1894
خواکین سورولا
موزه ملی پرادو، مادرید.
آنها همچنین می گویند که ماهی گران است! - معروف ترین نقاشی سورولا با موضوعی اجتماعی. در سال 1895، این هنرمند این اثر را به همراه سیزده اثر دیگر (بیشتر پرتره) در نمایشگاه ملی مادرید ارائه کرد. آنها همچنین می گویند که ماهی گران است! موفقیت فیلم "دیگر مارگاریتا" را تکرار کرد، که سه سال قبل برای سورلا مدال طلا را در "سالون اسپانیایی" به ارمغان آورد. پس از نمایشگاه، بوم برای موزه هنر مدرن خریداری شد و در سال 1971 وارد مجموعه پرادو شد. دو مطالعه برای این نقاشی در موزه سورولا نگهداری می شود که از سال 1932 در خانه این هنرمند مادرید نگهداری می شوند.
سورولا بیشتر جوایز ملی را برای نقاشی هایی با موضوعات تاریخی و اجتماعی دریافت کرد که به قول آنها در آن زمان در محافل هنری مادرید رایج بود. او همچنین این اثر را به طور خاص برای نمایشگاه پایتخت خلق کرد. سورولا در نامهای به یکی از دوستانش در اوایل سال 1894 نوشت : «دارم نقاشیام را برای سالن تمام میکنم... صحنهای است با ماهیگیرانی در داخل یک قایق ماهیگیری» .
🪬Artist
هاروهیکو کاواگوچی (ژاپنی، 1971 - )
من میخواهم عشق را همانطور که هست به تصویر بکشم و وان حمام وسیلهای ایدهآل برای گنجاندن واقعیت واضح در تصاویر من است. یک تم بزرگ در نوع بشر عشق است و من، عکاس هال، موضوع باشکوه را به چالش می کشم!
هاروهیکو کاواگوچی که به عنوان عکاس هال نیز شناخته می شود، در توکیو، ژاپن که در آنجا مستقر است، به دنیا آمد و تحصیل کرد. «در طول دوران دانشگاهی ام، برای برخورد با افراد مختلف از فرهنگ های دیگر در سراسر جهان گرسنه بودم. به محض اینکه فرصت پیدا کردم ژاپن را ترک کردم و سفرم را با تمرکز ویژه در خاورمیانه و هند آغاز کردم. آنجا بود که برای اولین بار از علاقه ام به عکاسی آگاه شدم. دوربین کلید غلبه بر کمرویی و مهارت های محدود زبان محلی شد و می توانستم به نوعی با افرادی که ملاقات می کردم ارتباط برقرار کنم. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، به یک شرکت تولید تبلیغات در توکیو پیوستم و این فرصت به من امکان داد تا مجموعه بسیار گسترده تری از مهارت های عکاسی را کسب کنم. تکالیف متنوع و منحصر به فرد از جمله جشن ها و نمادهای مد شناخته شده بودند. این نقطه قوت توانایی فنی من بود و تمرکز در کار من خیلی زود به مردم تبدیل شد.
وان حمام، زوجها، عشق و چالش مضامین قویای هستند که در آثار عکاس هال با بسیاری از عناصر کلیدی از جمله فردیت، سبک، ارتباط و صمیمیت یافت میشوند. عکاس هال افراد کاملاً غریبه را به فضاهای بسته و بوته مانند خود می آورد تا موضوع ادامه دار خود یعنی «عشق زوجین» را منتقل کند. عنوان اولیه «پینکی و قاتل» از یک فضا یا اتاق کوچک برای عکس گرفتن از زوجهای مشتاق استفاده میکرد، و به زودی عنوان «Couple Jam» را دنبال کرد که تمرکز را به سوژههایی که در یک وان حمام قرار میگرفتند نزدیکتر کرد. من میخواهم عشق را همانطور که هست به تصویر بکشم و وان حمام وسیلهای ایدهآل برای گنجاندن واقعیت واضح در تصاویر من است...» من در حال حاضر به دنبال ابعاد جدیدی در عکاسی پرتره با به چالش کشیدن تم باشکوه بشریت هستم که از طریق عشق تعریف شده است. آخرین پروژه عکاس هال «بازگشت عشق گوشت» نام دارد که زوجهای متنوع و تازه را در بستهبندی خلاء در مکانی که برای آنها مهم است، به تصویر میکشد.
درباره ارزش تاریخی تمثیل های رینولدز
این هنرمند نقاشی تاریخی را بالاترین ژانرهای هنری می دانست. باید در نظر داشت که در قرن هجدهم. موضوعات تاریخی اغلب به معنای موضوعاتی با مضامین اساطیری بود؛ تمثیل های باستانی به طور گسترده در نقاشی استفاده می شد. معنای تمثیل موجود در نقاشی "هرکول شیرخوار در حال خفه کردن مار" توسط خود جاشوا رینولدز در نامه ای به گریگوری پوتمکین بیان شد: قدرت کودکانه هرکول کوچک بسیار یادآور قدرت دولت جوان روسیه است.
هم در بریتانیا و هم در روسیه، این واقعیت که این نقاشی توسط امپراتور روسیه به رئیس آکادمی سلطنتی هنر سفارش داده شده بود، به عنوان یک پیشرفت دیپلماتیک به عنوان شاهدی بر تقویت روابط بین دو امپراتوری بزرگ تلقی شد. نمادین است که حتی کشتی ای که در سال 1788 "مارهای خفه کننده نوزاد هرکول" را به سن پترزبورگ تحویل داد "دوستی" نام داشت. مشخص است که کاترین قیمت 1500 گینه را برای این نقاشی تعیین کرد و به نشانه قدردانی، جعبه ای را به رینولدز هدیه داد که با پرتره او تزئین شده بود و با الماس پاشیده شده بود.
امتیازات هنری نقاشی رینولدز "هرکول شیرخوار مار را خفه می کند"
رینولدز که تا پایان دوران خود به عنوان یک تحسین پرشور نقاشی کلاسیک ایتالیایی باقی مانده بود، چیزهای زیادی از آن به ارث برد: به ویژه، توانایی ساختن دقیق یک ترکیب چند فیگور و توانایی، از طریق یک سیستم توسعه یافته از ژست ها و ژست ها، به " بازی کردن روابط دراماتیک بین شخصیتها، همانطور که در «هرکول نوزاد، مارهای خفه کردن» دیده میشود. رنگ گرم قرمز مایل به قهوه ای (متاسفانه تا به امروز به شکل اصلی خود حفظ نشده است) و الگوسازی استادانه نور و سایه حجم ها از قوی ترین جنبه های هنری نقاشی است.
نمونه های اولیه از شخصیت های نقاشی رینولدز
رینولدز اغلب در نقاشی های تمثیلی خود شخصیت های واقعی را در محیط های اساطیری به تصویر می کشد. «هرکول شیرخوار...» نیز از این نظر مستثنی نبود. بنابراین، الهه هرا در نقاشی خود چهره قابل تشخیص بازیگر تراژیک بریتانیایی سارا سیدونز را دارد (رینولدز قبلا او را در تصویر موزه تراژدی نقاشی کرده بود) و فالگیر تیرسیاس شبیه دوست رینولدز، منتقد ادبی عصر روشنگری است. "ولتر انگلیسی" ساموئل جانسون، که رینولدز نیز بارها و بارها نوشته است، پرتره های مشخصه شگفت انگیز او.
من فریم های تکه تکه ای از کتاب های عکس رومن اسلوکامب را در دهه 1990 در آغاز وبلاگ های شخصی Tumblr دیدم. سپس اغلب همزیستی بصری پزشکی و مد را در کمپینها مشاهده میکردم که تأثیر زیادی بر شکلگیری سلیقه من در عکاسی گذاشت. در آن زمان، تصور میکردم نویسنده ژاپنی است (تألیف آن ذکر نشده است) و چه تعجبی داشتم که اخیراً فهمیدم نویسنده یک فرانسوی یهودی است که در دهه 90 به بررسی فتیشیسم و جنبههای فرهنگی ژاپن پرداخته است.
اکنون نشستهام و هر چیزی را که به سلیقهی من شکل میدهد و در برخورد با اشکال ناشناخته قبلی هنر به کسب حسی متفاوت کمک میکند، در ذهنم بازی میکنم. من به این فکر میکنم که یک مرور بصری از الهام بزرگم را در یک مکان جمعآوری کنم. من خودم نمی فهمم از این کار چه می خواهم و همه چیز را در یک ردیف قرار می دهم.
بهتر است به خاطر کسی که هستی ازت متنفر باشند تا اینکه برای کسی که نیستی دوستت داشته باشند.
آندره ژید
🪬Artist
آلبرشت دورر. مالیخولیا. 1514
صفرای سیاه آهسته مالیخولیا در یکی از اسرارآمیزترین حکاکی های دورر جریان دارد. این اثر به معنای واقعی کلمه با نمادهایی پر شده است که به طور شهودی درک می شوند و در سطح تفکر کهن الگو خوانده می شوند.
فیگور بزرگ و عظیم مالیخولیا بر کل ترکیب تسلط دارد، که مظهر درونگرایی و تمثیلی از جستجوی خلاقانه و ناامیدی خود هنرمند است. بسیاری از شمایل شناسان می نویسند که این فیگور زن است، اما من ظاهر را انسانی می بینم، و اگر واقعاً می خواهید جنسیت شخصی را به تصویر بکشید، ویژگی ها مردانه هستند: ژست، سنگینی بدن، ناهمواری بدن. دست ها، مشت های گره کرده، احساس قدرت غیر زنانه در آنها. همچنین عقیده ای وجود دارد که دورر یک چهره مرد را در لباس یک زن به تصویر کشیده است یا این روحیه نبوغ خلاق خود دورر در لباس فرشته است. آخرین نسخه به من نزدیک تر است.
[ در ادامه ]
🪬Artist
شب ها مردم چیزهایی می گویند که هرگز در روز نمی گویند . آیا دقت کرده اید که در شب صدای مردم بخصوص صدای زنان تغییر می کند ؟ صبح ها بعد از آن صحبت های شبانه مردم خجالت می کشند در چشمان یکدیگر نگاه کنند . مردم عموما از چیزهای خوب خجالت می کشند . مثلا از عشق از انسانیت از اشکهایشان .
کنستانتین پاستوفسکی
🪬Artist
جزئیات طرح
زندگی این قدیس بسیار غیرعادی است. اینسا یک زن جوان و زیبا رومی، دختر والدینی ثروتمند بود. او مخفیانه از خانواده اش به مسیحیت گروید. به همین دلیل دختر به گردن زدن محکوم شد. شکنجه گران او مبتکر بودند: طبق نقشه آنها، اینسا باید برهنه تا محل اعدام راه می رفت. او در میان جمعیت هیجان زده، که توسط هزاران چشم حریص بلعیده شده بود، قدم زد. هنگامی که دستان شهوت انگیز نگهبانان او را هل دادند، تلو تلو خورد. با این حال، خدا، که اینسا به خاطر ایمانش به قطعه قطعه محکوم شد، همچنان دعا را شنید تا او را نجات دهد، اگر نه از مرگ، حداقل از شرم. موهایی که فوراً در حال رشد بودند و یک پوشش سفید که توسط فرشته ای از بهشت پایین آورده شده بود، برهنگی او را از جمعیت خشمگین پنهان می کرد.
مفهوم و ترکیب
جالب است که در تصویر جایی برای پلبس رومی وجود ندارد، اگرچه ترکیبات چند پیکره پویا (مثلاً جمعیتی که با لذت بیرحمانه سنت بارتولومئو را به صلیب میکشند ) ریبرا به خوبی از پس آن برآمد. بدیهی است که د اینجا یک تکنیک درگیری وجود دارد: هرکسی که به اینسا نگاه می کند باید در یک مکان قرار گیرد و از همان زاویه به قدیس نگاه کند که مخاطبان تصویر هستند. بنابراین بیننده از یک جاسوس منفعل به شریک غیرارادی هر اتفاقی که برای اینسا می افتد تبدیل می شود.
ظاهراً ریبرا در این مورد به مخالفت یک قدیس مسیحی با دنیای گناه آلود علاقه مند نیست، بلکه فقط به عمق وضعیت درونی خود اینسا علاقه دارد. برای او مهم است که ساده لوحی، لمس کودکانه اش را منتقل کند. برای رسیدن به این هدف، ریبرا پسزمینه را تا حد ممکن تار و متعارف میسازد و برعکس، با دقت زیادی چهره اینسا را بیرون میکشد. میتوانیم جزئیات زیر را ببینیم: تارهای کرکی تکی موهای او، اشکهای نقرهای نزدیک چشمهایش، انگشتان نازک درخشان شده با نور صورتی. همه آنها با مادیات ملموس کشیده شده اند.
ویژگی های رنگ آمیزی
یکی از مزایای اصلی "سنت اینسا" رنگ آن است. این در زمانی خلق شد که ریبرا تضادهای تند سیاه و سفید را کنار گذاشت و پالت نقاشی های او سبک تر و متعادل تر شد.
در اینجا پارادوکسی وجود دارد: بسیاری از نقاشیهای هنرمند (و بهویژه «سنت اینسا») تقریباً تک رنگ به نظر میرسند و «تاریکی اسپانیایی» بدنام را به یاد میآورند، در حالی که ریبرا یکی از بهترین رنگشناسان زمان خود محسوب میشود. اینجا چه خبر است؟ احتمالاً در "پنجاه سایه خاکستری" کار ریبرا. ثروت باورنکردنی تن ها و رفلکس ها، که هر کدام حتی نام جداگانه ای ندارند - انواع قهوه ای مبهم، بژ نقره ای، خاکستری مایل به صورتی و سبز مایل به قهوه ای - باعث می شود خبره ها نقاشی تونال باشکوه و قدرتمند ریبرا را تحسین کنند.
ورونیک ویال
"زنان قبل از ساعت 10 صبح"
در سال 2005، ورونیک ویال کتاب مذهبی خود را با نام «دختران قبل از ساعت 10 صبح» منتشر کرد. این کتاب هیجان انگیز شد و عکاس فرانسوی را به شهرت رساند. ورونیک موفق شد زیبایی واقعی زنان را به تصویر بکشد - با چهره های کمی خواب آلود، موهای کمی درهم و لبخندهای صمیمانه.
🪬Artist
"هرکول شیرخوار در حال خفه کردن مارهای ارسالی هرا"1786
جاشوا رینولدز
موزه دولتی هرمیتاژ.
«هرکول شیرخوار در حال خفه کردن مارهای فرستاده شده توسط هرا» یکی از سه نقاشی تمثیلی است که رینولدز از کاترین دوم و شاهزاده پوتمکین مورد علاقه او سفارش داده است. دو نقاشی دیگر که یک سال بعد از طریق دریا به سن پترزبورگ تحویل داده شد، «کوپید کمربند زهره را باز می کند» و «اعتدال اسکیپیون آفریقایی» هستند.
🪬Artist
داستانی دراماتیک است که دو شخصیت دارد مانند تمام داستان های عاشقانه که به دو شخصیت اصلی نیاز دارند و صد البته که یکی از شخصیت ها کمی از دیگری پر رنگتر است و شخصیت پر رنگ تر در " جهنم گابریل" دختری به نام “جولیان “است. خلق دو شخصیت کاملا تعریف شده و پرورش یافته الزامات خاصی برای شبکه ی شخصیت داستان به وجود می آورد.
داستان عشقی به نحوی طراحی می شود که ارزش میان ارتباط دو شخصیت برابر را به مخاطب نشان دهد.
مفهوم اصلی داستان های عشقی خیلی عمیق است. داستان های عشقی می گویند،به واسطه ی عشق دیگری است که هر فرد رشد می کند و به خویشتن حقیقی خویش می رسد.
بیان این اندیشه ی عمیق از طریق شبکه ی درست شخصیت، کار ساده ای نیست. زیرا باید برای هر کدام از شخصیت ها دو خط آرزو یا به قول «جان تروبی »دو ستون فقرات مجزا داشته باشیم. دو مسیری که داستان سعی می کند به طور هم زمان در آن ها پیش برود.
خط آرزو در فیلم «جهنم گابریل »به «جولیان »داده شده است. زیرا این «جولیان »است که پس از تجربه ی اولین اتفاقات رمانتیک زندگی اش با «گابریل» و زمانی که «گابریل »او را ترک می کند، در او حل می شود و به جستجویش بر می آید. ابتدای داستان ما «جولیان »را در کلاس درس «گابریل» که استاد ادبیات ایتالیایی است می بینیم که با پرخاش های «گابریل »مواجه می شود. زمانی که «گابریل »به او پرخاش می کند، دانشجوی دیگری به نام «پل» از «جولیان» حمایت می کند
استفاده از کهن الگوی عاشق در فیلم ها نقاط ضعف ذاتی مخصوص به خود را دارد؛ عاشق می تواند خود را در دیگری گم کند یا دیگری را مجبور به ایستادن در سایه ی خود کند.
در این جا، این «جولیان »است که در دیگری گم شده. زیرا وقتی با یک فلش بک به عقب بر می گردیم و شاهد چگونگی آشنایی «گابریل »و «جولیان »هستیم در می یابیم که چرا «جولیان »آن رشته ی تحصیلی را برای خود بر می گزیند یا چرا کپی تابلوی معروفی را که “گابریل “در حرف هایش از آن یاد کرده به دیوار اتاقش آویخته است.
اما در عوض ما «گابریل »را داریم که به عنوان یک حریف برای «جولیان »بسیار قوی طراحی شده است. او اکثر خصلت های یک حریف خوب را دارد. زیرا حریف خوب کسی است که بهتر از هر کس دیگری در دنیا قادر است به نقطه ی ضعف بزرگ قهرمان حمله کند و این حمله بی وقفه است. حریف قهرمان را وادار می کند یا برضعف خود غلبه کند یا نابود شود.
گابریل این کار را برای جولیان انجام می دهد. مدام به نقطه ی ضعفش حمله میکند. در نماهایی چنان با او عاشقانه برخورد می کند که گویا «جولیان »روی ابرها پرواز می کند. اما لحظه ای بعد از هر بیگانهای نسبت به جولیان بی تفاوت تر و سردتر و غریبه تر است.
او حتی جلوی شکل گیری احساسات “جولیان” و “پل “را می گیرد و در حالی که خودش به “جولیان” نزدیک نمی شود اجازه نمی دهد «پل »هم با «جولیان »روابط صمیمانه تری برقرار کند.
گابریل” به عنوان حریف به اندازه ی “جولیان “ارزشمند است. حریفی است که چهره ی انسانی دارد و به نوعی همزاد قهرمان است. در این فیلم گابریل و جولیان هر دو مادر خود را از دست داده اند و تحت محبت های زنی دیگر که حالا مرده است، قرار گرفته اند.
کشمکش های میان «جولیان» و« گابریل »ادامه دارد تا وقتی که آخرین جدل بینشان پیش می آید و آن درست وقتی است که «جولیان »خیال می کند به آرزویش رسیده.
نویسنده: چکاوک شیرازی
جهنم گابریل
,2023,2020آمریکا
کارگردان: توسکا ماسک
اگر فیلم رو دیدید نظرتون دربارش چیست؟
بیننده نه تنها از نگاه متمرکز فرشته مالیخولیایی به درونش تحت ستم است. بلکه انباشته شدن اشیا در اطراف نیز فضایی شوم و ظالمانه ایجاد می کند. همه این ابزارها و تصاویر و تجربیات جدا شده از جریان جستجوهای عمیق روح استاد هستند. در واقع، حکاکی در دوران سرخوردگی هنرمند خلق شده است. بحران خلاقیت بر فقدان شخصیت قرار گرفت و در تأملات بیهودگی وجود و مرگ منعکس شد.
بیایید به اشیاء اصلی در حکاکی نگاه کنیم.
اثر به طور همزمان با نگاه فرشته و جهت لبه بالایی چند وجهی قطع می شود؛ بردارهای آنها بر هم منطبق هستند. لاکونیسم بلوک زاویهدار تیز چشمگیر است، به ویژه در تضاد با جزئیات فرهای استخراج شده از اشیاء دیگر. این بلوک مرا یاد تابوت می اندازد. به طور کلی، خود شکل بسیار جالب است - یکپارچه دورر. شکل آن از نظر آکادمیک ثابت نیست، اما من را به یاد یک برآمدگی سه بعدی از یک تسراکت چرخیده میاندازد.
به نظر می رسد چهره مرگ بر یکی از چهره های یکپارچه نقش بسته است. Memento mori یک موتیف ابدی است.
نردبان پشت سنگ نماد صعود به سوی خدا و معرفت است. اما اینجا فقط یک فرصت است، هیچ کس از آن استفاده نمی کند و به نظر می رسد به جایی نمی رسد. فراوانی نمادهای کار کیمیاگری به ما می گوید که در اینجا نیز منطقه ای برای جستجو برای معنا وجود داشته است. اما همه چیز در برابر مرگ و مالیخولیایی وجودی ناتوان است.
توپ در پای مالیخولیا: کمال، دانش اکتسابی و نتیجه تبدیل به شکل ایده آل. اما توپ کنار است، فراتر از آرزوهاست و پاسخی برای جستجو نیست.
مربع جادویی: جدول 4×4 که مجموع اعداد هر ردیف افقی، عمودی و مورب 34 است (یکی از اعداد دنباله فیبوناچی، جستجوی هارمونی از طریق تناسب). در اینجا نویسنده حروف اول خود را رمزگذاری کرده و سالی که حکاکی نوشته شده است، می توانید آن را پیدا کنید؟ 🙃
بیایید به تصویر بیشتر نگاه کنیم.
کوپید یا فقط یک پسر کوچک (پوتو، پوتیوس - آغاز زندگی؟) روی سنگ آسیابی که برای ضایعات نوشته شده است می نشیند. سنگ آسیاب در اینجا نمادی از این واقعیت است که به هدف خود عمل کرده است و دیگر درگیر زندگی نیست. سنگ آسیاب نیز تمثیلی از اندیشه بدون عمل است.
در بالای پسر ترازو وجود دارد - دادگاه آسمانی. کاسه های تعادل خالی، باز هم عدم حرکت در همه جا.
سگ لاغر نماد وفاداری و بازتاب غم خود نگارنده است. این موجود خسته است و در این مالیخولیا باقی می مانده و نمی تواند ادامه دهد.
دانش خرد، بلکه دانش جنون و غرور، کسالت روح - این همان چیزی است که حکاکی با آن عجین شده است. کسی که علم را زیاد کند، اندوهش را هم زیاد می کند.
همه مهارت ها و دانش ها در کف مزاحم احساسات سرکوب شده حل می شوند.
پیش زمینه تصویر گرفتگی و درهم ریختگی است، تنگ است، بوی هرج و مرج معنوی و ناامیدی می دهد. این یک نوع خودنگاره از حالت دورر در آن لحظه است.
بیایید به سمت لانگ شات برویم.
بچه اژدها با بنر "Melencolia I".
در مورد معنای "من" روایات زیادی وجود دارد. نکته اصلی این است: هنرمند قرار بود 4 نوع خلق و خو را به تصویر بکشد و با مالیخولیایی شروع کرد که خود را در آن می دانست. تعبیری هم وجود دارد که «من» یکی از مراحل معرفت است، مرحله ای که هنرمند هنوز در اسارت نفسانی و دنیوی است. یک تفسیر نجومی نیز وجود دارد که کمترین سازگاری در نظر گرفته می شود.
من این گزینه را دوست دارم که "من" یک عدد نیست، بلکه یک کلمه است. شکلی از فعل "eo" به معنای "رفتن". این فراخوانی است برای خروج مالیخولیا از روح.
آن طرف رودخانه چیست؟ شهر آسمانی و ستاره نور افشان. آیا این نشانه تولد عیسی است؟ یا لوسیفر که خود را به عنوان قدرت های الهی در می آورد؟ چه کسی به زمین آمد تا خادمان کلیسا را برافروخت تا درگیری را از آسمان به زمین منتقل کند؟ انتخاب مثل همیشه با بیننده است. نظر شما چیست؟
هنرمند و عکاس آمریکایی هارولد دیویس، و آثار عکاسی او که گل ها را به تصویر می کشند، آنها کمی احساس ماورایی دارند.
اما دیویس استاد عکاسی ماکرو است و بیش از یک بار موفق به دریافت معتبرترین جوایز شده است.
🪬Artist
نکته اصلی تسلیم نشدن است.
موافق نباش، خیانت نکن. تمام دیوانگی ام در این امر به من کمک می کند و در بالاترین نقطه اش عشق را می یابم و همراه با آن اشتیاق دیوانه وار برای زیستن، که معنای وجود من است.
هر بار که شخص ((من)) تسلیم باطل خود می شود، هر گاه انسان می اندیشد و زنده می ماند تا «ظهور» کند، مرتکب خیانت می شود. میل به "ظهور" بدبختی بزرگی است که همیشه مرا در برابر حقیقت فروتن کرده است. نیازی نیست روحمان را به روی همه باز کنیم، بگذار آن را فقط برای کسانی که دوستشان داریم باز کنیم. زیرا در این صورت ما نمی خواهیم ظاهر شویم، بلکه فقط می خواهیم ببخشیم. یک فرد قوی کسی است که می داند چگونه فقط در مواقع ضروری ظاهر شود. رفتن به انتها یعنی اینکه بتوانید راز خود را حفظ کنید. من از تنهایی رنج می بردم، اما برای اینکه راز خود را حفظ کنم، بر رنج ناشی از تنهایی غلبه کردم.
و امروز متقاعد شده ام که بزرگترین شایستگی انسان این است که در خلوت و گمنامی زندگی کند.
آلبر کامو
15 سپتامبر 1937
🪬Artist
رافائلی، مانند سایر امپرسیونیستها، بهویژه کلود مونه (مثلاً چرخههای «کلیسای جامع روئن» ، «دشت کاه» ) از یک نقطه در زمانهای مختلف سال و روز، برخی از منظرههای پاریس را نقاشی کرد و نشان داد که شهر موضوعیت دارد. به خلق و خوی به عنوان یک شخص.
امپرسیونیست ها این حالت ها را «اثرات» نامیدند. بنابراین، پیسارو «اثر باران» و «اثر جلوه برفی» را میکشد و رافائلی «افکت پاییزی» ملایمی را به تصویر میکشد که بر طاق پیروزی تأثیر میگذارد، که فقط سه ماه قبل شبیه پوستری صاف با سایههای تیز و خطوط خشن بود.
رافائلی کتاب طراحی خود را در تقاطع ها و میدان ها، به معنای واقعی کلمه در وسط جاده یا بالکن خانه های گوشه ای، یا حتی در یک کالسکه متحرک، قرار می دهد و زوایایی را انتخاب می کند، مانند عکاسی برای عکسبرداری گزارش، تا هم ناظر باشد و هم آگاه باشد. یک شرکت کننده در رویدادها همان خیابانها و بلوارهای پاریس در همان طرح رنگی محو و بهظاهر محو شده توسط کامیل پیسارو به تصویر کشیده شد - دقیقاً با همان پیشزمینه، گویی بریده شده، به طوری که بیننده نیز در جای هنرمند حضور داشت. برای یک خبرنگار-هنرمند، تمام جزئیات، تمام قسمت هایی که تار و پود لحظه را می سازند، مهم هستند .
در اینجا یک لحظه باشکوه است: در مقابل خانه ویکتور هوگو هشتادمین سالگرد رئیس رمانتیسیسم ادبی فرانسه را جشن می گیرند (در آن زمان هوگو هنوز زنده بود؛ تصویر بیست سال بعد، در سال نویسنده، از روی حافظه ترسیم شد. صدمین سالگرد تولد در سال 1902)، مردم کوهی از گل ها را روی هم ریختند، بسیاری با بچه ها آمدند، قهرمان مراسم از پنجره به مهمانان خوش آمد می گوید، نوه یا نوه فرزند خود را در آغوش می گیرد - هنرمند، شاید، حتی بیشتر از آدم های ضعیف را ببیند. جوانی که برای تقویت پرچم ها از درختی بالا رفت.
و در اینجا یک لحظه لذت بخش است: یک طوفان رعد و برق از میدان بهاری سن ژرمن د پره عبور کرده است، مردم شهر دکمه های کت و بارانی خود را باز کرده اند، خورشید نور سفید تند و تیز را به کلیسای معروف می اندازد، و ظاهراً در همان لحظه ناقوس کلیسا به همان شدت به صدا درآمد و سه دوجین کبوتر را ترساند. رافائلی منتظر این تصادف باشکوه بود.
"گذرگاه دروت" یکی از همین تابلوهای کوچک است. رافائلی یک برانکارد با یک بوم آماده شده روی یک دفترچه طراحی قابل حمل درست در میان انبوه مردمی که در ظهر از راست به چپ هجوم میآورند قرار داد - و پشت آنها را در معرض باد دسامبر قرار داد (سگ این بار در همان جهتی که بقیه هستند میدود). هوا مملو از دانه های برف است که همه چهره ها را تار می کند و درختان و خانه ها را کهنه به نظر می رسد. در اعماق خیابان، آشفتگی آبی-سفید پودری آویزان است: خود آسمان زمستان با بارش برف به هر شکافی نفوذ می کند. رافائلی این هزاران ضربه و نقطه را با حرکات ماهرانه و مقرون به صرفه نقاشی می کند - اینگونه تصور می شود که دستان یخ زده خود را با یک پالت و یک جفت برس نازک در دستکش هایی با انگشتان بریده تصور می کنید. او 52 ساله است، سرما در یقهاش میخزد، باد سمت راستش را سرد میکند، اما هنرمند بعد از بقیه به یک اتاق گرم میرود، فقط زمانی که نقاشی را تمام کرده باشد.
"جشن به افتخار هشتادمین سالگرد تولد ویکتور هوگو"
1902
ژان فرانسوا رافائلی
خانه-موزه ویکتور هوگو، پاریس.