amirshekofteh | Неотсортированное

Telegram-канал amirshekofteh - امیرشکفته (نوشته‌ها)

335

خسته‌ام کرده خستگی‌هایم... . . . در اینستاگرام: instagram.com/amir.shekofteh

Подписаться на канал

امیرشکفته (نوشته‌ها)

‌بی‌کسانیم، گذاری به سرِ ما که کند؟
مگر از گریه، گهی بگذرد آب از سرِ ما..

#کلیم_کاشانی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

اگر آشپزی‌ام خوب بود
که نیست
شکم خودم را سفره می‌کردم
تا در کاسه‌ی خونی چشمم
حوصله تیریت نکنم و اشک سر نکشم!

اگر خیاطی‌ام خوب بود
که نیست؛
سوزنم هرروز بر امید پوچی گیر نمی‌کرد
و چشم به هیچ فردایی نمی‌دوختم!

اگر نقاشی‌ام خوب بود
که نیست؛
سیگارهای نکشیده را پشت بوم تنهایی می‌کشیدم
تا کسی نفهمد!

اگر نوازندگی‌ام خوب بود
که نیست؛
برعلیه ساز ناکوک زندگی
قید خیلی چیزها را می‌زدم و می‌رفتم!

اگر صدایم خوب بود
که نیست؛
قبل از اینکه پا به سن بگذارم
آن هم در جوانی
چنان می‌زدم زیر آواز
که بغضِ خستگی‌ام پاره شود!

اگر حالم خوب بود
که نیست؛
بگذریم...
حالم اصلا خوب نیست!

#امیر_شکفته
پاییزِ سه

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

گفته بودی که فقط، خون جگر... قورت بده!
پشت پای سفرم، باز... سفر.... قورت بده!

گفتم این قیچی ِ تو، بال برایم نگذاشت...
گفتی اصلآ به درک! سوزش ِ پَر قورت بده!

گفتم امروز کسی گفت که با یک نفری...
گفتی از هر دَر و همسایه، خبر قورت بده!

گفتم این عمر ِ پُر از غصه تمامی دارد؟!
گفتی امروز... وَ صدسال دگر... قورت بده!

گفتم این عشق تو در سینه ی من ریشه گرفت!
گفتی اشکال ندارد! تو تبر قورت بده.....!



#امیر_شکفته
۱/اردی بهشت/۹۵

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

چقدر خوبه...
از تو در من
مانده رویایی!

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

‏ما از کسانی که به آن‌ها قوّت قلب و روحیه می‌دادیم، مضطرب‌تر بودیم.

.
.
.

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

واقعا آخر زندگی چه خواهد شد؟

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

در این سال‌ها خیلی تلاش کرده‌ام تا گیاه‌خوار شوم یا حداقل مصرف گوشت را کم کنم و نتوانسته‌ام، اما هیچ‌وقت دلم نیامده خودم حیوانی را شکار کنم.
از همان بچگی هم همین بودم. بچه‌ها که می‌رفتند شکار گنجشک و پروانه و قورباغه! من می‌نشستم توی اتاقم و دعا می‌کردم که موفق نشوند.
اکبر می‌خندید که نه به آن کله‌پاچه و سوسیس خوردنت، نه به این دلسوزی‌ات برای حیوانات!
من فکر می‌کنم که اتفاقاً خیلی هم طبیعی هستم‌.
هزاران نفر را می‌شناسم که خوشحال می‌شوند در یک جنگ احمقانه، سربازهای کشورشان، سربازهای بیچاره‌ی دشمن را بکشند، اما خودشان حتی توان چاقو زدن به دیگران را هم ندارند.
هزاران نفر را می‌شناسم که از اعدام فلان قاتل یا متجاوز لذت می‌برند، اما خودشان نمی‌توانند آن آدم را شکنجه کنند یا بکشند.
من هر روز گوشت می‌خورم، اما هم حالم از شلیک کردن توی سر گوزن و گراز به هم می‌خورد و هم از ماهیگیری و هم از ذبح گوسفند جلوی پای عروس.
شیدا به من می‌خندد و می‌گوید که خدای به این دل‌رحمی نوبر است! به من می‌گوید که یعنی این‌همه حیوانی که همدیگر را شکار می‌کنند تا سیر شوند و زنده بمانند، جنایتکار جنگی‌اند؟
شیدا عاشق کشتن است. یک بار پرسیدم که دوست داشته کدام شخصیت تاریخی باشد؟ زل زد توی چشم‌هایم و خیلی جدی گفت که یک گلادیاتور در روم باستان!
ولی من فکر نمی‌کنم شیدا حتی قادر باشد مگسی را بکشد. خودم آن روز دیدمش که عنکبوت گوشه‌ی اتاق را گرفت و برد زنده توی حیاط ولش کرد، اما بعید هم نیست که عنکبوت‌ها را از آدم‌ها بیشتر دوست داشته باشد!


#هزار_و_چند_شب 📚
#مهدی_موسوی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید
می‌توان از تو فقط دور شد و آه کشید

پرچم صلح برافراشته‌ام بر سر خویش
نه یکی ، بلکه به اندازه‌ی موهای سفید

سال‌ها مثل درختی که دم نجاری‌ست
وقت روشن شدن اره وجودم لرزید

ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من
به تقاضای خود اصرار نباید ورزید

شب کوتاه وصالت به «گمان» شد سپری
دست در زلف تو نابرده دو تا صبح دمید

من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی
زنده برگشتم و انگیزه‌ی پرواز پرید

تلخی وصل ندارد کم از اندوه فراق
شادی بلبل از آن است كه بو کرد و نچید

مقصد آنگونه که گفتند به ما، روشن نیست
دوستان نیمه‌ی راهید اگر، برگردید..

#کاظم_بهمنی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

من کوچه‌‌های خالی‌ام اما کمی شلوغ!
من یک نگاه مضطربم در دل دروغ...

انکار می‌کنم که همین‌جا نشسته‌ام....
دارم تمام می‌شوم از بس که خسته‌ام!


#امیر_شکفته
بهار ۱۴۰۲

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
شد ۲۹ ...

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

کاش به خودم بیام و یه عالمه گذشته باشه...
یهو بزنم رو پای کناریم
از ته دل بخندم
از اون خنده‌ها که نمیشه جلوشو گرفت...
از اونا که تهش بغضت نمیشه!
اونم خنده‌کنان بپرسه چرا؟
نگاش کنم ببینم خودمم!
بهش بگم همینجوری...
و خنده‌مون قطع نشه!
و یهو از خواب پا نشیم.
واقعی باشه!
بابا ما خیلی وقته با خودمون رفاقت نکردیم...
اینی که تو آینه‌ست؛ دیگه اون نیست!
نگو نه!
دِ نگو نه!

#هذیان
۱۸/اسفند/۱۴۰۱

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
مشکل از چراغ است!
.
.
.

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

تو حوض آیینه‌ام کسی هی سنگ میندازه
مریم! یکی داره گلومو چنگ میندازه
این عکسهای نوجوون رو صفحهٔ گوشی
هر شب منو یاد زمان جنگ می‌اندازه

یاد رضا یاد ایوب عمّه‌جان یادِ
دانشجوهای کوی دانشگاه و خردادِ...
یاد روزای سبز و شبهای بنفشی که...
این روزا دائم تو سرم آهنگ فرهاده

باز کوچه‌ها باریکن و بسته‌است دکّونا*
باز خونه‌ها تاریکن و شب تو خیابونا
با گیسای قیچی شده بیدای مجنونن
اونا که دارن از گلوی باغ می‌خونن

اینترنتت قطعه نمیشه حرف زد اما
دلتنگی و دلواپسی کم نیست این شبها

بدجور دلتنگم می‌دونی؟ خیلی دلگیرم
از غصه از دلواپسی هر روز می‌میرم

دلگیرم از دست چراغایی که خاموشن
یا اونها که دارن درخت سرو می‌فروشن

ما کم نذاشتیم، تا می‌شد از آشتی گفتیم
از بذر امیدی که تو دل کاشتی گفتیم
از آدمیت از شرف از عشق، آزادی...
از چیزایی که پا روشون نگذاشتی گفتیم

ما با اونا از لذت پرواز گفتیم و
اونا برامون خواب زنجیر و قفس دیدن
ما رو چقدر از بازیشون بیرون نگه داشتن!
ما رو چقد تنها به چشم خار و خس دیدن!

کاشکی می‌شد راحت صدا زد صبح فردا رو
کاشکی می‌شد خوابید فقط خوابید شبها رو...
کاشکی می‌شد بی‌چشم گریون رد شد از این دود
کاشکی می‌شد تو خواب گذشت این برف و سرما رو

کاش این روزا یک قصه بود از روزگاری دور
کاش می‌پریدیم از سرِ دی تا بهاری دور
کاش باورامون  باورای اون قدیما بود
می‌شد نشست و منتظر شد تا سواری دور...

بدجور دلتنگم می‌دونی؟ خیلی دلگیرم
از غصه از دلواپسی هر لحظه می‌میرم

اینترنتت قطعه نمیشه حرف زد اما
دلتنگی و دلواپسی کم نیست این شبها

کاشکی ببینیم آخرش خورشید فرودین
با گیسای رنگ طلاش می‌شینه رو پرچین
کاش بشکنه با خنده‌های روشنی یک روز
این بغض بی‌درمون و این غمباد بی‌تسکین



#پانته_آ_صفائی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
خورشیدو با چشمات روشن کن!
یک‌بار ماهو قسمتِ من کن....

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
‌.
#خدانور

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

اگر به قیدِ زندگی هزار بار مُرده‌ای
اگر به رغم پُختِگی، شراب ِ نیم خورده‌ای

اگر در ازدحام ِ شب فقط سکوت می‌کنی
از ارتفاع ِ خواب‌ها اگر سقوط می‌کنی

امان نمی‌دهی اگر به گریه‌های بی‌امان
اگر که فکر می‌کنی مزخرف است این جهان

اگر به مو رسیده‌ای‌... به پرتگاه ِ چَشم ِ خود
اگر هَراس داری از خرابه‌های خَشم ِ خود

اگر دو کوه می‌رسد به هم، در اوج ِ بی‌کسی
ولی تو هرچه می‌دوی به هیچ‌جا نمی‌رسی!

مسببش تو نیستی
مسببش تو نیستی

تو بی‌طرف‌ترین ِ این زمین ِ بی‌برنده‌ای
تو بازخورد ِ گریه‌ای تو بازتاب ِ خنده‌ای

تو داغدار ِ یک شب از دل ِ هزار و یک شبی
تو نیش‌خورده‌‌ای فقط... به اقتضای عقربی

تو که پناه بُرده‌ای به ترس‌های در کُمُد
نبُرد هیچکس تو را به سرزمینِ اَمن ِ خود

تو که بدونِ لُقمه‌‌‌ بوده‌ای میانِ زنگ‌ها
و لُقمه‌ بود دستِ تو برای سیر کردن ِ
مُعلّم ِ شِلنگ‌ها

کُنون که مار گشته‌ای
در آستین ِ چیستی
مسببش تو نیستی
مسببش تو نیستی

#یاسر_قنبرلو

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

مریضم.
در هر سکانس از زندگی، حوصله‌ی سکانس بعدی را ندارم.
پشت چراغ قرمز، دلم میخواهد تا ابد قرمز بماند.
حتی وقتی سرکار، دارم با بودن دست و پنجه نرم میکنم و به زور لبخند ژکوند میزنم؛ ترجیح میدهم همان‌جا بمانم.
نمیدانم... حوصله‌ی بعدی را ندارم.
هرچه می‌خواهد باشد!
دوست دارم در هر ساعت، چندین ساعت بمانم؛ شاید بفهمم چه دارد بر سرم می‌آید.
دوست دارم هروز را حداقل سه‌چهار روز زندگی کنم؛ با اینکه اصلا زندگی نمیکنم.
چطور بگویم.
انگار سرطانِ حوصله گرفته‌ام! بدخیم.
حالم بد است و حوصله‌ی یک ثانیه‌ی بعد را هم ندارم.
حتی نمیدانم همین‌ها را چرا نوشته‌ام.
شاید پاک کردم
شاید هم نه.

#امیر_شکفته
#هذیان
پاییزِ سه

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

ای رقص نور بر لب چاقوها
ای در سکوت، وقت هیاهوها
ای چشمِ بی‌گناهیِ آهوها
ای آخرین الهه‌ی جادوها
دُورم بپیچ و قاتل خوبی باش
دارم بزن دوباره از آن موها

من آرزوی بال نخواهم کرد
اندیشه‌ی محال نخواهم کرد
خورشید را خیال نخواهم کرد
یک ذرّه قیل و قال نخواهم کرد
هر کار خواستی بکن اصلاً تو!!
من خسته‌ام... سؤال نخواهم کرد...

من وقت انتخاب، غم‌انگیزم
درمانده از جواب... غم‌انگیزم...
در اوّل شراب، غم‌انگیزم
در آخر شراب، غم‌انگیزم
از من نخواه شور و هماغوشی
من توی رختخواب، غم‌انگیزم

جز دید و بازدید نخواهد بود
آغاز سال، عید نخواهد بود
جز غصّه‌ای جدید نخواهد بود
در قصّه‌ام امید نخواهد بود
روزی سیاه دارم و می‌دانم
که بعدِ آن سپید نخواهد بود

تبعیدی‌ام میان جهنّم‌ها
وصل است زندگیم به ماتم‌ها
راهی به تیغ و قرص‌تر از سم‌ها
لبخندِ در محاصره‌ی غم‌ها
دست مرا بگیر که می‌ترسم
می‌ترسم از تمامی آدم‌ها

من ترسِ چرخ‌خوردنِ میدانم
من گریه‌های لحظه‌ی پایانم
فریادِ پشتِ میله‌ی زندانم
من آخرین امید به انسانم
درکش برای جامعه‌ام سخت است
این درد را چطور بفهمانم؟!

ای پشت کوه‌ها سَحَرِ جعلی!
ای شادیِ پس از خبرِ جعلی
ای روزهای خوب‌ترِ جعلی
ای آخرین پیامبر جعلی!
من از تو باز معجزه می‌خواهم
من باز از تو معجزه می‌خواهم...

مهدی موسوی
#شعر_واقعی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

هنوز می‌توان نوشت؟
چیزی برای گفتن هست؟
برای نوشتن؟
.
.
.

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

پشت دیوار در این شهر فقط دیوار است!
دست هر بی پدری کاغذ و صد خودکار است!
حرف ِ روی لبم از بَدوِ جهان سیگار است...
مادرم توده ی اندوه پدر را زایید....!

مادرم بوته ی سرسبز... در این بی آبی
ماهی قرمز این قوم، چرا مردابی؟!
حرف من شهوت ِ یک گرگ... پس از هم-خوابی!
خشتک ِ باور ِ مردم که کمی جِر خورده!

عشق ِ تو نقد! ولی عشق من از دم قسط است...
هرچه نوشیدم و پوشیدم و دیدم؛ قسط است
هرچه حوا برسد! در دل آدم قسط است
رنگ هر "آیه" در این دفتر شب... "طوسی" بود!!

همه رفتند به دنبال کمی رود... ولی
مردی اینجا لجنی در لجنی بود... ولی
ریشه ی بغض فقط خورده منی کود... ولی
تخت خوابم، لزج ِ باور ِ آزادی ماند!

حوری ِ روسپی ِ بعد قیامت؛ دام است!
دل من پخته، ولی باز خیالم خام است!
و رفیق من و شب... آلپرازولام است!
ارتش خاطره بر نیمه ی شب، فائق شد!

زن همسایه کمی جیغ...سپس فارغ شد
شوهرش رفت... کمی آنطرف و عاشق شد!
سگ ِ ولگرد خودش آمد و صد صادق شد!
(شاهدی در سر بازار دهانش را بست!)

بنویس از سر خط... تُف به دل ِ لبریزم!
چتر خود را تو بیاور! که کمی پاییزم...
روی حلقوم من این دست ِ حسابی تیزم!
سنگ قبرم شده این سقف، لحد: بالشتم!

@amirshekofteh
#امیر_شکفته
۲۳/آبان/۹۵

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

بین ماهی‌های اقیانوس و ماهی‌های تُنگ
هیچ فرقی نیست؛
وقتی چاره‌ای جز آب نیست...

#فاضل_نظری

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

کاش به خودم بیام و یه عالمه گذشته باشه...
یهو بزنم رو پای کناریم
از ته دل بخندم
از اون خنده‌ها که نمیشه جلوشو گرفت...
از اونا که تهش بغضت نمیشه!
اونم خنده‌کنان بپرسه چرا؟
نگاش کنم ببینم خودمم!
بهش بگم همینجوری...
و خنده‌مون قطع نشه!
و یهو از خواب پا نشیم.
واقعی باشه!
بابا ما خیلی وقته با خودمون رفاقت نکردیم...
اینی که تو آینه‌ست؛ دیگه اون نیست!
نگو نه!
دِ نگو نه!

#هذیان
۱۸/اسفند/۱۴۰۱

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

تازه‌ترین مجموعه شعر مهدی موسوی با عنوان «در ستایش ناامیدی» منتشر شد. این اثر هجدهمین کتاب این شاعر در تبعید است. این اثر حاوی ۱۲۰ شعر و ترانه است در ۲۹۸ صفحه که تعدادی از آن‌ها برای نخستین بار در این کتاب منتشر می‌شوند. مهدی موسوی ۱۲۰ شعر و ترانه این کتاب را به تمام فارسی‌زبانان جهان که با هم رنج‌هایی مشترک دارند، تقدیم کرده است.
نسخه‌ چاپی کتاب در خارج از ایران برای خرید در سایت لولو در دسترس است و علاقه‌مندان در ایران و افغانستان می‌توانند نسخه پی‌.دی.اف رایگان را از سایت شخصی مهدی موسوی یا کانال تلگرام، سایت سایه‌ها یا بسیاری از سایت‌های ادبی دانلود کنند.
طرح جلد این کتاب اثر مهرداد صداقت است؛ صفحه‌آرایی آن را فاطمه اختصاری بر عهده داشته و عاطفه اسدی نیز این کتاب را ویرایش کرده است.


#مهدی_موسوی #معرفی_کتاب #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
ما بی ایمان نبودیم،
منتها می‌خواستیم به باورهای خودمان و نه باورهایی كه برای ما مقرر شده بود ایمان داشته باشیم...


کتاب: درک یک پایان
جولین بارنز
ترجمه: حسن کامشاد

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

شعر خوب #سید_مهدی_موسوی
و زمزمه‌ی من!

به مناسبت
۲۱/اسفند/۱۴۰۰
و
#بیست_و_هشت_سالگی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

🎼 شرمساری
#محسن_چاوشی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

مثل دیوانه زل زدم به خودم
گریه‌هایم شبیه لبخند است
چقدَر شب رسیده تا مغزم
چقدَر روزهای ما گند است!
من که ارزان فروختم خود را
راستی قیمت شما چند است؟!
.

#سید_مهدی_موسوی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

.
.
.
دختر شادمهر عقیلی...
.
.
.
#برای

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

به ناز خُفته چه داند
که دردمند فراق
به شب چه می‌گذراند؟
علی‌الخصوص غریب...

#سعدی

Читать полностью…

امیرشکفته (نوشته‌ها)

ای روز آفتابی
ای روزهای خوب که در راهید
ای جاده های گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه
از پشت لحظه ها به در آیید!

ای روز آفتابی
ای مثل چمشهای خدا آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز آمدنت روشن
این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!

اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

#قیصر_امین_پور
@gheysargram

Читать полностью…
Подписаться на канал