"گذرگاه دروت"
1902
ژان فرانسوا رافائلی
موزه هنرهای زیبا، ریمز.
از دهه 1890، رافائلی مشتاقانه مناظر شهری را درست در خیابان های پاریس نقاشی می کند. در اینجا او اسیر همه چیز است: "داستان" ترکیبی غیرمعمول، که در آن مقیاس مقیاس - شکل انسانی - در مرکز توجه قرار نمی گیرد. رقصی عجیب از مسیرهایی که توسط پیاده روها، دیوارها، عابران پیاده و کالسکه هایی که در حال انجام کار خود هستند به نگاه ها داده می شود. انواع ریتم ها - منظم بودن فانوس ها و درختان در بلوار، نماها به عرض دو پنجره کاملاً تنظیم شده، دهانه های پل بر روی رودخانه سن، و سپس نردبان چراغ افروز و گاری سبزی فروشان، دکل های دو قایقرانی سبک. کشتیها، در رقابت با منارههای نوتردام، چهارگوش کج هیچ ارتباطی با مردم ندارند. علاوه بر این، در همان زمان کسی عجله می کند، کسی ایستاده است تا خیره شود، و این همه پویایی و ایستایی روزمره با پویایی آب و هوا و ایستایی معماری مرتبط است و یکدیگر را پژواک می کنند، مانند آسمان شهر که در پنجره ها منعکس می شود و پیاده روهای مرطوب و یک سگ خالدار یا سیاه، یا حتی چندین سگ به طور همزمان، مطمئناً در این نزدیکی می دوند. در یک کلام شهر یک طبیعت زنده است. و این شهر زنده شخصیت خاص خود را دارد.
🪬Artist
Francishek Starovysky
فرانسیشک استارویسکی (1930-2009)
...
گرافیک، نقاش، طراح پوستر لهستانی. جادوگر و استاد عرفان.
...
🪬Artist
"تمام نظراتی که گفته می شود من رویاها را ترسیم می کنم از روزنامه نگاران می آید. در زندگی ام، شاید در اوایل جوانی ام سعی کرده ام یک رویا، تکه ای از یک رویا را نقاشی کنم. اما هرگز از رویاها استفاده نمی کنم. شاید به مناسبت هایی گفته ام که همه چیز وجه مشترک با سوررئالیست ها این روش یکتا خلاقیت است. من هرگز تعجب نمی کنم که چرا پرنده ای را نقاشی می کنم که روی شانه کسی نشسته است، این می تواند خود به خود اتفاق بیفتد، درست مانند یک رویا. خلقت من آسان است. اگر مناسب است، این هیچ معنایی ندارد." - Zdzisław Beksiński
مجموعه ای از نقاشی ها و عکس های استاد لهستانی
Zdzisław Beksiński (RIP).
🪬Artist
"بانوی با دستکش سیاه"
1908
کیز ون دونگن
موزه هنرهای زیبای دولتی پوشکین.
به طور رسمی، آثار هنرمند هلندی Kees van Dongen به عنوان فوویسم طبقه بندی می شود. در همان زمان، از سال 1908، او عضو انجمن هنری "پل" بود که توسط اکسپرسیونیست های آلمانی سازماندهی شده بود. وجه اشتراک این دو حرکت هنری، تمایل به سرلوحه قرار دادن رنگ بود، اما از نظر تأثیری که بر بیننده می گذارد، مسیرهای آنها از هم جدا می شود.
جایی که همکاران آلمانی به ناچار ابرها را جمع میکنند و تنش در هوای برقآلود آویزان است، ون دونگن زنان را با ژست بیخیالی و سبکی غیرقابل تحمل کار می کرد. به هر حال، این هنرمند تا حدی موفقیت خود را مدیون زنان است: او آنها را دوست داشت، آنها او را دوست داشتند و هنگامی که یک هلندی ناشناس وارد پاریس شد، طبق برخی گزارش ها حتی به او غذا می دادند.
🪬Artist
"موسیقی در نت ها نیست، بلکه در سکوت بین آنهاست"
عنوان این بررسی نقل قولی از موتزارت است. اگر این گزاره زیباییشناختی را بپذیریم، شاید بتوانیم آلبومی را در آغوش بگیریم که به طرز متناقضی ما را دعوت میکند تا نه در نتها، بلکه در سکوت بین آنها تأمل کنیم. Structures from Silence پر از سکوت بین نت ها است. گویی ناتمام است و از شنونده می خواهد که نقش آهنگساز را بر عهده بگیرد و نت های بیشتری به این اثر هنری به ظاهر ناتمام اضافه کند. اما لحظه ای که می خواهید بفهمید چه چیزی از دست رفته است، متوجه می شوید که شما را فریب داده است! ناتمام نیست سکوت کم نیست سکوت عنصر اصلی شاهکار استور روچ است. انگار نت ها دور خلأ می رقصند و سکوت جوهره دنیاست. من همیشه آن را به عنوان رقص دانه های برف زیر یک چراغ خیابان تصور می کردم، برخی از آنها بالا می روند، برخی در حال سقوط هستند، اما همه در تاریکی شناور هستند. و برای یک بار هم که شده، به دلیل برداشت منحصر به فرد روچ از سکوت، این تاریکی سرد نیست، بلکه گرم و دعوت کننده است. یک مقاله متافیزیکی شاعرانه در مورد خلاء در یک محیط موسیقی. رقص تمام اتم های جهان در یک والس کیهانی.
Reflections in Suspension یک شروع عالی است. به آرامی شروع می شود، درست مانند اولین سقوط برف، و با هر ثانیه هیجان انگیز می شود. با یک ریتم کنجکاو از نت های خجالتی و در عین حال زیبا شروع می شود. از میان این ستارههای مجزا، شکلهای صورت فلکی و برخی از سادهترین و در عین حال قویترین پیشرویهای وتر، دقایق احساسی را به وجود میآورند. نتهای خجالتی جاهطلبانهتر میشوند و از یک اوج شگفتانگیز، دقیقاً در ساعت 3:49 یک انفجار بیصدا غرش میکند. والس شروع می شود و اکنون تمام اتم های جهان در حال رقصیدن هستند! یک قطعه واقعاً باشکوه که هنوز هر بار که به آن گوش می دهم ذهنم را به خود مشغول می کند. وقتی مردم این موسیقی را برای خوابیدن مناسب میخوانند، تعجب میکنم که چگونه میتوانند بخوابند در حالی که این فورانهای موسیقی با آن پیشرویهای آکورد پرشور قوی اتفاق میافتد؟
دوست ساکت شاید مرموزترین دوست اینجا باشد. در اصل از دو بخش تشکیل شده است. این قسمت ها علیرغم اینکه بسیار متفاوت از یکدیگر هستند، به نرم ترین شکل ممکن در هم می آمیزند و به یکدیگر فکر می کنند. با یک پتوی گرم از صداهای محیطی شبیه جزر و مد دریا در یک شب آرام شروع می شود. پیشرفتهای آکورد ساده و در عین حال جادویی در آهنگ جریان دارد و شما را به حالت خلسه سوق میدهد. حدود ساعت 8:45 ستاره ها/دانه های برف/اتم ها بازمی گردند. نت های مجزا که بر گوش شما می تابد شما را به یاد اولین آهنگ می اندازد. آکوردها که اکنون بسیار ساده تر و ظریف تر هستند، به شما اجازه می دهند نفس بکشید و سکوت بین نت ها را احساس کنید. سپس بالاخره متوجه می شوید که منظور موتزارت از آن تعریف متناقض موسیقی چه بوده است. این مهم ترین و تعیین کننده ترین لحظه Structures From Silence است.
Structures From Silence
تراک تلاش می کند تا به ابدیت دست یابد. روچ با دور زدن دقیقه ۲۸در حالی که به سختی تغییر می کند، حرکتی جسورانه در اینجا انجام می دهد و رویکرد مینیمالیسم خود را به سطوح جدیدی سوق می دهد. حرکتی بسیار رادیکال و در عین حال کاملاً طبیعی و مناسب به نظر می رسد. بار دیگر تمرکز بر سکوت است، به خصوص سکوت بین آن آکوردهای ساده. انگار خوابی عمیق و بی رویا است که در آن گذر زمان را از دست می دهید. تکراری بودن آن بالاترین فضیلت آن است. شما را هیپنوتیزم می کند در حالی که به یک پرتگاه گرم زیبا نگاه می کنید.
سازههای استیو روچ یک اثر هنری ضروری است که موسیقی را به شیوهای فلسفی تعریف میکند تا بتوانیم گفتههای موتزارت را بعد از 300 سال یا بیشتر درک کنیم. این یک آهنگ عاشقانه بسیار پرشور برای سکوت است، کاری که روچ بهتر از جان کیج انجام داد.
مونک در سال 1902 با لینده ملاقات کرد و پس از آن دکتر یکی از حامیان اصلی این هنرمند در آلمان شد. او از نروژی خواست تا یک سری نقاشی برای تزئین مهد کودک خانه اش در لوبک ایجاد کند. لینده این مضمون را با توجه به ماهیت کودک تعریف کرد، به عبارت دیگر، بدون بوسیدن یا زوج های عاشق [...] بهتر است چیزی را با منظره انتخاب کنید. در "روز تابستان" مونک قایق هایی را به تصویر کشید که روی آب های آفتابی در امتداد ساحلی که دختران در آنجا جمع شده بودند، حرکت می کردند. این جشن جوانی و شادی با "رقص زندگی" مرتبط است که اوج انگیزه های عشق در "فریز زندگی" بود. زوج در آغوش کشیده در پیش زمینه بعداً ظاهر شدند.
بت از نظر مونک مشتری را راضی نکرد. لینده برای مدت کوتاهی آثار را در خانه آویزان کرد، اما بعداً آنها را پس داد. آرنه اگوم، زندگینامهنویس این هنرمند معتقد است که دکتر در تعبیر مونک، جوانی روشن و تقریباً تهاجمی را «به معنای بیداری جنسیت، بیش از حد وابسته به عشق شهوانی و نابهجای اتاق کودک» در نظر گرفت.
بعداً «روز تابستان» به همراه آثار دیگری از «فریزه لینده» در گالری لئونهارد بولد در برلین به نمایش گذاشته شد. در حدود سال 1911، مونک ترکیب را تغییر داد و یک جفت در سمت چپ و چند جزئیات کوچک دیگر اضافه کرد. این اضافات به طور کامل بوم را متحول کردند. فیگورهای در آغوش کشیده تنش عاطفی جدیدی در ترکیب بندی ایجاد کردند و این قطعه را بیشتر با نقوش سایر آثار این چرخه پیوند دادند. احساس اضطراب ناشی از این شخصیت ها نشان می دهد که مونک آنها را در سال های قبل از فروپاشی عصبی اضافه کرده است (در سال 1908 او در یک کلینیک روانپزشکی به سر می برد). سپس نقاشی های او با شدت روانی به وضوح احساس می شد.
این دو که یکدیگر را در آغوش گرفته اند، نه تنها یک موتیف ثابت از فریز زندگی است. حضور آنها همچنین موضوعات کلیدی دیگری را معرفی می کند - مرگ، اضطراب و حسادت. مونک این بوسه را به عنوان "لحظه ای مقدس" توصیف کرد که در آن عشاق "غرق آرزویی قوی تر از هر چیز دیگری […] لحظه ای که یک شخص همه چیز خود را می دهد" است. در آثار هنرمند، دوگانگی خود او در رابطه با عشق متجلی است: زیبا و مقدس است، اما در عین حال مستلزم نابودی «من» است.
مرد در «روز تابستان» کاملاً تسلیم آغوشها میشود، اما زن در حال حاضر از آغوشها بیرون میآید. او با چشمانی به شدت درشت به بیننده خیره می شود. مونک با یادآوری عشق اول (و نهایتاً ناخشنود) خود به میلی تاولوف ، نوشت: "من قدرت چشم هایی را یاد گرفتم که به اندازه یک کره زمین رشد می کنند، به من نزدیک می شوند و رشته های نامرئی منتشر می کنند که در خون من، قلب من نفوذ می کند." ممکن است در این اثر عمداً اشاره ای به ملی داشته باشد. چهره این زن بیانگر اضطراب شدید است که پس از پایان عاشقانه خود بازتاب احساسات خود هنرمند است. استفاده از بیان - و به ویژه ویژگیهای تنشآمیز و شبحآمیز - به عنوان وسیلهای برای انتقال آشفتگی درونی، عنصر کلیدی کار مونک بود که در نماد نمادین "جیغ" تجسم یافت. در "روز تابستان" این چهره زن است که منظره را به چیزی پیچیده تر و انسانی تبدیل می کند.
این نقاشی توسط دوست نزدیک، حامی و زندگینامه نویس او دکتر کرت گلیزر از این هنرمند خریداری شد. در سال 1931 او آن را به گالری ملی در برلین فروخت. شش سال بعد، رژیم ناسیونال سوسیالیستی در آلمان اصطلاح "هنر منحط" را معرفی کرد که شامل این منظر نیز می شد. هرمان گورینگ آن را خریداری کرد تا بتواند آثاری را با سلیقه خود بفروشد و بخرد. مالک جدید هارالد هورست هالورسن بود که در آن زمان تلاش می کرد آثار "منحط" مونک را از موزه های آلمان نجات دهد. او در سال 1939 "روز تابستان" را به حراج گذاشت که برنده آن توماس اولسن شد. این مرد دوست و همسایه مونک در نروژ بود. او در یافتن بسیاری از آثار این هنرمند که در آلمان رها شده بودند و یکی از مهمترین مجموعههای خصوصی آثارش را ایجاد کرد، نقش بسزایی داشت.
این نقاشی دیواری در غار Tomba della Fustigatione، یک گورستان ارتودسکی در شرق تارکینیا در لاتزیو، ایتالیا پیدا شد.
قدمت نقاشی دیواری به قرن چهارم قبل از میلاد برمیگردد و قدیمیترین شواهد اعمال BDSM است که تا زمان ما باقی مانده است.
🪬Artist
یکی از مشهورترین آثار اولیه لوسیان فروید، نوه روانکاو مشهور زیگموند فروید، که نوادگانش برای فرار از نازیسم مجبور به ترک آلمان در دهه 1930 شدند.
این یکی از هشت پرتره کاتلین گارمان، همسر اول این هنرمند است. ازدواج آنها کمتر از پنج سال به طول انجامید، اما پرتره های کاتلین توانستند تمام ویژگی های سبک اولیه فروید را جذب کنند، که قدمت آن به سنت "عینیت جدید" باز می گردد - یک جنبش هنری که با جزئیات دقیق مشخص می شود. در عین حال، ویژگی های صورت دختر تعمیم یافته و اغراق آمیز است که نتیجه اشتیاق هنرمند به هنر مصر باستان و همچنین پرتره های فیوم بود.
ترکیب بندی تصویر به شدت قاب شده است. دختری که در پس زمینه دیواری بژ به تصویر کشیده شده است، ناخودآگاه گردن بچه گربه را با دستش فشار می دهد، انگار که آن را خفه می کند. تمام جزئیات در تصویر با وضوح بسیار زیادی نقاشی شده است - از انعکاس در مردمک های دختر گرفته تا تک تک موهای سر او که توسط الکتریسیته ساکن بلند شده اند.
🪬Artist
برای من بی حوصلگی یک امر تجملی است.
فضای سورئال و صحنه های گاه آزاردهنده در عکس های عکاس دانمارکی کاسپر سجرسن.
یک استاد در زمینه زیبایی و مد داستان هایی را با هدف افشای ایده اصلی یک پروژه یا برند خلق می کند. او همچنین در تصاویرش برای «کسالت» تلاش می کند و شیفته «زیبایی شناسی خشونت» در فرم های بصری است، اگرچه خودش یک صلح طلب محض است.
من همیشه به دنبال راه هایی هستم تا نشان دهم که مد به خودی خود کمال نیست. در عوض، من به دنبال شکلی از بیان هستم که بیننده را وادار کند تا آن را به شیوه خود ببیند."
سایرسن همچنین نویسنده مجموعه عکس های معروف "ارگاسمیک" برای فیلم "Nymphomaniac" ساخته لارس فون تریر است. جای تعجب نیست که دانمارکی ها، با دیدگاه بسیار مشابهی در مورد هنر، به خوبی با هم کار کردند.
🪬Artist
تابلوی ون گوگ "کلبه ها" که در درنته کشیده شده است، یادآور آثار کلاسیک مکتب هلندی است. مانند سایر آثار نقاش که در "دوره دهقانان" ایجاد شده است، با رنگ تیره مشخص می شود: سایه های خاکستری، مایل به سبز، خاکستری مایل به قهوه ای. در اینجا، در هلند، در میان باتلاق های تاریک، زمین های بایر و جاده های گل آلود، رسیدن به امپرسیونیسم غیرممکن بود - جهتی که وینسنت در دوره های بعدی زندگی خلاق خود در آن کار کرد. این هنرمند در نامه هایی به برادرش تئو اغلب می گفت که نمی توان ماهیت امپرسیونیسم را از جایی مانند این درک کرد.
خانههایی که در نقاشی ون گوگ به نام «کلبهها» به تصویر کشیده شدهاند به عنوان مسکن کارگرانی که ذغال سنگ نارس را در درنت استخراج میکنند، در نظر گرفته شده است. پس از توقف استخراج، ساختمان ها از یک سرپناه موقت به یک پناهگاه دائمی تبدیل شدند. با وجود چشم انداز تاریک و سایه های تیره خاموش، این هنرمند موفق شد فضای آرامش و سکوت این مکان را به دور از شهرهای بزرگ منتقل کند. آسمان روشن بدون ابر، شبحهای خانهها و نبود آدمها در تابلوی «کلبهها» احساس تنهایی را ایجاد میکند، اما در زمان کشیدن بوم، این حس برای ون گوگ خوشایند بود. تقریباً پیوسته کار می کرد، صبح زود از خانه بیرون می رفت و عصر برمی گشت.
با وجود افزایش علاقه به زندگی دهقانان، ون گوگ در درنت نتوانست زبان مشترکی با مردم محلی پیدا کند. در آثار این دوره عملاً هیچ تصویری از روستاییان وجود ندارد: این هنرمند هیچ مدلی در میان آنها پیدا نکرد که آماده باشند برای او ژست بگیرند. بعداً، پس از نقل مکان به نوئنن، شهر برابانت، جایی که پدر ون گوگ در آن محل سکونت داشت، نقاش یک سری پرتره از ساکنان محلی کشید. وینسنت با عشق فراوان، مردم را در محل کار، در تعطیلات، در خانه به تصویر کشید. در اینجا دوره "دهقان" کار او، که در Drenthe آغاز شده بود، ادامه یافت.
مجله هنرمند
انتخاب برای سال 2021
مجله The Artist مجله پیشرو در جهان برای هنرمندان فعال در تمام سطوح مهارت است. خوانندگان می توانند طراحی و نقاشی را از سایر هنرمندان با تجربه از طریق دستورالعمل های دقیق و بازتولید گام به گام بیاموزند. این مجله طیف گسترده ای از فرصت های خلاقانه را به خوانندگان ارائه می دهد، مبانی آفرینش هنری را آموزش می دهد، تکنیک هایی را در تکنیک های مختلف نقاشی و طراحی ارائه می دهد.
🪬Artist
"سنت مارگارت انطاکیه"
دهه 1630
فرانسیسکو دو زورباران
گالری ملی لندن
یکی از چندین نقاشی مجموعه معمایی زورباران که شهدای مسیحی را به تصویر می کشد. مرموز در این بوم ها، اول از همه، هدف آنها. به طور اسمی قدیسان را به تصویر می کشند، اما در واقع ساکنان سویل جذاب با لباس های مدرن هستند. و اگرچه زورباران تمام عمر خود را برای صومعه ها کار کرد، قدیسان زن او برای تزئین دیوارهای کلیسا کاربرد چندانی ندارند.
🪬Artist
مشهورترین نقاشان امروز: 20 مورد برتر منطقی با استفاده از حقایق شغلی عینی
👤 موضوع هنر معاصر
🪬Artist
ظاهراً ون دونگن رویکرد خاصی به خانمهای جوان داشت: او به همان اندازه مایل بود برای افراد اجتماعی و خانمهای دمیموند - هنرمندان کاباره و ساکنان محلههای شاد ژست بگیرد. با توجه به وضعیت آرام قهرمان نقاشی "بانوی با دستکش سیاه" و لبه لباس که پاهای او را در جوراب ساق بلند نشان می دهد، ما در مورد زنی از دسته دوم صحبت می کنیم.
هنرمند او را از زاویه ای تا حدی غیرمعمول به تصویر می کشد: این شکل تقریباً کل بوم را اشغال می کند و حتی از آن فراتر می رود. هیچ تماس چشمی با مدل وجود ندارد. شاید ون دونگن احساسات خاصی نسبت به او داشت یا به سادگی شیفته او بود ، زیرا در هیچ تصویر دیگری اینقدر هوای کمی برای قهرمان باقی نمی گذارد. اغلب در آن زمان، دختران شاد و بی دغدغه برای او ژست می گرفتند و به نظر نمی رسید که "بانوی با دستکش سیاه" توجه دقیق هنرمند را جلب کند. شاید به همین دلیل است که او یک پالت رنگی نسبتاً محدود و سرد را برای او انتخاب کرد - تا با احساسات او مطابقت داشته باشد.
در تابستان 1908 (همان سالی که تصویر نقاشی شد)، بوم به روسیه برای نمایشگاه سالن رفت و پس از آن به مجموعه سرگئی الکساندرویچ پولیاکوف، حامی و بنیانگذار رسید. اکنون "بانوی با دستکش سیاه" در موزه پوشکین مسکو نگهداری می شود.
سورنتی: دیوید سورنتی - برادر کوچکتر ماریو - نیز یک عکاس محبوب و با استعداد بود.
سورنتی برای نسخه های مستقل کار می کرد: I-D، Interview، Ray Gun و دیگران. او علاقه زیادی به عکاسی از دوست دخترش جیمی کینگ، دوستان اسکیتبرد سوارش و پسران و دخترانی داشت که در خیابانهای نیویورک گرافیتی میکشیدند. Danucht (The New Shit) موفق شد یک برند ایجاد کند.
متأسفانه دیوید کم خونی داشت و نیاز به تزریق خون منظم . ماریو از درمان خود عکس گرفت و این تصاویر را در The Machine منتشر کرد. خیلی زود مصرف مواد مخدر بود که (شاید) منجر به مرگ او در 21 سالگی شد.
در سال 1997، پرزیدنت کلینتون به صنعت مد آمریکا متوسل شد و آنها را به رمانتیک کردن اعتیاد به هروئین متهم کرد. او در سخنرانی خود به مرگ دیوید به دلیل مصرف بیش از حد او اشاره کرد و به این ترتیب از هروئین شیک که در آن زمان توسط کورین دی، یورگن تلر و کیت ماس رایج شده بود، انتقاد کرد.
🪬Artist
Vasily Kandinsky
"من تمام رنگ هایم را در روح، جلوی چشمانم دیدم. خطوط وحشی و تقریباً دیوانه وار جلوی من ترسیم شد.»
پدیده عصبی که کاندینسکی تجربه کرد، سینستزیا (یا «ادراک پیوسته»، از واژه یونانی syn به معنای «پیوستن» و aisthesis به معنای «ادراک» نامیده میشود. این یک وضعیت نادر اما واقعی است که در آن یک حس، مانند شنوایی، همزمان حس دیگری مانند بینایی را تحریک می کند. افراد مبتلا به سینستزی ممکن است با شنیدن صدایی چیزی را حس کنند یا با خوردن غذای خاصی شکلی را ببینند. کاندینسکی با شنیدن موسیقی به معنای واقعی کلمه رنگ ها را می دید و وقتی نقاشی می کرد موسیقی می شنید.
🪬Artist
"روز تابستان، یا آغوش در ساحل"
1904
ادوارد مونک
مجموعه خصوصی.
بوم روشن و به یاد ماندنی "روز تابستان، یا در آغوش گرفتن در ساحل" از مجموعه "فریزه لیند" مظهر مطالعه مداوم روان انسان است که توسط مونک انجام شد. او با پیروی از ون گوگ و گوگن از رنگ های جسورانه و سبک سازی مشخص استفاده کرد و نقاشی منظره را به وسیله ای برای بیان یک حالت درونی تبدیل کرد. آثار او که طیف وسیعی از عواطف انسانی را در بر می گیرد - از عشق و زندگی گرفته تا ترس، اضطراب و مرگ - نه تنها بر معاصرانش، بلکه بر استادان بزرگ تا به امروز تأثیر بیاندازهای داشت.
"روز تابستان" به عنوان بخشی از دکوراسیون در خانه دکتر ماکس لینده، حامی مونک، و به عنوان ادامه ای از معروف "فریز زندگی" تصور شد. این چرخه را که این هنرمند یکی از مهمترین آثار خود میدانست، اینگونه توصیف میکند: «یک سری تصاویر تزیینی که در مجموع باید تصویری از زندگی بدهد. خط موجی از ساحل در آن می پیچد که دریای دائماً در حال حرکت را از هم جدا می کند. در زیر تاج درختان، زندگی با همه تنوع و شادی ها و غم هایش جریان دارد.
🪬Artist
"پیروزی در ژول"
1625
پیتر پل روبنس
لوور، پاریس.
این بوم برای مدت طولانی نام "سفر مری مدیچی به Pont de Se" را داشت (محل نبرد سال 1620 که ماریا مدیچی را به همراه پسرش لوئی سیزدهم هل داد) اما در سال 1920 به لطف آرشیو، مورخان نام اصلی (و با آن و محتوا) تصاویر را بازسازی کردند.
مرگ هانری چهارم مانع از آن نشد که نیروهای فرانسوی به آلمان بیایند تا یولیچ را همراه با سربازان هلندی بگیرند و به پروتستان ها بازگردانند. وارث واقعی تاج و تخت، ماری دی مدیچی، با یک روسری نظامی شیک (که در بالای آن ویکتوری یک تاج گل گل میگذارد) با باتوم مارشال - نمادی از قدرت عالی نظامی - در دست به تصویر کشیده شده است. در سمت راست در تصویر، فاما قابل مشاهده است که شکوه پیروزی بزرگ فرانسه را در سراسر جهان پخش می کند (نقش سربازان فرانسوی در نبرد کمی توسط روبنس تزئین شده است). در کنار ملکه سخاوت است، شیری که زیر پای او راه میرود (طبق آیکونولوژی توسط Cesare Ripa - ایتالیایی Cesare Ripa ) هم شجاعت و هم رحمت را نشان میدهد.
در پس زمینه تصویری پانوراما از تسلیم شدن ژولیر است.
🪬Artist
هنرمند استرالیایی نورمن آلفرد ویلیام لیندسی (1879-1969)، همچنین یک حکاک، مجسمهساز، نویسنده، منتقد هنری، رماننویس، کاریکاتوریست و بوکسور آماتور. لیندسی بهعنوان یکی از پرکارترین و محبوبترین هنرمندان استرالیایی نسل خود، بارها و بارها با آثارش جنجال برانگیخت که بسیاری از آنها منظره استرالیا را با عناصر بتپرستان اروتیک آمیختند و از نظر منتقدان او «ضد مسیحی، ضد اجتماعی» تلقی شد. و "منحط"
لیندسی علاوه بر فعالیتهای خلاقانهاش، بهخاطر دیدگاههای لاریکین (هولیگان روشنفکر) و فلسفه شخصی وحشیانهاش، و همچنین مبارزهاش با قبیله «واسریستها» که برای به اصطلاح «زندگی و اخلاق شایسته» نگهبانی میدادند، شهرت داشت. "
🪬Artist
شونگا ژانری از هنر سنتی ژاپنی است که به روابط جنسی اختصاص یافته است که در قرن 17 تا 19 وجود داشته است. کلمه "syunga" به معنای واقعی کلمه به "تصویر بهاری" ترجمه می شود، زیرا بهار فصل تولد زندگی جدید است، کلمه "بهار" نیز به معنای روابط جنسی بود.
هدف اصلی سیونگ تربیت جنسی است. ادبیات پزشکی جدی (ترجمه شده از چینی) توسط افراد غیر متخصص به راحتی قابل درک نبود، بنابراین تصاویر به راهنماها و مشاوران محبوب برای فعال کردن زندگی جنسی تبدیل شدند.
به syunga نیز معنای جادویی داده شد. سامورایی ها آنها را در زره نگه می داشتند و معتقد بودند که در جنگ از آنها محافظت می کنند (اگرچه توضیح منطقی تری وجود دارد - سامورایی ها به طور پیش پا افتاده بیشتر وقت خود را در سفرهای نظامی می گذرانند و تصاویر تنها سرگرمی آنها بود)
/channel/+k1PujSNPZl8xYWJk
نمیدانم بی حوصلگی بیان درستی است یا نه، اما دوست دارم در موقعیتی باشم که کاری برای انجام دادن وجود نداشته باشد. یادم میآید که به تعطیلات تابستانی دوران کودکیام نگاه میکردم، و اولین هفته همیشه بهشت مطلق بود، پس از آن هفتهها حوصلهام سر رفت. من کاملا تنها بودم. در این بی حوصلگی، شما خلق می کنید، فضایی برای خلاقیت دارید، از پنجره به آسمان نگاه می کنید، مثلاً ابری را که شبیه هواپیما است، مشاهده می کنید. برای من، بی حوصلگی در این عصر و عصری که ما آنقدر غرق اطلاعات هستیم و سرعت زندگی به سرعت تغییر می کند، یک امر تجملی است. از این نظر، وقتی واقعاً هیچ اتفاقی در ضربات من نمی افتد، دوست دارم.»
Читать полностью…بورسیه تحصیلی در آمریکا
بورسیه تحصیلی برای دانشجویان بین المللی که مایل به تحصیل در برنامه های کارشناسی در دانشگاه تولان هستند. شرایط: دانش زبان انگلیسی، عملکرد تحصیلی بالا.
مهلت: در اسرع وقت
پرداخت: بورس تحصیلی به طور کامل هزینه تحصیل را پوشش می دهد.
👇
https://admission.tulane.edu/tuition-aid/merit-scholarships
"کلبه ها"
نوامبر 1883
ونسان ون گوگ
موزه ونسان ون گوگ، آمستردام.
منظره ای با کلبه های دهقانی توسط این هنرمند در طول اقامت خود در Drenthe نقاشی شده است. ون گوگ به توصیه آنتون موو، دوست و مربی بزرگترش به اینجا نقل مکان کرد. زندگی دهقانان عادی چنان نقاش تازه کار را به خود جذب کرد که مدتی پس از نقل مکان، گفتار، منش و عادات او مطابق با شیوه زندگی روستاییان تغییر کرد. نقاشی های ون گوگ مربوط به آن دوره مزارع، خانه های دهقانان و افرادی را در حال کار نشان می دهد.
در استان درنت وینسنت عمر طولانی نداشت، فقط چند ماه. در اینجا، در منطقه ای تقریباً دست نخورده از تمدن، او به ویژه تحت تأثیر معماری قرار گرفت: کلبه های غم انگیز که بیش از حد خزه روی آن قرار داشتند، هنرمند را مجذوب خود می کردند. مناظر محلی، دشتهای نسبتاً غمانگیز و غیر مهماننواز، که توسط همه بادها وزیده شده بود، کاملاً با حال و هوای ون گوگ مطابقت داشت. در این دوره، او به طور خاص تنهایی خود و خصومت دنیای اطراف را احساس می کرد.
🪬Artist
زورباران برای همه شهدا ترکیبی را انتخاب کرد که هر از چند گاهی تکرار می شود. فیگورها کل فضای پرتره ها را اشغال می کنند، تقریباً همه آنها 2/3 به سمت بیننده چرخیده اند و - آنچه مهم است - همه بدون استثنا با بیشترین دقت لباس پوشیده شده اند. دوروتیا، آپولونیا و دیگران - فقط در شنل ها و لباس های مجلل، دختر حاکم مور کاسیلدا - در لباس های سلطنتی، اما سنت مارگارت - فقط در لباس شبان، اما بسیار هماهنگ و زیبا.
اما عجیب نیست؟ آیا تمرکز بر ظاهر به ضرر اعمال مستقیم مسیحی مقدسین پوچ نیست؟ از این گذشته ، زندگی آنها حاوی جزئیات زیادی است - زیبا ، البته خونین ، که تقاضای زیادی در هنر باروک وجود داشت. کاسیلدا موری برای اسیران مسیحی غذا میبرد و وقتی پدرش او را با نان در لباسش گرفت، میتوانست اعدام شود، اما نان تبدیل به گل رز شد. آپولونیای اسکندریه از پرستش خدایان بت پرست خودداری کرد، به همین دلیل ابتدا زبانش با انبر بیرون کشیده شد و سپس در آتش سوزانده شد. سنت مارگارت با صلیب خود شکم خود شیطان را که قبلاً او را بلعیده بود شکافت. زورباران همه این جزئیات روحی را تنها به صورت گذرا گزارش می کند - با گل رز در لبه کاسیلدا، با انبر در دست آپولونیا. اما خود باکره ها به هیچ وجه تصور قدیسان و حتی بیشتر از شهدا را نمی دهند - در هر صورت، نه به گونه ای که توسط قانون کلیسا نشان داده شده است.
مارگاریتا زورباران با لباسی زیبا در روح مردمی به تصویر کشیده شده است. یک کلاه حصیری با لبههای رو به بالا، چهرهای بریده بریده را با رژگونهای روشن نشان میدهد. ترکیب سفید، آبی و قرمز در لباس به یاد ماندنی است. کیف بوم دوزی شده مخصوصاً گویا به نظر می رسد (مانند روزهای ما هر از گاهی به عنوان عناصر سبک اسپانیایی مد می شوند).
در همین حال، بر خلاف کاسیلدا، که اندکی قبل از زورباران، در قرن پانزدهم زندگی می کرد، مارگاریتا نمی توانست معاصر نزدیک او باشد. او دختر یک کشیش بت پرست در انطاکیه در قرن سوم بود، قبل از اینکه انطاکیه بخشی از بیزانس شود و مسیحیت دین دولتی شود. مارگاریتا مخفیانه مسیحی شد. حاکم انطاکیه که جوانی و زیبایی او را تسخیر کرده بود، می خواست با مارگارت ازدواج کند. اما او نپذیرفت و توضیح داد که نمی تواند نامزد پادشاه زمینی شود، زیرا او قبلاً عروس پادشاه آسمانی بود. برای این کار مارگاریتا را به زندان انداختند و شیطان در حالی که به شکل اژدهای آتشین در آمده بود (او را در پس زمینه نقاشی زورباران می بینیم) برای ترساندن شهید به داخل پرواز کرد و حتی یک بار او را قورت داد. سپس صلیب در دستان مارگاریتا ناگهان شروع به رشد کرد و افزایش یافت تا اینکه شکم اژدها را شکافت.
زندگی مارگارت پر از عناصر افسانه ای-گوتیک و پیچش های دراماتیک است. اما آنها چیزی نیستند که زورباران را جذب می کنند. مانند تمام نقاشی های این مجموعه، علاقه اصلی آن چیزی کمتر از اجرای دقیق و زیبای لباس نیست. اکنون در محیط تحقیقاتی، این ایده ها به طور فزاینده ای شنیده می شود که محدود کردن کار زورباران به دیوارهای صومعه اشتباه است. شاید شهدای بی دلیل زیبایش صرفاً تبلیغی برای کسب و کار خانوادگی پارچه های گران قیمت بوده اند؟ در هر صورت چنین روایتی در فیلم باروک اسپانیایی توسط منتقد هنری والدمار یانوشچاک بیان شده است. و تئوفیل گوتیه نویسنده اعتراف کرد که قدیسان زورباران "عاشقانه ترین موجوداتی هستند که می توانید تصور کنید."