ارتباط با ادمین : @stvn_admin تبلیغ خصوصی: @bartarinhaa_ads 🎈تعرفه تبلیغات https://telegram.me/joinchat/AAAAAEHAwPm2u_QOqaK-Ig ✨✨✨✨✨
با صدای بی صدا
مثِ یک کوه، بلند… مثِ یک خواب، کوتاه…
یه مرد بود؛ یه مرد…
با دستای فقیر… با چشمای محروم… با پاهای خسته…
یه مـرد بود؛ یه مــرد…
شب؛ با تابوتِ سیاه… نشست توی چشماش…
خاموش شد ستاره؛ افتاد روی خاک
سایه اش هم نمی موند؛ هرگز پشتِ سرش!
غمگین بود و خسته… تنهای تنها…
با لب های تشنه؛ به عکسِ یه چشمه نرسید، تا ببینه…
قطره، قطــره… قطـره ی آب… قطــره ی آب…
در شبِ بی تپش…
این طرف، اون طرف؛می افتاد تا بشنفه
صدا… صدا… صـدای پا… صــدای پـا...
🥀 @Bartarinha
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
چرا پنهان کنم؟...عشق است و پیداست
درین آشفته اندوه نگاهم
تو را می خواهم- ای چشم فسونبار!-
که می سوزی نهان از دیرگاهم
چه می خواهی ازین خاموشی سرد؟
زبان بگشا که می لرزد امیدم!
نگاه بی قرارم بر لب توست
که می بخشی به شادی ها نویدم!
دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز!
به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز ای سکوت آشناسوز!
💔 @Bartarinha
ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو
گر چه به شعله میکشی قلب مرا به عشوه ات
بر دو جهان نمیدهم یک سر تار موی تو
مستی هر نگاه تو به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود یک نفس آرزوی تو
در قفس خیال تو تکیه زنم به انتظار
تا که تو بشکنی قفس پر بکشم به سوی #تو
💓 @Bartarinha
دنیا پست تر از آن است که به خاطر داشتنش
حاضر باشم غم نداشتنت را نداشته باشم
🥀 @bartarinha
عاشقان مستند ما دیوانه ایم / عارفان شمعند و ما پروانه ایم
Читать полностью…شکست عهد مودت #نگار_دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
به خاک پای عزیزان که از محبت دوست
دل از محبت دنیا و آخرت کندم
تطاولی که #تو کردی به دوستی با من
من آن به دشمن خون خوار خویش نپسندم
اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی
#هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم
بیار ساقی سرمست جام باده عشق
بده به رغم مناصح که میدهد پندم
من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا
پدر بگوی که من بیحساب فرزندم
به خاک پای #تو سوگند و جان زنده دلان
که من به پای #تو در مردن آرزومندم
بیا بیا صنما کز سر پریشانی
نماند جز سر زلف #تو هیچ پابندم
به خنده گفت که سعدی از این سخن بگریز
کجا روم که به زندان عشق دربندم ❤️
باورت نمی شود
آن شب از غرور بی بهانه ات
در طنین آن سکوت جاودانه ات
چلچراغ آسمانان شکست و تیرگی درون من شکفت...
باورت نمی شود که من هنوز
از دریغ کهنه نگاه آشنای #تو
تا حقارت غریب این نگاه سرد
از سقوط ناگهانی از بلوغ عاشقانه کلام تو
تا رکود این سکوت تلخ
پرسه می زنم!
باورت نمی شود...
پیکر خروش من
از تب سپید آفتاب، تا سیاهی کنایه سوخت!
اینک اما
باورت نمی شود که من
وارها ده در میان حیرت کنون
مانده با کور سویی از فانوس خاطرات دور
در سیاهی شب جدائیت
تکه های چلچراغ را
از درون کوچه های قهر #تو.... فاش می کنم!
من ستاره های اشتیاق را
تا وصال نبض چلچراغ
تا همیشه مهتاب می کنم!
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود
#نرود!!!
بیا تا سنگی نیندازیم در راه پیوند دو روح که یکدیگر را به حقیقت دوست میدارند!!!
💕 @Bartarinha
آسمان ابریست… از آفاقِ چشمانم بپرس
ابر بارانیست؛ از اشک چو بارانم بپرس!
تخته دل در کف امواج غم؛ خواهد شکست
نکته را از سینه سرشار طوفانم بپرس…
در همه لوح ضمیرم؛ هیچ نقشی جز تو نیست
آنچه را میگویم؛ از آیینه جانم بپرس…
آتش عشقت؛ به خاکستر بدل کرد آخرم!
گر نداری باور، از دنیای ویرانم بپرس…
نبودی و نشنیدی؛ دلم به گریه نشسته… میان خاطره هایت…
چه کرده ای که پس از تو، به هر کجا که تو بودی غمی نشسته به جایت؟!
کجای این شب هجران؛ کجای این همه راهی؟
که از دریچه چشمت؛ نمیرسم به نگاهی…
بگو که از غم عشقت؛ چگونه جان برهانم؟
چگونه این همه غم را؛ به هر طرف بکشانم
نه پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانم…
چگونه دست دلم را به #دست_تو برسانم؟
💕 @Bartarinha
مرا در دیست اندر دل که درمان نیستش یارا
من و دردت، چو تو درمان نمی خواهی دل ما را
منم امروز، و صحرایی و آب ناخوش از دیده
چو مجنون آب خوش هرگز ندادی وحش صحرا را
شبت خوش باد و خواب مستیت سلطان و من هم خوش
شبی گر چه نیاری یاد بیداران شبها را
ز عشق ار عاشقی میرد، گنه بر عشق ننهد کس
که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را
بمیرند و برون ندهند مشتاقان دم حسرت
کله ناگه مبادا کج شود آن سرو بالا را
به نومیدی به سر شد روزگار من که یک روزی
عنان گیری نکرد امید، هم عمر روان ما را
مزن لاف صبوری خسروا در عشق کاین صرصر
به رقص آرد چو نفخ صور، کوه پای بر جا را
بیا که #چشم_تو تا شرم و ناز دارد کس #نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی!
💕 @Bartarinha
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
💝 @Bartarinha
ای جان جان جانم، تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست، آنی و بیش از آنی
💖💖💖💖💖💖
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت اندوه چیست،
عشق کدام است، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم بر هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای #تو
💘 @Baetarinha
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند
بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند
می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می کند
"شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند
@Bartarinha
دلتنگی اتفاق عجیبیست،
گوئی که خواهی مرد؛
اما نمی میری...
#جمال_ثریا
#سکوت سرشاز ناگفته هاست
دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت #تو و من
.
.
#احمد_شاملو
🍃 @Bartarinha
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین #سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
#دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
#خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش
هزار سال میان جنگل ستاره ها، پی #تو گشته ام، ستاره ای نگفت کزین سرای بی کسی، کسی صدات میکند؟! هنوز دیر نیست، هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست. عزیز همزبان، #تو در کدام کهکشان نشسته ای...
#FH
💖 @BARTARINHA
هرگزم نقش #تو از لوح دل و جان نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
کشیده دست غریبی به کوچه پای مرا!
و بد کشانده به خاکم! نجیب خنده #تو...
@Bartarinha
به شکل پرواز پرنده است
عشق خواب یه آهوی رمنده است
من زائری تشنه زیر باران
عشق چشمه آبی اما کشنده است
من میمیرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است
من میمیرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است
تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصهها بسپار
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
من راهی شدم نگو که زوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده
#تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصهها بسپار
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده
💘 @Bartarinha
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
💓 @Bartarinha
نفس برآمد و کام از #تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمیآید
قد بلند تو را تا به بر نمیگیرم
درخت کام و مرادم به بر نمیآید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمیآید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقه زلفت به در نمیآید
💔 @Bartarinha