من مريض بودم. بلند شدم رفتم بالا بیارم، ولی نتونستم. یه خورده آب زدم به صورتم تا بتونم چشمام رو که اشک ازشون سرازیر بود ببینم. دلم می خواست به خونریزی بیفتم تا تو هوارکشون من رو برداری ببری بیمارستان یا ببری سردخونه و گریه کنی. چقدر چیزهای احمقانه دلم می خواست. دوباره رفتم خوابیدم، چراغ رو خاموش کردم و احساس کردم اشکم باز داره میریزه رو لبام، همونجا، توی تاریکی گریه کردم، فکر کنم دیگه حتی اصلا نمیدونستم واسه چی دارم گریه می کنم.
#علیرضا_اسفندیاری
@Alireza_esfandiari
آشپزخانه؛
حواس مادر را پرت کرد
خواست غذایش نسوزد
زندگی اش سوخت.
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
ساعت هفت بود. تو داشتی برمی گشتی خونه و من در حالی که دندونامو به هم می ساییدم چاقورو محکم تو دستم فشار می دادم . اونقدر محکم فشارش می دادم که داشت کل بدنم فلج می شد. تو اومدی . من منتظر بودم سایه ت بیفته رو در آشپزخونه. یه دفعه اسممو صدا کردی . چاقو از دستم افتاد.
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
من هر روز میمیرم و هیچکس نمیدونه کجا ؛ هیچکس نمیدونه کِی . یه وقتایی زیر دوش آب گرم ، یه وقتایی روی تخت قبل از خواب ، یه وقتایی سر میز شام بین غذا خوردن . یه وقتایی درست وسط قهقهه زدنام توی جمع . درست وقتی که دارم برات جوک تعریف میکنم. وقتی که فکر میکنی دارم از خنده منفجر میشم . من هر وقت فرصت فکر کردن پیدا میکنم میمیرم . یهو وسط هر چیزی یه چاه عمیق درونم بوجود میاد و منو پرت میکنه تو خودش . جوری که صدای کمک خواستنم رو هیچکسنمیشنوه و من مجبور میشم خودم، خودم رو خلاص کنم. من هر روز میمیرم و هیچکس نمیدونه کجا ؛ هیچکسنمیدونه کِی.
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
هر شب
لباس فیروزه ایش را به تن می کند
گردنبند شاه عباسیش را به گردن میاندازد.
به لاله ی گوشش عطر می زند
شعر های فروغ می خواند
و تا صبح لحن دوستت دارم گفتن به تو را
تمرین می کند.
اینجا زنی به عاشقانه ترین شکل ممکن
آلزایمر گرفتهاست.
.
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
تانک ها توپ می اندازند
مسلسل ها به رگبار میبندند
خمپاره ها منفجر میشوند
تیر ها به سرباز ها میخورد
و پدر خود را به قصد کشت میزند
چه کسی می گوید جنگ تمام شده؟
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
دنبالم میکنن، میدوام. صدای تیر میاد، ما میدوییم و اونا تیر میزنن، آدما یکی یکی میفتن. دوستام یکی یکی میفتن. زخمی میشن. من فرار میکنم. کم کم نزدیک رودخونه میشم. مامانم از رودخونه صدام میکنه . میرم تو رودخونه. میرم زیر آب. تو رودخونه قایم میشم. هیچکس نمیتونه پیدام کنه. صدای آدما داره میاد. دارن نزدیک رودخونه میشن. من میترسم . میخوام گریه کنم، بابام محکم دهنمو گرفته. صداها نزدیکتر میشن. دارم خفه میشم. میخوام سرمو از آب بیارم بیرون . مامانم دستمو محکم گرفته. اونا میان توو رودخونه ، با پوتین از رومون رد میشن. با پوتین از رو صورت مامانم رد میشه. بابام هیچ کاری نمیکنه. از چشمای مامانم یه مایع سیاه بیرون میاد. من سردمه. سنگای کف رودخونه سردن، گونه هام یخ زدن ، دارم میلرزم. اونا از رودخونه میان بیرون کل رودخونه رو به رگبار میبندن. تموم رودخونه رو خون گرفته. خون تموم رودخونه رو گرفته. آدما از زیر آب میان بالا. آدما پیدا میشن. جنازه ها پیدا میشن. آب داره مامانو با خودش میبره . آب داره بابامو با خودش میبره. من نگهشون میدارم. من بغلشون میکنم. من میبوسمشون .من میترسم. من تنهام. دوستام روی آبن، دوستام روی آبن، دوستام روی آبن . آب داره دوستامو با خودش میبره.
-قسمتی از متن-
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
آلزایمر بگیرم.
لباسی که می پسندی را بپوشم
کنار پنجره بنشینم
پرنده را نفهمم
پاییز را نفهمم
برف را نفهمم
اردی بهشت را نفهمم
فراموش کنم که برای همیشه رفته ای
هر روز
منتظر آمدنت بمانم
#علیرضا_اسفندیاری
@Alireza_esfandiari
می خواهم
به رویا کوچ کنم
به جایی که رسیدن به تو
محال نیست!
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
ابراز احساسات تقویم نداره که مثلا ۲۲ بهمنش سالگرد پیروزی جمهوری اسلامی ایران باشه و ساعت ۹ شبش پنجره رو باز کنی و بلند داد بزنی الله اکبر ! من اگه حس کنم باید بغلت کنم بغلت میکنم اگه حس کنم باید بگم دوستت دارم همون لحظه میگم دوستت دارم . به این فکر نمیکنم که دو روز از رابطه مون گذشته یا دو سال به این فکرنمیکنم که داریم همدیگرو میشناسیم یا با هم ازدواج کردیم . من نمیتونم احساساتمو سرکوب کنم از من نخواه که برای گفتن هر جمله ای یا هر کاری صبر کنم تا زمانش برسه. من حسمو میگم ، حتی اگه خوشت نیاد :)
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandari
من هیچوقت نمیبازم ولی اجازه میدم یه وقتایی تو همببری چون این باعث میشه بیشتر از قدرتم لذت ببرم. اینکه حتی باختنمم تحت کنترلم باشه بهمثابت میکنه بردهام شانسی نیست. پس ببر ….
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
تو باید باور داشته باشی که یه روزی دستشو میگیری ، بغلش میکنی ، میبوسیش؛ بدون این که بدونی برای آخرین باره !
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
تنهایی توی هرکس شکل متفاوتی داره . تنهایی یک سری رو از سکوتشون میفهمی ، یه سری رو از چشماشون ، یک سری رو از خنده هاشون و یکسری رو از صداشون … همین که شروع میکنن به حرف زدن متوجه میشی که چقدر تنهان :)
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari
هرکدوم از ما یه قبرستون برای خودمون داریم که کسایی که برامون میمیرن رو تو اون دفن میکنیم. یهو به خودت میای میبینی چقدر جوون از دست دادی ، چقدر رفیق ، چقدر آشنا . چقدر کسایی که یه روزی اصلا فکر نمیکردی از پیشت برن رفتن و اسمشونو تو قبرستون خودت میبینی . یه وقتایی شاید دلت بخواد یه سریاشونو زنده کنی و برگردونیشون ولی تنها چیزی که نصیبت میشه جسدشونه ، حالا هرچقدرم شبیه قبل باشن هرچقدرم که پشیمون باشن ؛ کسی که یه بار برات مرده که دیگه زنده نمیشه :)
#علیرضا_اسفندیاری
@alireza_esfandiari