو میدیدند، و دلشان
پر میکشید برای "نوش جانِ "بعد از "
دست شما درد نکنه" و یا برای لبخندی
که وقت گذاشتن لیوان توی بشقاب، دشت
میکردند.
و بعد در خانه که بسته میشد، سبک
میشدند، حال خوبی داشتند از دیده شدن،
کامشان شیرین میشد از طعم لطف و از
بودن.
غریبههای تنهای این روزها چطور مهر
طلب کنند؟
گاهی بیدلیل، بیدرخواست، به دیگران
مهر بدهیم. شاید یک لبخند گذرا، آب
خنکی باشد که آتش درون کسی را
خاموش کند و بهانهای باشد که لااقل این
بار خودش را از پل پایین نیندازد
سودابه فرضی پور
@BehtarinMadareDonya
💕💕
ایام ایام امتحاناته و فصل نتیجه گرفتن از زحمات اما چطوری موقع درس خوندن زود خسته
نشیم و فوری کم نیاریم؟
هم با رعایت چند تا نکته به شدت ساده اما بی اندازه
تاثیر گذار نکات مهمی مثل...
١)سعی کن زياد قوز نکنی چون عضلات دیافراگم تحت فشار قرار میگیره و اکسیژن رسانی به مغز مختل میشه و سلولهای خاکستری مغز زودتر
خسته میشن.
٢) درسهای سخت رو پشت سرهم نخون چون انرژی روانی ما محدوده و هرچی بیشتر گاز بدی زودتر باکت خالی .میشه پس گاز و ورمه..
٣)تو فضای خفه با هوای گرم درس نخون چون با کاهش هشیاری همراهه و به خستگی سرعت میده درس خوندن باید تو آب و هوای خنک با جریان باز اکسیژن باشه که ریه ها حال ادامه دادن رو به مغز
دستور بدن.
۴) زیاد با صدای بلند درس نخون چون درس خوندن به اندازه کافی انرژی ،بره ترکیب اون با رفتار دوم سرعت فرسایش رو بیشتر میکنه.
۵) موقع درس خوندن خوراکی نخور! چون توجه تقسیم شده سرعت پردازش مغز رو میاره پایین درست عین کامپیوتری که همزمان چند تا برنامه نصفه نیمه و باز رو تو خودش داره.
۶) توی تخت خوابت یا دراز کش درس نخون چون طبق اصول زیاد شرطی سازی تخت خواب با خواب تداعی میشه و درازکش با استراحت پس با اینکارها مغز رو به سمت استراحت و خستگی زودرس داری هل میدی
٧) مدام به جمله قبل برنگرد و وسواس به خرج نده چون این تله کمال گراییه که با گول زدن تو میخواد تمام متن رو کامل و دقیق بخونی و حفظ کنی و یاد بگیری نه لازمه و نه بدرد نمی خوره.
٨. از تکنیک مطالعه دکتر" فاینمن" استفاده کن.
+ سادهش میشه اینکه بخون به ساده ترین شکل به خودت توضیح بده ایراداتت رو پیدا کن دوباره ،بخون دوباره با تمثیل و معنادار کردن جریان به خودت توضیح بده چرا که شرط اصلی ورود اطلاعات به حافظه بلندمدت حافظه بلندمدت معنادار بودن اونهاست...
۹) به حافظه ت اکتفا نکن و حتما نت بردار
با نوشتن از حواس ششگانه برای پردازش مفهوم آموخته شده استفاده میکنیم که سرعت شکل گیری مدارهای عصبی رو بیشتر می.کنه پس به این فکر نکن که یاد گرفتم و تمام به این فکر کن که قراره
برگردی و مرور کنی.
مورد بعدی رو شما بگو......
@BehtarinMadareDonya
💕💕
سختترین قسمت هر کار، شروع اون کاره...
با شروع و استمرار، نمه نمه سلولهای عصبی مربوط به کار به هم متصل میشن و با ساختن مدارهای عصبی، شیارهایی رو در مغز ایجاد میکنن که در کمترین زمان و با کمترین انرژی، رفتار هدف رو جلو میبره.
مخلص کلام اینکه؛ تو جا نزن، مغزت راهش رو پیدا میکنه.
بفرست واسه اونهایی که تازه اول مسیرن🌱.
@BehtarinMadareDonya
▪️میدونین چرا پنج سال اول زندگی هر کودکی، مهمترین دوران رشدش محسوب میشه؟
➖️ چون سلولهای مغز کودک در این پنج سال با بیشترین سرعت، رشد میکنن.
اگر توی این پنج سال، بذر رو درست بکارین، قطعا بچهتون در آینده به فردی خلاق و باهوش، تبدیل میشه.از یک تا ۵ سالگی، بهترین فرصت برای شما والدینه که به تقویت مهارتهای فرزندتون، کمک کنین.
درصد زیادی از پایههای شخصیت کودک شما تا پنج سالگی، شکل میگیره.
پس این فرصت طلایی رو از دست ندین و بدونین در این دوران، شما به عنوان پدر و مادر، نقش تعیینکنندهای در تربیت و شکلگیری شخصیت بچههاتون دارین.
فکر میکنین از این ۵ سال خوب استفاده کردین؟
@BehtarinMadareDonya
💕💕
پرخاشگری نوجوان!
فقط یک دوره از زندگی است که رفتار پرخاشگری در آن طبیعی است، اوایل نوجوانی و بلوغ یعنی وقتی کودک به سن سیزده یا چهارده سالگی می رسد.
تنها در صورتی می توان این رفتار را طبیعی دانست که سبب آسیب به هیچ کسی نشود.
فرزندان ما باید یاد بگیرند چه طور به طرز بالغانه ای با خشم خود مواجه شده و رفتار تهاجمی را به شکل مثبت پشت سر بگذارند. اگر نتوانند با خشم خود درست برخورد کنند، این رفتار بخش دائمی شخصیت آنها شده و تا پایان عمر جزو وجودشان خواهد بود.
کیا بچه هاشون تو این دورانن؟
@BehtarinMadareDonya
💕💕
#شخصیت_شناسی
امروز قرار است که پروانه ها شخصیت واقعی شما را آشکار سازند. آیا آماده این چالش جدید هستید
یک پروانه رو انتخاب کنید جواب رو ساعت 22 تو کامنتهای همین پست میگذاریم❤️
@BehtarinMadareDonya
لازم نیست سر در بیاورید که خدا چطور میخواهد مشکلاتِ شما را حل کند.
این مسئولیتِ اوست.
کارِ شما نیست.
کارِ شما این است که به خدا ایمان و اعتماد داشته باشید.
کارِ شما این است که با ایمان و انتظار زندگی کنید.
آن موقعیت را به خدا بسپارید و به او اعتماد کنید.
خدای ما، خدای مافوقِ طبیعی است.
خدا میتواند آنچه را که بشر نمیتواند انجام دهد، به انجام برساند.
او محدود به قوانینِ طبیعت نیست.
در زندگی دفعتاً متوجه میشویم که خداوند کارهایی در زندگیمان کرده است که خود به تنهایی قادر به انجامش نبودهایم.
@BehtarinMadareDonya
💕💕
یک عدم برخورداری بین همه بچههای دهه شصت رایج بود
قبول دارین؟
@BehtarinMadareDonya
💕💕
شاید خندهدار به نظر برسه اما بچهها تبدیل به همونی میشن که ما هستیم😊
@BehtarinMadareDonya
💕💕
اگه به پاکبانی خسته نباشید میگید،
اگه با یک شکلات کلی ذوق میکنید،
اگه به اون بچهای که از پشت شیشهی ماشین جلویی بیرونو نگاه میکنه دست تکون میدید،
اگه هنوزم جلوی کارتون مورد علاقتون میخکوب میشینید،
اگه تو تنهاییاتون آهنگ مورد علاقتونو بلند بلند میخونید،
اگه کسی رو بدون توجه به نتیجه دوست دارید،
باید بگم که شما یک #زندگیگر واقعی هستید...! تبریک میگم
ممکنه موضوعاتی شما رو برنجونه اما هیچوقت باعث نمیشه که این عاداتتونو ترک کنید...
کودک درونت رو شاداب تر کن
@BehtarinMadareDonya
💕💕
یکی از معضلاتی که والدین، اکثرا تجربه میکنند، شنیدن موزیکهایی توسط فرزندشون هست که ۱۸۰ درجه با ارزشهای خودشون فرق داره. معمولا در اینجور مواقع، والدین سعی دارند خیلی سریع و معمولا با لحنی تند فرزندشون رو متقاعد کنند و معمولا به راه راست هدایت کنند😁 اما همیشه با مقاومت بچهها مواجه میشن.
حالا ما تو اسلاید بالا بهتون گفتیم که چه جوری حرف بزنید که با مقاومت بچه ها مواجه نشید...
فرزند شما چه موزیکی رو دوست داره و گوش میده؟
@BehtarinMadareDonya
💕💕
لطفا لبخند بزنین🙏❤️
لبخندبزن: وقتی با خانواده ات دور هم جمع شده اید،
خیلی ها هستند آرزوی داشتن خانواده را دارند.
لبخندبزن: وقتی داری سرکارت میروی
خیلی ها هستند دربدر بدنبال کار وشغل هستند.
لبخندبزن: چون تو صحیح و سالم هستی، خیلی ها هستند دارند بخاطر بازگشت سلامتی شان میلیونها
خرج میکنند
لبخندبزن: چون تو زنده ای وروزی داده میشوی وهنوزفرصت برای جبران زمان داری.
لبخندبزن: چون تو"خدا"را داری و اورا می پرستی وازاو طلب کمک میکنی.
لبخندبزن: چون "تو"خودت هستی.
وخیلی ها آرزو دارند که چون"تو"باشند.
همیشه فرهنگ لبخند را درمحیط زندگی خودت منتشرکن.
@BehtarinMadareDonya
💕💕
سالهاست وقت خداحافظی میگوید
«میبینمت»، «خداحافظ» نمیگوید.
با گفتن «میبینمت» قول و قرار دیدار بعدی را میگذارد انگار، یک طوری که ته دلت قرص میشود به دوباره دیدنش.
سفر که باشد زنگ میزند و میپرسد:
«مراقب خودت که هستی؟!»
یک طوری که اگر مواظب خودت هم نباشی عذاب وجدان میگیری و سعی میکنی به مراقبت.
هیچوقت نمیگوید:
«دوستت دارم...» تاکید میکند که:
«میدانی که دوستتدارم...»
یک جوری که از هر دوستتدارمی قشنگتر است.
بعضی آدمها حرف نمیزنند، با کلمات بازی میکنند، راحت خرجشان نمیکنند. شعرشان میکنند، دلنشینتر، مهربانتر حتی، مادری میکنند برای کلمات.
مثل مادر همین امروز صبح، با موهای سفید نقرهایش، وقتی مهربان نگاهم کرد و گفت:
«تو که اینجا باشی پیر نمیشوم.»
خصلت مادرها همین است گویا،
بلدند شعر کنند جملات را.
#مریم_سمیع_زادگان
@BehtarinMadareDonya
روز جهانی پسر مبارک🌹
در تقویم دنیا امروز 16 ماه مه به عنوان روز جهانی پسر نامگذاری شده.
به این امید که برتری برای هیچ جنسیتی قائل نباشیم و خانواده ها همون قدر که با گل دخترا وقت میگذرونند امروز رو هم با فرزند یا نوه پسر بیشتر وقت بگذرونند. امروز تو کل دنیا روز گل پسرهای امروز و باباهای آینده نامیده شده🎊
دیگه نبینم کسى بگه روز پسر نداریما😄
ﺭﻭﺯ ﭘﺴﺮ ﻣﺒﺎﺭک😍
بابايی های آينده، سلطان غرورا
تكيه گاهاي محكم 💪🏼
غيرتيای خواستنی
گُل پسرا كه دنياشون
پر از پیراهن و شلواره
پر از جین و لی
پر از کتونی و کالج و ادکلن
عاشقان سیب زمینی سرخ کرده 😜
عشق ماشينا
آهنگ گوش دادنای نصف شب تو اتوبان
با معرفتای عالم
روزتون مبارک عشقهای مامان♥️
@BehtarinMadareDonya
💕💕
همیشه یک قلم و کاغذ دم دست خود داشته باشید ،وقتي از فرزندتان عصبانی هستید، در همان حال حرفهایتان را روی کاغذ بنویسید.
داد زدنتان را با بزرگ نوشتن کلمات نشان دهید.
با مداد سیاه خشمتان را خط خطی کنید. زمانی که آرام شدید به کاغذ نگاه کنید؛
🚫آیا حاضرید چنین تاثیری بر روان فرزندتان بگذارید؟
🚫آیا رفتارهای کودکانه آنها ارزش چنین عصبانیتی را دارد ؟
در آخر کاغذ را مچاله کرده حسابی فشار دهید در سطل بیاندازید ، با این کار احساس میکنید عصبانیت شما از بین رفته و حال بهتری دارید.
@BehtarinMadareDonya
۱۵ مِی ، روز جهانی خانواده گرامی باد❤️
خانواده، آشیان عشق است
و پدر و مادر، همان سایه بان
دلسوز و بی منتی که همواره
بر سرمان سایه امنیت و آرامش
کشیده اند
خانواده یعنی «عشق، آرامش، انگیزه»
شادی و خوشی مهمون همیشگی تون باشه.🌸🌸🌸
خانواده برای شما چه معنی میده؟
❤️ @BehtarinMadareDonya
💕💕
مادرجون یکی از زنهای مسن فامیل بود که ما زیاد میدیدیمش.
در میانسالی از هر دو چشم نابینا شده بود و حسرتش این بود که نوهای را که همه میگفتند خیلی زیباست نمیتوانست ببیند.
عاشق سریال اوشین بود.
از جمعه روزشماری و حتی لحظهشماری میکرد برای رسیدن به شب یکشنبه، برای صدای مجری که شروع سریال را اعلام کند و برای صدای پرطنینی که میگفت "سالهای دور از خانه"
وقت سریال، مینشست کنار تلویزیون و تکیه میداد به همان دیواری که تلویزیون به آن پشت داده بود.
و اوشین را گوش میداد، رادیویی، با ششدانگ حواس.
یکشنبه شبی همه دور هم بودیم. هندوانه وسط، سماور کنار و تلویزیون روشن.
موسیقی شروع شد. مادر جون صاف نشست. میخواست هیچچیز را از دست ندهد، حتی موسیقی تیتراژ را...
ناگهان سکوت شد و مادر جون ندید که همزمان با سکوت، تاریک هم شد.
یکی گفت؛ "اع! برق رفت."
یکی دیگر گفت: : "تو روحت ریوزو!"
بقیه خندیدند و مناسک شبهای بیبرقی شروع شد:
یکی بچهی کوچک را از وسط برداشت تا زیر دست و پا نماند. یکی گردسوز آورد، آن یکی کبریت زد، این یکی شیشه را برداشت. فتیله آتش زده شد، شیشه سرِ جایش برگشت، گردسوز گذاشته شد روی میز وسط و تازه همه دیدیم مادرجون دارد گریه میکند.
پیرزن بیصدا اشک میریخت، انگار که بالای مجلس عزای عزیزی نشسته باشد.
برای او، اوشین فقط سریال هفتهای یکبار نبود که پی بگیرد ببیند بالاخره زنِ اون یارو پولداره شد یا نه، بالاخره تاناکورا به سود افتاد یا نه، بالاخره دختره که رفته بود برگشت یا نه...
برای مادرجون، اوشینشنیدن حکم درد دل با خواهری داشت که هفتهای یک بار، یک ساعت فرصت دیدارش فراهم میشود. برای او اوشین دیدن، تنها تفریح کل هفتهاش بود، سبک کردن دل بود، دلیلی بود که هفته را به هفته برساند و خیال کند که هفتهها از یکشنبه شروع میشوند.
از گریهی مادر جون، بزرگترها هم زدند زیر گریه و یکی که سبیلش کلفت بود و دلش نازک، ماشین را روشن کرد...
ماشین را روشن کرد مادر جون را اورژانسی سوار کرد و رساند دو محله آن طرفتر، خانهی یکی از آشناها که برق داشتند.
گاهی، یک چیزکوچک، دم دستی، هله پوک میشود دلخوشیِ بزرگ یک انسان.
گاهی آدم با چیزی میشکند که برای دیگری کمارزش است.
دل به دلِ دیگری دادن، چندان سخت نیست، فقط کافیست که دلخوشیهای کوچکش را بزرگ ببینی.
هنوز صدای دعای مادرجون برای کسی که فهمیده بود که اوشین برای او بیشتر از اوشین است و گاز داده پیش از تمام شدن سریال او را به سریال برساند توی گوشم است.
"الهی هرچی از خدا میخوای بهت بده مادر"
@BehtarinMadareDonya
بدو که جانمـــ🫧ــونی از حراجـــ🕊ــی
مستقیم از تولیدی خرید کن😉
همکاری کفش و کتونی حـــــراجی #یسنا 💣💣
🔵انواع کتونی ها با کیفیت بالا باقیمت مناسب
🔵قیمت حراجی 😮💰
🔵ارسال ۳روزه تمام نقاط ایران
ارسال رایگان
شماره تماس و آیدی
/channel/+S1fu_Ab2EOIpeUTM
09022485880
آدرس دفتر تولیدی 👇
تهران انتهای نواب بزرگراه چراغی به سمت خیابان شهید غلامرضایی زمزم
کوچه هفتم نبش کوچه دشت پلاک ۱۷
💕💕
شما هم حتماً شبیه این شکایتها رو از کودکتون شنیدهاید: «علی نمیذاره منم بازی کنم!» یا «سارا داره از درخت میره بالا!» سرعت بچهها در کشف تخلف، از سرعت سوپرمن در پیدا کردن آدمبدها هم بیشتره و اونها از لو دادن متخلفان نیز خجالت نمیکشن!
وقتی خبر فقط افشا کردن کاری ساده نیست که کودک دیگه مرتکب شده و عمل دوستش واقعاً به نظرتون نادرسته، کودک متخلف رو مجازات نکنید، زیرا روایت فرزندتون از اتفافات ممکنه اندکی تحریف شده باشه و شما با این کار باعث شوید عادت «خبرچینی» رو در او تقویت کنید. واضحه که در چهار سالگی، فرزندتون اون قدر آگاه، توانمد، دانا و مجهز نیست که هر تعارض و کشمکشی رو به تنهایی مدیریت کنه. بنابراین پا پیش بذارید، در مورد اون صحبت کنید، با کمک خودش راهحلهایی پیدا کنید و بعد کنار بکشید و ببینید چکار میکنه! با این کار به تدریج فرزند خود رو توانمند میکنید تا سعی کنه برخی کشمکشهای جزئی زندگیاش رو به تنهایی حل و فصل کنه.
بهطورکلی، این مورد «خبرآوری» رو خودتون باید به شکل کامل نظارت و مدیریت کنید تا کودک پیام شما رو در مورد اینکه چه خبری رو بگوید و چه شکایتهای بیاهمیتی رو در مورد دوستاش نگید، کمکم متوجه شه.
⁉️ شما نکتهای آموزشی یا راهکاری دارید بجز موارد بالا که اضافه کنید؟
@BehtarinMadareDonya
🙋🏻♀️🙋🏻♀️🙋🏻♀️.
فرزندتون #دختره یا #پسر؟ تا حالا به این مورد توجه کرده بودین؟🤔
@BehtarinMadareDonya
💕💕
«مامان بزرگ عزیزم میشه؟!».
میشه جلوی من به مامانم ایراد نگیری؟
میشه به مامانم نگی: «مگه ما بچه بزرگ نکردیم؟ آخه چرا انقدر سخت میگیری؟ ببینیم چی تربیت میکنی!».
من میدونم شما منظوری ندارید اما وقتی منِ بچه این جملات رو می شنوم، کم کم نقش والدم برام بی اعتبار میشه و دیگه توو خونه هم به حرفاش گوش نمی کنم. ممنون که انتقادات رو به مامانم در خلوت و دور از چشم من میگی.
مامان بزرگ جونم همونطور که شما الان دارید از تکنولوژی استفاده می کنید، یک سری تغییراتی در روش های فرزندپروری ایجاد شده که مامان و بابای من سعی در اجرای اونها دارن. قبلا از همکاری شما سپاسگزارم😍
ثریا علوینژاد
@BehtarinMadareDonya
💕💕
گاهی توی ذهنمون، بچههامون رو در جایگاهی تصور میکنیم، که خودمون نتونستیم بهش برسیم.
اما نباید یادمون بره، بچهها قرار نیس، زندگی نزیسته ما رو زندگی کنن.کافیه ما کنارشون باشیم و در مسیری که دوس دارن توش قدم بردارن، کمکشون کنیم.
روز تولد ۱۸ سالگیش، چه حرف مهم و تاثیرگذاری، دوس داری بهش بگی؟...
@BehtarinMadareDonya
💕💕
هر بچه ای رو چه کلاسی بذاریم بهتره؟
اگه بچه ت کمرو و خجالتیه و اعتماد به نفسش پایینه
+ یواش یواش" با کلاسهای" تئاتر و نمایش خلاق
آشناش کن
اگه مضطربه
از کلاسهای طبیعت گردی مجمسه سازی، نقاشی، موسیقی خطاطی ،رقص، سفال گری آشپزی و
عروسک سازی خیلی میشه بهره برد
واسه بچه های خیلی محتاط و یه کوچولو دارای ترس!!
+ کلاسهای کوهنوردی صخره نوردی
دوچرخه سواری فوتبال و هر عاملی که در اون دوز خفیفی از مواجهه با ترس وجود داره توصیه میشه
واسه بچه هایی که انرژی زیادی دارن و یه کوچولو خلق دشوار و سختگیر دارن و زود عصبی
هم میشن!
+ کلاسهای یوگا ،شنا ژیمناستیک و مجموعه کلاسهایی با بستر بازیهای لمسی، حسی و هیجانی
توصیه میشه.
واسه افزایش مهارت حل مسئله بچه ها!!
+ کلاسهای شطرنج ،چرتکه، حل مسئله ساده، برنامه نویسی و هرگونه کلاسی با تم بازیهای فکری خوبه.
واسه بهبود مهارتهای ارتباطی و فن بیانش
+ هرگونه کلاس داستان خوانی اعم از قصه گویی شاهنامه خوانی نوشتن خلاق و کلاسهای زبان برای کودکان خیلی میتونه به تقویت اتصالات عصبی نیمکره چپش کمک کنه
واسه نوجوون هاتون
+ آموزش مهارتهای ده گانه زندگی رو در اولین فرصت تو اولویت قرار بدید از آموزش مهارت ارتباط موثر مدیریت خشم جراتمندی مدیریت استرس تفکر نقاد حل مسئله و تصمیم گیری خودآگاهی و همدلی بگیر تا آموزش مهارت مدیریت هیجانها مدیریت زمان و تفکر نقاد "...
نکته مهم
یادمون باشه هر بچهای استعداد و علایق خودش رو داره و با کسب تجربه باید ببینه کدوم یک از این موارد مورد علاقه و همراستا با استعدادهاشه و ش کدومش نه پس تو عوض کردن کلاس خیلی سخت نگیر و با بچه همراه .باش شما معرفی کنید و اون تست کنه و انتخاب
شما چه کلاسی فرزندتون و نوشتید راضی هستید؟
@BehtarinMadareDonya
💕💕
والا روزای تکراری خستمون کرد😐✋
.
.
.
کدوم کار خونه سخت تره به نظرت؟
@BehtarinMadareDonya
💕💕
۱. به قسمت settings گوشی برید.
۲. سپس dns را سرچ کنید.
۳. اکنون private DNS رو انتخاب کنید .
۴. سپس private hostname رو فعال کنید
۵. در کادر خالی بنویسید
Kids.dns0.eu
و save را بزنیدحالا دیگه فرزندتون به سایتهای بزرگسال دسترسی نداره، حتی اگر فیلتر شکن روشن باشه👍
بفرستید برای بقیه والدین ❤️
@BehtarinMadareDonya
💕💕
شش درس مهمی که از کتاب سنجش و درمان مشکلات دوران کودکی دکتر کارولین شرودر (Schroeder) یاد گرفتم و هر پدر و مادری باید اونها
رو جدی بگیره....
درس اول بعد از یک سالگی کودک رو هر روز یا هر دو روز یکبار بیرون ببرید و اجازه بدید در مواجهه با ،اشکال ،رنگها فضاها صداها و محیطهای محرک مختلف قرار بگیره
م چرا؟ چون به شدت به تقویت مدارهای عصبی مغز در حال رشد و حواس پنجگانهش کمک میکنه
۲) بعد از دو سالگی فرصتی رو فراهم کنید که کودک با شما و همسن و سالانش تا سر حد امکان بازی کنه.
م چرا چون بازی غذای روان بچه ست و درست به اندازه غذای جسم براش واجبه و از وجودش لذت
میبره
۳) بعد از سه سالگی تا حد امکان اجازه بدید بچه از شما جدا بشه و مستقلانه کارهاش رو انجام بده
چرا چون به کاهش اضطراب جدایی طبیعی و تقویت استقلالش شدیدا کمک میکنه
۴)بعد از چهار سالگی بچه رو به گروههای کوچک و
حمایت گر اجتماعی که مطمئنید فضای گرم و دوستانه ای دارن وارد کنید از کلاسهای نقاشی بگیر تا کلاسهای گروهی ...ورزشی
م چرا چون تمرینی برای مسئولیت پذیری، اعتماد به نفس و آموزش مهارتهای ارتباطی و اجتماعیه...
۵) از پنج سالگی به بعد آموزش دوستیابی رو خیلی خیلی جدی تر از گذشته پیگیری کنید و کودک رو به ارتباطات اجتماعی تشویق کنید.
+ چرا چون تو این سن و سال بچه ها کم کم توانایی درک و تحلیل دیدگاه دیگران رو پیدا میکنن و حضور دوست میتونه به رشد شناختی اونها و اجتماع پذیری شون کمک بکنه
۶) بعد از ورودش به مدرسه تا میتونید اجازه بدید خودش مستقلانه کارهاش رو جلو ببره و اصطلاحا از
والد هلیکوپتری بودن فاصله بگیرید
+ به بیان دیگه درسها میان و میرن اما احساسی که تو سالهای مدرسه در وجودش ایجاد کردید تا همیشه باهاش میمونه
مخلص کلام اینکه
+ فیلم بچگی کودک شما یه بار قراره ضبط بشه و شما فیلم نامه نویس و کارگردان این فیلم هستید. جوری بنویسید و ضبط کنید که بعدا که برگشتید و نگاهش ،کردید از شاهکاری هنری لذت ببرید نه
حسرت.
نظر شما چیه !؟
امید امانی
@BehtarinMadareDonya
💕💕
اوایل دههی هفتاد. من و برادرم هر دو دانشآموز هستیم و شیفت بعدازظهر.
میخواهیم ناهار بخوریم که راه بیفتیم به طرف مدرسه. برادرم به ساعت نگاه میکند، دیر شده، رنگش میپرد، هولهول کیفش را برمیدارد و میدود سمت در. از دیر کردن میترسد و طوری عجله دارد که کاپشنش را جا میگذارد.
زنگ مدرسهی ما نیمساعت دیرتر میخورد. ناهار و کاپشنش را برمیدارم تا سرِ راه مدرسهی خودم، ببرم مدرسهشان تا غروب گرسنه و یخکرده برنگردد خانه.
از درِ باز که وارد میشوم، حیاطِ مدرسه ساکت و تقریبا خلوت است.
صفها رفتهاند سرِ کلاس و فقط هفتهشت دانشآموزِ پسر، کچل و لاغر، ایستادهاند و روبرویشان، ناظم مدرسه دارد ادبشان میکند.
اینها همانهایی هستند که دیر، بعد از زنگ مدرسه، رسیدهاند.
شیلنگی که دست ناظم است، قبلا، از شب قبل، خیس شده و در جایخیِ یخچال مانده تا خوب خشک و خشن و شلاقی شود.
این را بعدا برادرم گفت. ناظم، خودش سرِ صف با جزئیات توضیح داده بوده که چطور شیلنگ را آماده میکند.
شیلنگ میرفت بالا، هوا را میشکافت، میآمد پایین، میخورد روی انگشتها، کف دستها، پاها، پهلوها، کمر...
هرکه شیلنگ میخورد، همینطور که داشت سعی میکرد اشکش نریزد و غرورش بیشتر از این نشکند، باید راه میافتاد، میرفت دستش را فرو میکرد توی کپهی برف کنار باغچهی مدرسه و برمیگشت برای دورِ بعدیِ تنبیه.
بعدها فهمیدم اینطوری پوست دوهوا میشود، سردوگرم میشود، ترَک میخورد!
گوشهی کاپشن را مشت کردم، دستم میسوخت و گزگز میکرد انگار.
این علمالشکنجه را از کجا آورده بودند؟
چشم گرفتم از پسرها. نمیخولستم دردِ کتک خوردن، درد هتاکیهای ناظم، با دردِ دختر تماشاچی داشتن مکرر شود.
حالا میفهمیدم چرا برادرم آنطور دوید، سکندری خورد، ترسید از دیر رسیدن.
بعدها، چند سال بعد، شنیدم چند جوان، تهِ خط، ریختهاند سرِ ناظمِ حالابازنشسته و تا میخورده زدهاندش؛ طوری که با دندهی شکسته رسیده به بیمارستان. راستش آرزو کردم کاش وقت زدنش، برف هم میداشتند و حسابی سردوگرمش میکردند!
طعم تلخ ظلم، همیشه تهِ حلق آدم میماند و بالاخره یک روز زهرآبش بالا میآید، یک روز، یک جایی، بیسوختوسوز، به فاصلهی چند سال شاید.
سودابه فرضی پور
@BehtarinMadareDonya