از آنِ من نیستی
اما دوستت دارم
هنوز دوستت دارم
و دلتنگیات مرا میکشد...
@baycot 🕊️
#محمود_درويش
یه دیالوگی بود میگفت که:
«چون اهمیتی نمیدم؛ معنیش این نیست که نمیفهمم!»
خواستم بگم خیلیامون دقیقا همین شکلی هستیم،یعنی به خیلی از چیزا اهمیتی نمیدیم، و همه فکر میکنن ما نمیفهمیم ولی واقعیت اینه که ما فقط یاد گرفتیم که هر چیزی به قیمت از بین رفتن آرامشمون باشه، زیاده گرونه
اهمیت ندادنِ ما از نفهمیدن نیست
از نخواستنه...
میمحاقاف
@baycot
باید بپذیری رفتن همه از زندگیت رو.
باید بپذیری آدم ها تغییر میکنن و ممکنه یه روز یهو بی دلیل دوستت نداشته باشن.
باید بپذیری اشتباهاتی که کردی رو
باید بپذیری شکست خوردنای متعددت رو
باید بپذیری صورت و بدنتو همونجوری که هست...
باید بپذیری غم از دست دادن رو...
باید بپذیری اون روی سیاه زندگی رو. باید بپذیری حس افتضاح طرد شدن رو. باید بپذیری تمام حسای بد و اتفاقات بدی که برات افتاده رو
باید بپذیری و رها کنی و برای خودت و زندگیت ارزش قائل باشی.
باید خودتو دوست داشته باشی و رو به جلو حرکت کنی چون خدا اتفاقات زیبا و معجزات رو سر راه آدمای قوی، آدمایی که لیاقتشو دارن، قرار میده.
@baycot
آرزو میکنم
که خنده ات
تنها به عادت مرسوم "عکس گرفتن"
نبوده باشد...!
و تو خندیده باشی در آن لحظه
از ته دل...
چرا که خنده ی تو
جهان را زیبا میکند...
@baycot 🕊️
#یغما_گلرویی
اگه بهت اینارو یاد ندادن به جاش کتاب بخون:
■توی هر شرایطی میخوای ارزش خودتو حفظ کنی!؟
-کتاب "مرلین مونر"رو بخون.
■اگه تو بچگیت آسیب دیدی ولی میخوای الان زندگی خوبی داشته باشی
-کتاب "زندگی خود را دوباره بیافرینید" رو بخون.
■اگه میخوای عادت های بدت رو با عادت های خوب جایگزین کنی:
-کتاب"خرده عادت ها" رو بخون.
■اگه میخوای هدفت رو توی زندگی پیدا کنی:
-کتاب"نیمه شب" رو بخون.
■اگه میخوای تو هر شرایطی با هر جنسیتی موفق بشی:
-کتاب"شه مات ملکه" رو بخون!
#معرفی_کتاب
@baycot
من هر شب خوابتو میبینم ، خواب میبینم کنارمی ، میبینم که دیگه دور نیستیم جلوی هم ایستادیم و زل زدیم به هم و از شدت هیجان نمیتونیم حرفی بزنیم میبنیم که دستات لای موهامه ، هم دیگه رو بغل کردیم
من هرشب با رویای داشتن تو میخوابم
@baycot 🕊️
یکی از نشانه های آدمی که به بلوغ روانی رسیده اینه که به راحتی عاشق نمیشه.
چون معتقده یک آدم ممکنه از دور خوب بنظر بیاد اما الزاما قرار نیست هر آدم خوبی با من رابطه مناسب و خوبی پیدا کنه...
@baycot
دلم در دست او گیر است
خودم از دست او دلگیر
عَجب دنیای بیرحمی!
دلم گیر است و دلگیرم...
@baycot
#حسین_منزوی
اگه کسی رو دوست دارین نذارین با ناراحتی بخوابه
باهاش حرف بزنین؛
مطمئن شین بدونه حداقل برای یه نفر مهمه…
@baycot
روئیدی در قلبِ من بسانِ گلِ کوچکی
که کنار دیوار میروید
همینقدر ناخواسته، عاشقت شدم ...
@baycot 🕊️
#غاده_السمان
در سَرَم نیست
بجز حال و هوایِ تو
و عشق
شادم از اینکه
همه حال و هوایم تو شدی...
@baycot 🕊️
#علیرضا_آذر
یه بحث در روانشناسی هست به نام خلأ عاطفی یا احساسی، به مواقعی میگن که فرد نه خوشحال است نه ناراحت!
نه امید داره نه انتظار!
نه به دنبال پاسخی برای این حالتش است نه هیچی!
نه چیزی خوشحالش میکنه نه برعکس!
خیلیامون دقیقا تو همین وضعیت هستیم...
@baycot
°
وقتی گفتم دوستت دارم
میدانستم زبان تازهای اختراع كردهام
برای مردم شهری كه خواندن نمیدانند.
میدانستم شعرم را در سالنی خالی از تماشاگر
میخوانم.
و شراب تعارف میكنم
به كسانی كه لذت مستی را
در نمیيابند...
@baycot 🕊️
#نزار_قبانی
فاصلهها هرگز
مانعی برای دوست داشتن
برای عشق نیستند.
درست؛ اما
اگر من اینجا گریه کنم
آیا در دوردستها
گونههای تو خیس خواهد شد؟!
@baycot 🕊️
#جمال_ثریا
من تا پارسال یک تراپیست قشنگ داشتم که هر سهشنبه باهاش حرف میزدم. قدیمها فکر میکردم داشتنِ تراپیست یک قدم مانده به دیوانه بودن است. بعد گوشی دستم آمد که چون خط تولید آدمیزاد فاقد کنترل کیفی است، وجود نقصفنی ماجرایی کاملا طبیعی است. حالا اگر توی رزومهی آدم جنگ و خاورمیانه و شلنگآباد را هم اضافه کنی، نداشتن تراپیست خودِ دیوانگیست. چند سال پیش زنگ زدم به مریم و گفتم که من اندوهگینم و کمک میخواهم. مریم هم وصلم کرد به این تراپیستِ قشنگ. سهشنبهها خوش میگذشت. با اسکایپ زنگ میزدم بهش و با توسل به تمامی خاندان نبوت جهت قطع نشدن اینترنت، یک ساعت برایش حرف میزدم. آدم برای ادامه دادن باید حرف بزند. هر لوانتوری یک اگزوز لازم دارد جهت ریپ نزدن.
از اندوههای لوکسم حرف زدم. اینکه آمدنم بهر چیست؟ اینکه لیلایم کجاست؟ اینکه آیا راه سعادتمندی از این ور است یا از آن ور است؟ علم بهتر است یا ثروت؟ پارسال به تراپیستم گفتم چند ماه استراحت کنیم و دوباره از سر بگیریم. گفت باشد و خداحافظی کردیم و خلاص. بعد خوردیم به ماجراهای اخیر و لجنزاری که ته ندارد. تروما پشت تروما. تروماهایی که دیگر شخصی نیستند و جمعیاند. الان دقیقا نمیدانم باید چه کار کنم؟ ور رفتن با اندوه شخصی خیلی آسان است. اما اگر اندوه جمعی شد باید به کی پناه ببرم؟ تراپیست قشنگم؟ نمیشود که. فکر کنم الان دیگر وقتش باشد که از یک کهکشان دیگر تراپیست پیدا کنم.
اصلا قرار به این نبود. هجده سال پیش که محمود شد رییس جمهور، اظهر من الشمس بود که این مرد آغاز یک درامای جدید است. من هم دیگر حوصله دراما نداشتم. کل دار و ندارم را -که البته بیشتر ندار بود- ریختم توی دو تا چمدان و مهاجرت کردم. ما را به خیر و شما را به سلامت. با خودم گفتم هزینهاش را میدهم. خودم را از نعمت پدر و مادر و برادر و دوست و فامیل و درکه و لواشک و کباب بناب محروم میکنم. در عوض به آسمان آبی نگاه میکنم و خودم تصمیم میگیرم با شام، شربت شفتالو بخورم یا عرق سگی یا آب. بیدغدغه. نه دلار مهم است و نه قیمت گوجه. سالی یک بار هم میآیم ایران و بوس و لیس و دیدار جهت رفع دلتنگی و تعریف خاطرات فرنگ. برنامهی اولیه این بود. میدانستم که اندوه فردی گریبانم را میگیرد. و گرفت. اما کنار آمدن با اندوه فردی کاری ندارد. من فرار کردم تا گرفتار اندوه جمعی نشوم. که البته کور خواندم. اندوه جمعی تا نپتون هم که بروم با من خواهد آمد.
نگران تراپیستم هستم. حدس میزنم او هم افتاده توی قابلمهی این اندوه جمعی. هیچ کاری هم از دستم برنمیآید. فقط میتوانم نگران باشم. بابت این نگرانی هم قرار نیست بهم مدال انساندوستی بدهند. فوقش یک مدال حلبی، نشان وطندوستی بزنند روی سینهام. که وطندوستی فضیلت درجهی یک محسوب نمیشود. آدم اگر آدم باشد دلش برای همه میسوزد. من هیچ وقت دلم برای سنگالیها و چچنیها و هائیتیایها و بقیهی ایها نسوخته است. با اینکه همه جا تعفن وجود دارد. اما من فقط الان نگران تراپیستم هستم. نگران اندوه جمعی خودمان. من مصداق مسلم اینم که هم کتک خوردم، هم پیاز خوردم و هم پول را دادم.
چند ماه بعد از اینکه هواپیما را زدند، یاسمن توی وبلاگش مرثیهای نوشت و تهش گفت: «از نظر من اینکه ما به اصلاح وضعیت سیاسیمان امیدوار باشیم یا نباشیم اهمیت خاصی ندارد. برای من مهم نیست که عاقبت سیاسی کشورم یا امریکا چه میشود. برای من داستانهایمان مهم است. خاطراتمان و چیزهایی که حس میکردیم و دیگر نمیکنیم. برای من مهم است که کسی بیاید و آگاهانه از کرختی بعد از آبان بگوید و ناامیدی را پس بزند. از روزمره بگوید و روزمره را به رسمیت بشناسد». درست است. چیزهایی هستند که دیگر حسشان نمیکنیم. داستانهای روزمرهمان دیگر وجود ندارند. در واقع آدمهایی هستیم که زیر آفتابیم اما سایه نداریم.
به هر حال. من نگران تراپیستم هستم. نگران اندوه جمعیمان. توی دلم هم فحش میدهم به روزگار که زد زیر قولش و وطن و تمام مشکلاتش را مثل بنفشهها چید گذاشت توی چمدانم. کنار همهی دار و ندارم. با این اندوه جمعی چه کنیم تراپیست عزیزم؟
#فهیم_عطار
@baycot
یه چیزایی رو وقتی که بفهمی
تموم زندگیت رو به غروبه
نمیدونی ندونستن یه وقتایی چقد خوبه!
@baycot
زندگی تو این دنیا وحشتناکه و وحشتناکتر از اون اینه که کسی رو به وجود بیاریم و فکر کنیم که اون خوشبختتر از ما میشه.
@baycot
چطوری؟
این روزا اصلاً لبخند به لبم نمیاد،حتی گریهم هم نمیاد، فقط بیحسم، سینهم احساس سنگینی میکنه، ذهنم با هر چی حس منفیه اشغال شده.
و تنها چیزی که بهش نیاز دارم یه وقفهس، میخوام به یه جای دور فرار کنم و تا زمانی که حالم بهتر نشده برنگردم.
@baycot