هنر بال می دهد و شما را به دور، بسیار دور می برد! کسی که از کثیفی، علاقههای کوچک خسته شده، عصبانی، یا توهین شده و خشمگین است، آرامش و رضایت را فقط در زیبایی میتواند بیابد...
آنتون چخوف
🪬Artist
شما نمی توانید غذا، رابطه جنسی و خطر را نادیده بگیرید.
آیا متوجه شده اید که مردم همیشه برای تماشای صحنه های تصادف توقف می کنند. در واقع ما نمی توانیم وضعیت خطر را نادیده بگیریم.
هر فردی بخش خاصی از مغز دارد که مسئول بقا است و می پرسد: «آیا می توانم این را بخورم؟ آیا می توانید با این رابطه جنسی داشته باشید؟ آیا این می تواند مرا بکشد؟"
👇
/channel/+k1PujSNPZl8xYWJk
واسیلی ماسیوتین (روسی، 1884-1955).
حکاکی روی چوب از مجموعه "شراب، قمار، زنان".
/channel/+k1PujSNPZl8xYWJk
«چوپان اجیر»: تمثیل روستایی یا تمثیل مسیحی
«من شبان نیکو هستم، شبان خوب جان خود را برای گوسفندان میگذارد، اما مزدور، نه چوپان که گوسفندان مال او نیستند، گرگ را میبیند و گوسفند را رها میکند و میدود. گرگ گوسفندها را غارت میکند و میراند و مزدور فرار مز کند، پس مثل مزدور و بیخیال به گوسفندان.» (یوحنا 10:11-13) اما مزدور هانت نمی دود، گوسفند را به سمت گرگ پرتاب نمی کند، او خود گرگی است که گوسفندان را نابود می کند، تسلیم شهوت و تنبلی می شود. لباس های دهقانی، فلاسک روی کمربند، بازوهای عضلانی قوی و موهای مجعد از غرایز بدوی و بی ادبی شخصیت صحبت می کنند.
همانطور که گوسفندان وارد سرزمینی ممنوعه برای آنها می شوند، چوپان نیز مرتکب گناه می شود و بی تشریفات و گستاخی به زن جوانی نزدیک می شود. او با انداختن دست خود به دور گردن او، یک پروانه مرده را به او نشان می دهد - نمادی از سبکی و بی دقتی. ژست زن نشان از همدستی او دارد، کمی به عقب خم شد و دستش را به مرد جوان نزدیک کرد. با این حال، چهره چوپان، درخشان و سرخرنگ، پوزخندی صریح به دوست پسر نشان میدهد. چوپان لباسی قرمز بلند و پهن پوشیده است که به جز پاهای برهنه اش که تقریباً در جویباری بیش از حد رشد کرده است، او را کاملاً می پوشاند. او یک پیراهن سفید گشاد روی آن پوشیده است و موهای قرمز روشن او در یک دستمال زرد به عقب کشیده شده است. روی دامان دختر بره ای می نشیند که با شال قرمز پوشیده شده است - نمادی از فداکاری و بی گناهی. در نزدیکی او یک سیب سبز گاز گرفته و چندین سیب پراکنده روی چمن - اشاره واضحی از سقوط است.
رنگ های روشن تابستانی، بیش از حد جسورانه برای نقاشی اواسط قرن نوزدهم، احساس غنا، بکر بودن را ایجاد می کند، تقریباً از نظر فیزیکی احساس یک روز گرم اوت را منتقل می کند. تمام جزئیات حومه شهر، گلها، چمنها، میوهها و حتی پشم گوسفند با دقت و طبیعتگرایی بیسابقه رنگآمیزی میشوند که از قانون اساسی پیش رافائلها پیروی میکنند - تا حد امکان به طبیعت و زیبایی طبیعی نزدیک باشند.
هانت در تابستان 1851 تابلوی "چوپان اجیر شده" را کشید، همزمان با خلق "اوفلیا" میلا. هنرمندان جوان به پایین رودخانه هاگزمیل سفر کردند تا مکان مناسبی را پیدا کنند. هانت به دنبال چمنزار بود و میلت به دنبال چشم انداز ساحلی. هانت این منظره را به طور کامل در طبیعت نقاشی می کرد و یازده ساعت در روز از ژوئن تا اکتبر کار می کرد. او در مکاتبات خود تمام مشکلاتی را که با مسیر زیبای آنها همراه بود به تفصیل شرح می دهد: مگس های بی پایان، گرما، تشنگی و دو غاز که مرتباً ترکیب را خراب می کنند. افراد همفکر در حال پیاده روی اغلب با ساکنان محلی ارتباط برقرار می کردند. بنابراین یکی از دختران، اما واتکینز، پذیرفت که الگوی نقاشی هانت باشد. پس از دریافت اجازه از مادرش، او با این هنرمند به لندن رفت، جایی که او او را در استودیوی خود نقاشی کرد. چه کسی برای این چهره مرد ژست گرفته است، اما محققان معتقدند که این یک نشیمن حرفه ای بوده است.
چوپان استخدام شده توسط ویلیام هانت: واکنش جامعه ویکتوریا
هنگامی که این نقاشی برای اولین بار در آکادمی سلطنتی هنر به نمایش گذاشته شد، با نقل قولی از شاه لیر همراه بود:
نخواب، چوپان، دنبال رویاهایت باش
گله های شما در چاودار هستند.
شاخ خود را به دهان خود بگذارید
و راه را به آنها نشان دهید.
با وجود پیام اخلاقی مستقیم و تصویر تقریباً انجیلی روی بوم، جامعه این تصویر را به شدت نامطلوب پذیرفت. مردم از چهره های سرخ قهرمانان داستان آزرده می شدند و از شور و شوق برافروخته می شدند و در چهره هایشان پیامی صریح جنسی را در پست ترین شکل آن می دیدند. منتقدان این تصویر را با افلیای میلت مقایسه کردند و از اشراف چینی و تضاد تند و ناخوشایند آن شگفت زده شدند.
در این لحظه بود که مقاله ای نجات بخش از جان راسکین منتشر شد که در آن روندهای جدید در هنر که در جهان بینی پیش رافائلیت ها منعکس شده بود ستایش می کرد. این امر به مردم درکی از اهمیت کار هانت می دهد.
خنده دار است که برخی از منتقدان این عکس را به عنوان یک درخواست "ضد الکل" در نظر گرفتند و چهره های برافروخته و خسته یک مرد و یک زن را با فراوانی آبجو و سیب توضیح دادند. اتفاقا مشروبات الکلی یکی از معضلات اصلی اجتماعی آن زمان بود.
"چوپان اجیر"
1851
ویلیام هولمن هانت
گالری هنر منچستر، استرتفورد.
«چوپان اجیر شده» تفسیر هنری ویلیام هانت از مَثَل انجیلی شبان خوب و کارگر مزدبگیر است. آشنا، در نگاه اول، صحنه شبانی با مطالعه دقیق تمام جزئیات به تصویر کشیده شده بر روی بوم، معنای عمیقی به خود می گیرد.
در مرکز ترکیب یک چوپان جوان و یک چوپان در حال استراحت بر روی علف های سرسبز نزدیک مزرعه گندم قرار دارند. هر دوی آنها از حمله گوسفندان به گندمزار و خراب کردن محصولات کشاورز که به وضوح متعلق به آنجا نیست غافل هستند. در پشت، در سمت چپ قهرمانان، گوسفندان بی نظم پراکنده شده اند. چندین قوچ چاق دراز می کشند و آشکارا در خوردن غلات زیاده روی می کنند. هانت عاشق طبیعت بود و ویژگی های کشاورزی را می دانست. نویسنده از طریق جزئیات روزمره ، توجه را به چیزهای عمیق تر و مهم تر جلب می کند. اولین احساس یک صحنه عشق شبان و چوپان در تابلو است و بیننده مجبور می شود به دنبال معنای کمتر جذاب، اما مهم تر از تصویر باشد.
خورشید من (2022)
کارگردان: شارلوت ولز.
یک فیلم مدرن و عالی درباره خاطرات یک زن مرتبط با تعطیلات تابستانی که او 20 سال پیش با پدرش در دریا گذراند.
بوی کلاسیک های آینده و یکی از بهترین فیلم های 2022.
___
درک کودکان از زندگی مانند هشتمین عجایب دنیاست و ارزش دوران کودکی را مانند بسیاری از چیزهای زندگی پس از گذشت آن متوجه می شوید. درک کامل چیزی در زمان حال غیرممکن است، زمان باید بگذرد، مانند نوعی غربال که امر مهم را نظام مند می کند.
ارزش واقعی سلامتی و زمان تنها زمانی شناخته می شود که زندگی ما در مرحله پایان باشد.
به عنوان مثال، در سن 15 سالگی نمی توان فهمید و درک کرد که زمان یا سلامت چیست، زیرا وجود دارد و زندگی تقریباً بی نهایت به نظر می رسد.
آگاهی به شکلی همیشه از طریق از دست دادن رخ می دهد - این یک اصل زندگی است.
و مانند توماس مان در بودنبروکز:
"کسی که غم و اندوه را تجربه نکرده باشد تا آخر عمر نوزاد باقی می ماند."
نقاشی های پیتر دو هوچ با فضایی از آرامش، وسعت و سبکی مشخص می شود. این اثر از طریق چشم اندازهای پیچیده، ترکیب رنگ ها و آزمایش های استادانه با نور به دست می آید. همه اینها نیز عناصر اساسی کار یان ورمیر است که دو هوچ با او آشنا بود. «بازیکنان کارت در اتاق آفتاب» دقیقاً به آن لحظه مهم در تاریخ اشاره دارد، زمانی که هر دو هنرمند در دلفت کار کردند و سبک خاص خود را توسعه دادند.
مدتها تصور میشد که یان ورمیر ظریفتر بر پیتر دوهوچ تأثیر گذاشته است، که ضربات قلمهای او اغلب «بیظرافت» خوانده میشد و چهرههای انسانیاش با عروسکهای چوبی مقایسه میشد. اما آثار با تاریخ مانند The Card Players نشان می دهد که این دی هوچ بود که رهبری همکارش را بر عهده گرفت. بدون شک، با "کشف مجدد" ورمیر در دهه 1860، شهرت دو هوچ تقویت شد، اما در آن زمان آثار او به خودی خود مورد تقاضا و محبوب بودند. به عنوان مثال، در سال 1819، در فهرست موجودی خانه کارلتون - محل اقامت پادشاه آینده جورج چهارم - دو نقاشی منتسب و گران قیمت از دو هوچ وجود داشت. این حیاط در دلفت در شب است. Spinner، به ارزش 400 گینه، و کارت بازیکنان در اتاق خورشید، به ارزش 700 گینه. هر دو بوم اکنون بخشی از مجموعه سلطنتی هستند و در کاخ باکینگهام آویزان می شوند.
در کارتبازان، د هوچ عملاً فضای داخلی را به منظره تبدیل میکند و زاویه تابش اشعههای خورشید را آزمایش میکند (کف کاشیکاریشده تقریباً شبیه آسمان شب نقاشی شده است) و بازی نور روی سطوح مختلف. همانطور که اغلب در مناظر اتفاق می افتد، چهره های انسانی در اینجا نسبتاً درجه دوم هستند. آنها نسبتاً کوچک هستند، دو مرد به تماشاگر پشت کردند، انگار ما به طور تصادفی در حال جاسوسی بازی هستیم. قمارباز سیاه پوش و صندلی او به طور کلی می تواند به عنوان یک مانع پیچیده برای نشان دادن جهت نور خوانده شود. بنابراین، تمرکز از افراد به فضای داخلی تغییر می کند.
صحنه ظاهراً در یک مسافرخانه می گذرد. قهرمانان سیگار می کشند، ورق بازی می کنند و مشروب می نوشند، در حالی که یک خدمتکار آنها را در یک کوزه با شراب در سراسر حیاط حمل می کند. دو نفر سمت راست به احتمال زیاد کلاهبردار هستند: کسی که ایستاده است به کارت های زن نگاه می کند و شریک زندگی اش پوزخندی می زند و یک آس را بیرون می اندازد.
بر خلاف معاصران خود، پیتر دو هوچ ساخته های خود را با رمزهای مخفی پر نکرد. معانی در آثار او معمولاً مستقیماً با اشیاء به تصویر کشیده شده مرتبط است. گاهی هنرمند برای گسترش روایت به تکنیک «تصویر در تصویر» متوسل میشد. اما در این مورد، منظره روی دیوار فقط این رکورد را تأیید می کند که در آن زمان در هلند حتی ساده ترین اتاق های مبله با نقاشی تزئین شده بودند.
در آوریل 2022، پستی در حساب اینستاگرام هنرمند اوکراینی my_pet_spider ظاهر شد، جایی که او ده راز اول را که به صورت ناشناس توسط فالوورهایش با او به اشتراک گذاشته شده بود، منتشر کرد. این پروژه به یک اعترافات مجازی تبدیل شده است که در آن اوکراینی ها می توانند درونی ترین ترس ها و تجربیات خود را اعتراف کنند. عکاس ایهور افیموف به طور معمول نظرات بلند مردم را به گروههایی تقسیم کرد و سپس عکسهایی را به آنها اختصاص داد.
ایهور یفیموف اعتراف می کند که بسیاری از ترس هایی که دیگران توصیف کرده اند در او نیز تکرار می شود. او توضیح می دهد: «سعی کردم یک سریال تصویری را بر روی نوعی تعادل بسازم: برهنگی یخبندان، شکنندگی بدن را با زمین جامد، پویایی زندگی را با بی حرکتی مرده مقایسه کردم. من می خواستم بر چرخه ای بودن زندگی و رابطه اضداد در جهان تأکید کنم: جایی که آغازی وجود دارد، پایانی نیز وجود دارد و برعکس. بنابراین هر جا که ترس وجود دارد، راه هایی برای غلبه بر آنها وجود دارد.»
/channel/+k1PujSNPZl8xYWJk
سزان از ظاهرش خوشش نمی آمد. در این پرتره او 36 سال سن دارد، اما او زود کچل شد، به دلیل خجالتی بودن و خلق و خوی او محبوبیتی در بین زنان نداشت و به عنوان فردی عجیب و غریب شناخته می شد. او برای خود تصویری سکولار از یک خرس آهسته و بی ادب، یک دم دستی عبوس پیدا کرد. او یک لهجه جنوبی را تقلید کرد، نقاشی هایش را روی گاری می کشید، به تجارت و بدون تجارت نفرین می کرد، برای مدت طولانی سکوت می کرد. در یک نقش دیدنی، مخفی می شد و دلقک بازی می کرد، پنهان کردن ناهنجاری ها و تحمل سوء تفاهم راحت بود.
سزان موفق شد این تصویر دلقک را حتی در نمایشنامه های دیگران بازی کند: در کتاب آمبرویز ولار و برخی از زندگی نامه نویسانی که از او پیروی کردند. سزان واقعی یک روشنفکر، یک حکیم، یک ناظر زیرک، یک خواننده، یک گوشه نشین، یک پیامبر و الهام بخش تمام هنرهای مدرن است که از خود پیروی می کرد. این سزان به مرور زمان در خاطرات منتشر شده دوستان صمیمی، در نقدهای پرشور هنرمندان جوان ترسیم می شود. و همیشه - در سلف پرتره.
تنها در سال 1875، سزان 3 سلف پرتره و چندین عکس دیگر در چند سال بعد آن نقاشی کرد. و این بدان معنی است که پایان دهه 1870 زمان شدیدترین خودشناسی برای هنرمند است. زیرا خودنگاره برای او همیشه ابزار مهمی برای درون نگری و احتمالاً خودآموزی و خودسازماندهی است. درست همانطور که سزان با ابزار نقاشی جوهره ابدی کوه سنت ویکتوریا یا یک کاج قدیمی، یک سیب یا یک خانه چروکیده را آشکار می کند، او نیز با خودش همین کار را می کند.
سزان اغلب به دلیل عدم شباهت در خودنگاره ها مورد سرزنش قرار می گرفت. در همان زمان، بیشتر آنها از مجموعه های شخصی دوستان و همکاران سزان - به عنوان مثال، یکی متعلق به پیسارو و دیگری - متعلق به دگا بود. سزان پرتره های عکاسی نمی کشید. اغلب تشخیص یک شخص در چندین تصویر از همسرش دشوار است، اما به راحتی می توان احساس کرد که او در چه حال و هوایی بوده و ممکن است به چه چیزی فکر کند. هر خودنگاره سزان تصویری از یک انسان-کوه، اما این یک توده در حال ساخت است، توده ای که در آن فرآیندهای زمین شناسی، عرفانی پیوسته در حال وقوع است.
سزان در طول زندگی خود 26 سلف پرتره زیبا کشید - و در عین حال در 10 سال آخر عمرش حتی یک عکس هم نکشیده است. پیتر گی مورخ فرهنگی در تلاش برای تحلیل این تراکم انرژی خودآگاه هنرمند در دهههای 1970 و 1980 و سکوت متعاقب آن نوشت:
«مهم ترین خودنگاره های سزان... عمدا بسته به نظر می رسند. مطلقاً همه چیز - شکل، رنگ، سر طاس، شانه های پهن - در معرض یک ایده مشترک است ... او رنگ را با ضربات موازی قابل توجه کوتاه اعمال کرد، و بیشتر برای زیبایی تلاش کرد تا سرزندگی. و چشم ها را از زمان های قدیم آینه روح می دانست، مات و غیر قابل نفوذ ساخت. با این حال، با وجود این، نگاه های توخالی که سزان از بوم به بیننده می کند بسیار شیوا است. سلف پرتره ها به راز اصلی او خیانت می کنند: در تمام زندگی خود سعی کرد حداقل نظمی را بر جوهر غیرقابل کنترل و شاید حتی آشفته خود تحمیل کند ...
دلایل این امر هر چه که باشد، سزان در سالهای آخر زندگی خود که احساس شکست و تنهایی می کرد، از نقاشی سلف پرتره دست کشید، اما از این طریق ثابت کرد که حتی سکوت نیز می تواند گویا باشد.
Nikki Strange
نیکی استرنج
"رابین ویلیامز"
با این راهنما مجموعه ای از آبرنگ های گیاه شناسی خود را بسازید.
روزی روزگاری، گلدانی از گلهایی که به زیبایی چیده شده بودند، سوژه مناسبی برای یک طبیعت بیجان با آبرنگ بود. امروزه گیاهان آپارتمانی سلطنت می کنند و درختان نخل به عنوان اشیاء گیاه شناسی مورد علاقه هنرمندان جایگزین گل صد تومانی شده اند. با دستورالعمل های گام به گام واضح، نیکی استرنج، تصویرگر و دوستدار گیاهان، به شما نشان می دهد که چگونه انواع گیاهان سرسبز و برگی را بکشید.
🪬Artist
"رقص" دیرین یکی از اسرارآمیزترین نقاشی های اوست. این اوج شکوفایی دوره فوویستی هنرمند است. او قبلاً قدرت رنگ را احساس می کرد، در آزمایش های رنگی به خود آزادی عمل داد.
ماتیس چهار سال دیگر «رقص» معروف خود را برای شوکین به تصویر خواهد کشید. و، شاید، نقاشی Derain می تواند یکی از عوامل الهام بخش استاد باشد، که چرخش بدن های قرمز مایل به نارنجی را در پس زمینه دو رنگ ایجاد کرد. خود دیرین آشکارا از جستجوهای رنگی ماتیس، زن تاهیتی گوگن و نقوش عجیب و غریب روسو الهام گرفته است.
آبرنگ رقص Bacchic که توسط Derain در همان سال نقاشی شد، ممکن است مرحله مقدماتی برای خلق این بوم باشد. اما در آبرنگ یک شرکت کننده تمام عیار دیگر در ترکیب وجود دارد - سفید. چهره هایی نشسته سفید مانده اند، زنی قرمز مایل به نارنجی بالای سرشان می رقصد.
شورش رنگ ها در تابلوی «رقص» آندره دیرین، بیان خاصی را ارائه می دهد. تصویر دو بعدی است، رقص فیگورها شبیه رقص شمن است. رنگهای اصلی: قرمز، آبی، زرد و سبز به شدت با یکدیگر تضاد دارند و احساس بدنام «وحشی» را ایجاد میکنند و تعلق بیقید و شرط نقاشی به فوویسم را تأیید میکنند.
شکل سمت چپ که با خطوط موج دار رنگ آمیزی شده است، به طور ریتمیک با درخت در پس زمینه سمت راست، با خطوط مشابه رنگ آمیزی شده است. پرنده احساس خودانگیختگی آنچه را که اتفاق می افتد افزایش می دهد، به نظر می رسد یکی از رقصندگان است. آیا همه در لحظه بعد بلند می شوند؟ یا پرنده به کسانی که روی زمین می رقصند می پیوندد؟ اینجا هر چیزی ممکن است. مار سبز در پای رقصندگان تشبیهات کتاب مقدس را تداعی می کند. وسوسه؟ آیا تبعیدی وجود دارد؟ رقص پایانی یا برعکس جشن سعادت بهشتی که هنوز وسوسه های آن ناشناخته است؟ و به هر حال، آن چهره تنها در گوشه سمت راست بالا چیست؟ رابطه او با رقصندگان چگونه است؟ آیا میوه های زرد روی درخت سبز بالای سر او میوه های دانش هستند؟
سوالات بیشتر از پاسخ ها هستند و پاسخ "صحیح" در هر صورت ناشناخته است. با این حال، در میان محققان این عقیده نیز وجود دارد که بسیاری از نقاشان پس از "کشف تاهیتی" پل گوگن به مضامین عجیب و غریب به عنوان زمینه ای حاصلخیز برای به تصویر کشیدن آزادی و خودانگیختگی بتها روی آوردند، بنابراین ترکیبات دیگر ممکن است معنای پنهانی نداشته باشند، اما یک تصویر مشروط از سرزمین های دور هستند. ، که در آن زنان برهنه، فارغ از قراردادها، در محاصره گیاهان، پرندگان و حیوانات بیسابقه، خشمگینانه می رقصند.
در مورد عکاسی
"بشریت هنوز در غار افلاطون است و طبق عادت دیرینه خود را فقط با سایه ها و تصاویر حقیقت سرگرم می کند" - سوزان سونتاگ، 1973.
از آن زمان، خیلی چیزها تغییر کرده است و نگرش نسبت به عکاسی به همان شکلی که بود باقی نمانده است. از این به بعد، افرادی که دوربین را در دست می گیرند، با ساختن 2-3 فریم، شروع به نامیدن خود را عکاس می کنند. عکاسانی که تجربه ای ندارند خیلی زود شروع به عکاسی پولی بدون درک تکنیک می کنند. اما اگر خود هنر را نشناسید چگونه می توانید ادعای خلق هنر داشته باشید؟ حداقل باید میل به ایده آل وجود داشته باشد، نه یک کلیک کسل کننده شاتر و تحمیل تنظیمات از پیش آماده.
قبلا همه چیز متفاوت بود.
یادگیری عکاسی غیرممکن است. غیرممکن است به همان شکلی که آموزش دیدن به یک نفر غیرممکن است. هر عکسی دریچه ای به دنیای درونی عکاس است. می توان بین این مفاهیم مشابهی ترسیم کرد: هر چه دنیای درون غنی تر باشد، عکس جالب تر است. برای اینکه بتوانید چیزی کم و بیش زیبا را لمس کنید، باید حداقل کمی جالب تر از افراد دیگر باشید - این نه تنها در مورد عکاسی صدق می کند. توسعه مهم است.
امروز ارزش عکاسی کاهش یافته است. مردم فکر می کنند عکس گرفتن آسان است. به اندازه کافی ساده است که بدون زحمت کلیک کنید و یک قاب بگیرید. عکس ها برای معاصران تکان دهنده هستند تنها در صورتی که عکس ها چیز جدید و عظیمی را نشان دهند. هیچ کس به آنچه قبلاً دیده است اهمیت نمی دهد. برای کسی کافی نیست که قاب به سادگی زیبایی شناسی باشد، بشریت هر بار به دنبال چیز جدیدی برای خود خواهد بود و اگر آن را پیدا نکرد، آنگاه عکس فقط یک تکه کاغذ مات ارزان بی ارزش باقی می ماند.
عکاسی واقعا زیبا و منحصر به فرد است. گرفتن 2 عکس یکسان غیرممکن است، زیرا عکاسی جادویی است که نمی تواند دو بار اتفاق بیفتد و نتیجه یکسانی داشته باشد. مهم این است که بتوانید جادو را مدیریت کنید تا شاهکارها را دریافت کنید. و برای یادگیری نحوه مالکیت آن، باید تلاش زیادی را برای همه اینها صرف کنید. شما به تجربه نیاز دارید، به توسعه نیاز دارید، به افرادی نیاز دارید که آماده باشند تا با شما خلق کنند.
شاید این فقط نظر من باشد که در دنیای بزرگ توهمات معنایی ندارد، اما همانطور که می گویند: "اگر می خواهید دنیا را تغییر دهید، پس از خود شروع کنید." در اینجا من شروع خواهم کرد. من میخواهم با کسی که عکس میگیرم ارتباط برقرار کنم، روحش را در عکس نشان دهم و احمقانه فریم به فریم کلیک نکنم.
همانطور که مالارمه، منطقی ترین زیبایی قرن نوزدهم، می گوید: "همه چیز در جهان وجود دارد تا در نهایت وارد یک کتاب شود." فکر می کنم امروز همه چیز برای عکاسی وجود دارد. این یک واقعیت است.
- ماتوی کلارک، 2018 👇👇👇
/channel/+k1PujSNPZl8xYWJk
یکی از درخشان ترین خوانندگان عشق، هنرمند مارک شاگال بود، هیچ چیز برای او مهمتر از عشق نبود. بلا روزنفلد، دختر جواهرساز معروف ویتبسک، به یک موزه زیبا و دوست وفادار برای این هنرمند تبدیل شد. داستان عاشقانه از سن پترزبورگ شروع شد، جایی که آنها با هم آشنا شدند و یک سال بعد تصمیم به ازدواج گرفتند. اما همانطور که گاهی پیش می آید، در آستانه عروسی، داماد به دلایل نامعلومی ناگهان عازم پاریس می شود و به مدت 4 سال در آنجا می ماند و به دنبال حرفه خود می رود. در فرانسه، شاگال در نمایشگاه های سالن پاییز، سالن مستقلین شرکت می کند و در سال 1914، با کمک گیوم آپولینر، اولین نمایشگاه انفرادی او در گالری Der Sturm در برلین افتتاح می شود. در تمام این مدت، عاشقان با هم مکاتبه می کنند و هنگامی که شاگال در سال 1915 به روسیه باز می گردد، سرانجام با هم ازدواج می کنند.
اندکی پس از عروسی، شاگال احساسات خود را آشکار کرد و در نامه ای می نویسد:
و ماه را خاموش کردیم
و شعله های شمع جاری شد
و عشق من فقط به تو میل داشت
انتخاب تو یکی...
درست در هنگام جدایی، شاگال نقاشی "نامزد و برج ایفل" را کشید. او در این نقاشی، نامزدش بلا، خودش و اولین پروازش را به تصویر کشید که سال ها طول کشید. شاگال چقدر موفق شد آن احساس اوج گرفتن و بی وزنی را که همه عاشقان را در بر می گیرد، منتقل کند!
"برای من فقط عشق مهم است و من فقط با چیزهایی سر و کار دارم که حول آن می چرخند" - مارک شاگال
Hyperrealist portraits from Arinze Stanley (Nigeria)
#Portrait #coal
/channel/+8f5qFH4EbpE5ZjE0
پل گوگن که از تاهیتی بسیار "متمدن" خسته شده بود، در سال 1901 به جزایر مارکز نقل مکان کرد. در اینجا، در جزیره هیوا اوآ، خانه ای بزرگ ساخت و با دست خود آن را با کنده کاری های چوبی تزئین کرد و با یک دختر محلی ازدواج کرد. این هنرمند همچنان به نوشتن زیاد ادامه می دهد، اما به عنوان روزنامه نگار نیز فعالیت می کند و داستان می نویسد. در عین حال نمی توان دو سال آخر زندگی گوگن را بدون ابر نامید. او هر سال بیشتر و بیشتر از بسیاری از بیماری ها از جمله جذام و سیفلیس رنج می برد . و پژواک این عذاب ها را می توان در آخرین آثار او جستجو کرد. «طوطی بی جان با طوطی ها» نیز از این قاعده مستثنی نبود.
به گفته گوگن، او زمانی که احساس خستگی می کرد، طبیعت بی جان را نقاشی می کرد. علاوه بر این، اغلب او طرحی را از حافظه یا تخیل می گرفت، بدون اینکه نیازی به کنار هم قرار دادن ترکیب مورد نظر از اشیاء داشته باشد. به جای لاشه اردک ها یا قرقاول های آشنا برای مخاطب اروپایی، اینجا روی میز سه طوطی مرده قرار دارند که معمولا آنها را فقط به عنوان یک پرنده و حیوان خانگی "تزیینی" درک می کنیم. در جزایر گرمسیری، طوطی تبدیل به همان بازی می شود. علاوه بر این، در ترکیب با مجسمه خدای هینا در پس زمینه (که اتفاقاً توسط خود گوگن ساخته شده است)، این پرندگان شبیه یک قربانی هستند. به طور کلی، تصویر با نمادهای نسبتاً غم انگیز پر شده است. پرهای درخشان طوطی ها در ابتدا توجه را به خود جلب می کند، اما به سرعت متوجه می شود که پرندگان مرده اند. و این واقعیت که اقلام روی یک صندوق مسافرتی پوشیده شده با یک سفره چیده شده اند، تنها تصویری از سست بودن هر چیزی که وجود دارد و اقامت موقت هر موجود زنده ای در این جهان را تقویت می کند.
در آغاز قرن بیستم، چند سال پس از مرگ گوگن، چندین نقاشی او، از جمله زندگی بی جان با طوطی ها، توسط کلکسیونر معروف روسی ایوان موروزوف خریداری شد. برای چندین سال، این نقاشی همراه با دیگر شاهکارهای هنر جهان، دیوار عمارت موروزوف را زینت می داد و خوشحالی هنرمندان آوانگارد روسی را برانگیخت. با این حال، در سال 1918 مجموعه موروزوف ملی شد و 30 سال بعد بین هرمیتاژ و موزه پوشکین تقسیم شد.