مردم از عطر لباسم میفهمند
که عشق من تویی
از عطر تنم درمیابند که با تو بودهام
از بازوی خواب رفتهام پی میبرند
که زیر سر تو بوده است
نمیتوانم پنهان کنم
از نوشتههای منوّرم میفهمند
که برای تو نوشتهام
در شعف گامهایم شوق دیدار تو را درمیابند
در سبزینهی لبانم نشان بوسههای تو را پیدا میکنند
چگونه میخواهی داستان عاشقانهمان را
از حافظهی گنجشکان پاک کنی
و نگذاری خاطراتشان را منتشر کنند
#نزار_قبانی
@baycot 🪐
سوال: اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که بیست کیلو چاق شدهاید نگران نمیشوید؟
البته که میشوید! سراسیمه به بیمارستان تلفن میزنید: الوو، اورژانس؟ کمک، کمک، من چاق شدهام!
اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه، یک کیلو ماه آینده و…
آیا باز هم همین عکس العمل را نشان میدهید؟ نـه! با بیخیالی از کنارش میگذرید.
برای کسانی که ورشکسته میشوند، اضافه وزن میآورند یا طلاق میگیرند یا آخر ترم مشروط میشوند این حوادث دفعتاً اتفاق نمیافتد. یک ذره امروز، یک ذره فردا و سر انجام یک روز هم انفجار و سپس میپرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟
زندگی ماهیّت انبار شوندگی دارد. هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده میشود، مثل قطرههای آب که صخرههای سنگی را میفرساید.
اصل قورباغهای به ما هشدار میدهد که مراقب شرایطی که به آن عادت میکنید باشید!
ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم: به کجا دارم میروم؟ آیا من سالمتر، مناسبتر، شادتر و ثروتمندتر از سال گذشتهام هستم؟ و اگر پاسخ منفی است بی درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم.
@baycot
آخرین راز شاد زیستن
آندرو ماتیوس
به محض اینکه مطمئن شدید به قدر کافی خوب هستید، به جای تلاش برای اثبات خودتون به ناباوران، وقتتون رو صرف یافتن کسانی بکنید که به شما باور دارن؛
عمر، کوتاهتر از اونیه که برای چانهزنی و اصرار و التماس هدر بشه...
@baycot
از من فقط خبر داشت، همین..
مثل مردمی که میدانند جایی از جهان جنگ است
#رسول_ادهمى
@baycot
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ.
ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ۱۶ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺷﺪﻡ، ﭼﻨﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﻋﺎﺷﻖ آﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻭ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮانستم ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻦ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺩﺧﺘﺮه ﺑﺮﻭﯾﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮه ﺑﻨﺎﯼ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺍ بپیچاند، ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﺱ بخوانم.
من هم ﭘﺲ ﺍﺯ آﻥ ﺑﺎ ﺟﺪﯾﺖ ﺩﺭﺱ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺑﻌﺪ از گرفتن دیپلم ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮه ﮔﻔﺖ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ بروم.
ﺩﺭ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮه ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺑﻌﺪ از ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺎﺭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ آﻣﺪﻥ ﻫﺎﯾﻢ ﻭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪء ﺟﺪﯾﺪ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﯿﺎﯾﻢ.
ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ آﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
آﻥ ﺷﺨﺺ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺷﺪﻥ بلخره پدر در ۳۲ سالگی ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ.
ﺟﺸﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺮ ﭘﺎ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ آﺩﻡ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ به خانه خودمان رفتیم.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﺸﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ أﺵ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮔﻮشه ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ.
ﺻﺒﺢ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺳﺮﺧﻮﺵ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ، ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﻬﯿﻪ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ. ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻧﺶ ﺑﻮﺩﻡ ولی همسرم بیدار شدنش خیلی طول کشید و من ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻡ. ﮐﻤﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ همسرم ﻧﻔﺲ ﻧﻤﯿﮑﺸﺪ.
ﺳﺮﯾﻌﺎ ﭘﺰﺷﮑﯽ آﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﭘﺰﺷﮏ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺐ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﯾﺴﺖ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
و من ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺪﺳﺖ آﻭﺭﺩﻧﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩه ام
@baycot
تو بهش میگی نشخوار فکری یا overthink ولی عبدالوهاب الرفاعی خیلی جالب میگه:
حروب كثيرة في رأسي وأنا قتيلها الوحيد!
در سرم جنگهای بسیاریست و تنها کشتهاش منم!
@baycot
توان انسان برای جنگیدن توی
زندگی محدوده؛
مهمه که بدونی چطوری بجنگی
و مهمتر اینه که تشخیص بدی کدوم میدون محل مبارزه تو نیست و ازش خارج شی تا احساس شکست و بازنده بودن نکنی...
@baycot
چه بود زندگى تو اگر نبودى:
خلبانى كه بين آسمان و زمين
همه چيز از يادش رفته است!
انبارى خالى،
كه نيمه شبى نگهبانانش را كشتهاند!
پرندهاى كه سواد ترانهخوانى نداشت!
چه بود زندگى
تو اگر نبودى...
@baycot 🪐
#شمس_لنگرودی
نیمی از نگرانیها و اضطرابهای ما
مربوط به « نظر دیگران » است،
باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم!
نظر دیگران، تصوری خام یا یک وهم است که
هر لحظه میتواند تغییر کند.
نظر دیگران به نخی بند است و ما را بردهی آنان میکند؛ بردهی نظراتشان و بدتر، بردهی آنچه وانمود میکنند به نظرشان میرسد!
#اروين_يالوم
@baycot
«آرزو میکنم عاشق کسی شوم،
که هرچه بینمان اتفاق افتاد، هرگز غم و اندوه من را ناچیز نشمرد...»
#محمود_درویش
@baycot
آرزو میکنم در ناباورانه ترین حالت زندگیتون،اون اتفاقای قشنگی که فکرشم نمی کنید بیفته
@baycot
ما در زندگی، همه تنگاتنگ هم افتادهایم.
فکر میکنم هنر اصلی، هنر فاصله ها باشد.
زیاد نزدیک به هم، میسوزیم؛
زیاد دور از هم، یخ میزنیم.
@baycot
#کریستین_بوبن
خط ها به هم رسید و
به یه جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها...
@baycot 🪐
#فاضل_نظری
«قانون ۱۵ دقیقه» چیست؟
این قانون به قدرت تغییرات کوچک اشاره دارد.
ساموئل اسمایلز، مولف کتاب «اخلاق و اعتماد به نفس»، بر این اعتقاد است که تکرار کارهای کوچک نه تنها شخصیت انسان را میسازد، بلکه شخصیت ملتها را نیز تعیین میکند.
۱- اگر روزی ۱۵ دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
۲- اگر روزی ۱۵ دقیقه از کارهای بیاهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیتی چشمگیر نصیبتان خواهد شد.
۳- اگر روزی ۱۵ دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید از هفتهای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
۴- اگر روزی ۱۵ دقیقه را به پیادهروی سریع اختصاص دهید از گهگاه به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجهٔ بهتری خواهید گرفت.
۵- اگر روزی ۱۵ دقیقه مطالعه کرده و سلولهای خاکستری خویش را درگیر کنید؛ به پیشرفتهای خوبی در یادگیری دست خواهید یافت.
زیبایی روش یا قانون ۱۵ دقیقه در این است که آنقدر کوتاه است که هرگز به بهانهی کمبود وقت، نمیتوانید آن را به تاخیر بیاندازید.
@baycot