aloonaksher | Неотсортированное

Telegram-канал aloonaksher - آلونک

1197

من مدینه‌ی خود را، با تو ساختم آری ای به یُمنت #آلونک،خانه‌ی فلاطونی! حسین منزوی بهترین اشعار #ایران و #ترجمه_های_شعر_جهان رو با ما بخونید💐 ارتباط با ادمین: 🆔️ @faridfarrokhzad 🆔 @farrokhzad_farid

Подписаться на канал

آلونک

دل فراموش کرده‌ام پیشش
بازگردم، بهانه‌ای دارم

#واله_داغستانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

دل داشتیم، دادیم، جان بود، عرض کردیم
چیزی که دوست خواهد، صبر است و ما نداریم

#رفیع‌خان_باذل @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

بیداری‌ام چه دانی؟ ای خفته‌ای که شب‌ها
ننْشسته‌ای به حسرت، نشمرده‌ای ستاره...

#فروغی_بسطامی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

گیرم که برکنی ز دل خود هوای دوست
با آب و خاک خانه‌ٔ ویران چه می‌کنی
با عشق سینه‌تاب وطن درد مردسوز
با ترک‌تاز دشمن ایران چه‌ می‌کنی


اندوه ملّتی‌ست نهان در نگاه تو
در چشم تو حدیث غم و درد میهنی
در این محیط هول نه امکان بودنی
از این بسیط وحشت نه پای رفتنی



▪دکتر مظاهر مصفّا
▪@mazahermosaffa

Читать полностью…

آلونک

سروکار ما فتاده به بتی که بعدِ مردن
نرود به رهگذاری که غبارِ ما نشسته

#میرزا_زاهد_لاری @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

از دل نمی‌رود به وصالِ ابد برون
خونی که در دلم ستمِ انتظار کرد

#حزین_لاهیجی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

چشمِ حافظ زیر بامِ قصرِ آن حوری‌سرشت
شیوه‌ی "جَناتُ تَجْری تَحتِها‌الاَنهار" داشت

#حافظ @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

ز من جدایی آن گلعذار نزدیک است
خجالت دل امّیدوار نزدیک است

دلم ز وصل تسلی نمی‌شود امروز
اگر غلط نکنم، هجر یار، نزدیک است

ز من گذشته و از جذبه‌ی محبت من
عنان کشیدنِ آن شهسوار نزدیک است

زمان‌زمان شود افزون امید آمدنش
اگرچه مردنم از انتظار نزدیک است

ز تاب باده چو ساغر به روی غیر مخند
که باز گریه‌ی بی اختیار نزدیک است

به وقت مردن از آن دست‌و‌پا زند «میلی»
که بحر زندگی‌اش را کنار نزدیک است
 
#میلی_مشهدی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

به نگاهی فروختم خود را
چه‌کنم بیشتر نمی‌ارزم

#تقی_اوحدی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

هنوز اندک شعوری دارم ای ساقی ز من مگذر
به چشم مست خود تکلیف کن این جام خالی را

#طالب_آملی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

به هر فصلی غمی، هر صفحه‌ای انبوه‌ اندوهی
وطن جان خسته‌ام! پایانِ خوبِ داستانت کو؟

#حسین_جنتی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

گفتم میانه‌ی دو لبت چیست؟ گفت هیچ
ای من ببوسم آن لب شیرین‌جواب را!

#میرزا_محمدتقی_حجت‌الاسلام
(نَیِّر تبریزی) @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

 گر خون دلی بیهده خوردم، خوردم
 چندان که شب و روز شمردم، مردم
آری، همه باخت بود سرتاسر عمر
 دستی که به گیسوی تو بردم، بردم...

#هوشنگ_ابتهاج @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

بهار دیده‌ی من نیست جز که عکس رخش
تلطّفی بکن و عکسِ آن بهار بیاور

#سعدی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

کسی کیفیت چشم تو را چون من نمی‌داند
فرنگی قدر می‌داند شراب پرتقالی را

#طالب_آملی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

چندی‌ست از تو غافلم ای زندگی، ببخش
چنگی نمی‌زنی به دل این‌ روزها تو هم...

فاضل نظری

Читать полностью…

آلونک

من و در خاک غلتیدن، تو و حالم نپرسیدن
به عاشق آن‌چنان زیبد، به دلدار این‌چنین باید!

#بیدل_دهلوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

جهان خون‌ریزبنیاد است، هشدار!
سرِ سال از محرم آفریدند

#بیدل_دهلوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

چاکرانت را نمی‌گویم که خاکِ آن درم
با بزرگان، خودستایی خوش نمی‌آید مرا

#کمال_خجندی @aloknaksher

Читать полностью…

آلونک

شگفت مانده‌ام از بامدادِ روز وداع
که برنخاست قیامت چو بی‌تو بنشستم

#سعدی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

سلام بر تو ای جنون که می‌دهی فراری‌ام
از این حصارِ دل‌شکن به جاده می‌سپاری‌ام

هزار بار برده‌ای، به بادها سپرده‌ای
دوباره خسته دیده‌ای به دست خود، حصاری‌ام

جنون بیا رها مکن که عقل بشکند مرا
به دستِ کهنه‌خصمِ خود چگونه می‌گذاری‌ام؟

غریبه‌ام هنوز هم اگرچه دست دوستان
چو مار می‌خزد برون ز آستین به یاری‌ام

همیشه بیم داشتم که گر ز پا درافکند-
زمانه‌ام به دشمنی، ز خاک برنداری‌ام

ز خاک برنداشتی، نمانده جای آشتی
چه بیهده‌ست این که سر به شانه می‌گذاری‌ام...


#یوسف‌علی_میرشکاک @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

بازآ که بخوانی رقمِ سینه‌ی ریشم
من نامه‌یِ افتاده‌به‌خاک از کف خویشم

#بیدل_دهلوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ماه نو ديدی؟ لبت بين، رشته‌ی جانم نگر
کاين سه را از‌بس‌‌که باريکند هم‌بر ساختند

#خاقانی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک


#آلونک_شعر

چنین‌که می‌خورد این‌روزها زمان به زمین
فرود آمده‌ای باز از آسمان به زمین

تو مثلِ آبِ حیاتی، دگر بخار نشو
برای آن‌که نمیرد جهان، بمان به زمین

مبار ابرِ عبوسِ غمش به بامِ من
برو که اشک نریزم چو ناودان به زمین

از آن‌زمان که تو رفتی به آسمان، انگار-
شبیهِ اشکِ خودش، خورده این جوان به زمین

از آن‌زمان که تو رفتی، نخورده‌ام دیگر-
چنان‌که باد نخورده‌ست آب و نان به زمین

بیا که سبز شود این کویر، بارانم!
ببخش با نفسِ گرمِ خویش جان به زمین

قرار بود گلم! سایه ی سرم باشی
چنان‌که ابر _ دمش‌گرم _ سایه‌بان به زمین

مگیر خرده، که با یک نگاه نابودم
نمی‌دهد که قیامت دمی امان به زمین

کسی که گرم به حالم گریست، باران بود!؟
نه! مرغ‌های هوا ریخت اشک‌شان به زمین

تنم شیار شد از بس مرا زدند به فحش
شبیه بیل که زد زخم با زبان به زمین

به این نتیجه رسیدم پس از نگاهت که
بدونِ عشق به سر می‌خورد جهان به زمین

#هارون_بهیار/ افغانستان ‌@aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

باد دامانت غبارم را پریشان کرد و رفت
سرمه‌ام در گوشه‌ی چشم عدم آرام داشت...

#بیدل_دهلوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ز نارساییِ طومارِ عمر می‌ترسم
که وصفِ جعدِ رسای تو مختصر ماند

#فروغی_بسطامی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

ای کرده میل صحبت شب داشتن به غیر
عیشت حلال باد، که خوابم حرام شد
مرغِ دل رمیده که یادش‌به‌خیر باد
آیا چه کرده‌ای که چنین با تو رام شد؟

#حسابی_نطنزی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

در انتظار جمالی نشسته‌ام به خیالی
تحیّر از مژه، آغوش‌ها گشوده به هر سو

#بیدل_دهلوی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

لطافت آن‌قدَر دارد که هنگام خرامیدن
توان از پشت پایش دید نقشِ روی قالی را

#صائب_تبریزی @aloonaksher

Читать полностью…

آلونک

#آلونک_شعر

من رو گسل‌های صداقت خونه می‌سازم
بااین‌که دنیارو سرم آوار می‌بینم
من کنج قصر خلوتم موهاتو می‌بافم
با‌این‌که هی خواب طناب دار می‌بینم

گفتی چشاتو وا کنی خورشید می‌بینی
چشمامو وا کردم ولی محرم نمی‌بینم
هرجای این آشفته‌بازارو که می‌گردم
سودابه می‌بینم ولی مریم نمی‌بینم

گفتم چشاتو وا نکن دنیا پر از گرگه
گفتم چشاتو وا نکن دنیا که دنیا نیس
رو ابر و باد و موج و دریا خونه باید ساخت
این خاکِ خنجر‌خورده دیگه خونه‌ی ما نیس...

من هم دلِ چشمامو با چشم تو خوش کردم
گفتم چشام از بختِ چشمای تو وا باشه
تکفیرمون کردن ولی اصلا نفهمیدن
شاید خدا تو بی‌خدایی‌های ما باشه...

هرجای این شهرو رصد کردم بیابون شد
هستم ولی مجبورِِ برگشتن خیالم کن
من ببرِ خنجر‌خورده‌ام خوابم پریشونه
از گربه‌های مرده می‌ترسم، حلالم کن

گفتم برم دنباله‌ی دردامو بنویسم
خواستم برم دیدم شبِ چشمات نمی‌ذاره
گفتم برم دست از سر عشق تو وردارم
انگار یادم رفته که چشمات سگ داره...


#علی‌اکبر_یاغی‌تبار @aloonaksher

Читать полностью…
Подписаться на канал