ahle_tamyz | Неотсортированное

Telegram-канал ahle_tamyz - اهل تمیز

1348

📚این کانال به معرفی و نقد کتاب، و پاسداشت یاد بزرگان فرهنگ اختصاص دارد. «هر که را عقل نیست، تمییز نیست، و تمییز کردن جایی درست آید که دو باشند تا تمییز کند و حق را از باطل جدا کند» (مستملی بخاری، شرح تعرف) راه ارتباطی: @dehlizbad

Подписаться на канал

اهل تمیز

#کتابشناسی_تاریخ_ایران

⭕️به مناسبت چهاردهم امرداد، سالروز صدور فرمان مشروطیت:

📚کتابشناسی اجمالی تاریخ مشروطه ایران

موضوع تاریخ مشروطه ایجاب می کند از عوامل فکری و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی موثر بر مشروطه تا انقلاب مشروطه و نظام برآمده از آن تا جنگ جهانی اول، مورد توجه باشد؛ این گستردگی زمانی و موضوعی بعلاوه‌ی بازه‌ی گسترده و متنوع منابع دست اول داخلی و خارجی، و پژوهش هایی که در یک سده گذشته انجام شده، ارائه‌ی کتابشناسی کامل از این موضوع را با دشواری روبرو می سازد؛ در واقع کتاب شناسی مشروطه به پژوهش هایی مفصل و مستقل نیاز دارد(دستکم دو کتاب کتابشناسی مشروطه تا کنون در ایران منتشر شده است.)

در ادامه فهرست وار به برخی کتاب های مهم برای مطالعه در این باب اشاره می شود.

◼️برخی کتاب ها به نوعی به متون پایه و کلاسیک در باب تاریخ مشروطیت ایران بدل شده اند، و مطالعه‌ی آن ها نه تنها برای پژوهش در باب تاریخ مشروطیت ایران، بلکه برای هر ایرانی ضروری است:

۱و۲- تاریخ مشروطیت ایران و تاریخ هجده ساله آذربایجان اثر احمد کسروی
۳- حیات یحیی، یحیی دولت آبادی
۴- روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه
۵- شرح زندگانی من، مستوفی
۶- تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی
۷- خاطرات و خطرات هدایت
۸- خاطرات احتشام السلطنه
۹- خاطرات امین الدوله
۱۰- خاطرات پرنس ارفع
۱۱، ۱۲، ۱۳- زندگی نامه، آثار، نطق ها و نامه های تقی زاده(از مجموعه ای که نشر توس در سال های اخیر منتشر کرده: جلد اول: مشروطیت، جلد هفتم: زندگی طوفانی، جلد هشتم: نطق های مجلس شورا (دوره های ۱ و ۲ و ۵ و ۶))
۱۴- واقعات اتفاقیه در روزگار، شریف کاشانی

◼️ نوشته های روشنفکران تاثیرگذار بر مشروطه، به ویژه:
مکتوبات آخوندزاده/ سه مکتوب میرزا آقاخان کرمانی/سفینه طالبی(کتاب احمد) و مسالک المحسنين طالبوف/سیاحت نامه ابراهیم بیگ حاج زین العابدين مراغه ای و...

◼رساله های پراکنده، مرامنامه‌ها و بیانیه ها (جمع آوری آدمیت و ناطق/ جمع آوری زرگری‌نژاد/ جمع آوری منصوره اتحادیه و...)

◼اسناد منتشر شده به صورت کتاب:

نهضت مشروطه ایران بر پایه اسناد وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۷۰

كتاب نارنجی: گزارشهای سیاسی وزارت امور خارجه روسیه درباره انقلاب مشروطه ایران، به كوشش احمد بشیری، تهران، نشر نور، ۱۳۶۷

انقلاب مشروطه ایران به روایت اسناد وزارت امور خارجه انگلیس (كتابهای آبی)، به اهتمام روح‌الله رضا سلطانی، تهران، نشر مازیار و معین، ۱۳۷۷

اسناد روحانیت و مجلس: تاریخ مشروطیت به روایت اسناد كتابخانه مجلس، به اهتمام منصوره تدین پور، تهران، انتشارات كتابخانه، موزه و مركز مجلس شورای اسلامی، ۱۳۷۵

اسناد مشروطه، ابراهیم صفایی


◼️روزنامه ها و شب نامه ها

◼️صورت جلسات مجلس

◼️گزارش ها و نوشته های معاصر خارجی به ویژه گزارش های ایوان الكسیویچ زینویف و انقلاب مشروطیت ایران اثر ادوارد براون


@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹وظیفهٔ مصحّحان در تعلیقات کتابها: اشاره‌ای دربارهٔ چاپ جدید مجمل التواریخ

▪️مجمل التواریخ و القصص را چند سال قبل مرحوم دکتر اکبر نحوی بار دیگر تصحیح و منتشر کرد. این تصحیح جدید البته برتریهایی بر چاپ مرحوم ملک‌الشعراء دارد، ولی هنوز مواضعی از کتاب هست که حل آنها نیازمند تحقیقات دقیقتر است. و آن گاه هر کتاب تاریخی که علاوه بر اهمّیّت ادبی بلحاظ تاریخی و جغرافیایی نیز حائز اهمّیّت باشد، جز اهتمام مصحّح در تصحیح دقیق انتقادی، نیازمند تعلیقات تاریخی و جغرافیایی نیز هست و عجیب است که مرحوم مصحّح، با وجود دقت بلکه وسواسی که در امر تحقیق داشت، بسیاری از اعلام متن را فروگذاشته و شناخت آنها را به خواننده محوّل نموده است. پیشتر به صفحه‌ای از صفحات کتاب که نیازمند شرح و تعلیقه است اشاره‌ای کرده بودیم. این جا آن اشاره را تکرار می‌کنیم و موردی دیگر نیز به آن می‌افزاییم تا اجمالاً معلوم شود که جای تعلیقات کتابی مانند این کتاب کجاست و وظیفهٔ مصحّحان چنین متونی چیست. کتاب مجمل التواریخ مرحوم دکتر نحوی شاید به دویست صفحه تعلیقات دیگر نیازمند باشد.

۱. در صفحهٔ ۳۵۰ از چاپ جدید، آن جا که ذکر حواریّون مسیح است، وظیفهٔ مصحّح است که دربارهٔ نامهایی تصحیف‌شده مانند فرطس (یعنی پطرس؛ شاید قلب شده باشد) و فیلس (یعنی Philippos) و اولیمار (یعنی برتلما یا برتلماس؛ Bartholomew) تعلیقاتی بنویسد و بعلاوه بکوشد منبع گفتار مؤلف را بیابد و دریابد که چرا نامهای این فهرست شکل یونانی دارند و مثلاً توماس آمده نه توما، و همچنین در مورد باقی نامها.
۲. در صفحات ۵۹۱ به بعد که موضوع آن القاب پادشاهان است مصحّح مرحوم کمال ضنّت را به خرج داده و هیچ تعلیقه‌ای ننوشته. در این باره می‌توان یک کتاب نوشت و ما امیدواریم حاصل جست‌وجوهای خود را در این باره در آینده منتشر کنیم. علی‌العجاله از یک مورد یاد می‌کنیم. حموکت در صفحهٔ ۵۹۶ تصحیف جموکت یا جموکث است. گمان نمی‌کنیم این چیزی باشد که بر مرحوم دکتر نحوی روشن نباشد، زیراکه شرح این نام در تاریخ بخارا (ص ۹ از چاپ مرحوم مدرس) مشهور است و در تعلیقات کتاب نیز حواشی آقای فرای بر ترجمهٔ تاریخ بخارا، گرچه به نحوی ناقص، منتقل شده* و مرحوم مدرس نیز چیزهایی بر آن افزوده. خلاصهٔ سخن آن است که جموک به معنای "گوهر" است و احیاناً آن را کسانی نام خود برگزیده بوده‌اند و جاهایی نیز به این کسان منسوب بوده است، مانند جموکیّین در تاریخ طبری که از بزرگان ترک معرّفی شده، دستگرد جموکیان در نزدیکی بلخ، پل جموکیان یا جموخیان بنا بر سفرنامهٔ منسوب به ناصر خسرو و نزهة القلوب مستوفی قزوینی در همان بلخ، و اسکجموک که بنا بر گفتهٔ ابوریحان نام یکی از شاهان قدیم خوارزم بوده است و جزء دوم نامش گویا همین کلمه است.** آقای فرای کلمات دیگری را نیز که معنای "گوهر" داشته و نام افراد یا محالی بوده ذکر کرده، مانند جُمان و هَیجُمان و مُتّی و جز اینها که هر کس می‌تواند تفصیل آن را در تعلیقات بر ترجمهٔ تاریخ بخارا و مقالهٔ او در مجلهٔ انجمن شرقشناسی امریکا (۱۹۵۱) بیابد.
غرض آن است که محققی مانند آقای فرای، که از محققان درجهٔ دوم غرب است، کوشیده چیزی را در شرح خود مهمل نگذارد، ولی مرحوم مدرس و مرحوم نحوی، که مردانی فاضل بوده‌اند، کار را در نیمه رها کرده‌اند (تاریخ بخارای فارسی نیز به درستی تصحیح نشده)، و این سهل‌انگاری یک موجب فرق ما ایرانیان با غربیان است.

* به طور کلی تعلیقات آقای فرای با نوعی لاقیدی به فارسی منتقل شده و لازم است ناشر تاریخ بخارای فارسی یا کسی دیگر این نقص را در آینده تدارک کند.
** آنچه مرحوم اذکایی در تعلیقات آثار باقیه دربارهٔ ملوک خوارزم و از جمله دربارهٔ این اسکجموک بدبخت نوشته در عالم رؤیا نوشته شده؛ از آن تعلیقات فقط شرح او دربارهٔ نام شاوش و شاوشفرن درست است. اَسک یا اِسک که در آغاز نام اسکجموک است در سغدی و خوارزمی به معنای "بلند" و "بالا" است. صورت دیگر آن اسکی است. جزء اول نام شهر اسکیفَغَن نیز همین است (فَغَن مشتق از فَغ است به معنای "معبد"؛ مقایسه فرمایند با نام خشوفغن به معنای "شش‌معبد"). شناخت اشتقاق اسکیفغن و خشوفغن حاصل هوش سرشار استاد هنینگ است (رجوع فرمایند به: ایلیا گرشویچ، دستور زبان سغدی مانوی، صص ۶۴، ۱۸۳).

@YaddashtQaemmaqami
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

.
🔹شیعه و امام غایب
در سده زرین شیعه

▪️در پایان قرن سوم، ائمه زیدیه در یمن و شمال ایران فرمانروایی‌های مستقل خود را بنیاد نهاده بودند. در نیمه اول قرن چهارم با به قدرت رسیدن سلسله طرفدار شیعه آل بویه در ایران و استیلای آنان بر بغداد و خلافت عباسی و به قدرت رسیدن آل حمدان در شام، وضع سیاسی در همه جا به‌طور بی‌نظیری به نفع شیعه تغییر کرد و رجال شیعه چنان در همه مناصب و مقامات حکومت جا گرفته و نفوذ اجتماعی این مذهب در چنان حدّ بالا رفته بود که مورخان غربی امروز آن قرن را «قرن شیعه» می‌خوانند، به‌خصوص آن‌که به زودی در همین قرن در باختر جهان اسلام هم خلافت شیعۀ (اسماعیلی) فاطمی با قدرت تمام ظاهر می‌شد. اکنون دیگر همه معتقد بودند که اگر امام غایب فی‌الواقع (چنان که سفیر اول، جناب عثمان بن سعید، در اولین روزهای غیبت گفته بود) به خاطر خوف جانی به غیبت رفته بود و حقیقتاً اگر سیصدوسیزده نفر هوادار شمشیرزن _چنان که در روایتی گفته شده بود_ می‌یافت قیام می‌فرمود دیگر موقع خروج و ظهور ایشان بود چه هم شرط موجود بود و هم مانع مفقود.

▪️ البته در این فاصله تحلیل دیگری از فلسفه غیبت در توقیعی که به دست سفیر دوم جناب محمدبن عثمان صادر شده بود به جامعه شیعه داده شد و آن این بود که امام غایب برای آن‌که در هنگام ظهور، بیعت خلفای زمان را در گردن نداشته و نتیجتاً با قیام خود مرتکب شکستن بیعت و نقض عهد نشوند در خفا به سر می‌برند.

📚مکتب در فرایند تکامل، سید حسین مدرسی طباطبایی، ترجمه هاشم ایزدپناه، نشر کویر، صص ١٨۴_١٨٣


@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚تشیع ریشه‌ها و باورهای عرفانی، محمدعلی امیرمعزی، ترجمه نورالدین الله‌دینی، نشر نامک، تهران ١٣٩٣، ۶۰۶ صفحه

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹علی پارسی

▪️تئوفانس خستو در گاهنامه خود* که وقایع عالم را از ابتدا، یعنی آنچه که در اندیشه مسیحی وی آغاز تلقی می‌شده، تا به عهد خود به ترتیب سال آورده است و در شرح وقایع سپتامبر ۶۵٩ تا به اوت ۶۶۰ میلادی از واقعه صفین و شهادت علی بن ابی طالب ذکری آورده، نکته درخور درنگ اما پارسی (یا ایرانی) نامیدن امام اول شیعیان است.
برای شرح بیشتر در این خصوص پوشه شنیداری فوق و توضیحات دکتر امیرمعزی راهگشاست.

*The Chronicle of Theophanes

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹به پاس یاد استاد بهمن سرکاراتی
در سالگرد درگذشت او با روزی تاخیر

▪️«اژدهایی سهمگین که در روایات بعدی به صورت شاه انیرانی اژدهافشی تصویر شده است بر جهان استومند یا ایرانشهر چیره می‌شود، مردمان و دامها را می‌اوبارد، آب و باران را بر هفت کشور می‌بندد، شاه پیشین را می‌کشد، دختران یا زنان او را می‌رباید و خود شاه می‌شود. دوران تاریک دُژ_شهریاری او خشکسالی و تنگی بر زمین و بیداد و آشوب بر مردمان ارمغان می‌آورد. در پایان، جبارِ اژدهاپیکر از فرجامِ شومِ سرنوشتِ خود و اینکه به دست شهزاده‌ای یل کشته خواهد شد، به رویا آگاه می‌شود، و برای یافتن و کشتن نوزاد پهلوان هماره چاره‌گری‌هایی یاوه می‌کند. پهلوان نوباوه که اغلب مادرش او را می‌پرورد و گاه گاوی یا جانور دیگری او را دایگی می‌کند و در روایات بعدی، گاه در میان مردمان بیگانه و شبانان بزرگ می‌شود، بی‌آنکه از دوران کودکی او آگاهی دقیقی به دست بدهند، یکباره پس از برنا شدن از کوه می‌آید، از رود می‌گذرد، غار پنهانی اژدها را، که در گزارش‌های حماسی به صورت دژ جادو شده‌ای تصور شده، می‌گشاید و بانوانی را که در بند اژدها گرفتار بوده‌اند، رها می‌کند و با زین_افزار ویژه‌ای اژدها را می‌اوژند، با بانوان عروسی می‌کند و خود شاه می‌شود.»

📚پهلوان اژدرکش در اساطیر و حماسه ایران، سایه‌های شکارشده، بهمن سرکاراتی، انتشارات طهوری

۲۹ خرداد، روز درگذشت «استاد بهمن سرکاراتی» است.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹نبرد رستم و دیوان ٢

▪️(در جنگ جلولا) پس، یکی از مبارزان فُرس، نام او رستم کوچک که در مردی و چالاکی او را رستم دستان گفتندی از صف خویش بیرون آمد و میان هر دو لشکر (ایرانیان و تازیان) بایستاد و مبارز خواست و می‌گفت:« ای معشر عرب، قدم در میدان نهید و با من دست در کمر زنید تا زور بازوی مردان ببینید.»

▪️از مسلمانان دو برادر یکی عوام و دیگری زهیر، پسران عبد شمس، در میدان آمده با او درآویختند و رستم هر دو را جواب می‌داد. محاربت ایشان تا دیر زمان کشید.
پس زهیر خشم‌آلود نیزه بر رستم زد که نزدیک بود (رستم) از آن ضرب بیفتد. خود را نگاه داشت. زهیر در میدان اسب را جولان می‌داد و بدان زخم که رستم را زده بود مفاخرت می‌نمود. رستم اسب در میدان می‌راند و لاف و گزاف از حد زیادت می‌زد.

▪️مردی از مبارزان نام او جابر بن طارق النخعی چون او را بدان شان و شوکت دید به معاونت آن دو برادر اسب در میدان راند. چون رستم او را بدید بر وی حمله آورد. زهیر جابر را آواز داد: نزدیک من آی ای جابر، تنها با آن سگ گزنده جنگ مکن که مبادا تو را تنها یابد و آزاری رساند.
و رستم با هر سه مرد در میدان نبرد می‌کرد.

📚الفتوح، محمدبن علی‌بن اعثم کوفی، ترجمۀ محمدبن احمد مستوفی هروی، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات علمی فرهنگی

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚از پرویز تا چنگیز، سیدحسن تقی‌زاده، انتشارات کتابخانه طهران، چاپ نخست دی ماه ١٣۰٩ خورشیدی، تهران، ٨۵ صفحه

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹ابیاتی از جنگنامه رستم و زنون به گورانی و ترجمه فارسی آن

▪️کشندۀ دیوان، مازندرانن / بر هم زننده، کل جهانن
▪️دیو سفید هلاک، اشکپوس چاکن / تخت خاقان بر، ببر بیانن
▪️اکوان هلاک کرد، چنی گلیم‌گوش / پیلسم به گرز، نمانا خاموش
▪️هون سیاوخش، ستانا ژ تور / کلۀ تور به گرز، نمانا خاپور
▪️زنون هلاک کرد، او به گاوسر / هونش جاری کرد، نه‌روی دشت (و) در
▪️سپای تورانی، او کرد تار (و) مار / نه دریا ویرد، نداشتن قرار


▪️کشندۀ دیوان مازندران و برهم‌زنندۀ سراسر جهان است.
▪️دیو سفید را هلاک و اشکبوس را چاک کرد. او ببر بیان است که تخت خاقان را برد.
▪️اکوان دیو و گلیم‌گوش را هلاک و پیلسم را با گرز خاموش کرد.
▪️خون سیاوش را از تورانیان ستاند و سرهای آنان را با گرز درهم کوبید.
▪️اون زنون را با گاوسر هلاک و خونش را در دشت و دره روان ساخت.
▪️او سپاه تورانی را تار و مار کرد، چنان‌که بی‌آرام و قرار از دریا گذشتند.


📚جنگنامۀ رستم و زنون، به کوشش آرش اکبری مفاخر، انتشارات موقوفات افشار با همکاری نشر سخن، صص ١٣۵_١٣۴ و ٣۰٩

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🎙سخنرانی دکتر علی‌اشرف صادقی در روز بزرگداشت فردوسی و یادبود دکتر ابوالفضل خطیبی، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، تهران، خانه اندیشمندان علوم انسانی


@aliashrafsadeqi
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹روز فردوسی

▪️استاد فرزانه طوس و اثر او را باید گریزناپذیر دانست، همه چیز در ادبیات حماسی ایران فرهنگی لاجرم باید در کنش و واکنش با کتاب او باشد. یکی از جنبه‌های کمتر کاویده شده این دعوی اما تاثیر او بر آثار ایرانیان یهودی است. سرایندگان ایرانی که مقلدان فردوسی بوده‌اند و حتی اثر سترگ او را، به مثابه حماسه ملی ایرانیان، با توجه به منابعی که در اختیار داشته‌اند، تکمیل کرده‌اند.
چنان‌که شاهین شیرازی، شاعر سده ١۴ ترسایی، در اثر خود به نام عزرانامه، در وصف کورش و از زبان او می‌سراید:
من جامه ظلم در نپوشم/ دائم پی عدل و داد کوشم
دائم به کسی نماند این جاه/ خرم دل آن که باشد آگاه
کو نوذر و کی‌قباد و کاووس/ کو سام سوار و رستم و توس
کو ایرج و سلم و تور و لهراسب/ کو بهمن و زال و گیو و گستاسب
این ابیات هر چند به لحاظ قوت به پایه کلام فردوسی نمی‌رسد اما یادآور حماسه ملی ایرانیان است گویی صفحات فروافتاده از منابع همه ماست که به زبان یک ایرانی یهودی با اقتدا به شاهنامه سروده شده است.

▪️شعرای دیگر ایرانی که بر آیین یهود بوده‌اند نیز همچون عمرانی در ظفرنامه خود، سروده شده به سال ١۵٢۴ ترسایی، داستان‌های یهودی را چنان جامه ایرانی می‌پوشانند که اگر از نام شخصیت‌ها درگذریم تفاوتی میان آن با شاهنامه خردمند خراسانی نمی‌یابیم.
عمرانی در این اثر مکابی‌ها، قومی یهودی، را رستم و اسفندیار خوانده و دشمنان آنان را ضحاک. ایرانی سازی داستان‌ها تا بدان‌جا پیش می‌رود که حتی پادشاه یهود، دارای فره ایزدی خوانده می‌شود.

▪️به این فهرست البته نام‌های دیگری همچون اَمینا و خواجه بخارایی را بیفزاییم که مقلدان فردوسی بوده‌اند و ستاینده وی.

@Ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚لقب رخش رستم در روایت‌های شفاهی

▪️روایتی از داستان رستم و رخش که از ولمرز شهسوار جمع‌آوری شده است به قرار زیرست: «می‌گویند هر اسپی را که رستم برای خود انتخاب می‌کرد زود از دست می‌داد چون هیچ اسبی طاقت سنگینی رستم را نداشت و نمی‌توانست رستم را سواری بدهد و وقتی رستم پشت آن اسب می‌نشست کمر اسب می‌شکست و می‌مرد. از این جهت‌ رستم خیلی ناراحت بود. روزی از پدرش زال خواست تا برای او فکری کند. زال هم مثل‌ همیشه پر سیمرغ را آتش زد و وقتی سیمرغ حاضر شد زال از او چاره خواست. سیمرغ‌ گفت: «رستم باید برود کنار دریا. اسبش آنجاست». اینجا روایت‌ها مختلف است: عده‌ای می‌گویند وقتی رستم به کنار دریا رسید، آنجا مادیانی دید که می‌چرد و کرّه‌ای‌ همراه اوست که آن کرّه همان اسب رستم بود. عده‌ای می‌گویند کرّه‌ای که اسب رستم‌ شد از دریا بیرون آمد. و عده‌ای دیگر می‌گویند، مادیانی از دریا بیرون آمد که شکم‌ داشت و همانجا کرّه‌ای زایید که آن کرّه اسب رستم شد. به‌هرحال رستم اسب خود را پیدا کرد و نامش را رخش گذاشت.»

📚فردوسی نامه «مردم و شاهنامه»، ابوالقاسم انجوی شیرازی، جلد دوم، تهران، انتشارات امیر کبیر


🔺پی نوشت: یکی از همراهان اشاره کرد که دو اسب قهرمان حماسه کوراغلو نیز از آن نریانی اند که از دریا آمده و با اسبان گله پدر او درآمیخته بود.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚لقب رخشِ رستم در طومار نقالی مرشد زریری

🖋 دکتر سجاد آیدنلو

▪️از فوایدِ چاپ و سپس بررسیِ طومارها/ روایات نقّالی یکی هم به دست آمدن نکته‌های داستانی (حماسی، اساطیری، عامیانۀ) مذکور در آنهاست.

▪️در طومار مرشد زریری به جهت تفصیل و تعدّدِ روایت‌ها نکات و اشارات جالبی یافته می‌شود که در اینجا به یک نمونه می‌پردازیم. در شاهنامه هنگامی که رستم اسب ویژۀ خویش را از میان رمه می‌گیرد، از چوپان می‌پرسد که این کرّه از آنِ کیست؟ فسیله‌بان می‌گوید:
خدواند این را ندانیم کس/ همی رخش رستمش خوانیم و بس.
در این بیت نکته این است که چوپان چگونه بدون اینکه رستم را بشناسد از پیش کرّه‌ای را در بین اسبان «رخشِ رستم» نامیده است؟ دکتر امیدسالار چند سال قبل به این موضوع پرداخته و پاسخ را در روایت ارمنیِ «رستم زال»* یافته‌اند که چوپان می‌گوید روزی اسبی از دریا بیرون آمد و با مادیانی جفت شد و در حال بازگشت به دریا گفت کرّه‌ای را که از این مادیان زاده خواهد شد فقط به رستم زال بدهید.

🔹در طومار مرشد زریری نیز به‌نوعی دیگر به این نکته توجّه شده که در کنار آن روایت ارمنی برای بررسی و توضیح بیت شاهنامه مهم است.

▪️در اینجا رستم از گله‌بان می‌پرسد «این اسب از آنِ کیست که داغ ندارد؟ فیروز رمه‌بان معروض داشت صاحب او را ندانیم ولی رخش رستمش خوانیم. پرسید این نام را که بر او نهاده است؟ عرض کرد بر اثر ضررهایی که مادیان و کرّه‌اش وارد آوردند، شبی من به چوپانان دستور دادم که فردای آن شب هر دو را تیرباران کنند. چون به خواب رفتم در عالم رؤیا شهریاری مرا فرمود این رخش رستم است او را بداری تا صاحبش پیدا شود. از آن زمان به این نام نامیده شد. بسیاری از بزرگان عالم حاضر شدند که او را به بهای زیاد ابتیاع نمایند امّا قبول نکردم» (ج ٢ ،ص ١٣٧۶.)

🔺*در مقاله دکتر امیدسالار البته به یک روایت شفاهی از ولمرز شهسوار نیز استناد شده که خلاصه آن را از مقاله ایشان در فرسته بعدی می‌آوریم.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚جامع‌ترین طومار نقالی شاهنامه، سجاد آیدنلو، ماهنامه جهان کتاب، سال بیست و سوم، شماره ٣۶١ ( پیاپی٣۶٣)، خرداد_امرداد ١٣٩٨، ١١ صفحه

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹ذکری از ولایت قدیم پهلو در معجم یاقوت

🖋به قلم دکتر سیداحمدرضا قائم‌مقامی

▪️می‌دانیم که پهلو یا فهلو در اصل مستقر قومی است که اساس سلسلهٔ اشکانیان را نهادند. اما فهله‌ای که بعدها مشهور شد (خواه این نام دوم از نام اول گرفته شده باشد یا نه) و زبان آن، که اکنون موضوع تحقیق جالب آقای دکتر فیروزبخش واقع شده، در فهلویّات بازمانده، آن فهلو اول را در محاق افگند. با این حال اشاراتی به آن پهلو اول می‌توان یافت. یاقوت حموی (ج ۱، ص ۲۳۹) دربارهٔ فهلو می‌گوید:

اسبیذ رستاق، معناه الرستاق الابیض، ناحیة من اعمال قوهستان من ناحیة فهلو، فیها قری و رساتیق، و فهلو یُراد به نواحی اصبهان فی زعم حمزه.
جوسف لم اتحقّق ضبطَها و وجدتُها فی بعض الکتب هکذا و هی ناحیة شبیهة بالصحراء من اعمال قهستان و کانّها من نواحی فهلو، و فهلو هی من نواحی اصفهان، و طرفُها متصل ببریّة کرمان، و بعضُهم یُسمّیها جوزف بالزّاء
.

▪️این را یاقوت از محمد بن بحر رُهنی (دانشمند قرن سوم و چهارم هجری، اهل رهنهٔ کرمان) نقل کرده است و این از آن جا پیدا می‌شود که یاقوت در جای دیگر (ج ۴، ص ۲۰۶) می‌گوید:

قال الرُّهنی: اوّلُ بلاد قهستان جوسف و آخرُها اسبیذ رستاق و هی مایلیها ...


اسبیذ رستاق برابر است با گنابد و جوسف مصحّف خوسف است. از این گفته معلوم می‌شود که رهنی گنابد و خوسف را جزئی از فهلو می‌دانسته است. یاقوت در جای دیگر (ج ۲، ص ۴۰۱) دربارهٔ خبیص از قول رهنی گفته است که پیرامون کرمان در سوی دریا قُفص (کوفچ) است و در سوی خشکی خبیص، و خبیص مرز بلاد فهلو است:

و قال الرُّهنی و یکتنف جانبَی کرمان عرضان القفص من جانب البحر و خبیص من جانب البرّ، و خبیص طرفُ بلاد فهلو ...

▪️آنچه در گفتهٔ یاقوت آمده که فهلو نواحی اصفهان است این جا اضافه است. شرق خبیص، کوهستان یا قهستان یا بخشی از آن، جزء پهلو بوده و این معنای قدیم کلمهٔ پهلو است، یعنی ولایت پرثوهٔ خراسان، که رهنی هنوز می‌شناخته، ولی یاقوت به آن متوجه نبوده است.

📚این اقتباسی بود از دو صفحه از مقالهٔ بلند یوزف مارکوارت با عنوان
Beiträge zur Geschichte und Sage von Ērân.

▪️این جا ذکر نکته‌ای دربارهٔ نوشته‌های مارکوارت شاید بیجا نباشد. نوشته‌های مارکوارت به قول هانس هاینریش شدر، گرچه گاه آشفته یا گاه chaotisch است و به قول هارولد بیلی گاه متکی به اسناد و مدارک مشکوک، حاصل ذهن وقاد و تیزبینیهای مکرر در مکرر و فضل و دانش عجیب اوست. معجونی است از Scharfsinn و Gelehrsamkeit. لازم است تکرار شود که همهٔ نوشته‌های او باید در اختیار اهل تاریخ و جغرافیای تاریخی و متخصصان زبانهای ایرانی قرار گیرد و همهٔ ما کسانی که آن نوشته‌ها را نخوانده‌ایم مغبونیم.

@YaddashtQaemmaqami
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚مدخل غدیر خم، محمدعلی امیرمعزی، ویرایش سوم دایره المعارف اسلام (EI).
به زبان انگلیسی است.

@ahle_tamyz
@naqshine

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹آل بویه و شیعه‌گری
در دو پرده به روایت ابن مسکویه رازی

▪️نخست: ثابت بن سنان گوید: معزالدوله در عاشورای این سال دستور داد بازار را ببندند، آشپزخانه‌ها و چلوپزها را نیز از پختن بازداشت. در بازارها گنبدها بر پا داشت، که «مسوح» بر آنها آویخته بودند. زنان مویه‌گر با مویهای ژولیده، سینه‌زنان در خیابانها برای عزاداری حسین بن علی (ع) به راه افتادند. و این نخستین عزای حسینی در بغداد بود.
...
▪️دو دیگر: صاحب تکمله گوید: معزالدوله، ابوعبدالله بصری را خواسته، بر دست او توبت اعلام کرد. ابوالقاسم واسطی دوست ابوعبدالله نیز با او بود. این دو تن هنگام نماز از کاخ معزالدوله بیرون می‌رفته در مسجدی که نزدیک بود نماز گزارده برمی‌گشتند، امیر سبب بیرون شدن را پرسید، ابوعبدالله گفت: در خانه غصبی نمازگزاردن روا نباشد. امیر درباره عمر خطاب و صحابه پرسید، ابوعبدالله سوابق آنان را ستوده، گفت: علی (ع) دختر خود «ام کلثوم» را به عمر، به زنی داد، معزالدوله در شگفت مانده گفت: چنین چیزی تاکنون نشنیده بودم.

📚تجارب الامم، ابن مسکویه رازی، ترجمه علینقی منزوی

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚راهنمای ربّانی در تشیع نخستین سرچشمه‌های عرفان در اسلام، محمدعلی امیرمعزی، ترجمه نورالدین الله‌دینی، نشر نامک، تهران ١٣٩٨، ٣۵٩ صفحه

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🎙تشیع نخستین، گذرگاه عرفان باستان به عرفان اسلامی؟
🔹محمدعلی امیرمعزی

#شیعه_شناسی
@ahle_tamyz
@sufismlibrary

Читать полностью…

اهل تمیز

📚کتاب الفتوح، محمدبن علی‌بن اعثم کوفی، تصحیح علی شیری، انتشارات دارالاضوا بیروت، چاپ نخست ١٩٩١ م، تمامی مجلدات، ٢۰٣٢ صفحه.

▪️زبان متن کتاب، عربی است و ترجمه آن در انتشارات علمی فرهنگی به چاپ رسیده است.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹نثر فاخر

▪️نمی‌دانم که کی این تعبیر بیمزه را چند سال است باب کرده و  در وضع آن پیش خود چه فکر کرده؟ لابد استعارهٔ بالکنایه‌ای را در ذهن داشته. نمی‌دانم. آنچه می‌دانم این است که صفت فاخر برای نثر صفتی بیمزه است. مصادیق این نثر کذایی هم در ذهن این جماعت چیزی بیمزه است. عباراتی است از این دست که نمی‌دانم چه بندهٔ خدایی گفته (به عین عبارت نقل شد):

باری نمیتوان در چند جمله همه مطالب را نقد کرد که بسیار قابل نقد است خصوصا از این حیث که گوینده مطالب که بدرستی انگشت بیسوادی اساتید حقوق را فریاد زده است محصول همان جو بیسواد دانشگاهی ماست.

▪️آخر انگشت را چگونه فریاد می‌زنند؟ چه موجبی است که شاعرانه سخن بگوییم؟ انگار که بکلّی ذائقهٔ افراد از کار افتاده و قوهٔ تمیز از میان رفته. فرق میان انشاء خوب و بد هیچ معلوم نیست. هرچه ماخولیاییتر به قول حضرات "فاخرتر". اگر کسی تشخیص نمی‌دهد که انشاء آقای دولت‌آبادی یا آقای قاسم هاشمی‌نژاد، مثلاً، بد است، قوهٔ تمیزش را از دست داده. اگر کسی متوجه نیست که آنچه ژورنالیستهای زبان‌باز می‌نویسند بد است، ذوق فارسی‌گویی و فارسی‌نویسی ندارد. اگر کسی ملتفت نیست که آقای به‌آذین خوب می‌نویسد و آقای شاملو نوشته‌اش را بزک می‌کند، یا سواد فارسی ندارد یا ذائقه‌اش خراب شده است. نثر فارسی غالب هم‌نسلان بنده در مقام تشبیه روسپیی است که خوب بزک کرده. اگر بنده و امثال بنده خودمان را با مترسلان و منشیانی مانند صاحب التوسل یا صاحب ذیل نفثه المصدور یا عطاملک جوینی یا خاقانی (در منشآت او) یا مانند ایشان مقایسه کنیم، اول چیزی که دستگیرمان خواهد شد این است که زبان در دست آنان مثل موم نرم است و ما با زبان کشتی می‌گیریم یا آن را آراوگیرا می‌کنیم. مقصود این نیست که از آنان تقلید کنیم. حاشا! ولی آنها چیزنویسان آن اعصار بودند و در کارشان استاد بودند و ما چیزنویسان این عصریم و از درست نوشتن عاجز، سهل است، در جهل مرکبیم که تواناییم. کدام محقق غربی است که با صد کلمه مقاله بنویسد؟ ولی ما می‌نویسیم. پس از چیزنویسان غربی همعصر خودمان نیز عقبیم، چنانکه از امثال نفیسی و مینوی و چیزنویسان همعصر آنان نیز عقبیم. ببینیم چگونه بر زبان سوارند و بعد آنها را با خودمان مقایسه کنیم.

▪️اگر همین مبدأ جدید تاریخ ایران را برای آسانی کار نقطهٔ شروع بگذاریم، باید بگوییم که هیچ یک از متولدین بعد از انقلاب فارسی نمی‌داند، مگر آنکه در ادبیّت و عربیّت سرمایه‌ای اندوخته باشد. ذهن ما نه فقط از الفاظ و مفردات تهی است، که ساختهای دستوری زبان و تنوعات آن را هم نمی‌شناسد. ذهن باید اینها را بشناسند و حافظه هم مانند خادمی آنها را برای نویسنده حاضر کند. اگر چنین نباشد، شایسته نیست که ما را نویسنده بنامند. با صد کلمه و چهار نوع جمله و با چند عبارت قالبی که می‌پردازیم و نمی‌پردازیم و بررسی می‌کنیم و برمی‌رسیم و برنمی‌رسیم که کسی نویسنده نمی‌شود. اگر هم بلد نیستیم، لااقل باید در نوشتن جملات سادهٔ بی‌پیرایه و کوتاه، اما نه با لغات اندک، تمرین کنیم و از نوشتن عبارات دراز و "سانتیمانتال" اجتناب بورزیم.
از همه بدتر این جماعت سره‌گراست که خوش‌ذوقترینشان هم مهمل‌گو و یاوه‌دراست و هر روز هم بر شمارشان افزوده می‌شود و بیماریشان عمومیتر می‌شود. هرچند افرادی فاضل هم در میان آنها هست، احتمالاً جز کسروی هیچ کدامشان به فارسی خدمتی نکرده. گمان می‌کنند با بیرون ریختن کلمات عربی مجد و عظمت ایران برمی‌گردد.

▪️بهتر است آقایان و خانمها دست از "نثر فاخر"شان بردارند و فارسی سادهٔ بی‌پیرایه را از امثال خانلری و یارشاطر و در درجهٔ بعد از امثال سمیعی و نجفی بیاموزند. پیروی از مینوی و امثال او امروز دشوار است. دو راه هست که فارسی از این روسپیگری رها شود: تقلید از کسانی که گفته شد (و این در حکم تمرین است)، فارسی و عربی آموختن.
یکی می‌گفت ما حرفهای مهم علمی می‌زنیم، چه اهمّیّت دارد که آن را به انشاء خوب بنویسیم یا بد. ما می‌نویسیم، ویراستاران اصلاح کنند. عرض کردم اولاً حرف علمیتان را هم دیده‌ایم که آوازهٔ آن همه جا رسیده، ثانیاً امان از ویراستار! و تو چه دانی که ویراستار چیست؟

@YaddashtQaemmaqami
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚از پرویز تا چنگیز، سیدحسن تقی‌زاده، انتشارات کتابخانه طهران، چاپ نخست دی ماه ١٣۰٩ خورشیدی، تهران، ٨۵ صفحه.

▪️این رساله کوچک هرچند «تا چنگیز» را در عنوان دارد اما تا دعوت عباسیان و بالاگرفتن کار ایشان و نبرد زاب، میان بنی عباس و بنی امیه است. به دیگر سخن به قول نویسندۀ دانشمند، اگر چه تا چنگیز بودنش محل تردید است اما به یقین «از پرویز» است.

▪️استاد علی بهرامیان درباره این کتاب باری گفته بودند.
«چند صفحه اول از کتاب از پرویز تا چنگیز مرحوم تقی زاده چاپ ۱۳۰۹ ش در باب علل سقوط ساسانیان واقعا شاهکار به تمام‌معنی است و سطور او را باید با آب طلا نوشت. انگار همین امروز نوشته.»
به‌واقع نیز گزارشی است دقیق و متین با نگاهی جامع به جمله عوامل موثر در فروپاشی دولت ملی در ایران.


بیشتر درباره کتاب‌های تاریخ ایران
/channel/ahle_tamyz/382


@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹یادکردی از پارسه/ تخت جمشید به روزگار مولف مجمل التواریخ و القصص

▪️...و سلیمان پیغامبر علیه‌السلام به زمین شام پادشاه و پیغامبر بود. چنین گویند که کیکاوس از وی بخواست تا دیوان را بگوید از بهر وی عمارت کنند و آن بناها که به پارس است بدان عظیمی و آن که کرسی سلیمان خوانند و دیگر جای‌ها ایشان کرده‌اند کیکاوس را و این اندر تاریخ طبری است.

▪️و به روایتی گویند سلیمان به عهد کیخسرو بود و حمزه الاصفهانی منکر است اندر حال کرسی سلیمان. در کتاب الاصفهان همی شرح دهد که بر آن سنگ‌ها بر صورت خوک بسیار کرده است و هیچ جانور بر بنی‌اسرائیل دشمن‌تر از خوک نیست و بر آنجا نوشته‌ها هست به پهلوی، و همی گوید در روزگاری موبدی را بیاوردند که آن را بخواند در جمله این لفظ بود که: کردش این مان جم به فلان روز و فلان ماه، و پهلوی نبشته است این کلمت‌ها و بسیاری دیگر و من از جهت نادانستن حروف آن ننوشتم که از صورت غرضی برنخیزد. و آن را هزار استون خوانده‌اند. و دیگر بناها هم از نوشته‌ها بر آن از طهمورث نشان همی دهد. اما چنان ساختن در قوت آدمی دشوار باشد و دیوان در فرمان جمشید و طهمورث بوده‌اند مگر مرغ و باد که جز مسخر سلیمان علیه‌الاسلام نبوده‌اند هیچ مخلوق را. آنچه خواندیم بر این سان است و خدای تعالی علیم‌تر بدان.

📚مجمل التواریخ و القصص، از نویسنده‌ای ناشناخته، تصحیح و تحقیق دکتر اکبر نحوی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، صص ١٢٩_١٣۰

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🎙سخنرانی دکتر احمدرضا قائم‌مقامی در روز بزرگداشت فردوسی و یادبود دکتر ابوالفضل خطیبی، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲، تهران، خانه اندیشمندان علوم انسانی


@YaddashtQaemmaqami
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚 فردوسی، محمد امین ریاحی خویی، تهران: طرح نو، ۱۳۷۵، ۳۹۰ص

یکی از بهترین کتاب ها که تا کنون در مورد فردوسی و شاهنامه تالیف شده است.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹آیین بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و یادبود دکتر ابوالفضل خطیبی

▪️با سخنرانی: ژاله آموزگار، فریبا شکوهی، حسن انوری، علی‌اشرف صادقی، محمود جعفری دهقی، احمدرضا قائم‌مقامی

▪️پخش پیام تصویری از:
جلال خالقی‌مطلق، داريوش آشوری، محمدجعفر یاحقی، میرجلال‌الدین کزازی،
چنگیز مولایی، تورج دریایی، سجاد آیدنلو

زمان: دوشنبه ٢۵ اردیبهشت ١۴٢ ساعت ١٧
مکان: خانه اندیشمندان علوم انسانی

🆔 @iranianhht
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚شاهنامه‌ی نقالان، مرشد عباس زریری اصفهانی، به تصحیح جلیل دوستخواه، نشر ققنوس، چاپ اول ۱۳۹۶، ٣٨٠٦ صفحه در ۵ جلد

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹به مناسبت روز خلیج فارس
سالروز بیرون راندن پرتغالی‌ها

▪️داریوش شاه گوید: من پارسی‌ام، از پارس، من مصر را فتح کردم، من فرمان دادم به کندن آبراه از رودی که نیل نام است و به مصر جاری تا به دریایی که از پارس می آید. پس از آن که این آبراهه حفر شد آن گونه که من فرمان دادم و از مصر کشتی‌ها گذر کردند از طریق آن به پارس، آن‌گونه که خواست من بود.

7... Dārayavauš : XŠ : adam : pārsa : amiy : hacā : Pā

8. rsā : Mudrāyam : agarbāyam : adam : niyaštāyam : imam : yauviyā

9.m : katanaiy : hacā : pirāva : nāma : rauta : tya : Mudrāyaiy : danuvatiy : ab

10. iy : draya : tya : hacā : Pārsā : aitiy : pasāva : iyam : yauviyā : akaniya :

11. avaΘā : yaΘā : adam : niyaštāyam : utā : nāva : āyatā : hacā : Mudrā :

12. yā : tara : imām : yauviyām : abiy : Pārsam : avaΘā : yaΘā : mām : kāma : āha

📚منبع:
Old persian: Grammar. Texts. Lexicon. By Roland G. Kent.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚رخشِ رستم چگونه بدین لقب نامبردار شد.
🖋دکتر محمود امیدسالار

خداوندِ این را ندانیم کس‌/همی رخش رستمش خوانیم و بس

▪️در این مقاله نگارنده در نظر دارد که این بیت معروف از شاهنامه را با استفاده از روایات‌ ارمنی و قصص عامیانهء فارسی مورد بررسی قرار دهد.

▪️مسألهء جالب توجه در این ابیات آن است که چوپان به رستم می‌گوید:«ما این کرّه‌ را «رخش» یا «رخش رستم» می‌نامیم و صاحبی هم برایش نمی‌شناسیم، امّا نمی‌گوید که اسم رخش یا تعلق داشتن را به رستم از کجا می‌داند. از طرف این‌ چوپان قطعا رستم را هم نمی‌شناسد زیرا اول به او اخطار می‌کند که:
«ای مهتر اسپ‌ کسان را مگیر».
جای دیگر هم وقتی رستم بهای اسب را از او می‌جوید پاسخ می‌دهد که:

چنین داد پاسخ که گر رستمی‌/ برو راست کن روی ایران زمی

▪️سؤال در این است که اگر چوپان رستم را نمی‌شناسد، پس از کجا می‌داند که این‌ اسب مال اوست؟ از آن گذشته به چه دلیل می‌گوید که ما این کرّه را رخش‌ می‌خوانیم؟ آیا خودش این اسم را بر اسب نهاده است یا کس دیگری در نامگذاری اسپ‌ رستم دست داشته است؟
این پرسشها در متن شاهنامه و دیگر متون کلاسیک فارسی و عربی که نگارنده در آنها تفحّص کرده است بی‌جواب مانده‌اند. امّا پاسخ به این پرسشها در یک حماسه ارمنی به‌نام «رستم زال» آمده است.

🔹داستان ارمنی «رستم زال» را که ماکلر خلاصه‌ای از آن را در «مجله آسیایی» به‌ زبان فرانسه انتشار داد به‌قرار زیر است:

▪️هنگامی که سپاهیان «الفاسیان چپ پیشه»، پادشاه توران به ایران حمله می‌کنند، زال پیرمردی بوده است و پسری به‌نام رستم داشته است که تازه به عنفوان بلوغ رسیده بوده. در این‌حال، و با حکومت اجانب در ایران، همه امید زال به این پسر متکی بوده است. هنگامی که رستم به چهارده سالگی می‌رسد پدرش به او می‌گوید:« ای رستم،گرز ما در حیاط قصرست، برو آن را از جا بردار. اگر توانستی این کار را بکنی، من مأموریتی به‌ تو محوّل خواهم کرد وگرنه تیر و کمانت را بردار و برو با دیگر کودکان بازی کن». رستم به حیاط قصر می‌رود و گرز را برداشته آن را بر شانه می‌نهد و پیش می‌آید. زال با دیدن این منظره او را در آغوش می‌گیرد، بر پیشانیش بوسه می‌زند و خدا را شکر می‌کند. بعد از این زال به رستم می‌گوید که به اصطبل برود و اسبی درخور خود انتخاب کند و باز پیش او برگردد. اینجا درست مثل روایت«شاهنامه» هر اسبی که‌ رستم به پیش می‌کشد و بر پشتش دست می‌نهد زیر نیروی پهلوان پشت خم می‌کند. زال از مشاهدهء این وضع ناامید می‌شود و با اعتراض به فرزندش می‌گوید که برود و با کودکان بازی کند و اضافه می‌کند که:« ما تا رستخیز در اسارت دشمن باقی خواهیم‌ ماند». رستم که از اعتراض زال خشمگین شده است به او می‌گوید:« اینها که تو به من‌ عرضه کرده‌ای اسپ نیستند بلکه مشتی خرند».

▪️زال جواب می‌دهد که رستم باید برود و از میان هفت اسپی که در تپه‌ها رها هستند یکی را برای خود انتخاب کند و پیش پدر بیاورد. رستم هم کمندش را برمی‌دارد و راهی تپه‌ها می‌شود. در آنجا چشم پهلوان به‌ گله‌ای اسب می‌خورد و در میان آنها کرّه‌ای نظرش را جلب می‌نماید. پهلوان با خود می‌گوید:« این است اسبی که من می‌خواهم». سپس بسوی چوپان می‌رود و به او دستور می‌دهد که آن کرّه را برایش بگیرد. چوپان می‌گوید:« این کرّه گرفتنی‌ نیست». رستم از او می‌پرسد:« مگر مال کیست؟» چوپان پاسخ می‌دهد:« این کرّه به‌ رستم پسر زال تعلق دارد». پهلوان می‌پرسد:« آیا تو رستم را می‌شناسی؟» چوپان جواب‌ منفی می‌دهد. رستم می‌گوید:« پس از کجا می‌دانی این کرّه متعلق به اوست؟» چوپان در جواب می‌گوید:« روزی دیدم که اسپی از دریا بیرون آمد و مادیانی را پوشاند و دوباره به دریا بازگشت، امّا در حال بازگشتن گفت: بزودی کرّه‌ای از این‌ مادیان‌زاده خواهد شد. این کرّه را به هیچ کس مدهید مگر به رستم پسر زال». رستم که‌ این را می‌شنود می‌گوید:« اگر چنین است این کرّه را برای من بگیر»، و مشتی زر به‌ گله‌بان می‌دهد. گله‌بان می‌گوید:«هان پس تو رستمی. برو و خودت او را به کمند آور». رستم هم کرّه را در کمندش گرفتار می‌کند و بر او سوار می‌شود.

🔺کامل مقاله در نشانی زیر
https://www.irannamag.com

@Ahle_tamyz

Читать полностью…
Подписаться на канал