تو را بهشدت دوست داشتم؛ البته همهٔ اینها تمام شده. میدانم. میدانم که دیگر هیچوقت به چیزی یا کسی برنمیخورم که سودایی در من برانگیزد. میدانی، دل بستن به دیگری کار بزرگی است. حتی، درست در اول کار، لحظهای میرسد که باید از روی پرتگاهی پرید. اگر بهش فکر کنی، نمیپری. میدانم که من دیگر هیچوقت نخواهم پرید...
@baycot
#ژان_پل_سارتر
دلم آرامشی مطلق می خواهد...
آرامشی که مرزی ترین لایه های میانمان را خط بزنم
و در هوای تو نفس بکشم
آرامشی که ساعت داشتنت را کوک نکنم
و روزها از زندگی جا بمانم
آرامشی که آنچنان محکم بخندم که غصه بمیرد
دلم آرامشی بی قید و شرط میخواهد...
@baycot 🪐
#فاطمه_گردى
همراهت ميآيم تا آخر راه ...!
و هيچ نمي پرسم هرگز ؛
با تو اول کجاست،
با تو آخر کجاست....
@baycot 🪐
#عباس_معروفی
گفتی «شکلات داغ» میخواهی
و من
به چشمهای قهوهای رنگت فکر کردم،
در آن روزهای مبادا
که دلت از چیزی گُر گرفته و اشک میریزی؛
که کاش هزاران سال نوری
دور باشد از تو.
گفتی خوشمزهترین نوشیدنی غلیظ ِکافئیندارِ جهان است
و من چرا باید با شنیدن نامش
این فکر تلخ را از مغزم بگذرانم؟
گفتم دست خودم نیست
دست خودم نیست، مثل روزی که عاشق شدم
آن روز هم ترسیده بودم یک آن:
نکند روزی کسی نسبت بین ما را بپرسد و من، کلمه نداشته باشم؟
مثلا بگویم «قلبم را بردهاند» ... یا «دوستشان دارم»... یا ... ؟
در دنیای این آدمها هنوز «عاشق» یک نسبت محکمه پسند نیست
پس به جهان کوچک من بیا
و همهکارهام باش
آنچنان که همهی قهوهها و شکلاتها و حتی عطرهایشان
برای من
طعم تو را بدهند، تویی که جان و جهان منی.
#جهان_كوچك_من
#كافه
#عمارت
#ايرانشهر
https://instagram.com/jahanekoochakeman_emarat?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
یکی از بهترین روزهای زندگی هر انسانی روزیست که میگوید «دیگر کافیست»
و به پا میخیزد تا برای چیزی که آن را
واقعا میخواهد با تمام وجود بجنگد...
@baycot
#دارن_هاردی
دلتنگیِ یه شبایی رو هیچ خیابونی گردن نمیگیره
تاریکی یه شبایی رو هیچ مهتابی روشن نمیکنه
گرد و غبار یه شبایی رو هیچ بارونی شستشو نمیده
و تموم این شبا رو نبودن تو رقم میزنه...
@baycot 🪐
#على_سلطانى
یه اصطلاح روانشناسی هست به اسم"نگاه از بالکن" یعنی به مسائل از بالا نگاه کنیم، از بیرون.
مثل اینکه از بالکن توی حیاط رو نگاه میکنیم و اونطوری دیدمون دقیق تره.
تا وقتی از بیرون به خودمون نگاه نکنیم، نمیفهمیم چه بلایی داره سرمون میاد...
@baycot
دايى منصور آدم عجيبى بود، بجاىِ صدا كردن اسمت با يه لقب خاص صدات ميكرد كه اتفاقا عجيب هم ميچسبيد به دل.
شبا تا صبح با شعر،چايى و تنباكو بيدار ميموند و روزا تا لنگ ظهر ميخواييد. همينم شد كه بدون توجه به حرفه مكانيكى كه بلد بود شد نگهبان يه برج نيمه كاره تا بتونه هم شبارو با خيال راحت تو تنهايى بيدار بمونه هم انگِ بيكارِ مفت خور رو بهش نزنن.
عاشقِ كسى يا چيزى هم كه ميشد شورِ ماجرا رو در مياورد. مثلا تموم زندگيش يه رنگ بود، طوسى، از جزئى ترين وسايلش گرفته تا كلى ترينش. بهشم چيزى ميگفتى سر اين شورىِ غير معمول بهت ميتوپيد:"شما چى ميفهمين واقعا عاشق بودن يعنى چى؟ اوجش فقط بلديد يه چيزى رو دوست داشته باشيد و توهم بزنيد عاشقيد"
خودشم منكر اين عجيبي نميشد و ميگفت معمولى بودن ترسش خيلى بيشتر از عجيب بودنه ميگفت بزرگترين ترسش از بچگى اين بوده كه مثل بقيه تعريفش از زندگى كردن فقط نفس كشيدن باشه و واقعا زندگى نكنه!
تا اينكه عاشق سيما شد، همه چى اولش خوب بود، دايى منصور رو ديگه نميشد يجا آروم نگه داشت؛ عجيب بود، عجيب تر شد. راه ميرفت و ميخنديد و شعر ميخوند.
تا اينكه يهو غيبش زد. كل شهر و بيمارستانا و كلانترى ها رو گشتيم ولى پيداش نكرديم؛ بعد از يه هفته ژوليده و خسته خودش برگشت خونه. تو جواب داد و سوال هاىِ بقيه هم فقط گفت: سيما رفت!
هيچكس نفهميد دقيقا چيشد يا چه اتفاقى افتاد بينشون اما از اون روز به بعد دايى منصور ذره ذره اما كاملا عوض شد.
بعد از يه مدت كتاب شعراشو ريخت دور، چايى رو با گل گاو زبون عوض كرد، شبا زود ميخواييد و صبح خروس خون پاميشد ميرفت مكانيكى آقاجون، رنگ يكدست طوسى اتاق و وسايلش رو با سبز، قرمز،زرد و آبى مخلوط كرد. آينه هاىِ اتاقشم جمع كرد گذاشت تو انبارى.
ازش كه پرسيدم چرا؟
گفت: ميدونى دايى، سيما عجيب نبود، يه زنِ معمولىِ عاقل بود. ما بقولِ شما عجيباىِ ديوونه تو دنيا خيلى كميم، اصلا همينم هست كه عجيبمون ميكنه و ادماىِ معمولى رو ميترسونه. سيما ترسيد و رفت. نميخوام ديگه كسى رو بترسونم، آينه هاىِ تو اتاقم روهم بخاطر همين جمع كردم، نميخوام خودم رو هم بترسونم از تصويريه مردِ معمولى تو آينه. چيزى كه از بچگى ترسشو داشتم.
دايى منصور ميگفت معمولى شده اما فقط وانمود ميكرد، ماهيت واقعى آدما هيچ وقت تغير نميكنه.
وانمود كرد تا كسى رو نترسونه و تو آينه هم نگاه نكرد تا اينكه يروز چله زمستون ديوونگيش بى طاقت شد و به سرش زد با رفيقش بره شمال ماهيگيرى.
رفيقش ميگفت تو قايق وقتى انعكاسِ عكس خودشو تو آب ديد چند لحظه با بهت به خودش خيره شد و هى ميگفت اين من نيستم. و انگار كه ترسيده باشه هول كرد پريد تو آب.
هنوزم تو آبه.
چند ساله كه تو آبه.
بقيه ميگن غرق شده اما من ميگم غرق شدن براى آدماىِ معموليه، دايى منصور فقط داره دنبال خودش ميگرده.
#محیا_زند
@baycot
یکی از مشکلاتی که اکثر دخترهای ایرانی گرفتارشن «سندروم دختر خوب» هست که تعریفش به طور کلی ذهنیتیه که زن داره که تلاش کنه که همیشه خوب، شایسته و پاکدامن به نظر برسه. اگه دقت کنین توی متولدهای دهه هشتاد و نود این مشکل کمتر شده. حالا چرا این بده؟
تو یه تحقیق دانشگاه استانفورد، مطلوبترین صفات برای توصیف یک زن اینها بودن: دلسوز، گرم، شاد، دارای صدای آرام و ملایم و وفادار. از نظر شرکت کنندگان در این تحقیق، این خصوصیات «خوب» بودن رو برای زنان تعریف میکردن و اگر کسی این خصوصیات رو نداشت کمتر «خوب» بود.
واضحه که خوشرفتاری کردن و خواستن اینکه به شما گفته بشه خوب هستین ایرادی نداره، ولی اگه به خاطر رضایت دیگران مدام خودتون رو مجبور کنین که به طور خاصی رفتار کنین، به سلامت روانتون ضرر زدین.
دلایل این تمایل به «خوب» بودن دائمی هم تربیت خانوادگی و مذهبی در مدارس و اجتماعه که ترس از ناامید کردن دیگران، بردن آبروی خانواده، پس زده شدن،
ترس از اصرار به گرفتن حق اگر مجبور هستیم ادب رو زیر پا بذاریم، ناتوانی در نه گفتن به خواسته های دیگران و صدها چیز سمی رو توی روان ما نهادینه کردن و از اونجایی که تبعیض جنسیتی از نوزادی شروع میشه، این توقعات از دخترها از همون بچگی هست که به قول بزرگترها درست رفتار کنن.
حالا ضرر سندروم دختر خوب توی رابطه چیه؟ کسی که دچار این سندرومه به طور دائمی انتخابها، کلمات و اعمال خودش رو چک نکنه و اگه تو اون چهارچوب سمی معیارها نباشه، از خودش ناامید میشه، برای همین خیلی سخته که خودش باشه و رشد کنه، مخصوصا توی رابطه.
سندروم دختر خوب باعث میشه که زن نخواد از نظر جنسی برچسب «بد» و بیحیا و دریده و باتجربه و… بخوره پس هیچوقت سعی نمیکنه تمایلات جنسیش رو بشناسه و کشف کنه چون دائما در حال قضاوت خودشه.
به علاوه وقتی شما سندروم دختر خوب دارین، چیزهایی که قلبا تو یه رابطه میخواین رو از شرم یا از ترس پس خوردن به زبون نمیارین و در نتیجه توی رابطه همش در حال فداکاری یک طرفه و قربانی کردن خواسته های خودتون برای پارتنرتون هستین. نتیجه چیه؟ یه روز خسته میشین.
این همون مشکلیه که تو روابط بعد از چندین سال و با وجود بچههای بزرگ، باعث میشه خانوم یه روز از خواب بیدار شه و به خودش فکر کنه که دیگه نمیتونه اینجوری ادامه بده و از خوب بودن خسته شده. قبل از اینکه به اونجا برسین، چک کنین و ببینین اگه این خصوصیات رو دارین، تا دیر نشده کمک بگیرین:
-اگه همیشه مواظب حرف زدن یا رفتارتون هستین که کسی از دستتون عصبانی نشه و از عواقبش میترسین.
-اگه عصبانی نمیشین. به خودتون و بقیه میگین که ادم ارومی هستین ولی یه جا تو بچگی بهتون یاد دادن عصبانی شدن و خشم «خانمانه» نیست.
-از حق خودتون دفاع نمیکنین چون میترسین کسی رو ناراحت کنین.
-همیشه در حال کمک کردن به دیگران هستین چون بهتون یاد داده شده این بهترین راه برای اینه که بقیه دوستون داشته باشن.
-توی بچگی همیشه بهتون گفته شده که دختر خوبی هستین و براش تشویق میشدین، پس الان هم فکر میکنین برای اینکه دوستون داشته باشن باید خوب باشین
-وقتی میخواین به درخواستی جواب رد بدین، به جای نه گفتن شروع میکنین به توضیح دادن دلایلتون در حالی که خیلی وقتها یک نه کافیه.
من چند تا جای مختلف از این سندروم خوندم اما اگه دوست داشتین این رو ببینین:
https://www.marriage.com/advice/relationship/good-girl-syndrome/
@baycot
Hold me, love me, touch me, honey
بغلم کن، دوسم داشته باش، لمسم کن عزیزم
Be the first who ever did...
اولین کسی باش که اینکارو میکنه...
@baycot
چه آرزوی دل انگیزی ست!
نوشتن افسانه ای عاشقانه
بر پوست تنت
و خواندن آن برای تو …
چه آرزوی شورانگیزی ست!
تملّک قیمتی ترین کتاب خطی جهان
ورق زدنش،
دست به آن کشیدن،
و همین نوازش ساده
که زیر نگاهم لبخند بزنی …
چه افسانه قشنگی
به تنت می نویسم
بانوی من !
چه قشنگ به تنت افسانه می خوانم.
@baycot🪐
#عباس_معروفی
برای هر کسی،
یه اسم توی زندگیش هست که
تا ابد هر جایی اونو بشنوه ،
ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت!
یا از روی ذوق...
یا از روی حسرت...
یا از روی نفرت...
@baycot
از من نپرس چه خبر؟
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرینترین خبرم هستی
و گنجینههای دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رؤیای سپیده دم و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج و آوای باران را به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کردهای و شکل زمان را ترسیم میکنی
و روزم را با تار و پود عشق میبافی
از من نپرس که چه خبر؟
@baycot 🪐
#سعاد_الصباح
تعهد خیلی مهمه
اینکه به حرفایی که زدی متعهد باشی
به چیزایی که انتخاب کردی
تعهد به آدمایی که تو زندگیتن
اینکه هرچقدر هم مسیرت سخت باشه
پای قولهایی که دادی وایستی
تعهده که عیار آدما رو مشخص میکنه
و چقدر زیبا و با اصالتن آدمای متعهد...
@baycot
من هرگز در زندگی بهاندازهٔ الان که خودم را
به تمامی به تو سپردهام، احساسِ امنیت نکردهام...
از میان
نامههای عاشقانه #آلبر_کامو به "ماریا کاسارس"
@baycot 🪐
چقدر خوب، که هستی
چه خوب که هوای مرا داری
و چه خوب تر که دوستت دارم
همیشه باش؛
من نیاز دارم کسی شبیه به تو را دوست داشته باشم
من نیاز دارم کسی شبیه به تو دوستم داشته باشد...
و اینجا فقط تویی که شبیه به تویی،
فقط تویی که شبیه به تو میخندی و
فقط تویی که شبیه به تو حرف میزنی...
@baycot 🪐
#نرگس_صرافیان_طوفان
نیاز داریم به یک نفر که بپرسد "بهتری؟"
و بیتعارف بگوییم "نه! راستش اصلا خوب نیستم..."
نیاز داریم به کسی که از بد بودن حال ما، به نبودن پناه نبرد، که بشود بگویی خوب نیستم و او بماند و بسازد و با حرفهایش، امید و انگیزه و لبخند بیاورد. که برایش خودت باشی و برای نگه داشتن و ماندنش نقابِ "من خوبم و همه چیز رو به راه است" نزنی...
@baycot
#نرگس_صرافیان_طوفان
تو همان "هیچی" من هستی،
که هرگاه کسی میگوید
به چه فکر میکنی؟
میگویم "هیچی"
@baycot 🪐
نمیدانم اگر موسیقی و چای و قهوه را نداشتم
اگر با نور و با گیاه و با کتاب حالم خوب نمیشد
اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم...
برای دلخوشی در خالیترین حالات ممکن جهانم، به کدامین اتفاق چنگ میزدم و کدامین طعم و تصویر را بهانه میکردم و کدامین دلخوشی کوچک را در آغوش میکشیدم، تا به خودم بقبولانم زندگی هنوز هم زیباست...
@baycot
عمیقاً دلم میخواد یه مدت
در قبال هیچی مسئولیت نداشته باشم
هیچی به من مربوط نباشه...
@baycot
حواست به حالِ بهار هست؟
نه باران میخواهد...
نه موسيقی و شعر...
ذاتش انگيزهی دلدادن است...
حواست به ساعتِ روی ديوار هست؟
اين روزها برای حرفهای عاشقانه
زود هم که بجنبی...
باز دير میشود...!
@baycot 🪐
#شیما_سبحانی
چیزی که باعث غرق شدنت میشه افتادن توی آب نیست
موندن زیر آب و بالا نیومدنه...
مراقب باشیم تو اشتباهات خودمون نمونیم...
@baycot